در نهايت ما در آيات كريمه قرآن مى بينيم كه خداوند چهارگروه و طبقه را بر طبقات ديگر ترجيح مى دهد: گروه اول : مومنان اهل بدر؛ يعنى كسانى را كه در جنگ بدر شركت كردند نسبت به ساير مومنان ترجيح مى دهد و در اوايل سوره مباركه انفال در توصيف آنان مى فرمايد:
انَّما المؤ منون الَّذين اذا ذُكِرَ اللّه و جِلَت قلوبهم و اذا تُلِيَت عليهم آياته زادتهم ايمانا و على ربِّهم يتوكَّلون # الَّذين يُقيمون الصَّلاة و ممَّا رزقناهم ينفقون # اولئك هم المؤ منون حقَّا لهم درجات عند ربهم و مغفرة و رزق كريم (1125).
((مؤ منان ، تنها كسانى هستند كه هرگاه نام خدا برده شود، دل هاشان ترسان مى گردد؛ و هنگامى كه آيات او بر آنها خوانده مى شود، ايمانشان فزونتر مى گردد؛ و تنها بر پروردگارشان توكل دارند. آنها كه نماز را برپا مى دارند؛ و از آنچه به آنها روزى داده ايم ، انفاق مى كنند. آرى مومنان حقيقى آنها هستند؛ براى آنان درجاتى مهم نزد پروردگارشان است )).
مومنانى كه در واقعه بدر، رسول خدا را همراهى كردند، مومنان حقيقى اند و نزد خدا بر ديگران برترى دارند و در پيشگاه الهى درجات و مراتبى براى آنها در نظر گرفته است ؛ گروه دوم : مجاهدان ؛ در سوره مباركه نساء درباره مجاهدان مى فرمايد:
فضَّل اللّه المجاهدين باموالهم و انفسهم على القاعدين درجة (1126).
((كسانى كه در راه خدا بذل مال و جان مى كنند نسبت به آنان كه از چنين تلاش و فعاليتى خود را محروم مى كنند در درجات و مرتبه ، برترى دارند و تفضيل داده شده اند)).
گروه سوم : مومنان داراى عمل صالح ؛ كه خداوند وعده تقرب و برترى را براى آنان مى دهد؛ در سوره مبارك طه مى فرمايد:
و من ياءتِهِ مؤ منا قد عمل الصالحات فاولئك لهم الدرجات العلى (1127).
((مومنانى كه همراه با اندوخته عمل صالح نزد خدا مى روند، از درجات بلندى بهره مند مى شوند)).
گروه چهارم : اهل علم و دانش ؛ در سوره مباركه مجادله مى فرمايد:
يرفع اللّه الَّذين آمنوا منكم و الَّذين اوتوا العلم درجات (1128).
((خداوند كسانى را كه ايمان آورده اند و كسانى را كه علم به آنان داده شده ، درجات عظيمى مى بخشد)).
خدا در اين آيه ، صاحبان دانش و علم را بر همه موجودات ترجيح مى دهد و اساسا در آيات مختلفى از قرآن شريف ، تسخير بسيارى از مراتب كمال و وصول به درجات عاليه معنوى را در انحصار صاحبان علم و دانش قرار مى دهد.
انما يخشى اللّه من عبادهِ العلماء(1129).
((خشيت و خوف از ذات اقدس ربوبى كه يكى از مراتب كمال نفسانى بشر است در انحصار علما و دانشمندان است )).
و يا در جايى ديگر مى فرمايد:
و تلك الامثال نضربها للناس و ما يعقلها الا العالمون (1130).
((ما در آيات قرآن مثالها و نكات آموزنده فراوانى را ذكر كرده ايم ؛ منتهى فهم و تعقل در آنها و وصول به نكته هاى دقيق اين امثال در انحصار اهل علم و دانش است )).
يا در سوره مباركه عنكوت وقتى مساله اعجاز قرآن را بيان مى كند مى فرمايد:
و ما كنتَ تتلُو من قبله من كتاب و لا تَخُطُّهُ بيمينك اذا لا رتَاب المبطلون # بل هو آيات بينات فى صدور الَّذين اوتوا العلم و ما يجحد بآياتنا الا الظالمون (1131).
