لطفا منتظر باشید

جلسه چهارم جمعه (13-10-1398)

(تهران مسجد رسول اکرم (ص))
جمادی الاول1441 ه.ق - دی1398 ه.ش
18.65 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

یکی بودن هدف و مسیر انبیای الهی

روایات زیادی در کتاب‌های معتبرِ علمای بزرگ شیعه، عدد انبیای الهی را 124هزار نفر شمرده‌اند که همهٔ این 124هزار نفر هم یک هدف و یک مسیر داشته‌اند، در هدف پاکشان با هم یکی بودند. در آخرین آیات سورهٔ بقره از اهل ایمان نقل می‌کند که تمام مردم مؤمن واقعی می‌گویند: «لاٰ نُفَرِّقُ بَینَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 285). ما تفاوتی بین انبیای الهی قائل نیستیم؛ به این معنا که بگوییم نوح(ع) یک دین و ابراهیم(ع) دین دیگری آورد؛ ابراهیم(ع) یک دین و موسی(ع) یک دین دیگر آورد. همهٔ انبیای خدا یک دین ارائه کرده‌اند که اسم این دین هم اسلام است. حضرت آدم(ع) ابتدا به یک‌نفر، یعنی همسرش مبعوث به رسالت شد و دینی که به همسرش ارائه کرد، اسلام بود؛ ولی چون در آن زمان، این‌همه رشته‌ در زندگی نبود، دین خلاصه بود. بعد که انسان‌ها اضافه شدند، بنابر نیازشان، احکام الهی اضافه شد. 

 

اصل دعوت انبیا بر پایۀ دو حقیقت

الف) توحید

اصل دعوت انبیا هم بر دو حقیقت بود: توحید و قیامت؛ یعنی انبیا آمدند که به مردم بگویند: معبود و آن‌کسی که شایستهٔ عبادت است، یک‌نفر است که پروردگار است؛ نه پول شایسته است که معبود قرار بگیرد، نه بت شایسته است که معبود قرار بگیرد، نه یک قدرتمند شایسته است که معبود قرار بگیرد؛ اگر مردم جهان در هر دوره‌ای اهل توحید بودند، یعنی فرمانبرِ یک‌نفر بودند، آن‌هم علمِ رحمت و حکمت بی‌نهایت، هیچ ستمگر و ظالمی به‌وجود نمی‌آمد؛ چون کسی را نداشت که حرفش را گوش بدهد.

 

-راز مسندنشینی باطل، اطاعت مردم 

علی‌بن‌ابی‌حمزه جریانی را برای حضرت صادق(ع) گفت که مفصّل است. وقتی علی‌بن‌ابی‌حمزه جریان را برای امام گفت، حضرت صادق(ع) فرمودند: بنی‌امیه در ابتدای کار هیچ‌کاره بودند. اینها پیرمردی سگ‌اخلاق به اسم ابوسفیان، زن بدکاره‌ای به اسم هند و توله‌سگ‌ای به اسم معاویه داشتند. چه شد که اینها بر تمام سرزمین‌های اسلامی مسلط شدند؟ اینها که اول کار کسی نبودند؛ یک زن بدکاره، یک پیرمرد به نام ابوسفیان و یک حرام‌لقمه به نام معاویه بودند. مردم مطیع آنها شدند و آنها با اطاعت مردم قدرت گرفتند، باطل را مسندنشین و حق را خانه‌نشین کردند. اینها دست همهٔ امامان معصوم را از کار بستند. 

