لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم دوشنبه (16-10-1398)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
جمادی الاول1441 ه.ق - دی1398 ه.ش
19.82 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

خداوند، مبدأ ظهور و بازگشت همهٔ موجودات

برای ما که اهل قرآن هستیم، به انبیای الهی و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) مؤمنیم و همهٔ اینها هم در درون ما با لطف خداوند تحقق پیدا کرده است؛ می‌دانیم و یقین داریم که ظهور و به‌وجودآمدن‌ همهٔ موجودات عالم هستی با قدرت، رحمت، لطف و ارادهٔ خداوند بوده است. اول همهٔ عالم هستی از اوست و چون ثابت شده هر اولی آخری دارد، آخر عالم هستی هم براساس اعتقاد همهٔ ما به قرآن، انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) خداست. پروردگار مهربان عالم این دو حقیقت را که او مبدأ ظهور همهٔ موجودات است و بازگشت همهٔ موجودات هم به اوست، در یک آیه بیان فرموده که همه‌مان حفظ هستیم. البته این آیه دربارهٔ ما انسان‌هاست و آیات دیگر که یکی‌دوتای آن را می‌خوانم، دربارهٔ همهٔ موجودات است.

 

-وجود انسان، متکی به خداوند

آن آیه که دربارهٔ ماست، پیغمبر(ص)، ائمه(علیهم‌السلام) و اولیای الهی این آیه را زیاد می‌خواندند؛ چون اول و آخر این آیه یادآور خدا و خداست؛ یعنی جملهٔ اولِ آیه قلب را متوجه او می‌کند و قسمت آخر آیه هم قلب را متوجه او می‌کند: «إِنّٰا لِلّٰهِ وَ إِنّٰا إِلَیهِ رٰاجِعُونَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 156). من اگر به این آیه دل بدهم، باور و یقین کنم که من از خدا هستم، خیلی برای خودم ارزش قائل می‌شوم؛ یعنی وجود من فقط متکی به خداست. او اراده کرد و خواست که مرا با قدرتش، حکمتش، احسانش و لطفش به‌وجود بیاورد و سر سفرهٔ گستردهٔ عالم قرار بدهد. از زمانی که در رحم مادر بودیم تا این لحظه، سر این سفره هستیم و به قول خودش در سورهٔ لقمان، در این سفره هیچ‌چیز از ما، یعنی همهٔ انسان‌ها کم نگذاشته است. 

 

گسترهٔ نعمت خداوند برای انسان‌ها

الف) سفرهٔ مادی خداوند، سفره‌ای بی‌قیدوشرط برای همهٔ بندگان

این سفره هم سفرهٔ عجیبی است و شرطی ندارد که اگر مؤمن هستی، بنشین و بخور و استفاده کن؛ اگر مؤمن نیستی، نخور و نبر و استفاده نکن. آیهٔ شریفه این است: «أَسْبَغَ عَلَیکمْ نِعَمَهُ ظٰاهِرَةً»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 20). این را همهٔ انسان‌ها با چشم خودشان می‌بینند که پروردگار می‌فرماید؛ حالا ما با قرآن آشنا هستیم، آنها که با قرآن آشنا نیستند، با چشم خود‌شان می‌بینند. ما می‌بینیم و می‌گوییم از خداست. هرچه سر این سفره است، پروردگار از روی محبتش به بندگانش داده است. آنهایی هم که قبولش ندارند، همهٔ نعمت‌هایش را می‌بینند، اما اسمی از او نمی‌برند. این امر به او ضرری نمی‌زند و هیچ‌وقت جلوی آن‌کسی که می‌خورد و می‌برد و نمکش را می‌چشد، نمی‌گیرد که نخور، نبر و نچش؛ چون تو دین نداری! تنها کاری که با او نسبت به نعمت‌ها می‌کند، در قیامت است و اینجا جلوی او را نمی‌گیرد؛ می‌خورد، می‌برد و می‌شکند. فردای قیامت فقط به‌خاطر نمکدان شکستن(این را دقت بفرمایید)، نه به‌خاطر خوردن، بردن و پوشیدن.

