جلسه اول یکشنبه (15-10-1398)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین.
معرفی فرقه ناجیه
حادثهای که بعد از درگذشت پیغمبر عظیمالشأن اسلام اتفاق افتاد، سنگینترین و خطرناکترین حادثه بود که پیش از پیغمبر تا آدم نمونه نداشت و بعد از پیغمبر تا قیامت هم نمونه نخواهد داشت. بنا به پیشگویی پیغمبر اکرم(ص) جامعه اسلامی قطعهقطعه شد و تبدیل به هفتادوسه فرقه شد که پیغمبر(ص) در زمان حیات خودشان میفرمودند: «کل این فرقههایی که بعد از من درست میشود دوزخی هستند الا یک فرقه، یک طایفه»؛ و جالب این است که غیرشیعه هم در کتابهای مختلفشان این روایت را نوشتهاند. آن فرقهای که اهل نجات است، به تعبیر پیغمبر(ص) فرقه ناجیه -اشاره میکرد به امیرالمؤمنین(ع)- آنهایی هستند که پیرو او هستند. چراکه امیرالمؤمنین(ع) به خواست پروردگار، به اشاره پروردگار، به وسیله پیغمبر(ص) به امت اعلام شد که علی امام بعد از من است، پیشوای بعد از من است، وصی من است، خلیفه من است، جانشین من است.
معنای کلمه خلیفه در روایات
کلمه خلیفه را غیر علمای شیعه، علمای غیرشیعه نیز در معتبرترین کتابهایشان تقریباً در هشتادوپنج روایت بیان کردهاند، با توجه به این روایات و با آیه شریفه تبلیغ: «یٰا أَیهَا اَلرَّسُولُ بَلِّغْ مٰا أُنْزِلَ إِلَیک مِنْ رَبِّک»(المائده، (67که در ذیل این آیه، هم شیعه و هم غیرشیعه نقل کردهاند که این آیه در رابطه با معرفی امامت و خلافت امیرالمؤمنین(ع) نازل شده و این کار را پیغمبر(ص) انجام داده است. خیلی عجیب است که آیه شریفه به پیغمبر میفرماید: در معرفی کردن جانشین بعد از خودت اگر میترسی که مردم شورش کنند -در غدیر خم و به خاطر آن تعصب عربی و کبر و نفاق و اینکه خیلی از اینهایی که در این جمعیت هستند پدران، عموها، برادرها و داییهایشان در جنگها به وسیله مردم مؤمن، مخصوصاً امیرالمؤمنین(ع)کشته شدهاند، و هنوز اینها از آن کافران دل نبریدهاند؛ اگر میترسی «وَاَللّٰهُ یعْصِمُک مِنَ اَلنّٰاسِ»(المائده، 67) خدا تو را نگه میدارد و نمیگذارد خطر متوجه تو شود.
این آیه خیلی عجیب است، نمیگوید والله یعصم علی، چون علی(ع) میخواست معرفی شود، پیغمبر(ص) ترس از این نداشت که به علی(ع) هجوم کنند، پیغمبر(ص) از این ترس داشت که مردم بشورند و یک اره تیز، پای درخت توحید و نبوت بزنند و چراغ توحید و رسالت الهی را خاموش کنند، که از آیه معلوم میشود تمام هدف دشمن در مکه، در غدیر خم و در مدینه از بین بردن پیغمبر بوده؛ یعنی دنبال زدن ریشه بودند که نشد، صبر کردند تا پیغمبر از دنیا رفت، از روز وفات پیغمبر(ص) تا زمان امام عسکری(ع) هر بلایی که برایشان امکان داشت سر اهلبیت(علیهمالسلام) آوردند و یازده تا امام واجبالاطاعه معصوم را کشتند، دنبال دوازدهمی هم بودند که خدا غایبش کرد، دستشان به او نرسید و الا اگر دستشان به او میرسید او را هم مثل پدران گذشتهاش میکشتند.
دین خدا و آیین پروردگار که با بیستوسه سال زحمت پیغمبر(ص) تبلیغ شد تا امروز از لابهلای زندان و تبعید و مجروحیت و مظلومیت و شهادت عبور کرده -شما حالا حوصله خواندن تاریخ را ندارید و خبر ندارید- عالمان و امرای بنیامیه، بنیعباس، سلجوقیان، خوارزمشاهیان و خیلی از حکومتهای بعد از آنها، مخصوصاً حکومت عثمانی در همسایگی ما، دائم تا این زمان فتوا دادهاند که شیعه محدورالدم است، کشتن شیعه واجب است.