امیرالمؤمنین(ع) که باید دنیا را اداره می‌کرد، زندگی‌اش به یک بیل، کلنگ و زنبیل محدود شد که دوسه‌روز بعد از مرگ پیغمبر(ص) به کارگری می‌رفت؛ چون فدک را هم برده بودند. در روز روشن، هم حق امیرالمؤمنین(ع) و هم مالی را غارت کردند که پروردگار به اینها واگذار کرد و غنیمت جنگی هم نبود. اگر فدک غنیمت جنگی بود، حرف آن اولی درست بود که به فاطمهٔ زهرا(س) گفت: این مال، یعنی فدک، مِلک همهٔ مسلمان‌هاست؛ پس اگر غنیمت جنگی بود، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) روی فدک دست نمی‌گذاشتند و اگر خودشان سر کار بودند، همه را بین مسلمانانی تقسیم می‌کردند که لازم بود تقسیم شود؛ ولی فدک، «مٰا أَفٰاءَ اَللّٰهُ»(سورهٔ حشر، آیهٔ 6)، بود. این جمله در قرآن است. چندتا یهودی بودند که مالک فدک شدند. فدک سرزمین بزرگی بود که آب، زمین کشاورزی و درخت داشت. این چند یهودی که مالک بودند، مسلمان شدند و به پیغمبر(ص) گفتند: ما دلمان می‌خواهد این منطقه را که نامش فدک است، به شما واگذار کنیم؛ ولی برای اینکه خراب نشود و از بین نرود، شما که در مدینه هستید(از مدینه تا فدک، 150 کیلومتر مثل تهران تا قم فاصله بود)، به ما اجازه بدهید ما هر سال بکاریم، درو کنیم، خرماهایش را بچینیم و به‌خاطر اینکه ما کار می‌کنیم، در کل محصول شریک باشیم. حضرت فرمودند: مانعی ندارد، نصف برای ما و نصف هم برای شما. پیغمبر اکرم(ص) هم در زمان حیاتشان فدک را به صدیقهٔ کبری(س) بخشیدند که این را همه نوشته‌اند. پس حرف آن آقایی که بعد از مرگ پیغمبر(ص) روی منبر گفت فدک غنیمت است، دروغ صددرصد و مخالف قرآن است. امری بود که بخشیده شده بود. فدک را که با جنگ نگرفته بودند، بلکه مالکانشان خودشان از روی رغبت به پیغمبر(ص) بخشیدند. 

دو سه روز بود پیغمبر(ص) دفن شده بود که گرگ‌های مدینه حق امیرالمؤمنین(ع) و حق مالی‌شان را غارت کردند. تمام مردم مدینه هم، الّا چند نفر، مطیع این افراد شدند؛ وگرنه اینها قبل از مرگ پیغمبر(ص) قدرتی نداشتند. شغل یکی‌ از آنها در مکه، دلّال فروش الاغ، اسب و شتر بود؛ پدر یکی‌ دیگر از آنها هم در کار هیزم‌فروشی بود که لقب پدرش «حَطّاب» بود، نه «خَطّاب». برای اینکه به قول خارجی‌ها، پرستیژش را بالا ببرند، نقطه‌ای روی آن «ح» حَطاب گذاشتند و گفتند خَطّاب. خَطّاب نبوده، حَطّاب، یعنی هیزم‌فروش بوده است؛ سومی‌شان هم که خود غیرشیعه نوشته‌اند مفت‌خور بوده و براساس کثرت مفت‌خوری‌اش، او را خود مردم کشتند. 

 

-نداشتن تأمین جانی، علت غیبت امام عصر(عج)

اینها چه شد که به کشور و ملت تا زمان امام عسکری(ع) مسلط شدند؟ زمان امام عسکری(ع) که نوبت ازدنیارفتن حضرت رسید، پروردگار عالم زمینه را آماده کرد تا دوازدهمی پنهان و غایب شود. چرا؟ خب پروردگار عالم کمکش می‌کرد تا بعد از پدرش، امام عسکری(ع) حکومت برپا می‌کرد، چرا پنهان شد؟ علت پنهان‌شدنش که نوشته شده، این بود: مانند یازده امام قبل از خودش تأمین جانی نداشت؛ بر فرض اگر می‌ایستاد و با تعدادی حکومت تشکیل می‌داد، حکومت و بیت‌المال را از بنی‌عباس می‌گرفت. چنان در جامعه فرهنگ‌سازی شده بود که به حرف ایشان گوش نمی‌دادند و او را می‌کشتند. لذا خدا زمینهٔ پنهان شدنش را فراهم کرد. حالا چه‌وقتی ظهور می‌کند؟ 

