شب دوم سه شنبه (10-10-1398)
(تهران مسجد حسین شهید)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سنجش در قیامت با حق
- -عامل رستگاری انسان در آخرت
- -سنجش سبکِ زیانکاران در آخرت
- -قرآن و اهلبیت، وسیلۀ سنجش عمل
- دوزخ، سرانجام گرفتاری در گناهان کبیره
- -خود مردم، آتشگیرۀ دوزخ
- دشمنیِ آشکار شیطان با بشر
- -قرآن، کتاب روشنگری و بیانگر حق
- -اعلام خطر پروردگار نسبت به وجود شیطان
- -بندگی عجیب شیطان
- -درخواست شیطان از پروردگار
- -ناسپاسی شیطان در برابر عنایات الهی
- -پرورش قلب با عمل صالح
- -اقسام شیطان در قرآن
- -شیطان، دشمنی آشکار برای بشر
- برنامههای دشمن برای انسان
- الف) از طریق ابزارهای مادی
- ب) وسوسه و فریبکاری
- ج) شستوشوی مغزی
- کلام آخر؛ زینب کبری(س)، کلید حل مشکلات
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
سنجش در قیامت با حق
وجود مبارک رسول خدا(ص) بهصورت امر واجب و فرمان لازم، خطاب به همه از زمان خودشان تا روز برپاشدن قیامت میفرمایند: خودتان کل وضعیت خود را بسنجید، پیش از آنکه شما را در معرض سنجش قرار بدهند و شما در سنجش بعد، وزین و ثقیل بیرون نیایید، سبک بیرون بیایید.
-عامل رستگاری انسان در آخرت
خدا در آیهٔ هفتم سورهٔ اعراف میفرماید: «وَ اَلْوَزْنُ یوْمَئِذٍ اَلْحَقُّ» چیزی که شما را در قیامت با آن میسنجند، «حق» است. این حق در دنیا به مردم معرفی شده است: قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام)؛ «فَمَنْ ثَقُلَتْ مَوٰازِینُهُ فَأُولٰئِک هُمُ اَلْمُفْلِحُونَ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 102) کسی که در کنار این دو سنجش الهی و میزان سنجیدن پروردگار وزن داشته باشد، او رستگار و بر موانع راه نجات هم پیروز است. حال سؤال این است که وزن سنگین به چیست؟ قرآن مجید پانزده حقیقت را در آیهٔ 177 سورهٔ بقره مطرح میکند که خلاصهٔ این پانزده حقیقت، سه حقیقتِ اعتقاد صحیح، اخلاق حسنه و عمل صالح است. اگر این سه حقیقت در پروندهٔ انسان باشد، پروندهاش در قیامت وزین خواهد بود و اهل نجات است.
-سنجش سبکِ زیانکاران در آخرت
«وَمَنْ خَفَّتْ مَوَازِينُهُ فَأُولَٰئِكَ الَّذِينَ خَسِرُوا أَنْفُسَهُمْ فِي جَهَنَّمَ خَالِدُونَ»(سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 103) اگر در قیامت مردم را مورد سنجش قرار بدهند، عقاید آنها باطل، اخلاقشان اخلاق حیوانی (چنانکه در قرآن مطرح است) و عملشان هم عمل خلاف و ضد دین باشد، اینها در سنجش سبک بیرون خواهند آمد و خودشان هم آنجا میفهمند که به درد بهشت بردن نمیخورند. حالا بر فرض که آنها را به بهشت ببرند، چون چشم، گوش، زبان، شکم، شهوت و دست و پا را در دنیا فاسد کردهاند، قدرت بهرهگیری از نعمتهای بهشت را ندارند.