((تو هرگز پيش از اين كتابى نمى خواندى ، و با دست خود چيزى نمى نوشتى ، مبادا كسانى كه در صدد تكذيب و ابطال سخنان تو هستند، شك و ترديد كنند. ولى اين آيات روشنى است كه در سينه دانشوران جاى دارد؛ و آيات ما را جز ستمگران انكار نمى كنند)).
در اين آيه نكته قابل توجه ، اين است كه خداوند پيامبر را مخاطب قرار مى دهد و مى فرمايد: تو قبل از نبوت ، قدرت نوشتن نداشتى و اگر چنين قدرتى داشتى سابقه علم و دانش در پرونده تو ضبط بود اهل شك و باطل ديگران را به شبهه مى انداختند.
از مجموع اين آيات مى توان فهميد كه درك توحيد و وصول به مقام خشيت ، تعقل و فهم وحى و امثال قرآن و اساس نبوت و معجزات انبيا، همه در گرو دانش و علم است و تنها عالم و دانشمند است كه مى تواند به اين مراتب و درجات كمال صعود كند و بالا برود.
حقوق استاد نسبت به دانشجو
بحث در ارزش علم و دانش از منظر آيات كريمه قرآن و روايات فراوان است . بناست كه درباره ارزش و اعتبار معلم ، استاد و آموزگار نيز توضيحاتى را ارائه كنيم .
آنچه بيان شد مقدمه اى براى فهم كلام امام سجاد عليه السلام بود تا معلوم شود كه ارزش و اعتبار عالم و معلم كسى كه علم را آموخته است و بعد قرار است كه به ديگران بياموزد و يا در حال آموختن است از ديدگاه اين امام همام چگونه است ؟
1 - تواضع در مقابل استاد
بيان نكته ديگر كه ضرورى است اين كه عالم با همه مراتب و درجات اگر بر كرسى تدريس و تعليم قرار بگيرد، علاوه بر ارزشمند بودن علم و دانايى او شاءن معلم و مربى بودنش نيز شايسته تجليل و احترام است و امام عليه السلام در اولين نكته از سخن خود به اين امر مهم اشاره مى فرمايند: و اءَمَّا حَقُّ سائسك بالعلم فالتَّعظيم له و التَّوقير لمجلسه .
در حقيقت كسى كه در جايگاه تعليم و تدريس قرار مى گيرد؛ لزوم تكريم و توقير مضاعف پيدا مى كند و بزرگداشت ، احترام و تكريم عالم ، تكريم ذات ذوالجلال ربوبى است . در سخنى از مولا اميرالمومنين عليه السلام آمده است :
من وقَّر عالما فقد وقَّر ربّه (1132).
((كسى كه به عالمى احترام بگذارد، در حقيقت خداوند را احترام كرده است )).
در معارف دين ما يكى از رذايل اخلاقى تملق ، چاپلوسى ، خضوع و تذلل بيش از حد براى ديگران است . در روايات آمده است :
ليس من اخلاق المومن التَّملُّق (1133).
((چاپلوسى از اخلاق مومن نيست )).
اما اين مساله در پيشگاه معلم و آموزگار استثنا شده است ، و نه تنها مذموم نيست ، بلكه مطلوب و مورد توصيه است ؛ حرمت نهادن و خضوع در مقابل استاد و مربى يك فضيلت اخلاقى است ، نه يك رذيله اخلاقى . در مبانى اخلاقى ما نسبت به استاد و معلم ، بى حرمتى نهى شده است . حضرت اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
لا تُحَقِّرَنَّ عبدا آتاه اللّه علما فانَّ اللّه لم يحقِّره حين آتاه ايّاه (1134).
((كسى حق ندارد آن بنده اى را كه مورد عنايت خدا قرار گرفته و علم آموخته است تحقير كند؛ چرا كه خداوند وقتى به او علم عطا فرمود، او را كوچك نشمرد)).
اگر قرار باشد كه ما موازين اخلاقيمان را اصلاح كنيم و آنها را بر اساس اخلاق الهى شكل بدهيم ، خلق وخوى الهى اين است كه اگرچه عالمى گناهكار باشد، حساب مجازاتش در جاى خود محفوظ است ؛ اما وقتى در پيشگاه الهى قرار مى گيرد، تحقير نمى شود.
