لطفا منتظر باشید

شب سوم دوشنبه (19-1-1398)

(تهران مسجد جامع آل یاسین)
شعبان1440 ه.ق - فروردین1398 ه.ش
10.35 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

ابتدا یک مقدمهٔ علمی و عرفانی را باید عرض کنم تا با کمک این مقدمه، بتوان گوشه‌ای و دورنمایی از شخصیت وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) را بیان کرد؛ اگر این مقدمه عرض نشود، مطلب ناقص می‌ماند و به قول معروف، کم می‌آورد. اگرچه بیان شده است که شخصیت عظیم حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) در قیامت شناخته می‌شود؛ ما در برابر دریایی هستیم که ظرفیت چشیدن آب این دریا را نداریم و باید به قدر تشنگی چشید.

 

خصوصیات وجودی انسان کامل

-انسان کامل، جامع افراد و مانع اغیار

اما مقدمهٔ مطلب؛ هم در معارف الهیه می‌خوانیم و هم آن چهره‌هایی که از آنها به اهل دل، سلوک و باطن تعبیر شده است. آنچه در معارف الهیه می‌خوانیم، در حد خودشان توضیح داده‌اند و آن بیان دو کلمه تحت عنوان انسان کامل است. معنی روان و سادهٔ این انسان کامل این است که این انسان دارای همهٔ ارزش‌های الهی و انسانی است و هیچ نقصی هم در ظاهر و باطن او دیده نمی‌شود. نقصی نیست که دیده بشود و به قول اهل منطق(این یک تعریف منطقی است)، وجود انسان کامل جامع افراد و مانع اغیار است. همهٔ ارزش‌ها را دارد و هیچ عیب و نقصی هم ندارد؛ خلاصه به زبان قرآن، انسان کامل «لِیذْهِبَ عَنْکمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیتِ»(سورهٔ احزاب، آیهٔ 33) است. از طرفی می‌گوید هیچ نقصی در او نیست، از طرفی هم می‌فرماید: «وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً». با این کلمهٔ «تَطْهِیراً» در آخر آیه می‌گوید همهٔ ارزش‌ها را دارد.

مطالب عظیم و عجیبی دربارهٔ انسان کامل نوشته‌اند؛ کسی که اهل نوشتن و تحقیق است، می‌داند برای نشان دادن چهرهٔ انسان کامل -البته در حدّ خودشان، نه در آن حدّی که پیش خداست- چقدر زحمت کشیده‌اند. چند کتاب مستقل هم تحت همین عنوان از قرن‌های قبل -چهارصد، پانصد تا حداقل صد صفحه- نوشته شده است؛ خواندنش هم آدم را از خودش به‌شدت خجالت‌زده و شرمنده می‌کند که من در مقابل آنها چه دارم! به این نتیجه می‌رسم که هیچ‌چیزی ندارم «إِلَّا مَا رَحِمَ رَبِّي»(سورهٔ یوسف،‌آیهٔ 53).

