جلسه پنجم پنجشنبه (14-6-1398)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نظر علمای اهلسنت در خصوص آیهٔ «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ»
- نظر خداوند به آفریدن اشرف و اطهر مخلوقات در ابتدای خلقت
- -آفرینش نوری با چهارده شعاع ملکوتی
- -علم، حکمت و معرفت خالص چهارده شعاع نورانی و ملکوتی
- -ولایت تکوینی و تشریعی چهارده نور مقدس بر هستی
- -فرشتگان ملکوت، خادم اهلبیت(علیهمالسلام) و شیعیان آنها
- -تواضع و مهربانی امام حسین(ع)
- -رد شدن عبادت بدون قبول ولایت معصومین(علیهمالسلام)
- توسل حضرت آدم(ع) به اهلبیت(علیهمالسلام)
- کلام آخر؛ گل گمکردهٔ حضرت زینب(س) در میان قتلگاه
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
کلام توضیح دیگری بر آیهٔ شریفهای است که چشم و چراغ قرآن کریم و خورشید این کتاب است: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55). قبل از ورود به بحث معنوی آیهٔ شریفه، لازم است نظر بزرگترین مفسّرین و محدثین غیرشیعه را بشنوید که این نظر، تقویتی برای ارتباط شما با این ذوات مقدسهٔ الهیهٔ ملکوتیه است.
نظر علمای اهلسنت در خصوص آیهٔ «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ»
آلوسی مرد متعصب و آدم خشکی است و دینش سلفیگری است، اما چارهای ندیده جز اینکه در تفسیرش، جلد ششم، صفحهٔ 167 اقرار کند. ایشان میگوید: «غالب الاخباریین» حرف بیشتر روایتکنندگان و اکثر اهل حدیث این است که «علی ان هذه الآیة نزلت فی علیّ» خدا این آیه را برای علی نازل کرده است.
طبری، مفسّر بزرگ غیرشیعه، در جلد ششم، صفحهٔ 390 با ذکر سند در روایت میگوید: «هذه الآیه فی علی ابن ابیطالب»، آیه دربارهٔ علیبن ابیطالب است.
ابن ابیحاتم، مفسر مشهورشان، در جلد چهارم، صفحهٔ 1162 میگوید: «تَصدّق علیّ بخاتمه و هو راکع» علیبنابیطالب انگشترش را در رکوع صدقه داد. وقتی فقیر انگشتر را درآورد، این آیه نازل شد: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ».
خبیثترین، ناپاکترین و پَستترین عالم غیرشیعه، یعنی ابنتیمیه در کتاب «منهاج السنه» خودش، جلد هفتم، صفحهٔ 178 میگوید: مجموعه تفاسیر ما که این آیهها را در حق اهلبیت نوشتهاند، «مُتضمنة للمنقولات التی» روایاتی دارد که «یُعتمد علیها» باید بر این روایت تکیه کرد و قابل رد نیست؛ اگر همهٔ محدثین و مفسّرین گفتهاند این آیه در حق علیبنابیطالب است، باید به حرفشان اطمینان کرد و حرفشان را باور و قبول کرد. این آیه و اینهم حرف بزرگترین مفسّرین، محدثین و متعصبین غیرشیعه؛ حالا توضیح آیه را میدهم.
نظر خداوند به آفریدن اشرف و اطهر مخلوقات در ابتدای خلقت
هنوز چیزی آفریده نشده بود «کان اللّه و لم یکن معه شیئا» و هیچچیزی جز وجود مقدس او نبود. ارادهٔ ازلیهٔ او در ایجاد خلقت و آفرینش ظهور کرد. وجود مقدس حضرت حق در آفریدن و شروع خلقت، با آن حکمت، علم و عظمت بینهایتش، آیا نظر به آفرینش موجود خسیس، یعنی پست یا موجود اخس، یعنی موجود پستتر کرد؟ میشود این را باور کرد که ابتدای خلقت با موجود اخس، پست، بیقیمت و بیارزش شروع شده باشد؟ وجود مقدس او برای آفریدن به اشرف حقیقت و پاکترین مخلوق نظر کرده است. ارادهاش تعلق گرفت که ابتدا اشرف موجود را خلق کند و بعد، کل عالم هستی را زیرمجموعهٔ او قرار بدهد. من دلیل این را هم میآورم که قلبتان مطمئن بشود.
