جلسه بیست و دوم شنبه (11-3-1398)
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- پذیرفتن حق یا باطل بودن امور از سوی عقل
- جایگاه عقل در قرآن و روایات شیعه
- -فیالجمله بودن داوری عقل
- -دور نبودن داوری عقلهای دستهجمعی از اشتباه
- -جامعهٔ جهانی، یا اهل نجات هستند یا اهل هلاکت
- دنیاپرستی و مادیت محض در کلام اهلبیت(علیهمالسلام)
- الف) روایت نخست
- ب) روایت دوم
- نجات از هر شر و بدی با پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(ع)
- کلام آخر؛ طلب باران ابیعبدالله(ع) برای اهل کوفه
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
پذیرفتن حق یا باطل بودن امور از سوی عقل
اگر گفته شود تمام انسانها در همهٔ دورهها، قرنها و روزگاران گمراه و اهل هلاکت بودهاند، یقیناً حرف درستی نیست و عقل سالم از قبول این مطلب امتناع دارد؛ و اگر عکس آن هم گفته شود که تمام مردم دنیا اهل درستی، صلاح و خوبی، و هدایت و رستگاری هستند، این حرف هم حرف حقی نیست و عقل قبول نمیکند؛ نه عقل ما مسلمانها، بلکه عقل قبول نمیکند؛ چون مسائلی برای عقل روشن و معلوم است و پیچیده نیست. عقل حق بودن، درست بودن و صحیح بودن بخشی از مسائل را قبول دارد و بد بودن، ناشایسته بودن و باطل بودن خیلی از امور را هم قبول دارد.
لازم هم نیست این عقل در وجود آدم سیساله، پنجاهساله یا هفتادساله باشد؛ بچهٔ پنجششساله هم اگر شیشهٔ پنجرهٔ اتاق را بشکند، هیچکس به او نمیگوید ناراحت بشو! بلکه خودش ناراحت میشود که جنس سالم و زیبایی را از بین برده است. چرا ناراحت میشود؟ حتی از مادرش میپرسد اگر بابا بیاید، مرا میزند و سرم داد میکشد؟ چرا ناراحت میشود؟ چرا از مادرش سؤال میکند؟ چون عقلش درک میکند که کار زشت و نادرستی بوده است.
معلم بهآرامی به او میگوید امتحان امروزت را بیست شدهای، به او هم نمیگوید خوشحال بشو! همین خبر خبر خوشحالکنندهای است و لازم نیست کسی به او بگوید شاد باش؛ چون عقلش حکم میکند کار خوبی کرده که درس خوانده، امتحان داده و بیست شده است. وقتی هم به خانه میآید، به نشانهٔ شادی و خوشحالی بالا و پایین میپرد و حتی ممکن است درخواست جایزه بکند، چرا؟ چون عقلش به او حکم کرده کار تو کار خوب و درستی بوده است.
جایگاه عقل در قرآن و روایات شیعه
جالب این است که قرآن مجید و روایات فراوانی که بهخاطر فراوانیاش، مسئلهٔ عقل در شیعه یک کتاب است؛ ولی در غیرشیعه کتاب نیست، باب مستقلی نیست و روایات فراوانی ندارد. قرآن مجید نزدیک به هزار آیه با چندجور تعبیر و روایاتمان در بابی مستقل به این مسئله پرداخته است و اولین کسی که این باب را تدوین کرد، مرحوم کلینی بود. شما صفحهٔ اول کتاب «اصول کافی» را که باز میکنید، عنوان این است: کتاب «العقل و الجهل».
