جلسه چهارم سه شنبه (2-7-1398)
(تهران حسينيه هدايت )عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- نشانۀ محبت واقعی به خدا
- بالاترینِ راه تمسخر انبیای الهی
- محبوبیت نزد خدا در گروِ اقتدا به پیامبر(ص)
- معاملۀ خداوند با مؤمنین گنهکار
- شرط دریافت عفو و بخشش خداوند
- -نگاه خداوند به نیتِ عمل
- معنای پیروی از پیامبر(ص)
- اسلام، دین آسانگیر
- -سه شرط دیندار واقعیبودن از زبان پیغمبر(ص)
- کلام آخر؛ گدایی به درگاه الهی
- -سخنان امام سجاد(ع) با مرد شامی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
انجام یک سلسله کارهای باارزش معنوی که برای همگان هم میسّر است، سبب میشود که انسان در عرصهٔ محبوبیت در پیشگاه مبارک پروردگار قرار بگیرد. بخشی از آیات قرآن و روایات در همین زمینه است.
نشانۀ محبت واقعی به خدا
یکی از آن آیات، آیهٔ شریفهٔ سورهٔ مبارکهٔ آلعمران است. اوایل سوره میفرماید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ وَيَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ»[1] این یکی از زیباترین سخنان قرآن مجید است. از آیه استفاده میشود که در زمان رسول خدا(ص)، عدهای از مردم همهجا اعلام میکردند که ما خدا را دوست داریم. برای اینکه به مردم ثابت کند این ادعای شما ادعای درستی نیست، آیه آمد که به این مردم بگو اگر راست میگویید و خدا را دوست دارید، «فَاتَّبِعُونِي» به من اقتدا کنید، از من پیروی کنید و به حرفهای من گوش بدهید؛ چون دوستداشتنِ خدا انسان را مجذوب یک سلسله مسائل مثبت میکند.
من معلمی هستم که خدایی که میگویید دوستش دارید، من را برای نجات شما و برای سروساماندادن به دنیا و آخرتتان فرستاده است. خدا را دوست دارید، بعد هم کاری به کار من ندارید! خدا را دوست دارید، ولی به من اقتدا نمیکنید و حرفهایم را گوش نمیدهید! ادعای شما ثابت میکند که خدا را دوست ندارید. لازمهٔ دوستداشتنِ خدا پیروی از من است. اگر پیروی کردید، «يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ» شما در عرصهٔ محبوبیت قرار میگیرید. پیغمبر اکرم(ص) چه جایگاه عظیمی نزد پروردگار دارد که هرکس به او اقتدا کند، محبوب خدا میشود! یعنی کار یک انسان به کجا رسیده که اگر کسی به او اقتدا نکند، اصلاً محبوبِ خدا نمیشود. وقتی این سرمایه با انسان نباشد، علاوه بر خرابی دنیا، انسان مرگ و برزخ و قیامت خوبی هم نخواهد داشت.
بالاترینِ راه تمسخر انبیای الهی
در سورۀ یاسین آمده: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبَادِ ۚ مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ رَسُولٍ إِلَّا كَانُوا بِهِ يَسْتَهْزِئُونَ»[2] اندوه و افسوس و حسرت باد بر عدهای که برای نجات و آبادی دنیا و آخرتشان پیغمبر فرستادم، ولی پیغمبر را مسخره کردند. بالاترین نوع مسخره این است که پیغمبر، من را به یک سلسله واقعیات دعوت کند و من نپذیرم. این بالاترین راهِ مسخرهکردن است؛ نه اینکه حالا در کوچه پیغمبر را ببینم و دهنکجی کنم.
محبوبیت نزد خدا در گروِ اقتدا به پیامبر(ص)
این مسئله خیلی عجیب است که محبوب خدا شدن، در گروِ اقتدای به پیغمبر اسلام است. اگر بخواهید عظمت رسول خدا را ببینید، باید آیات گوناگونی را در قرآن مورد دقت قرار بدهید. آیاتی که در نشاندادنِ شخصیتِ پیغمبر اکرم(ص)، بهتآور است! اگر از راه اطاعتِ از پیغمبر(ص) محبوب خدا شُدید، «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ».[3]
این هم خیلی عجیب است! اطاعت از پیغمبر، شما را در عرصهٔ محبوبیتِ خدا قرار میدهد و شما محبوب او میشوید. حاضرم به احترام اطاعت از پیغمبر، «يَغْفِرْ لَكُمْ ذُنُوبَكُمْ» از همهٔ گناهانتان چشم بپوشم؛ البته گناهانی که بین شما و خودم است. گناهانی هست که آمرزشش دست خودتان است. این کاری به من ندارد. به مردم بدهکاری و بدهیات را هم نمیدهی، پس در گناهی. طلبکارت قیامت میتواند برایت ادعای عذاب کند؛ اما حالا میروی طلبش را میدهی و عذرخواهی میکنی؛ اینجا بخشیده میشوی و دیگر برای تو در قیامت تبعاتی ندارد.
