لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم دوشنبه (23-2-1398)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1440 ه.ق - اردیبهشت1398 ه.ش
12.01 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

از طریق دو آیۀ قرآن دانستیم که همه موجودات عالم کلمات الله هستند؛ این کلمات هر کدام به تناسب سعۀ وجودیشان، به تناسب بهره‌شان از هستی دارای ارزش و قیمت هستند. به خودی خود پروردگار عالم موجودی را پست نیافریده است. در قرآن این تعبیر را می‌آورد که تمام عالم هستی «كَلِماتُ اللَّه»(لقمان، 27) هستند؛ همین که کلمات از نظر خلقت، از نظر ذات، از نظر وجود وصل به پروردگارند یعنی کلمات الله دارای ارزش هستند.

 

انتهای امر موجودات هستی

خداوند براساس آیات قرآن راهی را که باید همۀ کلماتش ـ موجوداتش ـ طی کنند، این راه را هم به آنها فهمانده و هم توان حرکت در آن راه را با شرایطی که لازم است به آنها عنایت کرده است. آنها این راه را که ادامه بدهند پایان این راه خود پروردگار است، این مسئله در قرآن است «إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها»(نازعات، 44) این را من نمی‌فهمم که برایتان شرح بدهم، متوجه نمی‌شوم.

پایان و منتهای حرکت همۀ موجودات وجود مقدس رب است. آن پایان چه کیفیتی دارد و چیست؟ آن را باید یک اهل دلی که پیدا شد، یک اهل چشمی که پیدا شد، یک اهل روحی که پیدا شد برایمان بگوید، پیدا هم نشده است.

 

امام باقر(ع) می‌فرماید: حروف بیست و هشت حرف است (الف، ب، ت، ث، ... ) از زمان حضرت آدم تا ظهور معدن علم الله که امام دوازدهم است دو تا حرفش برای مردم معلوم می‌شود، بیست و شش حرف دیگرش می‌ماند، پنهان است، سرّ است. دستیابی به آن 26 حرف به نگاه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) امکان ندارد. ایشان که بیاید بیست و شش حرف دیگر را پرده‌برداری می‌کند، آن وقت معلوم می‌شود علم و معرفت چیست.

 

ما که به این «إِلى‏ رَبِّكَ مُنْتَهاها» دسترسی نداریم، به معنی لغوی آن فقط دسترسی داریم. سیر همه موجودات به سوی پروردگار است و آنجا ختم جاده است؛ حالا چه خواهد شد و چه وضعی پیش خواهد آمد را نمی‌دانیم، از این پرده کس خبردار نیست. در قرآن می‌بینیم که پروردگار بعد از خلقت کلماتش که همین موجودات هستند راه همه را به رویشان باز کرده، قدرت راه‌روی و سلوک را هم به آنها داده است. من برای نمونه دو تا آیه برایتان قرائت می‌کنم.

 

هدایت آسمان‌ها

یکی درباره جاده کل آسمان‌ها و زمین است و این که وجود مقدس او راه حرکت مجموع آسمان‌ها و زمین را به رویشان گشوده است. خیلی آیه فوق‌العاده‌ای است. «وَ أَوْحى‏ فِي كُلِّ سَماءٍ أَمْرَها»(فصلت، 12) به تمام آسمان‌ها که زمین هم یکی از سیارات این آسمان‌هاست، امرش را دادیم. سیارات منظومه شمسی که از آسمان‌ها هستند، انحراف و لغزش هم ندارند. «وَ الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَها ذلِكَ تَقْدِيرُ الْعَزِيزِ الْعَلِيم»(یس، 38) خورشید در جریان است در همان قرارگاهی که برایش قرار دادند. «لَا الشَّمْسُ يَنْبَغِي لَها أَنْ تُدْرِكَ الْقَمَر»(یس، 40) خورشید زمینۀ اشتباه در حرکت ندارد.

 

این عددها را من نمی‌دانم تا چه اندازه درست است، ولی دانشمندان احتمال می‌دهند از عمر خورشید پنج میلیارد سال گذشته است. یک ثانیه هم از حرکتش در جاده‌ای که دارد کم و زیاد نمی‌آورد، منحرف نمی‌شود؛ لذا اول هر تقویمی را که نگاه می‌کنید می‌بینید تحویل سال را به ثانیه بیان می‌کنند و می‌گویند تحویل سال ساعت دو و دوازده دقیقه و یازده ثانیه اتفاق می‌افتد، معلوم می‌شود خورشید با شش میلیارد سال و زمین با چهار میلیارد و پانصد میلیون سال یک ثانیه هم در حرکتی که دارند اشتباه نمی‌کنند، کم نمی‌آورند، اضافه نمی‌آورند، یعنی افراط و تفریط هم ندارند.

