جلسه دوم چهارشنبه (18-2-1398)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
کلمات خداوند
تمام موجودات؛ چه موجودات غیبی که از چشمها پنهان هستند مثل ملائکة الله و به قول حکما مجردات، و چه موجوداتی که در عالم شهود هستند و چشم میتواند آنها را ببیند، چند بار در قرآن مجید آمده که این مجموعه «کلمات خداوند» هستند. در آیاتی که این مسئله مطرح است هم بهصورت مفرد و هم بهصورت جمع، از نظر ادبی اضافه به کلمه «الله» شدند که بین لغت «کلمه» و لغت «کلمات» و نام مبارک حضرت او فاصلهای نیست.
«کلمة الله» مضاف و مضاف الیه است یا «کلمات الله» که لغت جمع است. «کلمه» ظاهرِ لفظی آن که ترکیب از (کاف و لام و میم و ة) است، از زمانی که به تعلیم پروردگار اختراع شده یعنی انسان و به ویژه انبیای الهی با الهام پروردگار کلمات را اختراع کردند و بامعنا ساختند. اگر کلمه بدون معنا ساخته میشد دیگر اسمش کلمه نبود، یک ترکیب بیهوده مهمل باطل بیمعنایی بود.
الفاظ بامعنای وجود
فرض کنید وقتی نشستند لغت آسمان را اختراع کردند، اعلام کردند که مراد ما از آسمان چیزی است که بر فراز شما قرار دارد، یعنی عالم بالا؛ یا اگر کلمه ستاره را ما اختراع کردیم مرادمان از همین اشیای نورانی است که در شب به عالم بالا زینت و زیبایی داده است.
هیچکس در طول تاریخ که اهل عقل و علم و معرفت بود نیامد وارد ساخت ترکیبی از الفبا بشود که معنی نداشته باشد، این برای کلماتی است که روی کاغذ نوشته میشود یا بر زبانها جاری میشود برای اینکه مردم مراد خودشان را از تلفظ به این کلمات به دیگری انتقال بدهند و دیگران هم معنایش را میدانند، مصداقش را میدانند. الان اینطور شده وقتی میگوییم آب همه میدانند که این جنس سیال ترکیبی را میگوییم که در زندگی مصارف مختلفی دارد، بقیۀ کلمات هم به همین صورت است.
تمام آنچه که در عالم وجود موجود است و موجود بوده و بعداً موجود میشود کلمات وجودی پروردگار مهربان عالم هستند؛ یعنی اشیائی هستند که دارای شعور هستند و عناصری هستند که در حد ظرفیت خودشان دارای شعور و دارای حیات هستند. این مسئله را دانشمندان علوم طبیعی هنوز به آن نرسیدند، ولی زمان نزول قرآن به این حقیقت اشاره شد که تمام کلمات الله معنی دارند، شعور دارند، تسبیح دارند، حمد دارند و در جایگاهی که قرار داده شدند درست قرار داده شدند و هر کدامشان در این عالم در حد سعۀ وجودی خودشان نقش مثبت دارند.
انقراض موجودات زمین
ممکن است ما دربارۀ خیلی از موجودات عالم داوری منفی بکنیم که مثلاً این موجود زیانبخش است، من در ارزیابی میگویم زیانبخش است، اما اگر بخواهم داوری صحیح داشته باشم که در داوری من داوری منفی نباشد باید از نگاه پروردگار «کلمات الله» را ببینم، موجودات عالم هستی، جایگاه و منافع وجودیشان را ببینم و اینکه اگر جایشان خالی بشود چه خواهد شد.
الان در دنیا ناله میکنند که فلان گیاه، فلان حیوان، فلان نوع ماهی، فلان نوع خزنده، اگر منقرض بشود زیان سختی برای عالم طبیعت دارد. همه جمع شدند هزینه میکنند که جلوی انقراض این کلمات الله را در بستر طبیعت بگیرند، چون هر کدامشان که منقرض بشود جمله ناتمام میشود. یک جمله وقتی تمام است و معنای کامل دارد که تمام کلمات لازم در آن جمله چیده شود و اگر جای یکی خالی بشود جمله ناقص میشود.
