جلسه دهم شنبه (28-2-1398)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دعای رسول خدا(ص) برای مؤمنین
روایت بسیار مهمی را قدیمیترین کتابها از وجود مبارک رسول خدا(ص) نقل میکنند که پیغمبر اکرم(ص) دعا کردند به هر انسانی که پنج خصلت در او باشد. یقیناً یکی از دعاهای مستجاب، دعای پیغمبر اکرم(ص) است؛ چون نه در وجود دعاکننده مشکل معنوی است و نه در دعای دعاکننده مشکل معنوی است. رسول خدا(ص) از روی محبت و مهربانی و دلسوزیشان دعا کردند و دعایشان هم این است: خدایا! آن انسانی که پنج خصوصیت در زندگی داشته باشد، مورد رحمت قرار بده. من متن کامل روایت را قرائت میکنم، بعد اگر فرصت شد، هر کدامش را توضیح مختصر میدهم که سفرهٔ نعمت معنوی امروزمان با خواست خدا کامل شود؛ امروزی که به وجود مبارک رسول خدا(ص) تعلق دارد.
«رَحِمَ اللّهُ امْرَءً قَدَّمَ خَیراً وَانفَقَ قَصداً وَقالَ صِدقاً وَمَلَکَ دَواعِیَ شَهوَتِهِ وَلَم تَملِکهُ وَعَصی امْرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِکهُ».
پنج خصوصیت رحمتآور برای مؤمنین
الف) پیشفرستادن زاد و توشه
«رَحِمَ اللّهُ امْرَءً قَدَّمَ خَیراً»؛ حضرت در بخش اول روایت به پروردگار عرض میکند: آن انسانی که اهل پیش فرستادن زاد و توشه برای آخرت است، مورد رحمت قرار بده. در دنیا زندگی میکند، زندگی طبیعیای هم دارد و آدم مؤمنی هم هست، اما بیخیال به آخرت نیست و از عالم بعد غفلت ندارد، برای عالم بعد کار میکند و میکوشد؛ چون میداند اگر کسی از این دنیا برای آخرت خودش توشه نفرستد، بازار آخرت مستقلاً توشهای ندارد که به آنجا برود و فراهم کند. رسول خدا(ص) تعبیر جالبی راجعبه دنیا و آخرت دارند و میفرمایند: «الدنیا مزرعة الآخرة». اینقدر اینجا ارزش دارد که پروردگار عالم به این دنیا جنبهٔ مزرعهای برای عالم آخرت داده است؛ اینجا بکارید، در قیامت درو کنید که این معنی پیش فرستادن است.
کلام پیغمبر(ص) را کنار قرآن مجید، در آخرین آیهٔ سورهٔ مبارکه مزمّل ببریم؛ پروردگار مهربان عالم در آنجا دربارهٔ اینکه بندگان مؤمنش چهچیزی را پیش بفرستند و چه زاد و توشهای را قبل از رفتن خودشان به عالم بعد انتقال بدهند؟ پروردگار چند مسئله را مطرح کرده، البته این آیهٔ شریفه همهٔ توشهٔ آخرتی را نفرموده و فقط نمونه ذکر کرده که چهچیزهایی برای آخرت شما زاد، توشه و اثاث زندگی عالم بعد است.
1. قرائت قرآن
«فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ»(سورهٔ مزمل، آیهٔ 20) این یک توشه است؛ تا جایی که برایتان امکان دارد، قرآن بخوانید. قرآن یکی از توشههای مهم عالم آخرت است. پیغمبر اکرم(ص) و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) هر روز قرآن میخواندند. روایتی در رابطهٔ با صدیقهٔ کبری حضرت زهرا(س) وارد شده که یک بخش آن روایت، این است: «تلاوة کتاب الله» خواندن قرآن، محبوب من است؛ چون ابتدای فرمایششان میفرمایند: «حبب الی من دنیاکم ثلاث» سهچیز از همهٔ دنیای شما محبوب من است که یکی تلاوت کتاب خداست.