آن لحظه‌ای که پروردگار به او تأمین جانی بدهد و بگوید: بین ملت برو، دیگر تو را مانند یازده امام قبل از خودت نمی‌کشند و آن بلاهایی که سر آن یازده‌تا درآوردند، سر تو درنمی‌آورند. گیر ظهور تأمین جانی است، هیچ‌چیز دیگری نیست؛ و الّا ما این‌همه ندبه‌خوان در کشور یا جاهای دیگر داریم. روزی در انگلستان مرا برای جلسه‌ای در صبح جمعه به خانهٔ فرش‌فروشی دعوت کردند که افغانی بود. شیعهٔ خیلی جالبی بود! روزها پای منبر می‌آمد. به من گفت: من صبح جمعه جلسه‌ای داریم که دوست دارم شما بیایید و سخنرانی هم بکنید. من فکر می‌کردم که هفت‌هشت ده‌تا از رفیق‌ها دور هم جمع شده‌اند؛ ولی وقتی رفتم، دو طبقهٔ خانه پر از جمعیت بود. آنجا هم خیلی گرانی است، این دو طبقه جمعیت شاید دویست نفر بودند که به همه صبحانهٔ چاق‌وچله‌ای داد. من فکر می‌کنم آن صبحانه چندسال پیش به پول ما ده‌میلیون تومان تمام می‌شد. چه دعای ندبه‌ای هم آنجا خوانده شد! من به این افغانی در همان جلسه که برایشان سخنرانی کردم، گفتم: آقا، چند سال است که این جلسه را در دل کفر تشکیل داده‌ای؟ آن روز به من گفت: چهل سال. 

همه جای دنیا ندبه می‌خوانند، چرا نمی‌آید؟ همهٔ مردم مؤمن بعد از دعاهایشان می‌گویند: «عجل علی ظهورک» شتاب کن، چرا نمی‌آید؟ ما را دوست ندارد؟! قطعاً ما را دوست دارد. صدای ما به او نمی‌رسد؟! یقیناً می‌رسد. بین ما رفت‌وآمد ندارد؟! در روایات دارد: وقتی حضرت ظهور می‌کنند، مردم می‌گویند ما که ایشان را خیلی دیده بودیم. بین مردم هم رفت‌وآمد دارد. خودشان می‌فرمایند: من در مشکلات به داد شما می‌رسم؛ اما با اینکه ما را دوست دارد، با اینکه این گریه‌کن‌ها را دوست دارد، عددمان هم که خیلی است! در یک جلسهٔ دعای ندبه ممکن است پانصد نفر باشند، ولی ایشان با 313 نفر کار را شروع می‌کند؛ یعنی در بین این همه دعاخوان، 313 نفر آدم درست و حسابی نیست؟! چرا هست؛ آدم‌هایی که مال پاک دارند، سهم امام می‌دهند، اهل نماز هستند، اهل نماز شب هستند، اهل روزه هستند، پس چرا نمی‌آید؟! 

 

-ناآگاهی مردم از مفهوم شرک، عامل برپایی بساط ظلم

کارش با ما راه نمی‌افتد؛ اگر بیاید، تأمین جانی ندارد و ما متدین‌ها هم نمی‌توانیم حفظش کنیم و خطر کنار گوشش است. روزی که خدا به او بفرماید تأمین جانی داری و تو را نمی‌کشند، حالا ظاهر بشو، او هم ظاهر می‌شود؛ اگر ما هم آن زمان را درک کنیم، خیلی هم به ما محبت می‌کند، ما را جزء کارهایش قبول می‌کند، به ما کار و مأموریت می‌دهد. ما مشکل نیامدنش نیستیم، بلکه مشکل نیامدنش یک‌مُشت گرگِ تروریستِ جانیِ خائن در کشورهای اسلامی و طبق روایات، مخصوصاً در عربستان است که به‌خاطر اینها تأمین جانی ندارد. این یازده‌تا پدرانش در همین عربستان و بین عرب‌ها بودند. ائمهٔ ما در آنجا به‌دنیا آمدند، ولی عرب‌های عربستان زمینهٔ کشتن هر یازده‌تا را فراهم کردند و به مادر اینها، زهرا(س) در هجده‌سالگی رحم نکردند. چنان او را بین در و دیوار گذاشتند که زنده نماند! حضرت تأمین ندارد، و الّا متدین‌های بسیار باارزشی مثل سلمان، مقداد، عمار و ابوالهیثم‌بن‌تیهان در مدینه زندگی می‌کردند؛ حضرت رضا(ع) می‌فرمایند: ولی عدد اینها دوازده‌تا بود و این دوازده‌تا مگر می‌توانستند جلوی آن‌همه گرگ و سگ هار را در مدینه بگیرند؟! هر دوازده‌تا را می‌کشتند! ممکن است شما بگویید چرا به داد حضرت زهرا(س) نرسیدند؟ نمی‌توانستند؛ مگر امیرالمؤمنین(ع) توانست به داد صدیقهٔ کبری(س) برسد؟! این حرف امام صادق(ع) است که اگر مردم معنی شرک را می‌فهمیدند و از غیرِ خدا پیروی نمی‌کردند، اصلاً این بساط‌ها در دنیا برپا نمی‌شد.