-فیالجمله بودن داوری عقل
قرآن مجید و روایات، داوری عقل را فیالجمله امضا کردهاند، نه بالجمله؛ چون با بودن انبیا، ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) و هدایتگری قرآن، نمیشد عقل را بالجمله امضا بکنند و بگویند آنچه عقل داوری کرد، درست است که اینهم قابلقبول هیچ آدم باانصافی نیست؛ حتی دانشمندان بزرگ اروپا! آنهایی هم که روزگاری اصالت را به عقل دادند، ساختمان این اصالت فرو ریخت؛ چون بعدیها گفتند: این حرفهای بیهوده چیست که نوشتهاید و درس میدهید؟! آنچه عقل ما بگوید و راهنمایی بکند، درست است! نه درست نیست؛ شما حتی اگر عقلهایتان را که روی همدیگر میریزید، هزار اشتباه میکنید. اصالت را به عقل ندهید، غلط است؛ اصالت را به علم ندهید که هرچه علم بگوید، همان است، این دروغ است؛ اصالت را به خود انسان ندهید که هر کاری بکند، اصل و ریشه است.
-دور نبودن داوری عقلهای دستهجمعی از اشتباه
الآن دارد این موج در اروپا شدید میشود که عقل، علم و انسان را اینگونه نبینید؛ این بینش بینش نادرستی است. حالا آنها میگویند عقل نمیتواند همهجا داور باشد و جاهایی که نمیتواند داور باشد، کمک میخواهد. فکر میکنم بیشتر کشورها جلسهٔ مشورتی و داوری دارند که جلسهٔ نهایی است؛ یعنی عقلها را روی هم بریزید و بعد داوری کنید که موسیبنجعفر(ع)، داوری عقلهای دستهجمعی را هم بالجمله قبول ندارند؛ چون عقلهای دستهجمعی هم تا حالا اشتباه زیادی داشتهاند. علم هم تا حالا اشتباه زیادی داشته است و شما شاید حوصله نکنید که مسئلهٔ علم را در اینترنت ببینید. دیروز علم گفته این مطلب در پزشکی، جامعهشناسی، انسانشناسی و روانشناسی، حق و درست است؛ ولی دو روز بعد میبینید دانشمندان بزرگی از جهان میگویند این مطلب به این دلیل حق نیست.
بالجمله نمیشود به عقل تکیه کرد و تمام امور را به داوری عقل سپرد، چون برای بشر ثابت شده عقل هم در داوری محدود است و تا حدودی میتواند حق بگوید؛ کل داوری را نمیشود به علم هم داد؛ به انسان هم نمیشود بهطور کامل اصالت داد، چون انسان مملوک است و قبلاً نبوده، بلکه او را ساختهاند و فردا هم نخواهد بود. این چه اصالتی است؟! میلیونها برنامه در این عالم در اختیار انسان نیست. این چه اصالتی است؟!
ولی داوری عقل تا حدی قابلقبول است؛ حالا عقل داوری میکند که کل مردم دنیا -هر کسی مطابق با دین خودش- گمراه، بدبخت، شقی، بیچاره، پَست، پلید و نهایتاً عاقبت بسیار بدی دارند؛ مثلاً بوداییها میگویند آدم شریر عاقبت بسیار بدی دارد و عاقبت بد را توضیح میدهند. البته من به این کاری ندارم که حرفشان درست است یا نادرست! بقیهٔ ادیان هم همین را میگویند. عقل میگوید که «مِن الآدم الی الخاتم» همه بد، شر و اهل هلاکت هستند؛ حالا آنهایی که اهل هر دینی هستند، همه اهل عذاب هستند؟ عقل نمیگوید! هیچوقت هم عقل نمیگوید کل مردم عالم، «من الابتداء الی الانتهاء»، خوب و عالی، آراسته، پاک، درست، باارزش و قابلقبول هستند. این را هم نمیگوید، تا حالا نگفته است و اگر هم بگوید، هیچکس قبول نمیکند.
