لطفا منتظر باشید

جلسه دوازدهم پنجشنبه (29-1-1398)

(تهران حسینیه هدایت)
شعبان1440 ه.ق - فروردین1398 ه.ش
10.4 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

شجرۀ طیبه

کلام در این مسئله بود که خداوند مهربان نیرو، استعدا و قدرتی در نهاد و باطن انسان قرار داده که می‌تواند منشأ آثار مثبت فراوان ماندنی بشود. راهش را هم خدا نشان داده که این استعداد و قدرت را چگونه به کار بگیرد تا وجود او به تعبیر قرآن تبدیل به «كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ» بشود که «أَصْلُها ثابِتٌ» ریشه این درخت پایداری داشته باشد، «وَ فَرْعُها فِي السَّماءِ» شاخ و برگ درخت آسمانی بشود، «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ»(ابراهیم، 24) میوه‌اش فصلی نیست، این درخت یک درختی است که کاری به بهار و تابستان و پاییز و زمستان ندارد، یک فضای الهی بر این درخت حاکم است که میوه‌اش دائم است «تُؤْتِي أُكُلَها كُلَّ حِينٍ» این درخت که وجود انسان الهی است.

بدن انسان الهی می‌میرد و دفنش می‌کنند، اما آثارش ابداً نمی‌میرد. این بدن مدتی به خاک امانت داده می‌شود، قیامت پروردگار این امانت را از زمین پس می‌گیرد، «إِذا زُلْزِلَتِ الْأَرْضُُ زِلْزالَها وَ أَخْرَجَتِ الْأَرْضُ أَثْقالَها»(زلزله، 1 و 2) وقتی پروردگار بدن را پس گرفت به روح فرمان داده می‌شود دوباره به بدن برگرد «وَ إِذَا النُّفُوسُ زُوِّجَت»(تکویر، 7).

وقتی روح به بدن برمی‌گردد بدن و روح هر دو با هم باز به تعبیر قرآن «خالِدِينَ فِيها أَبَدا» کنار آثارشان متنعم به آن آثار هستند؛ بی‌تعطیلی، بی‌مرگ، بی‌خسته شدن، بدون پیر شدن، بدون مزاحمت، بدون دردسر، همۀ اوصاف را من یادم نیست اینهایی هم که گفتم در قرآن است. بی‌دردسر «لا يُصَدَّعُونَ عَنْها»(واقعه، 19) یکی از آن آثار است که در قرآن است و دائمی است.

 

رضوان خدا

البته غیر از این بهشت یک حقیقت دیگری هم از آثار این انسان ظهور می‌کند که قرآن از آن حقیقت تعبیر کرده به رضوان و فرموده: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»(توبه، 72) این رضوانی که از سوی خدا به این صاحبان آثار عطا می‌شود از کل هشت بهشت با ارزش‌تر است، پرقیمت‌تر است. البته حقایق این مجموعه آیات درکش در دنیا بسیار مشکل است، فقط انبیا و اولیای الهی و ائمه طاهرین حس می‌کردند.

در اینکه مطلب کامل‌تر به محضرتان برسد یکی از آثار را از قرآن نام می‌برم، البته همۀ آثار را قرآن بیان کرده است. کسی که استعداد و توان دارد و پروردگار عالم راهنمایی کرده که از این استعداد و توان چگونه بهره بگیرد که آن آثار ظهور کند، این آثار ابدی است. لازم نیست اسم من در دنیا بماند، دنیا که جای ماندن اسم نیست. خیلی‌ها از زمان آدم تا حالا از دنیا رفتند، منشأ بهترین آثار معنوی و الهی بودند، اسمی هم از آنان نیست، ولی خداوند متعال نشانه‌هایشان را بیان می‌کند، اسم نمی‌برد.

 

مؤمن از نگاه امام صادق(ع)

یکی از آثاری که از آدم ظهور می‌کند، مربوط به یک اثر مستحب است نه واجب، همین مستحب را نمی‌شود ارزیابی کرد چه برسد به واجب. پروردگار می‌فرماید آن مردم مؤمن، پاکدل، مردمی که روحیه عبادت در آنها فعالیت دارد، مردمی که قلبشان با خدا و قیامت و انبیا و ائمه ارتباط دارد... اینها همه را من از امام صادق(ع) نقل می‌کنم.