 

-حسابرسی در قیامت برای ناسپاسان

امام صادق(ع) روایتی دارند که خیلی روایت فوق‌العاده‌ای است. حضرت می‌فرمایند: خدا در قیامت هیچ انسانی را در دادگاه، البته اگر دادگاهی باشد، خیلی‌ها هم دادگاهی نیستند و ممکن است ما با ایمان، عبادت و توبه‌مان پاک از دنیا برویم، دادگاهی هم نشویم. آیه هم در قرآن داریم. حالا این آیه چندتاست، نمی‌دانم! ولی در سوره‌های متعدد است که عده‌ای در قیامت «بِغَیْرِ حِساب» هستند. در مقابلِ آنهایی که حساب دارند و باید حسابرسی بشوند، عده‌ای هم «بِغَیْرِ حِساب» هستند. آنها پاک زندگی کرده‌اند و اگر چهارتا لغزش هم پیدا کرده‌اند، خدا به‌خاطر ایمان‌ و خوبی‌شان بخشیده است؛ اما عده‌ای حسابرسی دارند. چه کسانی حسابرسی دارند؟

 

آنهایی که خورده‌اند، برده‌اند، پوشیده‌اند و نمکدان شکسته‌اند. محاکمهٔ آنها به این شکل نیست که تو در دنیا این‌قدر آب خورده‌ای، این‌قدر نان خورده‌ای، این‌قدر شکر خورده‌ای، این‌قدر قند خورده‌ای که حق تو هم نبوده است. این را به او نمی‌گویند و آنچه در قیامت مورد حساب است، این است که از سر سفرهٔ دنیا که من برایت پهن کرده بودم، شصت، هفتاد یا هشتاد سال به‌خوبی زندگی کرده‌ای و خوب خورده‌ای. من نسبت به آنها با تو حرفی ندارم که چرا خورده‌ای؛ اما اینکه خوردی، چرا سپاسگزاری نکردی و نمکدان را شکستی؟ اینها جوابی ندارند که بدهند؛ آن‌کسی که جوابی ندارد، محکوم است و باید به دوزخ برود. اینها به دوزخ نمی‌روند، می‌روند؟ هیچ‌کس از آن طایفه به اختیار خودش به دوزخ نمی‌رود. قرآن مجید می‌گوید که به فرشتگان گفته می‌شود: «خُذُوهُ فَغُلُّوهُ»(سورهٔ حاقه، آیهٔ 30) او را بگیرید و ببندید، «ثُمَّ اَلْجَحِیمَ صَلُّوهُ»(سورهٔ حاقه، آیهٔ 31)، وقتی او را گرفتید و بستید، داخل جهنم پرتش کنید.

 

ب) سفرهٔ باطنی و معنوی خداوند

این یک سفره که کم هم نگذاشته است؛ در همین آیه به سفرهٔ دوم اشاره می‌کند: «وَ بٰاطِنَةً»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 20)، نعمت‌های معنوی‌ای هم برایتان قرار داده‌ام؛ انبیا، قرآن، عقل، فطرت، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام)، عالم دل‌سوز و واعظ. اینها نعمت‌های باطن من است که برای شما هم قرار داده‌ام. آنهایی که از این نعمت باطن من استفاده کنند، تمام نعمت‌های ظاهر مرا درست مصرف و هزینه می‌کنند. چه‌کار می‌کنند؟ از این نعمت‌های من قدرت می‌گیرند و این قدرت را در راه خدا مصرف می‌کنند. دیشب شام خورده، ضعف و ناتوانی‌اش جبران شده است، الآن بدن بعد از آن شام آمادگی کار دارد و کار می‌کند، نماز صبح می‌خواند و بعد هم به‌دنبال کسب حلال می‌رود. خیلی خوب با مردم برخورد می‌کند! 

 

وقتی این قدرت در معاملات و دادوستدش مصرف شد، دوباره باید سر سفرهٔ مادی عالم بنشیند؛ می‌نشیند و غذای لازم را می‌خورد، دوباره توانمند می‌شود، بلند می‌شود و هشت رکعت نماز می‌خواند و می‌گوید: این روزی که خدا به من داده، درست باید خرج بشود و توان و بدنش را خیلی زیبا هزینه می‌کند، هشت رکعت نماز ظهر و عصر می‌خواند و دوباره به مغازه، کارخانه یا سرِ زمین می‌رود تا غروب می‌شود. غروب به خانه می‌آید و به بچه‌ها می‌گوید: شام را بیاورید؛ یعنی من توانم از ساعت یک بعدازظهر که شروع به خرج کردم، کم و مصرف شده است. دوباره سر سفرهٔ شام می‌نشیند، بعد از نماز مغرب و عشا یا قبل از نماز مغرب و عشا، بدنش دوباره نیرو می‌گیرد.