ترامپ یک سگ است که زنجیر هم پاره کرده، چرا این‌قدر قدرت دارد؟ چون هرچه آمریکایی در نیروی هوایی، نیروی زمینی و نیروی دریایی است، مطیع اوست؛ یعنی یک بت و طاغوت فرمان می‌دهد، آنها هم اطاعت می‌کنند. یک‌روز در موصل به فرمان همین بت‌های جاندار، قبل از این خوک نجسِ آمریکا، اوباما که او هم بدتر از این بود و این هم بدتر از آن است، به دستور اوباما، سه‌هزار جوان عراقی را به صف نشاندند و تا فرد آخر را کشتند. چه کسی این کار را کرد؟ اطاعت از طاغوت، اطاعت از مجرم، اطاعت از گنهکار. یزید جوان جلفِ شراب‌خوارِ سگ‌بازِ زناکار بود که در زمان حادثهٔ کربلا 31 ساله بود؛ اگر خودش تنها بود، می‌توانست چه‌کار بکند؟ خودش تک‌و‌تنها بود که نمی‌توانست کاری بکند. دائم کنار اتاق یا در حیاط یا در آغوش زنان بدکاره مست افتاده بود و کار دیگری از دستش برنمی‌آمد. چرا حادثهٔ کربلا به‌وجود آمد؟ چرا سال بعد به مدینه حمله شد، صدها مرد و زن را کشتند و لشکر اسب‌ها، قاطرها و شترهایشان را در حرم پیغمبر(ص) بستند؟ چرا این‌طوری شد؟ چون یزید مطیع و فرمانبر داشت که توانست معبود شود.

 

-لا اله الا الله، شعار توحیدی همۀ انبیای الهی

یک هدف انبیای الهی، توحید بود و مردم را به توحید دعوت می‌کردند، توحید هم از زمان آدم(ع) تا پیغمبر(ص) یک شعار داشت که حالا با لهجه‌های مختلف بود. در زمان پیغمبر(ص) عربی، زمان حضرت مسیح و موسی(علیهما‌السلام) عبری، زمان ابراهیم(ع) یک زبان دیگر و زمان آدم و نوح(علیهما‌السلام) هم یک زبان دیگر بود که اگر همه را از هر زبانی ترجمه کنند، به عربی «لا اله الا الله» می‌شود. «لا اله الا الله» یعنی هیچ معبودی در این عالم که حق باشد و بشود از او فرمان‌برداری کرد، جز وجود مقدس پروردگار وجود ندارد. مردم دنیا، به حرف این سردمداران کفر گوش ندهید و اطاعت نکنید، همهٔ شما را به جهنم می‌برند. شما را وادار کرده‌اند که سه‌هزار جوان را در یک روز بکشید! در عراق یک‌میلیون نفر را تا حالا کشته‌اید، در افغانستان هزاران نفر را کشته‌اید که همه به امر همین طاغوت‌ها و بت‌ها بوده است. شما کنار اینها مفت به جهنم رفته‌اید و فدای هواوهوس یزید، معاویه، اوباما، کارتر، بگین، نتانیاهو و فدای شهوات ترامپ و یک‌مُشت سگ و خوک شده‌اید که نمی‌ارزیدند. هیچ نمی‌ارزیدند! 

