جلسه چهارم چهارشنبه (18-10-1398)
(تهران حسینیه محبان الزهرا (س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسمالله الرحمن الرحیم
الحمدلله ربالعالمین، الصلاه والسلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابیالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین.
بیدارباش و گوشمالی خدا
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «خلقتم للبقاء لا للفناء» شما برای ماندگاری آفریده شدید، نابودی و فنایی برای شما وجود ندارد. پروردگار مهربان، چون اراده کرده و این مسئله را حتم قرار داده که برای خوبان عالم پاداش باشد و برای بدان جریمه و دوزخ. اما پاداش آنقدر گسترده و بدون وقت معین است، جریمه و عذاب هم برای بدان آنقدر گسترده است و مدت معینی ندارد، لذا بعد از دنیا، عالم دیگری را به نام آخرت قرار داده برای اینکه آنجا گنجایش پاداش پاکان را دارد و گنجایش جریمه و عذاب ناپاکان را. بنابراین اینجا را محل کار و کوشش قرار داده و عبادت و ادای تکلیف. آنهایی که عبد هستند و ادای تکلیف میکنند خوبان هستند، یک عدهای هم با اختیار خودشان بنده غیرخدا هستند، بنده خواستههای نامشروعشان هستند، یا بنده یک قدرت سلطهگرِ ظالمِ قاتلِ ستمکار، حرف او را گوش میدهند.
اینجا در حد پاکان پاداشی به پاکان داده نمیشود، چون گنجایش ندارد و میخواهد به پاکان یک اقیانوس پاداش بدهد، اینجا ظرفیتش یک استکان است، اقیانوس در این استکان جا نمیگیرد. میخواهد به بدان عذاب بدهد، عذابشان یک اقیانوس است، دنیا یک استکان است، آن عذاب اینجا جا نمیگیرد. یک گوشمالیهایی به بدان میدهد، طبق آیات قرآن، برای اینکه با چشیدنِ درد این گوشمالی بیدار شوند، بینا شوند و بفهمند که وضع درستی ندارند، با این گوشمالی بیایند تغییر در وضعشان بدهند که بعضیها این کار را میکنند؛ یعنی گوشمالی را میفهمند که کار پروردگار است و میفهمند که این گوشمالی هم روی محبتش است، ریشه در غضب و خشم ندارد. این گوشمالی یکصدا است که میخواهد خواب را بیدار کند، بیدار میشوند، تغییر میکنند، خوب میشوند. بعد در قرآن مجید میگوید: اینها که خوب میشوند -درحالیکه قبلاً بد بودند- حالا معکم، دیگر از گروه شما هستند، آنها هم مؤمن هستند، قابلاحترام هستند، خوب هستند، گذشتهشان هم بخشیده شده، به رُخشان هم نکشید، سرزنششان نکنید، ادب را دربارهٔ آنها رعایت کنید، به آنها محبت کنید.
حضرت عیسی(ع) و شخص گناهکار
در روایت است، در زمان حضرت مسیح(ع) شخصی خودش آمد به یک گناه کبیرهای که مرتکب شده بود اقرار کرد، نباید هم اقرار میکرد، نیازی نیست. اگر من گناه کبیره مرتکب شدم بلند شوم و بروم دادگاه به قاضی بگویم من این کار را کردم! حالا هرچه جریمهام است در حق من اجرا کن! بهجای رفتن پیش قاضی آدم میرود پیش مالک و ربّش، وقتی هم واقعاً پشیمان است به پروردگار التماس میکند، درخواست میکند که من را ببخش، میبخشد، خیال همه گنهکاران را راحت کرده.
