لطفا منتظر باشید

جلسه بیست و سوم چهار شنبه (8-3-1398)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1440 ه.ق - اردیبهشت1398 ه.ش
10.84 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

معنای معصیت برای انبیا

آیاتی را در کتاب خدا می‌بینیم که افعال آن آیات به‌صورت مفرد و جمع است، یکی دو آیه را برای نمونه قرائت می‌کنم؛ یک آیه‌ای که فعلش جمع به کار گرفته شده و یک آیه‌ای که مفرد به کار گرفته شده و هر دو فعل جمع و مفرد اقرار و اعتراف دو پیغمبر الهی است.

 

البته وقتی دو آیه خوانده شد به ذهنتان نیاید که این اقرار و این اعتراف اقرار به گناه است، اقرار به معصیت است، اقرار به اشتباه است؛ ممکن است این کلمه جمع و مفردش در حق غیر انبیا معانی اقرار به گناه و خطا و اشتباه به معصیت را داشته باشد اما مقام شامخ الهی ملکوتی انبیای الهی از این معانی معمولی لغوی منزه است و دامنشان از این معانی پاک است.

 

مقایسۀ جادوگران گذشته و اکنون

آیۀ اول مربوط به آدم و همسرش است. پیش از اینکه این دو آیه را بخوانم یک آیه‌ای را از قرآن کریم برایتان بخوانم که مربوط به سوره طه است و هیچ ربطی به این دو آیه‌ای که می‌خواهم بخوانم ندارد، این هم از آیات عجیب قرآن است. وقتی که جادوگران ـ الان نمونه جادوگری آنان نابود و ریشه‌کن شده و وجود ندارد ـ این دانش جادوگری را کسب کردند که خدا اسمش را گذاشته چشم‌بندی، یعنی مردم به گونه‌اش چشمشان تسخیر می‌شد که حق را غیر از حق می‌دیدند و باطل را درست می‌دیدند، این جادو بود.

 

جادوگری الان در کرۀ زمین به یک شکل دیگر سفره‌اش خیلی قوی پهن است، آن زمان قرآن می‌فرماید وسایل جادوگری ساحران که به فرعون یقین دادند ما بر موسی پیروز می‌شویم این بود که در مقابل چشم مردم کارهایی را می‌کردند اصلش باطل بود ولی مردم حق می‌دیدند، کارشان هم همین بود «سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاس»(اعراف، 116) با عصا و رشته‌های بافته شده و طناب کاری می‌کردند که قرآن شرح نمی‌دهد چه بوده اما این‌قدر کارشان هنرمندانه بود و شدت ترفند به قدری قوی بود که مردم چیزی که واقعاً باطل بود را حق می‌دیدند.

 

این جادوگران گروهی بودند در اختیار دولت، خانه و پول و زمین و صندلی به آنان می‌داد که با کارهایشان مردم را به حکومت عقیده‌مند بکنند، بگویند حکومت درست است، برای این خاطر هم در استخدام بودند. آنان نهایتاً با آمدن موسی می‌خواستند کاری بکنند که مردم بگویند موسی ضعیف، ناتوان، بی‌قدرت و آدم باطلی است، حق نیست. استخدام آنان برای این خاطر بود که مردم با نبوت رابطه برقرار نکنند، با توحید رابطه برقرار نکنند، این بدترین شگرد حکومت‌ها در طول تاریخ بوده و بالاترین خیانت به انسان و توحید و نبوت است.

 

الان جادوگران چوب و طناب و نخ و جیوه به کار نمی‌برند، جادوگران هالیوود و لندن و اسرائیل و انگلیس جادویشان به نام علم است؛ یعنی ثروتمندان یهود برای جادو کردن مردم آمدند کتاب‌های فروید، دورکهایم و هگل را در دانشگاه‌ها هل دادند، اساتید در دانشگاه‌ها نوشته‌های فروید و هگل و دورکهایم را که هر سه هم یهودی هستند و پول سنگینی مایه رفتند که اینها کتاب‌های درسی در دانشگاه‌های جهان قبل از انقلاب بشود. در دانشگاه‌های ایران هم به‌عنوان بهترین کتب درسی درس داده می‌شد.

