لطفا منتظر باشید

جلسه پانزدهم یکشنبه*روز عید*یکشنبه(1-2-1398)

(تهران حسینیه هدایت)
شعبان1440 ه.ق - فروردین1398 ه.ش
11.04 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

بحث کوتاهی در آیۀ پنجاهم سورۀ مبارکۀ روم می‌شنوید تا از در این بحث وارد یک واقعیت عظیمی بشویم که آن هم مربوط به یک آیه در سورۀ انفال است که آیۀ انفال و آیۀ سورۀ روم در یک لغت و یک کلمه مشترک هستند. لغت سورۀ مبارکۀ روم نگاهی به این جهان دارد و تحولاتی که در این جهان اتفاق افتاده، آیۀ سورۀ انفال نگاهی به تحولات جان بشر و روح انسان و باطن او دارد که در تحولات روحی او آثار شگفت‌انگیزی از وجود انسان طلوع می‌کند، چنان که آثار شگفت‌انگیزی از برکت حقیقت آن کلمه در سوره، روح در عالم پدید می‌شود.

 

تفاوت نظر و رؤیت

یکی از زیبایی‌های آیۀ سورۀ روم این است که ابتدای آیه خطاب به شخص پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام است که در این خطاب به پیغمبر می‌فرماید: «فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّه»(روم، 50) قرآن مجید در بعضی از آیات کلمۀ «نظر» را به کار گرفته که شاید اکثر مردم فکر بکنند نظر یعنی نگاه کردن، نظر به معنی نگاه کردن نیست. در بعضی از آیات لغت «رؤیت» را به کار گرفته، این به معنی دیدن است دیدن با چشم سر، «رأی» یعنی می‌بیند؛ اما «نظر» به معنای دیدنی است که در این دیدن اندیشه به کار گرفته می‌شود، عقل به کار گرفته می‌شود، یک نگاه معمولی نیست، یک نگاه عادی نیست.

ما در قرآن می‌بینیم پروردگار به همۀ مردم امر می‌کند، نه فقط به مسلمان و مؤمن، «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ إِلى‏ طَعامِه»(عبس، 24) لازم است، واجب است، فعل امر است، فرمان است که انسان به خوراکش نظر کند. این آیه حرف دیگری غیر از دیدن دارد، دیدن را که هر خورنده‌ای خوراکش را می‌بیند و می‌خورد. هیچ‌کس در دنیا در حال خوردن چشمش را نمی‌بندد، وقت خوردن همه غذا را نگاه می‌کنند، فقط نگاه می‌کنند، بیشتر از این دیگر حرکتی نمی‌کنند.

پروردگار می‌فرماید: «فَلْيَنْظُرِ» یعنی این چشمت را قرض بده به عقلت و با نیروی عقل طعامت را نگاه بکن که چند میلیارد چرخ در این عالم گشته تا این صبحانه حاضر شده، به همین سادگی که پنیر و کره سر سفره نیامده است.

 

حرکت زمین

من به کرۀ زمین دو تا حرکت دادم: وضعی و انتقالی.

حرکت وضعی در هر شبانه‌روز یک بار دور خودش می‌گردد، از آثار گشتنش پدید آمدن شب و روز است. اگر نمی‌گشت دائماً یک طرفش رو به خورشید بود و میلیاردها سال قبل همۀ موجودات سوخته بودند و خاکستر شده بودند، یک طرفش دائماً تاریک می‌ماند و همۀ موجودات آن طرف یخ می‌زدند.

زمین یک گردش وضعی دارد برای تعادل هوا در کرۀ زمین؛ گرما در حد سوزاندن نشود، سرما در حد منجمد کردن نشود. این یک سود گردش وضعی است، چقدر دیگر سود دارد باید دنبالش رفت و فهمید و نوشت.

یک گردش انتقالی دارد که سیصد و شصت و پنج شبانه‌روز یک بار دور خورشید می‌گردد. با گشتن زمین دور خورشید بهار، تابستان، پاییز و زمستان پیش می‌آید. اگر این گردش دور خورشید نبود زمین یک فصل داشت و آن یک فصل هم آثاری برای موجودات زنده نداشت؛ یا همیشه زمستان بود، یا همیشه تابستان بود، یا همیشه پاییز بود، یا همیشه بهار بود. اگر همیشه زمستان بود دیگر مسئلۀ حیات بحثی در میان نداشت، یا اگر همیشه تابستان و بهار بود این تحولات عظیم به وجود نمی‌آمد.