 

بعد داروی دیگری هم باید به بدنش بدهد تا نیرویش کامل شود. پروردگار در قرآن مجید اسم این نیروی دیگر را «نَوْم» گذاشته است: «وَ جَعَلْنٰا نَوْمَکمْ سُبٰاتاً»(سورهٔ نبأ، آیهٔ 9). خواب چه نعمتی است! هیچ شده که ما دربارهٔ خواب و بی‌خوابی فکر بکنیم که این خواب و کیفیتش چیست؟ از کجا می‌آید؟ چه تحولاتی در بدن ایجاد می‌شود که خوابم می‌برد؟ چه تحولاتی از خواب در بدن ایجاد می‌شود که سیر شدم و خواب به من انرژی داد، بیدار می‌شوم؟ البته قرآن می‌گوید: خودت بیدار نمی‌شوی، بلکه من هر روز صبح بیدارت می‌کنم. در آیه می‌فرماید: اگر تو را بیدار نکنم، باید در خانه تابوت بیاورند، تو را به بهشت زهرا ببرند و لای خاک بکنند. اگر من بیدارت نکنم! ما شصت‌سال است که می‌خوابیم، خدا لطف می‌کند و خوابمان می‌برد. یکی از شکنجه‌های مهم زندان‌های دنیا این است که مأمورها ایستاده‌اند تا زندانی خوابش نبرد. چه شکنجهٔ سختی! آرام می‌خوابی، با لطف من است؛ بیدار می‌شوی، من بیدارت می‌کنم.

 

پیامد گره خوردن بندگان با نعمت‌های معنوی خداوند

وقتی آدم با نعمت‌های معنوی گره می‌خورد، از نعمت‌های مادی هم خیلی درست استفاده می‌کند و حلال و پاکیزه‌اش را به‌دست می‌آورد. وقتی هم که از نعمت‌های مادی توان می‌گیرد، چون با نعمت‌های معنوی گره دارد، توان را خرج خدا می‌کند. البته آنهایی که خیلی ردهٔ بالا هستند، می‌گویند برای خدا حرف می‌زنیم؛ حتی با زن و بچه‌ و رفیق‌ خودمان. اگر بخواهم برای خدا حرف بزنم، با توجه به گرهی که به نعمت‌های معنوی خورده‌ام، دروغ هم می‌گویم؟ نه دیگر، برای چه دروغ بگویم؟ من که نیت واقعی‌ام این است، از سفرهٔ مادی استفاده کرده‌ام و زبانم برای حرف زدن قدرت پیدا کرده، الآن قدرت زبان من برای غذای دیشب است، غذای دیشب هم برای خداست و کسی این غذاها را درست نکرده است. تمام عالم جمع بشوند، نمی‌توانند یک‌دانهٔ گندم زنده بسازند. حالا گندم پلاستیکی می‌سازند، به چه دردی می‌خورد؟! اما نمی‌توانند یک گندم بسازند که داخل خاک بکنند، از یک‌طرفِ این دانهٔ گندم ریشه در زمین بزند و از یک‌طرف هم ساقه بیرون بیاید. همان یک‌دانهٔ گندم طبق قرآن مجید، گاهی به هفتصد گندم تبدیل شود. این کار چه کسی است؟ «وَ اُذْکرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ عَلَیکم»(سورهٔ بقره، آیهٔ 231). این امر واجب است که توجه قلبی به نعمت‌های من بکنید و هر نعمتی که می‌بینید، با توحید و با ارتباط با من ببینید. ببینید که این نعمت به شما قدرت و توان می‌دهد. این توان را باید کجا خرج کرد؟ همهٔ اینها را ببینید و با قلبتان توجه کنید. حالا آسمان و زمین و دیگر موجودات به ارادهٔ خدا کمک کرده‌اند که این سفره برای من پهن شد؛ شب است، آبگوشت می‌خورم، می‌گوید: «وَ اُذْکرُوا نِعْمَتَ اَللّٰهِ»، آبگوشت می‌خوری، به این آبگوشت توجه کن که آبش از کجا آمده؟ آتشی که این را پخته، از کجا آمده؟ این گوشت چطوری برای تو درست شده؟ این دهان را چه کسی به تو داده؟ دندان را چه کسی به تو داده؟ اگر دهان نداشتی، نمی‌توانستی آبگوشت را بخوری؛ اگر دندان نداشتی، نمی‌توانستی بجوی. چه کسی قدرت بلعیدن را به تو داد که بتوانی لقمه را ببلعی؟ اگر دکمهٔ قدرت بلعیدن را ببندم، یک قاشق چای‌خوری آب هم از گلویت پایین نمی‌رفت و در دهانت می‌ماند. چه کسی این قدرت بلع را به تو داد؟ آن‌وقت آدم با این قدرتی که از نعمت‌ها گرفته که برای خداست، خودم هم مال خدا هستم، دهان و دندان و قدرت بلعم هم برای خداست؛ حالا مقداری از توانمندی غذا در زبانم آمده، زبانم هم ساخت خداست؛ الآن که زبان در دهانم تکان می‌خورد و تولید حرف می‌کند، این حرکتش هم برای خداست؛ اگر من به اینها توجه داشته باشم، آیا زبانم را خرج غیبت مردم، فحش دادن و تهمت زدن به مردم و ریختن آبروی این و آن می‌کنم؟! آنهایی که اهل توجه هستند، با زبانشان برای خودشان آتش درست نمی‌کنند. آنها زبان دارند، ولی زبانشان بهشت‌ساز است؛ چشم دارند، ولی نگاه‌هایشان بهشت‌ساز است؛ شنوایی دارند، ولی شنوایی‌شان بهشت‌ساز است؛ شکم دارند و می‌خورند، نیروی غذای هضم‌شده در تمام بدن پخش می‌شود و با این نیرو بهشت‌سازند؛ با قدم‌، دست‌ و قلم‌ خودشان بهشت‌سازند.