اولین شهید راه اسلام
حساب کنید در این هزاروپانصد سال، که فرهنگ پروردگار تجلی در امامت اهلبیت(علیهمالسلام) کرد، بعد از پیغمبر(ص) چقدر شهید داده؟ آماری نیست ولی اولین شهید این راه معلوم است. اولین نفر صدیقه کبری(س) بوده، این همه حادثه برای چیست؟ برای اینکه ایشان تسلیم دزدان -که روز روشن حق را دزدیدند- نشد، برای اینکه در کنار امیرالمؤمنین(ع) برای دفاع از امیرالمؤمنین و ولیاللهالاعظم ایستاد. حالا فکر نکنید که خنجر کشیدند به ایشان زدند یا با نیزه زدند یا با شمشیر زدند، این خیلی خوب معلوم است، طرحی ریختند که فشارهای روحی و جسمی را به ایشان چنان متوجه کنند که ایشان زنده نماند، و زنده هم نماند. یک خانم هجدهساله که روز درگذشت پیغمبر(ص) در کمال سلامت بدن بود، بلاهایی که سر این بدن آمد هفتادوپنج روز بیشتر دوام نیاورد. بدنی که امام صادق(ع) میفرماید: «از این بدن در این هفتادوپنج روزه غیر از پوست و استخوان چیزی نماند». اینکه میگویند ایشان شهیده است، شاید به فکر مردم برسد ایشان که در میدان جنگ نبود، با شمشیر به ایشان حمله نشد، با نیزه حمله نشد، نه! بدتر از شمشیر و نیزه، شمشیر حوادث تلخ بود.
من از اول نوجوانیام تا حالا این داستان را زیاد شنیدهام، اتفاق افتاده که خبر حادثه سختی را به یک مردی دادهاند، مثلاً -این را در روزنامهها هم نوشتهاند، البته نوعش زیاد است، حالا من نمونهاش را میگویم- ناگهانی به یکی خبر دادهاند بچهات از بین رفت، او هم یک آخ گفت و مُرد. این فشار لازم نیست با اسلحه بیاید و آدم را بکشند، این منسوب به صدیقه کبری(س) است: « صُبَّت»، یعنی ریختن. در قرآن هم هست، این لغت در سوره فجر است: «صُبَّتْ عَلَی مَصَائِبُ لَوْ أَنَّهَا صُبَّتْ» خیلی عجیب است «عَلَی اَلْأَیامِ صِرْنَ لَیالِیا»، مصائبی که به من وارد شد اگر به روزگار وارد میشد کل روزگار شب تاریک میشد، فشار اندوه و تأسف و غصه و حزن خیلی فشار شدیدی است، حالا شما ممکن است بگویید صدیقه کبری(س) با این همه دستورات خدا در قرآن به صبر، خب چرا صبر نکرد که از هجوم این حوادث از دنیا برود؟ اتفاقاً بالاترین صبر را کرد.
غصب فدک
-محدوده فدک
بالاترین صبرش این بود که وقتی از مسجد برگشت و سند فدک را گرفتند و پارهپاره کردند و گفتند: برو چیزی حق شما نیست، یک دروغ شاخدار هم گفتند. گفتند فدک -که یک سرزمین آبادی در منطقه خیبر در صدوپنجاه کیلومتری مدینه بود، خیلی آباد بود، درختهای حسابی داشت، و کشت حسابی هم میشد، خیلی هم بزرگ بود، گسترده بود حالا چند هکتار بود من نمیدانم- غنیمت جنگی است، غنیمت جنگی هم طبق آیات قرآن برای همه مسلمانهاست، نه برای یک نفر. اما در این هزاروپانصد سال، صدها عالِم ما طبق قرآن ثابت کردند که فدک غنیمت جنگی نبوده است. ماجرا از این قرار است که منطقه فدک چندتا مالک یهودی داشت که هنرمند در کشاورزی بودند، این چندتا مالک یک روز پیش پیغمبر(ص) آمدند، قلباً مسلمان شدند و بعد به پیغمبر(ص) گفتند: اجازه میدهید مثل سابق، ما این سرزمین فدک را بکاریم، درختهایش را مواظبت کنیم، محصول کشت سالانهاش را تقدیم شما کنیم، شما هم یک مزدی به ما بدهید یا یک درصدی از این کشت و از این خرما را به ما بدهید؟ آن درصدی که خودشان راضی بودند. پیغمبر(ص) فرمودند: عیبی ندارد، پس این چندتا یهودی هم ملکیت فدک را از مالکیت خودشان خارج کردند، با خواست خودشان و با دل خودشان - نه از ترس- تقدیم پیامبر کردند، و از ترس هم مسلمان نشدند، با رغبت مسلمان شدند، بعد هم خداوند متعال باز طبق یک آیه -که شیعه و غیرشیعه نوشتند - به پیغمبر اکرم اعلام کرد: این فدک را همین الآن که زندهای به زهرا ببخش، بشود ملک او که بعد از مرگ تو خاندان تو دستشان از مال دنیا خالی نباشد، که در مضیقه و سختی و رنج قرار بگیرند.
