لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم جمعه ( 25-5-1398)

(اصفهان بیت الاحزان)
ذی الحجه1440 ه.ق - مرداد1398 ه.ش
9.86 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین»و

 

ائمهٔ معصومین(علیهم‌السلام)، راسخون در علم

از امامان ما پرسیدند بالاترین عمل چیست؛ عملی که برتر و فوق آن عمل وجود ندارد. می‌دانید دانش ائمه زمینی نبود؛ اگر زمینی بود، این‌همه آثار عظیم و معارف بی‌نظیر از آنها صادر نمی‌شد. هرچه در پاسخ به هر سؤالی فرموده‌اند، حقیقت و واقعیت همان است و تا روز قیامت هم عوض نمی‌شود؛ یعنی کسی بهتر و بالاترش را نمی‌آورد. اگر در اوایل سورهٔ مبارکهٔ آل عمران دقت کرده باشید، طبق نگاه روایات، خداوند از این بزرگواران به «وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 7) تعبیر کرده است. من آیه را خیلی ساده معنی بکنم: دانش این بزرگواران مطابق با حقیقت است و زمان در آن دخالت ندارد. حالا شما هر نوع سایت علمی که ببینید، مثلاً سایت مربوط به فیزیک، شیمی، طب، پزشکی، فلسفه، حکمت یا کیهان‌شناسی، الآن تغییر دانش دانشمندان رشته‌های مختلف ساعتی شده و اگر یک‌خرده کُند باشد، روزانه و ماهیانه شده است. امروز گروهی از دانشمندان برجستهٔ جهان نظری را حالا در فیزیک، علم جهان‌شناسی، روان‌شناسی یا پزشکی می‌دهند که همه فکر می‌کنند دیگر قابل‌تغییر نیست؛ ولی زمان دانش را روزانه تغییر می‌دهد.

 

اما حقایقی که در قرآن، نهج‌البلاغه و روایات صادرشده از ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است، تا حالا تغییری نکرده است. البته تغییرش به این است که چیز بالاتری نسبت به قرآن یا روایات بیاورند؛ ولی این امکان ندارد! مافوق قرآن چیست؟ قرآن و دانش ائمه، علم‌الله است. چه کسی می‌خواهد بالاترش را بیاورد؟ دارندگان چنین علمی از دیدگاه پروردگار، راسخون در علم هستند؛ یعنی دانش اینها دانش ثابت و بتون‌آرمه است و کسی نمی‌تواند در دنیا بگوید ای مردم! من مسائلی دربارهٔ تربیت آورده‌ام که بالاتر از قرآن یا بالاتر از پیغمبر(ص) یا ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) است. تا حالا که چنین اتفاقی نیفتاده است؛ اگر افتاده بود که دنیا را پُر می‌کردند و چراغانی می‌کردند.

 

اگر کسی می‌گفت من حقیقتی بالاتر از قرآن آورده‌ام، آمریکا یا اروپا چماق بلند می‌کرد، در سرِ ما می‌زد و می‌گفت شما که می‌گفتید قرآن «لَا يَأْتِيهِ الْبَاطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَلَا مِنْ خَلْفِهِ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 42) نه در گذشته می‌توانست باطلی وارد قرآن بشود و نه در آینده؛ یا اینکه می‌تواند حرفی بالاتر از قرآن بیاید و ما آوردیم؛ اگر امکان داشت که آورده بودند! غرب، مخصوصاً مسیحیت کلیسایی، مسیحیت صهیونیستی و یهودیت چهارده قرن است که در مقام شکستن عظمت قرآن و روایات هستند؛ ولی تا حالا -چهارده قرن- نتوانسته‌اند کاری بکنند، این قرن هم نمی‌توانند کاری بکنند و قرن بعد هم نمی‌توانند کاری بکنند.