-جامعهٔ جهانی، یا اهل نجات هستند یا اهل هلاکت
بنابراین باید پذیرفت، قبول کرد و خواهی نخواهی زیر بار این مسئله رفت که مردم عالم، «من الابتداء الی الانتهاء» دو گروه هستند: یا بد یا خوب هستند؛ یا حق یا باطل هستند؛ یا شر یا خیر هستند؛ یا اهل نجات یا اهل هلاکت هستند؛ این حرف خیلی خوب و قابلپذیرفتن است. آنهایی که خیلی مطالعه ندارند و عقلشان هم میگوید مردم دو گروه هستند، نمونههای زیادی میشود به آنها نشان داد. آدم کل زندگی فرعون را برایشان تعریف میکند، زندگی موسی(ع) را هم تعریف میکند؛ بعد میگوییم این عقلی که تو داری و گفتی مردم جهان دو گروه هستند، یک گروه بدبخت و شقی و پست هستند که این فرعون و فرعونیان، دلیل شقاوت و پستیشان هم این است: آدمکش بودند، یعنی بیدلیل مظلوم و بیگناه را میکشتند؛ غارتگر بودند و مال مردم را به قول حضرت سیدالشهدا(ع)، مِلک اختصاصی خودشان میکردند. این نمرود و این هم ابراهیم(ع)، این معاویه و این هم علیبنابیطالب(ع)، این زینالعابدین(ع) و این هم حجاجبنیوسف و عبدالملک مروان، این متوکل عباسی و این هم امام هادی(ع) که بدانید داوری درست است. همینطور میشود میلیونها مثل زد که جهانیان دو بخش -بخش خوب و بخش بد- هستند.
حالا به سراغ قرآن برویم و ببینیم داوری قرآن چیست؟ ما در اینجا یک روایت داریم یا یک جملهٔ حکیمانه است که خیلی باارزش است. «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» در این محدوده آنچه عقل داوری کند، همان را هم شرع داوری میکند؛ لذا میبینید که از سورهٔ مبارکهٔ حمد تا جزء آخر قرآن، پروردگار جامعهٔ جهانی را از زمان آدم(ع) تا روز قیامت به دو بخش کرده است. حالا اگر بخواهم بخوانم، آیاتش زیاد است؛ اما فقط دو جمله میگویم:
«فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 7)، یعنی گروهی اهل سعادت، رستگاری، درستی و صلاح و سداد.
«وَفَرِيقٌ فِي السَّعِير»، یعنی قاتل، عوضی، حرامخور، دزد، اختلاسچی، ظالم، جانی و خائن.
دنیاپرستی و مادیت محض در کلام اهلبیت(علیهمالسلام)
این مقدمه را عنایت فرمودید؛ یک روایت دو خطی از امیرالمؤمنین(ع) و یک روایت هم از وجود مبارک موسیبنجعفر(ع) برایتان بگویم. کلام امیرالمؤمنین(ع) در «نهجالبلاغه»، بخش حکمتهاست و کلام موسیبنجعفر(ع) در جلد اول «اصول کافی»، باب عقل و جهل است. این را دقت بفرمایید تا نتیجهٔ لازمی که باید از این دو قطعه گرفته شود، گرفته شود.
الف) روایت نخست
امیرالمؤمنین(ع) از مادیّت محض که حالا تعبیرهای گوناگونی هم میشود از آن داشت. شما دلت میخواهد اسمش را دنیا بگذار؛ البته نه این دنیا که هفت آسمان، زمین، ستارگان، کهکشانها، اقیانوسها، باغها، جنگلها و کوههاست. امیرالمؤمنین(ع) این را نمیگویند! امیرالمؤمنین(ع) شناخت عمیق دارند که کل این دنیا نعمت خداست و وقتی از این دنیا در نهج البلاغه میگویند، حدود هشت وصف برای این مجموعه میگویند که حالا مفصّل است، توضیحش هم مفصّل است و شارحان و مفسّران نهجالبلاغه هم دراینزمینه خیلی خوب وارد شدهاند. من عربی آن را بخوانم و رد بشوم: «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا» این مجموعه صدق، درست و حق است. هر جملهٔ امیرالمؤمنین(ع) از قرآن تأیید دارد: «ما خَلَقْنَا السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما إِلاَّ بِالْحَقِّ»(سورهٔ احقاف، آیهٔ 3)؛ «وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ».
اما جاهایی در نهجالبلاغه یا روایاتشان، کلمهٔ دنیا را آوردند که این دنیا به قرینهٔ حرفهای بعدیشان، بهمعنی پول، شکم، شهوت، ضیاع، عقار، متاع و مَرکب و این مسائل است؛ نه بهمعنی این هفت آسمان و زمین و «ما بینهما».