-اثرپذیری معصومین(علیهمالسلام) از قرآن
تمام مردم مؤمن و اولیای خدا، اهل قرائت قرآن، دقت در آیات قرآن و عمل به قرآن بودند، عجیب هم اثربردار از قرآن بودند؛ مثلاً در روایاتمان دارد که وقتی امامان ما قرآن قرائت میکردند(در یک صفحه، دو صفحه یا یک جزء)، به آیات بهشت که میرسیدند، شاد میشدند که خداوند متعال پاداش مؤمنان را ضایع نمیکند؛ اما وقتی به آیات دوزخ میرسیدند، چنان گریه میکردند که روندگان در کوچه صدای گریهشان را میشنیدند. از قرآن اثر میگرفتند، عادی و معمولی نمیخواندند.
باز برای اینکه بدانید خواندن قرآن چقدر ارزش دارد، عصر تاسوعا عمرسعد فرمان حمله داد که سیهزار نفر همان بعدازظهر تاسوعا بریزند تا مردها را بکشند، باقیماندگان را اسیر کنند و خیمهها را هم آتش بزنند؛ همان روز هم قصد داشت به کوفه برگردد. وجود مبارک حضرت حسین(ع)، وقتی دستور حمله را شنید، قمربنیهاشم(ع) را صدا زد(شیخ مفید این را در کتاب ارشاد نقل میکند که کتاب خیلی مهمی است. شیخ مفید از مراجع بزرگ دوران اول شیعه بوده است. یکوقت برای زیارت ائمه به کاظمین مشرّف شدید، قبل از اینکه از در حرم وارد حرم حضرت موسیبنجعفر و حضرت جواد(علیهماالسلام) بشوید، قبر شیخ مفید دو سه قدم دست راست و پشت دیوار حرم است) و به قمربنیهاشم(ع) فرمودند: «ارجع الیهم» پیش این لشکر برو، «فان استطعت ان تؤخرهم الی غدوه» اگر میشود، به این لشکر بگو جنگ را برای فردا بگذارید و الآن حمله نکنید، آنها را قانع کن که حرکت نکنند! بعد دلیلش را ابیعبدالله(ع) فرمودند که چرا نمیخواهم الآن به ما حمله کنند؛ برای اینکه من عاشق هستم، یک شب هم یک شب هست که برای چهار کار زنده بمانم و ابتدای فرمایششان هم به قمربنیهاشم میگویند من عاشق این چهار حقیقت هستم: دعا، استغفار و توبه، خواندن نماز، تلاوت قرآن.
ما به حضرت باید عرض بکنیم که همهٔ وجود شما نور است، توبه از چهچیزی؟ حالا لازم نیست آدم گناه کرده باشد و توبه بکند؛ خدا به توبه امر کرده است و من امشب دوست دارم به خدا رجوع بکنم، گریه کنم، بنالم و بگویم: خدایا! مرا جزء توبهکنندگان عالم حساب کن. توبه اینقدر ارزش دارد!
امام میفرمایند: عاشق هستم یک شب هم که شده، برای خواندن نماز زنده بمانم؛ عاشق هستم یک شب هم که شده، برای تلاوت قرآن زنده بمانم؛ یعنی یک شب را چهار قسمت بکنم: یک قسمتش را هزینهٔ دعا، یک قسمت را هزینهٔ توبه، یک قسمت را هزینهٔ نماز و یک قسمتش را هزینهٔ خواندن قرآن کنم. معلوم میشود این چهار حقیقت در عالم باطن از ارزش بالایی برخوردار است که امام از دشمن میخواهد یک شب را به ایشان مهلت بدهد؛ معلوم میشود خیلی میارزد که آدم از دشمن مهلت بگیرد تا طلوع صبح بماند و این چهار کار را انجام بدهد. «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ» این یک توشه آخرت است؛ آن مقداری که برایتان ممکن است، قرآن بخوانید.