 

علل غفلت در کلام امام حسن(ع)

«مِن الله»، یعنی «انا لله» را به همین توضیحی که برایتان عرض کردم، باید نگاه کرد. آدم نباید غفلت بکند، غفلت خیلی خطرناک است! غفلت یعنی بی‌توجهی و به‌معنی فراموشی نیست، نسیان به‌معنای فراموشی است. غفلت به‌معنی بی‌توجهی است که من کنار نعمت‌ها به پروردگار توجهی نکنم. حالا جالب است، حضرت مجتبی(ع) غفلت را چقدر زیبا معنی کرده‌اند! کلمهٔ غفلت در قرآن و روایات زیاد آمده است. در کتاب‌های مهم ‌ماست که مردی پیش حضرت مجتبی(ع) آمد و به حضرت عرض کرد: «ما الغفلة» یابن‌رسول‌الله، غفلت چیست؟ مرتب می‌گویند غافل نباش و غفلت نکن؛ غفلت چیست؟ 

 

الف) ترک مسجد

حضرت فرمودند: غفلت حالتی شیطانی است و شروعش هم از آنجایی است که تو رابطه‌ات را با مسجد قطع بکنی؛ چون اگر به مسجد بروی، بالاخره یا امام جماعت یا یک گوینده یا یک آدم عالم یا یک آدم دل‌سوز، مطالبی برای تو می‌گوید که با شنیدن آن مطالب، آدم متوجه می‌شوی؛ اگر به مسجد نروی، در لجنزار غفلت می‌افتی و دیگر به گوش تو نمی‌خورد. مسجد خوب است. در رادیو و تلویزیون هم زیاد منبر می‌گذارند؛ اما مسجد، «وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ»(سورهٔ جن، آیهٔ 18)، مسجدها به پروردگار وصل است و معنویت و نور دارد. امام مجتبی(ع) می‌فرمایند: در مسجد هدایت می‌شوی. حالا اگر یک‌روز هم عالم مسجد به علتی نشد که حرف بزند، بالاخره یکی کنار دستت هست که یادآوری می‌کند و تذکر می‌دهد.

 