 

معرفت، بالاترین عمل در آفرینش

به سراغ اصل مطلب بروم؛ از ائمهٔ ما سؤال می‌کنند بالاترین عمل در این آفرینش برای انسان چیست؟ جواب را ببینید؛ مقدمه‌ای که گفتم، در ذهنتان نگاه بکنید و ببینید بالاتر از این جواب هست! ما به‌دنبال بالاترش می‌گردیم، پایین‌تر از این حرف‌ها که در دنیا پُر است. حرف‌های باطل، مسائل بیهوده و قابل‌تغییر در بقالیِ کرهٔ زمین دریاوار است! ما به‌دنبال بالاتر می‌گردیم؛ نه حالا قرآن و نه فقط حرف ائمه، ما نمی‌توانیم به‌دنبال آدم بالاتر آن هم بگردیم! چه کسی می‌تواند اعلام بکند که من به این دلایل از نظر مغز و روح و علم، بالاتر از پیغمبر(ص) هستم؟! تا حالا که کسی نگفته من از امامان بالاتر هستم!

 

-شخصیت شناخته‌شدهٔ امام صادق(ع) در جامعهٔ غربی

آمریکا و اروپا همهٔ ائمه ما را نمی‌شناسند، ولی دوسه‌نفرشان را می‌شناسند؛ امام صادق(ع) را می‌شناسند که من این مطلب را در دانشگاه گریگوریان ایتالیا و از استاد و رئیس دانشگاه گریگوریان شنیدم که پنجاه‌میلیون دانشجو در کرهٔ زمین دارند و خرجشان را هم می‌دهند. او به من گفت شما بیایید و با ما شراکت کنید تا سمیناری برای معرفی حضرت صادق(ع) بگیریم؛ یک مسیحی کلیسایی می‌گوید! برای چه سمینار بگیریم؟ برای اینکه چهرهٔ علمی ایشان را به دنیا بشناسانیم؛ این حرف ایشان است! اول این استاد دانشگاه به من گفت: من با چه زبانی با تو صحبت کنم؟ حدود شصت سال داشت. عربی، اردو، انگلیسی، فرانسه، ترکی، مالیایی، هر کدام را حرف می‌زد، انگار بچهٔ همان مملکت است. گفت با شما فارسی حرف می‌زنم. می‌دانید چطوری با من فارسی حرف زد؟ فارسی‌اش عین گفتار و فارسی لات‌های میدان شوش تهران بود؛ یعنی این‌قدر اینها در دانش قوی هستند! شما فکر نکنید هدف مقدسی دارند، بلکه اینها فقط برای این است که در سرِ ما و ملت اسلام بزنند. به خدا قسم! دکتری در خیابانی از خیابان‌های مهم پاریس به من گفت؛ من با همین لباس در خیابان بودم و علتش هم این بود که می‌خواستم ارزش پیغمبر اکرم(ص) را در حد خودم برسانم؛ نه خجالتی می‌کشیدم و نه عارم می‌آمد! او با زبان فرانسه به من گفت: می‌دانی ما چرا با شما، مخصوصاً ایرانی‌ها جنگ داریم؟ چرا می‌خواهیم کمرتان را بشکنیم و از هستی ساقط بکنیم؟ گفتم: چرا؟ گفت: برای اینکه انحصار دانش را که دست ما بود، شکستید! روزی همهٔ طب، جراحی، موشک‌سازی و صنعت به دست ما بود، اما شما آمدید و این انحصار را شکستید. ما به این خاطر با شما جنگ داریم!

 

-معرفت در نماز، مانعی برای دلبستگی‌های دنیوی

بالاترین عمل چیست؟ امام صادق(ع) فرمودند: بالاترین عمل، معرفت، فهم و دانش است؛ من باید به‌دنبالش بروم، وگرنه معرفت را که از رحم مادر به من نداده‌اند. من تا ده‌ دوازده‌سالگی هم معرفتی نداشتم و این یک‌خرده معرفتی هم که دارم، مورد رضایت ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) نیست. این مقدار معرفتی که من دارم، معرفت مادی است؛ چطوری بخرم، چطوری بفروشم، چطوری نگه دارم، چطوری در بازار تأثیر بگذارم و چطوری جنس را گران کنم. معرفت بالایی ندارم!

