لطفا منتظر باشید

جلسه دوم شنیه (5-11-1398)

(تهران حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
جمادی الاول1441 ه.ق - بهمن1398 ه.ش
14.75 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

کلام در منظر حکمای الهی

-نهج‌البلاغه، مؤید یافته‌های دانشمندان نسبت به جهان هستی

حکمای الهی بحثی دارند که خلاصهٔ بحث‌شان این است: کلام نشان‌دهندهٔ شخصیت متکلم است و با گفتار گوینده می‌توان درون، وضع و موقعیت او را ارزیابی کرد. مثال ساده‌اش نهج‌البلاغه و صحیفهٔ سجادیه است. با نهج‌البلاغه می‌توان پی برد که وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) چه شخصیتی است و از نظر ارزش‌های فکری و روحی در کجا قرار دارد و به همین صورت، صحیفهٔ سجادیه آینهٔ نشان‌دهندهٔ شخصیت وجود مبارک امام سجاد(ع) است. توضیح مختصری با مثال زدن به نهج‌البلاغه در این مسئله عرض کنم. خوشبختانه امروز راه ورود به مسائل علمی برای همه باز است و شما می‌توانید از طریق ابزارهایی که در اختیار است، به سراغ دانشمندانی بروید که مسائل علمی، طبیعی، فیزیکی و دینامیسم عالم را دربارهٔ شروع خلقت بیان کرده‌اند. البته نمی‌شود گفت این دانشمندان زحمت‌کشیده، چه در شرق و چه در غرب، به کاملِ مطلب دست یافته‌اند. به آنچه دست یافته‌اند، قابل‌قبول است و بخشی از یافته‌هایشان را نهج‌البلاغه تأیید می‌کند. عکس آن را فکر نکنید که کشفیات دانشمندان نسبت به جهان و شروع آفرینش، نگاه امیرالمؤمنین(ع) را تأیید می‌کند. این حرف نادرستی است! 

 

-دریایی از حیرت و شگفتی در خطبۀ نخست نهج‌البلاغه

اگر در منزل نهج‌البلاغه دارید، همین امشب بخش اول از خطبهٔ اول را نگاه کنید؛ بعد از طریق سایت‌ها و کتاب‌ها مسئله را نگاه کنید و ببینید(کاری که خود من کردم) آخرین سخنی که دانشمندان غرب و شرق دربارهٔ شروع جهان و شکل‌گیری جهان به این صورت دارند؛ بعد بخش اول خطبهٔ اول را هم ببینید. 1500 سال پیش در مسجد کوفه برای یک‌مشت مردم معمولی که یا بقال یا کشاورز یا صنعتگر بودند، امیرالمؤمنین(ع) شروع آفرینش جهان را تا به این صورت درآمدن توضیح داده است. واقعاً عجیب است، وقتی آدم این خطبه و شرحش را می‌خواند. عالم بسیار بزرگی بود که من او را در ایام جوانی‌ام دیده بودم و پیش او می‌رفتم، یک‌بار هم روز اربعین در منزلش به منبر رفتم. ایشان حدود هشتاد جلد کتاب علمی نوشته است که من بعضی از کتاب‌هایش را چاپ کرد‌ه‌ام. آدم فوق‌العاده‌ای بوده است؛ هم استاد علوم اسلامی و هم استاد علوم جدید بود. هفتاد سال پیش، ایشان همین بخش اول را که شاید یک صفحه نشود، در هفتصد صفحه تحت عنوان نهج‌البلاغه و جهان توضیح داده است و آدم را در دریایی از حیرت و تعجب فرو می‌برد. 

 

