جلسه روز اول جمعه (18-05-1398)
(قم بیت آیت الله بروجردی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- گلایههای امام عصر، بیانگر خروج شیعه از حوزهٔ ولایت
- -سفارش همیشگی ائمه(علیهمالسلام) در توجه به امام عصر(عج)
- -ثروتاندوزی و حرص زیاد، علت اصلی محرومیت شیعه از دیدن امام
- -بهترین گونهٔ حرص، حرص انسان در کسب حقایق و تقوا
- -حرص، از خلقیات ذاتی رسول خدا(ص)
- -ازکارافتادن عقربههای قلب شیعه با کثرت گناه
- -احیای قلب انسان در پرتو شنیدن موعظه و عمل به آن
- جامعهٔ انسانی بهلحاظ موعظهپذیری
- گویا قرآن مجید جامعه را به دو گروه کرده است:
- حکایتی شنیدنی از قلب مُرده با ثروتاندوزی
- محوریت ولایت امام عصر(عج)، ناجی شیعه در برابر دشمنان
- مَثَل اهلبیت(علیهمالسلام) به کشتی نوح(ع) و نجاتبخش
- قطع مهر و محبت، دومین گلایهٔ امام عصر(عج) از شیعه
- کلام آخر؛ پیکر قطعهقطعهٔ حجت خدا در قتلگاه
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
گلایههای امام عصر، بیانگر خروج شیعه از حوزهٔ ولایت
-سفارش همیشگی ائمه(علیهمالسلام) در توجه به امام عصر(عج)
نقل شده و در نوشتههای یکی از مراجع بزرگ هم دیدم که دعای باعظمت ندبه، انشای وجود مبارک حضرت باقر(ع) است. سالها به ولادت امام زمان(عج) مانده بود و امام باقر(ع) هم مثل پدرانشان تا پیغمبر(ص) و فرزندانشان تا امام عسکری(ع)، شیعه را بهشدت به وجود مقدس امام عصر(عج) توجه میدادند. بهنظر میرسد علت اینهمه روایت که مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی زمانی که در بروجرد بودند، بخش اعظمش را نظام دادند. اینهمه دعا در رابطهٔ با ایشان و آیاتی که به وجود مبارک حضرت تأویل شده، حتی به زمان او اشارهٔ صریح دارد: «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 105) یعنی کل کرهٔ زمین پیش از ایشان و یارانشان، به دست اکثر مردم عالم در غصب است. این توجهی که فکر میکنم نزدیک چندهزار روایت(در کتاب منتخبالاثر شماره شده)، این آیات و این دعاها، مثل همین دعای ندبه، بهخاطر این بوده که مردم در حوزهٔ ولایت الهیهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) زندگی کنند.
-ثروتاندوزی و حرص زیاد، علت اصلی محرومیت شیعه از دیدن امام
گلایههایی هم در کتابهای مهم، نه کتابهای معمولی از حضرت نقل شده است که این گلایهها نشان میدهد بیشتر شیعه خارج از حوزهٔ ولایت ایشان زندگی میکنند. یکی از روایتها این است که وقتی یکی از چهرههای معتبر، خالص و پاک خدمت حضرت میرسد، به این مضمون به حضرت میگوید: دل همهٔ ما برای زیارت شما لک زده، چطور است که شما از ما محجوب هستید، شما را نمیبینیم، نمیتوانیم به محضرتان برسیم و برای زیارتتان مشرّف بشویم؟ امام سه مطلب را به این مرد بزرگ میفرمایند و خیلی عجیب است که فرمایشات ایشان تقریباً برای حدود 1200سال پیش است؛ معلوم میشود که امام از همان زمان هم گلایه داشتهاند. امام فرمودند: برای زیارت من چه توقعی دارید؟! برای چه میخواهید مرا ببینید و به حضور من برسید؟
امام علت بیان میکنند که یک علت محرومیت شما این علت است: «لعلکم کثرتم الأموال» شما شیعیان ما پولکی شدهاید. داستان برای 1200سال پیش است؛ یعنی مثل اینکه از همان زمان، پیش درآمد «دینهم دنانیرهم» رخ نشان داده است. «لعلکم کثرتم الأموال» کارتان شده پول روی هم گذاشتن و هر روز، هر هفته، هر ماه، حسابی از بانک بگیرید و ببینید چقدر اضافه شده است! اینقدر این حرصِ طبیعیِ الهیِ بهدردبخور در وجود شما منحرف شده که به زلف پول گره خورده است.
