جلسه هفتم شنبه (24-1-1398)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
خلیفۀ خدا در زمین
انسان بیش از همۀ موجودات عالم مورد توجه پروردگار مهربان عالم است. یک مطلبی است که از آیات قرآن کریم استفاده میشود، هیچ موجودی را خداوند بهعنوان نایب مناب خودش یاد نکرده است. ما که اهل قرآن و روایات اهلبیت هستیم میدانیم بالاترین تعریفی که خداوند از فرشتگان فرموده این است که آنها «عباد مکرم» هستند، ولی وقتی نوبت به تعریف انسان میرسد از او تعبیر به «خلیفه» میکند «إِنِّي جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة»(بقره، 30).
کلمۀ «خلیفه» در سورۀ بقره الف و لام ندارد، اگر الف و لام داشت میفرمود انی جاعل فی الارض الخلیفه، ملائکه میفهمیدند که مراد خداوند یک نفر است، یک نفر معین که پیش از آفرینشش اشارهای به او شده، حالا دربارۀ کسی که به او اشاره شده سخن میگوید که او خلیفۀ من است.
کلمۀ «جاعل» اسم فاعل است، اسم فاعل معنای مضارعش را دارد، (نجعل یجعل أجعل) به معنی قرار دادن است. اینکه فرموده جاعل معنیش این است که چون معنی مضارعش را میدهد معنی فعل آینده را میدهد، این است که تا قیامت نشده تا جهان برپاست همواره قرار دهندۀ خلیفه در زمین هستم.
اولین بنا در زمین
چرا زمین؟ چرا یک جایی از آسمان را محل خلیفه قرار نداد؟ برای اینکه زمین هم مورد توجه اوست، گویی زمین یک حالت معنوی به او دمیده شده است. میبینید که خداوند بیتش را در همین زمین قرار داد که در روایات هست اولین بار دستور ساختش را به حضرت آدم داد و اولین خانهای بود که ساخته شد «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكا»(آلعمران، 96) شهر را میگوید شهر خجسته، مبارک و پرمنفعت؛ یک عدهای بتپرست و پست و مشرک در آن زمان در شهر زندگی میکردند و الان هم یک مشت وهابی خبیث انگلیسی ساخته و افتاده در دامن آمریکا در آن زندگی میکنند؛ ربطی به اصل زمین ندارد. همۀ شهرها سگ در آن زندگی میکند، مگر نمیکند؟
طوفان نوح آن خانهای که معمولی ساخته شده بود از بین برد، دیگر آن خانه نبود ولی جایش معلوم بود، «بِبَكَّةَ مُبارَكا» اسم مکه است، یکی از اسمهای دیگرش است. «لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكا» آنجا مبارک است، بهخاطر اینکه باغ دارد؟ یا گلستان است؟ یا باغستان است؟ یا پر از چشمه است؟ یا از هوای خیلی عالی برخوردار است؟ خیر، آنجا یک دره است، یک سنگلاخ است، یک هوای گرم طاقتفرسا دارد؛ ولی یک نگاه معنوی به آن قطعه از زمین دارد که برای ما قابل درک نیست، زمین مبارک است. اسم آنجا امالقری است.
سخن از آغاز آفرینش بر منبر کوفه
خداوند آفرینش را وقتی میخواست لباس بپوشاند، آسمانها را خلق کند، کهکشانها را خلق کند، منظومههای شمسی را خلق کند؛ هم به خطبۀ اول «نهجالبلاغه» مراجعه کنید و هم به تحقیقات دانشمندان کیهانشناس، آنها هم یک حرفهایی دارند دربارۀ خلقت، حرفهای خوبی هم دارند، ولی حرفهای اینها هزار و سیصد سال بعد از امیرالمؤمنین(ع) اعلام شده، حرفهایی که اینها دارند با کلی ابزارهای علمی بهدست آوردند که خودشان اسمش را دوربینهای نجومی گذاشتند.