 

فرآیند طعام برای رسیدن به خدا

شما سر سفرۀ صبحانه که نشستی فعلاً نان و پنیر و کره را نگاه کن تا ببینیم داستان همین سه غذا از چه قرار است. زمین در بیست و چهار ساعت دور خودش گشته تا هوای مناسب داشته باشد، در سال یک بار دور خورشید گشته تابش خورشید خاک را تقویت کرده و نیرو داده، هوایی که صد کیلومتر دور کرۀ زمین است به خاک کمک داده، حرارت خورشید در حد لازم از دریاها بخار بلند کرده، ابر تشکیل شده و باران آمده، قنات و چشمه راه افتاده، رودخانه راه افتاده است.

بعد یک کسی رفته معدن‌یاب شده معدن را پیدا کرده، این را سپرده به یک کسی که بتواند عناصر معدن را دربیاورد، آهن در دل سنگ بوده، سنگ را آورده در کارخانه و آهنش را جدا کرده، بعد این آهن را آهنگر خریده بیل و کلنگ و تیشه و شن‌کش درست کرده است.

بعد عاشق شده که برود کشاورز بشود، رفته یونجه و جو کاشته، منهای زمین کشاورزی خود پروردگار بیابان‌ها را مثل امسال پر از گل و علف کرده، یک گاو آمده جو یا یونجه یا علف خورده، یک گوسفند آمده جو یا یونجه یا علف خورده، بعد در بدن این گاو که یک بدن فوق‌العاده‌ای است این جو که رنگش زرد است، این یونجه‌ای که رنگش سبز است، آن علف بیابانی که رنگش سبز سیر است، آن گل‌های خودرویی که رنگش زرد است؛ اینها را گاو خورده، پروردگار عالم در قرآن می‌فرماید من از این شکمبه حیوان و خون پر رنگ گاو و گوسفند در بدن این گاو و گوسفند «لَبَناً خالِصاً سائِغا»(نحل، 66) شیر سپید خوش‌گوار تحویل شما دادم.

بعد شما آمدید شیر را در کارخانه یا با مشک زدید و کره، پنیر، سرشیر، روغن، کشک و دوغ گرفتید، آوردید سر سفرۀ خودتان، یک نظر بیاندازید از سر سفره من را پیدا کنید.

همین‌طور می‌خورید و می‌روید؟ یک نگاه با کمک عقل به طعام خودتان بیندازید، ببینید چند میلیارد چرخ در این عالم دست به دست هم دادند تا دو سیر پنیر و یک لیوان شیر گیر شما آمده است. تمام جهانیان جمع بشوند، کامیون‌ها سرگین و خون گاو و گوسفند که در قصاب‌خانۀ شهرها زیاد است، اینها را قاطی بکنند و چرخ بکنند؛ اگر شیر درست شد؟ اگر یک قطره شیر سفید از قاطی شدن شکمبه و خون درست شد؟ «فَلْيَنْظُرِ الْإِنْسانُ» یعنی نگاهت با کمک عقل، اندیشه و فکر باشد. فقط برای اینکه از سر سفره، به من برسی.

 

برداشت دلنشین استاد انصاریان از یک روایت

در ماه رمضان معمولاً در سخنرانی‌ها این روایت خوانده می‌شود، من هم از بچگی می‌شنیدم، روایت در کتب روایی ما مثل کتب شیخ طوسی، صدوق و شیخ حر عاملی است. تمام فقهای شیعه روی این روایت نظر دارند، چون با این روایت شروع ماه رمضان را فتوا می‌دهند، با این روایت هم تمام شدن ماه رمضان را فتوا می‌دهند؛ یعنی دائم این روایت هر سال در کار است.

روایت این است: «صم» فعل امر است، «صم للرویه و افطر للرویه» با دیدن روزه بگیر و با دیدن هم روزه‌ات را بخور؛ یعنی تمام شدن ماه برو بالای پشت بام یا برو پشت دوربین وقتی که ماه را دیدی ـ هلال شب اول ـ صبحش اول ماه رمضان است، بعد از بیست و نه روز یا سی روز دوباره دنبال ماه بگرد، اگر هلال ماه شوال را دیدی روزه‌ات را بخور، فردا روزه نگیر.

چند وقت پیش به چند تا از دوستانم گفتم: شما این روایت را شنیدی؟ گفتند: بله. گفتم: من یک جور دیگر معنا بکنم؟ گفتند: معنی آن خیلی روشن است، هزار و پانصد سال است فقهای شیعه می‌گویند «صم للرویه» خودت با دیدن هلال روزه‌ات را بگیر «و افطر للرویه» با دیدن هلال دیگر شروع کن به خوردن.