-آفرینش نوری با چهارده شعاع ملکوتی
چیزی که ابتدا آفرید، نور بود؛ نوری که کلی بود و مجموعهای از روایات بسیار مهم اهلبیت(علیهمالسلام) میگویند این نور دارای چهارده شعاع بود و صورت شَبَح داشت. هنوز عنصر نبود و نور بود. و این نور که دارای چهارده شعاع و شَبَح ملکوتی و معنوی بود، از زمانی که آفریده شد تا روزی که این چهارده نفر در این خانهٔ خاکی ظهور عنصری پیدا کردند، اینها نور واحد بودند و شغلشان تسبیح، تقدیس، تحمید و تهلیل پروردگار بود. بعد که فرشتگان، آسمانها و زمین و موجودات آفریده شدند، آنهایی که گوششان قابلیت شنیدن داشت، میشنیدند که این صداها از هستی میآید: «لا اله الا الله»، «الحمدلله» و «سبحان الله». تقدس و تعالی، یعنی شغل این نور با چهارده شعاعش، توحید گفتن، حمد گفتن، تقدیس و تهلیل کردن بود. تا چه زمانی؟ تا زمانی که خودش اراده کرد وجود عنصری اینها را در زمین ظاهر کند.
-علم، حکمت و معرفت خالص چهارده شعاع نورانی و ملکوتی
شما وقتی کلمهٔ نور را میشنوید، همهٔ معانی مثبت را در نور ببینید. این نوری که آفرید و دارای چهارده شعاع بود، علم، حکمت و معرفت خالص بود. خیلی عجیب است که قرآن مجید چه مسئلهٔ عظیمی را مطرح میکند: «الرَّحْمَٰنُ × عَلَّمَ الْقُرْآنَ»(سورهٔ الرحمن، آیات 1-2)، بعد میگوید: «خَلَقَ الْإنْسان»(سورهٔ الرحمن، آیهٔ 3). هنوز که انسان آفریده نشده بود، «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» به چه کسی است؟ آنهم کدام قرآن؟! قرآن علمی، نه قرآن لفظی! قرآن علمی که حقایقش «لا تحصی عجائبه و لا تبلی غرائبه» شگفتیهای قرآن قابلشمردن نیست و حکمت و دانشی بینهایت و بدون ساحل است. وقتی میگوید «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» و بعد میگوید «خَلَقَ الْإنْسان»، باید یکی بوده باشد که قرآن را به او تعلیم میداده است. گُتره که نیست؛ عَلَّمَ الْقُرْآنَ» بدون تعلیمگیرنده که نمیشود! «عَلَّمَ الْقُرْآنَ» به چه کسی؟
آن روز، یعنی در ابتدای آفرینش، قرآن را با همهٔ علومش به این چهارده نور عنایت و عطا کرد و علمی بینهایت شد. علمی که بعداً یک نفر از آنها اعلام کرد: «سَلونی قبل ان تفقدونی». «سَلونی» از چه؟ ایشان نفرمودند از چهچیزی، بلکه فرمودند از همهچیز. چه موقع این علم و حکمت به این چهارده نفر داده شد؟ همان وقت که خلقت نوری داشتند.
این مطلب، یعنی این نور ابتدایی که هنوز هیچچیزی آفریده نشده بود و این نور را آفرید، دانش امروز هم حرفی دربارهٔ آن دارد؟ تا دلتان بخواهد، کتاب و مقالههای زیادی هست؛ ولی نه با این توضیحی که شنیدید. دانش امروز میگوید: اولین عنصر آفریدهشده ذاتاً نور بوده است. این را امروزه میگوید، رسول خدا(ص) میفرمایند: «اول ما خلق الله النور، اول ما خلق الله نوری، اول ما خلق الله القلم» آن قلمی که آفرینش را در زیرمجموعهٔ وجود خودش نگاشت، من بودم و اولین نوری که آفریده شد با بقیهٔ ما که یک نور هستیم، ما بودیم.