 

هدایت زنبور عسل

این اسمش هدایت الهی است «قالَ رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى‏ كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى»(طه، 50) پروردگار ما کسی است که همه چیز را آفریده و بلافاصله بعد از به وجود آمدن کل شیء، راه لازم را به رویش باز کرده و هدایت کرده است. این برای همۀ عالم است، اما یک آیه هم دربارۀ موجودات زمینی است، این هم از آیات عجیب قرآن است.

«وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ» رب یعنی پرورش‌دهنده یعنی تربیت‌کننده، «وَ أَوْحى‏ رَبُّكَ إِلَى النَّحْلِ» من راه زنبور عسل را به زنبور وحی کردم، معلوم می‌شود زنبور را طوری آفریده که با اینکه سر انگشت آدم کوچکتر است وحی را می‌تواند بگیرد، چه شعوری چه توانمندی دارد. چه راهی را به او وحی کردم؟ «أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتا» برو سر کوه مسکن بگیر «وَ مِنَ الشَّجَرِ» یا برو روی درخت‌ها کندو بزن، «وَ مِمَّا يَعْرِشُون»(نحل، 68) یا برو روی داربست‌ها کندو بزن. کف زمین نیا لانه درست کن چون مصون نیستی.

 

بهترین عسل همین عسل‌هایی است که در کوه زنبور تولید می‌کند، بهترین عسل روی درخت است، بهترینش روی داربست‌هاست. چرا بهترینش؟ چون دست بشر منحرف در تولید عسل به او نمی‌رسد، اما بشر در کندوی زمینی زمستان به جای اینکه گل خشک خوراک خودش را به او بدهند و برای اینکه بیشتر تولید عسل بکند شیره به او می‌دهند، شکر به او می‌دهند، ده جور دستکاری می‌کنند.

 

این بخشی از راه تو ای زنبور است که «أَنِ اتَّخِذِي مِنَ الْجِبالِ بُيُوتاً وَ مِنَ الشَّجَرِ وَ مِمَّا يَعْرِشُون»، اما بخش دیگر جاده «ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرات»(نحل، 69) از هر میوه و شکوفه‌ای که در این عالم قرار دادم حق خوردن داری آزاد هستی، چون کل حلال است، پاک است، رزق الله است.

 

خدایا قیامت یک زنبور را نیاوری کنار ما و با زنبور ما را محاکمه بکنی، بگویی وزن این حیوان نسبت به وزن تو چقدر است؟ بگویی راه این حیوان که در کوه‌ها، درخت‌ها و داربست‌ها جا می‌گیرد، این راهش است، بین راه زنبور و راه تو که صد و بیست چهار هزار پیغمبر و دوازده امام و صد و چهارده کتاب به رویت باز کردم چقدر فرق می‌کند؟ تو چرا به اندازۀ یک زنبور درنیامدی که راه درستی را بروی؟ راه راستی را بروی؟ «كُلُوا مِمَّا فِي الْأَرْضِ حَلالًا طَيِّبا»(بقره، 168) را در سفره‌ات قرار ندادیم؟

 

باید فکر کرد که ما قیامت در کنار یک زنبور جواب قانع‌کننده‌ای برای وجودمقدس او داریم؟ یقیناً نداریم. شما را نمی‌گویم، به شما که من ارادت دارم، شما در راه هستید، شما عملۀ پروردگار هستید، به قول امام صادق(ع) یک کارفرما دارید آن هم کسی است که شما را خلق کرده است.

 

شاید چهره‌های پاک شما و این حرف‌ها را بقیه مردم صبح یا بعدازظهر یا مسلمان‌هایی که در خارج هستند بشنوند، اتفاقی در داخل یا خارج تلویزیون را باز بکنند و صدای خدا را در قرآن بشنوند، صدای انبیا و ائمه طاهرین و اولیای خاص پروردگار را بشنوند و به فکر بیفتند که راستی ما با هشتاد کیلو وزن با میلیاردها تومان ثروت با خانه ششصد هفتصد هزارمتری، از یک زنبور کمتر هستیم؟ زنبور با این وضعش خوشبخت است، من چرا بدبخت هستم؟ شاید خداوند خواست صدای شما را به گوش آنها هم رساند نه صدای من را، من هر چه می‌گویم یقین دارم که روزی پاک پروردگاراست و از طریق گلوی من عمله به شما انتقال می‌دهد، در حقیقت این روزی شماست، این صدای شماست، این حال شماست.