-قابل‌فهم نبودن خطبۀ نخست نهج‌البلاغه برای مردم آن روزگار

ایشان می‌گوید: وقتی در این بخش از گفتار امیرالمؤمنین(ع) راجع‌به جهان آدم دقت می‌کند، انگار مستمعینِ آن روز امیرالمؤمنین(ع) در مسجد کوفه، افلاطون، ارشمیدس، سقراط، ارسطو، فیلسوف بزرگ کِندی، ابن‌سینا و امثال اینها بوده است؛ در حالی که یکی از این‌طور آدم‌ها آن روز پای منبر نبوده‌اند. معلوم می‌شود امیرالمؤمنین(ع) این بخش از سخنرانی‌شان دربارهٔ عالم هستی را برای آیندگان بیان کرده‌اند. خود ایشان می‌گوید: من اصلاً فکر نمی‌کنم یک مستمع در آن روز فهمیده باشد که امیرالمؤمنین(ع) چه گفته است! وقتی آدم دقت می‌کند، می‌خواهد بگوید که خداوند علی(ع) را پیش از آفرینش جهان آفریده و به امیرالمؤمنین(ع) گفته است کنار دستِ قدرت من قرار بگیر و نگاه کن که من عالم را چگونه به‌وجود می‌آورم. خداوند عالم را به‌وجود می‌آورد و به شکل همین نظام برپا می‌کند، بعد امیرالمؤمنین(ع) را به‌صورت یک روح زندهٔ نوری جاوید در ملکوت عالم می‌برد تا قبل از بعثت پیغمبر(ص) به‌دنیا بیاید. آن‌وقت روی منبر مسجد کوفه می‌آید و جهان را به همان صورتی بیان می‌کند که کنار دست قدرت خدا نشسته بوده و دیده چگونه آن را آفریده است.

 

-خطبۀ نخست نهج‌البلاغه، بیانگر گوشه‌ای از قدرت اندیشۀ امیرالمؤمنین(ع)

امروز این خطبه قابل‌فهم است، ولی تا اواسط قرن هجدهم قابل‌فهم نبود؛ لذا تفسیری که الآن بر این قسمت خطبه دربارهٔ آفرینش عالم می‌نویسند، با صد سال قبل خیلی فرق می‌کند. این گوشه‌ای از دانش و قدرت اندیشهٔ علی(ع) است که این مرغ اندیشه توانسته تا اول خلقت پرواز کند، تمام حقایق به‌وجودآمدن هستی را ببیند و بعد روی منبر مسجد کوفه بگوید. غیر از این، این مرغ اندیشه تا ابدیت رفته و از زمان خودش تا پایان عالم و تا برپاشدن قیامت و اوضاع قیامت را بیان کرده است. آیا جا دارد آدم غرق در شگفتی شود که قدرت پرواز این اندیشه تا کجاست؟! من کاری ندارم که بعضی‌ها اگر این حرف من را بشنوند، چه داوری‌ای دربارهٔ من بکنند؛ من می‌توانم این را بگویم که مرغ اندیشهٔ علی تا ازل رفته و تا زمان خودش، تمام گذشته را با خودش آورده، تا ابدیت رفته و اتفاقاتی که می‌خواهد بیفتد، همه را با خودش آورده است. 

راز بگشا ای علی مرتضی ××××××××× ‌ای پس از سوءالقضا حُسن‌القضا 

من خودم شعری دربارهٔ حضرت دارم که نزدیک 25 خط است، در دو خطش گفته‌ام: 

بر امت روزگارت افسوس ××××××××‌ چون گشت عُقولِ جمله معکوس

دادند تو را ز دست یک‌بار ××××××××× گشتند به سامری گرفتار 

 

ضربۀ علمی و فکری به جامعۀ بشریت با گوشه‌نشینی امیرالمؤمنین(ع)

برادران و خواهران! درد این است که 25 سال جلوی انتقال این اندیشه و علم را گرفتند؛ در آن 25 سال و زمان آن سه‌ اعلی‌حضرت قبل از خودش. خودش که ولی‌الله، علم‌الله، اُذُن‌الله و یدالله است. تنها کار امیرالمؤمنین(ع) در زمان آن سه‌ اعلی‌حضرت و شاه، این بود که صبح‌ها یک زنبیل، یک تیشه و یک بیل برمی‌داشت، به باغ‌های مدینه می‌رفت و کارگری می‌کرد تا خرج زندگی‌اش را دربیاورد. چون آن سه نفر فدک را هم در روز روشن غارت کرده بودند؛ یعنی محل درآمد صدیقهٔ کبری(س) را برده بودند و پس ندادند، تا حالا هم پس نداده‌اند، بعداً هم پس نمی‌دهند؛ تا اینکه امام عصر(عج) بیایند و آن فدک واقعی را که کرهٔ زمین است، از دست دشمن پس بگیرند. 