در یک جملهای از پروردگار نقل شده-ظاهراً خطاب است به حضرت داود(ع)- که ای پیغمبر من، میتوانی بیابی و سراغداری گنهکاری را که توبه کرده باشد و من او را نبخشیده باشم؟ نشانش بده. این درگه ما درگه نومیدی نیست. «لاٰ تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اَللّٰهِ إِنَّ اَللّٰهَ یغْفِرُ اَلذُّنُوبَ جَمِیعاً«﴿الزمر، 53﴾ با توبه، با تغییر. آمد اقرار کرد، عیسیبنمریم(ع) هم به او گفت: جریمه تو یک جریمه سنگینی است، قبول میکنی جریمه بشوی؟ گفت: من برای نجات از عذاب قیامت قبول میکنم. این نکته را هم همیشه یادتان باشد که پروردگار عالم بندهاش را دو بار جریمه نمیکند، اگر بنا به جریمه باشد یکبار. آنکسی که حد میزنند و زیر حد میمیرد و پشیمان است بخشیده میشود. یک عدهای هم هستند که خیلی پُررو هستند، اعلام جرم میکنند و جرم را مرتکب میشوند، با کمال بیشرمی، مثل این سگ هار (آمریکا) اقرار میکند، حالش هم معلوم است، و حال آنهایی که مثل او هستند و مثل او بودند، که اهل توبه نیستند، اینها رحمت و مغفرت خدا سراغشان نمیآید.
یزید، بعد از حادثه کربلا، حادثه را گردن ابنزیاد انداخت و گفت: کار من نبوده و من پشیمانم، و حالا هر طوری بخواهید شما را برگردانم به مدینه، حالا واقعاً پشیمان بود؟ سال دوم لشکرش را فرستاد مدینه، همه با اسب و با قاطر آمده بودند، جا نداشتند اسبها را ببندند، آمدند کل اسبها را داخل حرم پیغمبر(ص) بستند، پشیمان شد از این کار؟ چندصد نفر پیر و جوان و زن را کشت و لشکرش دسترسی به هر زن و دختری پیدا کردند به آنها تجاوز کردند در مدینه، پشیمان شد؟ سال سوم حکومتش لشکرش را فرستاد مکه، گفت: کعبه را خراب کنید و هرچه آنجاست بسوزانید، مهلت پیدا نکرد. اینها حسابشان جدای از حساب گنهکاران باوجدان و گنهکاران باانصاف است. یک کسی است که روحیه جرئت بر گناه را دارد، آن یک پرونده جدایی دارد. اما یک کسی مثل من و شما جرئت بر گناه ندارد، آن روحیه را ندارد، تا گناه میکند بعد میگوید غفلت کردم، پشیمانم، بد کردم، ایکاش مرتکب نمیشدم، خب این به آمرزش پروردگار نزدیک است.
حضرت مسیح(ع) به مردم فرمود: هر کس به گردنش جریمه گناه نیست، برای سنگسار کردن این گناهکار بایستد. همه هم روهایشان را پوشانده بودند. کسی کسی را نمیشناخت، کل رفتند؛ یعنی خودت که جریمه گردنت هست نایست، کس دیگری را جریمه کنی. همه رفتند فقط دو نفر ماندند؛ عیسی و حضرت یحیی(علیهماالسلام).