رحمانیت و رحیمیت
فرض بکنید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم» این یک آیه تام است، آیه کامل است، نوزده حرف است. بخش اول آیه دلالت دارد بر اینکه وجود مقدس الله جامع تمام صفات کمال است. تجلی ذات در رحمانیت میلیاردها کار در این عالم انجام میدهد، تجلی ذات در رحیمیت میلیاردها کار امروز و فردا خواهد کرد. «یا رَحْمانَ الدُّنیا وَ الْآخِرةِ وَ رَحیمَهُما» جلوه ذات در رحمانیت و هم در رحیمیت در دنیا و آخرت کارها میکند که به شماره درنمیآید و همۀ این حقیقت را با یک جمله بیان میکند: ذات مستجمع جمیع صفات کمال الله.
رحمانیتی که پر آن گسترده به تمام هستی است، رحیمیتی که پر آن گسترده به همۀ عوالم وجود است. ما بیاییم یک کلمه را حذف بکنیم بسم الله الرحیم، اصلاً دیگر آن مرادی که پروردگار از آیه داشته حاصل نمیشود، خود جمله ناقص است. اگر رحمانیت او، در عالم وجود نه در عالم لفظ، در عالم لفظ میتوانم یک جوهر پاکن بردارم رحمان را رویش سفید بکنم و یا سیاه بکنم و از روی صفحه بردارم، اما در عالم وجود سلب رحمانیت اگر اتفاق بیفتد یک چشم به هم زدن عوالم وجود دیگر وجود نخواهند داشت. در یک چشم به هم زدن دیگر هیچ چیزی نخواهد بود.
تسبیح تمام موجودات هستی
ما اگر از دیدگاه کسی که موجودات را آفریده ـ یعنی کلمات را آفریده ـ نگاه بکنیم، میبینیم تکتک کلمات از آن ذرهای که حتی با میکروسکوپ قابل دیدن نیست و از آن عالم عظیمی که با قویترین تلسکوپها قابل دیدن نیستند تکتک اینها شعور دارند، درک دارند، معرفت دارند، اهل تسبیح و اهل حمد هستند.
قرآن را ببینید: «وَ إِنْ مِنْ شَيْءٍ» یعنی هیچ چیزی در این عالم هستی وجود ندارد، «إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِه»(اسرا، 44) مگر اینکه تا در ظرف هستی موجود است خدا را تسبیح میکند. اگر گوش من را باز بکنند صدای تسبیح یک اتم، یک الکترون، یک نوترون، یک پروتون، صدای تسبیح یک سنگریزه، صدای تسبیح یک نخ لباس یا یک دکمهام را علنی بشنوم، کلمات الله یعنی موجودات حق به من میگویند که خدا از هر عیب و نقصی منزه است.
همان نخ لباس یا دکمۀ سر آستین من میگوید: هشیار باش، من که تسبیح میگویم، میخواهم به تو حالی بکنم که خالق من و خالق همۀ موجودات بیعیب و بینقص است؛ ولی گوش ما باز نمیشود. بهطور طبیعی مگر او اشاره کند گوش باز بشود و گوش بشنود عالم پر از تسبیح است، بشنود عالم پر از حمد است.
«يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» هر چه که در عالم بالا و در عالم زمین است «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم»(جمعه، 1) اگر او گوش ما را باز کند ما این صدا را از همه اجزای هستی میشنویم، ولی گوشمان باز نیست. این حقیقت را او خبر میدهد «يُسَبِّحُ لِلَّهِ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ» اگر گوشمان را باز کنند این صدا را میشنویم «الْمَلِكِ الْقُدُّوسِ الْعَزِيزِ الْحَكِيم». اگرچشم ما را باز بکنند چه چیزهایی خواهیم دید، همین الان اگر چشم ما را باز بکنند تمام ارواح آفریده شده را میبینیم. حتماً صلاح ما نیست که باز کنند.
چشم و گوش اولیای خداوند
در جلد دوم «اصول کافی» عربی، روایتی است که یک مردی به امیرالمؤمنین(ع) گفت: «احبک» من عاشق تو هستم. حضرت سرش را انداخت پایین و چند لحظه چیزی نفرمود، بعد سرش را بلند کرد فرمود: علنی به من دروغ میگویی، برای اینکه من همین الان تمام ارواح جهانیان را که من را دوست دارند نگاه کردم، تو در آنها نبودی.