بهنظر شما انسان کور بهمعنای قرآن، یعنی کوردل یا انسان کر و لال را به بهشت ببرند، کور که نمیبیند و کر هم صدای خدا و اهل بهشت را نمیشنود، لال هم نمیتواند حرف بزند. چه بگوید، درحالیکه زبان بسته است! در سورهٔ بقره میخوانیم: «صُمٌّ بُکمٌ عُمْی فَهُمْ لاٰ یرْجِعُونَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 18) زبان ندارد تا حرف بزند، چشم ندارد تا ببیند، گوش هم ندارد تا بشنود، شکم هم در حد نعمتهای بهشت ندارد و نمیتواند بخورد؛ اگر نعمتهای بهشتی را بخورد، چون بهشت غذای مناسب با شکم فاسد نیست، بالا میآورد. حالا او را به بهشت ببرند که چهکار کند؟! او باید به جهنم برود. در جهنم چهکاره است؟ پروردگار میفرماید: «فَكانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَباً» او هیزم جهنم و وجودش هم آتشزاست. هیزم چهکار میکند؟ هیزم شعله میکشد. اگر این آدم هم به جهنم ببرند، هر یک نفری که به جهنم برود، آن یک نفر در حد گناهانش در دنیا از همهٔ وجودش آتش شعله میکشد و بالا میزند.
-قرآن و اهلبیت، وسیلۀ سنجش عمل
قبل از اینکه شما را بسنجند، شما خودتان را در دنیا بسنجید که وزن پیدا کنید، وقار و سنگینیِ معنوی پیدا کنید. کِشتیِ پُر امواج را میشکافد و میرود؛ اما کِشتی خالی بالا و پایین میشود، گاهی هم وارونه و غرق میشود. اگر بنا باشد که ما خودمان را طبق گفتار رسول خدا(ص) بسنجیم که باید هم بسنجیم، باید با چهچیزی بسنجیم که وضع ما معلوم بشود و بدانیم حق است یا باطل، نور است یا ظلمت، امروز است یا آخرت، بهشت است یا دوزخ. این وسیلهٔ سنجش کاملاً به انسان نشان میدهد که چهکاره است. امام صادق(ع) میفرمایند: اگر خودتان را سنجیدید و دیدید که وضع درستی ندارید، پس تا نمردهاید، به داد خودتان برسید و وضع خود را تغییر بدهید. آنچه که باید از حسنات انتخاب کنید، انتخاب کنید و آنچه باید از سیئات حذف کنید، حذف کنید. وسیلهٔ سنجش برای این حذف و انتخاب هم، قرآن کریم و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) است.
منظور از اهلبیت(علیهمالسلام)، رسول خدا(ص) تا امام عصر(عج) و وجود مبارک صدیقهٔ کبری(س) است. امام زمان(عج) در جملهای میفرمایند (این جمله را بیشتر بزرگان دین نوشتهاند): الگو و سرمشق من امام زمان در کلیه امور زندگی، فاطمهٔ زهرا(س) است. خود این جمله یعنی چه؟ خود این جمله یعنی زهرا(س) از نظر مقام اعتقادی، اخلاقی و عملی از انبیای خدا کم ندارد. اگر قرآن میگوید که ابراهیم(ع) و پیغمبر(ص) اسوه هستند، امام عصر(عج) هم میفرمایند که صدیقهٔ کبری(س) در همه امور زندگی اسوه است.