این داستان فدک، البته آنچه که من در این چند لحظه برایتان عرض کردم، خیلی مفصل و با دلایل دیگر در این تفسیرم که چهل جلد است، در آن سورهای که فدک را میگوید «أفاء الله» - فیء یعنی مالی که به دست پیغمبر افتاد و به زهرا بخشید- نوشتم. مسئله فدک را من به نحوی تنظیمش کردم که هیچ عالم بزرگ غیرشیعه نتواند ایراد بگیرد، اما جزو صدها دروغی که مدینه گفت، یکیاش هم این دروغ بود، دیگر از همه شاخدارتر بود که فدک غنیمت است، در جنگ گرفته شده و غنیمت هم برای همه مسلمانهاست نه برای یک نفر، در حالی که پیغمبر اکرم(ص) این فدک را ملکش کردند، ایشان هم از ملکیت خودش درآورد و به دستور خدا -نه به خواست خودش، نه بهخاطر اینکه به دخترش علاقه داشت، گفت من این را ببخشم- که این را در اختیار صدیقه کبری(س) قرار بده.
-دفاع از فدک
ایشان در دفاع از فدک(خوب عنایت کنید)، در دفاع از توحید، در دفاع از نبوت، در دفاع از ولایت، در دفاع از خلافت و در دفاع از حق امیرالمؤمنین(ع) دوتا سخنرانی کردند: اوّلی در مسجد، جلوی مهاجرین و انصار، سخنرانی آمیخته با قویترین دلیل که همه را قانع میکرد، با این سخنرانی باید مهاجرین و انصار از جا بلند میشدند و آنکسی که روی منبر به جای پیغمبر(ص) نشسته بود پایین میکشیدند، عواملش را هم بیرون میانداختند و امیرالمؤمنین(ع) را برمیگرداندند، فدک را هم برمیگرداندند. اما یک نفرشان از جا بلند نشد و از زهرا(س) دفاع نکرد. تمام آنهایی که آن روز پای منبر حضرت زهرا(س) بودند، جزء معذبین در طبقه هفتم جهنم هستند. تقریباً دوازده نفر از امیرالمؤمنین(ع) و صدیقه کبری(س) -مثل سلمان، ابوذر، مقداد، عمار، ابوالهیثمبنتیهان- که بیرون دفاع میکردند، آنها را هم تا سرحد مرگ کتکهایی زدند، تا برای چه دهانتان را باز میکنید، خفه شوید. بقیه مردم هم حکومت را تأیید کردند و برای حکومت نیرو شدند.
طلب یاری فاطمه زهرا (س) از مهاجرین و انصار
من خیلی سختم است این حرف را بزنم، شاید یکی دو بار در پنجاهوپنج سال منبرم روی منبر گفته باشم، سختیام از اصل داستان است. یکی هم این است که مادر من از سادات ریشهدار بود و به حضرت جواد(ع) میرسید، بالاخره صدیقه کبری مادرم است، نمیتوانم توضیح بدهم، خیلی سخت است، ولی حالا برای شما میگویم: امیرالمؤمنین(ع) شب که تاریک میشد، این بدن آزرده را سوار بر مرکب میکرد، میآمد در خانه مهاجرین و انصار در میزد، صاحبخانهها میآمدند دم در، به آنها میگفت: این خانم، دختر پیغمبر است حقش را بردند، حق من را روز روشن بردند، اینها برای اتمام حجت بوده، میگفتند فردا صبح بیا مسجد، ما هم میآییم حقت را میگیریم، حق زهرا را هم میگیریم. فردا صبح امیرالمؤمنین(ع) میآمد مسجد، همه آنهایی را که شب درِ خانههایشان را زده بود، بودند یکیشان بلند نشد، یکیشان هم حرف نزد، این تعصب عربی که تعصب روزگار جاهلیت بود همه را به جهنم برد.