-دنیای مادی، دنیایی فریبنده
«الدنیا» به این معنایی که از قرینهٔ جملات دیگرشان استفاده میشود؛ «الدنیا تغر» این امور مادی و امور مربوط به شکم و شهوت جنسی بهشدت فریبدهنده است؛ اگر شُل باشید، ارادهتان ضعیف باشد، تقوا نداشته باشید و دیندار واقعی نباشید، پول، شکم، شهوت، ملک، پاساژ و تجارت، شما را جذب میکند و تا زمانی که در آغوشش هستید، دائم کلاه سر شما میگذارد. «الدنیا تغر»، غرور یعنی فریب، نه خود این دنیا! خود پروردگار هم در قرآن میفرماید: «وَمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا مَتَاعُ الْغُرُورِ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 20). نه خود دنیا، بلکه این پولها، زمینها، صندلیها و مِلکها. این حرف پروردگار است. امیرالمؤمنین(ع) یک جمله در نهجالبلاغه راجعبه این پول، دلار، درهم، دینار، طلا و نقره، زمین، ملک، ویلا وغیره دارند که یک نصف خط هم نمیشود و دو کلمه است. نگاه امیرالمؤمنین است: «المال» نه دنیا، «المال مادة الشهوات» این پول کشانندهٔ همهٔ شما به شهوات آزاد و ابلیسی است.
«الدنیا تغر» این امور شما را فریب میدهد و در این فریب دادن، شما از یاد خدا، یاد قیامت، یاد مرگ، یاد برزخ، عمل صالح و کار خیر غافل میشوید ؛چون کارزدهتان میکند و اینقدر کارزدهتان میکند که روزی پدرت دستت را میگرفت و به مسجد میبرد، الآن پنجشش سال، هشت سال است رفیقت به تو میگوید 365 شبانهروز گذشت، امشب شب بیستویکم ماه رمضان است، به احیا برویم، میگویی کار دارم، حوصله ندارم؛ یکخرده بالاتر که حرف میزنند، میگوید خوشم نمیآید و کمی بالاتر که میروند، میگوید سراغ این آخوندها نروی، بدبختت میکنند؛ یکخرده بالاتر که میرود، میگوید من چیزی از این دین، قرآن، امام و پیغمبر نفهمیدهام و چیزی گیرم نیامده است. این فریب دنیا، فریب پول و فریب متاع است.
-مادیت محض، خسارتبار و زیانآور
حالا امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: وقتی سرت را کلاه میگذارد، تو را گول میزند و فریبت میدهد، فکر میکنی دستش را روی سینهاش میگذارد و به حضرتعالی میگوید مرحمت شما زیاد، ما رفتیم! حضرت میفرمایند: «تضر» در این فضای فریب، ضرر و زیان کاملی به تو میزند. تو در این فریب افتادهای و طمع تو الآن گل کرده از هر راهی که عشقت میکشد، پول دربیاوری. ربا، دزدی، خیانت، کمفروشی، دروغ و مثل بعضیها که گاهی محاکماتشان را میبینی، سندسازی میکنی و میلیاردها تومان در روز روشن میدزدی، بعد سینهات را هم سپر میکنی، البته اگر گیر نیفتی! اگر گیر هم بیفتی، هزارتا دروغ برای قاضی عَلَم میکنی؛ اگر یک وکیل بیتقوا هم گیر تو بیفتد که به او میگویی کار مرا درست کن، چهلمیلیارد تومان به تو میدهم. این همان زیانی است که امیرالمؤمنین(ع) میگویند: زیان روی زیان و خسارت روی خسارت.