دوزخ، سرانجام گرفتاری در گناهان کبیره
شب گذشته روایتی را در یازده بخش برایتان خواندم که وجود مقدس رسول خدا(ص) گناهان کبیره را یازده مورد دانستهاند. هر یک از این گناهان در پرونده بماند یا به پروندهٔ انسان وارد شود و تا وقتی آدم زنده است، تدارک نکند؛ هر یکدانهٔ آنها بس است که آدم را در قیامت اهل دوزخ کند. برای مثال، ده گناه از آن یازدهتا نباشد و فقط زنا در پرونده باشد. خدا در قرآن در خصوص زنا میفرماید: «وَ لاٰ تَقْرَبُوا اَلزِّنیٰ إِنَّهُ کٰانَ فٰاحِشَةً»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 32) کلمهٔ «فاحشه» که در آیهٔ شریفه «الف» و «لام» ندارد، یعنی زشتی بزرگ، سنگین و نفرتآور. «وَ ساءَ سَبِيلًا» و زنا چه بد راهی است! همچنین خدا در سورهٔ فرقان میگوید: «وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ يَلْقَ أَثاماً»(سورهٔ فرقان، آیهٔ 68)؛ «یَفْعل» فعل مضارع است و بر آینده دلالت میکند. معنی آن در آیهٔ شریفه این است: کسی که همواره با زنا در ارتباط است، یک روز و دو روز، یک ماه و یک سال، بیست سال و سی سال نیست؛ چنین شخصی تا وقتی از کار بیفتد، اهل زنا است. وقتی هم که از کار میافتد، مدام غصه میخورد که چرا دیگر قدرت بر زنا ندارم. چنین حالت خطرناکی هم برای انسان پیش میآید، از این پشیمان است که چرا قدرت ندارم و حسرت بر اینکه چرا قدرت ندارم! شما این آیه را عنایت کنید: «ثُمَّ کٰانَ عٰاقِبَةَ اَلَّذِینَ أَسٰاؤُا اَلسُّوایٰ أَنْ کذَّبُوا بِآیٰاتِ اَللّٰهِ»(سورهٔ روم، آیهٔ 10) دیگر به مقام تکذیب و انکار میرسد و همانهایی را که مرتکب میشده، باز هم دلش میخواهد و میخواهد خدا، انبیا و قرآن هم سر راهش نباشند. میخواهد اینها نباشند، جلوی او باز باشد و باز همان گناهان را مرتکب بشود. کسی که همواره در این گناه زنا به سر میبرد، «يَلْقَ أَثاماً» در دوزخ خواهد افتاد.
-خود مردم، آتشگیرۀ دوزخ
این عاقبت یکی از گناهان است، حالا فرض کنید ده گناه دیگر که دیشب شمردم، با آدم نباشد! گناهان کبیره گناهان بسیار زشت و سنگینی است که اگر کسی هر کدامیک از آنها را مرتکب بشود توبه نکند، سبب دوزخی شدن آدم میشود؛ مثل ربا یا خوردن مال یتیم که قرآن میفرماید: «إِنَّ اَلَّذِینَ یأْکلُونَ أَمْوٰالَ اَلْیتٰامیٰ ظُلْماً إِنَّمٰا یأْکلُونَ فِی بُطُونِهِمْ نٰاراً»(سورهٔ نساء، آیهٔ 10) خورندگان مال یتیم آتش میخورند، نه چلوکباب، نه زمین مِلکی و مغازهٔ یتیم را. همهٔ اینها وقتی در گردانهٔ اموال یتیم قرار میگیرد و کسی غارت میکند، نه اینکه مغازه و زمین را خورده، بلکه آتش خورده است؛ نه اینکه لباسی از مال یتیم پوشیده، بلکه آتش پوشیده است؛ ولی چون در دنیاست، پردهای روی این آتش است و پیدا نیست. همین که پردهٔ دنیا برطرف بشود، آتش از همهٔ وجود خورندهٔ مال حرام شعلهور میشود. لذا ما اگر در آیات دوزخ دقت بکنیم، میبینیم آتش دوزخ با کمک گاز، نفت، بنزین، گازوئیل و زغال سنگ شعلهور نیست. خداوند میفرماید: «فَاتَّقُوا اَلنّٰارَ اَلَّتِی وَقُودُهَا اَلنّٰاسُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 24) آتشگیرهٔ دوزخ خود مردم هستند. عنصری جهنم را از بیرون فروزان نمیکند و خود مردم شعلهٔ آتش هستند.