-سفارش به نصیحتپذیری
حالا اینجا ببینید چقدر مسئله جالب و مهم است، که ایکاش همه این اخلاق را داشتند. یحیی(ع) پیغمبر خداست، چه وقتی به پیغمبری و مبعوث به رسالت شده؟ چهار پنج سالش بود، طبق قرآن. «آتَینٰاهُ اَلْحُکمَ صَبِیا»﴿مریم، 12﴾ بچه بود که به او مقام نبوت داده شد. مثل اینکه در امامان ما به وجود مقدس حضرت جواد(ع) که هفت سالش بود مقام امامت داده شد. این تعجب ندارد، در قرآن مجید سابقه دارد. یحیی با آن مقامش، با آن عظمتش، با آن حالش، با آن عبادتش، آمد جلوی این گنهکاری که داخل چاله گذاشته بودند و تا زانویش را خاک پرکرده بودند و میخواستند سنگسارش کنند، گفت: من را موعظه کن. این چه اخلاق عالی است، این چه تواضعی است، این چه فروتنی است؟ تواضع واقعاً عبادت است، فروتنی واقعاً عبادت است، آدمهایی که حال تواضع و حال فروتنی دارند خیلی زود حرف گوش میدهند، آدمهایی که تکبر دارند، رد میکنند حرف آدمهایی را که متواضع هستند. نبوت انبیا و ولایت اولیا را راحت قبول میکنند، آدمهایی که متکبرند قبول نمیکنند. گنهکار هم تعارف نکرد که تو پیغمبری، من تو را موعظه کنم؟ من خودم اینقدر آلودهام که دارند اعدامم میکنند. نه، هر کس به شما گفت من را موعظه کن موعظهاش کنید، یکچیزی یادم بده یادش بدهید خوب است. پیش خودتان هم نگویید حالا من خودم هم دوتا گناه کردم، زشت است که این را نصیحتکنم. نه، چرا زشت است؟
فقهای بزرگ شیعه به ما اجازه دادهاند که منبر برویم، مگر با این نگاه به ما اجازه دادهاند که این شخص دارای مقام عصمت است؟ نه، در باطنشان میدانند بالاخره ما هم یک لغزشی داریم، یک گناهی داریم، در جوانیمان صدتا گناه کردیم؛ اما به ما میگویند آقا درس به تو دادیم، عالم شدی، وارد به قرآن و روایت شدی، شما حق سکوت نداری حرام است، برو دین را تبلیغ کن، برو قرآن را تبلیغ کن. به ما هم اجازه ندادهاند که چون خودت، خودت را میشناسی که یکوقتی گناه کردی حرف نزن. نه، موعظه خیلی مهم است، هر کس بلد است انجام دهد و آنکسی که دارد موعظه را میشنود فروتنی کند و قبول کند و عمل کند. جاده بهشت از همین مسائل ساخته میشود. صراط روز قیامت از همین مسائل ساخته میشود. من وقتی مؤمن باشم، وقتی اهل موعظه باشم، وقتی اهل عبادت باشم، وقتی اهل کسب حلال باشم، وقتی اخلاقم خوب باشد، چقدر طول میکشد از صراط رد شوم؟ حالا برای ما هم نگفتند که طول صراط چقدر است، ما نمیدانیم دهانه جهنم چقدر است. اینقدر میدانیم که پروردگار در قرآن مجید نسبت به بهشت، کلمه اکثر و کثیر نیاورده. فقط میگوید: اهل ایمان که دارای عمل صالح هستند -نه ایمان تنها- اینها اهل بهشت هستند؛ اما به دوزخ که میرسد در قرآن میگوید: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنٰا لِجَهَنَّمَ کثِیراً مِنَ اَلْجِنِّ وَ اَلْإِنْسِ»﴿الأعراف، 179﴾ خب باید خیلی دهانهاش بزرگ باشد، داخلش هم باید بزرگ باشد که میلیاردها فاسق و مجرم و عوضی و رباخور و زناکار و ظالم، داخلش جا بگیرد بهشت هم که در قرآن میگوید: پهنایش و وسعتش وسعت همه آسمانها و زمین است.
در روایت دیدم پیغمبر(ص) میفرماید: آخرین نفری که بهشت نصیبش میشود -که به قول ما چنان زور زدند تا اهل بهشت شوند- وقتی خدا به اینیک نفر که آخر همه است و کم هم دارد اما لایق بهشت است بهشت را به او میدهد. مثلاً ما بگوییم که گداترین آدم بهشت، کم سرمایهترین آدم بهشت سرمایهاش این است که پیغمبر(ص) میفرمایند: جایش بهاندازه کره زمین است، خلوت هم هست. «وَ سٰارِعُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عَرضُها اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ»﴿آلعمران، 133﴾ در یک آیهٔ دیگر دارد: «سٰابِقُوا إِلیٰ مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکمْ وَ جَنَّةٍ عرضها کعَرْضِ اَلسَّمٰاءِ وَ اَلْأَرْضِ» ﴿الحدید، 21﴾.