 

نظریات فروید

ادب منبر اقتضا نمی‌کند که من بگویم جادوگری فروید به‌عنوان علم و پول دادن صهیونیسم بین‌المللی با جهان چه کرد. خدایا از تو عذر می‌خواهم که روی منبر پیغمبرت مثل اینکه مجبورم بی‌تربیتی و بی‌ادبی کنم. فروید آمد شهوت جنسی را در کرۀ زمین به جای پروردگار جا انداخت، گفت معبود این است. فروید گفت که تمام عقدۀ حقارت مردم جهان برای این است که جلوی شهوت جنسی‌شان را می‌گیرند، مردم را آزاد کنید. زندگی و لذت و حیات یعنی شهوت جنسی.

 

جوان‌ها! او را کمک کردند که به جای پروردگار و کارگردانی و ولایت الله، ولایت شهوت جنسی را حاکم کند. اینجا چهار تا متدین سرکار هستند، اگر این چهار تا متدین بمیرند یا کنارشان بزنند همان راهی را که اروپا به آن رسیده و ما هنوز نرسیدیم، فروید ما را هم به آنجا می‌رساند.

از نظر فروید اصلاً حیا ساختگی است و اگر مرد و زن بخواهند در پارک، هواپیما و قطار کنار دریا لخت مادرزاد کنار هم باشند، اگر جلویشان را بگیرید جنایت کردید و اینها را دچار عقدۀ حقارت کردید. اینان می‌کوشند بشر را به‌طرف برهنگی ببرند، اروپا و آمریکا را بردند.

 

جنایات فلاسفۀ غرب

دورکهایم گفت که نگاه کردن به آسمان و به دست پیغمبران قدیمی و به دست اولیای خدا کار اشتباهی است، امروز معبود در کرۀ زمین باید باشد نه در عالم غیب؛ و معبود هم در کرۀ زمین دلار و اقتصاد است، باید اقتصاد را جای خدا بگذاری. دورکهایم گفت اقتصادی که باید بگذاریم جای خدا اقتصاد کاپیتالیسمی یعنی سرمایه‌داری است، هگل و شاگردانش تا لنین آمدند گفتند اقتصاد اشتراکی است یعنی اقتصاد باید دست دولت باشد، دولت باید به ملت خانه‌های چهل پنجاه متری بدهد و حقوق به اندازۀ خورد و خوراک و لباس بدهد، حقوق به اندازۀ اینکه سالی دو بار بتوانند کفش بخرند؛ مالکیت باید از ریشه نابود بشود.

اینها افکار هگل و مارکس است. مارکس یک آدم مشروب‌خور زناکار پست است ولی تمام حرف‌هایش را به‌عنوان علم به خورد جهان داد. فروید حرف‌هایش را به‌عنوان علم به خورد جهان داد.

 

به خدا قسم جادوگری امروز با جادوگری زمان موسی زمین تا آسمان فرق می‌کند؛ جادوگری زمان موسی را تقریباً ده ثانیه موسی بن عمران باطل کرد، اما حدود دو قرن است جهان گرفتار این جادوگری است و ایران هم آرام آرام از زمان ناصرالدین قاجار دچار این جادوگری شد. مگر می‌شود این جادوگری را به راحتی علاج کرد؟ تا یک طلبه می‌آید حرف بزند که فروید، دورکهایم، مارکس و هگل به این دلیل حرف‌هایشان باطل است، می‌گویند آقا شیخ با علم می‌جنگی و نمی‌فهمی مغزت برای هزار سال پیش است. این‌طور به مردم جهان باوراندند، این جادوگری بدترین جادوگری است.

 

شایسته‌سالاری در ادارۀ حکومت

از اصل بحث کمی دور شدیم. من می‌خواستم بگویم دو تا لغت مفرد و جمع از یک ریشه در قرآن مجید است، این دو تا لغت را که من آیه‌اش را خواندم مطلقاً در ذهنتان را باز نگه ندارید که این دو تا لغت مفرد و جمعش معنی گناه و فساد و تباهی و معصیت و خطا می‌دهد، در آن ناحیه معنی‌هایی که معروف است وارد نمی‌شود، این یک معنی دیگر دارد براساس تناسب شخصیتی الهی و ملکوتی هر دو گوینده.

 

این مقدمه را عنایت بکنید جادوگران به دولت وعدۀ پیروزی دادند، دولت هم به آنها وعدۀ پول حسابی و وعدۀ صندلی داده؛ یعنی ولو اینکه درس صندلی نخواندی صندلی می‌دهم، ولو اینکه لایق این نشستن در این جایگاه نیستی ولی می‌نشانمت. کار دولت‌ها همین است، کاری به علم و تخصص و تقوا ندارند (به طور کلی در کرۀ زمین را می‌گویم نه یک جای معین). ماه رمضان است، ذهنم به طرف تهمت زدن به کسی نمی‌رود، اصولاً جهان همیشه بر همین مدار بوده.