تحقیقات درباره کرۀ زمین از زمان گالیله ایتالیایی شروع شد، بعد هم لاپلاس فرانسوی گسترده کرد، الان که دیگر خیلی گسترده شده است. همۀ اینها را کنار همدیگر بگذارید نزدیک به حرفهای امیرالمؤمنین(ع) است در حالی که امیرالمؤمنین(ع) کل مسائل مربوط به شروع آفرینش و پا گرفتن خلقت را روی منبر کوفه برای یک مشت بقال و عطار و لبنیاتی و بیل به دست و کشاورز گفته که من فکر میکنم مستمعین آن منبر یک نفر هم حرفهای امیرالمؤمنین(ع) را نفهمید.
اگر کسی از زندگی امیرالمؤمنین(ع) واقعاً خبر نداشته باشد، از کوفه خبر نداشته باشد، از مردم آن روزگار خبر نداشته باشد، نظریۀ حضرت را راجعبه ابتدای خلقت و شکل گرفتن خلقت را به او بدهند که آدم واردی هم باشد، بگویند آقا ما کاری به گویندۀ این حرفها نداریم که چه کسی بوده، چه زمانی بوده، ولی شما با دقت در این مطالب دربارۀ آغاز خلقت و شکل گرفتنش به ما میتوانی بگویی مستمعین این سخنرانی چه کسانی بودند؟ میگوید: بله، مستمعین این سخن افرادی بودند که همه حالا با اسمهای مختلف اما همه افلاطون بودند، همه ارشمیدس بودند، همه سقراط بودند، همه ارسطو بودند، یک چنین جمعی در این سخنرانی بوده که این سخنران ظرفیت این جمع را دیده و میداند که میفهمند و این موضوعات را بیان کرده است. مستمع این سخنرانی کندی بوده، ابونصر فارابی بوده، چهرههای این مجلس ابنسیناها بودند، صدرالمتألهینها بودند.
اما به او میگوییم اشتباه برداشت کردی، تاریخ علی و تاریخ کوفه را بخوان، آنهایی که آنجا پامنبر بودند یک مشت خرمافروش بودند، یک مشت دهقان و آبیار بودند، یک مشت باربرهای بازار بودند، پس اینها را امیرالمؤمنین(ع) چرا برای آنها گفت؟ برای آنها نگفت، برای جهانیان گفته تا روز قیامت که هر کسی اهلش است، درک دارد، فهم دارد، علم دارد، بخواند و علیشناس و جهانشناس بشود، از طریق علیشناسی و جهانشناسی خداشناس بشود، علی این سخنرانی را به این خاطر گفته است.
زندگی به مثابه چهارپایان
بالاترین دلیل بر خداشناسی در این عالم که میلیاردها موجود وجود دارد چیست؟ با یکی میشود به شناخت خدا راه پیدا کرد، با یک موجودش، (برگ درختان سبز در نظر هوشیار...) نه کسی که چشمش مثل چشم گاو است که وقتی برگ را میبیند میخورد، نه کسی که چشمش مثل چشم گوسفند است، مثل چشم الاغ است؛ آن شخص نمیفهمد، آن از بغل برگ که میخواهد رد شود میایستد میگوید عجب چلوکبابی و میخورد و بعد هم تبدیل به پهن میکند و میاندازد بیرون.
در قرآن مجید میگوید آنهایی که مثل حیوانات هستند، چهارپایی زندگی میکنند، «كَالْأَنْعام»(فرقان، 44) که هیچ دری را به روی خودشان باز نکردند، یعنی هفتاد هشتاد سال یک بار با چشم دلشان انبیا ـ جسمشان نیست، شخصیتشان که هست ـ را ندیدند، ائمه را ندیدند، علی را ندیدند، ملکوت را ندیدند، موجودات عالم را بهعنوان آیت الله ندیدند.
کلمه آیت یعنی نشانه، «وَ سَخَّرَ لَكُمُ اللَّيْلَ وَ النَّهارَ وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومُ مُسَخَّراتٌ بِأَمْرِهِ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَعْقِلُونَ»(نحل، 12) قرآن پر از این آیات است، یک بار اینها را ندیدند و معلوم میشود انسان نبودند که ندیدند، چشمی که در سرشان بوده چشم گاو بوده، دلشان هم قرآن میگوید: «وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوب»(حج، 46) کوردل بودند، آن چشم را هم نداشتند. خوردند و بردند و غارت کردند و اختلاس کردند و دزدیدند و ربا خوردند و غصب کردند؛ بعد هم دستگاه گوارششان خسته شد و دیگر نتوانست کار بکند، قلبشان نتوانست کار بکند، در خیابانی، در ماشینی، گوشۀ خانه، گوشۀ بیمارستانی مردند، حیوان صفت، یک لاشه از آنها به جا ماند و هیچ آثار مثبتی از آنها به جا نماند.