-سفارش امیرمؤمنان(ع) به فرزندشان درخصوص قرآن
امیرالمؤمنین(ع) نامهای به امام مجتبی(ع) دارند، با اینکه این خانواده با هم بودند! من فکر میکنم این نامههایی که امیرالمؤمنین(ع) به امام حسن و حضرت سیدالشهدا(علیهماالسلام) نوشتهاند، برای این بوده که برای آیندگان بماند. این نامهها بالاترین گنج الهی هستند. این نامهٔ به امام مجتبی(ع)، غیر از نامهای است که در «نهجالبلاغه» آمده و حدود چند صفحه است. این نامه در کتاب «مکاتیبالائمه» ثبت شده که نویسندهاش علمالهدی، فرزند فیض کاشانی است و دستورالعملهای الهی مهمی به حضرت مجتبی(ع) میدهد که یکی این است: حسنم! شبانهروز پنجاه آیه قرآن بخوان.
-اهمیت تلاوت قرآن در دین اسلام
دین اسلام کار جالبی پیشنهاد کرده است که من وقتی کارم کم بود، انجام میدادم؛ اما الآن متأسفانه بهخاطر کارهای زیاد مطالعاتی، نوشتن و منبر، از این کار محروم هستم. البته انجام میدهم، اما مختصر انجام میدهم(گاهی، نه هر شب). بعد از نماز عشا دو رکعت نماز نشسته به ما دستور دادهاند و گفتهاند: صد آیهٔ قرآن در رکعت اوّل بخوان که این صد آیهٔ قرآن، معمولاً سورهٔ «اذا وقعت الواقعه» این صدتا را دارد و حفظ کردن این سوره هم کار مشکلی نیست؛ چون تمام سوره دربارهٔ مردم مؤمن و بیدین و جهنم و بهشت است، چیز دیگری ندارد و با همین سن هم میتوانید حفظ بکنید، مشکلی نیست. پدران و مادران ما حفظ بودند و این نماز را هم میخواندند. این شبانهروز پنجاه آیهٔ قرآن بخوان، آدم سورهٔ واقعه را در آن دو رکعتِ بعد از عشا بخواند، با دقت و توجه هم بخواند، صد آیه میشود؛ البته گذشتگان ما عادت داشتند که قرآن مجید را بعد از نماز صبح با قرائت میخواندند؛ یعنی اینجور هم نبود که وقتی با قرائت میخواندند، مزاحم همسایهها بشوند. ما درمحل قدیمیمان(تهران)، در آن کوچهای که خانه ما بود، یک در میان، صبح زود صدای قرائت قرآن میآمد؛ من بازاریهای تهران را دیده بودم، آنوقت بچهمدرسهای(کلاس چهار و پنج) بودم، گاهی که مدرسه تعطیل بود و پدرم مرا به مغازهاش در بازار میبرد، آنوقت هم میز و صندلی نبود، این مغازهدارها روی یک قالیچه مینشستند، رحل و قرآن داشتند و دائماً صدای قرآن در بازار تهران میپیچید. اوّل صبح و حتی در بعضی از مسجدهای بازار، کلاس تعلیم قرآن بود که هم خواندن قرائت در مغازهها و هم کلاسهای عالی قرآن با اساتید بسیار بالا تعطیل شده است.
