لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم شنبه (21-2-1398)

(تهران مسجد امیر)
رمضان1440 ه.ق - اردیبهشت1398 ه.ش
10.94 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

دعوت پروردگار، دعوتی حق و به‌صلاح بندگان

نکتهٔ بسیار مهمی در قرآن مجید است که این نکته به‌صورت‌های گوناگون ذکر شده است. توجه به این نکته شما را خوشحال می‌کند، به قلبتان آرامش می‌دهد، امیدتان را به عاقبت خودتان و فردای قیامت تقویت می‌کند؛ همچنین ترسی که بیشتر شبیه وسوسه است، از قلب شما پاک می‌کند و شما را به این نتیجه می‌رساند که واقعاً مورد توجه ویژهٔ پروردگار مهربان عالم هستید. آن نکته که در یک شکل، دعوت است؛ در یک شکل، «یَدعوکم» است؛ در یک شکل هم «اذا دعاکم» است؛ اما آیه‌ای که کلمهٔ دعوت را به کار گرفته، این آیهٔ شریفه است: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 14)، دعوت درست و مثبت، دعوتی که میوهٔ پاسخ به این دعوت، خیر دنیا و آخرت است، ویژهٔ خداست. البته خداوند متعال این دعوت حق، مثبت و اثرگذار را به همهٔ پیغمبرانش دستور داد که به مردم ابلاغ کنند و به آنها برسانند که خدا دعوت‌کنندهٔ شماست؛ بدانید که دعوتش هم حق، درست، نور، علم، حکمت و حقیقت است. به‌خاطر محبتی که به شما دارد، شما را دعوت می‌کند و این دعوت هم به صلاح شماست؛ هم به صلاح زندگی دنیایتان و هم به صلاح زندگی آخرتتان است.

 

رحمت و مغفرت خداوند در انتظار اجابت‌کنندگان دعوت حق

تفسیر و تشریح و مفصّل این دعوت، قرآن کریم است. تمام این شش‌هزار و ششصد و شصت‌وچند آیه، دعوت پروردگار است؛ اگر کسی مثل شما این دعوت خداوند را اجابت کند و پاسخ بدهد(حالا عرض می‌کنم که پاسخش به چه صورت است)، یقیناً پاسخ‌دهنده هم مورد رحمت خدا، هم مغفرت خدا، هم رضوان خدا، هم فضل خدا، هم احسان خدا و هم نهایت بهشت خدا قرار می‌دهد. شما همهٔ این مسائل را می‌توانید به‌آسانی در حال قرائت قرآن مجید ببینید؛ مثلاً یک نمونه آیه‌اش این است: «وَ اَللّهُ یدْعُوا إِلَی اَلْجَنَّةِ وَ اَلْمَغْفِرَةِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 221)، من شما را دعوت می‌کنم که به‌سوی من بیایید تا آمرزش و مغفرت من شامل حالتان می‌شود؛ به‌سوی من بیایید تا درهای جنت به روی شما باز بشود.

 

دعوت به دوزخ، حقیقت دعوت غیرخدایان

بقیهٔ دعوت‌ها که دعوت غیرخداست، آنها انسان را به چه دعوت می‌کنند؟ خدا در آیهٔ شریفه باطن دعوت غیر خودش را بیان می‌کند و می‌فرماید که اگر کسی غیر از من و جز من شما را دعوت بکند، حقیقت دعوتش این است: «أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ»، آنها شما را به‌طرف دوزخ دعوت می‌کنند. علنی نمی‌گویند که ما جهنم را برایتان آماده کرده‌ایم که از شما پذیرایی بکنیم، بیایید و وارد جهنم شوید؛ ولی پروردگار عالم می‌فرماید: «أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ»، نتیجهٔ دعوتشان دوزخ است.