دیدن جهان از نگاه امیرالمؤمنین(ع)
گفتار علی را ببین دربارۀ آفرینش، اولاً بهت میکنید که امیرالمؤمنین(ع) که از کنار یک مکتبخانه رد نشده بود، این دانایی و این علم از کجاست؟ چطور عالم خدا ندارد؟ بالاترین دلیل بر وجود خدا امیرالمؤمنین(ع) است، انسانی که از راه دور هم از روبهروی مکتبخانه رد نشده، آغاز آفرینش تا شکل گرفتن جهان را بیان میکند؛ هزار و چهارصد سال بعد از او آن هم بهطور ناقص با این همه ابزار علمی دورنمایی از آن حرفها را میزند.
سخنرانی امام دلیل بر خداست، خودش هم نه، خود سخنرانی دلیل بر خداست؛ خودش که ادل دلیل بر خداست. پس برو ببین حداقل، نه اینکه او را بشناسی، گفتارش را هم ببین، جهانشناسی او را هم ببین تا خدا را ببینی؛ یعنی کل این موارد یک ساعت نمیکشد.
کسی که هنوز خدا را نیافته، خدا را پیدا نکرده، چهل سال هم هست منکر است، فقط بیاید علی را ببیند، خطبۀ اول را تمامش هم نه پانزده شانزده خط را که دربارۀ آفرینش عالم است آن را ببیند؛ با دیدن علی و با دیدن جهان از دیدگاه علی آن وقت خدابین بشود، این شخص از خودبینی هم نجات پیدا میکند؛ مدام خودم، شکم خودم، خانۀ خودم، صندلی خودم، اینها چیست؟ حرفهای پوچ، بیمعنا و پوک.
زندگی سادۀ امیرالمؤمنین(ع)
خداوند چرا علی را قرار داد؟ علی چه نیازی داشت در این خاکوخُلها شصت و سه سال زندگی بکند؟ در صد سال مدام به او ناسزا بگویند، بعد هم با او طوری رفتار بکنند که روی منبر بگوید ملت دلم را مثل نمکی که در آب حل میشود حل کردید، یا بنشیند کنار یک درختی مثل مادر داغدیده گریه کند، مالک اشتر بگوید چه شده؟ بگوید از دست ملت و مردم گریه میکنم.
چه نیازی داشت در اینجا زندگی کند؟ خودش میگوید ما اهل اینجا نیستیم، خدا ما را آورد بهخاطر اینکه شما خداشناس بشوید، خدا ما را آورد که شما جهنم نروید، خدا ما را آورد برای اینکه شما حیوان صفت بار نیایید وگرنه ما را چه به این خرابه؟ ما گنج عرش هستیم، ما را آورد در این خرابه، ما اهل اینجا نیستیم، اگر اهل اینجا بودند که مثل اهل اینجا زندگی میکردند، چون اهل اینجا نبودند مثل اهل اینجا زندگی نمیکردند.
سه تا لقمه نان جو میزد در سرکه، یا با آن یک خرما برمیداشت، یا میگذاشت در دوغی که کمرنگ بود و نمیشد به آن بگویی دوغ، پختنی میخواست بخورد دو سه تا از همین کدو سبزها آن هم نه این که سرخش بکنند و مزه به آن بیندازند، آبپز میکرد و میخورد و سه تا لقمه را که میخورد تمام میشد دستش را میگذاشت روی شکمش و میگفت مرده باد بندۀ شکم، چه خوردی مگر؟
امیرالمؤمنین(ع) به پروردگار میگفت: چه لیاقتی در من دیدی که این سه تا لقمه نان جو را به من دادی؟ مگر من که هستم؟ اهل اینجا نبودند.