 

-جهل دانشگاه‌های یونان و ایران در خصوص ماهیت ستارگان

شما فکر کنید که چه ضربهٔ فکری و علمی در این 25 سال به جهان خورد؟! فقط فکر کنید! علمی که دارنده‌اش روی منبر به مردم می‌گوید: «سَلُونِی قَبْلَ‏ أَنْ‏ تَفْقِدُونِی» پیش از آنکه من بمیرم و نباشم، هرچه می‌خواهید، بی‌قید و ‌شرط از من بپرسید. او روی منبر مسجد کوفه می‌گفت به این ستارگان بالای سرتان نگاه کنید؛ چون زمان امیرالمؤمنین(ع) دانشگاه‌ها در یونان، ایران( جندی‌شاپور) به‌عنوان علم به تمام دانشجویان می‌گفتند: این نورهای کوچک چشمک‌زن، میخ‌های نقره‌ای هستند که به سقف آسمان کوبیده‌اند. این مسئله با آمدن دانش در قرن هجدهم به بعد و پیدا شدن گالیله و کپرنیک، از دانشگاه‌ها جمع شد. آنها دیدند این دروغ شاخ‌داری است؛ نه اینکه به‌عنوان دروغ ساخته باشند، بلکه آنها به‌عنوان علم ارائه کردند و همهٔ دانشجویان یونان، ایران، هند و اسکندریه قبول داشتند. تا قرن هجدهم هم قبول داشتند که اینها میخ‌های نقره‌ای نورانی است که به سقف آسمان کوبیده‌اند. 

 

اما امیرالمؤمنین(ع) برخلاف کل دانشگاه‌های زمان خودش، روی منبر کوفه(اینکه من می‌گویم، برای کتاب‌های الآن نیست. شما به کتاب‌های قرن سوم مراجعه کن، 1200 سال پیش نقل کرده‌اند) فرمودند: «هذه النجوم» کل این ستارگان، «مدائن کَمدائنکم» هر کدام کرهٔ منظم و آبادی مانند کرهٔ زمین شماست. مانند، نه در حجم و اندازه؛ یعنی آنجا هم کوه، نور و خاک وجود دارد، کروی‌شکل و در حرکت هستند، شب و روز دارند. حضرت این را روی منبر مسجد کوفه گفتند. این عجیب نیست که فکر امیرالمؤمنین(ع) تا کجا پرواز می‌کرده است؟! آینده و گذشته پیش ایشان بود. 

 

-وجود تمام مسائل گذشته و آینده در قرآن کریم

حضرت مطلبی هم راجع‌به قرآن دارند و این خیلی عجیب است که به مردم فرمودند: می‌دانید این قرآن چه کتابی و چه معدنی است؟ بعد فرمودند: «ألا إنّ فيهِ عِلمَ ما يَأتي و الحَديثَ عنِ الماضي» تمام مسائل آینده در این قرآن هست، تمام مسائل گذشته در این قرآن هست. «عِلمَ ما يَأتي» یعنی دانش آینده، نه خبر آینده! مطلب از کل گذشتهٔ عالم در این قرآن هست. اگر به شما بگویم قرآن مجید را باز کنید و کل آینده و گذشته را از دیدگاه قرآن ببینید، نمی‌توانید ببینید. چرا نمی‌توانید؟ چون علم و فکرش را ندارید. بعد حضرت می‌فرمایند: قرآن که با شما حرف نمی‌زند، از من بپرسید که قرآن نسبت به گذشته تا ابتدای کار چه می‌گوید؟! نسبت به آینده تا آخر کار چه می‌گوید؟! خود قرآن که زبان گفتن ندارد و من زبان قرآنم. 

 

-فرصت اندک، اما پربار امیرالمؤمنین(ع) برای بیان علم 

آن‌وقت این انسان را 25 سال معطل کارگری در باغ‌ها کردند! شما شنیده‌اید یا دیده‌اید؟! اگر دیده‌اید، به من هم بگویید که در زمان آن سه‌ شاه، امیرالمؤمنین(ع) یک منبر رفته است؟! گذاشتند یک نامه بنویسد؟! یک‌بار به او مهلت دادند که گوشه‌ای از علمش را نشان بدهد؟! هیچ‌جا نیست! شروع حرف زدن امیرالمؤمنین(ع) از روزی بوده که عثمان را کشتند و با حضرت بیعت کردند. این شروع روز حرف زدنش است. چقدر به او مهلت دادند تا حرف بزند؟ چهارسال و هفت‌ماه؛ بعد هم او را در مسجد شهید کردند. در همین چهارسال و هفت‌ماه، ده برابر نهج‌البلاغه حرف علمی، قلبی و فکری زده که چاپ هم شده است؛ یعنی یک نهج‌البلاغه جلد اول است، نه‌تای دیگر، هشتصد نهصد صفحه، جلد دوم تا دهم است؛ اینها هم غیر از روایاتش است که در فقه و اخلاق بیان شده است. غیر از این حدیث‌هایش و غیر از این ده جلد، یازده‌هزار کلمهٔ قصارِ حکمت‌آمیز دارد که آن‌هم در شش جلد به‌وسیلهٔ یکی از بزرگ‌ترین دانشمندان زمان صفویه، آقاجمال خوانساری تدوین شده است. 