 

فتوای عقل، فطرت و نفس لوامه به پذیرش دعوت حق

حالا شما بندگان من، از نعمت باعظمت عقل، فطرت و نفس لوّامه(امروزی‌ها وجدان می‌گویند) برخوردار هستید، عقل و وجدان و فطرت چه فتوایی به شما می‌دهد؟ پروردگار فتوای عقل قبول دارد؛ فتواهای عقل از این قبیل است: وسط خیابان نرو که خودت را در معرض تصادف ماشین قرار بده. فتوا می‌دهد که این کار را نکن، زهر نخور، روی ریل راه آهن نخواب که قطار از روی تو رد بشود، با ماشین بی‌ترمز به مسافرت نرو، با ماشین بی‌آب و روغن در شهر نگرد، غذایی که خودت می‌فهمی یا دکتر می‌گوید برای تو حرام است و ضرر دارد نخور.

 

-هماهنگی فتاوای عقل با شرع

عقل حتی در عبادات هم فتواهای خیلی زیبایی دارد که با فتواهای شرع هماهنگ است؛ مثلاً:

روزه گرفتن یک ‌ماه در دو ماه دیگر یا ده ماه دیگر به دید چشمت ضرر می‌زند؛ عقل می‌گوید این ضرر را قبول نکن، یعنی روزه نگیر؛ شرع هم می‌گوید روزه نگیر؛ فطرت هم می‌گوید روزه نگیر؛ علم هم می‌گوید روزه نگیر.

یا اگر ایستاده نماز بخوانی، به مهره‌های دیسک لطمهٔ سنگینی می‌زند؛ عقل می‌گوید بنشین و نماز بخوان؛ شرع هم می‌گوید بنشین و نماز بخوان.

یا استطاعت بدنی نداری که در میلیون جمعیت بروی و طواف کنی، صفا و مروه، عرفات و مشعر بروی؛ عقل می‌گوید نرو، شرع هم می‌گوید نرو.

 

-مَرکب دعوت‌کنندگان به آتش

حالا ما ببینیم فتوای عقل، فطرت و وجدان، اصلاً فتوای طبیعت خلقت خود انسان در برابر این دو دعوت چیست؟ یک دعوت است که می‌گوید بیا تا به آمرزش من، بهشت من، احسان من، فضل من، عفو من، رحمت من و خیر دنیا و آخرت برسی. یک دعوت هم می‌گوید بیا، درهای جهنم را باز کرده و اینجا را برای تو به‌عنوان مَسکن ابدی انتخاب کرده‌ام؛ معطل نشو و به جهنم برو. به جهنم رفتن راه هم دارد؛ رسیدن به مغفرت، رضوان، عفو و بهشت پروردگار هم راه دارد.

این مَرکبی که دعوت‌کنندگان به آتش برای انسان از زمان آدم(ع) تا حالا قرار داده‌اند و ساخته‌اند که پروردگار عالم در ساختش هم کمترین دخالتی نداشته است، حرام اقتصادی، حرام جسمی، حرام اخلاقی و حرام عملی است.

 

اما حرام اقتصادی، ربا مَرکب است که دشمن ساخته و دعوت می‌کند سوار شو، پایان این جاده هم دوزخ است. «أُولئِکَ يَدْعُونَ إِلَي النَّارِ»، ولی دشمن به این صریحی به انسان نمی‌گوید. ربا از چه زمان درست شده است؟ به طور یقین و طبق اسناد تاریخی، ربا تا زمان پدید آمدن قوم یهود در اقتصاد مردم جهان وجود نداشته و این اختراع یهود است؛ بعد هم وسوسه کردند و گفتند: «إنّما البیعُ مثلُ الرّبا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 275) بین ربا و معاملات چه فرقی است؟ من پولی می‌دهم و فرشی می‌خرم؛ یا پولی می‌دهم و سر بُرج با پولم یک میلیون می‌گیرم، برج دوم هم می‌گیرم، برج دوازدهم هم می‌گیرم و بعد هم به طرف می‌گویم کل پولم را بیاور که این یک‌میلیون گرفتن‌ها را قطع بکنم. پروردگار در قرآن می‌فرماید: این ربا مثل خریدوفروش است؟ این «إنّما البیعُ مثلُ الرّبا» است؟ «وَأَحَلَّ اللَّهُ الْبَيْعَ»، من خریدوفروش طیبات، پاکیزه‌ها و حلال‌ها را را برای بندگانم حلال کرده‌ام، «وَحَرَّمَ الرِّبَا»، ولی ربا را بر کل بندگانم حرام کرده‌ام.