 

سلیمان نخست وزیر می‌خواهد انتخاب کند کاری به پسرخاله و پسرعمو و پسردایی و داماد خاله و داماد عمه ندارد، سلیمان می‌آید برای نخست‌وزیری کسی را انتخاب می‌کند که پروردگار عالم درباره‌اش می‌گوید بخشی از علم الکتاب که دانش الهی است به او عطا شده بود. این شخص لیاقت دارد بیاید مردم را بگرداند، لیاقت دارد بیاید اقتصاد مردم، اخلاق مردم، رفتار و کردار مردم را به‌طرف پروردگار جهت بدهد، چون عالم و آگاه به این فنون است.

 

موسی و ساحران

جادوگرها آماده شدند، تمام ابزارشان را آوردند در میدان‌گاهی که تعیین شده، به موسی گفتند: «إِمَّا أَنْ تُلْقِيَ وَ إِمَّا أَنْ نَكُونَ أَوَّلَ مَنْ أَلْقى»(طه، 65) موسی تو اول ابزارت را می‌اندازی یا ما بیندازیم؟ ادب در این آیه موج می‌زند؛ آنان جادوگر هستند، ساحر هستند، فرعون‌پرست هستند، بی‌دین هستند. جادوگران به موسی دو تا پیشنهاد می‌کنند: ما اول ابزارمان را بیندازیم یا تو می‌اندازی؟

 

چقدر ادب در انبیا موج می‌زند! موسی به آنها گفت: شما بیندازید «بَلْ أَلْقُوا»(طه، 66). اگر جادوگران همان لحظه ادب موسی را درک می‌کردند اصلاً سراغ جادو نمی‌رفتند، همان وقت مؤمن می‌شدند. البته یک ساعت بعد طبق آیات سورۀ طه تمام جادوگرها هر تعدادی که بودند تبدیل به اولیای الهی شدند و یک ساعت بعد هم همه شهید شدند، چرا؟ چون دیدند کار موسی از قبیل سحر نیست، این کار برای دست موسی نیست، این دست به عالم غیب وصل است.

 

هیچ دستی در کرۀ زمین نمی‌تواند یک چوب معمولی را تبدیل به «ثُعْبانٌ مُبِين»(اعراف، 107) یک اژدهایی بکند که نصف میدان را هیکلش پر کند، لب زیرش را بگذارد زیر تمام چوب‌ها و طناب‌ها و نخ‌های جادوگران، لب بالایش هم بگذارد بالا یک نفس بدهد تو تمام را درجا قورت بدهد و میدان پاک بشود، بعد موسی دستش را بیاورد جلو بگذارد روی گردۀ این اژدهای عظیم و دوباره تبدیل به همان چوب عصای نازک بشود، هیچ چاق هم نشود و وزنش بیشتر نشود.

 

جادوگران فهمیدند این کار آسمانی است، کار غیبی است، ولی ادب ما اول بیندازیم ابزار را یا شما می‌اندازید؟ خیلی با محبت و با یک دنیا ادب و احترام فرمود: «بَلْ أَلْقُوا» شما بیندازید؛ یعنی بندگان من با آدم‌هایی که بد هستند، آدم‌هایی که شر هستند، آدم‌هایی که لات و بی‌دین و تلخ هستند درگیر نشوید، اگر هم قانون می‌گوید آنها را بگیرید ولی حق اینکه خارج از خواسته‌های خدا با آنها رفتار بکنید را ندارید.

 

قصاص و حدّ در ادیان

کجای دنیا عمل می‌شود نمی‌دانم، ما که خبر از دنیا نداریم، ولی این خبر را داریم که شب بیست و یکم امیرالمؤمنین(ع) به‌عنوان امام واجب الاطاعه به امام مجتبی(ع)، ابی‌عبدالله(ع)، محمد حنفیه و قمر بنی‌هاشم فرمود: شما که نبودید، در تاریکی مسجد ابن ملجم یک ضربت به من زده، اگر من زنده ماندم خودم می‌دانم، (ما که می‌دانیم علی اگر از آن ضربت سالم بیرون می‌آمد قاتل را می‌بخشید) اما شما داغ دیده هستید، عزیزان من! اگر بنا شد از قاتل قصاص بکنید یک دانه ضربت به من زده، دومی را بخواهید بزنید حرام است و شرعی نیست.