 

شما فکر کن یا کتاب‌های خارجی را ببین، آنها هم کلمات قصار دارند؛ مثلاً شکسپیر چندتا کلمهٔ قصار دارد؟ کانت یا دکارت چندتا کلمهٔ قصار به‌دردبخور دارند؟ به بیست‌تا نمی‌رسد! تازه اینها چقدر درس خوانده‌اند و دانشگاه دیده‌اند؟! امیرالمؤمنین(ع) 1500 سال پیش، یازده‌هزار کلمهٔ قصار دارد که یک بخش آن در آخر نهج‌البلاغه، حدود سیصد چهارصدتاست. همین کلمات کوتاه امیرالمؤمنین(ع) عقل را دیوانه می‌کند که یک نفر چقدر علم و فکر دارد! ادامه ندهم، شعری از سعدی بخوانم؛ سعدی سخن حکیمان را ترجمه کرده که گفته‌اند: سخن صفت درون متکلم است و حالا سعدی خیلی زیبا توضیح می‌دهد:

تا مرد سخن نگفته باشد ××××××××××× عیب و هنرش نهفته باشد

 

می‌گوید بگذار یک مرد، یک زن، یک دانشجو یا یک عالم حرف بزند و شخصیتش را از حرف زدنش بفهم. حالا من از شما عزیزانم، شما خواهران و مادرانم می‌پرسم که آیا درک شخصیت امیرالمؤمنین(ع) برای ما امکان دارد یا ندارد؟! یعنی کسی که در چهارسال و هفت‌ماه به‌اندازهٔ ده برابر نهج‌البلاغه علم بیرون داده است؛ کسی که می‌گوید ستارگان کُرات هستند، نه میخ نقره‌ای که به طاق زده‌اند! آنجا طاق وجود ندارد؛ آنجا میلیون‌ها کهکشان، میلیاردها ستاره و میلیون‌ها چالهٔ تاریک وجود دارد. طاق کجا بود؟! امیرالمؤمنین(ع) روزی این حرف‌ها را زدند که با علوم آن روز صددرصد مخالف بود. روزی این حرف‌ها را زدند که شنونده‌ها نمی‌فهمیدند چه می‌گوید. 

 

یک جملهٔ کوتاهش را برایتان نقل کنم که چقدر شگفت‌آور است! با یکی از یارانشان در کنار فرات قدم می‌زدند، این آب روی همدیگر موج می‌زد و برمی‌گشت، به این رفیقش گفت: «لو شئت لجعلت لكم من الماء نوراً وناراً» اگر بخواهم از این آب روشنایی بگیرم، می‌توانم؛ اما چه زمانی؟ میان یک‌مشت مردم جاهل و بی‌علم و میان تنگی وقت و او را مشغول کردن به سه جنگ، کجا می‌شد بگوید جلوی فرات را ببندید تا پشت سد آب جمع شود و من پایین دیوارهٔ سد توربین کار بگذارم، بعد دریچهٔ بالای سد را باز کنیم و آب توربین‌ها را با فشار حرکت بدهد و تولید روشنایی کند. حضرت این را 1500 سال پیش گفتند که اگر بخواهم، قدرتش را دارم. 

بر مردم روزگارت افسوس ××××××××××× چون گشت عقولِ جمله معکوس

دادند تو را ز دست یک‌بار×××××××××× گشتند به سامری گرفتار

-تحلیل زیبای امیرالمؤمنین(ع) از رنگ‌آمیزی پر طاووس و زندگی مورچه

 

باز به شما سفارش کنم برای اینکه بدانید ایشان چه کسی و چه چیزی است؟! خطبه‌ای دربارهٔ خلقت طاووس دارد که شما فقط تحلیل رنگ‌آمیزی پرِ طاووس را در گفتار امیرالمؤمنین(ع) ببینید، انگار طاووس ساختِ خودش است! طاووس ساختِ خداست، ولی توضیحی که فقط دربارهٔ پر طاووس، نه خودِ طاووس(راجع‌به روده، معده، قلب، چشم و سلول‌های وجودی طاووس هیچ‌چیزی نگفته و فقط راجع‌به پر طاووس است)، تحلیل رنگ‌آمیزی این پر و اینکه خدا چگونه این رنگ‌ها را تلفیق کرده، در نهج‌البلاغه ببینید. 