 

مهمان خدا در کرۀ زمین

«ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرات»، ثمرات نه کثافات، نه گوشت خوک، نه عرق، نه الکل، نه فضولات، «كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرات» تمام میوه‌ها و گل‌ها را به تو حلال کردم چون تو مهمان من هستی، من صاحب‌خانۀ تو هستم، زنبور من! برای تو یک سفرۀ پاک حلال طیب در سطح کرۀ زمین پهن کردم، من این‌طور از مهمانم پذیرایی می‌کنم. من از بنی‌آدم هم همین‌طور پذیرایی می‌کنم اینها حوصله‌شان کم است خیلی زود از کوره درمی‌روند، چرا هر شب چلوکباب نیست؟ چرا خانه‌ام دو هزار متر نیست؟ چرا ماشینم یک میلیارد نیست؟ چرا فرشم ابریشم نیست؟

 

بهترین بندگان من مثل صدیقه کبری(س) و امیرالمؤمنین(ع) هستند. آن وقتی که مدینه آزاد بود می‌شد داخل ضریح را دید، سال 50 یعنی 48 سال پیش داخل ضریح را رفتم دیدم، ساعت دوازده شب که در حرم بیست نفر نبودند، نگاه کردم دیدم کل متراژ خانۀ امیرالمؤمنین(ع) و صدیقه کبری(س) با چهار تا فرزند صد متر نیست. این مسکن اینان بود و یک بار هم گلایه نکردند که خدایا خودت ما را سلطان دنیا و آخرت قرار دادی، زهرا را ملکه هستی قرار دادی، چرا در یک خانه صدمتری آن هم کاه‌گلی و سقفش هم با این چوب‌های گره خوردۀ درخت خرما و فرش اتاق پذیرایی‌مان را چرا شش تا پوست بزی که به هم دوختیم قرار دادی؟

 

اولیای الهی طور دیگری مهمان خدا بودند، مهمان فرشی و ماشینی و خانه‌ای و مهمان چلوکبابی نبودند، مهمان تمام رزق معنوی الهی بودند؛ در همان خانه و زندگی، خوب هم گیرشان آمد. زمانی که رئیس‌جمهور بود، رئیس‌جمهورهایی اگر متدین و مؤمن باشند ناراحت نباشند، خودش می‌گوید: «الَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَی مِنْ دُنْیاهُ بِطِمْرَیهِ وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَیهِ» امام شما از دنیای شما با این وسعت کشاورزی و باغ و این همه نعمت، از دنیای شما برای شکمش قناعت کرده به دو تا نان جو در بیست و چهار ساعت، و از لباس‌های کل دنیای شما قناعت کرده به یک پوشش کهنه، هیچ هم ناراحت نیست.

 

من یک طور دیگر مهمان او هستم، اما کسی که مهمان شکمی و شهوتی است، بدجوری توقعش از خدا بالاست و گاهی هم کارش به ایراد گرفتن به خدا می‌رسد که این چه طور خدایی کردن است، ای بی‌ادب! بی‌ادب‌ها را می‌گویم شما را که خیلی دوست دارم، شما بندگان با ادب پروردگار هستید.

 

ادب امام حسین(ع) روز عاشورا

ادب را نگاه کنید، این را من برای گریه کردن نمی‌خوانم، این را دقت کنید، روضه نمی‌خوانم ادب را نگاه بکنید. الله اکبر از این وسعت ادب! روضه نمی‌خوانم گریه نکنید. الله اکبر از این وسعت ادب! یک طرفش هشتاد و چهار زن و بچه صدای گریه‌شان به گوشش می‌خورد، این برای گوشش است؛ یک طرف با چشمش هفتاد بدن قطعه‌قطعه را می‌بیند که خودش شب عاشورا فرموده مانند اینها در اولین و آخرین وجود ندارند «لا أعلم أصحاباً خیراً من أصحابی و لا أهل بیت أبر و أوصل من أهل بیتی»؛ اما ادب را ببینید آدم را می‌کشد، دیوانه می‌کند.