پیغمبر میفرماید: «لَوْ لا تَكْثیرٌ فی كَلامِكُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِكُم» اگر این قلب شما چراگاه شیاطین نبود، یعنی شیاطین عالم اگر دل شما را مرکز چراندن حیوانات مختلفی مانند حسد، کبر، ریا، بخل، بدبینی به مردم قرار نمیدادند، اگر قلبتان چراگاه این حیوانات در دست شیاطین نبود؛ «لَوْ لا تَكْثیرٌ فی كَلامِكُمْ وَ تَمْریجٌ فی قُلوبِكُم» اگر آدمهای پرحرفی نبودید که هر طوری دلتان میخواست حرف بزنید، برای هر کسی دلتان میخواست حرف بزنید، هر حرفی را دلتان میخواست بزنید؛ اگر شما یک قلب آزاد از شیاطین را داشتید و یک زبان آزاد از غیبت و تهمت و ناسزا و فحش و بدگویی را داشتید؛ «لَرَاَیْتُمْ ما اَری» آنچه که من میبینم میدیدید، «وَ لَسَمِعْتُمْ ما اَسْمَعُ» صداهایی را که من میشنوم شما هم میشنیدید.
نماز موجودات عالم
عالم پر از صداست. صدا چیست؟ صدای تسبیح و تحمید کل موجودات است. این را نمیشنوید آنها خودشان میگویند، یعنی موجودات میگویند: (ما سمیعیم و بصیریم و خوشیم/ با شما نامحرمان ما ناخوشیم) وگرنه ما صدا داریم، صدای ما صدای خداست، صدای تسبیح است، صدای حمد است.
معلوم میشود تکتک موجودات که کلمات الله هستند معنی دارند، شعور دارند، صدای پاک دارند، حمد دارند، تسبیح دارند و عجیبتر اینکه در قرآن میگوید: «كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَه»(نور، 41) تمامشان اهل نماز و تسبیح هستند و به نمازشان هم معرفت دارند، کل موجودات میفهمند و نماز میخوانند.
شناخت انسانهای بامعنا
آنچه را که بهعنوان کلمه آفریده معنا دارد، ببینید چه معناهای زیبایی دارند. تمام موجودات عالم معنی دارند، معنی عقل، شعور، تسبیح، حمد، صلاة. انسان هم که در بین موجودات آفریده شده، همین اسم «کلمه» را رویش گذاشته و بعد هم به خودش اضافه کرده «کلمة الله» که آیهاش را مفصل در جلسه قبل شنیدید.
انسان معنادار را خیلی خوب است ما بشناسیم؛ انسانی که معانی درست مثبت با حقیقت دارند آنها را بشناسیم. اگر این انسانها را بشناسیم، باورشان بکنیم، قبولشان بکنیم، وجود آنها گرچه در بین ما نباشند اما همین که از آنها حکایت میکنیم، داستانشان را بیان میکنیم، از بس که آنها نورانی هستند وقدرت معنی ایشان فوقالعاده است، بیان داستانشان هم در ما اثر میگذارد.
امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: «عند الذکر الصالحین» وقتی که داستان شایستگان از عباد الهی بیان میشود، گوینده وقتی داستان را شروع میکند و شنونده وقتی داستان را میشنود، «تنزل الرحمه» اینقدر اینها ارزش دارند که بیان صفات و زندگی آنان سبب نزول رحمت پروردگار میشود.
خصلتهای عباد الهی
چند خصلت از شایستگان را من بگویم که البته نیاز به شرح و تفسیر دارد. در این جلسه امکان پردهبرداری از روی اوصاف آنها نیست که ما رخ زیبای الهی آنها را ببینیم و صدای ملکوتی آنها را بشنویم، ولی بیان داستانشان این زمینه را برای ما ایجاد میکند که در باطنمان یک چهرههای نورانی را ببینیم و با گوش باطنمان هم صدای ملکوتی ایشان را بشنویم.