-بهترین گونهٔ حرص، حرص انسان در کسب حقایق و تقوا
حرص حقیقتی روانی است و این حقیقت روانی، اگر جهتدهی مثبت بشود، آدم نسبت به حقایق، واقعیات، آباد کردن قیامت، عبادت و تعاون به خیر و تقوا حریص میشود. شما کلمهٔ حرص را در متن قرآن میبینید؛ شاید این کلمه بهنظر بیشتر مردم، حال بدی باشد و تا این لغت به زبان جاری میشود، فکر مردم به سراغ پول میرود که چقدر برای پول حرص میزنید!
-حرص، از خلقیات ذاتی رسول خدا(ص)
اما قرآن مجید حرص را از خُلقیات ذاتی رسول خدا(ص) معرفی کرده و ببینید حرص پیغمبر اکرم(ص) به چه طرفی جهت داشته است؟! این صریح قرآن است: «حَرِيصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَءُوفٌ رَحِيمٌ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 128)، پیغمبر نسبت به همهٔ شما حرص میزند که دستتان را بگیرد و نگذارد در چاه گمراهی سرنگون بشوید، راه شما بهطرف دوزخ جهتدهی بشود، خدا را از یاد ببرید و به این بلاها و مفسدهها دچار نشوید. گاهی هم که میدیدند مردم شُل و تنبل هستند، گوش نمیدهند و ارزشی برای احکام الهیه قائل نمیشوند، چنان غصهدار میشدند که پروردگار در قرآن به او خطاب کرد: تو با این اوضاعی که از جامعه میبینی، نزدیک است جانت را بدهی؛ چه خبر است و چرا اینقدر ناراحت هستی؟!
-ازکارافتادن عقربههای قلب شیعه با کثرت گناه
اما این حالت حرص پیغمبر(ص) به مردم که مردم گمراه نشوند؛ یعنی حرص میزدند که یکنفر از دست نرود، دوزخی و حرامخور نشود، در روایاتمان هم هست. بزرگ مرد عالم شیعه، شیخ طوسی، این روایت را در کتاب باعظمت «امالی» نقل میکند. این کتاب روایات خیلی نابی دارد و بهنظر میرسد لازم اخلاقی است که هر روحانی این کتاب را یکبار از اول تا آخر ببیند و یادداشتبرداری بکند. اینها ثروت و ارث اهلبیت(علیهمالسلام) از پروردگار است و حرفهای این کتابهاست که ماه رمضان، محرّم و صفر شیعه را زنده نگه میدارد. شیعیانی که قلبشان مرده است، همین روایات قلبشان را زنده میکند؛ چون قلب با کثرت گناه میمیرد و از کار میافتد، تمام جهتگیریهایش را بهطرف حقایق عالم از دست میدهد و عقربهاش دیگر کار نمیکند. عقربهای که باید قبلهٔ اصلی را نشان بدهد که پروردگار است، عقربهای که باید نبوت انبیا و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) را نشان بدهد، از کار میافتد و آنوقت زندگیشان بر مبنای بیخدایی، بیپیغمبری و بدون امام سرپا میشود. خود این زندگی اتاقی میشود که همهجور فسادی از درِ این اتاق وارد میشود و میکُشد.
-احیای قلب انسان در پرتو شنیدن موعظه و عمل به آن
وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) سفارشی به حضرت مجتبی(ع) دارند که اولاً حضرت به ما پدرها یاد میدهند با بچههایتان حرف بزنید و آنها را موعظه و نصیحت بکنید، ولو حالا بچهتان از نظر علمی جلو افتاده باشد. امامی مثل امیرالمؤمنین(ع)، امامی مثل حضرت مجتبی(ع) را نصیحت میکنند؛ نه اینکه امام مجتبی(ع) کم داشت یا در حوادث کم آورده بودند، بلکه این یک مسئولیت الهی پدر است که بچههایش را با موعظه نگه دارد. چون حوادث خطرناکی در همهٔ دورهها به نسلها حملهور بوده و یک راه حفظ اولاد این است که پدران تمام محبت و مهر و عاطفهشان را در نصیحت کردن به فرزندانشان خرج بکنند. این وصیت و سفارش امام پنجشش صفحه است که سید رضی در «نهجالبلاغه» نقل کرده و پیش از نهجالبلاغه هم بوده است(زمانی که نهجالبلاغه نوشته نشده بود).