قاضی، دادیار، زندانبان! تاکنون اینها را خواندی یا شنیدی؟ عفو را شنیدی؟ ادب را شنیدی؟ احترام به مجرم را شنیدی؟ با محبت رفتار کردن را شنیدی؟ قصاص به اندازۀ حد الهی را شنیدی؟

به مسیح گفت: آقا زیاد با من بحث نکن من زنا کردم، حدّ من هم کشتن است، دیگر چون و چرا با من نکن که نه اشتباه می‌کنی، فکرت به هم ریخته، وهم داری. عیسی گفت: مجرم هستی و اقرار کردی، جریمه‌اش را می‌دانی؟ گفت: چیست؟ گفت: باید یک چاله بکنیم و تو را تا ناف بکنیم در چاله، خاک و ریگ بریزیم که تکان نخوری، این‌قدر ریگ و قلوه سنگ کوچک ـ نه بزرگ فرمان اوست ـ به تو بزنیم که بمیری. گفت: این کار را بکن، من طاقت آتش جهنم را ندارم، الان با این کار من پاک می‌شوم؟ گفت: آره پاک می‌شوی. پرسید: آمرزیده می‌شوم؟ گفت: آره آمرزیده می‌شوی. گفت: انجام بده.

 

مسیح به مردم گفت: فردا بیایید ولی هر کسی حد به گردن ندارد بیاید. فردا هم هیچ‌کس نیامد، فقط حضرت یحیی آمد. حضرت عیسی نگفت همه دیروزی‌ها را بگیرید و بخوابانید حد بزنید، چون نیامدند معلوم می‌شود جرم حددار مرتکب شدند. آقا اقرار که نکرده حرام است بگیرید مردم را بخوابانید بزنید، اقرار با وحشت ایجاد کردن و با زور حرام است و باطل است و قابل قبول خدا نیست.

 

اگر اقرار نکنی با هفت تیر می‌زنم در گیج‌گاهت، او هم اقرار می‌کند من ده بار زنای محصنه کردم؛ این اقرار باطل است، این اقرار قابل قبول پروردگار و قرآن نیست. یک سؤال هم می‌کنم گر چه جوابم را نمی‌دهد اسلام کجایی؟ قرآن کجایی؟ اخلاق کجایی؟ فقه کجایی؟ چقدر ادب کرد موسی، نمی‌دانید چه می‌کند. من از ادب خیلی چیزها بلد هستم. (از خدا خواهیم توفیق ادب/ بی‌ادب محروم ماند از فیض رب/ ـ این یقینی است ـ بی‌ادب تنها نه خود را داشت بد/ بلکه آتش بر همه آفاق زد/ از ادب پرنور گشته این فلک/ از ادب با عز و جاه آمد ملک)

 

کلمة الله

حالا برویم سراغ این دو تا لغت که یکی جمع و یکی مفرد است. بحث هم که در ذهن همه هست، از شب اول ماه رمضان عنوانش این بود که خدا در چند جا می‌گوید موجوداتی که آفریدم هر چه که هست «کلمات الله» هستند، «کلمة الله» هستند. یک جا می‌گوید کلمة الله چون یک نفر را می‌خواهد بگوید، «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ يُبَشِّرُكِ بِكَلِمَةٍ مِنْهُ اسْمُهُ الْمَسِيحُ»(آل‌عمران، 45) کلمة الله است.

 

در سوره لقمان و کهف هم می‌گوید کل خلقت کلمات الله هستند، کل خلقت را خود پروردگار معنی کرده، آنها آزادی نداشتند خودشان را معنی کنند، شخص پروردگار آنان را معنی کرد؛ اما ما را که آفرید داد دست پدر و مادرمان، پدر و مادرمان را به‌عنوان امین خودش انتخاب کرد، معلم مدرسه را به‌عنوان امین خودش انتخاب کرد، طبق قول امیرالمؤمنین(ع) دولت را به‌عنوان امین خودش انتخاب کرد. دولت یعنی امانت‌دار «يا داوُدُ إِنَّا جَعَلْناكَ خَلِيفَةً فِي الْأَرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ النَّاسِ بِالْحَقِّ»(ص، 26) حکومت امانت‌دار است، هیچ کار دیگری بر عهدۀ او نیست، باید امانت الهی را به الهی برگرداند.