 

گریه را می‌شنود، بدن‌ها را می‌بیند، خودش در یک چاله افتاده و هیچ جای سالمی ندارد، ادب را ببینید نسبت به پروردگار، صورتش را می‌گذارد روی خاک و می‌گوید: «الهی رضا بقضائک» اصلاً من کنار تو هیچ حرفی ندارم جز اعلام رضایت، از تو راضی هستم و خوشم می‌آید. ای انسان گلایه داری؟ عیبی ندارد، از خودت گله کن، بشین به خودت برس، ببین مشکلاتی که برایت پیدا شده چه کمبودهایی در عبادت و ارتباط و محبت با خدا داشتی؟ از خودت گلایه کن، این بهترین گلایه است.

 

شراب شفادهنده

«ثُمَّ كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَرات»، آنچه میوه و گل و شکوفه در این کرۀ خاک است برای تو حلال، مهمان من هستی، من هر چه برایت قرار دادم گل است. گل به معنی گل روی درخت یا روی شاخه نیست، به ما می‌گویند جنس را ببر به جان خودت گل است، آقازاده‌ات را دیدم به خدا گل است. زنبور من! هر چه در این عالم برایت قرار دادم گل است، یعنی بهترینش است، بخور.

 

در این اوضاع کندو درست کردن روی کوه و روی درخت و روی داربست و سر این سفره که تمام آنچه برایت قرار دادم گل است، بیدار باش. «فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلا»(نحل، 69) فقط راهی که من پروردگار برایت قرار دادم طی کن. افراط، تفریط، انحراف، گمراهی، دوری، لغزش نداشته باش. این مسیر را که طی می‌کنی، خدا خبر می‌دهد و خبرش را دیگر به ما می‌دهد و کاری به زنبور ندارد.

 

«يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَراب»(نحل، 69) شراب یعنی آشامیدنی، یعنی خوردنی، نه به معنی شرابی که ایرانی‌ها می‌گویند، عرب اینها را نمی‌گوید خمر می‌گوید. شراب یعنی آشامیدنی، در قرآن هم هست «وَ سَقاهُمْ رَبُّهُمْ شَراباً طَهُورا»(انسان، 21) یعنی آشامیدنی و خوراک پاک. «يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَراب» این حشره به این کوچکی چیزی را تولید می‌کند «فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاس» که برای تمام مردم جهان دارو و درمان است.

 

در این عالم دکتری بهتر از زنبور نیست، چون هیچ دکتری در این جهان دارویش مثل زنبور نیست که برای تمام انسان‌ها تب‌دار، سردرددار، حصبه‌ای، سل‌دار، ضعیف، پیرمرد، روزه‌دار، بی‌روزه، مشرک، بی‌دین، کافر، برای تمام انسان‌ها درمان‌کننده است. جناب زنبور! بارک الله! چه ماده‌ای تولید می‌کنی، همه را درمان می‌کنی. زنبور عزیز! منِ آدم را می‌توانی بشناسی که من نه اینکه تولید درمانی نداشتم، تولید دردآور داشتم.

 

جنایتکاران بشریت

(اگر یارم نه‌ای پیشم چرایی/ اگر نوشم نه‌ای نیشم چرایی) شما سطح زمین را می‌بینید گرفتار چه جنایتکارانی در آسیا، آفریقا، اقیانوسیه، مناطق دیگر جهان، اروپا و آمریکاست که دائم برای اهل زمین تولید درد می‌کنند. احمق‌ها بعد از هفتاد سال عمر و این همه امکانات هنوز یک روزتان مثل یک زنبور نشده است، خدا شما را به انواع لعنت‌هایش گرفتار کرده و نمی‌فهمید.

 

(تو که نوشم نه‌ای نیشم چرایی/ نمک‌پاش دل ریشم چرایی) اگر دردم را دوا نمی‌کنی چرا روی زخمم نمک می‌پاشی؟ این است کلمه‌ای که از معنای اصلیش درآمده و شده کلمه مهمل، پوچ، پوک، شده یزید و معاویه و شمر و عمرسعد، تا بیا جلو آل‌سعود و سران آمریکا و سران انگلیس؛ اینها کلماتی بودند که می‌توانستند معنی پیدا کنند ولی مهمل، پوچ و زباله شدند، بوی تعفن آنان کرۀ زمین را برداشته است.