در یک جملهاش به امام مجتبی(ع) امر میکنند: «احی قلبک بالموعظه» این دل مرده را با موعظه زنده کن. موعظه دم مسیحایی و یک حقیقت الهیه است. قرآن مجید میفرماید: «قَدْ جَاءَتْكُمْ مَوْعِظَةٌ مِنْ رَبِّكُمْ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 57). ببینید که پروردگار خود قرآن، یعنی کل کتاب را میفرماید موعظه است؛ یا در آیهٔ دیگر دارد: «اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ وَ جٰادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 125).
جامعهٔ انسانی بهلحاظ موعظهپذیری
گویا قرآن مجید جامعه را به دو گروه کرده است:
الف) موعظهٔ عالمانه
گروهی که موعظهٔ عالمانه میخواهند: «اُدْعُ إِلىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ» یعنی آدمهای بیسواد و کمظرفیتی نیستند، ولی به موعظهٔ حکیمانه نیازمند هستند. شیخ انصاری(اعلیالله مقامهالشریف) چهارشنبهها بعد از درسشان، هنوز از منبر یا صندلی یا هرچه بود، پایین نیامده بودند که به اصحاب درس روی میکردند و سؤال میکردند امشب، فردا که پنجشنبه است و جمعه، حاجشیخ جعفر شوشتری کجا به منبر میرود؟ ما از شنبه تا چهارشنبه موعظه نشنیدهایم، تیرگی برایمان آمده و گرد و غبار روی جانمان نشسته است.
ب) موعظهٔ نیکو
یک گروه از مردم، باید با حکمت -یعنی با دلیل، استدلال، علم و حکمت- موعظه بشوند و گوش هم میدهند، البته اگر انصاف داشته باشند! اما بیشتر جامعه، حضرت حق میفرماید: «وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ» موعظهٔ نیکو، یعنی با داد و بیداد، تلخی، بیمهری، دعوا، چماق بلند کردن و مشت زدن در سر آدم غافل نه؛ بلکه «وَ اَلْمَوْعِظَةِ اَلْحَسَنَةِ». خود محبت آثاری دارد؛ خود محبت متکبر را متواضع میکند و فراری را برمیگرداند. انبیا با مردم چهکار کردند؟ «وَأَنَا لَكُمْ نَاصِحٌ أَمِينٌ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 68). آنها حتی اسم موعظه را نبردند و به امتها گفتند: ما آدمهای خیرخواهی هستیم و خیر شما را میخواهیم؛ ما میخواهیم شرّی گریبان شما را نگیرد و در اقتصادتان، خانوادهتان و اجتماعتان به شما خیر برسد. رسول خدا(ص) در اوایل بعثت در مکه، عدهای را به جلسهای دعوت کردند؛ چه بگویم از گرگهای مکه! از مشرکان و بتپرستان مکه! حضرت در آن جلسه، هدف نبوت و رسالت خودشان را در یک جمله بیان کردند: «انی قد جئتکم بخیر الدنیا و الآخرة» من خیر دنیا و آخرت را برایتان آوردهام.
حکایتی شنیدنی از قلب مُرده با ثروتاندوزی
«احی قلبک بالموعظه» این سفارش امیرالمؤمنین(ع) به حضرت مجتبی(ع) است؛ زینالعابدین(ع) پانزده مناجات دارند که اولین مناجات طبق ردهبندی مرحوم محدث قمی در مفاتیح، مناجات تائبین است. حضرت در مناجات تائبین دارند که «امات قلبی عظیم جنایتی». البته این جمله را به وکالت از شیعه بیان کردهاند؛ خودشان با اینهمه حوادث تلخی که از دو سالگی دیدند، زندهترین و آرامترین قلب و گستردهترین روح را داشتهاند. دو سال معاصر با امیرالمؤمنین(ع) بودند و اواخر عمر امیرالمؤمنین(ع) حادثههای بسیار تلخ و شکننده بهوجود آمد.