 

آن‌وقت روایات ربا را که می‌بینیم، غیر از آیات قرآن است و واقعاً بار این روایات از کوه سنگین‌تر است! این روایت در کتاب «وسائل‌الشیعه» است. البته قبل از شیخ حر عاملی، فقها و محدثین بزرگ ما نقل کرده‌اند؛ یعنی جمع محدثین، فقها، کتاب‌ها و روایات را که کنار هم بگذاریم، نمی‌توانیم بگوییم این روایت صادر نشده است. روایت قطعی است؛ پیغمبر اکرم(ص) به امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: گناه یک پول ربا(یک پول که حالا کمترین مقدار رباست) مساوی با بیست‌بار زنای با مَحْرم در خانهٔ کعبه است. این دعوت به آتش جهنم است و همهٔ مردم باید در کار اقتصادشان دقت کنند، همهٔ بانک‌ها باید کمال دقت را در کار معاملاتشان بکنند که خدای ناکرده سوار این مَرکب بَرندهٔ به دوزخ نشوند.

 

زنا اختراع فاجران است؛ هم‌جنس‌بازی اختراع قوم لوط است که پروردگار در قرآن می‌فرماید: جهانیان قبل از قوم لوط به این عمل رویی نداشتند و مرتکب نمی‌شدند. شما وقتی ریشهٔ تاریخی گناهان را پی‌جویی بکنید، اختراع گناهان یا برای هوای نفس یا برای طاغوتیان یا برای مشرکان یا برای کافران یا برای فاجران یا برای منافقان یا برای شیاطین جنی و انسی است. تمام این مطالب در همان جملهٔ پروردگار است که می‌فرماید: اینان یعنی مشرکان، طاغوت‌ها، یهودیان، مسیحیان بدتر از یهود که در آمریکا سر کار هستند، بدکاران، شیاطین جنی و انسی، شما را به آتش دعوت می‌کنند؛ ولی دعوت حق یک دعوت است، آن‌هم برای پروردگار عالم است: «لَهُ دَعْوَةُ الْحَقِّ»(سورهٔ رعد، آیهٔ 14).

 

پاداش ویژه و مضاعف اجابت‌کنندگان دعوت حضرت حق

پاسخ به دعوت خدا عملی است؛ پاسخ به دعوت بدکاران، طاغوت‌ها، شیاطین، مشرکان و منافقان هم عملی است. وقتی کسی تمام گناهان کبیره و صغیره را مرتکب می‌شود، دعوت آنها را اجابت می‌کند؛ اما کسی که پاسخ پروردگار را با ایمان قلب، اخلاق نفسانی پاک و حرکات عبادی اعضا و جوارح می‌دهد که جز این هم پاسخی وجود ندارد، فقط خدا می‌داند چه‌چیزی نصیبش می‌شود و بررسی آن خیلی زمان می‌برد! من دو سه آیه از باب نمونه برایتان بگویم؛ کسی که پاسخ اقتصادی به پروردگار می‌دهد(من اینهایی که در قرآن است، عرض می‌کنم)؛ یعنی زکات، خمس و صدقه می‌دهد، انفاق می‌کند، به مستحقی کمک آبرومندانه می‌کند؛ همهٔ اینها را در یک آیه می‌گوید: «مَن جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(سورهٔ انعام، آیهٔ 160)، این آدم ده برابر کاری که کرده است، پیش من پاداش دارد؛ یعنی یک قدم برداشته، یک پول داده، یک کلمهٔ خیر گفته، یکی پیر یا کور بوده، از این‌طرف خیابان به آن‌طرف خیابان رد کرده، نسخه‌ای را برای مستحق پیچیده، خرابیِ خانه را برای کسی تعمیر کرده، جهیزیه‌ای را برای دختر مسلمانی آماده کرده است؛ منتظر باشد که پاسخ من به این کارهایش ده برابر است.