-نصایح گنهکار به یحیی(ع)
گفت: من را نصیحت کن، مجرم قابل جریمه که الآن باید سنگسارش کنند بمیرد، تعارف با یحیی کرد که این چه وقت موعظه است؟ ما را دارند اعدام میکنند، من حال ندارم، من ترس دارم، من الآن بستهام، چه چیزی را موعظه کنم؟ گنهکار به او گفت: باشد من تو را موعظه میکنم. یک (که دارد جایش خالی میشود): اینکه هرگز با زن نامحرم خلوت نکن، زن نامحرمی که حاضر شده یک مرد بیگانه در یک خلوت با او قرار بگیرد این آتش است. آن مردی که حاضر شده در خلوت برود پیش زن نامحرم پنبه است. کجای دنیا آتش و پنبه را کنار هم گذاشتند که پنبه نسوزد؟ کجای دنیا؟ بعد هم شهوت برای مرد و زن گرگ است، خیلی گرگ خطرناکی است، به این راحتی نمیشود آن را کوبید. اصلاً وقتیکه شهوت دهان باز میکند، آدم خدا و قیامت و انبیا و شهدا را یادش میرود. اینقدر نفس، این گرگ نجس و ناپاک است.
گفت: با هیچ زن نامحرمی در یک اتاق خلوت داخل یک خانه خلوت قرار نگیر، در آن خلوت سرنگونی است، انجام گرفتن زناست، بریدن از پروردگار است، این کار را نکن.
یک زن جوان نامحرمی در کمین یک جوان زیبایی بود، که این جوان را به دام بیندازد، گیرش نمیآورد بالاخره یکبار گیرش آورد و گفت: من از تو پول نمیخواهم، من خودت را میخواهم، جا هم نمیخواهم خودم جا دارم خانه دارم خلوت است. بیا برویم، جوان هم هنوز ازدواج نکرده بود، شهوت هم گرگ است، حملهاش خیلی شدید است، درندگیاش خیلی شدید است. البته حمله و درندگیاش به اندازه ترامپ نیست، این گرگ هم در تاریخ بشر بیسابقه است (حالا ساعت یکونیم که این انسان والای بزرگ مجاهد فیسبیلالله مخلص شهید شد، در همین ساعت، دیشب یکذره جواب این گرگان نوچه آن گرگ بزرگ را سپاه باعزت بزرگوار داد؛ و بعد هم گفت این اولش است تا بعد).
گفت: نمیآیم، خانم گفت: چرا نمیآیی، من که خوشقیافه هستم و خوبم، خانه هم دارم؟ گفت: نمیآیم. وای چقدر زیباست که آدم با قرآن کریم در ارتباط باشد، آدم در برخورد به گناه با قرآن رابطه بگیرد. «إِنَّ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا إِذٰا مَسَّهُمْ طٰائِفٌ مِنَ اَلشَّیطٰانِ»﴿الأعراف، 201﴾ اهل تقوا، ولی وقتی گیر یک شیطان میافتند، یاد خدا میافتند، یاد قیامت میافتند، یاد پاداش و عذاب میافتند» تَذَکرُوا فَإِذٰا هُمْ مُبْصِرُونَ«﴿الأعراف، 201﴾ درجا، با بینایی گناه را پس میزنند، با بینایی چرا نمیآیی؟ به او گفت: خانم دور بدن تو چند سانتیمتر است؟ قد بدن تو چقدر است؟ مثلاً قدت یکوبیست است، دور بدنت هم پنجاه است، من اگر بیایم پیش تو و مرتکب زنا شوم جایی را از دست میدهم که خدا در قرآن فرموده: «عَرضُها اَلسَّمٰاوٰاتُ وَ اَلْأَرْضُ«﴿آلعمران، 133﴾ حالا من بیایم بهشتی که پهنایش پهنای آسمان و زمین است را با بدن تو معامله کنم؟ بعد آن از دستم برود، که پنج دقیقه پیش بدن تو باشم؟ همیشگی هم که نیست، همان ده دقیقه است، بعد تمام میشود، من میروم و تو دوباره میروی سراغ یکی دیگر، نه من نمیآیم.