خب شما فکر کنید این هفتادوپنج روز، شبِ روز حادثه آتش، نعره و اربده زدن، مگر این بدن هجدهساله او چقدر طاقت داشت؟ خب عمرش را خاتمه داد، این اولین شهید شده بعد از مرگ پیغمبر(ص) است، کتکخوردهها را هم که اسم بردم، به تدریج از شیعه شهید گرفته شد، به تدریج. حجربنعدی را شهید کردند، رشید هجری را شهید کردند، میثم تمار را به دار کشیدند. اینها شاخههای همان حکومت بعد از مرگ پیغمبر(ص) بودند که اینها را میکشتند، دست و پا قطع میکردند، فقط یک شب -بنا به نقل صدوق(ره) در کتاب عیون اخبار الرضا که صدوق نزدیک به عصر ائمه(ع) بود- به دستور هارون شصتتا عابدِ زاهدِ عارف از نسل فاطمه زهرا(س) را از بیستساله تا هشتادساله سر بریدند و در چاه انداختند. یعنی فرهنگ شیعه متکی به این شهادتها، متکی به نوشتن کتابهای اصیل به دست عالمان شیعه، متکی به منبرهای علمای بزرگ شیعه بود.
منبر رفتن مراجع
زمانی رسم بود -تقریباً تا شصت سال پیش- مراجع تقلید ماه رمضان و دهه عاشورا منبر میرفتند، یعنی برای خودشان سَبُک نمیدانستند، الآن هم قم میبینید که در صدا و سیما بعضی از مراجع ماه رمضان سی شب منبر میروند، پخش میکنند، این رسم الآن خیلی کمرنگ شده ولی یک زمانی -من حالا اصفهان را خیلی واردم، چون تاریخ اصفهان و علمای اصفهان در ذهنم است-کسانی مثل مرحوم آیتاللهالعظمی آقا سید هاشم چهارسوقی، آیتاللهالعظمی آقا سید علی نجفآبادی که میگفتند اعلم علمای شیعه است، اینها حتی در خانهها منبر زنانه میرفتند؛ یعنی میگفتند شیعه نیاز به تبلیغ دارد، ولو حالا داخل خانه باشد، چهارتا زن جمع باشند، روضه خانگی است، ما مسئولیم برویم، شیعه را اینطوری حفظ کردند، با شهادت با تبعید با زندان با تبلیغ. این شما مردم هستید که خودتان، پدرانتان، اجدادتان در تهران، در اصفهان، در شیراز، در راه قزوین، در مناطق انساننشین در قزوین، در همدان، در مازندران، در گیلان، شما مردم هستید و پدرانتان که فرهنگ تشیع را رها نکردید، ماندید و مسجد ساختید و حسینیه ساختید، به چاپ کتابهای بزرگان دین کمک کردید، محرم و صفر را برپا نگه داشتید، ماه رمضان را برپا نگه داشتید، شما خیلی خوب هستید.
فقط یک سفارش من به شما این است که طبق آیات قرآن و روایات ائمه طاهرین(علیهمالسلام) شیطانها با قدرت هرچه تمامتر کنارمان ایستادهاند که کل این بساط را از شما بگیرند، این که خدا به شما داده. پدرانتان و اجدادتان که نگه داشتند و رفتند، اما الآن که روزگار ماهواره و سایت و فساد و افساد و مفسدان است و همه هم با همدیگر جمع شدهاند که این چراغ خدا را در کره زمین خاموش کنند، که دیگر کنار این چراغ میثم درست نشود، حجربنعدی درست نشود، حبیببنمظاهر درست نشود، فضلبنشاذان درست نشود، عبداللهبنیعفور درست نشود. تمام ابزارشان را هم بهکار گرفتهاند، عجیب که هم با خدا دشمن هستند و هم با شما، این اولین آیه سوره ممتحنه است: «یٰا أَیهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّکمْ أَوْلِیٰاءَ»، دشمنان من و دشمنان خودتان را در هیچ چیز زندگیتان راه ندهید، پنجره به رویشان باز نکنید؛ یعنی دینتان را، اعمالتان را، اخلاقتان را، پول خرج کردنتان را برای خدا، مسجدسازیتان را، حسینیهسازیتان را، مخصوصاً پر کردن مجالس را نگه دارید که فرصت کم است. مگر ما چند سال زندهایم؟ نگه دارید و انتقال به نسل بعدتان هم بدهید، و بدانید که فرهنگ اهلبیت(علیهمالسلام) از لابهلای خون و شهادت و تبعید و زندان و زحمات هزاروپانصد ساله راویان ائمه(ع) و علمای بزرگ شیعه و نوشتنها و تبلیغ کردنها به دست ما رسیده و همیشه خون، به این فرهنگ کمک کرده اگر کسی اهل تحلیل تاریخی باشد و تحلیل کند، میفهمد اگر کربلا اتفاق نیفتاد، امروز در کره زمین یک مسلمان هم نداشتیم.