 

حالا آیا پروردگار مهربان عالم همین ده برابر را قرار داده است و دیگر یازده یا دوازده تا نمی‌شود؟ می‌گوید نه، این یک پاسخ است و پاسخ دیگر هم هست: «مَثَلُ الَّذینَ» مَثَل در اینجا یعنی داستان کسانی که «یُنفِقونَ اَمولَهُم فی سَبیلِ اللهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 261). «فی سَبیلِ اللهِ» یعنی کار خیر؛ هر کاری که مثبت و خیر است. پیرمردهای تهرانی یادشان است که قناتی در تهران بود. قبل از اینکه تهران لوله‌کشی بشود، تهران قنات‌های متعددی داشت. معروف‌ترین قنات تهران، قنات حاج علیرضا بود که این قنات در زمان فتحعلی شاه احداث شد و حاج علیرضا آن را وقف همهٔ مردم کرد تا همهٔ مردم تهران از هر کجا که بخواهند، بیایند و آب این قنات را ببرند. در جریان این قنات هم هر جا باغ، خانه، حیاط و باغچه است و انسان زندگی می‌کند، آزاد است که از آب این قنات استفاده کند. تاجر بود متدینی بود و کارش این بود که در امر اقتصاد جواب خدا را داد: «أَنفِقُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ»(سورهٔ یس، آیهٔ 47)، جواب خدا و دعوت خدا را داد که فرمود: «أَنفِقُوا» انفاق کنید و خلأ زندگی مردم را پر بکنید. انفاق یعنی پر کردن خلأ؛ دعوت پروردگار را با پولش پاسخ داد. این را یکی از علمای بزرگ گذشته فرموده‌اند که من در جوانی‌هایم دیده بودم. ایشان از چهره‌های برجستهٔ علمی و مبارزهٔ سخت با رضاخان بود و چند سال هم در بدترین زندان‌های رضاخان به سر برد. با توجه به اینکه پروردگار عالم هر خوابی را در قرآن مجید رد نمی‌کند و هر خوابی را قبول نمی‌کند. طلبگی خواب‌ها فی‌الجمله قابل‌قبول است، ولی بالجمله قابل قبول نیست؛ معنی این دو کلمه این است که بعضی از رویاها قابل‌قبول است و قرآن هم قبول کرده، چند خواب را هم نقل کرده است که معروف‌ترین آنها دو خواب است: خواب حضرت یوسف(ع) در کودکی و خواب ابراهیم(ع) در صد سالگی. خواب یوسف(ع) در سورهٔ یوسف و خواب ابراهیم(ع) در سورهٔ شعراء است. این دو در بین مردم معروف است، از بس که شنیده‌اند. این عالم بزرگ می‌فرمود(خیلی عالم جالبی بود و من یادم است دقیقاً تا نود سالگی به منبر می‌رفت و منبر خوب هم می‌رفت. من آن وقت بچه مدرسه‌ای بودم و خیلی از نکات منبر او را یادم است که یکی همین است): این قنات تا زمانی که لوله‌کشی نیامده بود، چقدر انسان‌های تشنه، حیوانات، باغ‌ها و باغچه‌ها را سیراب کرد. یکی از بزرگان اهل حال در همان زمان که شاهد مرگ حاج علیرضا بود، مدت اندکی که از مردنش گذشته بود، ایشان را در عالم رویا مشاهده کرد و دید اولاً باغی که در آن است، نمونه‌اش در دنیا نیست. «جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الأَنْهَارُ» است و دید که در این باغ مثلاً روی مبلی در کمال شادی نشسته و از زیر این باغ هم نهری جاری است، ولی چه نهری است! قرآن می‌گوید در بهشت پنج نهر جاری است. می‌آید و سلام می‌کند، می‌گوید: حاج علیرضا باغ که بی‌نظیر است، اما آبی که در این باغ جریان دارد، از کجا آورده‌ای و خریده‌ای؟ گفت: من این را از جایی نیاورده‌ام و از جایی هم نخریده‌ام، این همان قناتم است که در دنیا کَنده بودم.