حضرت وقتی مؤمن را تعریف می‌کند این‌گونه تعریف می‌کند؛ خیلی‌ها به خدا اعتقاد دارند اعتقادشان تشریفات روحی است و کاری به خدا ندارد، کاری به عالم ملکوت ندارد، یعنی در خودشان این اعتقاد به خدا حبس است، ظهور عملی ندارد. می‌گوید خدا را معتقد هستم نمی‌شود معتقد نباشم، عالم دلیل بر وجود خداست؛ اما نه اهل عمل صالح است، چه واجبات چه غیر واجبات و نه اهل اخلاق حسنه است.

 

حسن فعلی و حسن فاعلی

این انسان یک ذره هم از خودیت خودش بالا نیامده است؛ اگر یک ذره بیاید بالا این خودیت کم می‌شود، بیشتر برود بالا نهایتاً به جایی می‌رسد که می‌شود خدابین و دیگر خودی نمی‌ماند، هیچ وقت دیگر توجه به من ندارد. این فراموشی خود برای توجه به یاد پروردگار بهترین حالت است.

یک چنین کسی یا چنین کسانی که به قول علما هم حسن فعلی دارد یعنی همه جانبه آدم خوبی است، این را می‌گویند «حسن فعلی»؛ نیتش خوب است، دلش پاک است، روحش پاک است، نفسش پاک است، اندیشه‌اش پاک است، این حسن فعلی است. «حسن فاعلی» هم این است که همۀ این پاکی‌ها در حرکاتش ظهور می‌کند که این حرکات ظاهر یعنی عبادات الهیه، یعنی هر نوع کار خیری تابش همان حسن فاعلی است.

 

نماز شب

انسان حسن فاعلی دارد که حسن فعلی از او ظهور می‌کند، همه چیزش خوب است، پس همۀ کارهایی که انجام می‌دهد خوب است. یک چنین آدمی اهل نماز شب است، این نماز شب هم بستگی دارد به حال مردم و ظرفیت مردم، یک کسی با چهل دقیقه با سی دقیقه این یازده رکعت نماز مستحبی را می‌خواند، یک کسی یک ساعت، یک کسی دو ساعت.

از آیات قرآن استفاده می‌شود نماز شب رسول خدا یک سوم دوازده ساعت شب طول می‌کشید. نماز شب به ایشان واجب بوده فقط ولی به بقیه واجب نبود و نیست، اما کسی که یک ساعت یا نیم ساعت مانده به اذان بلند می‌شود با اینکه امر هم ندارد، یعنی پروردگار فرمان واجب ندارد که حتماً این نماز را بخوان، این شخص بلند می‌شود می‌خواند، معلوم می‌شود عاشق است، معلوم می‌شود حسن فاعلی دارد که حالا دارای حسن فعلی است.

 

پاداش نماز شب در قرآن

بعد از این یازده رکعت یا برمی‌خورد به نماز صبح و نماز صبح را می‌خواند، یا وقت دارد تا نماز صبح می‌خوابد بعد بلند می‌شود نماز صبح را می‌خواند. در متن قرآن می‌گوید: «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ ما أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُن»(سجده، 17) این قسمت آیه یک بحث ادبی دارد.

«لا تَعْلَمُ» جمله منفی است، چون لا دارد. تعلم اگر لا نداشت جمله مثبت بود، اما حالا که پروردگار با لا به کار گرفته فلا تعلم این جمله منفی می‌شود. «نفس» الف و لام ندارد یعنی لغتی است نکره، تمام علمای علم ادبیات عرب فتوا دادند بی استثنا که اگر کلمه نکره مثل نفس در این آیه که الف و لام ندارد در عرصۀ منفی جمله منفی قرار بگیرد بشود «فَلا تَعْلَمُ نَفْسٌ» این از نظر معنا افاده عموم می‌کند. اگر کسی دقایق ادبیات عرب را بلد نباشد، نه قرآن می‌فهمد و نه دعا، اصلاً لطائف و دقایق قرآن بدون هشت نه تا علم قابل درک نیست.

نکره در سیاق نفی افادۀ عام می‌کند، یعنی پروردگار می‌گوید احدی ـ یعنی یک نفر ـ در این عالم وجود، خبر ندارد که من برای شادی دل این بنده‌ام چه مقرر کرده‌ام، هیچ‌کس خبر ندارد.