اینطوری باید آدم یاد قرآن و خدا باشد، این کارهای خوب و ترک گناه صراط را میسازد. حالا من وقتی وارد قیامت شدم و صراط، روی دوزخ یا داخل دوزخ است خود دوزخ چقدر جغرافیا دارد، صراط در این جغرافیا کشیده شده. منی که در دنیا در حد خودم، در حد انبیا که من ظرفیت ندارم، در حد اولیا که من ظرفیت ندارم، در حد خودم عبدالله بودم، در حد خودم کار خیر کردم، در حد خودم یکعمری است برای ابیعبدالله(ع) گریه کردم، در حد خودم دلم هم ظرف محبت خدا و محبت اولیای خداست، حس میکنم دوستشان دارم و حس میکنم از دشمنان خدا متنفرم، از آنها ناراحتم، در زیارت عاشورا لعنتشان میکنم یا در جلسات مذهبی که گوینده نفرین میکند، من هم آمین میگویم. از دلم در حد خودم آدم خوبی هستم، روز قیامت من از این صراطی که خودم ساختم چقدر طول میکشد رد شوم؟ چقدر اینجا -ما که خودمان ارزیاب نیستیم- باید برویم پیش پیغمبر(ص) و ائمه(علیهمالسلام) که آقا من آدم خوب، من مرد، من جوان، من زن، من دختر که خوبم، قیامت میخواهم از صراط رد شوم، چقدر طول میکشد؟ یعنی دوهزار سال باید این پل را بروم، این جاده را بروم، خب دو هزار سال خیلی است، آن بهشت دیگر نمیارزد که من دوهزار سال قدم بردارم تا به آن برسم، چقدر طول میکشد؟ پیغمبر(ص) میفرمایند: وقتی در بیابان ایستادهای برق زدن در ابرها را دیدهای؟ برق وقتی میزند چقدر طول میکشد که خاموش شود؟ یکچشم بههمزدن، به همین اندازه قیامت از صراط رد میشوی. تو که دین را معطل نکردی، تو که نبوت را معطل نکردی، تو که عمل را معطل نکردی، هر وقت وظیفهات بوده که چهکار کنی، انجام دادی یکوقت هم لغزیدی. خب خدا مغفرتش را برای چه گذاشته؟ برای اینکه من بدبخت را -وقتی بگویم غلط کردم- بگوید قبول کردم، تو را بخشیدم.
-نصیحت دوم گنهکار به یحیی(ع)
این یک نصیحت که گفت: با زن نامحرم خلوت نکن. یک نصیحت دیگر هم به تو میکنم، یحیی عجب نصیحتی! من به یک دکتری گفتم: اینکه گفته شده؛ این چیست؟ گفت: این مغز طب است، مغز داروست. همینکه این گنهکار گفت، مجرم گفت، این دکتر به من گفت: هر کس اینطوری نیست، خیلی کم اتفاق میافتد مریض شود، خیلی کم. به یحیی(ع) گفت: تا زندهای «لا تغضب» عصبانی نشو، داد نکش، خشمگین نشو تازندهای.