استادی بود به نام حاج سیف که اهل عراق بود و در تهران زندگی میکرد. من در جلسهاش در بازار میرفتم. سید بزرگواری بود، معمّم هم بود. روحانی نبود، تاجر بود و معمم هم بود، ولی هفت صبح به بازار میآمد و خیلی هم در جلسهٔ قرآنش شرکت میکردند. اصلاً همهٔ قرآن پیش او بود و عین یاد دادن قرآن، نصیحتها و دستورات قرآن را هم معنی میکرد. این یک توشهٔ عالم آخرت است؛ «فَاقْرَءُوا مَا تَيَسَّرَ مِنَ الْقُرْآنِ». در روایت دارد که در روز قیامت، خود پروردگار به اهل قرآن میگوید: «إقرأ و ارتق» هرچه از قرآن پیش توست، بخوان و درجهدرجه بالا برو. چقدر سرمایه و چقدر ارزش است! آیات مرا بخوان و درجهدرجه به خودت اضافه کن.
انشاءالله آنهایی که اهل قرآن هستند، بیشتر اهمیت بدهند و آنهایی هم که نیستند، صبحها بیست تا چهل آیه یا به قول امیرالمؤمنین(ع)، پنجاه آیه، یا شب که در خانه هستند، بیست تا سی آیه را با صدای خوب زمزمه کنند که فضای اتاقها از قرآن پر بشود و به گوش زن و بچه هم برسد.
حالا من دیگر بیشتر به قرآن دعوت نکنم! ماه رمضان که قرائت قرآن جایگاه خاصی دارد؛ مثلاً شما یک ختم قرآن میکنید، ششهزاروششصدوشصتوچند آیه است. مجموع قرآن چند حرف است؟ مثلاً «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» نوزده حرف است. گذشتگان ما عدد این حرفها را شمردهاند که قرآن مجید چند حرف دارد. حالا «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» نوزده حرف دارد، «اَلْحَمْدُلِلّهِ رَبِّ الْعَالَمین» چند حرف دارد؟ سورهٔ بقره چند حرف دارد؟ اینها را جمع کردهاند و جمعش را هم نوشتهاند. ظاهراً ابوالفتوح رازی در قرن هفتم، این کار را کرده است. آنوقت پیغمبر(ص) میفرمایند: وقتی در ماه مبارک رمضان قرآن میخوانید، هر یک حرفی که از دهانتان رد میشود، اصلاً حالا من بهعنوان قرائت قرآن میخوانم: «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم»، چندتا شد؟ نوزدهتا؛ من«بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمنِ الرَّحیم» را به نیت قرآن خواندم، پیغمبر(ص) میفرمایند ثواب نوزده ختم قرآن در ماه رمضان در نامهٔ عملتان نوشته میشود. حالا آدم در ماه رمضان یک ختم، دو ختم یا سه ختم قرآن میکند، میدانید چه ثواب عظیمی میشود؟! یعنی مثلاً چندمیلیون ختم قرآن در پرونده نوشته میشود.
-حکایتی شنیدنی از اهالی قرآن
من رفیقی داشتم(این را واقعاً باور بکنید، چون باورش مقداری سخت است) که خیلی لات بود. لات بیآزاری بود، ولی اخلاق لاتها در او کامل بود. این رفیقم دو خصلت داشت، خیلی هم به من علاقه داشت. در یک شهر دیگر زندگی میکرد و من هم هر وقت به آن شهر میرفتم، پیش او میرفتم. نجار بود و کار نجاریاش هم خوب بود. از بس که این آدم اخلاقی و نرم بود، مشتری پشت سر هم برای کار ساختمان، آپارتمان و خانه ایستاده بود.
یک اخلاقش این بود که نمازش را ظهر و شب با جماعت میخواند و اصلاً اهل نماز فُرادا نبود؛ اینکه میگویم لات بود، یک بخش لاتیاش به این بود که ما جرئت نمیکردیم اسم عمرسعد، شمر، خولی، یزید و... را پیش او ببریم. چون یکبار که میگفتیم حاجیجون شمر، شش هفت تا بدترین فحش خواهر و مادرها را به شمر میداد؛ به او هم میگفتند اینجور فحشهاى گناه دارد، شمر بد است، لعنتش کن! میگفت: من دلم آرام نمیگیرد، حالا در روز قیامت به امام حسین(ع) میگویم من دو سه خروار فحش خواهر و مادر به عمرسعد و شمر دادهام، تو به خدا بگو از من گذشت کند. گوش نمیداد!