دشمنیِ آشکار شیطان با بشر
وعده دادم که امشب بهسراغ قرآن مجید برویم. دیشب خودمان را با آن روایت یازدهبخشی سنجیدیم، انشاءالله هیچکدام آنها در ما نبوده یا اگر قبلاً اشتباه و لغزشی پیش آمده، توبه و عذرخواهی کرده و پروندهمان را پاک کردهایم. اما بحثی که امشب دارم، بسیار مهم و یکی از مباحث فوقالعادهٔ مطرحشده در قرآن مجید است؛ ولی چون دامنهٔ مطلب خیلی گسترده است، نمیتوانم به شما وعده بدهم که امشب این بحث قرآنی را ببندم و فردا شب بهسراغ یک روایت برویم، پسفردا شب بهسراغ یک آیه برای سنجیدن خود برویم.
-قرآن، کتاب روشنگری و بیانگر حق
قرآن از سورهٔ مبارکهٔ بقره، یعنی دومین سوره تا جزء آخر، 99 بار نام ابلیس و شیطان را برده که خود من امروز صبح تمام آیات را شماره گرفتم و یادداشت کردم. این یکی از مباحث بسیار مهمِ کاربردی قرآن کریم است. 99 بار کم نیست که پروردگار عالم به انسان اعلام خطر کرده است! خدای حکیم، علیم، رحیم و رحمت، خدایی که عدل و رأفت مطلق است و قرآنش کتاب هدایت است؛ در آیات قرآن هم خواندهاید: «ذلِكَ الْكِتابُ لا رَيْبَ فِيهِ هُدىً لِلْمُتَّقِينَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 2)؛ باز در سورهٔ بقره خواندهاید: «الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدىً لِلنَّاسِ وَ بَيِّناتٍ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 185) کتابی که بیانگر حقایق است؛ این عبارت در دعاهای ماه رمضان هم هست. کتاب من روشنگر همهٔ حق و باطل، همهٔ خوبیها و بدیهاست؛ همچنین قرآن مجید شفاست. «شفا» یعنی درمانکننده؛ «شفا» مصدر و بهمعنی درمانکننده است. در حقیقت، کتاب خدا یک دارو و دواخانهٔ کاملی است که هر نوع دارو را برای هر نوع بیماری باطنی، فکری و عملی دارد.
-اعلام خطر پروردگار نسبت به وجود شیطان
خدا 99بار در این کتاب به بشر نسبت به موجودی بهنام شیطان اعلام خطر کرده است. اسم عام آن ابلیس هم «شیطان» و اسم خاص او «ابلیس» است. این را هم عرض بکنم که اگر به فکر کسی بیاید اگر خدا شیطان را نیافریده بود، خیلی راحت بودیم، دردسر پیدا نمیکردیم، به گناهان آلوده نمیشدیم و در چاه گمراهی نمیافتادیم؛ اما دین، قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) به ما راهنمایی کردهاند که شیطان یا همان ابلیس، از همان اول شیطان و ابلیس آفریده نشده است. در سورهٔ بقره میخوانیم: بعد از اینکه فرمان خدا را کنار زد و پروردگار به او فرمود که تو رجیم، ملعون، اهل جهنم، مطرود و ملوم هستی، «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ». همهٔ اینها در سورۀ اعراف و سورههای دیگر هست. فعل «کَانَ» در این آیهٔ شریفه بهنظر قویترین مفسران، مؤید همین است که شیطان پس از نافرمانی خداوند از اهل دوزخ شد. من کتب تفسیر قرآن را دیدم و خودم هم قرآن را در چهل جلد تفسیر کردهام که هر جلدی هفتصد صفحه است و ده جلدش هم چاپ شده است. بهخاطر این فعل «کانَ» در خیلی از کتابها گشت زدهام تا ببینم آیا این به این معناست که شیطان از اول کافر بود و اگر کافر بود، چرا خدا او را کنار ملائکه راه داد؟ خدا که میدانست! اگر نجس و کافر و منکر حقایق بود، چرا خدا او را کنار ملائکه آورد؟ چرا توفیق عبادت ششهزار ساله به فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع) به او داد؟ حضرت هم تعیین نمیکنند که این ششهزار سال از سال دنیایی، یعنی سال کرهٔ زمین است یا سال جای دیگری است که سالش با ما فرق میکند. برای مثال، یک سال در مریخ کمتر از یک سال ماست؛ اما وقتی پلوتو با ما مقایسه بشود، یک سال پلوتو برابر با 83 سال ماست. یکبار که پلوتو دور خورشید بگردد، یک سال میشود و کرهٔ زمین ما اینقدر باید بگردد تا هشتاد سال بشود. اگر بچهای در پلوتو بهدنیا بیاید، وقتی یکساله بشود، آن بچهای که همزمان با او در دنیا بهدنیا آمده، 83 ساله شده است. حالا امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: چه میدانید که این زمان عبادتِ ششهزار ساله از سال زمین بوده، از سال پلوتو بوده یا از سالهایی بوده که یک روز آن، هزار سال و پنجاههزار سال است! خودشان هم بیان نکردهاند.