-جدایی از امور مادی در هنگام مرگ
و کار سوم؛ «تمر» نفست که بند آمد، کل ثروت جمعشده به تو میگوید: حالا گورت را گم کن و من را رها کن، چون من برای ورثهات هستم! این کلام امیرالمؤمنین(ع) است. گروه زیادی در دنیا این فریب را خوردند، ضرر کردند و مردند؛ آنچه بهجا گذاشتند، ورثهشان خورد و اینها باید جواب خوردن ورثهشان را هم در قیامت به خدا بدهند! چون ممکن است ورثه بگویند پدر ما به ما نگفت من دزد یا اختلاسچی هستم یا سندساز بودهام. شاید اینها را به ما نگفته و پولی برای ما گذاشته؛ خدایا حالا میگویی کل حرام بوده است؟ ما که نمیدانستیم! امیرالمؤمنین(ع) در بخش دیگری از نهجالبلاغه میگویند: تمام تبعات اموال مانده که عذابهای مختلف است، این هم به همین پول جمعکن میدهند و حرف ورثهاش هم قبول میکنند. میگویند نمیدانستیم، ما که علم نداشتیم! خدایا چهبسا اگر علم داشتیم این پولهایی که برای ما مانده، دزدی و اختلاس بوده است، میبردیم و به دولت پس میدادیم. ما نمیدانستیم. این ضرر و این هم خداحافظی کل این ثروت با این بندهٔ خدای شصتهفتاد کیلویی که حالا باید در قبر برود.
حالا جالب این است؛ من این را دیدهام! من بعضی از جاها که به منبر میرفتم، برای من تعریف کردهاند؛ مثلاً از منبر که پایین آمدم، به من گفتند: بدون اینکه طرف بفهمد، آن گوشه را نگاه کن! ما این شخص را امروز پای منبر آوردهایم. گفتم: حالا نگاه کنم که چه بشود! گفتند: یک حرفی میخواهیم بزنیم؛ او همکار ماست و ارث سنگینی از پدر و مادرش به او رسیده است. یک روز بدو بدو به آن پاساژی آمدکه همهٔ ما دفتر تجارتی داشتیم و با اضطراب(نه با گریه) گفت پدرم مرده، چهکار کنیم؟ بلد نیستیم چهکار کنیم! گفتیم: کنار جنازه برو و به بهشت زهرا زنگ بزن، آنها بلدند چهکار کنند. دو روز بعد آمد و مغازه را باز کرد، به او گفتیم پدرت را چهکار کردی؟ گفت: به بهشت زهرا زنگ زدم، یک ماشین خیلی خوب آمد؛ گفتند چه کسانی برای تشییع جنازه میآیند؟ گفتم: کسی نمیآید! گفتند: یعنی چه؟! برادرهایت، عمهها و عموهایت؟ گفتم: همهٔ آنها از مرده میترسند، خود من هم نمیآیم؛ کل خرجش چقدر میشود، من دو برابر میدهم، جنازه را بردارید و ببرید. ما در اینجا وحشتزده هستیم و این «تمر» است. این جملهٔ سوم امیرالمؤمنین(ع) است.
چطور یکمرتبه همهچیز آدم را رها میکند! حالا هم که خیلی چیزها تعطیل شده است؛ تشییع جنازه که نمیشود، بیمارستانها اجازه نمیدهند آدم بالای سر محتضر برود تا یک عدیله، یک یس یا یک تلقینی بخواند و میگویند ملاقات ممنوع است! حالش بد است، نمیشود بیایید؛ اگر بیایید اینجا اینجا آلوده میشود. بدون بهداشت کامل، هیچکس را در این اتاق راه نمیدهیم. اوضاعی است جناب بشر! اوضاعی است جناب انسان!
-تعیین نشدن متاع دنیا بهعنوان پاداش یا عقاب بندگان
«الدنیا» یادتان میماند؟ آری یادتان میماند، چون بعضی از چیزها یاد آدم میماند. «الدنیا تغر و تضر و تمر»؛ حالا یک جملهٔ بسیار عالی پشت سر این سه مطلب دارد که امیرالمؤمنین(ع) خیال همهٔ مارا از بعضی وسوسهها راحت میکنند؛ چون دیگر روانکاو و روانشناسی مثل او در دنیا نداریم. خواهشم این است که این دو جملهٔ بعد را خیلی دقیق دقت کنید.