خصلت دیگرش که در او خیلی نما داشت، راستگویی بود و خصلت دیگرش هم این بود که هر روز اهل قرآن بود؛ ولی در ماه رمضان، نجاری را تعطیل میکرد، تیشه و اره نمیگرفت و کار نمیکرد، چهلبار قرآن را از اول تا آخر میخواند. گفتم باورش یکخرده سخت است، ولی این کار را میکرد و عاشق قرآن بود. البته الآن از دنیا رفته است. خداوند او و همهٔ مؤمنین و مؤمنات را در این ماه رمضان حتماً مورد رحمت قرار میدهد و شک هم ندارد؛ اگر کسی قرآنخوان نیست، انشاءالله بعد از مجلس امروز مسجد، به خواندن قرآن تصمیم بگیرد؛ مخصوصاً شب که زن و بچه در خانه هستند، ده بیست آیه با صدای محزون بخواند که هم فضای خانه را قرآنی کند، هم به گوش زن و بچه برسد.
2. برپاداشتن نماز، دومین توشهٔ آخرتی
یکی از توشههایی که میشود به آخرت فرستاد و باید فرستاد، قرائت قرآن است که در آیهٔ شریفه است؛ دومین توشه، «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ» برپایی نماز است. وقتی میّت وارد برزخ میشود، میبیند برزخش خیلی پرنور است! چنین نور متراکمی را ندیده بوده و با دیدن این نور شگفتزده میشود. پیغمبر(ص) میفرمایند و مرحوم مجلسی نقل میکند: صدایی از این نور بلند میشود که یک صدا این است(صداهای دیگر هم هست، یکی این صداست که به انتقالیافتهٔ عالم برزخ میگوید): تعجب نکن و شگفتزده نباش! من نمازت هستم. نماز نور است و آنکه اهل نماز است، این نور دم مرگ، در برزخ و قیامت با او همراه است. البته این یک نور از انواری است که مؤمن را به عالم قیامت بدرقه میکند.
جایگاه نماز در اسلام بسیار بالاست، من از آیات نماز که بالای صد آیه است، یکی را برایتان میخوانم. خانهٔ کعبه که بنا شد، ابراهیم(ع) دومین پیغمبر اولوالعزم پروردگار، با آن عظمت وجودی که اگر بخواهید بدانید ابراهیم کیست، همین امروز آیات آخر سورهٔ نحل را بعد از منبر ببینید که خدا چه تعریفهایی از این مرد کرده است. این آدم به دیوار کعبه تکیه داد، خودش که میداند دعایش مستجاب است و اینجا هم جایی است که دعا مستجاب است؛ دستش را با حال تضرع بلند کرد و گفت: «رَبِّ اجْعَلْني مُقيمَ الصَّلاةِ وَ مِنْ ذُرِّيَّتي»(سورهٔ ابراهیم، آیهٔ 40)، خدایا! نماز را از من و از نسل من نگیر. نماز چیست؟ واقعاً ما بخواهیم خدا را به این نعمتها شکر بکنیم، نمیتوانیم؛ شکر این را بکنیم که خداوند ما را در نماز راه داده است تا صبح، ظهر و شب نماز بخوانیم. نماز چه عظمتی است!
3. پرداخت زکات و پرهیز از بخل
«وَآتُوا الزَّكَاة»، من این را خیلی فارسی معنی کنم؛ دستبهجیب باشیم و کمربند بخل به مالتان نبندید که ضررش سنگین است! یک ضررش را آیهٔ 180 سورهٔ آلعمران بیان میکند: تمام ثروتی که بخیل در دنیا داشت و هزینه نکرد، آن را در روز قیامت به یک گردنبند دوزخی و جهنمی تبدیل میکنم که بهصورت فلز است، به گردنش میاندازم و میبندم که دیگر هم این گردنبند درنمیآید. این دستبهجیب بودن هم، یک توشهٔ عالم آخرت است.