در تعبيرى حضرت رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند:
مَن علَّم شخصا مسالة فقد مَلَكَ رقبته فقيل له يا رسول اللّه ايَبِيعه فقال له و لكن يامره و ينهاه (1135).
اگر كسى مساله اى را به ديگران بياموزد در حقيقت مالك او شده است . مالكيت نه به اين معنى كه مى تواند او را معامله كند و بفروشد؛ چون در آن زمان ها برده دارى خيلى رايج بوده است . اين تعبير حضرت از مالكيت اين شبهه را در ذهن سوال كننده به وجود آورد تا سوال كند آيا متعلم و شاگرد به اصطلاح رايج بَرده قابل معامله مى شود؟ حضرت فرمودند: مى تواند به او فرمان بدهد يا او را از كارى نهى كند؛ يعنى همان طور كه برده ها فرمانبردار موالى خود بودند، منزلت متعلم و شاگرد در مقابل استاد و معلم چنين است . اصلا تواضع در مقابل استاد يك فضيلت اخلاقى است ، امام صادق عليه السلام فرمودند:
اُطلُبُوا العلم و تَزَيَّنوا مَعَهُ بالحِلمِ و الوَقَار و تَواضَعُوا لمَن طَلَبتُم منه العلم (1136).
((علم بياموزيد و علم را به حلم ، بردبارى و متانت زينت دهيد؛ يعنى عالم ، باوقار و حليم شويد. و نشانه حلم و وقار شما اين است كه نسبت به معلم خود متواضع و فروتن باشيد)).
فضيلت اخلاقى تواضع ، درباره استاد و عالم موكدا توصيه شده است . در سخنى از اميرالمومنين عليه السلام وقتى حقوق عالم را بيان مى فرمايند كه طولانى است و فقط شاهد بحثمان را ذكر مى كنيم آمده است :
اذا جاءَهُ طالب علم و غيره فوَجَدَ فى جماعة عمَّهم بالسلام و خصَّه بالتَّحيَّة (1137).
((وقتى متعلمى وارد مجلسى مى شود و مى بيند استادش در ميان آن جمع حضور دارد، به همه حضار سلام كند، اما براى استاد خود تحيت و احترام خاصى قائل شود)).
پس مستحب است انسانى كه به مجلسى وارد مى شود به همه اهل مجلس سلام كند، اما علاوه بر استحباب سلام عمومى ، بيشترين وظيفه ديگر متعلم نسبت به استاد خود اين است كه به او بيش از ديگران احترام بگذارد و در مقابل او بنشيند؛ يعنى اينگونه حرمت بگذارد كه روبه روى او مودّبانه و محترمانه بنشيند. خلاصه همه آنچه كه در عرف ، توقير، بزرگداشت و حرمت گذارى وجود دارد بايد نسبت به استاد به كار گرفته شود.
در روايت معروفى آمده است :
الآباء ثلاثة : اءب ولَّدك ، و اءب زوَّجك و اءب علَّمك (1138).
((پدران سه دسته اند: پدرى كه از او به وجود آمدى ؛ پدرى كه برايت تزويج كرد؛ پدرى كه تو را تعليم كرد)).
همان حقوقى كه پدر و مادر واقعى بر انسان دارند، معلم و مربى نيز دارند و شايد در سخن ديگرى كه منسوب به معصوم عليه السلام است ، اين معنا تصريح شده باشد كه : پدر، علت بقا و حياتى است كه منتهى به فنا مى شود؛ يعنى جسم انسان . اما استاد و مربى ، پدر آن جهت و آن حيث انسان است كه باقى مى ماند؛ يعنى مربى روح انسان است . پس اين فضايل ؛ نكته هاى دقيقى است كه از منظر معارف دين براى معلم ، مربى ، عالم و دانشمند بيان شده است .
2 - سكوت و فراگيرى مطالب
نكته ديگرى كه در فرمايش امام سجاد عليه السلام به عنوان حق دوم عالم و معلم ذكر شده اين تعبيراتست و حسن الاستماع اليه وقتى در محضر اوست ، سراپا گوش باشد، سخن او را خوب بشنود و خوب تلقى كند.