من گفتم: حالا یک معنی هم من به شما بگویم، ببینید می‌پسندید؟ «صم للرویه» اگر نمی‌خوری، به قصد این نخور که به لقای الهی برسی، چشم دلت قوی بشود و بشوی خدابین. نخور تا بشوی خدابین، بخور تا بشوی خدابین. همین‌طوری نخور و برو، با دقت عقلی در یک پنیر، کره، یک دانه نان خدا را می‌توانی پیدا کنی و با چشم دل ببینی. این معنی نظر است.

 

عقل برتر پیامبر

«فَانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّه»(روم، 50) حبیب من با دقت عقل...، عقل پیغمبر که همه می‌دانیم و ثابت هم شده است که برترین بود. در علوم جدید هم این مسئله ثابت شده، مغزشناسان دربارۀ مغز کتاب‌ها نوشتند. همین پرفسورهای امروزی بیرون درس خوانده خودشان به من گفتند از زمان آدم تا روز قیامت مغزی فعال‌تر از مغز رسول خدا نبوده و نخواهد بود.

خدا به این شخص که عقل کل است و مغزش اکمل مغز و اتم مغز است می‌گوید: حبیب من! «فانْظُرْ إِلى‏ آثارِ رَحْمَتِ اللَّه». من یک صفت ذاتی‌ام اصلاً خود ذاتم رحمت است، این رحمت که بی‌نهایت است دارای آثار مثبت است، یعنی بسترهای مثبت آثار مثبت از آن ظهور می‌کند، چرا به پیغمبر تنها می‌گوید «فانظر»؟ برای اینکه هیچ‌کس مثل پیغمبر حرف خدا را نمی‌فهمد، برای اینکه هیچ‌کس مثل پیغمبر معرفت به خدا ندارد.

 

انتقال معرفت پیامبر به اهل‌بیت

طبق قرآن و روایات، این فهم سخن خدا و معرفت الله بدون کم و زیاد انتقال به امیرالمؤمنین(ع) پیدا کرد، از حضرت انتقال به امام مجتبی(ع) پیدا کرد، الان هم عین آن مغز و عین فعالیت آن مغز و عین آن معرفت با وجود مبارک امام دوازدهم است. گاهی در روایات ما را که توجه به حضرت می‌دهد می‌گوید هم اسم من است، یعنی هم وزن من است. پیغمبر کاری به اسم ندارد، (میم و ح و میم و دال) این که فضیلتی نیست، الان خیلی‌ها دراین جلسه اسمشان محمد است، فضیلتی است؟ نه، اسم زیباست، اسم آتش پرست‌ها نیست، یک اسم اسلامی است.

هم اسم من است یعنی این اسم از دیدگاه عرفان و فلسفه یعنی ذات، یعنی او که دوازدهمی از امامان اهل‌بیت من است، هم وزن من است، هم ذات من است، هم حقیقت من است، به هر کیفیتی که من می‌بینم او می‌بیند، می‌دانم او می‌داند، معرفت دارم او دارد، عبادت دارم او دارد، خلوص دارم او دارد؛ و یازده نفر دیگر هم همین بودند. روایات می‌گویند: «کلهم من نور واحد» یک حقیقت است که در چهارده چراغ ظهور کرده ولی یک حقیقت است.

خدا می‌داند که وقتی با پیغمبرش حرف می‌زند پیغمبر عمق حرف خدا را می‌گیرد، پس حبیب من با دقت عقلی ـ آن عقل و آن مغز برتر ـ به آثار رحمت الله توجه کن.

 

زنده‌کردن طبیعت مرده

یکی از آثار رحمتش را در همین آیه می‌گوید: «كَيْفَ يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها»(روم، 50)، حبیب من! سه ماه زمستان زمین مرده است، درخت‌ها همه خشک و بی‌برگ، گل‌ها همه دارای ساقۀ خشک، محصول روی زمین نیست، علف نیست، حبوبات نیست، هیچ چیزی نیست؛ با عقلت دقت کن که منِ خدا چگونه زمین مرده را زنده می‌کنم و با زنده شدن زمین آثار رحمت من را روی این زمین ببین.