-ولایت تکوینی و تشریعی چهارده نور مقدس بر هستی
چنین انواری شایسته و سزاوار این هستند که مقام ولایت تکوینی و تشریعی بر تمام جهان هستی داشته باشند و اسم این ولایت کلیهٔ الهیه است. به سراغ زیارت جامعه میآییم؛ اللهاکبر از این زیارت! اللهاکبر به کسی که این زیارت را بفهمد! این زیارت پر از اسرار، نکات و حِکَم است. یک جملهاش این است که امام معصوم میفرمایند: ای چهارده نور مقدس که «جعلکم محدقین بعرشه» شما را احاطهکنندهٔ بر عرش قرار داد. عرش یعنی چه؟ نهایت حرفی که دربارهٔ عرش پروردگار زدهاند، این است که عرش یعنی مجموعهٔ ظاهر و باطن هستی. این مجموعهٔ ظاهر و باطن هستی در احاطهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) است؛ یعنی این مجموعه محیط به اهلبیت(علیهمالسلام) نیستند، بلکه مُحاط به اهلبیت(علیهمالسلام) هستند؛ یعنی پروردگار عالم اهلبیت(علیهمالسلام) را محیط بر کل جهان هستی، به ظاهر و باطنش قرار داد. مقام ولایت تشریع و مقام ولایت تکوین(تصرف در موجودات) را به آنها عنایت و عطا کرد. ابوخالد کابلی از راویان درست شیعه است، ابوخالد میگوید: وجود مقدس(این ولایت تکوینی است) ابیعبداللهالحسین(ع) نشسته بودند، جوانی درحالیکه شدید گریه میکرد، به زیارت ابیعبدالله(ع) آمد و عرض کرد: آقا ثروت خوبی از مادرم مانده و امروز هم مرده، هیچ وصیتی هم نکرده است؛ فقط به من گفته که وقتی ملکالموت جان مرا گرفت، راجعبه ثروتم پیش ابیعبدالله(ع) برو. حالا چهکار کنم؟ امام فرمودند: حالا مادرت کجاست؟ گفت: جنازهاش در اتاق است. حضرت به این جوان و آنهایی که در اتاق بودند، فرمودند: بلند شوید تا بالای سر جنازهٔ «المرأة الصالحه» این زن باارزش برویم. از کجا المرأة الصالحه است؟ از اینکه حسین(ع) محیط به کل هستی و ظاهر و باطن هستی پیش اوست؛ از اینکه حسین(ع) کتاب خلقت و خلاصهٔ آفرینش است، آفرینشی که در احاطهٔ اوست؛ از اینکه حسین(ع) ولیاللهالاعظم و رحمتاللهالواسعه، یعنی رحمت فراگیر است.
-فرشتگان ملکوت، خادم اهلبیت(علیهمالسلام) و شیعیان آنها
بدبخت مردم روزگارت! ملعون مردم روزگارت! ای کاش مردم روزگارت بهاندازهٔ یکمیلیاردم ارزن، تو را مثل ما میشناختند. بیچاره آن مردم! شما چهکار کردید که خدا شما را با ابیعبدالله(ع) ربط داده است؟ شما کاری نکردهاید، حتی پدر و مادرهایتان، منبریهای تاریخ شیعه و مراجع تقلید هم کاری نکردهاند. پس شما چرا اینگونه شدید؟ امام صادق(ع) میگویند: «شیعتنا منا خلقوا من فاضل طینتنا و عجنوا بماء ولایتنا» خدا میخواست شما را خلق کند، شیعه خلق کرده است. جبر یا اختیار است، بین جبر و اختیار است، من اینها را بلد نیستم؛ آنچه من بلد هستم، این است که ما شیعه، عاشق و شیفتهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) هستیم؛ آنچه من بلد هستم، این است که به والله، تالله، بالله، به این چهارده نفر و به این آیات قرآن، اگر الآن یک نفر بیاید و در جلسه بگوید آقا ساکت شو، من هم ساکت شوم؛ بگوید من با این مردم حرف دارم. بگوید به تکتک شما بهاندازهٔ عالم هستی میدهم که از حسین دست بکشید، کدامهایتان دست میکشید؟ جان ابیعبدالله(ع)، هر کدام دست میکشید، بلند شوید و خجالت نکشید! مگر میشود این گِل را از گِل آنها جدا کرد!