 

شما و من، دوتایی، بگوییم ما به نماز معرفت داریم؛ چرا نداریم؟ اگر به نماز معرفت داری، «الله اکبر» یا خود «الله» را توضیح بده! دورنمای کلمهٔ «الله» این است: «ذات مستجمع جمیع صفات کمالیهٔ جمالیهٔ جلالیه». من پنجاه سال هم هست که خودم نماز می‌خوانم، همین «الله» را توضیح بده تا بعد به «اکبر» برسیم. من اگر به این «الله اکبر» اول نمازم معرفت داشتم که نماز من ردهٔ دوم می‌شد؛ یعنی نماز انبیا و ائمه اول بود و نماز من ردهٔ دوم می‌شد. شما همین «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم» را توضیح بدهید؛ «رحمن» و «رحیم» صیغهٔ مبالغه است، شما همین را توضیح بدهید؛ اینکه پنجاه سال می‌گویم «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحیم»، یعنی با چه کسی روبه‌رو هستم؟! یک دانشمند معروف سنّیِ عالم که در قرن هفتم در همین منطقهٔ ری زندگی می‌کرد، حالا اگر بگویم ابوالفتوح رازی، «منهج‌الصادقین» ملافتح‌الله کاشانی یا «تبیان »شیخ طوسی، باید بگویم اینها تفسیرشان را با داشتن نور نوشته‌اند. همهٔ اینها نور ولایت اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را داشته‌اند، بهتر می‌فهمیدند، بهتر حالی‌شان بود و خیلی بهتر درک می‌کردند؛ اما یک سنّیِ محدود که عقیده‌اش هم به خلفا می‌خورد و بنی‌عباس و بنی‌امیه را قبول دارد، شیعه را هم قبول ندارد و هرجا در این چهل جلد تفسیرش به ما رسیده، گفته خدا لعنتتان کند! یک آدم تاریک، ولی وقتی وارد تفسیر «ألْحَمْدُلِلّه رَبِّ الْعَالَمین» شده، راهنمایی می‌کند و با آن راهنمایی می‌گوید «ألْحَمْدُلِلّه رَبِّ الْعَالَمین» با یک‌میلیون معنا گره خورده است. حالا به منِ طلبهٔ شیعه بگویند دوتا را بگو، می‌گویم من هم معرفت دارم و معرفتم این است: نماز خوب و واجب است؛ قرآن مجید اهل‌بیت(علیهم‌السلام) دربارهٔ این نماز می‌گویند نماز بشوید، نه نماز بخوانید! «إقامَ الصَّلاة» نماز بشوید؛ یعنی وقتی وارد نماز می‌شوی و «الله اکبر» می‌گویی، باید این «الله اکبر» برقی به ذهن، قلب و عقلت بزند که مستقل، بزرگ و خزینه‌داری در این عالم هستی غیر از پروردگار عالم ندانی. پس، از کنار او به هر جا می‌روی، غلط می‌روی و به هرچه دل می‌بندی، غلط دل می‌بندی.

 

-جلوه‌ای از علم و معرفت امیرالمؤمنین(ع)

کتابی دارم که نمی‌دانستم تجدید چاپ شده است؛ خیلی کهنه و برای خیلی وقت پیش است و خیلی احتیاط می‌کنم به ورق‌هایش دست بزنم، چون پودر می‌شود. یک سنّی این کتاب را نوشته، مَسلَکش حنفی، اصالتاً اهل بلخ و زندگی‌ش در استانبول ترکیه بوده، همان‌جا هم مرده است. کتاب چهار جلد است که آن را تجدید چاپ کرده‌اند؛ من چهار جلد را خریده‌ام تا این کتاب کهنه از بین نرود. به خدا آدم ماتش می‌برد و اصلاً آدم نمی‌داند چه‌کار بکند، چه بگوید و از این عقب‌ماندگی‌ها، جهل‌ها، نادانی‌ها و نفهمی‌ها نسبت به دین چه خاکی به سرش بریزد!