 

ادب حرّ در مقابل ابی‌عبدالله(ع)

به مؤذن فرمود اذان نماز عصر را بگوید. حجاج بن مسروق مؤذن ابی‌عبدالله(ع) بود، بلند شد اذان را گفت، هفتاد و دو نفر که یکی دوتایش بچه شیرخواره بودند، بقیه حتی بچه کوچک‌ها صف بستند، به حر بن یزید فرمود: تو با هزار نفر هستی، برو امام جماعت اینها هستی، با اینها نمازت را بخوان و بعد از نماز عصر صحبت می‌کنیم. گفت: پسر پیغمبر یعنی تو باشی و من جلو بایستم؟ این‌قدر من بی‌ادب، بی‌تربیت هستم؟ تو سپهبد حکومت یزید هستی اگر گزارش بدهند به ابی‌عبدالله(ع) اقتدا کردی که ریشه‌ات را می‌کنند. گفت: حسین جان! شما بایست جلو من اقتدا می‌کنم.

 

نماز تمام شد و صحبت شروع شد. ابی‌عبدالله(ع) اتمام حجت فرمود و گفت: من خودم نیامدم، هجده هزار نامه از مردم دارم که در خورجین‌هاست، دعوتم کردند، این هم کار خیلی ساده‌ای است، نمی‌خواهید نمی‌آیم، الان به مکه برمی‌گرد. حر گفت: نمی‌شود. فرمود: برمی‌گردم مدینه. گفت: نمی‌شود. فرمود: برمی‌گردم یمن. گفت نمی‌شود. گفت: پس لشکر و خیمه و خرگاهم را می‌کشم طرف این کوه‌ها آنجا می‌مانم تا آماده برگشتن بشوم. گفت: نمی‌شود.

 

هر چه امام پیشنهاد کرد گفت: نه من دستور ندارم، من دستور دارم پیاده‌ات کنم و اینجا هم نگهت دارم. امام هم فرمود: «ثکلتک امک» این یک اصطلاح عربی است یعنی اگر مرده بودی مادر به مرگت گریه می‌کرد بهتر از این بود که زنده بمانی و بیایی جلوی من را بگیری، کمی تُن بالاترش این است که مادرت به عزا نشسته.

حر سرش را انداخت پایین و بعد سرش را بلند کرد و گفت: حسین جان! اگر کسی از عرب اسم مادر من را می‌برد با این شمشیر جوابش را می‌دادم، اما من خاک پای مادر تو هستم، مادر تو صدیقه و معصومه است. یک دو خط راجع‌به حضرت زهرا(س) صحبت کرده غوغا کرده، معلوم می‌شود آدم بامعرفتی بوده است. این دو تا ادب شد دو تا بال، با این دو تا بال خدا روز عاشورا از کفر و شرک و طبقۀ آخر جهنم او را درآورد و صاف کنار خیمه‌ها در آغوش ابی‌عبدالله(ع) آورد.

 

استغفار حضرت آدم

آیۀ اول را می‌خواهم دربارۀ دو تا پیغمبر معنی کنم: آدم و حضرت یونس. آدم عجب ادبی داشت، به خدا نگفت تو که قدرت داری، تو که کریم هستی، تو که رحیم هستی، من و این زنم را بیامرز، اگر بخواهی به ما محل نگذاری «لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِين» همه چیز را باختیم. این‌طور با خدا حرف نزد، چقدر ادب کرد، «رَبَّنا» ای مالک ما، ای مربی ما، «ظَلَمْنا أَنْفُسَنا» اینجا ظلم یعنی چه؟ یعنی خدایا ما از آن مقام و ملکوتی بودن و عظمت و شخصیت خودمان کم گذاشتیم؛ نه گناه کردیم، نه خطا کردیم، نه اشتباه کردیم؛ کم گذاشتیم.

 

آدم گفت: ما با عنایت تو کلمه‌ای بودیم، هر دویمان مرد و زن معنای کامل داشتیم، خلیفة الله بودیم، اهل هدایت بودیم، اهل عنایت تو بودیم، حالا یکی را کم گذاشتیم. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا» اگر ما را نیامرزی یعنی دست خودت است می‌توانی نیامرزی، تو همه کارۀ ما هستی، می‌توانی بگویی شما را نمی‌آمرزم، ما که کاری نمی‌توانیم بکنیم. «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنا وَ تَرْحَمْنا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخاسِرِين»(اعراف، 23) اگر ما را نیامرزی و ما را مورد رحمت قرار ندهی از خاسرین خواهیم بود. آن یک ذره معنی که از دست رفته برگردان.