ما امام را امام میدانیم و بچه نمیدانیم؛ پروردگار در قرآن مجید دربارهٔ یحیی(ع) میفرماید: «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 12)، من مقام نبوت را به یحیی در بچگیاش دادم؛ یا دربارهٔ مسیح(ع) در گهواره میگوید: «آتَانِيَ الْكِتَابَ وَجَعَلَنِي نَبِيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 30). ایشان دو ساله بودند و در دو سال آخر عمر امیرالمؤمنین(ع) بود، ولی با عقل، فهم و درایت کامل بودند. بالاخره انبیا و ائمه در همهچیز با مردم فرق داشتند؛ مردم مأموم و آنها نبی و امام آفریده شدهاند و این فرق تا قیامت هست، یعنی هیچکس نمیتواند به پای یک پیغمبر یا امام برسد.
امام در این مسئله از جانب همه وکالت میکند: «امات قلبی عظیم جنایتی» خدایا! گناهان بزرگ قلب من را میرانده، تو این قلب را زنده کن؛ این کار من نیست! این قلب چطوری زنده میشود؟ با موعظه، البته به شرطی که صاحب آن قلب موعظه را گوش بدهد. حالا اگر آدم از کنار عالمان ربانی، مجالس الهی و موعظه پرتوپلا بشود، همانجوری میشود که بهشدت مورد گلایهٔ امام عصر(عج) میشود. چرا مرا نمیبینید؛ چون شایسته نیستید که مرا ببیند! «لأنکم کثرتم الأموال» شما پولکی شدهاید. حالا پولکیِ فقط فکری هم نه، هر روز حرص میزنید که به این ثروت اضافه بشود. یکی در تهران بود که اصلاً برای اضافه کردن ثروت حرص شدید میزد و خوب هم اضافه کرد؛ یعنی قبل از چهل سال پیش حدود یازده کارخانه بهتنهایی درست کرد. یک سفر خارجی رفت و برگشت؛ کارمندها را دعوت کرد، شربت و شیرینی به آنها داد، بعد هم صفحهٔ بزرگی از جیبش درآورد و گفت: من در آمریکا به مطب بهترین و متخصصترین دکترها -دکتر ریه، قلب، گوش، چشم، حلق و بینی، معده و کلیه- رفتهام؛ زیر این ورقه را ببینید که نوشتهاند این بدن توان دارد تا صدسال کامل زندگی کند. ورقه را که نشان دفتریهایش داد، یکی از دفتریهایش از پامنبریهای تهران بود و همهٔ منبرها را نوعاً شرکت میکرد. یک دههای بود که مردم خیلی مشتاق شرکت در جلسات بودند و ایشان هم هر شب میآمد، اما یک شب نیامد، فردا شب که آمد، من بعد از منبر به او گفتم: دیشب نبودی! گفت: این رئیس ما که یازده دوازده کارخانه دارد، ما را بعدازظهر ساعت پنج جمع کرد، گزارش سفر و گزارش سلامتش را داد که دکترها گفتهاند تا صدسال زنده هستی. چهل ساله بود، بعد از اینکه جلسه تمام شد، دیگر نزدیک مغرب بود که گفت من میروم، شما هم تعطیل کنید و بروید(دفتری با چهار طبقه در یکی از بهترین خیابانهای تهران داشت که هنوز هم هست). پایین آمد و پشت فرمان یک «بیامو» صفرکیلومترش نشست که یکی از گرانترین ماشینهای آن زمان بعد از بنز بود و تازه خریده بود، به یکی از مدیران دفتر گفت: مثل اینکه تو ماشین نیاوردهای، من تو را میرسانم. آن شخص بغلدستش نشست، سوئیچ را که زد، به این بغلدستیاش گفت: انگار من احساس خستگی میکنم، تو پشت فرمان بیا و من جای تو میروم. او پشت فرمان آمد و این مرد جای او آمد، خِرخِر کرد و مُرد.