 

عارف شیخ هادی تعلقی

در یک روایتی آمده، خیلی روایت جالبی است، من اولین بار این روایت را از حکیم بزرگوار وعارف کم‌نظیر که آراسته به عرفان اهل‌بیت بود شنیدم. ایشان عرفان اهل‌بیت داشت نه عرفان خانقاه، عرفان خانقاه را من مطالعه کردم شاید ده تا کتاب است، چیزی ندارد، اگر هم چیزی داشته باشد برداشت از اهل‌بیت است و برای خودشان نیست.

این عارف الهی و این عالم زنده و عالمی که شصت سال برای مردم هر شب «نهج‌البلاغه» گفت، مرحوم حاج شیخ هادی تعلقی است که در همدان زندگی می‌کرد. من همدان منبر می‌رفتم، پیغام دادم به یکی از ارادتمندانش من می‌خواهم بیایم دیدن ایشان، چون می‌دانستم کیست اما او را ندیده بودم. ایشان هم اجازه ندادند، فرمودند نمی‌شود. گفتند: آقا خیلی مشتاق است شما را ببیند. فرموده بودند: درست است، اولاً ایشان مهمان است، ثانیاً مبلغ دین است؛ اگر ایشان وقتش را بگذارد بیاید دیدن من، این وقت برای همه مسلمان‌هاست، من تحملش را ندارم، خودم می‌آیم دیدن ایشان.

وقتی به من هم گفتند من واقعاً مانده بودم اینکه اگر می‌گفتند ایشان نیاید از نظر من که یک طلبه معمولی بودم در برابر او کمال بی‌ادبی بود؛ من خودبه‌خود تسلیم شدم و ایشان تشریف آوردند. من چشم ندارم اما با نداشتن چشم آدم یک دورنمایی از شبح نور را حس می‌کند. ایشان انسانی نبود که آمد دیدن من، یک پارچه نور بود، من شبح نور می‌دیدم. حالش، حرف زدنش، نشستنش، کم نگاه کردنش، کم حرف زدنش؛ همان آدمی بود که امیرالمؤمنین(ع) صد و ده ویژگی در خطبۀ متقین برای اهل تقوا بیان کرده، ایشان یکی از آنها بود.

 

پاداش نماز شب در روایات

اولین جلسه این روایت را ایشان برای من خواند، بعد من دیدم در کتاب‌های مهم‌ ما هم ذکر شده که پروردگار می‌فرماید: «اعْدَدْتُ لِعِباديَ الصّالِحينَ ما لا عَينٌ رَأتْ ولا اذُنٌ سَمِعتْ ولا خَطَرَ على قَلبِ بَشرٍ» برای بندگان شایسته‌ام آنچه را آماده کردم هیچ چشمی ندیده است. همۀ عالم را بگردد نمی‌تواند ببیند، چون این ذخیرۀ بندگان صالحم پیش شخص خودم است، کسی نمی‌تواند ببیند، جزو برنامه‌های پنهان من است.

آن پاداش و مزد و لطف و احسانی که برای بندگان شایسته‌ام آماده کردم؛ یعنی موجود است، نمی‌خواهم بعداً ایجاد بکنم. «اعددت» به معنی آماده کردم، فعل ماضی است. بیچاره آنهایی که از خدا جدا زندگی می‌کنند، هیچ ندارند، هم در دنیا هیچ چیزی ندارند هم در آخرت.

اگر یکی از این افراد به تور شما یا من بخورد می‌گویدک هیچی ندارند درست نیست، من خانه و ماشین دارم، یخچالم هم پر است، خوب هم می‌خورم. انبیا به او می‌گویند کل حیوان‌ها هم خانه دارند، مگر خانه‌ داشتن مخصوص توست؟ تمام خرها طویله دارند، تمام الاغ‌ها طویله دارند، تمام شترها طویله دارند، تمام حیوانات جنگل خانه دارند، مگر خانه مخصوص توست؟ مگر غذا مخصوص توست؟ از عرصه انسانیت آنهایی که با خدا رابطه ندارند، با قیامت رابطه ندارند، با نبوت و امامت رابطه ندارند، هیچ چیزی ندارند.