روایتی دیدم که سنّی‌ها هم آن را نقل کرده‌اند؛ آنها هم به شکل ما نقل کرده‌اند. من روایت را در «مستدرک» آنها دیدم(اسم کتابشان مستدرک است)، در کتاب‌های خودمان هم که نوشته‌اند: در روز قیامت که سایه‌ای جز سایهٔ رحمت خدا وجود ندارد، انسانی -مرد یا زن- را در سایهٔ رحمت خدا می‌آورند که هیچ آسیبی از قیامت نمی‌بیند. حالا همه را محاکمه می‌کند، عده‌ای را به جهنم می‌اندازند و عده‌ای را سرپا نگه می‌دارند. اوضاع عجیبی است، ولی این شخص اصلاً آسیب نمی‌بیند و راحت است. جلوی چشمش هم ملت را در جهنم می‌ریزند. چرا راحت است؟ پیغمبر(ص) می‌فرمایند:« قَلْبُهُ مُتَعَلّقُ بِالْمَسْجِدِ إذا خَرَجَ مِنْه» وقتی از مسجد بیرون می‌رود، سر کار، کارخانه یا سر زمین می‌رود، قلبش به مسجد گره دارد؛ یعنی انگار در مغازه، هرچه به نماز ظهر نزدیک‌تر می‌شود، شوق می‌کند که الآن به مسجد می‌روم. وقتی هم بیرون می‌رود، دوباره برمی‌گردد؛ یعنی اهل مسجد است. معنی‌اش این است: انسانی در دنیا اهل مسجد بود، نه اینکه شب و روزش را در مسجد خرج کند، بلکه اهل مسجد بود و برای نماز و گوش دادن مسائل الهی می‌آمد. او در روز قیامت در سایهٔ رحمت پروردگار است و حقش هم هست. این هزینهٔ درست نعمت است. در قیامت نمی‌پرسند چقدر خوردی و چه خوردی، بلکه در قیامت فقط از آدم می‌پرسند که این عمرت را چگونه هزینه کردی؟ مین حالا شما که جوابش را دارید و راحت هم جواب دارید؛ اما آنهایی که جوابی ندارند، محکوم هستند.

 

-ارزش والای گذراندن وقت در مسجد

یک علت غفلت، «تَرْکُکَ الْمَسْجِد» اینکه اصلاً با مسجد رابطه نداشته باشید. خیلی‌ها هم رابطه ندارند و بدبخت هستند. به آنها می‌گویند: بیا به مسجد برویم. می‌گوید: مسجد کدام است؟ مگر بیکاری؟! ما که آدم‌های خوبی شده‌ایم، مسجد ما را خوب پرورش داده است؛ اما او می‌گوید مگر بیکاری، حوصله داری؟ حالا به آنجا رفتی، چه‌چیزی گیر تو آمد؟ ما که خیلی چیز گیرمان آمده است. اگر ما به مسجد بیاییم، مثلاً نیم‌ساعت زودتر برسیم، هنوز اذان نگفته‌اند و نماز هم شروع نشده، نشسته‌ام و هیچ کاری هم نمی‌کنم، نه ذکر می‌گویم و نه قرآن می‌خوانم؛ پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: کسی که به انتظار نماز نشسته است، همین انتظارش بازکنندهٔ درِ بهشت است؛ حالا اگر هنوز اذان نگفته‌اند، قرآن هم بخواند، نماز شب هم بخواند، دیگر کسی نمی‌تواند ارزش او را ارزیابی بکند. این مجموعه برای توجه به نعمت است که «مِنَ اللّه» است و این مجموعهٔ نعمتِ هزینه‌شدهٔ با توجهِ به «مِنَ اللّه» بودن نعمت، «إلیهِ راجِعُون» من را به خدا برمی‌گرداند و در پیشگاه خدا، کنار رحمت و لطف خدا می‌روم.

 

-اعتراض خداوند به دعای ابراهیم(ع)

لطف کنید این آیه را دقت کنید؛ وقتی ابراهیم(ع) کعبه را ساخت(در اوایل سورهٔ بقره است)، چند دعا کرد. مقداری از این دعاها در سورهٔ بقره و مقداری هم در سوره‌ای است که به نام خودش است. ابراهیم(ع) گفت: خدایا آنهایی که روزی در اینجا زندگی شروع می‌کنند و اینجا شهر، خانه، محل رفت‌وآمد و خریدوفروش می‌شود، «وَ اُرْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 126). روزیِ خدا را مقیّد کرد و گفت: خدایا، این شهر را مرکز انواع روزی‌های خودت قرار بده. خودِ اینجا که چیزی ندارد! اینجا یک درخت سیب یا یک نخود درنمی‌آید: «بِوٰادٍ غَیرِ ذِی زَرْعٍ»(سورهٔ إبراهیم، آیهٔ 37)؛ اما شما به مکه رفته‌اید و دیدید که از همه‌جای دنیا جنس می‌آید؛ بهترین میوه‌ها، گندم، برنج، گوشت شتر و گوسفند.