فرهنگ شهادت
این پیشامد در زمان خود پیغمبر(ص) هم شد، جنگ بدر هنوز شروع نشده بود که پیغمبر اسلام به ارزیابان گفتند: یک دیدی به کار دشمن بزنید، بیایید برای من گزارش بیاورید. رفتند و آمدند گفتند: آقا ما دوتا اسب داریم، اینها صدتا اسب آوردهاند، ما یک آشپزخانه معمولی داریم، یک خرده نان و ماست و نان و دوغ و نان و پنیر است، آنها آشپزخانه بسیار سرپایی دارند. اسلحه ما کم است، آنها غرق سلاح هستند. بعد هم مجموع ما سیصدوسیزده نفرند، آن هم همه زره ندارند، کفش ندارند، کلاه ندارند، آنها تعدادشان سه برابر ماست، هزار نفرند. گزارش که تمام شد پیغمبر اکرم(ص) رو به عالم ملکوت، عالم رفعت کرد همین دو کلمه را گفت: «خدایا اگر اراده کردی ما کشته شویم تسلیم اراده تو هستیم؛ اما خدایا میدانی که اگر ما سیصدوسیزدهتا را بکشند کره زمین تا قیامت یک نفر هم پیدا نمیشود اسم تو را ببرد، تمام میشود». اینکه جنگ بدر در اسلام، یک موقعیت معنوی بالایی دارد به این خاطر است. اصلاً بعداً هم هر کس شرکتکننده در جنگ بدر را میدید خیلی به او احترام میکرد. خب، اگر حادثه کربلا اتفاق نیفتاده بود یک موحد در عالم پیدا نمیشد، خون شهید این کار را میکند.
کاربرد خون شهدایی همچون شهید حاج قاسم سلیمانی
خب، این فرهنگ اینطور جلو آمده، این شهادت عظیم هم آخرین شهادت نیست، آخرین حمله نیست. این مرد بزرگی که سالها من با او آشنا بودم، با او رفت و آمد داشتم، ارزشهایش را فهمیده بودم، شما ببینید شهادتش کره زمین را تکان داد، چون خیلی آدم عظیمی بود. خونش کفر جهانی را ترسانده، الآن هر شب و هر روز، خود امریکاییها، خود برزیلیها، خود آرژانتینیها، آنهایی که در قاره آمریکا هستند دارند پیامک میفرستند به ایران که ما آمریکایی نیستیم، ما در این خون شرکت نداشتیم، کاری به کار ما نداشته باشید، ما شما را دوست داریم. یعنی جهان کفر به شدت ترسیده، خود سناتورهای آمریکا، کلهگندههای این گلههای سگ و خوک، هر روز دارند میگویند ترامپ اشتباه کرده، ما از عواقب این مسئله میترسیم. بعضی از اینها را در تلویزیون هم میگویند، شهادت در شیعه کاربرد دارد، زندان در شیعه کاربرد دارد.
حبس مرحوم بافقی به دستور رضاخان
رضاخان رفت در قم، با توپ و تانک آقاشیخ محمدتقی بافقی را در حرم حضرت معصومه(س) زمین انداخت، تا زورش میرسید و نفس داشت با مشت و لگد بدن مرحوم بافقی را له کرد، بعد هم گفت: من دارم میروم تهران، این آقاشیخ را بیاورید تهران، در بدترین سلول و زندان بیندازید. شیعه از لابهلای زندان رد شده، قدردان باشید، آسان به دست شما نرسیده، شما کتاب نخواندهاید و حوصلهاش را ندارید، این طلای بیستوچهار عیار خیلی به زحمت به ما رسیده.