معاملۀ خداوند با مؤمنین گنهکار
البته ائمه(علیهمالسلام) برای اینکه ما نگران نباشیم، اینجا مسائلی را مطرح کردهاند. شیعه است؛ شیعهٔ واقعی. بازار بالا و پایین شد و زندگیاش نچرخید. نه بر اساس طمع، بلکه بر اثر جریاناتی که اتفاق افتاد، بدهکار شد. یکوقت کسی طمع میکند که یک هفتهای میلیاردر شود. کلاهبرداریهایی میکند، بدهکار میشود و به زندان میرود. چون همهٔ پولها از بین رفته، نمیتواند بپردازد. ائمهٔ ما چنین شخصی را نمیگویند.
من آدم معقول و کاسب قانعی بودم. جریانات منفیِ زمان به من برخورد و من را زد. جنسهایم نصف قیمت شد. دهتا انبار هم نداشتم؛ یک کاسب طبیعی بودم. حالا بدهکار شدهام. اهل خوردن مال مردم هم نبودم؛ یعنی نیت مالمردمخوری هم نداشتم. آدم درست و پاکی بودم؛ ولی حالا میبینم دهبیستمیلیون بدهکار شدهام. نیت قطعی دارم کار کنم و بدهکاریام را بدهم. نشد، کارم نچرخید و از دنیا رفتم؛ حالا تکلیف من در قیامت چه میشود؟ آیا بهعنوان مالمردمخور، غارتگر و متجاوز به حقوق مردم، من را به محاکمه میکشند یا بهعنوان یک مؤمن با من برخورد میکنند؛ چهکارم میکنند؟
طلبکارم را کنارم میآورند و به او میگویند:چقدر در دنیا از او میخواستی؟ جواب میدهد: دهبیستمیلیون. میفرماید: حالا که دنیا نیست و آخرت است، میخواهی چهکار کنی؟ میگوید: طلب من را بدهی راضی میشوم. میفرماید: اینجا که پول نیست. جواب میدهد: از نماز و روزهاش بردار و در پروندهٔ من بگذار. خدا اینجا نمیگوید باشد؛ یعنی مثلاً برای دهمیلیون، دوهزار رکعت نماز یا روزههایش را به پروندهٔ تو انتقال میدهم. اینجا بحث عوض میشود و چقدر زیبا! «وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» به طلبکار خطاب میرسد: آیا در پروندهات گناهانی داری؟ مثلاً غیبت، چشمچرانی یا شهوترانی حرام. اینها را داری یا نداری؟ پروندهاش روشن است. به پروردگار میگوید: دارم. میفرماید: میخواهی گناهانت آمرزیده شود که جهنم نروی؟ میگوید: چرا نمیخواهم، میخواهم. خطاب میرسد: از این بدهکارت گذشت کن، من هم از گناهان تو گذشت میکنم.
شرط دریافت عفو و بخشش خداوند
یادم باشد اگر گویندهای روی منبر، چنین روایتی را گفت و اینگونه توضیح نداد، من را دچار گمانِ باطل نکند که حالا اگر منِ شیعه پولِ یک شیعهٔ دیگر را خوردم، اشکالی ندارد؛ بهجهنم که خوردم! خداوند در قیامت بین من و او را تصفیه میکند. نه، اینطور نیست. خود من باید یک آدم قابلِ قبولی برای خدا باشم؛ شیعه باشم، مؤمن باشم و نیتهایم درست باشد. اصلاً در عمرم نیت خوردنِ مالِ مردم را نداشتهام؛ حالا گرفتار شدهام و میخواهم مال مردم را پس بدهم، اما پیش نیامد. زن و بچهام هم میدانند من بدهکارم؛ اما بعد از مردن من آنها هم نتوانستند بدهیام را بپردازند. خودشان لنگ زندگی بودند.