ماندگاری نیکی و بدی در دنیا
برگردم به اول حرف، نیکان آفریده شدند برای ماندگاری، بدان هم آفریده شدند که خودشان خودشان را انداختند در بدی برای ماندگاری. گفتار امیرالمؤمنین(ع) است، حالا نیکان در این دنیا شصت هفتادسالی که هستند آدمهای باانصاف متواضع، هم به خدا تواضع دارند، قبول میکنند دستوراتش را، هم در امور زندگی تواضع دارند. خدا بر خودش واجب کرده، به اینها واجب کرده، ولی دنیا پاداش آنها را نمیتواند در خودش جا بدهد، گنجایش ندارد. هیچوقت هم نگو خدایا پاداش خوبیهای من را همینجا بده، پاداش خوبیها را اگر بخواهند اینجا بدهند هزار تومان است، چون جایش نمیشود. اما قیامت پاداش بینهایت است «لِلَّذِینَ اِتَّقَوْا عِنْدَ رَبِّهِمْ جَنّٰاتٌ تَجْرِی مِنْ تَحْتِهَا اَلْأَنْهٰارُ خٰالِدِینَ فیها»﴿آلعمران، 15﴾ این پاداش به هیچ عنوان نهایت ندارد، اینجا فقط پیغمبر(ص) میفرماید: باید عمل کرد. «فَإِنَّکمْ الْیوْمَ فِی دَارِ عَمَلٍ وَ لَا حِسَابَ وَ أَنْتُمْ غَداً فِی دَارِ حِسَابٍ وَ لَا عَمَلَ».
جانشینی پیامبر(ص)
خب، این حرفها را ما برای چه امروز زدیم؟ چون جلسات گذشته یک حرف دیگری داشتیم. در جلسات گذشته بحث درباره جانشینی پیغمبر(ص) بود که خدا به او امر کرد جانشین معین کن، و این شخص را معین کن، امیرالمؤمنین(ع). چرا؟ چون جانشین پیغمبر باید کسی باشد که تمام کمالات الهیه در او وجود داشته باشد. تمام کمالات الهیه، خداوند هم میداند در وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) کل کمالات هست. معرفی شد، خب این یک کار عظیمی بود که خداوند به پیغمبر(ص) فرمود انجام بدهد، پیغمبر(ص) هم انجام داد. چرا ایشان را معرفی کرد؟ برای اینکه بعد از مرگ پیغمبر(ص) دین نازلشده پروردگار به وسیله این جانشین تداوم پیدا کند، دین بماند. اما با مرگ پیغمبر(ص) جای این جانشین را مردم به یکی دیگر دادند، اگر مردم جلو نیامده بودند این اتفاق نمیافتاد.
داخل حرم مشهد که خواندهاید؛ خطاب به حضرت رضا(ع): «لعن الله من قتلک بالایدی و الالسن»، خدا لعنت کند آن جمعیتی که تو را با امضا کردنشان و با زبانشان کشتند. در حالی که شما میگویید: امام رضا(ع) را مأمون کشت، مأمون مجری دست و زبان مردم بود، مردم حضرت رضا(ع) را کشتند. اگر مردم در کوفه به ابنزیاد میگفتند نمیرویم کربلا، یک نفر نمیرفت. ابنزیاد چه غلطی میتوانست بکند؟ ابنزیاد یک نفر بود، و کمک مردم. امام صادق(ع) میفرماید: «بنیامیه را از جا بلند کرد و مسلط به سر ملت پیغمبر کرد».
برادرانم! خواهرانم! من روزهای قبل، حرفهایم را با دلیل همراه کردم، اما امروز فرصت بیان دلایلم را ندارم. بعد از مرگ پیغمبر(ص)، این تغییر ایجاد شد؛ یعنی امیرالمؤمنین(ع) را از جایگاه خودش کنار زدند، یکی دیگر را گذاشتند در آن جایگاه، یکی دیگر را که عمری در مکه، شغل این یکی دیگر نه علم بوده نه عمل بوده نه تقوا بوده نه درستی بوده نه مدیریت بوده، ایشان در بازار مکه تا آمد مدینه دلال فروش الاغ بوده.