آغاز آفرینش از زبان امیرالمؤمنین(ع)
در این خطبۀ اول میگوید قبل از اینکه به آفرینش شکل بدهد که به این صورت درآید با گذر به تعبیر خودش دخان، به تعبیر علوم روز گاز سدیم، با عبور دادن گاز سدیم که مادۀ اولیه و ریشه بوده در چند مرحله که قرآن مجید میگوید شش مرحله آن را آفرید. یکی از مراحلش کل این عالم آب بود، این امواج آب خروشان روی همدیگر میریخت، کف کرد و کف خمیر شد، از این خمیر سازمان آفرینش را ساخت و به این صورت درآمد.
کرۀ زمین را که میخواست بسازد از آن نقطهای که شروع کرد، این در خطبه نیست جای دیگر است، وقتی میخواست شروع بکند آفرینش کرۀ زمین را از جایی که کعبه میخواست بنا بشود، از زیر محل کعبه زمین را گستراند و به این شکل درآمد. زیر کعبه، مبدأ الارض است. «جَعَلَ لَكُمُ الْأَرْضَ فِراشاً»(بقره، 22) یعنی یک نظر ویژۀ رحمت به آن نقطه آب داشت که کعبه میخواست بعداً آنجا ساخته بشود و زمین را از زیر کعبه گسترش داد و کروی کرد.
اولین خانهای که روی زمین ساخت خانۀ خودش بود، آن هم گفت به سود مردم، «إِنَّ أَوَّلَ بَيْتٍ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِي بِبَكَّةَ مُبارَكاً»(آلعمران، 96) چون این نظر ویژه را به زمین داشت، خلیفۀ خودش را روی این زمین قرار داد، اگر میخواست میبرد مریخ، میبرد عطارد، میبرد زهره، میبرد در سیارۀ نپتون.
معنویت زمین
حالا از زبان خود امیرالمؤمنین(ع) بشنوید که راجعبه کرۀ زمین از نظر معنویت چه میگوید. «مصلی ملائکة الله» فرشتگانی دارد که تا قیامت مأمورند روی این زمین خدا را عبادت کنند از بس که این زمین قیمت دارد، آن وقت ببینید این جنس دوپا این کرۀ زمین را تا الان چقدر آلوده کرده که راهی برای پاکسازی آن نیست؛ مگر اینکه به قول رسول خدا «یَملَأُ الله بِهِ الاَرضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَت ظُلماً و جَورا» یکی از فرزندان من که همنام خودم است، تنها در قدرت اوست این همه آلودگیها را از این محل نماز ملائکه پاک بکند، کار هیچکس نیست.
ما هفتاد میلیون هستیم، نتوانستیم محل زندگی خودمان را پاک بکنیم از بیحجابی، زنا، ربا، اختلاس، دزدی، غصب، غارت، مگر ما در آسیا جایمان چقدر است؟ جایمان مگر نسبت به پنج قاره چقدر است؟ جمعیت ما مگر چقدر است؟ برزیل کافر دویست میلیون جمعیت دارد، هند گاوپرست بالای یک میلیارد جمعیت دارد، چین کمونیست بالای یک میلیارد جمعیت دارد؛ ما هفتاد میلیون هستیم، جایمان هم محدود است.
جای محدود را راحتتر میشود جارو کرد. خانه وقتی صد متر باشد پنج دقیقه آدم جارو میکند، دو تا اتاق و یک حیاط، ما جایمان خیلی کوچک است نسبت به کل کرۀ زمین، نسبت به عوالم بالا هم که نقطه حساب نمیشویم؛ پاککننده دستمان است قرآن، نبوت، ولایت، سیدالشهدا، ولی نمیتوانیم پاک کنیم، چرا نمیتوانیم؟ چون آلودگی عین ریشۀ درخت گردو ریشهدار شده است، اگر درخت هم از پا اره بکنیم و بیایند ریشه را از جا درآورد که باید چهار تا کامیون بار بکند با خاکش، چون خیلی ریشهاش گسترده است. دو سال دیگر میآییم میبینیم کنار زمین یک نهال گردو سرآورده است.
عرفه پخش میشود، کمیل پخش میشود، من که نمیرسم ببینم سخنرانیهای مختلف پخش میشود، گفتگوهای دینی پخش میشود، ولی باز شاخۀ فساد اضافه میشود.