اميرالمومنين عليه السلام مى فرمايند:
اذا جَلَستَ الى العالم فكُن على اءَن تَسمَعَ اَحرَصَ منك على اَن تقول و تعلم حسن الاستماع كما تعلم حسن القول و لا تقطع على احد حديثه (1139).
وقتى در پيشگاه عالم و استاد قرار مى گيرى ، بر شنيدن حريص تر باش تا سخن گفتن ؛ چون عادتى در بعضى افراد هست كه اگر در مجلسى ؛ گر چه مجلس بزرگان و استادان شركت كنند به حرف زدن و اظهار فضل كردن حريص ترند، اما حضرت اميرالمومنين عليه السلام به متعلم توصيه ميكند كه در محضر استاد، شنيدن براى تواضع است ؛ بنابراين نسبت به شنيدن حريص باش ؛ ولع داشته باش كه از او بشنوى چون فرصت كوتاه است ؛ پس خوب استماع كردن را فرابگير.
بعضى فكر مى كنند كه فقط سخنرانى و خوب حرف زدن را بايد از ديگران ياد گرفت ، معلوم مى شود كه خوب شنيدن هم يك امر آموختنى است و انسان بايد خود را بر حسن استماع ، تعليم دهد. خوب گوش دادن و خوب فهميدن از امورى است كه رعايت آن در محضر استاد ضرورى است و حسن استماع ، اداى حق اوست . راه حسن استماع را حضرت اميرالمومنين عليه السلام بيان مى كنند: لا تقطع على احد حديثه وقتى او سخن مى گويد، كلام او را قطع نكنى و اين راه و رسم علم آموزى و رعايت حق استاد است . در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام به نقل از پدر بزرگوارشان امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمودند:
جاء رجل الى النبى صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم فقال : يا رسول اللّه ! ما حقُّ العلم ؟ قال : الانصات له ، قال : ثم مه ؟ قال : الاستماع له ، قال : ثم مه ؟ قال : الحفظ له ، قال : ثم مه ؟ قال : ثمَّ العمل بِهِ، قال : ثمَّ مَه ؟ قال : ثمَّ نَشره (1140).
((كسى به حضور رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم شرفياب شد و عرض كرد: هر چيزى در عالم حقوق و قواعدى دارد؛ نزد شما حق علم چيست ؟ فرمودند: وقتى در محضر علم و عالم مى نشينى ساكت باشى . بعد سؤ ال كننده مى پرسد كه اگر سكوت كردم حق علم ادا شده است ؟ حضرت فرمودند: حق دوم اين است كه خوب آن مطلب علمى را بشنوى . سوال كرد: بعد از استماع چه بايد كرد؟ فرمودند: آن مطلب را خوب حفظ كنى و فراگيرى . سوال كرد: بعد چه كنم ؟ فرمودند: بعد به آموخته هايت عمل كنى . گفت : بعد از عمل چه كنم ؟ فرمودند: به ديگران بياموزى )).
در سخن ديگرى از حضرت اميرالمومنين عليه السلام ذكر شده است كه مخاطب آن نه تنها عالمان ، بلكه دانش آموزان ، دانشجويان و طلاب نيز هستند. حضرت مى فرمايند:
يا طالب العلم ! انَّ لِلعَالِمِ ثَلاثَ عَلامَات : العِلمَ و الحِلمَ و الصَّمتَ و لِلمتكلِّفِ ثلاث علامات يُنازِعُ مَن فَوقه بِالمَعصِيَةِ و يظلم من دونه بِالغَلبة و يُظاهر الظّلمة (1141).
اى طالب علم ! اى كسى كه در مسير فراگيرى علم هستى ! اگر مى خواهى ببينى عالم كيست ؟ يا خودت به مرحله اى عالى از علم رسيده اى يا خير، اين سه نشانى را بايد پيدا كنى : يكى آن كه آموخته هايت به حد كمال رسيده باشد؛ ديگر آن كه به زينت حلم و بردبارى مزين شده باشد و سوم سكوت در محضر عالم است . كه سكوت مقدمه استماع و آموزش و فراگيرى است . و در ادامه سخن مى فرمايند: علامت كسى كه عالم نيست و خود را به زحمت در عداد علما قرار داده است ، اين است كه نسبت به معلم ، مربى و مافوق خود عاصى ، گناهكار و طاغى است ؛ حرمت او را نگه نمى دارد؛ سخن او را نمى شنود و نسبت به او فرمانبردار نيست . از طرفى با شاگرد و مادون خود با قهر، غضب و غلبه برخورد مى كند و علامت سوم اين كه ظالمان و ستمگران را حمايت و پشتيبانى مى كند.