کسانی که وجودشان معنی دارد و خیلی هم زحمت کشیدند که با کمک عقل و فطرت و نبوت و ولایت و شریعت و عبادت معنی خودشان را ظهور بدهند و آشکار بکنند که ما این گونه بامعنا هستیم؛ یک وصفشان «لسانه بذکر الله ناطق» است. اینها در کرۀ زمین سخنگوی خدا هستند.
شخصی میآید حرف میزند و میگوید توجه کنید به حرفش، این سخنگوی فلان اداره است، سخنگوی فلان وزارتخانه است، سخنگوی فلان دولت است؛ اینها در کرۀ زمین سخنگوی خدا هستند، یعنی چه؟ یعنی هر حرفی میزنند با خودشان، با همسرشان، بچههایشان و مردم حرفشان رنگ الهی دارد. اینها در حرف زدنشان که حرفشان رنگ الهی دارد و سخنگوی خدا هستند عصبانی هم میشوند؟ تلخ هم میشوند؟ بد هم میگویند؟ اینان سخنگوی پروردگارند، این یک معنی وجودشان است؛ یعنی آنچه را که با زبان میگویند اول در قلبشان طلوع کرده، پخته شده و صدق و سلامت و اخلاصش معلوم شده، بعد از قلب به زبان حرکت میدهند.
اینان میگویند ولی لله میگویند، حرف خدا را میگویند، حرف انبیا را میگویند، حرف اولیا را میگویند، حرف ائمۀ طاهرین را میگویند. اینان حرفی که میزنند صددرصد مثبت و نور و سازنده است، قدرت روحی ایشان هم بالاست.
دستور عالم ربانی به زنبورها
من بیواسطه این داستان را برایتان نقل میکنم. خیلی وقت پیش شاید آن وقت من دوازده سیزده سالم بود، یک مجلسی از یک عالمی که اهل یک منطقۀ کشاورزی بود دعوت کردند بیاید در این مجلس صحبت بکند. من کمی شکلش را یادم است و یک حدی از صدایش الان در گوشم است. ایشان گفت: یک بار زنبور میلیونی به منطقۀ ما حمله کرد، بهخصوص که منطقۀ ما باغات انگور گستردۀ فراوانی داشت و حملۀ زنبور آن سال محصول انگور را به صفر میرساند.
ایشان گفت: من در خانۀ یک عالم اهل نفس بودم. او این تعبیر را میکرد (عالم اهل نفس)، یعنی تو مالک بر خودت بشو مالک بر غیر خودت خواهی شد، اگر تو اسیر خودت و اسیر دیگران باشی هیچ کاری از دستت برنمیآید، چیزی هم نمیفهمی.
یک کشاورزی با عجله آمد در آن خانه که من بودم، کنار آن عالم بودم. کشاورز آمد به آن عالم گفت: من کشاورزی گستردهای ندارم، شما هم من را میشناسی، این مقدار انگوری که باغ من میدهد خرج معمولی سال زن و بچهام است، زنبور هم الان آسمان منطقه را پر کرده، چه کار بکنم؟ چه خاکی بر سرم بریزم؟ اگر این زنبورها محصول من را نابود بکنند من مجبور میشوم دست گدایی دراز بکنم، اهلش هم نیستم.
عالم گفت: مشکلی ندارد، همین الان برو دم در باغت بایست، زنبورها که خواستند به باغت حمله کنند به آنان بگو فلانی گفت کاری به کار باغ من نداشته باشید. پرسید: دیگران چه؟ گفت: دیگران را چه کار داری؟ دیگران عیب خیلی دارند، زکات کشمش را ندارند، با آن ثروت انگورشان به مستحق کمک نکردند، گاهی کامیونها انگور فروختند و بردند مشروب کردند و به خورد مردم دادند. به دیگران چه کار داری؟ فقط بایست دم در به زنبورها بگو فلانی گفت به باغ من کاری نداشته باشید.
قرآن میگوید موجودات شعور دارند، همه کلمات الهی هستند. دهاتی دوید دم در، ایشان میگفت وقتی اسم آن صاحب نفس را برای زنبورها برد که آقا گفته به من کاری نداشته باشید، خیلی با ادب همه پر کشیدند و برگشتند و رفتند و یک زنبور هم وارد آنجا نشد.