-انسان کامل، مجرای اراده و فیض الهی

باطن، ظاهر و حرکات درونی انسان کامل، هر کدام دنیایی است؛ من نمی‌دانم که این دعا یا روایت یا زیارت است که دربارهٔ یکی از انسان‌های کامل -امام عصر(عج)- گفته شده است: «بوجوده ثبتت الأرض و السماء». معنویت انسان کامل همهٔ عوالم بالا را سر جای خودش نگه داشته، چون انسان کامل مجرای اراده، فیض، عنایت و لطف حق است؛ «و بیمنه رزق الوراء» از برکت وجود اوست که فعلاً هفت‌میلیارد نفر سر سفرهٔ نعمت‌های الهی هستند. کل مهمان هستند و هیچ استقلالی ندارند. هیچ‌کس نمی‌تواند بگوید خدا به‌خاطر خودم این نعمت، این پول، این مغازه، این کارخانه یا این علم و شهرت را به من داد؛ اگر کسی بگوید، دروغ قطعی است! این حرف با آیات «وَ لِلّهِ مُلْکُ السّمٰواتِ وَالْأرْض» نمی‌سازد؛ چون هستی یک مالک حقیقی دارد و ملکیت بقیه اعتباری و بر باد است. همه‌چیز او –علمش، قدرتش، شهرتش و ثروتش- هیچ‌کدام هم نگهدار نیستند. قارون پرثروت‌ترین قوم زمان موسی(ع) بود؛ اما او را نگه نداشت، در زمین فرو رفت و آن ثروت هیچ کاری نکرد. علم بلعم باعورا نه اینکه برای او کاری نکرد، بلکه او را به جهنم برد. قدرت‌های قدرتمندان جهان از قدرتمندان قوم نوح(ع) تا الآن، قدرت هیچ‌کدامشان برای آنها کاری نمی‌تواند انجام بدهد، بلکه قدرتشان هزاران گناه مثل حیوانات بارشان می‌کند و آنها را به عالم بعد -عالم آخرت- می‌رانند.

در برزخ هم در سورهٔ مؤمن می‌فرماید که راحت نمی‌گذارند و خواب نیستند: «النَّارُ يُعْرَضُونَ عَلَيْهَا غُدُوًّا وَعَشِيًّا»(سورهٔ غافر، آیهٔ 46). این آیه برای برزخ است، چون بعدش می‌گوید: «وَيَوْمَ تَقُومُ السَّاعَةُ» قیامت یک آتش دیگر دارند؛ اما در برزخ، آتش به آنها -روح پلیدشان- دائم هجوم می‌کند، با همهٔ قدرتی که در دنیا داشتند. مَن را باید از زندگی حذف کرد و همه را باید «مِن الله» گفت. آن‌وقت این انسان کامل که کمالات، ارزش‌ها و بی‌عیب بودنش «مِن الله» است، روی حساب اینکه مجرای ارادة الله است، آسمان‌ها و زمین به وجود او برپاست و خورندگان عالم از برکت وجود او سر سفره نشسته‌اند.

-انسان کامل، جلوهٔ تام ام‌الکتاب و لوح محفوظ

این بزرگواران می‌گویند(انسان کامل خیلی عجیب است!)؛ حالا من آیاتش را از قرآن هم برایتان همین امشب با لطف خدا می‌خوانم که بیشتر باور بکنید. این حرف‌ها نه برای خانقاه‌ها و نه برای حکما و فلاسفه گذشته و فعلی است؛ حرف‌هایی که اینها زده‌اند، توانسته‌اند از قرآن بگیرند و فرموده‌اند: عقل و جان انسان کامل ام‌الکتاب است؛ یعنی جلوه تام آن ام‌الکتابی است که پیش خود پروردگار است. عقل و جانشان ام‌الکتاب است؛ اما قلبشان لوح محفوظ است که آن‌هم همان تجلی تام لوح محفوظ عالم غیب است. نقش وجودی‌شان و کارکرد نقش‌شان هم محو و اثبات است؛ یعنی اراده بکنند که باذن الله چیزی برداشته بشود، آنچه باید برداشته بشود، باذن الله تحت تصرف ارادهٔ انسان کامل است. عبدالملک مروان دستور دستگیری زین‌العابدین(ع) را داد که بدن را از خود شهر مدینه پر از زنجیر و غل بکنند و به شام بیاورند. حالا یک‌بار که بردند، ولی به حساب رضاً بقضائک کاری نکرد. مأموری که داشت در مسیر می‌برد، به گریه افتاد، امام گفتند: برای چه گریه می‌کنی؟ گفت: برای این وضعی که برای تو پیش آوردند! گفتند: هیچ وضعی برای من پیش نیاورده‌اند؛ یک نگاه به زنجیرها و غل‌ها کرد، همه ریخت و مأمور هم دیگر حضرت را ندید، امام هم در مدینه تجلی و جلوه کرد؛ بعد هم به عبدالملک خبر رسید، دیگر عقب‌نشینی کرد و کاری نکرد. فقط یک نگاه در محو به زنجیر می‌کند، کُن هم نمی‌گوید، امر هم نمی‌کند، اما می‌ریزد. یک چیزی را بخواهد ثابت بکند، چون مجرای ارادهٔ حق است، ثابت می‌کند.