 

این جواب خدا با پول است؛ یعنی به انفاق، «تَعاوَنُوا عَلَی الْبِرّ وَ التَّقْوی»، نماز و روزه دعوت می‌کند و این جواب دعوت، ما را به رحمت، مغفرت، عفو، کرامت، عزت، سلامت آخرت و بهشت پروردگار می‌رساند؛ ولی می‌گوید منتظرم باشید پاسخ من به یک کار ده برابر است. آن‌وقت وقتی ماه رمضان می‌شود، این ده برابر شکسته می‌شود و پیغمبر(ص) فقط می‌فرمایند: «یضاعف فیه الحسنات» چندین برابر خوبی‌هایتان را به شما پس می‌دهم، ولی دیگر می‌گوید چندین برابر.

 

-طمع‌کاری بنده به پاداش خداوند

حالا آیه را دنبال کنید: «مَثَلُ الَّذِينَ يُنْفِقُونَ أَمْوَالَهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ كَمَثَلِ حَبَّةٍ» انفاق شما یک دانه یا هسته است، انفاق شما در پیشگاه من یک عدس، یک نخود یا یک لوبیا است؛ انفاق شما خودش خودبه‌خود عظمت ندارد و در اصل، یک دانه است که این دانه وقتی کاشته می‌شود، «أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنَابِلَ فِي كُلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ» هفت خوشه می‌رویاند که در هر خوشه‌ای صد دانه روی هم چیده شده است و این دانه روی همدیگر در کاشتش به هفتصد عدد تبدیل می‌شود. انفاق شما ولو یک عدس، یک دانه، یک حبه، یک ده تومانی یا یک هزار تومانی باشد، این در پرونده‌تان(پروندهٔ عالم‌ و جهان‌ شما) هفتصد برابر می‌شود.

 

خدایا بیشتر نمی‌شود؟ بالاخره ما که با تو سروکار داریم و نسبت به تو طمع‌کار هستیم، خودت هم در قرآن فرموده‌ای: «وَادْعُوهُ خَوْفاً وَ طَمَعاً»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 56). ما به تو طمع داریم؛ به پول طمع‌کار نیستیم و به مقام و صندلی چشم‌داشتی نداریم. براساس اخلاق طمع‌کاری‌مان، حالا در این هفتصد تا می‌ماند و بیشتر نمی‌شود؟ پروردگار می‌فرماید: «وَاللَّهُ يُضَاعِفُ لِمَنْ يَشَاءُ وَاللَّهُ وَاسِعٌ عَلِيمٌ» چرا بیشتر می‌شود؛ هفت‌هزار، هفتادهزار، هفتصدهزار، هفت‌میلیون، هفتاد میلیون برابر؛ من که بی‌قدرت نیستم.

 

-برابری ضربهٔ شمشیر امیرالمؤمنین(ع) با عبادت جن و انس

یک نمونه دیگر هم از روایات برایتان بگویم که هم با قرآن ربط پیدا کرده باشیم، هم با اهل‌بیت(علیهم‌السلام)؛ مثلاً ببینید امیرالمؤمنین(ع) در جنگ خندق یک ضربت زده که خدا این یک‌دانه را چند برابر کرد. یک‌دانه بود، ولی وقتی این ضربت به پیشگاه پروردگار عالم با آن عیار خلوص و ایمان ضربت‌زننده می‌رسد، می‌فرماید: «ضَربَةُ عَلِی یَومَ الخَندَقِ اَفضَلُ مِن عِبادَةِ الثّقلین» آن یک ضربت از عبادت کل انس و جن برتر است. خدا این‌جوری اضافه می‌کند.