به هر حال ، نكته مهمى كه از فرمايش امام عليه السلام استفاده مى كنيم اين است كه حسن استماع از حقوقى است كه بايد نسبت به استاد و معلم رعايت شود؛ كه البته نفع آن به متعلم ، دانش آموز و دانشجو برمى گردد.
3 - حضور و تشرف به محضر استاد
حق سومى كه در بيان امام عليه السلام آمده است : والاقبال عليه اصلا امام تشويق مى كند براى آموختن به سوى او بروى ؛ به محضر او تشرف شوى و نسبت به او اقبال داشته باشى . به قدرى اين نكته قابل توجه است كه در كلمات معصومين عليهم السلام حتى نگاه كردن به استاد را عبادت مى دانند:
... و النظر الى وجه العالم عبادة (1142).
((نگاه كردن به صورت عالم ، عبادت است )).
يا در سخن ديگرى كه تشويق آميزتر از اين عبارت كلى است و از رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم نقل شده است فرمودند:
النَّظر الى وَجهِ العَالِم خَير لَك مِن عِتقِ اَلفِ رَقَبَة (1143).
((ارزش نگاه كردن به صورت عالم و استاد بيشتر از آزاد كردن هزار برده و بنده است )).
يكى از كارهاى پرارزشى كه در شرع مقدس مورد توصيه قرار گرفته و ان شاءاللّه در حقوق مالك و عبيد بحث خواهيم كرد، آزاد كردن انسان هايى است كه در اسارت ديگران قرار دارند؛ مخصوصا اگر در قيد مالكيت كفار قرار داشته باشند.
بنابراين كفاره بسيارى از گناهانى كه اتفاق مى افتد، آزاد كردن رقبه و انسان هايى است كه در قيد عبوديت ديگران هستند. رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم مى فرمايند: نگاه كردن به عالم از آزاد كردن هزار برده و بنده ، بافضيلت تر و خيرش براى تو بيشتر است .
بنابراين رفتن به محضر عالم اداى حق اوست و هنگامى كه به محضر او رفتى ، بايد او را يارى كنى .
4 - يارى و كمك خواستن در فراگيرى علم
والمعونة له على نفسك فيما لا غنى بك عنه من العلم .
او را يارى كنى تا بتواند تو را آموزش دهد.
چگونه بايد او را يارى كرد؟ و انسان به چه چيزهايى نياز دارد؟ به چه علومى نياز دارد؟ اين بحثى است كه ان شاءاللّه در مباحث بعد درباره آن سخن خواهيم گفت .
اما كيفيت يارى كردن استاد؛ باءَن تُفَرِّغَ له عقلك عقل و انديشه ات را كه نيروى خدادادى است كه ذات ذوالجلال ربوبى در اختيار تو گذاشته ، فارغ كنى ، فهم و زيركى خويش را به كارگيرى ، و دل را پاكيزه كنى ؛ كه اينها نكته هاى دقيقى است كه بايد توضيح و تفسير شود.
در سخن مفصلى كه قبلا به آن پرداختيم از مولا اميرالمومنين عليه السلام نقل شد كه فرمودند:
العلم امام العقل و العقل تابعه (1144).
((علم براى عقل ، سمت امامت و پيشوايى دارد و عقل تابع علم است )).
ترقى علم ، درگرو وجود گوهر عقل است . حال چگونه مى شود اين عقل و فهم را به كار گرفت ؟ بيانش در سخن امام سجاد عليه السلام اين است :
بترك اللَّذَّات و نقص الشَّهَوَات .