اگر کسی بخواهد علف‌های کرۀ زمین را در بهار و تابستان بشمارد، تعداد نخودها را بشمارد، تعداد عدس‌ها را بشمارد، تعداد لپه‌ها را بشمارد، تعداد لوبیاها را بشمارد، نمی‌تواند. اگر کسی بخواهد زیبایی‌های درختان، زیبایی‌های شکوفه‌ها، زیبایی‌های گل‌ها را بیان بکند، نمی‌تواند.

شما می‌توانی زیبایی یک گل رز را تعریف بکنی؟ اصلاً زیبایی‌های جهان نه به قلم می‌آید و نه به زبان می‌آید. یکی از جاهایی که قابل وصف نیست زیبایی‌هاست، چون زیبایی‌ها کیفیت است؛ اما کمیت قابل وصف است. شما گل را بگذار در ترازوی طلافروش‌ها، ترازو به تو نشان می‌دهد وزن این گل چه مقدار است، شما‌ می‌توانی اعلام بکنی که این شاخه گل این وزن را دارد، اما نمی‌توانی زیبایی‌اش را با هیچ ترازویی بکشی، حتی با ترازوی عقل و یا با ترازوی علم. ما زیبایی را فقط می‌گوییم زیبایی، اما ابداً تعریف کردنی نیست.

حبیب من! به آثار رحمت من نگاه عقلی بکن، و ببین که من زمین را بعد از مردگی حیات می‌دهم «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها».  از زمین میلیاردها آثار زیبای کیفی و کمی ظهور می‌کند. میلیاردها کم است، بگو به توان میلیارد، باز هم عدد کم می‌آوریم. پشت سر این مسئله می‌گوید: «إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏»(روم، 50) همین خدا، «ذلک» اشاره به الله در ابتدای آیه است، همین خدا که دیدی زمین مرده را زنده کرد، میلیاردها کیفیت زیبا و میلیاردها کمیت مفید در آن به وجود آورد، همین خدا «لَمُحْيِ الْمَوْتى‏» است. شما مردم که مردید با یک دمیدن، «نُفِخَ فِي الصُّور»، فقط با یک فوت کردن شما را زنده می‌کند.

 

یافتن معشوق ازلی و ابدی

خدا را بفهم. اگر بفهمی در دنیا و آخرت راحت زندگی می‌کنی، اگر بفهمی صابر می‌شوی، اگر بفهمی بردبار می‌شوی، اگر بفهمی دلباخته می‌شوی. به قول خواجه هرات دیوانه می‌شوی، (آن کس که تو را شناخت جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند) چه کارشان کند؟ همه را بنده تو قرار می‌دهد. وقتی معشوق ازل و ابد را پیدا می‌کند تنها وارد این صحنه نمی‌شود، زن و بچه‌اش را هم در این صحنه می‌کشد و تو معشوق را معرفی می‌کند.

دنبالۀ شعر در عمق شعر چیست؟ آنها را هم عاشق تو می‌کند، آن وقت این عاشق را (دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی). می‌گوید بندۀ من! دنیا برای تو، آخرت برای تو. دنیا برای تو به معنی در و دیوار و چهار تا مغازه و چند متر زمین نیست، دنیا برای تو در روایات یعنی دنیا را مأمور کردم خادمت باشد و تا زنده هستی تو را سر سفرۀ حلالش قرار بدهد، بعد هم تو را با پاکترین بدن و جان تحویل من بدهد.

 

کیفیت نعمت‌ها در بهشت

دنیا برای تو، آخرت هم برای تو. آخرت برای تو در قرآن واقعاً دیوانه‌کننده است، یک جمله‌اش این است که می‌گوید وقتی بهشتیان وارد بهشت شدند «وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ وَ تَلَذُّ الْأَعْيُن»(زخرف، 71) هر چه بخواهند وجود دارد. من نمی‌گویم چه بخواه بندۀ من!

یک وقت مولا من را دعوت می‌کند خانه‌اش و من هم حق فضولی ندارم، آبگوشت به من نهار می‌دهد من هم باید با کمال میل بخورم و تشکر هم بکنم، اگر فضولی کنم و بگویم چقدر خوب بود کباب کوبیده هم بغل این آبگوشت بود آن وقت او هم به من می‌گوید اگر میسر بود و لازم بود کباب کوبیده برایت می‌گذاشتم. کمی شکمت را نگه دار (این شکم بی‌هنر پیچ پیچ/ صبر ندارد که بسازد به هیچ).