«کثرتم الاموال» را برای چهکاری میخواهید؟! کار خیر که نمیکنید! حالا یک نفر اموالش را اضافه میکند و با این اضافه، مسجد و حوزهٔ علمیه میسازد، خمس و سهم میدهد، صد عروسی راه میاندازد، هفتادهشتاد خانهٔ صدمتری درست میکند و به بیخانهها میدهد. این مال را میخواهید چهکار؟! گلایهٔ امام زمان(عج) از این است، نه از مسیحیها و یهودیها و اهلسنت، بلکه فرمودند شما شیعه در پول جمع کردن افتادهاید. چرا؟ مگر خدا شما را خلق کرده که به چند میلیارد اسکناس تبدیل بشوید، بعد جنازهتان در قبر برود وخوراک سوسک و موش و مار بشود؛ این پولها هم بماند، بدون اینکه ورثهٔ خوبی داشته باشید. امیرالمؤمنین(ع) در «نهجالبلاغه» دارند و میفرمایند بدون اینکه ورثه خوبی داشته باشید.
ایشان میگفت: ما جنازه را از ماشین پایین آوردیم و در یکی از اتاقهای دفتر خواباندیم. یک آدم چهلساله معلوم است که زنش حتماً 34-35ساله است، به خانهاش تلفن کردیم(خانهٔ گرانی هم در بالای شهر تهران داشت) و خانمش گوشی را برداشت، به او گفتیم: حال ایشان مقداری بههم خورده و ممکن است دیر به خانه بیاید، باید به بیمارستان ببرید. مدام آمادهاش کردیم و بعد هم به خانمش گفتیم واقعش این است که مُرد؛ نه داد زد و نه گریه کرد، گفت: حالا میخواهید چهکار کنید؟ گفتیم: میخواهیم جنازه را به خانه بیاوریم و در زیرزمین بگذاریم؛ صبح هم به آنهایی که معاملات اقتصادی با ما دارند، بگوییم بیایند تا از آنجا تشییع کنند. گفت: به خانه نیاورید! من و دو بچهام میترسیم و نمیتوانیم بخوابیم، همانجا باشد.
محوریت ولایت امام عصر(عج)، ناجی شیعه در برابر دشمنان
امام زمان(عج) اینجور مشتریها را برای چه میخواهد؟! اینهمه روایت در بارهٔ امام عصر(عج) و انتظار فرج، اینهمه دعا مثل دعای ندبه که انشای امام باقر(ع) است و اینهمه حقایق برای چه سیلوار در شیعه ریخته شده است؟! برای اینکه شیعه را ببندد تا دچار کافران، فاسقان، فاجران، غربیان، تبهکاران، مفسدان، استعمارگران و استثمارگران نشوند. ای کاش! همه(همه که یعنی کتوشلواریها) اهداف این روایات مربوط به امام عصر(عج) را که بخشی هم غیر از دعای ندبه برای امام باقر(ع) است، آیاتی که به ایشان تأویل شده و دعاها را متوجه میشدند. کار به این گستردگی باید اهداف مهمی داشته باشد! وقتی که من بچه بودم، به مسجد محلهمان میرفتم. واعظی این رباعی را در آن مسجد خواند(حالا من یادم نیست کدام واعظ تهران است) که این رباعی برای علاءالدوله سمنانی است و قبرش هم در سمنان است. وی میگفت(به مخالف میگوید):
این ذوق و سماع ما مجازی نبود ×××××××××××× این شوق و طرب که میکنیم بازی نبود
با بیخبران بگو که ای بیخردان ××××××××××××× بیهوده سخن به این درازی نبود
یعنی اگر مسئلهای در کار نیست، چندهزار روایت، چندصد آیه و اینهمه دعا نمیآید. از پیغمبر(ص) تا امام عسکری(ع)، مرتب شیعه را به وجود مبارک ولیاللهالاعظم، امام دوازدهم توجه دادهاند و گفتهاند: ایشان در زندگیتان(مسئله خیلی فوقالعاده است) محور و مرکز قرار بدهید و مجذوب ولایت و خواستههای او در عصر غیبت باشید تا شما را ندزدند و نبرند؛ اگر به این آیات، روایات و دعاها عمل میشد، حتی در ما طلبهها، بعضیها گرفتار این یمانی دروغین نمیشدند که یک جریان انحرافی استعماری است و اصلاً معلوم نیست وجود خارجی داشته باشد. وقتی دشمن ما را تخلیه ببیند، آشغالهای خودش را در ما پُر میکند؛ ولی به سراغ آدم پُر نمیآید. هیچوقت دشمن به سراغ آیتاللهالعظمی بروجردی نمیرود که او را سنّی یا منحرفش کند؛ چون او از حقیقت پر است و این ظرف پر از نور، علم و معرفت است، نمیشود به او دست زد! دشمن هم اگر بیاید، وجود چنین افرادی بهشدت دارای دافعه است و همان جا کمر دشمن را میشکنند، همانجا دشمن را لال و محکوم میکنند.