مگر در رساله‌های ما که در خانه‌هایمان است، ننوشته‌اند نجاسات دوازده‌تاست که یکی هم کافر است؟! یعنی میلیون‌ها و میلیاردها نفر تا حالا فدای نجاست و هزینهٔ نجاست شده‌اند. این حرف امام صادق(ع)، چقدر حرف محکمی است: اگر بدکاران مطیع پیدا نمی‌کردند و مردم از اینها فرمان‌برداری نمی‌کردند، خون ما اهل‌بیت ریخته نمی‌شد. مردم خون ما را ریختند، نه یک سگ در شام. او را به‌عنوان معبود انتخاب کردند و او هم هر دستوری دلش خواست، داد و اینها هم برای چندرغاز پول دستور او را عمل کردند و طبق رساله‌ها فدای نجاست شدند. اصل‌ آنها که پست و نجس است و این بدبخت‌هایی هم که از آنها اطاعت کردند، پست‌تر و نجس‌تر از آنها هستند. 

 

ب) دعوت به قیامت، دومین دعوت انبیا

دعوت دوم‌ انبیا این بود که خداوند دنیای دیگری به نام محشر و قیامت برپا خواهد کرد. مردم را دعوت کردند که این قیامت را باور کنند؛ یعنی 124هزار راست‌گو، پاک، باتقوا، الهی و بی‌توقع. این خیلی مهم است! ما در آیات قرآن می‌خوانیم که خدا به 124هزار پیغمبر امر کرد از مردم طلب مزد نکنید، اصلاً کاری به کار مال مردم نداشته باشید و خودتان نان خودتان را دربیاورید. ما در قرآن می‌بینیم که انبیای خدا صنعت‌گر، خیاط و کشاورز بودند، آبیاری می‌کردند. نان خودتان را خودتان دربیاورید و اصلاً به جیب مردم کاری نداشته باشید. راستگو، باتقوا و الهی بودند. عاقلانه باید فکر کرد! آیا نباید دعوت آنها را قبول کرد؟ اما مردم مقابل دعوت این 124هزارتا ایستادند و دعوت نمرود، شداد، فرعون و یک‌مشت از اینها را قبول کردند و با اطاعت مردم، حکومت ظالمانه در کل کرهٔ زمین تشکیل شد. 

 

-انتقال محتوای کتب انبیای پیشین به قرآن

دعوت به قیامت، دومین اصل دعوتشان بود. 124هزار پیغمبر فرموده‌اند قیامت برپا می‌شود. حضرت سیدالشهدا(ع) می‌فرمایند: خدا در کنار این 124هزارتا 114 کتاب هم فرستاد که پروردگار تمام محتویات، علوم و احکام 113 کتاب قبلی را به قرآن انتقال داد تا مردم از آن کتاب‌های نازل‌شده محروم نباشند. حالا جالب این است که این روایت ابی‌عبدالله(ع) را فخر رازی در جلد اول تفسیرش نقل کرده که از سنی‌های خیلی متعصب است. فخر رازی نقل کرده و من هم اولین‌بار این روایت را در کتاب او دیدم، در کتاب‌های خودمان نیست. خیلی روایت مهمی است! بعد، امام حسین(ع) راجع‌به قرآن نظر جالبی دارد که آن را باید در یک جلسه، اگر خدا خواست و پیش آمد، برایتان نقل کنم.

 

-فریاد قرآن از قیامت

همین قرآن، بعد از 124هزار پیغمبر و 113 کتاب، بیش از هزار آیه دربارهٔ قیامت دارد. شما وقتی صفحهٔ اول قرآن را باز می‌کنید، هنوز صفحهٔ دوم را ندیده‌اید، از قیامت فریاد می‌زند. سورهٔ حمد به ما هم واجب است که در هر شبانه‌روز ده‌بار این قیامت را هم به زبان جاری بکنیم، هم به قلب بفهمانیم و انتقال بدهیم: «مٰالِک یوْمِ اَلدِّینِ»(سورهٔ فاتحه، آیهٔ 4)، این قیامت در اولین سورهٔ قرآن است. وقتی ائمهٔ ما به «مٰالِک یوْمِ اَلدِّینِ» می‌رسیدند، گاهی شش‌هفت بار در حالی که بدنشان می‌لرزید و اشکشان می‌ریخت، می‌گفتند «مٰالِک یوْمِ اَلدِّینِ». اصلاً خودشان را در قیامت می‌دیدند. در همین آیات اول سورهٔ بقره، «لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 7) تا برسد به جزء آخر قرآن. 