وقتی وارد بهشت شدی اصلاً پروردگار تعیین وظیفه برایت نمی‌کند. این متن قرآن است «وَ فِيها ما تَشْتَهِيهِ الْأَنْفُسُ» هر چه بخواهی درجا برایت آماده است. الان که ما نمی‌دانیم چه چیزی می‌خواهیم، در بهشت عقل ما کامل می‌شود، معرفت ما هم کامل می‌شود. دو میلیون چیز می‌خواهیم آماده است.

«وَ تَلَذُّ الْأَعْيُن» هر چه در بهشت است زیبایی است و چشمت با دیدن هر جزء بهشت مست می‌کند، لذت می‌برد. در دنیا یک کاسه بشقاب بلورین یا قلم‌کاری را می‌بینی و می‌گویی به‌به عجب هنر این لذت چشم است، ولی خیلی چیزها را هم می‌بینی چشمت را می‌بندی و می‌گویی چقدر آشغال اینجاست، چقدر جای بدی است، این چه دیوار زشتی است، این چه آدم بدی است؛ ولی در قیامت چشم فقط زیبایی می‌بیند.

 

قدرت مطلق خداوند

«إِنَّ ذلِكَ لَمُحْيِ الْمَوْتى‏» حبیب من! همین خدا که این زمین را زنده کرد با میلیاردها کمیت و کیفیت، با یک دانه دم فوت «وَ نُفِخَ فِي الصُّورِ فَإِذا هُمْ مِنَ الْأَجْداثِ إِلى‏ رَبِّهِمْ يَنْسِلُون»(یس، 51) میلیاردها انسان را از قبر زنده بیرون می‌کشند که همه خاک شدند ولی با آن فوت درجا بدنشان هم به آنان داده می‌شود. این خداست.

«وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ»(روم، 50) خدا ناتوان از هیچ کاری نیست. می‌تواند به یک دختر فرزند بدهد بدون شوهر و بچه‌اش چهارمین پیغمبر اولوالعزم حضرت مسیح بشود. خدا می‌تواند یونس را در کام نهنگ بدهد و بعد از چند شبانه‌روز زنده بیرون بیاورد، با اینکه معدۀ نهنگ مثل همۀ معده‌ها کارش هضم کردن است، آسیاب است؛ ولی به معده نهنگ می‌گویم ماهی‌هایی را که شکار می‌کنی بخور، ولی یونس را کنار خودت نگه دار، حق هضم کردن این را نداری. منِ خدا در یک زمان معده را می‌گویم دو تا کار بکن؛ هضم بکن و هضم نکن، یعنی به آتش می‌گویم هم بسوزان و هم خنک باش. «وَ هُوَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ».

همۀ این حرف‌هایی که شنیدید گوشه‌ای از آثار رحمت خدا بود، یک گوشه حیات زمین بود. این آیه تمام شد، البته کجا تمام شد! مگر می‌شود این آیه را یکی دو روز یا ده بیست سال عمر حرف زد، مگر می‌شود؟

 

حیات حقیقی در اجابت یک دعوت

 آیۀ بعد در سورۀ انفال است. کلمۀ «حیات» را در آیۀ سورۀ روم، «يُحْيِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها» یادتان نرود. حالا سورۀ انفال را بررسی می‌کنیم. «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُم»(انفال، 24) ای همۀ انسان‌های مرده! دعوت خدا و پیغمبرش را پاسخ بدهید که خدا و پیغمبرشان با شما میت‌های راه برو روی زمین، مردگان زنده‌نما می‌خواهد این کار را انجام بدهد.

«اسْتَجِيبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما يُحْيِيكُم» من می‌خواهم یک حیات به شما بدهم، حیاتی که تمام آثارش کیفیتی است. اگر نتیجۀ آثار این امور کیفیتی را بخواهیم ببینیم چیست باید از اول تا آخر قرآن را که دربارۀ انسان‌های والا، بیدار و بینا نازل شده ببینید؛ آن آثار برای این حیات بخشیده شدۀ خدا و پیغمبر به انسان‌هاست.

تعداد کمی دعوت خدا را استجابت کردند، کم زنده شدند، و از این زندگان آثاری که بروز کرده جهان و زمین و آسمان را پر کرده است. نمی‌خواهم گریه کنید، روز گریه نیست، آثار کیفی رامی‌خواهم بگویم.