«ان الله سبحانه لم یرضها ثوابا لاولیائه» خدا هیچ باغی، ویلایی، زمینی، ثروتی، مالی و هی پاساژی را بهعنوان پاداش برای اولیائش انتخاب نکرده است؛ اگر دیدی ابوذر در تبعید گرسنه و تشنه میمیرد و خدا چیزی از دنیا، این پولها و زمینها به او نداده، چون پروردگار اینها را پاداش قرار نداده است که بگوید چون ابوذر خیلی نماز و روزههایش عالی بود و در جنگ با پیغمبر(ص) شرکت داشت، یک قصر ده طبقه در مدینه، یک باغ چهل هکتاری هم در قسیم بدهیم و یک بخش از طائف را هم به نامش بکنیم. خدا اصلاً این چیزها را پاداش قرار نداده است.
«و لا عقابا لاعدائه» اگر کافری را دیدید که زار میزند و میگوید من امشب یک نان سنگک نیاز دارم و پولش را هم ندارم، به من کمک کنید؛ خدا این فقر و نداری را کیفر کافر و دشمنانش قرار نداده است. یکوقت نگران نشوی از اولیای خدا هستی و هنوز بعد از پنجاه سال در یک خانهٔ صدمتری زندگی میکنی؛ یکوقت نگران نشوی از بندگان خوب خدا هستی و هنوز نتوانستهای یک ماشین بالاتر از پراید بخری(حالا پراید هم که دیگر نمیتوانید بخرید)، ناراحت نباش؛ چون خدا متاع دنیا را بهعنوان پاداش برای عاشقانش قرار نداده و نداری را هم بهعنوان کیفر دشمنانش قرار نداده. ممکن است مؤمنی دارا باشد یا ممکن است فقیر باشد؛ ممکن است کافری دارا باشد یا ممکن است گرسنه باشد. الآن ششمیلیون کافر در آمریکا برای ناهار و شام خودشان(فیلمهایش هست) بهدنبال سطلها و کیسههای زباله میگردند که اگر غذایی در آن ریختهاند یا نانی دور انداختهاند، آنها را جمع کنند و بخورند. نداری کیفر نیست، دارایی هم پاداش نیست، خیالت راحت باشد.
-حکایتی شنیدنی
قم که رفتهاید و گذر خان را هم بلد هستید؛ در گذر خان یک روحانی بیعمامه و آدم بسیار باسوادی بود، به مغازهٔ سنگکی میرفت(هنوز آن مغازه هست؛ ما طلبه که بودیم، خیلی از آنجا نان میخریدیم؛ یعنی خیلی زمان، نه خیلی نان میخریدیم! پولش هم داشتیم، نمیتوانستیم خیلی بخریم که پولش هم نداشتیم)، یکی به او رسید و گفت: حضرت آیتالله، حالت چطور است؟ گفت: عالی است! نپرس که الآن باحالتر از من در قم نیست. گفت: عمامهات؟ گفت: یک آجودان برداشت و برد، گفت اعلی حضرت قدغن کرده است؛ من و این قبا ماندهام، حتی عبایم را هم آن آجودان برد. به او گفت: حالا کجا میروی؟ گفت: پول یک نان سنگک برای امشب دارم، میروم تا یک نان بخرم و با زن و بچهام بخورم، فردا هم به من چه! فردا به من چه! چون آمدن فردا برای خداست و من نمیآورم؛ اگر فردا آمد و من زنده بودم، خدا میبیند من بندهاش هستم و نان میخواهم، پول یک نان فردا را هم به خودش واجب کرده که بدهد: «وَ ما مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلاَّ عَلَي اللَّهِ رِزْقُها»(سورهٔ هود، آیهٔ 6)، من به خودم واجب کردهام که ولو یک شکم نان به جنبندگان برسانم. برای چه ناراحت باشم؟ حالم خیلی خوب و عالی است؛ من مملوک هستم و خدا مالک من است، و فردا را هم خدا میآورد و نان فردا را هم خدا میدهد؛ به من چه بنشینم و زانو بغل بگیرم، مگر من دیوانه هستم!