 

این یک عالم حنفی‌مسلک است؛ ایشان در جلد اول کتابش که «ینابیع‌المودة» است و سنّی از سنّی نقل می‌کند، از شیخ انصاری یا شیخ طوسی یا علامهٔ حلی نقل نکرده، بلکه ایشان از سنّی نقل می‌کند و می‌گوید: علی‌بن‌ابی‌طالب به ابن‌عباس فرموده‌اند: اگر من این هفت آیهٔ سورهٔ حمد را برایتان توضیح بدهم و شما بنویسید؛ وقتی به‌اندازهٔ ظرفیت شما اعلام کردم که درسم تمام است، اگر بخواهید این نوشته‌ها را به جای دیگری انتقال بدهید، باید هفتاد شتر قویِ جوان بیاورید تا این نوشته‌ها را بار آنها بکنید و ببرید. این معرفت علی(ع) است! چه عملی بالاترین عمل است؟ ائمهٔ ما می‌گویند معرفت؛ معرفت هم از رحم مادر به ما داده نشده است. ممکن است زمینه‌اش را به ما داده باشند، اما معرفت کسبی است و باید به‌دنبالش بروم، از یک عالم یا امام یا پیغمبر بپرسم که دین، نماز، روزه و حلال و حرام را برای من توضیح بده. به این خاطر می‌گوید بالاترین کار در این عالم چیست، حضرت می‌گویند معرفت؛ معرفت عملی است و باید زحمت کشید و به‌دنبالش رفت.

 

چهار معرفت واجب برای هر مسلمان

-سعادت انسان در گرو اطاعت از چهار حقیقت

این مقدمه تمام شد، حالا خوب عنایت بفرمایید. به قول قدیمی‌ها، من و امثال من آفتاب در حال غروب هستیم؛ اگر به این مجالس برخوردید، واقعاً غنیمت بدانید! حرف‌هایی که زده می‌شود، اینها عمق قرآن و روایات است. چهار معرفت به ما از اوجب واجبات است و هیچ‌کدام آنها مستحب نیست. معرفت هم کسبی است، یعنی به‌دست‌آوردنی است؛ اینکه راوی می‌پرسد بالاترین عمل در این عالم چیست و حضرت می‌گویند معرفت، چون باید به‌دنبال معرفت بروی، آن را به‌دست بیاوری و زحمت بکشی. حالا یا خودم بروم و این معرفت را کسب بکنم، یا اینکه عالم واجد شرایطی را خود و خدا انتخاب بکنم و تا وقتی زنده هستم، تا وقتی زنده است، عباداتم، معاملاتم، اقتصادم و حلال و حرامم را با او هماهنگ کنم، وگرنه می‌بازم.

 

یکی معرفت الله، یکی معرفت قرآن، یکی معرفت پیغمبر و یکی معرفت امام است؛ برادرانم و خواهرانم! اگر من واقعاً عاشق سعادت و نجات هستم، در حدی قیامت را باور دارم که می‌ترسم به جهنم بروم و دلم می‌خواهد به‌سوی بهشت پرواز بکنم، باید از این چهار منبع اطاعت کنم: اطاعت از خدا، قرآن، پیغمبر و امام. اگر نشناسم، چه اطاعتی بکنم؟ اگر من اصلاً به‌دنبال شناخت واقعی خدا، قرآن، رسول خدا و امام واجب‌الاطاعة نروم، من چه اطاعتی بکنم؟ چیزی که برایم مجهول است، چه‌چیز آن را اطاعت بکنم؟ باید برای من معلوم و در ذهنم هم با دلیل روشن بشود که بالاتر از این چهار منبع نداریم و سعادت من به اطاعت از این چهارتا بستگی دارد.