-بندگی عجیب شیطان
شیطان بندهٔ عجیبی بوده و عاشق عبادت بود که در این ششهزار ساله کمر خم نکرده و خسته نشده است. بعد هم اینکه او را کنار فرشتگان آورد، یعنی تو خوب هستی و جای تو اینجاست. اگر نجس و کافر بود که خدا او را در ملکوت عالم راه نمیداد. با این استدلال، کلمهٔ «کانَ» بهمعنای «صار» است؛ «وَ كانَ مِنَ الْكافِرِينَ» یعنی بندگان من ابلیس از کافران شد، او از اول کافر نبود! من ابلیس را ابلیس خلق نکردم، ترامپ را ترامپ و شمر را شمر نیافریدم؛ اگر بگویید ابلیس را ابلیس، ترامپ را ترامپ، شمر و یزید را شمر و یزید آفریدهام، این جبر میشود و تهمت به من است. شمر شمر شد، شمر نبود؛ ترامپ وقتی بچه و جوان بود، ترامپ نبود و بعداً ترامپ شد.
-درخواست شیطان از پروردگار
این مسئله در فکر ما حل شد که دیگر سؤال نکنیم و بگوییم چرا ابلیس را آفریدی؟ ابلیس که ابلیس آفریده نشده است، بلکه ابلیس ابلیس شد. بعد هم پروردگار عالم را تهدید کرد و گفت: حالا که من مطرود، ملعون و مذئوم شدم، حالا که من رانده و دوزخی شدم، میدانی چهکار میکنم؟ اول به من یک مهلت بده! پروردگار فرمود: «فَإِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ × إِلَىٰ يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ»(سورهٔ ص، آیات 80-81) من به ملکالموت میگویم که جانت را تا برپا شدن قیامت نگیرد. بالاخره باید جان ما را بگیرند که بمیریم و اگر جان ما را نگیرند، ما نمیمیریم. مُردن تعجب دارد، زنده بودن تعجب ندارد؛ حالا کسی بین ما صد سال زندگی میکند، ما سلاموعلیک میکنیم و خیلی هم دوستش داریم، وقتی خبر مرگش را به ما بدهند، میگوییم: وای عجب! مرگ تعجب دارد، حیات که تعجب ندارد.