خصلتهای عباد الهی
این زبان اهل معناست، «لسانه بذکر الله ناطق»، این یک شعاع وجودشان است. «و قلبه بحجة الله صادق» دلشان با تمام حجتهای الهی برخورد صادقانه دارد؛ با انبیا، ائمه، عقل، کتاب الهی، با هر چه که خدا حجت قرار داده اینها برخورد قلبشان صادقانه است. صادقانه یعنی چه؟ یعنی هم همۀ حجتهای خدا را باور دارند و هم مرید حجتهای خدا هستند و هم اقتداکننده به حجتهای خدا هستند. این قلب دارای صدق به حجتهای الهی است.
«و سرّه بوعدالله واثق» باطنشان نسبت به وعدههای خدا در کمال اطمینان است، شک ندارند که وعدههای خدا خلاف نمیشود، وعدههای خدا عملی میشود، چه وعدهای که به عبادش در دنیا داده چه وعدههایی که به بندگانش در آخرت داده است.
«و روحه الی سبیل الله سابق» روحش، آن روح الهی، بهطرف سبیل خدا سبقت گیرنده است. اینان گویی در این دنیا در یک مسابقه شرکت کردند و این مسابقه را میخواهند ببرند.
«و هو علی الدوام لله عاشق» سرشار از عشق به پروردگار هستند. اینها باید توضیح داده بشود اگر خدا لطف کند و توفیق بدهد.
مناجات با خدا
یک سؤال از شما بکنم، تاکنون تلخی هجران را چشیدید؟ حتماً چشیدید، بالاخره هر کسی تلخی هجران ظاهر را چشیده و میداند هجران چقدر تلخ است. اگر این هجران از وجود مقدس پروردگار باشد چقدر تلخ است؟
(دیده از هجر تو شرمندۀ احسانم کرد/ بس که شبها گوهر اشک به دامانم کرد/ عاشقان دوش ز الطاف تو دیوانه شدم/ حال آشفتۀ آن جمع پریشانم کرد) ناراحتم چرا حال آنها را من ندارم؟ ناراحتم چرا قلب آنها را من ندارم؟ غصهدارم چرا عبادت آنها را من ندارم؟
(تا که ویران شدم آمد به کفم گنج مراد/ خانۀ سیل غم آباد که ویرانم کرد/ شمهای از گل روی تو به بلبل گفتم) گفتم که من چه خدایی دارم، گفتم که با چه کریم و رحیمی سروکارم افتاده است. (شمهای از گل روی تو به بلبل گفتم/ آن تنک حوصله رسوای گلستانم کرد/ داستان شب هجران تو چون گفتم با شب/ آنقدر سوخت که از غصه پشیمانم کرد).
(خوشا آنان که الله یارشان بی/ که حمد و قل هو الله کارشان بی/ خوشا آنان که دائم با تو باشند/ به عشق جاودان بازارشان بی)
«اللهم اذقنا حلاوة ذکرک، اللهم اذقنا حلاوة عبادتک، اللهم اذقنا حلاوة شکرک، اللهم اذقنا حلاوة مرضاتک، اللهم اذقنا حلاوة قربک، اللهم اذقنا حلاوة وصالک، اللهم اذقنا حلاوة نورک، اللهم اذقنا حلاوة مغفرتک، اللهم اذقنا حلاوة رحمتک، اللهم اذقنا حلاوة کلماتک، اللهم اذقنا حلاوة آیاتک، اللهم اذقنا حلاوت احسانک».
به حقیقتت مرگ ما را در نماز قرار بده، مرگ ما را در دعای کمیل قرار بده، نمیخواهیم گوشه بیمارستان کنار زنان نامحرم بمیریم، مرگ ما را در دعای عرفه قرار بده، مرگ ما را در عاشورا قرار بده.
خدایا به حرمت خون شش ماهه ابیعبدالله(ع) مرگ ما را در حال گریه بر ابیعبدالله(ع) قرار بده.
پروندۀ ما را لحظۀ مرگ به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان. لحظۀ مرگ صورتهای ما را روی قدمهای ابیعبدالله(ع) قرار بده.
تهران/ حسینیۀ همدانیها / رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی دوم