 

اگر برای من مجهول باشند، اطاعت چه‌چیزی بکنم؟ اگر اینها مجهول باشند، باید مثل یهودی‌ها، مسیحی‌ها، بودایی‌ها و زرتشتی‌ها زندگی کنم. تعدادی هم در ایران همان‌جور زندگی می‌کنند و بی‌نماز و بی‌روزه، سگ‌باز، عرق‌خور، رباخور، زن‌باز و مردباز هستند؛ یعنی هر فسادی را جمع کرده‌اند، چون اصلاً این چهارتا را نمی‌شناسند! ما هم که یک‌خرده آدم خوبی هستیم، نیم‌ بخش از ده بخش معرفت را می‌شناسیم و نُه‌تا و نیم هم بر زمین مانده است. لذا ما تقوا، عمل و اخلاق بالایی نداریم؛ چون در گرو شناخت این چهار حقیقت است که شناختشان هم واجب است. این هم بخش دوم مطلب بود.

 

-پختگی و کمال انسان، رهاورد شناخت چهار حقیقت الهی

امشب که من نمی‌توانم از توحید، نبوت و قرآن بگویم؛ چون امشب شب ولادت وجود مبارک امام دهم، امام واجب‌الاطاعة است. از کجا می‌گویی واجب‌الاطاعة؟ «أَطِیعُوا اللهَ» این وجوب اطاعت از خداست؛ چون امر است. همهٔ لبهٔ تیز آیه در این «واو» است که بعد از «أَطِیعُوا اللهَ» آمده و خیلی کار فوق‌العاده‌ای می‌کند. «أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»، اسم این «واو» در مدارس ما طلبه‌ها، «واو» عاطفه است. عطف یعنی اتصال دادن؛ خیلی دقت بفرمایید! معطوف را که مطلب بعد از خودش، معطوف همیشه بعد از «واو» است؛ یعنی آنچه می‌خواهیم به قبل پیوند بدهیم و وصل کنیم. «أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ»، اطاعت از پیغمبر مساوی با اطاعت از خداست. این کار «واو» است؛ یعنی حکم معطوف با معطوف‌علیه بی‌کم‌وزیاد مساوی است. همان‌گونه که اطاعت از خدا واجب است، اطاعت از پیغمبر نیز به همان کیفیت واجب است. خدا دوباره یک «واو» دیگر می‌گذارد و می‌فرماید: «وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ»، یعنی حکم این معطوف(اولی‌الامر) به‌وسیلهٔ این واو، همان حکم «أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» است.

 

اولی‌الامر به‌معنای سپهبد نیست که اهل‌سنت می‌گویند؛ به‌معنی آن‌کسی نیست که مردم انتخابش می‌کنند و به مجلس می‌فرستند؛ بلکه اولی‌الامر با دقت در این واو، حکمش در وجوب از اطاعت، حکم پروردگار و پیغمبر اسلام است. هر بقالی، عطاری، آخوندی، طلبه‌ای، سرلشکری، وزیری یا وکیلی نمی‌تواند اولی‌الامر باشد؛ یعنی شما قبول می‌کنی یک وکیل را در مرحلهٔ سوم بعد از خدا و پیغمبر بگذاری؟ اصلاً دلت می‌آید؟ اصلاً کار درستی است؟ شما می‌توانی به خودت بقبولانی آقای وزیر همان حکمی را دارد که پیغمبر و خدا دارد؟! خود بیچاره‌اش قبول ندارد، مگر اینکه ما به او فشار بیاوریم که تو را به خدا قبول کن؛ خودش هم قبول ندارد! با همین «واو» ثابت می‌شود که اولی‌الامر مثل پیغمبر(ص) معصوم هستند و پاکِ کامل مثل پروردگارند. وجوب اطاعت از خدا و پیغمبر و اولی‌الامر یک کیفیت دارد و ابداً فرقی نمی‌کند.