آینۀ خدا یا آینۀ شیطان
«جاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَة»، جاعل با اسم فاعلش، خلیفه بدون الف و لام، یعنی تکتک انسانها خلیفه هستند. خلیفه یعنی چه؟ یعنی نایب مناب. ملت نایب مناب چه چیز خدا هستند؟ یقیناً یک نفر نایب مناب ذات نیست، انسان را نایب مناب اوصافش قرار داده است. خداوند به ملائکه گفت: میخواهم روی زمین کسانی را قرار بدهم که مشرق طلوع صفات من باشند، کریم باشند، سخی باشند، رحیم باشند، نرم باشند، با گذشت باشند، یار باشند، دوست باشند، کمککار باشند، بیتفاوت نباشند؛ من چنین موجودی را میخواهم روی زمین خلق بکنم.
اصل خلقت انسان آئینه است، این آینه را میخواهم روبهروی خودم قرار بدهم که صفات من در این آینه بیفتد. اگر پشت کنم به پروردگار چه چیز در من میافتد؟ من وقتی که رو از خدا برگردانم تمام هیکلم و روحم میشود روح شیطان، همۀ اوصاف او در من میافتد، اینطور نیست؟ هر چه آیه و کلمۀ «شیطان» در قرآن دارد بخوانید، ببینید اینطور هست یا نه؟
معنی مبارک در قرآن
شخصی آمد پیش امام ششم گفت: من این آیه را نفهمیدم که خدا از قول عیسی در گهواره به بنیاسرائیل گفت: «وَ جَعَلَنِي مُبارَكا»(مریم، 31) مبارک یعنی چی؟ امام ششم فرمود: معنی «مبارکا» یعنی «نفاعا»، من برای جامعۀ انسانی بسیار مفید هستم، سودمند هستم. چرا مسیح سودمند است؟ چرا انبیا سودمندند؟ چرا ائمه سودمندند؟ چرا اولیا سودمندند؟ چرا در این هفتاد میلیون جمعیت یک تعدادی واقعاً سودمندند؟ چون رویشان بهطرف خداست، صفات الهی در آنها منعکس میشود، آنها این صفات را در اعمال و رفتارشان برای خودشان و زن و بچهشان و برای مردم به کار میگیرند.
چرا بیشتر مردم دنیا شرّ هستند؟ چرا بیشتر «كَالْأَنْعامِ»(فرقان، 44) هستند؟ چرا بیشتر «فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْب»(اعراف، 176) است؟ چرا بیشتر «كَمَثَلِ الْحِمارِ»(جمعه، 5) هستند؟ برای اینکه کاملاً رویشان از خدا برگشته، خودشان برگرداندند و این آینه را رو به شیطان گرفتند، خصوصیات شیطان در آنها منعکس میشود، همانها را بهعنوان قاعده و قانون زندگی به کار میگیرند. این مسائل خیلی حرف دارد اما چه وقت برایتان بگویم؟ حالا چند روز هم اضافه کردند به جلسه تا روز ولادت امام عصر، ولی مگر این حقایق تمام میشود؟
سوگواره
به خدا چه بگوییم؟ به خودش میگوییم (از آن روزی که ما را آفریدی/ به غیر از معصیت چیزی ندیدی) خداوندا پنجاه شصت سالمان که گذشت شعبان هم که میگذرد با چه رویی وارد ماه رمضان بشویم؟ (خداوندا به حق هشت و چهارت/ ز ما بگذر شتر دیدی ندیدی).
اینقدر از دست شیطان صفتان بلا کشید که وقتی بچهها دورش را میگرفتند دلداریش میدادند، یارانش مثل مالک اشتر و حجر بن عدی و میثم دلداریش میدادند، با همه یک جور حرف میزد که دلشان خوش بشود، ولی وقتی با ابیعبدالله(ع) وارد جواب میشد میگفت: «لا یوم کیومک حسین»، من درست است خیلی بلا کشیدم، خیلی رنج کشیدم، اما در این عالم هیچ روزی مانند روز تو نیست، تو و بچهها و یارانت را با لب تشنه سر از بدن جدا میکنند، حسین من کاری میکنند که تمام حیوانات روی زمین به طرف قبرت گردن میکشند و برایت گریه میکنند. (از آب هم مضایقه کردند کوفیان)
تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ اوّل شعبان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی هفتم