-ناسپاسی شیطان در برابر عنایات الهی
سپس شیطان گفت: تو زن و مرد را برای عبادت، ارزشها، قرب و لقای خودت، رحمت و بهشت خودت خلق میکنی؛ حالا که به من مهلت دادی، «فَبِعِزَّتِک لَأُغْوِینَّهُمْ أَجْمَعِینَ × إِلاّٰ عِبٰادَک مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ»(سورهٔ ص، آیات 82-83) معلوم میشود که کفر او هم انکار خدا نبوده است و «كانَ مِنَ الْكافِرِينَ» در برابر همهٔ عنایات، الطاف و نعمتهای خدا ناسپاسی کرد. ناسپاس شد، نه اینکه منکر خدا شد. از کلمهٔ «فَبِعِزَّتِک در آیهٔ شریفه استفاده میشود که او به خدا قسم میخورد؛ یعنی تو را قبول دارم، اما همه را گمراه میکنم، «إِلاّٰ عِبٰادَک مِنْهُمُ اَلْمُخْلَصِینَ» شیطان علم بالایی داشت و خبر هم داشت که 124هزار پیغمبر و چهارده معصوم میآیند، برای همین گفت که من نمیتوانم آنها را گمراه بکنم. او هم خدا، هم نبوت و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) را قبول داشت و تمام لَنگیاش برای عمل نکردن به دستور خدا بود. شیطان از نظر اعتقادی لَنگی نداشت، بلکه لَنگیِ او برای عمل بود.
-پرورش قلب با عمل صالح
قبلاً یک چیزی میگفتند که نمیدانم الآن هم میگویند یا نه! من وقتی بچه بودم و به مدرسه میرفتم، به یاد دارم که هرگاه به بعضی از بچههای مدرسه میگفتند نماز بخوان یا ماه رمضان است، روزه بگیر؛ میگفت: قلبت را خوب کن. قلب با عمل صالح رشد میکند و خوب میشود. آدم بدون عمل، همان ابلیس است؛ اگرچه خدا، قیامت، انبیا و ائمه را قبول داشته باشد. ابلیس هم چون خدا را قبول داشت و هم گفت تا قیامت به من را مهلت بده؛ هم قیامت را قبول داشت و هم عباد مخلَصین را قبول داشت که گفت من همه را گمراه میکنم، الّا بندگان مخلص تو را نمیتوانم. او فکر کرد که پروردگار خیلی ناراحت میشود، میترسد و میگوید: تو را از لعنت و طرد شدن درمیآورم؛ اما پروردگار هم با کمال قدرت فرمود: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْک وَ مِمَّنْ تَبِعَک مِنْهُمْ أَجْمَعِینَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 85) خیال نکن که گمراه میکنی، من کاری به گمراهان نداشته باشم؛ همهٔ آنهایی که خودشان را به تو واگذار کردند و به تو واگذار میکنند، آنها را با تو به جهنم میبرم و جهنم را از تو و آنها پر میکنم. خیال نکن که من به بندگانم فکر میدهم، راه نشان میدهم، پیغمبر و امام میگذارم، کتاب برای آنها میفرستم؛ آنها هم نباید با بودن اینهمه حجت من، خودشان را در دامن تو رها بکنند تا هر کاری دلت بخواهد، بکنی و آنها هم هر کاری تو دلت بخواهد، انجام بدهند. من هم جهنم را از تو و پیروانت پر میکنم.
-اقسام شیطان در قرآن
خداوند 99 بار نسبت به ابلیس که اسم خاص و شیطان که اسم عام است، اخطار و هشدار داده و اعلام خطر کرده است. ما چند شیطان داریم؟ اول من معنی شیطان را بگویم تا روشن بشود که چند شیطان در کرهٔ زمین داشتهایم و الآن هم داریم. ریشهٔ اصلی لغت شیطان سه حرفی است: «شَطَنْ». «شَطَنْ» یعنی شر، فساد و مجموع پستیها. هر کسی که بهدنبال گمراهکردن و گرفتن هدایت از مردم، تعطیل کردن عمل صالح و تلنگر زدن به اعتقاد مردم است، این شیطان است. دو نوع شیطان هم هست: «مِنَ ٱلْجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ»(سورهٔ ناس، آیهٔ 6) یک شیطان ندیدنی که قدرتش خیلی کم است و یک شیطان دیدنی که جنس دوپاست، قبلاً اسمش آدمیزاد و انسان بوده و حالا بهخاطر کارکردش، پروردگار مارک شیطان به او زده است. شیطان یعنی موجودی پلید، زیانزننده، گمراهکننده و برباد دهندهٔ ارزشها.