 

ارادۀ خداوند در خلقت

حرف امروز من این است که آیا گفتار 124هزار پیغمبر و 114 کتاب باید باور شود یا نه؟ اگر کسی بگوید باور نمی‌کنم، به چه دلیل باور نمی‌کنی؟ برای اینکه کنار توحید و قیامت، این‌قدر برهان، حجت و دلیل هست که نمی‌شود آدم باور نکند. می‌گوید چطوری باور کنم که مرده زنده می‌شود؟ حالا نمی‌خواهد به 124هزار پیغمبر و 114 کتاب مراجعه بکنی، به خودت مراجعه بکن تا قیامت را باور بکنی. به آن‌کسی که می‌گوید باور ندارم، بگو چندساله هستی؟ می‌گوید: چهل سال. به او بگو: پنجاه سال قبل کجا بودی؟ هنوز که مادرت با پدرت عروسی نکرده بود، کجا بودی؟ در آسمان‌ها که نبودی و خاک بودی، آن خاک را کاشتند و علف‌های آن خاک را هم گوسفند خورد، پدرت کاشته‌های آن خاک و گوسفند علف‌خوار خاک را خرید و به خانه آورد، مادرت داخل قابلمه پخت و دوتایی خوردند، در صلب پدرت تولید نطفه شد ،در صلب مادرت هم تولید نطفه شد و تو به‌وجود آمدی. تو که قبلاً خاک بودی، خدا این‌طوری تو را ساخت، یک‌بار دیگر خاک می‌شوی، نمی‌تواند تو را بسازد؟! یک‌بار که تو را ساخته است، آیا یادش می‌رود یا قدرتش از بین می‌رود؟ یک‌بار که تو خاک بودی و تو را زنده کرد، آدمیزاد شدی؛ بار دوم هم که خاک بشوی، دوباره تو را زنده می‌کند: «یحْییهَا اَلَّذِی أَنْشَأَهٰا أَوَّلَ مَرَّةٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 79). یک‌بار خاک بودی، تو را ساختم؛ بار دوم هم که بعد از تمام شدن عمرت تو را در قبر می‌گذارند و خاک می‌شوی، باز هم تو را می‌سازم. چندبار هم در قرآن می‌فرماید: «لَیسَ اَللّٰهُ بِعَزِیزٍ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 37)، خلقت برای من سنگین نیست. «إِنَّمٰا أَمْرُهُ إِذٰا أَرٰادَ شَیئاً أَنْ یقُولَ لَهُ کنْ فَیکونُ»(سورهٔ یس، آیهٔ 82)، من فقط اراده کنم که یک انسان بدون پدر به‌وجود بیاید، این دختر حامله می‌شود، بعد عیسی به‌دنیا می‌آید؛ اراده کنم وقتی ابراهیم را در آتش می‌اندازند، آتش او را نسوزاند. سوزاندن و نسوزاندن دست من است. آتش می‌سوزاند! وقتی می‌خواستند ابراهیم را بیندازند، خودم با آتش حرف زدم که این در قرآن است: «قُلْنٰا یٰا نٰارُ»(سورهٔ أنبیاء، آیهٔ 69)، حرف زدم و خطاب کردم؛ آتش برای شما گوش ندارد، ولی برای من دارد؛ آتش برای شما شعور و هوش ندارد، برای من دارد. به آتش گفتم: «بَرْداً وَ سَلاٰماً عَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ» نسوز، خب نمی‌سوزد. من هستم که باید به قرص، شربت و آمپول اجازه بدهم اثر بکند و اگر اجازه ندهم، مریض می‌میرد. گران‌ترین کپسول را هم به او بدهند و گران‌ترین آمپول را هم به او بزنند، من باید بگویم اثر بکند. 