انسانی که رابطه دارد، یک مستحبش این است. برای انجام یک مستحب، چیزی را ذخیره کردم و آماده کردم، یعنی موجود است که نه چشمی دیده و نه گوشی شنیده است. ما که آیات نعمت‌های بهشت را شنیدیم، معلوم می‌شود این نیست وگرنه ما آیات بهشت را شنیدیم، خیلی هم شنیدیم. «فِي سِدْرٍ مَخْضُودٍ وَ طَلْحٍ مَنْضُودٍ وَ ظِلٍّ مَمْدُودٍ وَ ماءٍ مَسْكُوبٍ وَ فاكِهَةٍ كَثِيرَةٍ لا مَقْطُوعَةٍ وَ لا مَمْنُوعَة»(واقعه، 28 تا 33) اینها را که شنیدیم.

پروردگار می‌گوید چیز دیگری است که هیچ گوشی نشنیده، چشمی هم ندیده، به فکر احدی هم خطور نکرده است. یک امر مستحب است. این یک اثر این انسان است که هم «حسن فاعلی دارد» یعنی همه جانبه آدم خوبی است، باطنش، ظاهرش، قلبش، روانش، نیتش، فکرش؛ و هم «حسن فعلی» دارد یعنی کارش نیکوست، یک دانه از کارهایش هم این نماز شب است.

این مستحب است که پروردگار می‌گوید پاداشش را احدی خبر ندارد، خیلی عجیب است، یعنی به انبیا هم خبر ندادم، به اولیائم خبر ندادم، اصلاً هیچ‌کس خبر ندارد.

 

ظهور قدرت درونی انسان

هزار و پانصد سال است خیلی‌ها نماز شب خواندند و مردند، اسمی هم ندارند، اما آثار این نماز شب موجود است، قیامت هم موجود است، تا ابد هم موجود است. انسان این استعداد را دارد که با این عمر کوتاه و با این بدن محدود، با نیروهایی که مثل عقل و روح و نفس و قلب دارد، با راهنمایی خدا ـ غیر از خدا نه، از پیش خودم درآورم هیچ اثری از من ظهور نمی‌کند ـ با راهنمایی خدا «إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَم»(اسرا، 9) و بعد هم با راهنمایی پیغمبر که فرموده «لَقَدْ كانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»(احزاب، 21) و با راهنمایی ائمه طاهرین می‌تواند این نیروها و قدرت‌های وجودی را تبدیل به آثاری بکند که این آثار دائمی است.

حالا اسم دائمی نیست، آنهایی که اسمشان دائمی مانده محدودند. ما صد و بیست و چهار هزار پیغمبر داریم به فرموده امام صادق(ع) بیست و دو سه تا را خدا در قرآن اسم برده، بقیه را چه کسی می‌شناسد؟ اسمشان گم شده و نیست، اما آثارشان در این جهان هستی باقی است و در قیامت ظهور کامل می‌کند.

 

ماندگاری شهدای کربلا

کم هستند آنهایی که اسمشان ماند، حالا علت ماندگاری اسمشان هم یا کتب آسمانی است، یا قرآن مجید است، یا ماندگاری اسمشان بر اثر یک حادثۀ الهی پرثمر مثل حادثه کربلاست که در جنب این حادثه اسمشان مانده؛ از بچه شش ماهه تا پیرمرد هشتاد یا هفتاد ساله مثل مسلم بن عوسجه.

و برای همین هفتاد و دو نفر تقریباً بیش از هزار کتاب تألیف شده است. خیلی‌ها هم بودند اسمشان نمانده، نماند مهم نیست، اینهایی هم که اسمشان مانده بر اثر یک حادثه سنگین نورانی که خاص است مانده‌اند. یک بحثی را من در همین زمینه که امروز شنیدید آماده کرده بودم و نوشتم، اکنون هم پیشم است، اگر بخواهم تکمیل بکنم امروز را آن بحث تکمیل‌کننده بیش از یک ساعت طول می‌کشد، انشالله در جلسه بعد.