مَثَل اهلبیت(علیهمالسلام) به کشتی نوح(ع) و نجاتبخش
قطعهٔ خیلی نابی از وجود مبارک خواجه نصیرالدین طوسی(اعلیالله مقامهالشریف) برایتان عرض کنم. خواجه شیعهٔ پُری بود و مقابل انواع فرهنگها هم قرار داشت. قویترین فرهنگ در زمان خواجه فرهنگ اسماعیلیه بود. ایشان چندسال در محاصرهٔ اسماعیلیه بود. اسماعیلیه هم آدمهای باسواد، متکلم و دریدهای چه در جنگ و چه دانش بودند. آنها خیلی راحت گول میزدند، آدم چند سال کنار اسماعیلیه باشد و به او دست نخورد، این از پُری اوست. کسی که از توحید، نبوت، امامت، علم، فهم و شعور پُر باشد، مسلماً به او دست نمیخورد.
یکی از علمای بزرگ اهلسنت خدمت خواجه آمد و گفت: من بالاخره بعد از پنجاهشصت سال به سرگردانی رسیدم! خواجه گفت: چه شده است؟ گفت: در تردید افتادهام و نمیدانم حق با کیست! آدم حق را هم که گم میکند، باید پیش صاحبان درایت برود که آنها حق گمشده را به او نشان میدهند. این عالم سنی کار خیلی خوبی کرده و پیش خودش فکر کرده آخوندهای خودمان که کاری برایم نکردند، منِ گمشده پیش خواجه بروم و ببینم او میتواند چهکاری برای من بکند! خواجه فرمود: شما روایتی را در کتابهای مهم خودتان نقل کردهاید، ما هم نقل کردهایم؛ گوش میدهی تا من آن روایت را برایت بخوانم؟ گفت: بخوان. خواجه گفت: شما نقل کردهاید که پیغمبر(ص) فرمودهاند: «مثل اهل بیتی کسفینة النوح من تمسک بها نجی و من تخلف عنها غرق». این را که شنیدهای؟ عالم گفت: خواندهام و میدانم. خواجه گفت: این روایت در ذهنت باشد که «مثل اهل بیتی کسفینة النوح من تمسک بها نجی و من تخلف عنها غرق»(خیلی روایت فوقالعادهای است و کلماتش چقدر زیبا بهکار گرفته شده است)؛ روایتی هم شما نقل کردهاید و ما هم نقل کردهایم، آن هم برایت بخوانم؟ گفت: بخوان. خواجه گفت: پیغمبر اکرم(ص) به نقل شما با سلسلهٔ اسنادتان و با نقل ما فرمودهاند: امت من بعد از مرگ من به 73 فرقه تقسیم میشوند و یک فرقهاش فقط اهل نجات و رستگاری است. چیزی هم غیر از این نگفتهاند! 73 فرقه میشوند که یک فرقهشان اهل نجات است. عالم اهلسنت بلند شد و گفت: من حق را پیدا کردم! از 73 فرقه، آن فرقهای که متمسک به سفینهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) و اهل نجات هستند، نمیشود آدم پُر را گمراه کرد.