دو مرد با یک زن و یک نوزاد، دو مرد سر این زن و این نوزاد دعوایشان بود؛ حالا مثل اینکه زن قیافه‌ای داشت، جوانی‌ای داشت، در این دعوای شدیدی که حل نمی‌شد، خدمت حضرت سیدالشهدا(ع) آمدند. یکی از این مردها گفت: این زن و بچه برای من است، آن یکی گفت: دروغ می‌گوید، زن و بچه برای من هستند. حضرت به زن فرمودند: خودت واقعیت را بگو، قبل از اینکه پرده بالا برود؛ مثل اینکه زن به یکی از این مردها علاقه داشت، گفت: این آقایی که نشسته، شوهر من است و این بچه هم برای اوست؛ اما اینجا انسان کامل وارد جریان محو و اثبات شدند و به نوزاد چندروزه فرمودند: بچه! تو بچهٔ چه کسی هستی؟ بچه هم خیلی روان به حضرت عرض کرد: من بچهٔ چوپان فلان طایفهٔ عرب هستم؛ نه این پدر من است و نه این پدر من است. این تجلی محو و اثبات در وجود انسان کامل است.

 

انسان کامل در کلام وحی

حالا هر سه مطلب را از قرآن ببینید:

«يَمْحُو اللَّهُ‌ مَا يَشَاءُ وَ يُثْبِتُ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 39)، ارادهٔ من تعلق بگیرد که چیزی را محو بکند، درجا محو می‌شود و اصلاً نوبت به دستور هم نمی‌رسد؛ تعلق بگیرد که چیزی را ثابت قرار بدهد، قرار می‌دهد. «وَ عِنْدَهُ‌ أُمُ‌ الْکِتَابِ»‌، این دو مقام -کتاب محو و اثبات و ام الکتاب- و مقام سوم، لوح محفوظ: «بَلْ هُوَ قُرْآنٌ مَجِيدٌ × فِي لَوْحٍ مَحْفُوظٍ»(سورهٔ بروج، آیات 21-22).

شما در خود قرآن ببینید؛ با تعبیری که خدا در آیه دارد، قرآن یکپارچه، یک‌مرتبه و یک‌لحظه در قلب مقدس پیغمبر(ص) جا گرفت که گستردگی آن یقیناً گسترده‌تر از هستی بود، وگرنه قرآن جا نمی‌گرفت. قرآن ظرفی می‌خواهد که در آن جا بگیرد؛ قرآنی که خداوند متعال برای آن ابتدا قرار داده(بسم الله) و در معنا انتها قرار نداده است. لفظ انتها دارد، اما معنا انتها ندارد؛ اگر آن قلبْ لوح محفوظ نبود، چطور قرآن را به این راحتی در یک چشم به‌هم‌زدن به‌وسیلهٔ امین وحی در خودش جا داد؟! بعد در سورهٔ یس می‌خوانیم: «وَكُلَّ شَيْءٍ أَحْصَيْنَاهُ فِي إِمَامٍ مُبِينٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 12)، بیشتر تفاسیر مهم‌ ما امام مبین را همین انسان کامل می‌گویند که هم عقل و روحش ام‌الکتاب، هم دلش لوح محفوظ و هم نقشش در حرکات نقش محو و اثبات است.