4. دادن وام نیکو به مردم
«وَأَقْرِضُوا اللَّهَ قَرْضًا حَسَنًا»، وام نیکو بدهید؛ حالا به اقوام، دوستان یا به دیگران. نترسید که این وام نیکو را بگیرند، در بروند و پس ندهند. شما میتوانید با یک بانک قوی قراری بگذارید که آقا من این مقدار پول میگذارم، دفترچه به من بده مینویسم، قرض بدهید و از آنها مدرک قوی بگیرید که پول برگردد.
-پاداش بسیار بزرگ پروردگار
بعد پروردگار میفرماید: «وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِكُمْ مِنْ خَيْرٍ جِدُوهُ عِنْدَ اللَّهِ هُوَ خَيْرًا وَأَعْظَمَ أَجْرًا» اینهایی را که پیش فرستادید، بعد از آمدن به قیامت، میبینید که همهٔ پیشفرستادههایتان نزد من ذخیره است و به شما پس میدهم. همانا این پیش فرستادن برای شما خیر است و پاداشش بسیار سنگین است.
آخر آیه هم میگوید: «وَاسْتَغْفِرُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ» و در عین اینکه آخرتتان را آباد کردید، از من طلب مغفرت کنید؛ چون شما نسبت به بندگی من، آنگونه که شایستهٔ من است، بندگی ندارید! از من طلب مغفرت کنید که من بسیار آمرزنده و مهربان هستم. این یک خصلت بود.
ب) انفاق عادلانه
«وَانفَقَ قَصداً»؛ خدا مورد رحمت قرار بدهد کسی که پولش را عادلانه در راه خدا خرج میکند. حالا هرچه دارد، ندهد که این غلط است؛ هم بخل غلط است و هم اینکه من ثروتم را تا زنده هستم، یکجا به یک مؤسسهٔ خیریه ببخشم و خودم و زن و بچهام به مشکل بخورند. خدا این را نمیپسندد! یکی از توشههای آخرت، انفاق عادلانه است.
نه چندان بخور که از دهانت برآید ×××××××××× نه چندان که از ضعف جانت برآید
در انفاق میانهرو باش!
ج) راستگویی
«قالَ صِدْقاً»؛ آدم راستگویی باش. البته به این هم توجه داشته باش که لازم نیست هر سخن راستی گفته شود. حالا من باخبر شدم که یک بزرگواری گناهی مرتکب شده و دیدهام، این را به اینطرف و آنطرف بگویم! حرف راستی است، چون با چشمم دیدهام؛ اما خدا این راستگویی را نمیپسندد. ما دستور اکید داریم که نسبت به بندگان آبرودار باشید! یکنفر شیشهٔ مشروب معمولی را پشت کتاب ضخیمی پنهان کرده بود، یکی هم که خرجش را میداد، یک روز در اتاقش آمد و دید این بندهٔ خدا که کمکخرجی به او میدهد، پنج شش کتاب در طاقچهاش است، کتابها هم آنوقت قدیمی بود، چاپی کم بود و پشت کتابها هم اسم کتابها نبود. کتاب اولی و دومی را نگاه کرد و گفت بگذار اسم این کتابها را بپرسم. به او گفت: کتاب سومی چیست؟ گفت: اسمش این است. چهارمی چیست؟ گفت: این است. اسم آن کتاب ضخیم چیست؟ گفت: قربان، نمیدانم چرا صاحب آن کتاب اسم کتابش را ستارالعیوب گذاشته است. او هم نشست و برنداشت. بعد از مردن به او گفتند: معاملهٔ خدا با تو چطور بود؟ گفت: یکی از آن کارهایی که نمرهاش خیلی بالا بود، این است که آن کتاب را برنداشتم. گفت اسمش ستارالعیوب است، به ذهنم رسید چیزی پشت آن است، شاید دلش نمیخواهد من ببینم. این حرف راست را همهجا نزن؛ اما حرف راست بامنفعت را همه جا بزن.