حالا از شما میپرسم: گناه این جابهجایی چقدر است؟ گناهی که جریان پیدا کرده و تا حالا رسیده، این چقدر است؟ من این را داخل یک کتاب دیدم، خیلی برایم شگفتآور نبود، دیدم نویسنده کتاب که انگلیسی است یکچیز درستی را نوشته، از بس قشنگ بود حرفش را در تفسیر قرآنم آوردم. آدرس هم دادم، یازده سال طول کشید تا من با لطف خدا، با رحمت خدا، این تفسیر را نوشتم. تمام نشده، دارد چاپ میشود، چهل جلد است، هر جلدی هم هفتصد صفحه است. اگر ما مجسمه معاویه را با طلای بیستوچهار عیار بسازیم و در مهمترین میدان لندن نصب کنیم، حقش را ادا نکردیم چون اگر او این کارها را نمیکرد الآن خبری از هیچ دینی در دنیا جز دین اسلام نبود. گناه را متوجه شدید چقدر است! آنهم به اقرار یک مسیحی لندنی. جناب مسیحی! تو الآن خوب حرف زدی؛ که چهارده قرن است گناه دارد در پروندهٔ معاویه میرود، اما بیا از ما بپرس معاویه را چه کسی استاندار شام کرد، که آنجا زمینهسازی کرد که حاکم شد بر کل ممالک اسلام، چه کسی او را حاکم کرد؟ آن شاه دوم سقیفه، آن خرفروش که خیلی زود مُرد، دو سال بیشتر روی صندلی حکومت بهجای امیرالمؤمنین(ع) نبود. جهان جهان گناه بار کرد و رفت، بعد از او این دومی که آمد سرکار، او معاویه را فرستاد شام و ماندگار هم شد. بار گناه او چقدر است؟ ولی بار گناه اولی، بار گناه دومی، بار گناهان تمام بنیامیه بعد از سقیفه، بار گناهان بنیعباس در ششصد سال حکومت، همینطوری بیا جلو بیا جلو تا بار گناهان آلسعود خبیث و بار گناهان حاکمان جنوب ایران؛ عمارات، تمام این بارهای گناهان یک طرف، جابجا کردن امیرالمؤمنین گناهش یک طرف، اصلاً قابل مقایسه نیست. حالا اگرخدا میخواست اینها را در دنیا عذاب کند، دنیا که ظرفیت نداشت. میرویم قیامت به پروردگار میگوییم اگر ما را میخواهی ببری بهشت یک ساعتی ما را ببر لب جهنم، ما نگاه کنیم و ببینیم آنهایی که علی(ع) را جابهجا کردند، آنهایی که در خانه را آتش زدند، آنهایی که سیلی به زهرا(س) زدند، عذابشان چطوری است؟ ببینیم.
مصیبت آتش زدن درب خانه فاطمه (س)
دود بود و دود بود و دود بود/ گل میان آتش نمرود بود
دست گلچین هیچ پروایی نداشت/ داغ گل را بر دل بلبل نهاد
سی سال از شهادت دختر پیغمبر(ص) گذشته بود، ابنعباس یک روز یککاسه رنگ آورد پیش امیرالمؤمنین(ع)، گفت: علی جان محاسنت دارد سفید میشود، این رنگ خیلی رنگ خوبی است. شروع کرد گریه کردن، بعد از سی سال فرمودند: ابنعباس! من بعد فاطمه دیگر زینت نکردم.
دست گلچین هیچ پروایی نکرد/ داغ گل را بر دل بلبل نهاد
شعله میپیچید بر گِرد بهار/ خون دل میخورد تيغ ذوالفقار
نمیدانم چه به او گذشت که نمیتوانست از زهرا(س) دفاع کند! زهرا بین در و دیوار مانده بود، علی را بردند مسجد، برای یک آدمی که در شجاعت نظیر ندارد، خیلی درد است که نتواند به داد زنش برسد.
شعله میپیچید بر گِرد بهار/ خون دل میخورد تيغ ذوالفقار
یک طرف گلبرگ اما بیسپر/ یکطرف دیوار بود و میخ در
تهران حسینیه محبانالزهرا (س)، فاطمیه 98 جلسهٔ چهارم