کیستی ای آنکه همه عالمی ××××××××××××× گر تو نبودی، همه عالم نبود
ظاهر و باطن جهان زیرمجموعهٔ شما و عظمت شماست. امام ششم میفرمایند: «الملائکة خُدّامنا» فرشتگان ملکوت نوکر، خادم، بنده و کارگر ما هستند. حرف را تمام نمیکنند و میفرمایند: «و خُدّام شیعتنا» ملائکه افتخار میکنند که نوکر شما شیعیان باشند. لذا امام صادق(ع) میگویند: وقتی شروع به گریه میکنید، ملائکه محاصرهتان میکنند، اشکهایتان را میگیرند و با آب خاصی در بهشت قاتی میکنند که اگر چیزی در آن باشد، شسته بشود و بعد در قیامت، بهجای آن چهچیزی به شما میدهند، خدا میداند!
-تواضع و مهربانی امام حسین(ع)
امام کنار این زن صالحه آمدند، جنازه در اتاق بود. حسین جان، شب جمعه است، یک نفس هم برای ما، زن و بچهٔ ما و نسل ما بزن. ما نمیخواهیم تنها سر این سفره باشیم. امام نگاهی به جنازه کردند و گفتند: مادر، بلند شو! میّت روانداز پس انداخت، بلند شد و نشست. چهکار کرد؟! معلوم است، شیعه با محبوبش چهکار میکند! وقتی نشست، گفت: «السلام علیک یا ابی عبدالله». فرمودند: خانم وصیتت را بگو! گفت: آقا من به بچهام وصیت نکردم و میخواستم به تو وصیت کنم. ثلث مالم در اختیار شما باشد، هر کاری میخواهی بکنی و اگر این بچهٔ مرا شیعهٔ خودت میدانی، دوسوم باقیماندهٔ ثروتم هم برای پسرم؛ اما اگر بچهٔ من شیعهٔ تو نیست، یک دینار و درهمش حرام است که به او بدهی، همهاش برای تو. بعد گفت: یک درخواست هم از شما دارم. فرمودند: بگو!
حسین جان، تو چقدر متواضع، مهربان، آقا و بزرگ هستی! گفت: درخواستم این است که خودت به جنازهٔ من نماز بخوانی و وقتی هم خواستند مرا دفن کنند، سر قبر من بیا و بمان تا من دفن بشوم، بعد از دفنشدن من برو. خیلی معنی جالبی دارد؛ یعنی حسین جان، در وقت مردن، نماز، دفن و برزخ، ما را تنها نگذار! فرمودند: مادر انجام میدهم؛ هم سر دفنت میآیم و هم نمازت را میخوانم.
-رد شدن عبادت بدون قبول ولایت معصومین(علیهمالسلام)
ولایت کلیهٔ الهیهٔ بیقید بر عالم تکوین و تشریع عجیب هم نیست؛ اگر خلقت نوریشان را نگاه بکنید، دریافت این ولایت کلیهٔ تشریعیه و تکوینیه خیلی برایتان آسان میشود. بعد هم شما قرآن را ببینید که پروردگار عالم خیلی از حقایقش را به اولیائش متصل کرده است؛ یعنی بدون این اتصال نمیشود کاری کرد و عملی قبول نمیشود. آیاتش زیاد است. ابراهیم(ع) که خانهٔ کعبه را ساخت، پروردگار به او فرمود: «وَأَذِّنْ فِي النَّاسِ بِالْحَجِّ يَأْتُوكَ»(سورهٔ حج، آیهٔ 27)، ابراهیم مردم را به حج دعوت کن؛ نمیخواهم بهطرف مسجدالحرام، صفا و مروه، عرفات، مشعر و مِنا، کعبه بیایند؛ بلکه میخواهم بهطرف خودت بیایند، یعنی اینجا ابراهیمی بشوند و برگردند. اگر حج آنها بدون معنویت، اخلاق و اسوه بودن تو انجام بگیرد، حج نیست و سیاحت است. اهلسنت نقل کردهاند که رسول خدا(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: علی جان، مَثَل تو در امت من مَثَل کعبه است؛ کعبه نباید پیش مردم بیاید، مردم باید به سراغ کعبه بروند، مردم باید به سراغ ولایت تو بروند و مردم بدون تو نجات ندارند! علی جان، اگر کسی بین رکن و مقام، مقام ابراهیم و دیوار کعبه، عمر روزگار را روزها روزه بگیرد و شبها را به عبادت به صبح برساند، اما با تو نباشد، در قیامت با رو به آتش جهنم میافتد.