یک نفر از حکومت رضاخان هم مأمور آقاشیخ محمدتقی شد، یعنی بپای سلولشان، آبی میخواهد، چای میخواهد، نانی میخواهد بیاورد. او هم یکبار نه چای زندان را خورد نه نان زندان را، با پارتیبازی یک غذایی بیرون درست میکردند برایش میبردند، مأمورها به او میگفتند چرا اینجا چای حاضر و غذای حاضر نمیخوری؟ میگفت: اینها نجس است، مال این حکومت است و من نمیخورم. بعد هم کاری کرد که این مأمور توبه کرد، اهل نمازشب شد. آمدند به رضاخان خبر دادند این خیلی نفس دارد مأمور ما را هم از ما گرفته، گفت یک مأمور مسیحی برایش بگذارید، بعد از چند وقت مأمور مسیحی را هم شیعه کرد. دوباره گزارش دادند، گفت یک یهودی بدخلق بدطینت را برایش بگذارید، بعد از چند وقت یهودی را هم شیعه کرد و نماز شبخوان. گزارش دادند، گفت از زندان بیرونش کنید و نگه ندارید؛ چون اگر در زندان بماند، من را هم شیعه میکند. شیعه هم خیلی زحمت کشیده هم دین را نگه داشته. باز هم یک کلمه متواضعانه عرض کنم برایتان: «این دین را به هر شکلی هست؛ با چنگ و دندان در خانهتان در کسبتان در کارخانهتان در معاشرتتان حفظ کنید».
شهید حاج قاسم سلیمانی
مرحوم حاج قاسم سلیمانی، خونش از زمان حیاتش به تشیع بیشتر خدمت کرد. شهادتش چراغ عجیبی در کره زمین شده، ما خیلی شهید داشتیم اما دیگر اینطوری نبود که کل مملکت در ایران و در عراق، مرد و زن و پیر و جوان برایش اشک بریزند. معلوم میشود پیش پروردگار یک جایگاه خاصی داشته، من پریشب که منزلشان بودم، خانوادهشان من را صدا زدند، از داخل مردانه رفتم پیششان، همسر باکرامتش و دوتا پسرهایش و دوتا دخترهایش گفتند: بابا وصیت کرده که من را ببرید کرمان کنار شهدا دفن کنید، برای من بارگاه نسازید، گنبد و بارگاه عَلَم نکنید، من یک عبد بودم پیش خدا. و گفت: وصیت هم کرده روی سنگ قبرم بنویسید؛ سرباز قاسم سلیمانی. سردار و سپهبد و فاتح جنگ در عراق و لبنان گفت: به ما گفته اینها را ننویسید سر قبر من. خب حرفم تمام، یک خرده دارد طول میکشد.
روضه حضرت علیاصغر(ع)
آنجا که نشسته بودم نیت کردم یک روضه دلسوز بخوانم، ثواب این روضه، گریههای شما، هدیه این شهید بزرگوار. بعضیهایتان بچه شیرخواره دارید، حال بچه را میبینید، لبورچیدنش را میبینید، دست و پا زدنش را گاهی میبینید، گریه کردنش را میبینید. همه اینها را عاشورا ابیعبدالله(ع) در بچه میدید، دو سه کلمه با مردم حرف زده که در ایران، این دو سه کلمه را تبدیل به زبان کردهاند، چقدر زیبا:
کوفیان این قصد جنگیدن نداشت/ این گلوی تشنه ببریدن نداشت
لالهچینان دستتان ببریده باد/ غنچه پژمردهام چیدن نداشت
اینکه با من سوی میدان آمده/ نیتی جز آب نوشیدن نداشت
با سه شعبه غرق خونش کردهاید/ آنکه حتی تاب بوسیدن نداشت
گریهام دیدید و خندیدید وای/ کشتن ششماهه خندیدن نداشت
دست من بستید و پاکوبان شدید/ صید کوچک پایکوبیدن نداشت
از چه دادیدش نشان یکدگر/ شیرخوار غرق خون دیدن نداشت
السلام علیک یا اباعبدالله یا اباعبدالله.
اللهم اغفر لنا و لوالدینا، و لوالدی والدینا، و لمن وجب له حق علینا، اللهم اهلک اعدائنا وانصر جیوشنا، ایّد قاعدنا واحفظ وانصر امام زماننا، اهلک به حق الحسین اعدائنا.
تهران حسینیه محبان الزهرا فاطمیه 98 جلسه اول