د) مهار خواستههای نامشروع
«وَمَلَکَ دَواعِیَ شَهوَتِهِ وَلَم تَملِکهُ»؛ چهارمین خصلت که پیغمبر میفرمایند، این است: مهار خواستههای نامشروعت دستت باشد تا این قاطر چموش در میدانهای گناه نبرد. مالک خواستههای نامشروعت باش! امیر، سلطان و فرمانروایش باش تا او حاکم بر تو نباشد.
ه) پیروی نکردن از نفس
«وَعَصی امْرَ نَفسِهِ فَلَم تَملِکهُ»؛ نفست خیلی از چیزهای لذتبخش را میخواهد، گوش نده؛ چون اگر گوش بدهی، هلاکت میکند. هر کسی این پنج خصلت را دارد، پیغمبر(ص) فرمودند: خدایا او را مورد مهر، لطف و رحمتت قرار بده. دعای پیغمبر هم یقیناً مستجاب است.
بر باد فنا تا ندهی گَردِ خودی را ××××××××× هرگز نتوان دید جمال احدی را
بر خود نظری داشت که بر لوح رقم زد ××××××××××کلک ازلی نقش جمال احدی را
جانها فلک گردد اگر این تن خاکی ×××××××× بیرون کند از خود، صفت دیو و ددی را
یا بوسه مزن بر لب مینای محبت ×××××××××××× یا در خُم توحید فکن نیک و بدی را
درویش به صد افسر شاهی نفروشد ×××××××××× یک موی از این کهنهکلاه نمدی را
یا رب به که این نکته توان گفت که وحدت ×××××××××× از کوی علی یافته راه صمدی را
کلام آخر؛ وعدهای که عملی نشد
قمربنیهاشم(ع) مهلت گرفت؛ خیمههای ابیعبدالله(ع) آن شب تا صبح، فقط نماز، قرائت قرآن، استغفار و دعا بود. آن شب تمام شد، صبح فردا هم تقریباً تا دو بعدازظهر تمام شد، جنگ به جنگ تنبهتن تبدیل شد. یکی از جنگهای تنبهتن، جنگ قمربنیهاشم(ع) با لشکر بود؛ اما این جنگ تنبهتن با همهٔ جنگها فرق میکرد. ایشان قبل از اینکه به میدان برود، به خیمهای آمد که مشکها را ریخته بودند، زمین خیمه از قطرهقطره آبهایی که آمده بود، مقداری نمدار بود و دید این بچهها دامن پیراهنهایشان را بالا زدهاند، شکمشان را روی خاکهای نمناک میگذارند؛ تا چشمشان به عمو افتاد، همه دامن عمو را گرفتند و گفتند عمو آب! به آنها وعده داد الآن میروم و برایتان آب میآورم، اما این وعده عملی نشد! چون هر دو دستش را از بدن جدا کردند، مشک را با تیر زدند و آبهایش ریخت؛ به چشم مبارکش با تیر حمله کردند، میخواهد تیر را از چشم درآورد، اما دست ندارد! سرش را پایین انداخت، کلاهخود از سرش افتاد؛ هنوز این تیر را با دو زانو درنیاورده بود که با عمود آهن به فرقش حمله کردند.
«یا کاشف الکرب عن وجه اخیک الحسین» ای آقایی که غم و غصه را از ابیعبدالله(ع) برطرف میکردی، «اکشف کربی بحق اخیک الحسین» غم و غصههای ما را هم به حق برادرت ابیعبدالله(ع)، برطرف کن و از رنج و غم نجات بده.
تهران/ مسجد امیر(ع)/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی دهم