ندارم، این نداری کیفر است؟ حضرت علی(ع) میگویند نه؛ این دارایی پاداش است؟ امیرالمؤمنین(ع) میگویند نه؛ این ثروت هنگفت سنگین راکفلر آمریکا، ثروت هنگفت آلسعود و ثروت دزدیشدهٔ حاکمان جهان پاداش است؟ امیرالمؤمنین(ع) میگویند: و این ثروتها پاداش نیست، بلکه وزر و وبال است و «جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذَّاتِ» طبقات جهنم در ذات این ثروتها موج میزند؛ در این نداری مردم مؤمن هم طبقات بهشت موج میزند: «الجنة محفوفة بالمکاره».
-دنیا بهمثابه یک کاروان گذرا
یک جملهٔ دیگر دارد، این هم بگویم تا این متن تمام بشود؛ «إِنَّ أَهْلَ الدُّنْیَا کَرَکْبٍ بَیْنَا هُمْ حَلُّوا». چقدر زیبا حرف زدهاند! حضرت میگویند: تمام مردم دنیا یک کاروان هستند(رَکْب یعنی یک کاروان). این کاروان خیلی راه آمدهاند و خسته شدهاند؛ سیسال، چهلسال، پنجاهسال است که راه آمدهاند، برای استراحت پیاده میشوند، یکی میگوید بازنشسته شدهام، دیگر نباید ساعت شش صبح به اداره بروم و تا ساعت نه میخوابم. یکی دیگر میگوید دامادم را آوردهام و همه را دست او دادهام، دیگر حال رفتن به دفتر را ندارم. آن یکی میگوید پیاده شدم تا استراحت کنم. «إذ صاحَ سائقُهُم فارتَحَلُوا» کاروانسالار که عزرائیل است، فریادش بلند میشود: استراحت بی استراحت! آماده باشید، میخواهم شما را به آن طرف ببرم. این حرفهای امیرالمؤمنین(ع) است که فدایش بشوم! فدا که چه، من خاک پای کفش قنبرش هم نیستم.
ب) روایت دوم
-دنیا بسان دریایی بیانتها
اما روایت موسیبنجعفر(ع) که آن هم یک کلمه است. البته مفصّل است و من همین یک جمله را میگویم که برای بحثم لازم دارم:
«الدنیا» نه این آسمانها و زمین، بلکه به آن معنایی که اول سخن گفتم؛ «الدنیا» یعنی همان پول و شکم و شهوت. «الدنیا بحر عمیق» دنیا دریایی است که ته ندارد، «قد غرق فیها عالم کثیر» جهانیان زیادی در این دریا غرق شدهاند و بعد از غرق هم به دوزخ رفتهاند؛ یعنی چشم باز کردهاند و دیدهاند در جهنم هستند.
نجات از هر شر و بدی با پذیرفتن ولایت امیرالمؤمنین(ع)
حالا این بحث در روز بیستوششم ماه رمضان، بعداز گذراندن شبهای احیا، بعد از اینکه خدا ما را صد دفعه در این هفته آمرزیده است و بعد از آنهمه التماس و ناله برای چیست؟ ما حرفهای دیگری داشتیم، اصلاً طرح این بحث برای چیست؟ برای اینکه به شما بگویم بحث امروز با بحثهای روزهای گذشته حلقهوار ارتباط دارد، روایاتش را فردا میخوانم، البته اگر زنده بمانم. این بحثی که امروز به این زیبایی و تمیزی، شستهرفته، پاک و صاف از دنیا، یعنی از پول و شهوت و شکم شنیدید، پیغمبر(ص) میفرمایند: اگر میخواهید اهل فرقهٔ هلاکشده، اهل جهنم، اهل غرقشدن، اهل فریفتهشدن به دنیا و اهل ضرر کردن نشوید، دست از دامن علی برندارید؛ ولایت و امامت او نمیگذارد شما ضرر بکنید.
اجازه بدهید این یک روایت پیغمبر(ص) را هم بخوانم که امروز شما شاید معنای جدیدی از این روایت بشنوید؛ من بچه بودم، این روایت را که میگفتند، نمیفهمیدم اشتباه معنی میکنند؛ اما حقیقت روایت بعد از بحث امروز این است که پیغمبر(ص) میفرمایند: «حب علی حسنة» عشق و وابستگی و مأموم بودن نسبت به علی، یک خوبی است که «لا یضر معها سیئة» هیچ شری جرئت وارد شدن در زندگی شما را با بودن علی(ع) نخواهد داشت.