 

خداوند در سورۀ بقره جواب هر دویشان را داد «فَتَلَقَّى آدَمُ مِنْ رَبِّهِ كَلِماتٍ» یعنی آن کمبود را با کلمات خودم تأمین کردم، «فَتابَ عَلَيْه إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيم»(بقره، 37) قبولشان کردم چون دوباره آن کمبود جبران شد، من این هستم.

کم گذاشتی از معنی خودت بیا، شب احیا که گذشت، فردا شب بیا. بالاترین شب بعد از احیاها شب جمعۀ آخر ماه رمضان است، من شب جمعه آخر ماه رمضان به اندازه‌ای که در این عالم از شب اول تا امشب ـ شب پنجشنبه ـ بخشیدم به آن اندازه وسیع یک شب جمعه می‌بخشم.

چقدر آدم ادب کرد، اما به ذهنتان نیاید ظلم همه جا یعنی گناه و معصیت، یعنی من معنی خوبی داشتم، مقداری کم گذاشتم، دوباره آن معنا برگشت.

 

استغفار حضرت یونس

آیۀ بعد دربارۀ یونس است. «وَ ذَا النُّونِ إِذْ ذَهَبَ مُغاضِباً فَظَنَّ أَنْ لَنْ نَقْدِرَ عَلَيْه» اینجا خیلی معنی جالبی دارد، یعنی فکر نکرد که بالاخره در دامن من است، جایی دیگر که نمی‌تواند برود «فَنادى‏ فِي الظُّلُماتِ أَنْ لا إِلهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحانَكَ إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِين»(انبیا، 87) من از محبت خودم به امت نینوا مقداری کم گذاشتم، من نفرین کردم عذاب بیاید، نباید رهایشان می‌کردم بیایم، باید می‌ایستادم که اگر می‌خواهند توبه بکنند من را ببینند و بگویند ما را ببخش و به خدا هم بگو ما را ببخشد، ولی من کمی از محبت به ملت کم گذاشتم.

 

من او را چه کار کردم؟ تو که کارت معلوم است، برای ما هم پنجاه سال است معلوم است. «فَاسْتَجَبْنا لَه» در شکم ماهی دعایش را مستجاب کردم «وَ نَجَّيْناهُ مِنَ الْغَم» از غصه نجاتش دادم ولی این نجات دادن از غصه فقط رقمش به نام یونس نخورده است «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين»(انبیا، 88) من بندگان مؤمن خودم را هم نجات می‌دهم.

تو بیا یک کلمه اقرار بکن که خدایا من از معنی وجودم کم گذاشتم، اشتباه کردم، پشیمان هستم، من عین یونس با تو معامله می‌کنم. کذلک یعنی عین یونس با تو معامله می‌کنم «وَ كَذلِكَ نُنْجِي الْمُؤْمِنِين».

 

دعای آخر

واقعاً این دو سه شب مخصوصاً شب قبل توان من را خیلی کم کرد، گدایی ما برای فردا شب بماند.

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع) ما و زن و بچه‌ها و نسل ما را از خودت و انبیا و ائمه و قرآن جدا مکن. به حقیقت زینب کبری ما را از جادوگری‌های خطرناک این جادوگران صهیونیسم و غلامان حلقه به گوششان مسیحیت حفظ بفرما.

خدایا! مرده‌های ما را تا زمان آدم بیامرز و شهدای ما را از زمان هابیل تا الان با حسینت محشور کن.

خدایا! دین ما، کشور ما، این ملت ما که واقعاً بی‌نظیر هستید، شما در دنیا چهار تا بد هم در ما زندگی می‌کند که خدا به‌خاطر آنها رویش را از ما برنمی‌گرداند، این ملت بی‌نظیر مؤمن احیادار و گریه‌کن، پیوند خورده به ابی‌عبدالله(ع)، محراب ما، منبر ما، ماه رمضان ما، محرم و صفر ما، مرجعیت و رهبری ما، حوزه‌های ما را از حوادث تلخ حفظ کن.

 

خدایا! شرّ اشرار دنیا مخصوصاً آمریکا و بچه حرامزاده‌اش اسرائیل را به خودشان برگردان.

الهی امر کن ـ امر واجب ـ امام زمان را امشب دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده.

خدایا! هر چه مریض در بیمارستان و خانه‌هاست به حق زین‌العابدین(ع) شفا بده.

 

تهران/ حسینیۀ همدانی‌ها / رمضان/ بهار1398ه‍.ش./ سخنرانی بیست و سوم

 

برچسب ها :