من وقتی از امام عصر و امام زمانم، از روایات مربوط به او(حالا ده روایت از دعای ندبه که انشای امام باقر است) و از دیگر زیارتها کنار بمانم و خالی میمانم، دشمن بهراحتی میتواند مرا پر بکند. کسی پیش من آمد که بحثی در همین امور دینی داشت؛ البته خیلی هم بحث مهمی بود! گفتمت: این حرفها را کجا در ذهن تو ریختهاند؟! اسم کسی را برد، گفتم: من با تو حرف نمیزنم! تو باید آن استادت را بیاوری تا من با او حرف بزنم؛ رفت و دیگر نیامد. بعد از مدتی پیدایش شد، گفتم: مگر بنا نشد استادت را بیاوری؟! گفت: رفتم و گفتم یکی را پیدا کردهام که حاضر است بحث کند. استادم گفت آخوند است، گفتم آری، گفت من نمیآیم! آدم پر را که نمیتوانند کاری بکنند!
قطع مهر و محبت، دومین گلایهٔ امام عصر(عج) از شیعه
«کثرتم الأموال» شما پولکی شدهاید، بعد توقع دارید که مرا دائم ببینید! این یک گلایهٔ امام زمان(عج) است و گلایهٔ دوم ایشان، «و قطعتم رحم الذی بینکم»، شما مهر و محبت بین خودتان را قیچی کردهاید؛ همه به هم بد میگویید، از هم غیبت میکنید، نسبت به هم کینه دارید و همدیگر را طرد میکنید. این چه زندگیای است! چرا اینجوری میکنید؟ چرا این کار را میکنید؟
یکی از جملات دعای ندبه که اگر خدا بخواهد، بهنظر من میارزد من فردا توضیح تقریباً کاملی نسبت به این جمله بدهم. امام باقر(ع) میفرمایند: «أین صدر الخلائق ذو البر و التقوی». سه کلمه در این جمله است که یک دنیا معنا دارد و کتابها در آن نهفته است. این کار و معجزهٔ امام است که مطلب را در یک جملهٔ کوتاه، با بهکارگرفتن زیباترین کلمات میگویند و جملهای جهانی از معنا را در ظرفی کوچک جا میدهند. «أین صدر الخلائق» کجاست آنکه در رأس تمام موجودات آفرینش و بالاترین مقام الهی در زمین و ملکوت است؟! این موجود، یعنی این «صدرالخلائق» دارندهٔ تمام نیکوکاریها و اصلاً تمام ظاهر و باطن وجودش تقواست. امام باقر(ع) بهدنبالش میگردد که مرتب «أَیْن أَیْن أَیْن» میکند.
کلام آخر؛ پیکر قطعهقطعهٔ حجت خدا در قتلگاه
ای نسیم سحر آرامگه یار کجاست ×××××××××××××× منزل آن مه عاشقکش عیار کجاست
شب تاریک و ره وادی ایمن در پیش ×××××××××××× آتش طور کجا وعدهٔ دیدار کجاست
هر که آمد به جهان، نقش خرابی دارد ××××××××××××× در خرابات بگویید که هشیار کجاست
هر سر موی مرا با تو هزاران کار است ××××××××××××× ما کجاییم و ملامتگر بیکار کجاست
ما میتوانیم همهٔ مصائب کربلا را از زبان امام باقر(ع) بشنویم، چرا؟ چون در آن ده روز، ایشان تمام حوادث را در چهارسالگی شاهد بودند؛ چه داغهایی دیدند، چه بدنهای قطعهقطعهای دیدند و چه دیدند نسبت به عمهها و خواهران که چگونه مورد کعبنی و تازیانه قرار گرفتند! دیدند پدر بزرگوارشان از روی مَرکب خیرهخیره بدن قطعهقطعه را نگاه میکردند، حال پدر به جایی رسید که عمهشان بدن را رها کردند و جلوی مرکب آمدند، صدا زدند:
ای یادگار گذشتگان، ای حجت باقیماندگان، عمه جان، چرا با جان خودت بازی میکنی؟ تو حجت خدا هستی. امام صدا زدند: عمه جان، مگر این بدن حجت خدا نیست که قطعهقطعه روی خاک رها کردهاند و نگذاشتند ما این بدن را دفن کنیم...
قم/ بیت آیتالله بروجردی/ دههٔ اول ذیالحجه/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی اول