با علی گفتا یکی در رهگذار ××××××××× از چه باشد جامهٔ تو وصلهدار
تو امیری و شهی و سروری ××××××××× از تمام رادمردان برتری
از چه باشد ای جهانی را پناه ××××××××× جامهٔ صد وصله در اندام شاه
ای امیر تیزرأی و تیزهوش ×××××××××× جامهای چون جامهٔ شاهان بپوش
امیرالمؤمنین(ع) در جواب گفتند:
صاحب جامه را بین، جامه چیست ×××××××× دید باید درون جامه کیست
جامهٔ زیبا نمیآید به کار ××××××××× حرفی از معنا اگر داری بیار
کار ما در راه حق کوشیدن است ××××××××× جامهٔ زهد و ورع پوشیدن است
زهد باشد زینت پرهیزکار ×××××××××× زینت دنیا به دنیا واگذار
کلام آخر؛ طلب باران ابیعبدالله(ع) برای اهل کوفه
نمیدانم ذهنم به چه علت از این مسئله رد نمیشود! در ایامی که رئیسجمهور مملکت بود، درِ خانهاش شلوغ شد؛ همه داد میزدند و ناله میکردند، حضرت آمدند و در را باز کرد، مردم گفتند: تو همهکارهٔ این مملکت هستی، باغها دارد نابود میشود، زراعتها میسوزد و رودها خشک میشود؛ آماده شو تا به بیابان برویم و برای ما نماز باران بخوان. امیرالمؤمنین(ع) میدانند برای نماز باران باید سهروز وقت گذاشت، همهٔ مردم را باید خبر کرد، همهٔ مردم باید لباسهایشان را پشت و رو بپوشند و بعد به بیابان بروند؛ دیدند راه بارانطلبی طولانی است و سه روز میکشد، سرشان را به داخل خانه برگرداندند و صدا زدند حسین من بیا! امیرالمؤمنین(ع) میدانند راه ابیعبدالله(ع) به پروردگار میانبر است و نیازی ندارد که حسین(ع) نماز باران بخواند. حسین(ع) دم در آمدند، حضرت فرمودند: عزیزدلم، این مردم را ببین که چهکار دارند! مردم دردشان را گفتند، همانجا دم در دستهایشان را برداشتند و دو کلمه با پروردگار صحبت کردند، ابر تمام منطقه را گرفت، تمام رودها پر و باغها سیراب شدند.
از اینجا به بعد روایت، این حرفها را ندارد و ذهنیت طبیعی ماست که مردم به امام نگاهی کردند؛ حالا که چیزی نداریم تلافی کنیم، روزی بیاید تا این محبت تو را تلافی کنیم. همین مردم کنار نهر فرات ایستادند و آن آب عظیم در نهر بود؛ اما زینالعابدین(ع) که خودشان کربلا بودند، میفرمایند: «قتل ابن رسول الله عطشانا» عجب محبت پدرم را تلافی کردند!
-دعای پایانی
الهی! همه گذشتگان ما را بیامرز.
خدایا! ما و نسل ما را دیندار حفظ کن و دیندار از دنیا ببر.
خدایا! گرفتاریهای روحی ما را نسبت به پول، مال و زمین برطرف کن تا ما روح آسودهای پیدا بکنیم و دچار جمع کردن حرام، و مردم و ارث خواهر و برادر و اینها نشویم؛ اینها بهنظر امیرالمؤمنین(ع) زیان است.
خدایا! تا آخر عمر حلال نصیب ما کن و بیماران را شفا بده.
خدایا! شرّ دشمنان را به خودشان برگردان و دل مردم دنیا را با نابودی اسرائیل شاد کن.
تهران/ مسجد امیر/ ویژهٔ ماه مبارک رمضان/ بهار1398ه.ش./ سخنرانی بیستودوم