-زیارت امام حسین(ع)، معراج آسمانیان

یک انسان کامل هم نداریم؛ ولی در این صف عظیم انسان‌های کامل، اتم و اکمل آنها، بعد از وجود مبارک رسول خدا(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، وجود مبارک حضرت سیدالشهدا(ع) است که هم ام‌الکتاب الهی، هم لوح محفوظ و هم کتاب محو و اثبات است. من خیلی مطلب جمع کرده بودم؛ اما در یک شب و یک منبر واقعاً امکان ندارد. امام صادق(ع) می‌فرمایند: آنجایی که حسین ما افتاد(روایت در کامل‌الزیارات است؛ کتابی که بزرگان دین روی آن تقریباً 1200 سال است حرفی ندارند. من از بس عاشق این کتاب هستم، ترجمه کرده‌ام که ترجمه‌اش یکی دو سه ماه دیگر درمی‌آید) و بعد از اینکه حضرت در دفن شد، گودال معراج کل آسمانیان شد؛ یعنی آسمانیان نسبت به گودال، زمین و گودال هم آسمان شد، کل فرشتگان که می‌خواهند به معراج بروند، به زیارت ابی‌عبدالله(ع) می‌آیند. امام صادق(ع) به یک مرد کوفی فرمودند: چون شما نزدیک به کربلا هستی، حسین(ع) را زیارت می‌کنی؟ گفت: یابن‌رسول‌الله! شما خودتان زیارت می‌کنید؟ فرمودند: چگونه زیارت نکنم کسی را که خدا او را زیارت می‌کند؟! حالا من معنی این روایت را نفهمیده‌ام؛ آن‌وقت هم که ترجمه می‌کردم، نفهمیدم یعنی چه؟! زیارت خدا کیفی است، کیفیتش چیست، نمی‌دانم و نفهمیدم! من خیلی از چیزها را هم نمی‌فهمم، این هم یکی از آنها.

 

تاریکی و ظلمت، پیامد زندگی بدون انسان کامل

حالا از زبان خود انسان کامل دورنمایی از شخصیتش را بشنوید که حضرت شخصیت خودشان را خیلی ظریف و لطیف در سه خط شعر بیان کرده‌اند. یک جمله‌اش می‌ماند که دو سه شب بحث دارد و من مجبور هستم که از آن جمله را رد بشوم؛ چون فرصت موشکافی نیست. خیلی عجیب است، یک شاعر عرب(امروز شعرش را دیدم) می‌گوید:

کن رجلا رجله فی الثری ××××××××× و هامّة همته فی الثریا

انسانی باش که قدمش در زمین است، اما سر همتش از عوالم بالاتر رفته است؛ یعنی انسانی که شخصیتش کل هستی را پر کرده است، حالا آن‌هم گنجایش هستی دنیایی! قیامتی را که شنیدید، وقتی زین‌العابدین(ع) گلوی بریده را روی خاک گذاشتند(خیلی این جمله عجیب است)، فرمودند: «اما الدنیا فبعدک مظلمه» یعنی دیگر بعد از تو این جهان روشنایی نمی‌بیند. این خیلی حرف است! یعنی زندگی خالی از ابی‌عبدالله(ع) تاریکی است، زندگی خالی از امامت ابی‌عبدالله(ع) ظلمت است، زندگی خالی از اقتدای به ابی‌عبدالله(ع) شیطانی است. «اما الدنیا فبعدک مظلمه و اما الآخرة فبنور وجهک مشرقة»، حالا قبل از ابی‌عبدالله(ع) 124هزار نفر از انبیا آخرت به رفته بودند، اولیای خدا و ارواح مؤمنین به آخرت رفته بودند؛ اما پدر اصلاً تو مشرق آخرت هستی، آن‌هم با نورت.