توسل حضرت آدم(ع) به اهلبیت(علیهمالسلام)
ما بدون توسل به جایی نمیرسیم و امکان ندارد! این جاده را تنها حرکت نکن، نمیرسی! «طی این مرحله بیهمرهی خضر مکن» که ظلمات است؛ از خطر گمراهی بترس. در تفاسیر است: آدم(ع) روی خاک نشسته و شدید گریه میکند، چرا؟ چون بهخاطر نزدیک شدن به یک درخت از ملکوت، همنشینی با فرشتگان و آن عظمت و ارزش محروم شده است و خدا هم بنا ندارد به گریهٔ بندهاش توجهی نکند. گریه در دین ما غوغایی است! در «وسائلالشیعه» است که امام صادق(ع) میفرمایند: یک قطره گریهٔ درست و حسابی قدرت دارد که تمام آتش هفت طبقهٔ جهنم را خاموش کند. آدم(ع) زارزار گریه میکند؛ گریه با دلِ سوخته کار صورت میدهد! خداوند به جبرئیل خطاب کرد: پیش او برو و کلماتی که یادت میدهم، به او یاد بده و بگو توبهاش را حتماً با آن کلمات قبول میکنم.
شب جمعه است و شب رحمت، مغفرت، احسان و لطف است، لازم هم نیست بگوییم که خدایا امشب دستمان در دست حسین است، میبیند و قبول میکند، میبخشد و میآمرزد. پیش آدم برو و برای او بخوان: ای حمید به حق پیغمبرت، ای عالی به حق علی، ای فاطر به حق فاطمه، ای محسن به حق حسن؛ اینها «جعلکم محدقین بعرشه» محیط به کل هستی هستند؛ این پنجمی یکخرده طولانیتر است: «یا قدیم الاحسان بحق الحسین و منک الاحسان» یعنی به او بگو هر کسی مرا به حسین قسم بدهد، از من احسان میبیند.
در روایت میگوید: آدم(ع) همه را خواند، اما وقتی پنجمی را خواند، دو مسئله برای او پیش آمد: «کسر قلبه» دلش شکست و اشکش ریخت. ای نام تو بهترین سرآغاز، ای اسمی که هر شیعه میشنود، گریه میکند. آدم(ع) از جبرئیل پرسید: من اسم آن چهار نفر را که بردم، خیلی شاد و راحت شدم، این پنجمی کیست که دلم را شکست و اشکم را جاری کرد؟ این اولین بار است که در عالم روضه خوانده شده است. چه کسی روضه را خوانده است؟ خود پروردگار خوانده، جبرئیل که از این حرفها خبر نداشته و به او یاد داده است. جبرئیل در جواب گفت: «یا آدم ولدک هذا یصاب بمصیبة تصغر عنده المسائل» بلاهایی میبیند که تمام بلاهای عالم پیش آن کوچک است. حسین جان، چه دیدی که دل همهٔ انبیا سوخت و اشک همهٔ اشکداران جاری شد؟ چه دیدی که پسرت روی منبر شام گفت: مردم کسی را کُشتید که آسمانها و زمین، ملائکه، وحشیها، پرندگان، کوهها و سنگریزهها برای او گریه کردند. چه بلایی سر تو آوردند؟!