-شیطان، دشمنی آشکار برای بشر
بر این حساب، چنین موجودی امکان دارد که دوست ما باشد یا بعداً دوست ما بشود؟ قرآن مجید میفرماید: منتظر نباش که رفیقت شود و کاری به کار تو نداشته باشد. خدا میفرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یٰا بَنِی آدَمَ أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا اَلشَّیطٰانَ»(سورهٔ یس، آیهٔ 60). کلمهٔ «أَعْهَد» چنانکه بعضی از ترجمهها هم اشتباه کردهاند، بهمعنی پیمان و عهد نیست؛ چون با «إلی» آمده است. وقتی کلمهٔ «عهد» در عربی بدون «إلی» باشد، یعنی عهد و پیمان و قرارداد؛ اما در سورهٔ یس که میفرماید: «أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیکمْ یٰا بَنِی آدَمَ»، «عهد» با «إلی» آمده و دیگر معنی پیمان، تعهد و قرارداد نمیدهد، بلکه به این معنی است: آیا منِ خدا با زبان انبیا و کتب آسمانی به شما سفارش نکردم «أَنْ لاٰ تَعْبُدُوا اَلشَّیطٰانَ» که زیر بار شیطان نروید، حرفهایش را قبول نکنید و از او پذیرش نداشته باشید.
این «أَ لَمْ أَعْهَدْ» از نظر ادبی، استفهام انکاری است؛ یعنی منِ خدا به همهٔ شما سفارش کردم که زیر بار شیطان نروید، «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ». «إنّ» یعنی یقیناً؛ همهٔ حروف قرآن مثل «إنّ»، «قَد» و «إنّما» معنی دارد. یقیناً و حتماً او دشمنی آشکار است، دشمن پنهان هم نیست! دشمن آشکاری است که ارتش پیاده دارد، ارتش سواره هم دارد. ماهوارهها ارتش سوارهٔ امروزش است که این ارتش شیطان است، در جوّ است و با فرستادن انواع فیلمها در تخریب ایمان و اخلاق مردم فعالیت میکند. پیادهنظام او هم همینهایی هستند که بهسراغ آدم میآیند و میگویند: چرا پول میدهی؟ چرا به مسجد میروی؟ چرا پای حرف این آخوندها میروی؟ وقتی همینجور این چراها ادامه داشته باشد و یکخرده طول بکشد، در آدم اثر میگذارد.
برنامههای دشمن برای انسان
این دشمن سه برنامه برایتان دارد:
الف) از طریق ابزارهای مادی
چرا فلان رفیقت باید چنین خانهای در فلان جای تهران داشته باشد و تو نداشته باشی؟ از کجا بیاورم چنین خانهای بخرم؟ اینقدر زیبا حرف میزند که آدم را وسوسه میکند! شیطان میگوید: آنها میدزدند، تو هم بدزد؛ آنها میبَرند، تو هم ببَر؛ آنها رشوه میگیرند، تو هم رشوه بگیر؛ آنها اختلاس میکنند، تو هم اختلاس کن؛ ولی چون اینها بهدنبال رشوهگیر، اختلاسچی و دزد هستند، اینقدر کارت را پنهان کن و سند از خودت نگذار تا گیر نیفتی!
ب) وسوسه و فریبکاری
حیف نیست که زن و بچهات در این خرابه، در این خانهٔ صد متری، با این ماشین شکستنیِ پیکان یا پراید زندگی میکنند؟! سری به خیابانها بزن و ببین که سوار ماشین یکمیلیاردی هستند و زن هم اصلاً روسری ندارد؛ شما نگاه کن و ببین که فلانکس چه ثروتی در بانک دارد؛ تو خودت را معطل این مقدار کم پول و حقوق و این خانه و ماشین کردهای! قرآن میگوید: «مِنْ شَرِّ الْوَسْواسِ الْخَنَّاسِ × الَّذِي يُوَسْوِسُ فِي صُدُورِ النَّاسِ»(سورهٔ ناس، آیات 4-5). «يُوَسْوِسُ» فعل مضارع است؛ این یعنی تو را یکدفعه وسوسه نمیکند، بلکه امروز، فردا و ماه دیگر میرود و میآید. پیش تو نمیایستد که مچ او را بگیری، میرود و میآید و میگوید برای خانه چهکار کردی؟ برای ماشین، دخترت و پسرت چهکار کردی؟ مرتب میگوید که چهکار کردی تا آدم را وادار کند فرمانش را گوش بدهد.