 

ابراهیم(ع) گفت: «وَ اُرْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ اَلثَّمَرٰاتِ مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ»، خدا به او گفت: دعای تو دعای کاملی نبود؛ چرا گفتی «مَنْ آمَنَ مِنْهُمْ»؟ اگر در این منطقه کافر، مشرک، بت‌پرست و منافق زندگی بکند، او را از این سفرهٔ مادی محروم نمی‌کنم. «فَأُمَتِّعُهُ قَلِیلاً» او را یک گوشهٔ سفره می‌نشانم؛ هرچه می‌خواهد، ببرد و بخورد؛ اما بعد از تمام شدن عمرش، دیگر «إنا إلَیْهِ راجِعُون» نیست که به پیشگاه و رحمت من برگردد. «ثُمَّ أَضْطَرُّهُ إِلیٰ عَذٰابِ اَلنّٰارِ» برگشت او به آتش جهنم است و به من برنمی‌گردد؛ اما من روزی‌اش را قطع نمی‌کنم، چون کافر و مشرک است.

 

ب) اطاعت از مردم مفسد

امام مجتبی(ع) به آن مرد گفتند: مسجد را ترک نکن، غافل می‌شوی و وقتی غافل شدی، بد درمی‌آوری، بد می‌خوری، بد هم می‌میری، بعد هم به جهنم می‌روی. این یک عامل غفلت بود، عامل دوم غفلت: «وَ طَاعَتِکَ المفسد» مطیع مردم مفسد بشوی. هرچه آدم‌های فاسد به تو بگویند، قبول و عمل بکنی.

من امروز خیلی حرف آماده کرده بودم که خدمت‌ شما بگویم، اما وقت تمام شد، آیه تمام نشد. دو آیهٔ دیگر هم آماده کرده بودم که آن هم پیش نیامد. سه‌ آیه هم از سورهٔ آل‌عمران وعده داده بودم برایتان بخوانم که اینها همه به هم بستگی دارد. ان‌شاءالله اگر خدا لطف کرد، فردا می‌خوانم.

 

کلام آخر؛ الا ای هم‌نشین من کجایی؟

امروز این مرد بزرگ را در تهران تشییع می‌کنند. خیلی‌ها ممکن است به قلبشان بگذرد کجا رفتی، چرا رفتی، چه شد که رفتی، چرا این مملکت را تنها گذاشتی؟ ممکن است به ذهن‌ آنها بیاید. همین ذهنیت که کجا رفتی، چه شد که رفتی و ما را تنها گذاشتی، برای زینب کبری(س) آمد. آن‌وقتی که ابی‌عبدالله(ع) با او خداحافظی خصوصی کردند، سوار مرکب و رو به میدان است، آنجا را هم که دیدید. کربلا را حالا یک‌خرده درست کرده‌اند. از خیمه‌گاه تا میدان، پستی و بلندی بود. مقداری آن راکب می‌آمد تا او را می‌دیدند؛ بعد سرازیر می‌شد و پایین تپه می‌آمد، او را نمی‌دیدند. دوباره بالا می‌آمد، او را می‌دیدند و در آخرین مرحله، دیگر او را نمی‌دیدند.

 

وقتی ابی‌عبدالله(ع) اولین تپه‌ای -تپه‌های کوچک‌کوچک- را رد کرد، خواهر دیگر او را ندید. چه حالی داشت، ما نمی‌دانیم! روی خاک نشست، زانویش را بغل گرفت و گفت:

کجا رفتی که رفت از دیده‌ام دل ×××××××××× به‌دنبال غمت منزل به منزل

کجا رفتی که خونم خوردِ هجران ××××××××××× کجا رفتی که کارم گشت مشکل

الا ای هم‌نشین من کجایی؟ ××××××××××× نمی‌پرسی چرا حال من و دل؟

به دریایی فکندی خویشتن را ××××××××××× که‌از آن موجی نمی‌آید به ساحل

 

دیگر برادر را ندید تا وقتی خواهران و بچه‌ها دیدند وارد گودالی شد. از بالای گودال نگاه می‌کردند و می‌دیدند که چیزی غیر از اسلحه در این گودال نیست. عمه برای چه می‌رود؟ دیدند عمه نشست، همهٔ اسلحه‌ها را کنار زد و زیر بغل بدن قطعه‌قطعه‌ای را گرفت، روی دامن گذاشت و گفت: حسین من، چگونه دلم را آرام کنم؟ حسین من، من و دخترانت از مدینه با تو آمدیم، حالا بلند بشو و ببین شمر، خولی و سنان هم‌سفر من هستند.

 

تهران/ خانی‌آباد/ مسجد رسول (ص)/ دههٔ اول جمادی‌الاول/ زمستان1398ه‍.ش./ سخنرانی هفتم 

برچسب ها :