آدم، این فرزندت «یقتل عطشانا غریبا وحیدا فریدا» وقتی او را میکشند که دیگر هیچکس برایش نمانده؛ نه اکبر مانده، نه اصغر مانده و نه عباس مانده است. «لیس له ناصر و لا معین و لو تراه» یا آدم، اگر میشد تا آنوقت میماندی و گوشهای از میدان کربلا نگاهش میکردی، «یهول العطش بینه و بین السماء کالدخان» از شدت تشنگی دنیا را دود میدید و آسمان، خیمهها و بدنهای قطعهقطعه دیگر جلوی چشمش پیدا نبود، فقط سیهزار نفر روبهروی او ایستاده بودند، «فلم یجبه احد الّا بالسُیوف و شُرب الهُتوف» تا ناله میزد، با شمشیر به او حمله میکردند و شربت مرگ به او میچشاندند. آدم اگر بودی و میدیدی، کشتنش خیلی عجیب است، جوری او را میکشند! چطوری میکشند؟!
در بارگاه قدس که جای ملال نیست ××××××××××× سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
شماها یک جمله دارید و راست میگویید؛ من با دیدن این حرفها میفهمم که راست میگویید. جملهتان هم این است: حسین جان، برایت بمیرم! آدم «فیذبح» او را ذبح میکنند؛ اما چطوری؟ «ذبح الشات من قفا» گوسفند را چطوری میخوابانند؟ از پشت سر ذبحش کردند. آدم، با بودن زن و بچهها و خواهرانش، نه یک ساعت، نه دو ساعت، بلکه چهل منزل سر بریدهاش را به نیزه میزنند. این بچهها میدویدند و میگفتند بابا برگرد، بابا برگرد، ما دیگر از تو آب نمیخواهیم.
کلام آخر؛ گل گمکردهٔ حضرت زینب(س) در میان قتلگاه
شب جمعه است؛ دیدند عمه با یک دنیا ادب بهطرف نقطهای میرود. عظمت عمه نمیگذاشت بپرسند، اما اگر میپرسیدند عمه تو که در خیمهها چیزی گم نکردهای، در بیابان هم که نبودهای، بهدنبال چهچیزی میگردی؟ میگفت:
گلی گم کردهام میجویم آن را ×××××××××××× به هر گل میرسم میبویم آن را
اگر بینم گلم در خاک و در خون ×××××××××××× به آب دیدگان میشویم آن را
بهدنبال عمه آمدند، دیدند وارد گودالی شد. در این گودال که هیچچیزی نیست، اینجا برای چه آمد؟ دیدند با یک دنیا ادب نشست، اینجا دیگر امام باقر(ع) شاهد بود، روز عاشورا میگویم که امام باقر(ع) فرمودند چه دیدم! آنها را برایتان میگویم، اگر زنده بمانم! کاش در مصیبتت بمیرم!
عمهام نشست، اول قلوهسنگها، بعد چوبها و تختهها را کنار زد؛ بابا مگر کشتن یک نفر چقدر اسلحه میخواست؟! با یک خنجر سرش را میبریدید، برای چه سنگ و چوب زدید؟ گریه کنید، زهرا و علی(علیهماالسلام) هم با شما گریه میکنند. آنها محیط به هستی و الآن اینجا هستند، شما را میبینند. بعد عمهام نیزهشکستهها و شمشیرها را کنار زد، دیدند زیر بغل بدن قطعهقطعهای دست برد و آرام بدن را روی زانو گذاشت، بدن روی دامنش آمد، رو به پروردگار کرد و گفت: «اللهم تقبل منا هذا القتیل» این قربانی را قبول کن. سرش را که از عالم ملکوت برگرداند، قبل از اینکه بدن را نگاه بکند، دید پیغمبر(ص) با سر و پای برهنه بالای گودال است، معلوم میشود خاک روی سرش ریخته و گرد و غبارآلود است، یکدفعه صدا زد: «یا رسول الله هذا حسینک مرمل بالدماء»، حسین جان شب جمعه است، «یا رسول الله مقطع الاأعضاء» اصلاً جای سالمی برای بچهات نگذاشتهاند...
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ دههٔ اول محرّم/ تابستان1398ه.ش./ سخنرانی پنجم