 

معرفی آثار امام حسین(ع)

وجود مبارک ابی‌عبدالله(ع) چقدر آثار دارد؟ آثار او را به تمام انبیا خبر داد، آثارش را به تمام ملائکه خبر داد، آثارش را به تمام موجودات خبر داد و به کل عالم معرفی کرد، خدا حسین را به آنها می‌شناسند. زین‌العابدین(ع) در شام فرمود کسی را کشتید که ماهیان دریا، مرغان هوا، زمین و آسمان، وحشی‌های بیابان و تمام موجودات برایش گریه کردند، چقدر مگر ابی‌عبدالله(ع) آثار دارد در این عالم هستی؟

دعوت خدا و پیغمبر را کم جواب دادند، «لا اله الا الله». امام هشتم می‌فرماید: بعد از بیست و سه سال دعوت فکری، عقلی، روحی، عرفانی، قرآنی، الهی و آسمانی؛ بعد از بیست و سه سال روز دوشنبه که جنازه‌اش را علی(ع) دفن کرد، در کرۀ زمین دوازده تا مؤمن بیشتر وجود نداشت. سلمان، مقداد، عمار، ابورافع، و... دوازده تا را اسم می‌برد، بقیه همه مرده ماندند و بوی تعفن‌ مرده‌های بعد از مرگ پیغمبر که یک تعدادیشان در سقیفه بودند جهان را پر از گند کرد.

 

بهار مردمان

این همه مرده، میلیون‌ها مرده، میلیاردها مرده، آخرش چه خواهد شد؟ آخرش خداوند یک نسیم بهاری بر کل زمین می‌وزد، غیر از این بهار، ما در زیارتش می‌خوانیم «السلام علیک یا ربیع الانام» به امام عصر می‌گوییم: سلام بر تو ای بهار انسان‌ها! وقتی که نسیم ظهورت بوزد هر چه مرده در این پنج قاره است زنده می‌شود.

در آن زمان همه صاحب آثار می‌شوند، کرۀ زمین مسجد برای پروردگار می‌شود، کرۀ زمین عدالت می‌شود. زمان او یکی از آثار وجود او این است؛ الان اربعین موکب می‌زنند و بعد هم جمع می‌کنند، برای سیل‌زدگان موکب زدند، بسیار کار عالی کردند، بعد جمع می‌کنند؛ زمان ظهور او کل کرۀ زمین می‌شود موکب، یعنی مردم به هم التماس می‌کنند آقا بهترین پارچه را دارم به خدا پول نمی‌خواهم، بیا بردار برو من زندگیم خوب است، آقا بهترین میوه را دارم بیا بردار برو، آقا بهترین گوشت را دارم بیا بردار برو، برای عروسی بچه‌ات بهترین طلا را دارم، مغازه‌‌ها در هم ندارد، شب‌ها تا صبح باز است که هر کسی هر چه می‌خواهد برود بردارد. جهان موکب می‌شود.

 

مناجات‌نامه

(فتنه دور قمر نرگس جادوی تو بود/ قبلۀ مؤمن و کافر خم ابروی تو بود/ این همه فتنه که برخواسته از تیر قضا/ قدرت شست تو و قوت بازوی تو بود/ رایگان بوالبشر از باغ جنان رفت برون/ زان که اندر نظرش گلشن مینوی تو بود/ روح قدسی که به پیراهن مریم بدمید/ به یقین از اثر نفخه خوشبوی تو بود/ پور مریم که ز دم مرده بسی احیا کرد/ خود شفایافته از شربت داروی تو بود/ گفت احمد ز یمن بوی خدا می‌شنوم/ یمنی برقع من بوی خدا بوی تو بود/ این که حق وعده دیدار به فردا بفکند/ غرض از دیدن حق طلعت نیکوی تو بود/ مهدی دور زمان ای شه اقلیم وجود/ روی بنمای که روی دل ما سوی تو بود).

خدایا! تمام درون ما را نورانی کن.

خدایا! ما را مورد نظر او قرار بده.

خدایا! او را دعاگوی ما قرار بده.

خدایا! همه ما زن و بچه‌ها و نسل ما را مثل او گریه‌کن ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

خدایا! روز عید است، از زمان آدم تا الان ما نمی‌دانیم چند میلیون یا میلیارد نفر در دیندار شدن ما موثر بودند، ما خبر نداریم چون یک حلقه به هم پیوسته است تا زمان آدم، خدایا ممکن است خیلی از آنان در برزخ گرفتار باشند، امروز عیدی به آنان بده و همه را نجات بده، همه را غریق رحمت فرما.

خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ محمد و آل محمد قرار بده.

 

 

تهران/ حسینیۀ هدایت/ دهۀ دوم شعبان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی پانزدهم

 

برچسب ها :