ابی‌عبدالله(ع) روی زمین بود، ولی ارزش‌هایش از عوالم وجود گذشته بود. آن هفتادنفری هم که با او بودند، مثل خودش بی‌نظیر بودند. شب عاشورا به همه‌شان گفت: «إنی لا أعلم اصحاباً خیراً من اصحابی» من بهتر از شما را در این عالم خبر ندارم! اگر بهتر از شما حتی یک نفر بود، من خبرش را داشتم؛ چون من کتاب مبین و ام‌الکتاب هستم و اگر یکی مثل شما در گذشتگان و آیندگان بود، من می‌دیدم و می‌دانستم؛ ولی نیست. «و لا اهل بیت ابر و اوصل من اهل بیتی» از اهل‌بیت خودم نیکوکارتر و در صلهٔ رحم و پیوند با من نمونه‌شان در گذشته و آینده وجود ندارد. آنهایی هم که از نور او بهره‌مند شده‌اند، مثل خودش بی‌نظیر و انسان کاملی در حد خودش شدند. اهل‌سنت هم این روایت را نقل کرده‌اند که پیغمبر(ص) فرمودند: شهدا آقای تمام مردم عالم از آدم تا آخرین نفر هستند و آقای همهٔ شهیدان عالم هم شهیدان کربلا هستند، آقای شهیدان کربلا نیز حسین من است. شما همین روایت را تحلیل بکنید و ببینید کار به کجا می‌رسد.

 

دورنمایی از شخصیت انسان کامل در کلام امیرالمؤمنین(ع)

-پیشتازی انسان کامل در ارزش‌ها از جهانیان

امام(ع) می‌فرمایند:

سبقت العالمین الی المعالی ××××××××× بحسن خلیقة و علوّ همة

من با تمام جهانیان وارد میدان مسابقه شدم؛ چه آنهایی که در گذشته در میدان مسابقه بوده‌اند، چه اینهایی که زمان خودم بوده‌اند و چه آنهایی که بعد از خودم تا قیامت هستند، من در پیشتازی و سبقت نسبت به ارزش‌ها از همهٔ جهانیان مسابقه را با دو برنامه برده‌ام:

1) بِحُسن خلیقة

یکی با زیبایی طبیعتم که طبیعت خلقتم است. من این مسابقه را با زیبایی پاکی درونم برنده شدم که از پاک‌ترین پاکی‌ها در عالم است و هیچ شائبهٔ مادی وارد این پاکی نشد.

2) علوّ همة

همتی که در ایمان، عمل و اخلاق به خرج داده‌ام، من را در مسابقه برای ارزش‌ها از جهانیان برنده کرد.

فردا صبح، وجود مبارک امام عصر(عج) با خط مبارک خودشان در روز سوم شعبان نامه‌ای به علی‌بن‌مسیب همدانی نوشتند که اهل یمن بود. اول نامه این است: علی‌بن‌مسیب، امروز که روز سوم شعبان است، وز ولادت مولای من است. این جمله خیلی تکان‌دهنده است! امام زمان(عج) طاووس اهل بهشت، بقیة‌الله، نخبه و خلاصهٔ همهٔ انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است. امام زمان(عج) عدل الهی در آخرالزمان در کل زمین است. ایشان با این عظمت مقامی دربارهٔ ابی‌عبدالله(ع) نمی‌نویسد که علی‌بن‌مسیب امروز روز ولادت جدم است، بلکه نوشته امروز روز ولادت مولای من است! مولا در مقابلش چه می‌خواهد؟ غلام، عبد و گوش بِدهٔ کامل.

-درخشش نور حکمت با وجود انسان کامل

و لاح بحکمتی نور الهدی فی ××××××× دیاجی من لیالی مدلهمة

من این حکمت را نگه می‌دارم و با خواست خدا در دو سه شب توضیح می‌دهم. «لاح» به‌معنی درخشیدن است، «لاح بحکمتی» با حکمتی که پیش من است، نور هدی درخشید. این حرف خیلی عجیب است! خود نورْ نور است؛ نور هدایت در کلام حضرت، یعنی این نور با حکمت من درخشش پیدا کرد. زندگی مردم غرق در ظلمات متراکم و تاریکی شدید بود که نور هدایت با حکمت من درخشید.