 

دوباره به سراغ اهل‌تسنن برویم؛ آنها کمک‌های خیلی خوبی به ما داده‌اند. حالا کمک خوب به ما دادند که نمی‌شود در گوششان زد! اهل‌سنت نه در یکی، نه دوتا، نه شش‌تا و نه ده‌تا کتاب نقل کرده‌اند و ما این روایت را در کتاب‌هایمان نداریم. یک‌وقت خیال نکنید روایت طرفینی است، این روایت برای آنهاست. جابر می‌گوید: من خدمت پیغمبر(ص) رفتم و گفتم من دوبخش از این آیه‌ای را که تازه نازل شده، می‌فهمم و یک بخش آن را نمی‌فهمم. واقعاً خوش‌به‌حال آدمی که چیزی را نمی‌فهمد و به یک دانا بگوید من نمی‌فهمم، حالی‌ام کن! پیغمبر(ص) فرمودند: آیه را بخوان؛ جابر آیه را خواند و گفت: این دو بخش «أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ» را می‌فهمم و حالی‌ام می‌شود، اما «وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ» را حالی‌ام نمی‌شود. منظور از اولی‌الامر، صاحبانی هستند که فرمان زندگی عِباد الهی در دستشان است. اولی‌الامر در اینجا یعنی فرمان، هویت و هدایت زندگی. حضرت فرمودند: گوش بده تا من این اولی‌الامر را به تو معرفی بکنم.

 

جابر می‌گوید رسول خدا(ص) دستشان را بلند کردند و روی شانهٔ علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) گذاشتند(چون آنها ننوشته‌اند امیرالمؤمنین، من نگفتم و متن حرف آنها را می‌گویم) و گفتند: این اولی‌الامر است و فرزندش حسن و حسین، دو اولی‌الامر بعد از او هستند. حالا امام حسن و امام حسین شش‌هفت‌ساله بودند! فرزند حسین، علی‌بن‌الحسین، اولی‌الامر بعد است؛ فرزند او محمد‌بن‌علی، اولی‌الامر بعد است؛ همین‌جور شمردند تا به وجود مبارک حضرت هادی(ع) رسیدند که امشب شب ولادتش است، بعد امام عسکری(ع) با اسم و بعد هم امام عصر(عج) را نام بردند و گفتند: جابر! اینها اولی‌الامر هستند که خدا می‌گوید. سه‌نفر آنها به‌دنیا آمده بودند.

 

جالب این است که این سعودی‌های خبیثِ ملعونِ دوزخی، دو سه تا از پدران قبلشان که این مسجد نبی را ساخته‌اند، اسم هر چهارده اولی‌الامر را به دیوارهای مسجد در یک دایره زده بودند؛ چون روایت برای خودشان است. ما شیعیان چه سرمایه‌هایی داریم! من در عرفات بودم که یکی از اساتید دانشگاه الازهر یک‌نفر را به کاروان ما فرستاده و گفته بود: من نمی‌توانم پیش شما بیایم؛ مذهب من شصت سال در مصر این مذهب بوده، ولی امسال که صدای دعای عرفهٔ حضرت ابی‌عبدالله الحسین(ع) از چادر ایرانی‌ها می‌آمد، گوش دادم(بعداً پرسیدم و گفتند شما خوانده‌اید) و به‌اندازهٔ عمرم گریه کردم، بعد از دعا هم شیعه شدم؛ چون دیدم رهبران ما یک کلمه از این حرف‌ها را ندارند و بلد هم نبودند، من برای چه به‌دنبال بی‌سوادهای دنیا و فرهنگی بروم که این معارف را ندارد!

 

من نامه‌ای از یکی از اساتید الازهر دریافت کردم که نامه را نگه داشته‌ام. به من نوشته که من این‌جور شیعه شدم(حالا مقداری از من صحبت کرده) و جدیداً هم خدا پسری به من داده که چون یکی دو روز به ولادت علی‌بن‌موسی‌الرضا مانده است، من اسم این بچه را از باب تبرک، «علی» گذاشته‌ام و فقط از شما تقاضایی دارم. چرا تقاضا دارم؟ گفته بود: برای اینکه شما با امام زمان(عج) آشناتر هستید و من تازه آشنا شده‌ام، از امام زمان(عج) از قول منِ پدر، درخواست کن که از خدا بخواهد بچهٔ من تا آخر عمرش مسلمان و شیعه بماند. شما خیلی سرمایه دارید، اما سرمایه‌ها را نمی‌شناسید.