 

-نمایان شدن یک‌بارهٔ نتیجهٔ عمل بنده در روز محاسبه

شما نیت دارید سی‌تا روزه بگیرید؛ خود روزه هر روزش یک حسنه است. یک روزه یک حسنه است که طبق آیات قرآن، پاداشش می‌تواند ده برابر بشود، می‌تواند هفتصد برابر بشود، می‌تواند هفت‌هزار برابر بشود، می‌تواند هفتصدمیلیون برابر بشود. حالا چرا خدا یک‌بار پرده را از جلوی چشم ما برنمی‌دارد تا ما این کارهای خوبی که کرده‌ایم و کارهای خوبی که می‌کنیم، ببینیم؟! طبع ما طبع گاهی قناعتی است و اگر آن عظمت پاداش‌ها و ثواب‌ها، مغفرت، رحمت، کرم و لطف خدا را مشاهده کنیم، دیگر بیشتر از این می‌خواهیم چه‌‌کار و برای ما بس‌ است. طبق روایاتمان، آن‌وقت اکثر مردم همهٔ عبادات و خوبی‌ها را ترک می‌کنند؛ خوبی‌ها را که ترک می‌کنند، ترکش آن بدی‌هایی را که انجام گرفته، آتش می‌زند. نشان نمی‌دهد و فقط می‌گوید بیا!

 

با چه قدمی بیایم؟ با قدم اقتصادی: زکات، خمس، انفاق؛ با قدم قلب: ایمان به خدا، ایمان به قیامت، ایمان به فرشتگان، ایمان به انبیا، ایمان به قرآن مجید؛ با چه قدمی بیایم؟ با قدم اعضا و جوارحت: اینها را وارد نماز و کار خیر کن، چشمت را وارد علم و قرآن و روایت کن، گوشت را وارد شنیدن حقایق کن، دستت را وارد کار خیر کن و قدمت را وارد قدم برداشتن برای خیر کن؛ آن‌وقت پرده که کنار رفت، می‌بینی چه‌کار کرده‌ای و می‌بینی من برای تو چه‌کار کرده‌ام.

 

کلام آخر؛ مگذارید قدم بیهوده در وادی حق

هر که آیین حقیقت نشناسد ز مجاز ××××××××××× خواجه در حلقهٔ رندان نشود مَحرم راز

یا به بیهوده مبر نام محبت به زبان ××××××××××× یا چو پروانه بسوز از غم و با درد بساز

مگذارید قدم بیهوده در وادی حق ××××××××× کاندرین مرحله بسیار نشیب است‌ و فراز

آن‌قدر حلقه زدم بر درِ درگاه خدا ××××××××× تا به روی دلم از غیب گشودند دری

 

در زدنش در زدن جالبی بود! یک‌بار در این نُه سال حلقه به در نزد. از وقتی شوهرش داد، هر روز به دیدنش می‌آمد، الّا روزهایی که در مسافرت بود؛ با آن کار سنگین و وظایف سختش، ولو اینکه یک‌بار نگاهش بکند و برگردد. از وقتی هم که بچه‌دار شد، آمدنش را بیشتر کرد؛ مخصوصاً از وقتی ابی‌عبدالله(ع) به‌دنیا آمد. گاهی که خیلی کار داشت و نمی‌شد بیاید تا درِ خانه را با آن رسمی که دارد بزند، از کنار در که می‌آمد رد بشود و صدای گریهٔ حسین را می‌شنید، یا در گهواره یا در آغوش زهرا(س) گریه می‌کند، در چنین وضعی حالش عوض می‌شد و با اینکه کار داشت و می‌خواست برود، می‌ایستاد و صدا می‌زد: زهرا جان! بچه را ساکت کن، من طاقت شنیدن گریه‌اش را ندارم. به قول قدیمی‌ها، شما طاقت گریه‌اش را در بچگی نداشتید؛ ظاهر اگر در کربلا بودید و گریهٔ آن 84 زن و بچه را می‌دیدید، چه‌کار می‌کردید، مخصوصاً اگر صدای نالهٔ زینب(س) را می‌شنیدید...

  

تهران/ مسجد امیر(ع)/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی چهارم

برچسب ها :