حالا هرکسی بخواهد در کنار این نور از این ظلمات متراکمِ کفر، شرک، نفاق، بی‌اعتقادی، لائیک بودن، گناهان صغیره و گناهان کبیره درآید، این نور هدایت که با حکمت من درخشیده است، دستش را می‌گیرد. یک جلوهٔ درخششی در روز عاشورا به حربن‌یزید شد، دیدید که چه شد و به کجا رسید! یک جلوه‌اش قبل از روز عاشورا، شاید مثلاً 25-26 سال قبل از عاشورا به زهیربن‌قین خورد که وقتی سر سفره با هم قبیله‌ای‌هایش نشسته بود، نمایندهٔ ابی‌عبدالله(ع) آمد و با اجازه وارد خیمه شد و گفت: زهیر کدام‌هایتان هستید؟ گفت: من هستم. گفت: حضرت حسین(ع) شما را می‌خواهد. گفت: من نه با این طرف، نه با آن‌ُرف کاری ندارم. خانمش ناله زد و گفت: برای چه جواب ابی‌عبدالله(ع) را نمی‌دهی؟ گاهی زن آدم را تا اوج بهشت و رضایت خدا می‌کشاند که یکی همین است. یک‌مرتبه گفت: الآن می‌روم. رفت و شاد و خندان برگشت، به قبیله‌ای‌هایش گفت: یک داستان برایتان بگویم، آن داستان مرا نجات داد و به اینجا کشاند. سال‌های خیلی پیش من با سلمان فارسی در جنگی شرکت داشتم، جنگ پیروز شد و غنیمت زیادی از دشمن باقی ماند. مردم برای جمع کردن اسب، شتر، قاطر، درهم، دینار، چادر، خیمه و پول ریختند. این غنیمت‌جمع‌کن‌ها همین‌طوری می‌خندیدند و قهقهه می‌زدند، سلمان هم نگاه می‌کرد. او اصلاً نیامد به چیزی دست بزند و گفت: خیلی خوشحال هستید؟ گفتند: چرا نباشیم! گفت: معلوم است به‌خاطر اینکه خیلی پول، اسب، شتر و گاو گیرتان آمده، این‌قدر خوشحال هستید. این کار خوشحالی ندارد، خوشحالی برای وقتی است که کسی از نسل امیرالمؤمنین(ع) قیام بکند و به او کمک بدهید. من تازه یاد این جریان افتادم؛ مثل اینکه سلمان می‌دید من باید به ابی‌عبدالله(ع) پیوند بخورم. همین پیوند برای او چه‌کار کرد؟ یعنی با حکمت من که درخشیده و خاموش هم نمی‌شود، نور هدایت را در بستر تلألو انداخته و عیان است، چه حاجت به بیان است! هرکسی خودش را از ظلمت‌های متراکم، این ظلمت‌های فشردهٔ متراکم و شدید، با توسل به این حکمت من و نور من نجات بدهد.

-حرکت دائم نور وجودی انسان کامل به‌سوی کمال

بعد یک خبر غیبی هم داد که در شعر سوم است:

یرید الجاحدون لیطفئوه ×××××××× و یأبی الله الا ان یتمه

ستمگران عالم می‌خواهند این چراغ وجود مرا خاموش بکنند، اما خدا اجازهٔ این خاموش کردن را نمی‌دهد که هیچ، مرتب نور مرا به‌طرف کمال حرکت می‌دهد که در دنیا این نور جهان را پر بکند، قیامت هم که ما نمی‌دانیم چیست! روایت عجیبی از امام صادق(ع) است که مدرکش هم در یک صفحهٔ کاغذ نوشته بودم، اما متأسفانه صفحه را بین کتاب‌هایم گذاشته‌ام و حالا دوهزار تا کتاب را باید بگردم تا پیدا بکنم. از یک کتاب خیلی مهم هم نقل شده است که راوی به امام صادق(ع) عرض کرد: یابن‌رسول‌الله! لذت‌بخش‌ترین نعمت بهشت الهی در قیامت چیست؟ خدا آن نعمت‌ها را در سورهٔ الرحمن، واقعه، دهر و بعضی از جاهای دیگر قرآن بیان کرده است. آدم می‌خواند و از خواندنش لذت می‌برد؛ حالا چه برسد به اینکه دست آدم را بگیرند و کنار آن نعمت‌ها هم بنشانند! گفت: یابن‌رسول‌الله! با لذت‌ترین نعمت هشت بهشت بین میلیاردها نعمت، نعمت بی‌شمار و ابدی چیست؟ فرمودند: نگاه کردن به چهرهٔ حسین ما.

 

کلام آخر؛ تعظیم عرش در برابر عظمت امام حسین(ع)

عالم‌آرا خودنمایی می‌کند ××××××××××× یا حسین است و خدایی می‌کند؟

رحمت بی‌منتهای لایزال ××××××××××××× دعوی بی‌انتهایی می‌کند

روی حق و بوی حق و خوی حق ×××××××××××× کِی ز خون حق جدایی می‌کند

مقتدای اولین و آخرین ××××××××××× از حسینش مقتدایی می‌کند

این حسین است کز پی تعظیم او ×××××××××× عرش قامت را دوتایی می‌کند

این حسین است کز برایش جبرئیل ××××××××××× وحی را نغمه‌سرایی می‌کند

این حسین است کز غبار خاک او ×××××××××× حور جنت توتیایی می‌کند

این حسین است که آنچه دارد از خدا ××××××××× در ره عشقش فدایی می‌کند

کِشتی ایمان ز طوفان ایمن است ××××××××××× تا حسینش ناخدایی می‌کند

چون در ولادتش و قبل از ولادتش، همه تا زمان آدم(ع) گریه کرده‌اند، یک جملهٔ کوتاه بگویم که در گریه به انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) و اولیا و صدیقهٔ کبری(س) اقتدا داشته باشیم. وقتی زین‌العابدین(ع) بدن را وارد قبر کرد، می‌خواهد آداب اسلامی را انجام بدهد، صورت میّت را باید روی خاک و رو به قبله بگذارد، اما بابا که سر در بدن ندارد! دو دستش را دو طرف بدن گذاشت، خم شد و صورتش را روی رگ‌های بریده گذاشت...

-دعای پایانی

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع)، آنچه به خوبان عالم عنایت فرموده‌ای، به ما و زن و بچه‌ها و نسل ما عنایت فرما؛ آنچه شر از بَدهای عالم از خوبان عالم برگرداندی، از ما هم برگردان.

خدایا! غرق‌شدگان این سیل را غریق رحمت و بازماندگانشان را صبر عطا فرما؛ آنهایی هم که هیچ ضربه‌ و ضرری در این حادثهٔ عظیم کشوری ندیده‌اند و توان کمک به آنها را دارند، خانواده‌هایی که عزیز بودند و رفت‌وآمد داشتند، مهمان‌دار بودند، بچهٔ شیرخواره، جوان و عروس داشتند، همه را سیل برد و حتی یک لباس برایشان غیر از لباس تنشان نماند، خدایا به مردم ما توفیق بیشتر برای کمک به سیل‌زدگان عنایت بفرما.

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما قرار بده؛ دین ما، کشور ما، حوزه‌های ما، محراب و منبر ما، محرّم و صفر و ماه رمضان ما، مرجعیت و فقاهت و حوزه‌ها و رهبری ما را از حوادث حفظ فرما.

 

تهران/ مسجد آل‌یاسین/ دههٔ اول شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی سوم

 

برچسب ها :