-نگاه خداوند به نیتِ عمل
اینکه در روایات ما آمده «إِنَّمَا الْأَعْمَالُ بِالنِّيَّاتِ»[4] یعنی نیتت چگونه است. ما با نیتت با تو معامله میکنیم. این مطلب عجیبی است که مثلاً یک نفر، صبح یا شب از جایی رد میشود و میبیند یک مجلس دینی برقرار است. به آن مجلس میآید و اتفاقاً گویندۀ مجلس، راجع به نماز، روزه یا عبادت صحبت میکند. این شخص هم تحت تأثیر قرار میگیرد. میبیند که بیست سال نماز نخوانده یا روزه نگرفته است. همین طور که حرف گوینده را گوش میدهد، گوینده قرآن میخواند که قیامت، یک عدهای را جهنم میبرند. این مطلب در سورهٔ مدثر است. کارگردانهای دوزخ میگویند: چه شد که گذرت به جهنم افتاد؟ میگوید: من چهار مشکل داشتم که گیرم انداخت؛ یکی اینکه اهل نماز نبودم «لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ».[5]
همان طور که پای منبر آیه و روایت را گوش میدهد، سرش پایین است. آرامآرام اشکش میریزد و میگوید: پروردگارا! نفهمیدم، اشتباه کردم. هیچکس نمیداند من بیست سال است که نماز نخواندهام و روزه نگرفتهام. به زن و بچهام هم وانمود نکردهام که آنها بفهمند من بینماز و بیروزه بودهام. ولی امروز که از این جلسه رفتم، این بیست سال نماز قضا را شروع میکنم. بیست ماه هم قضای روزهها را میگیرم تا به کفارههای هر یک روزش برسد. نیتش هم درست است و کاملاً جدی است. بیرون میآید. همان موقع عمرش تمام میشود و دم درِ جلسه از دنیا میرود. حالا تکلیف این بیست سال نماز و روزه چه میشود؟ خدا بر اساس نیتش، بیست سال نماز و روزه را در پروندهاش پُر میکند؛ یعنی نماز را خوانده و روزه را گرفته است. «وَاللَّهُ غَفُورٌ رَحِيمٌ» این است.
معنای پیروی از پیامبر(ص)
خیلی آیهٔ عجیبی است! «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ»[6] اگر شما واقعاً خدا را دوست دارید، «فَاتَّبِعُونِي». رمز دوستی واقعی این است که از من پیروی کنید. اینهایی را که به شما اعلام کردهام حرام است، مرتکب نشوید. پیروی از پیغمبر چیست؟ همینهاست؛ اینکه این حرامها را مرتکب نشوید، این کارهای خیر را انجام بدهید و این عبادتها را در حد خودتان داشته باشید. امام صادق(ع) میفرمایند: دین آسان است. وقتی کسی را به دین دعوت میکنید، به او سختگیری نکنید. او تازه وارد دین شده است. بگذارید همین نماز واجبِ یومیهاش را بخواند و اگر سالم بود، ماه رمضان را روزه بگیرد؛ اما اینکه به هفده رکعت، سی رکعت هم شما اضافه کنید، این کار را نکنید.
اسلام، دین آسانگیر
ائمهٔ ما همیشه این سفارش را داشتند که دین آسان است. شما به مردم سختگیری نکنید؛ چون شما کارهای نیستید که در دین دخالت کنید. مردم همان چیزی را انجام بدهند که خدا فرموده است. به پیغمبر اکرم(ص) گفت: جهاد به من تعلق نمیگیرد؛ چون من بدن جنگیدن را ندارم. ضعف دارم، ناتوانم، زانو و پا ندارم. حضرت فرمودند: جهاد بر تو واجب نیست. گفت: من چادرنشینم و در بیابان زندگی میکنم. آنقدر هم شتر و گوسفند ندارم که زکات بدهم. حضرت فرمودند: زکات بر تو واجب نیست. گفت: پولی هم نمیماند تا مکه بروم و حج به جا بیاورم. ایشان فرمودند: حج هم بر تو واجب نیست. گفت: یا رسولالله، من نهایتاً از این دین اسلام، هفده رکعت نماز واجبِ شبانهروز را میخوانم و ماه رمضان را هم روزه میگیرم. یا رسولالله، ما بعد از مردنمان کجاییم و چهکارهایم؟ یعنی فکر میکرد خیلی کم دارد و راه نجاتی نیست. این بیابانیها خیلی خودمانی با پیغمبر(ص) حرف میزدند.