 

نامه‌ای از استاد دانشگاه سوریه برای من آمده که نامه را دارم؛ می‌دانید که مکتب عراق و سوریه در زمان صدام و زمان اینها بعثی بوده است؛ یعنی توده‌ای تند، خبیث و نجس. او نوشته است: من یک استاد بعثی و خیلی هم باسواد هستم؛ کتاب «توبه در آغوش رحمت» را که شما نوشته‌ای، از یک‌جا به دست من آمد و همهٔ این کتاب چهارصد پانصد‌صفحه‌ای را خوانده‌ام، بعد شیعه شدم و تمام این کتاب را به انگلیسی ترجمه کرده‌ام، به همین زودی هم به قم می‌آیم و می‌خواهم هم نوشته‌های شما، هم مؤسسه و هم خود شما را ببینم.

 

معرفت غوغا می‌کند! وقتی آدم خدا، پیغمبر، قرآن و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) را بشناسد، مسلمان پخته، کامل و جامعی می‌شود. ببینید حرام و حلال الهی چقدر زیبا برای حفظ مردم نظام داده شده است؛ اما معرفت می‌خواهد که بیشتر مردم نمی‌دانند! مرحوم شیخ حرّ عاملی از احفاد حربن‌یزید است، ایشان پانصد سال پیش کتاب «وسائل‌الشیعه» را در اصفهان نوشته که بیست جلد است و دو جلد آن دربارهٔ اقتصاد اسلام و شیعه است. در یک جلدش از پیغمبر(ص) نقل می‌کند که فرمودند: گناه یک درهم(فکر کنم یک قِران باشد) ربا از بیست زنای با مَحرم در خانهٔ کعبه سنگین‌تر است. من اگر این حرام خدا را بشناسم و عذاب و سنگینی آن را بدانم، سرم را هم بِبُرّند، حاضر نیستم لقمه‌ای ربا بخورم؛ یا آنجایی که پیغمبر(ص) می‌گویند: «الصلاة عمود الدین من ترک الصلاة فقد کفر»، تارک نماز از تمام منابع رحمت الهی بریده و در پوشش شیطان است. بقیهٔ آیات و روایات هم همین‌جور است.

 

-شناسنامهٔ معصومین(علیهم‌السلام) در زیارت جامعهٔ کبیره

امام هادی(ع) هم طبق أَطِیعُوا اللهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الأَمْرِ مِنْکمْ»، امام واجب‌الاطاعة است. ایشان کاری کرده که خیلی زیباست و آن فرهنگ امام‌شناسی است؛ یعنی کسی در این عالم مثل حضرت هادی(ع)، امام را به مردم دنیا نشناسانده که این هم در «مفاتیح‌الجنان» است. برادران! زیارت جامعهٔ کبیره را در مفاتیح‌هایی که ترجمهٔ درستی دارد، با دقت بخوانید و دل بدهید تا امامان را با همین شناسنامه بشناسید.

 

کلام آخر؛ دعا به درگاه خداوند برای کسب معرفت

خدایا! به ما، زن و بچه‌های ما، نسل ما و مردم این مملکت معرفت کامل عنایت کن تا ما را در فردای قیامت به‌عنوان جاهل نگیرند و در حبس خانهٔ دوزخ بیندازند.

خدایا! فهم حقایقت را به ما عنایت کن.

خدایا! نسل ما را در قیامت باعث شرمندگی ما قرار نده.

خدایا! امام زمان(عج) را الآن دعاگوی ما قرار بده.

خدایا! در این ماه ذی‌الحجه، آنچه به خوبان عالم از زمان آدم تا حالا عنایت کرده‌ای، به ما گداها، دست‌تهی‌ها و فقیرها عنایت بفرما.

خدایا! حیات و مرگ ما را حیات و مرگ محمد و آل‌محمد قرار بده.

 

اصفهان/ بیت‌الاحزان/ دههٔ دوم ذی‌الحجه/ تابستان1398‌ه‍.ش./ سخنرانی پنجم

 

برچسب ها :