 

در همین نهج‌البلاغه که در اختیارتان است، نظر امیرالمؤمنین(ع) را راجع‌به خلقت مورچه ببینید. برادرانم و خواهرانم! آن روز که میکروسکوپ نبود؛ امیرالمؤمنین(ع) از درون و برون مورچه، شعور و قدرت مورچه، لانه‌سازی مورچه، اعصاب مورچه(عصب‌ها، رگ‌ها، پی‌ها و غریزهٔ مورچه) آن‌گونه سخن گفته که انگار یک مورچه را گرفته و پشت میکروسکوپ برده، بعد هم آن را باز کرده و دیده که در درونش چه خبر است! همه را بیان کرده است!

کیستی ‌ای آن‌که همه عالمی ×××××××× گر تو نبودی، همه عالم نبود

در شب معراج که حق با رسول ×××××××××××× گفت سخن، غیر تو مَحرم نبود.

 

کلام آخر؛ آخرین خواستۀ حضرت زهرا(س)

یک کلمهٔ دیگر بگویم و حرفم تمام؛ امشب خدا خیلی به ما محبت کرد! محبت خدا چه بوده است؟! بیشتر اهل‌سنت نوشته‌اند و من هم این روایت را از آنها گرفته‌ام. البته ما هم نوشته‌ایم. پیغمبر(ص) فرموده‌اند: «ذکر علی عبادة» حرف زدن از علی عبادت است و امشب خدا این عبادت را نصیب ما کرد. حرف زدن از علی(ع) عبادت است. می‌دانست چه عبادتی است! بین در و دیوار از علی حرف زد، در مسجد از علی حرف زد، تا شب شهادتش از علی حرف زد. ناراحت و غصه‌دار بود و امیرالمؤمنین(ع) با آن عظمتش، تحمل رنج زهرا(س) را نداشتند. دختر پیغمبر چرا گرفته و غصه‌دار هستی؟ گفت: علی جان، خیلی دلم برای اذان بلال تنگ شده است. بلال غروب روز مرگ پیغمبر(ص) اذان نگفت، فردای آن هم اذان نگفت؛ به‌دنبالش آمدند که بیا اذان بگو، گفت: من برای شما اذان نمی‌گویم، اذان گفتن برای شما ناروا و تأیید شماست. 

 

به امیرالمؤمنین(ع) عرض کرد: می‌شود به بلال بگویید امروز برای من اذان بگوید؟! حضرت فرمودند: بله دختر پیغمبر، الآن به سراغش می‌روم. به درِ خانهٔ بلال آمد و در زد(من متن حدیث را برایتان می‌گویم و به آن اضافه نمی‌کنم)، بلال دم در آمد؛ تا چشمش به امیرالمؤمنین(ع) افتاد، شروع به گریه کرد و گفت: علی جان، می‌فرمودید من می‌آمدم یا یکی را به‌دنبال من می‌فرستادید. حضرت فرمودند: بلال، زهرا اذان تو را می‌خواهد. گفت: آقا، همین الآن به خانه برگردید و بگویید بلال همین امروز ظهر می‌آید و اذان می‌گوید. دم مسجد پیغمبر(ص) می‌آیم. امیرالمؤمنین(ع) هم آمد و به خانه خبر داد. مرحوم محدث قمی چقدر زیبا در این کتاب بیت‌الاحزانش کار کرده است! او می‌گوید: وقتی خبر داد، زهرا(س) صدا زد: علی جان، می‌شود پیراهن بابایم را به من بدهی، می‌خواهم وقتی بلال اذان می‌گوید، پیراهن را روی سرم بیندازم. دختر پیغمبر، با این حرفت، ما را یاد یک پیراهن دیگر هم می‌اندازی! پیراهنی که دخترت زینب(س) با خودش به حرم پیغمبر آورد، جلوی چشم مردم پیراهنِ خون‌آلودِ سوراخ‌سوراخ را درآورد و روی قبر پیغمبر(ص) انداخت...

 

تهران/ حسینیهٔ حضرت ابوالفضل(ع)/ دههٔ سوم جمادی‌الاول/ زمستان1398ه‍.ش./ سخنرانی دوم

برچسب ها :