-سه شرط دیندار واقعیبودن از زبان پیغمبر(ص)
پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: بعد از مرگت، مثل این دو انگشتت که کنار هم هستند کنار منی؛ اما سه کار هم انجام بده. گفت: چهکار کنم؟ فرمودند: زبانت را از خلافگویی در همه چیز حفظ کن. اصلاً خلاف نگو. خود این زمینهٔ حرکتِ صعودی است. در روایت دارد که ایمان کسی استوار نمیشود، مگر قلبش استوار شود و قلب استوار نمیشود، مگر اینکه زبان استوار شود.
اول اینکه خلاف نگو. آن چیزی که میخواهی دربارهٔ مردم بگویی، حتی مثبت، اضافه نگو. نگو هیچکس مثل تو نیست! نه، این دروغ و اضافهگویی است. اگر همسرت، رفیقت، شریک یا همسایهات یک کار بدی کرد و ناراحت شدی، به او نگو هیچکس در این دنیا بدتر از تو نیست! من با دو اشتباه که بدترین نمیشوم؛ محدود بودم و اشتباه کردم. حالا اگر از یک عالِم دین اشتباهی دیدی، اصلاً علنی آمد و اشتباه کرد؛ اینطرف و آنطرف نگو که اینها همین هستند. این حرف درستی است؟ یعنی کل آخوندها جهنمی و بیدین هستند؟! خلاف نگو.
وقتی از داخل خیابان و کوچه رد میشوی و یک ساختمان نوسازِ دوسه طبقه را میبینی، به رفیقت نگو که دزدی چهکار میکند! مگر با او بودهای که دزدی کرده است؟! خلاف نگو. اگر از کل دین من، فقط یک نماز میخوانی و روزه میگیری و هیچچیز دیگری هم به تو تعلق نمیگیرد، اشکالی ندارد، تعلق نگیرد؛ اما اینکه نگران قیامتت هستی که چه میشود، میگویم نگران نباش؛ قیامت مثل این دو انگشت من که کنار هم هستند، تو هم کنار من هستی، فقط زبانت را نگه دار.
رفیقی داشتم که این جلساتِ ماه رمضان و محرم را میآمد. الآن مرحوم شده است. دامادش به من گفت: او نماز جماعتِ شبش ترک نمیشد. در دو طبقه با هم زندگی میکردیم. یک بار دیدم دیگر نماز نمیرود. گفتم: آقا، چرا دیگر نماز نمیروید؟ گفت: دیگر به اینها نمیشود اقتدا کرد؛ چون یک نفر به من گفت که پسر این پیشنماز با چینش و یک سلسله مسائل و سند، شصتمیلیون از ادارهشان به جیب زده و دهمیلیونش را هم به پدرش داده است.
داماد ایشان به او گفته بود که به این راحتی قبول نکن. ایشان هم گفته بود مگر نمیبینی چه خبر است! دامادشان گفت: سوار موتورم شدم و در خانهٔ آن پیشنماز آمدم و در زدم. دم در آمد و من را شناخت. گفتم باید داخل بیایم. گفت: بفرمایید. چای و یک میوهٔ مختصری آورد. گفتم: پدرزن من اینطور میگوید. گفت: مشکلی نیست، ناراحت نباش. یک نفر هم کمتر پشتِسر من اقتدا کند، بارِ قیامت من کمتر است. فعلاً میوهات را بخور.
رفت و یک سینی چای آورد. سه عدد شناسنامه هم داخل سینی بود. گفت: اینها را بردار و باز کن. دوتا را باز کردم. دیدم دو دختر هشتنهساله دارد. یکی دیگر را که باز کردم گفت: تا بخوانی من صاحب شناسنامه را میآورم. رفت و یک پسر دهیازدهماهه که بغلش بود، آورد و کنار سینی گذاشت و گفت: به خدا من همین یک پسر را دارم. زبانش هم باز نشده؛ ولی از او بپرس شصتمیلیون را چطور دزدیده است!
خلاف نگو که بُردند و خوردند. چهکسی برد و خورد؟ بردند و خوردند یعنی از بالا تا پایین!