 

پیروی از حق و باور قیامت، حرف همۀ انبیا

حرف انبیا این بود که پیرو غیر خدا نباشید، هیچ‌کس در این عالم کاره‌ای نیست و یادتان هم باشد که قیامتی وجود دارد. مردم در آنجا دو دسته‌اند: «فَرِیقٌ فِی اَلسَّعِیرِ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 7)، یک گروه در جهنم هستند. چرا در جهنم هستند؟ چون در دنیا به حرف خدا گوش ندادند، حلال و حرام و احکام خدا را گوش ندادند. «فَرِیقٌ فِی اَلْجَنَّةِ»، یک گروه هم در بهشت هستند. چرا در بهشت هستند؟ چون بندهٔ خدا، عبادت‌کننده و فرمانبر بودند و به خدا گوش دادند. اینها همهٔ وجود، کار، قدم،‌ مال‌ و حرکاتشان، حتی نگاهشان عبادت‌الله بود. در روایاتمان ندارد که کسی قرآن را باز کند، نخواند و فقط نگاهش کند، این عبادت خداست! فقط به قرآن نگاه کند؛ اگر بخواند که یک عبادت بالاتر و اگر عمل کند، باز یک عبادت بالاتر است. 

خدایا! ما را از خودت نران؛ 

خدایا! ما را از خودت جدا نکن؛ 

خدایا! شوق و رغبت عبادت و عمل به دستورات خودت را در ما زیاد بفرما.

 

کلام آخر؛ گلی گم کرده‌ام، می‌جویم آن را

اینکه می‌گویم، اسمش استحسان است؛ بچه‌ها چیزی نمی‌گفتند، ولی در دلشان می‌گفتند: عمهٔ ما در این بیابان به‌دنبال چه‌چیزی می‌گردد؟ اگر عمه چیزی گم کرده باشد، باید در خیمه‌ها گم کرده باشد. عمهٔ ما که اینجا نیامده است، برای چه حالت گشتن دارد؟! گم کرده‌اش چیست؟! اگر خود بچه‌ها از عمه می‌پرسیدند: عمه به‌دنبال چه‌چیزی می‌گردی؟ با همان زبان حالِ روح و قلبش به بچه‌ها می‌گفت: 

گلی گم کرده‌ام، می‌جویم آن را ×××××××××× به هر گل می‌رسم، می‌بویم آن را

اگر بینم گلم در خاک و در خون ××××××××××× به آب دیدگان می‌شویم آن را 

 

بچه‌ها دیدند بالاخره عمه وارد گودالی شد، نگاه کردند و دیدند چیزی اینجا نیست؛ برای چه وارد گودال شد؟! دیدند عمه نشسته و نیزه‌شکسته‌ها، سنگ‌ها و چوب‌ها را کنار می‌زند. من از قول شما می‌خواهم از یزیدیان بپرسم: مگر کشتن یک‌نفر چقدر اسلحه لازم داشت؟! می‌توانستید او را با یک خنجر بکشید، این‌همه تیر و شمشیر و نیزه و چوب و سنگ برای چیست؟! ناگهان دیدند عمه زیر بغل بدن قطعه‌قطعه‌ای دست برد، بدن را روی دامن گذاشت، رو به مدینه کرد و گفت: «صلی علیک یا رسول الله ملیک السماء» من در عمر منبرم، هیچ‌وقت نتوانستم این فرمایشات زینب کبری(س) را تحلیل دقیق کنم. چرا نتوانستم؟ چون طاقتش را ندارم، گریه گلوگیرم می‌شود و نمی‌توانم حرف بزنم! «یا رسول الله، هذا حسینک مرمل به الدماء و مقطع الاعضاء مسلوب عمامة و الرداء». باز هم دارد و حدود نصف‌صفحه کنار بدن حرف زده است. یکی دو جملهٔ دیگرش را هم برایتان بگویم. شما آدم‌های شایسته‌، پاک و خوبی هستید و ائمه به شما نظر دارند. رو به بدن کرد و گفت: «بأبی العطشان حتی قضاء» پدرم علی فدایت شود که تو را با لب تشنه کشتند! «به ابی المهموم حتی مضاء» پدرم فدایت شود که با دل پرغصه از دنیا رفتی و قبل از رفتنت، 71 زخم روی دلت نشست...

 

تهران/ خانی‌آباد/ مسجد رسول (ص)/ دههٔ اول جمادی‌الاول/ سخنرانی چهارم

برچسب ها :