 

عظمت شب جمعه

چه شب عجیبی است، دومین شب جمعه ماه شعبان، یک شب مانده به ولادت عدل عالم و فریادرس جهانیان، شبی است که ائمۀ ما بوی قدر از آن استشمام می‌کردند، از شب جمعه. شبی است که روزش ـ یعنی روز جمعه ـ اگر مؤمنی از دنیا برود پروردگار عالم لحظۀ مرگ به احترام روز جمعه همۀ گناهانش را از پرونده‌اش پاک می‌کند.

عظیم است امشب، به ویژه که به قول معروف به قول شعرا یار ما که دلبری دارد و یار ما که در حسن کامل است به ویژه که پیرایه‌ای هم به او بستند. ائمه بوی قدر استشمام می‌کردند از شب جمعه و روزش این‌قدر موثر در مرگ مؤمن است، امشب را یک پیرایه هم به او بستند تا ابد که امشب شب ابی‌عبدالله(ع) است، یعنی «لیلة الحسین» این‌طور بگویم.

 

لطف خدا بر شیعیان

خدایا! یک مسئله برای خود من مخفی مانده، یک بار هم در دهۀ عاشورا گفتم چه در ما دیدی که این همه محبت به ما کردی؟ مگر ما که هستیم؟ چه هستیم؟ سرمایه‌های معنوی که به ما دادی نه قابل شمردن است و نه قابل ارزیابی است، اما هفت میلیارد جمعیت از همۀ این سرمایه‌ها محرومند.

دو میلیارد گاوپرستند، دو میلیارد بودایی هستند، چند میلیارد بی‌دین هستند، یکی دو میلیارد مسیحی بی‌دین هستند، چند میلیون یهودی صهیونیست خطرناک هستند، همۀ اینها دور ریخته شدند و درخت خشک هستند، اما در ما چه دیدی؟ این همه رحمت، این همه لطف، این همه محبت.

 

دعای آخر

«وَ كُلَّ سَيِّئَةٍ أَمَرْتَ بِإثْبَاتِهَا الْكِرَامَ الْكَاتِبِينَ؛ الَّذِينَ وَكَّلْتَهُمْ بِحِفْظِ مَا يَكُونُ مِنِّي‌، وَ جَعَلْتَهُمْ شُهُودًا عَلَيَّ مَعَ جَوَارِحِي‌، وَ كُنْتَ أَنْتَ الرَّقِيبَ عَلَيَّ مِنْ وَرَآئِهِمْ» اینهایی که به ما دادی چیست؟ این کلام بنده ویژه‌ات علی است «وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ» خیلی گناهان ما را نگذاشتی نویسندگان ما بفهمند، آن وقتی که می‌خواستم مرتکب بشوم به مأمورانت گفتی بندۀ من یک کار خصوصی دارد، نمی‌خواهم شما باشید.

«وَ بِرَحْمَتِکَ أَخْفَیْتَهُ وَ بِفَضْلِکَ سَتَرْتَهُ ‏وَ أَنْ تُوَفِّرَ حَظِّی مِنْ کُلِّ خَیْرٍ أَنْزَلْتَهُ أَوْ إِحْسَانٍ فَضَّلْتَهُ أَوْ بِرٍّ نَشَرْتَهُ أَوْ رِزْقٍ بَسَطْتَهُ أَوْ ذَنْبٍ تَغْفِرُهُ أَوْ خَطَإٍ تَسْتُرُهُ یَا رَبِّ یَا رَبِّ یَا رَبِّ»

 

سوگواره

(زینب چو دید پیکری اندر میان خاک/ از دل کشید ناله به سنگ آه سوزناک/ کای خفته خوش به بستر خون دیده باز کن/ احوال ما ببین و سپس خواب ناز کن/حسین من! طفلان خود ورطه بحر بلا نگر/ دستی به دستگیری ایشان دراز کن/ سیرم ز زندگانی دنیا یکی مرا/ لب بر گلو رسان و ز جان بی‌نیاز کن/ گلوی بریده‌ات را ببوسم و بمیرم دیگر نباشم/ ای وارث سریر امامت ز جای خیز/ بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن/ برخیز صبح شام شد ای میر کاروان/ ما را سوار بر شتر بی‌جهاز کن) دوباره می‌خواهیم با خودت برگردیم، نمی‌خواهم هم‌سفر عمرسعد و شمر باشم.

 

تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ دوم شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی دوازدهم

 

برچسب ها :