کار دوم: شکمت را نگه دار که یک لقمهٔ حرام داخلش نیفتد. کار سوم: شهوتت را هم نگه دار که به حرام آلوده نشود. با این سه کار تو دیندار واقعی هستی. حضرت فرمودند که اگر مراقب نماز، روزه، زبان، شکم و شهوتت باشی، قیامت با من هستی. دین آسان است، به مردم سخت نگیرید.
کلام آخر؛ گدایی به درگاه الهی
خدایا، پیش تو پروندهٔ خوبی نداریم. ما بهخاطر این پروندهمان واقعاً محتاج رحمت و مغفرت تو هستیم؛ یعنی گداییم. تو خودت در قرآن به پیغمبرت گفتی که اگر گدا در خانهات آمد، ردش نکن و سرش داد نکش. «وَأَمَّا السَّائِلَ فَلَا تَنْهَرْ»[7] با گدا به تلخی حرف نزن. حتی به پیغمبر(ص) میگوید: اگر گدا آمد و مشکلش را گفت و تو نداشتی، زبانت را به محبت باز کن و بگو دوباره بیا، انشاءالله خدا حل میکند. با گدا به تلخی حرف نزن؛ این دستور خودت است. خدایا، ما گداییم، خیلی هم گداییم. خدایا، تو بنا نداری گدا را رد کنی.
-سخنان امام سجاد(ع) با مرد شامی
خدایا، شب شهادت زینالعابدین(ع) است. کنار دروازهٔ شام، پیرمردی جلوی مَرکب زینالعابدین(ع) را گرفت و هرچه از دهانش درآمد گفت. امام ردش نکرد، فقط به او گوش داد. نگفتند دهانت را ببند؛ بیتربیتِ بیادب! (صبر کن و زود از کوره در نرو؛ بگذار ببینیم داستان به کجا میکشد.) سخنان بیهودهاش که تمام شد، حضرت خیلی آرام فرمودند: «هَلْ قَرَأْتَ الْقُرْآنَ»[8] پیرمرد قرآن خواندهای؟ گفت: بله، من همیشه قرآن میخوانم.
حضرت فرمودند: این آیه را خواندهای؟ «وَآتِ ذَا الْقُرْبَىٰ حَقَّهُ»[9] گفت: خواندهام. فرمودند: این آیه را خواندهای؟ «وَاعْلَمُوا أَنَّمَا غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَلِلرَّسُولِ»[10] گفت: خواندهام. باز حضرت فرمودند: این آیه را خواندهای؟ «قُلْ لَا أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْرًا إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَىٰ»[11] گفت: خواندهام. دوباره فرمودند: این آیه را خواندهای؟ «إِنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيْتِ»[12]. گفت: جوان ادامه نده. حضرت فرمودند: چرا؟ گفت: این آیاتی که میخوانی، در حقِ اهلبیتِ پیغمبر ما نازل شده است؛ چرا تو میخوانی؟!
حضرت فرمودند: پیرمرد، پیغمبر شما غیر از ما اهلبیتی نداشت. گفت: جوان تو کیستی؟ فرمودند: «أَنَا حسین بْنِ علی بْنِ ابیطالب»، گفت: خاک بر دهان من! پدرت کجاست؟ فرمودند: پیرمرد، با ما همسفر است. سرت را بلند کن و ببین ما با این مرکب آمدهایم، اما پدرم مرکبش نیزه است. افتاد بین مردم و گفت: سنگ نزنید! بد نگویید! ما را به اشتباه انداختند.
«اللَّهُمَّ اغفرلنا وَ لوالدینا وَ لوالدی والدینا وَ لِمَنْ وَجَبَ لَهُ حَقُّ علینا اللَّهُمَّ لَا تُسَلِّطْ علینا مَنْ لَا یرحمنا اللَّهُمَّ اید وَ انْصُرْ أَمَامَ زَمَانِنَا».
[1] سورۀ آلعمران، آیۀ 31.
[2] سورۀ یس، آیۀ 30.
[3] سورۀ صف، آیۀ 12.
[4] بحارالانوار، ج67، ص210.
[5] سورۀ مدثر، آیۀ 43.
[6] سورۀ آلعمران، آیۀ 31.
[7] سورۀ ضحی، آیۀ 10.
[8] بحارالانوار، ج45، ص129.
[9] سورۀ اسراء، آیۀ 26.
[10] سورۀ انفال، آیۀ 41.
[11] سورۀ شوری، آیۀ 23.
[12] سورۀ احزاب، آیۀ 33.