(تو که دردی ز جانم برنداری/ نمکپاش دل ریشم چرایی) من مطالب مهم دیگری را آماده کرده بودم اتفاقاً پیشم است که می‌خواستم برایتان بگویم، نرسیدم ان‌شاءالله فرصت بعد.

 

مناجات با خدا

خدایا مثل اینکه اعلام کردی دوست دارم، بدی‌هایت را بیایی بین خودم و خودت اقرار بکنی، نمی‌خواهم به کسی بگویی، نه من راضی نیستم آبروی خودت را پیش کسی ببری، در دورۀ عمرت اگر عسل محبتی، عسل خدمتی، عسل کار خیری، عسل عبادتی تولید کردی کم بوده و نیشت بیشتر بوده، این را به خودم بگو، نمی‌خواهد به کسی بگویی من جوان بودم و نفهم بودم و زنا کردم و عرق خوردم، در گوش کسی نگو. حتی اگر گناهانی مرتکب شدی که به قاضی بگویی حد برایت می‌نویسد، نمی‌خواهد بگویی، شرعی نیست، اقرار نکن، بهترین قاضی خودم هستم. بندۀ من! کار من هم حد زدن نیست، بخشیدن است، من شلاق نمی‌زنم.

 

(یا شب افغان شبی یا سحر آه سحری/ می‌کند زین دو یکی در دل جانان اثری/ خرم آن روز کزین منزل ویران بروم/ به هوای سر کویت بزنم بال و پری/ در هوای تو به بی‌پا و سری شهره شد) آنهایی که تو را نمی‌شناسند و با تو ارتباط ندارند، پشت سر ما یا گاهی جلوی روی خودمان به ما می‌گویند دیوانه، خیال می‌کنند زندگی همین پول و خانه و کارخانه است.

 

(به هوای تو به بی‌پا و سری شهره شدم/ یافتم بر سر کوی تو عجب پا و سری/ آن‌قدر حلقه زدم بر در درگاه خدا/ تا به روی دلم از غیب گشودند دری) اگر در را باز نکرده بودی اینجا چه کار می‌کردم؟ مگر در این شهر جلسه گناه وجود نداشت؟ مگر مثل برگ درخت برای پسرها دوست دختر نریخته در این خیابان‌ها؟ مگر برای دختران دوست پسر نریخته؟ منِ جوان را اینجا برای چه آوردی؟

 

یکی از حقایقی که در قرآن در سوره مائده خیلی برایش قیمت گذاشتی اشک چشم است، اگر در به روی من باز نبود اشک من چطور بر صورتم جاری می‌شود؟ (آن‌قدر حلقه زدم بر در درگاه خدا/ تا به روی دلم از غیب گشودند دری/ هر که در مزرع دل تخم محبت نفشارد/ جز ندامت نبود عاقبت او را ثمری/ خبر اهل خرابات مپرسید ز من/ چون که امروز من از خویش ندارم خبری) «نسئلک و ندعوک»

 

«اللهم اذقنا حلاوة ذکرک، اللهم اذقنا حلاوة عبادتک، اللهم اذقنا حلاوة معرفتک، اللهم اذقنا حلاوة مشاهدتک، اللهم اذقنا حلاوة وصالک، اللهم اذقنا حلاوة مغفرتک، اللهم اذقنا حلاوة رحمتک، اللهم اذقنا حلاوة نورک، اللهم اذقنا حلاوة طاعتک، اللهم اذقنا حلاوة محبتک، اللهم اغفر لنا و لوالدینا و لوالدی والدینا و لمن وجب له حق علینا، اللهم اهلک اعدائنا و اشف مرضانا و اقضی حوائجنا، اللهم اید و احفظ امام زماننا و انصر قائدنا»

 

مولاجان! مرگ ما را در نماز قرار بده، مرگ ما را در کمیل قرار بده، مرگ ما را در عرفه قرار بده، مرگ ما را در عاشورا قرار بده. به عزت و جلالت، به انبیائت، به کتاب‌هایت، به امامان مظلوم شیعه، به گریه‌های شب یازدهم زینب کبری قسم مرگ ما را در حال گریه بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

حسین جان! لحظۀ مرگ پروندۀ ما را به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان. لحظۀ مرگ صورت‌های ناقابل ما را روی قدم‌های حسینت قرار بده.

 

 

تهران/ حسینیۀ همدانی‌ها / رمضان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی هفتم

 

برچسب ها :