ج) شستوشوی مغزی
چنان مغز مردم و جوانها را شستوشو میدهند که به آنها بباورانند باطل حق است و حق باطل است. مردم گول هم میخورند! اما اگر اهل قرآن و اهل خدا باشند، سخت گول میخورند یا گول نمیخورند.
حالا من موارد روشن این سه مسئلهٔ ابزار مادی، وسوسه و شستوشوی مغزی شیطانها را فردا شب به خواست خدا برایتان بیان میکنم. واقعاً آدم صددرصد یقین میکند «إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ».
کلام آخر؛ زینب کبری(س)، کلید حل مشکلات
من در کتابی نامهای از امام عصر(عج) دیدم؛ شاید دوسه بار بهسراغ کتابهای خودم رفتم و هرجایی که بهنظرم میآمد نامه در آنجا باشد، گشتم و پیدا نکردم. در حقیقت، وقتی نامه را پیدا کردم، باید متن نامه را یادداشت میکردم، اسم کتاب و صفحهاش را هم مینوشتم. معمولاً این کار را در مطالب مهم میکنم، اما نمیدانم چرا این یکی را یادداشت نکردم! در آن نامه، کسی به امام عصر(عج) مینویسد که بهشدت گرفتار هستم، دعایی در حق من بکن. امام زمان(عج) هم در جواب او نوشتند: اگر گرفتار هستی، به زینب کبری(س) متوسل بشو؛ او کلید حل مشکلات است. داستان عجیبی هم از ایشان دارم که اگر در ذهنم بماند، آن را هم فردا شب برایتان میگویم. این داستان نشاندهندهٔ عظمت بینظیر روحی، فکری و شخصیتی زینب کبری(س) است.
یک جمله هم بگویم که نوشتهاند، من خودم هم در نوشتهها دیدهام؛ بعد از شهادت صدیقهٔ کبری(س)، گاهی زینب کبری(س) به بابا میگفت: دلم میخواهد سر قبر مادرم بروم، حضرت هم میفرمودند: دخترم بگذار شب بشود. وقتی شب میشد، به حسن و حسین(علیهماالسلام) میگفتند: شما در دو طرف زینب راه بروید و من که از شما بلندتر هستم، جلوی او راه میروم، به یکی هم میگفتند چراغ محل قبر را خاموش کن که در این رفتن و برگشتن، نامحرمی زینب را نبیند.
لحظات آخری که ابیعبدالله(ع) میدان میرفتند، بهعنوان سؤال و نه بهعنوان ایراد به حضرت سیدالشهدا(ع) گفت: حسین جان، تکلیف ما بعد از شهادت شما چیست؟ حضرت فرمودند: خواهر، شما را بعد از من به شام میبرند و برمیگردانند، بعد به مدینه میروید. تکلیف کل شما فقط یکچیز است: «التّوکل عَلَی اللّه» در بین اینهمه دشمن و حوادث به خدا تکیه کنید که خدا یار و دستگیر شماست. بعد زینب(س) گفت: حسین جان، وقتی شما شهید شدید، یقیناً اینها به خیمهها حمله میکنند، آنوقت تکلیف ما چیست؟ فرمودند: زینب من، بهمحض اینکه من شهید شدم، وقتی هنوز آنها حمله نکردهاند، به تمام زن و بچه بگو که فرار کنند و پشت یکی از تپهها قرار بگیرند تا دشمن قدوبالای شما را در حرکت نبیند.