همان طور كه عبادت قلب و نماز پنهانى ، وسيله تقرب نهانى انسان با ذات اقدس ربوبى است و نماز، وظيفه جوارح ظاهرى انسان است و جز با طهارت ظاهرى تحقق پيدا نمى كند، عبادت باطن و نماز نهانى (عقل ) نيز جز با طهارت از خباثت درونى محقق نمى شود؛ و اين كلام رسول اكرم صَلَّى اللّه عَلَيهِ و آلِهِ و سَلَّم كه مى فرمايند:
بُنِىَ الدِّينُ على النَّظافَةِ(1145).
((مبناى دين بر نظافت ، نزاهت و پاكيزگى است )).
اين نظافت ، هم نظافت ظاهرى است و هم نظافت باطنى و سرّ اين كه قرآن مى فرمايد: انَّمَا المشركون نجس (1146) اين است كه اين نجاست منحصر به نجاست ظاهرى نيست ؛ چراكه نجاست ظاهرى با تطهير قابل پاك شدن است . اين نجاست ، نجاست باطنى و جوهرى بشر است . همان گونه كه در بعضى از روايات آمده است كه فرمودند:
فان الملائكة لا تدخل بيتا فيه كَلب (1147).
((ملائكه الهى در خانه و اتاقى كه سگ وجود داشته باشد وارد نمى شوند)).
مقدسات الهى در دلى كه آلوده به حيوانيت و درنده خويى است وارد نمى شوند. بنابراين توصيه شده است كه نيت علم آموزى بايد نيتى منزه و پاكيزه باشد و قلب و دل كه جايگاه هبوط و نزول علم و دانش است بايد از همه شوائب تطهير و پاك شود. امام باقر عليه السلام مى فرمايند:
مَن طلب العلم ليباهى به العلماء او يمارى به السفهاء او يصرف به وجوه الناس اليه فليتبوا مقعده من النار ان الرئاسة لا تصلح الا لاهلها(1148).
((كسى كه علم را براى اين بياموزد كه بر ساير علما و دانشمندان مباهات و مفاخره كند يا در مجلس افراد بى سواد موجب فخرفروشى و مراء و مجادله آنها باشد؛ يا علم بياموزد كه ديگران را به خود متوجه كند؛ در حقيقت براى رياست طلبى و مقام و موقعيت هاى دنيوى علم بياموزد در قيامت جايگاهش در آتش است ؛ چون رياست را خداوند فقط براى اهلش قرار داده است )).
آيه شريفه قرآن مى فرمايد:
تلك الدَّار الاخرةِ نجعلها للذين لا يريدون علوّا فى الارض و لا فسادا(1149).
((خانه آخرت را براى كسانى قرار داده ايم كه دلهاى پاك دارند؛ اراده علو در روى زمين ندارند، نه اين كه علو طلبند، حتى اراده فساد و مقام خواهى ندارند)).
وقتى چنين شرايطى به وجود آمد، وصول به مقامات ، درجات و كمالات معنوى و از آن جمله علم آسان مى شود كه علم گوهر معنوى الهى است و فقط به وسيله دلهاى خالص ، منزه و پاكيزه كسب مى شود.
در سخن ديگرى از امام صادق عليه السلام نقل شده است كه فرمودند:
مَن اَراد الحديث لمنفعة الدنيا لم يكن له فى الاخرة نصيب و من اراد به خير الاخرة اَعطَاهُ اللّه خير الدنيا و الاخرة (1150).
((كسى كه علم را براى نفع دنيوى و مادى بياموزد، حظ و بهره او از علم همان انگيزه و هدفش خواهد بود؛ اما اگر كسى براى رسيدن به مقامات اخروى به آموزش علم مشغول شود، خداوند هم خير دنيا را به او عنايت خواهد كرد و هم او را به هدفش كه خير آخرت باشد نايل خواهد كرد)).
اساسا انسان كه براى آموزش علم اقدام مى كند بايد نيت و انگيزه خود را خالص و پاك كند. خير رساندن به ديگران يكى از ارزش هاى اخلاقى است كه بدان توصيه شده است :
ان اللّه سبحانه يحب اءن تكون نية الانسان للناس جميلة (1151).
((خدا دوست دارد كه نيت انسان ها در مورد ديگران خير، خوب و جميل باشد)).
انسان نبايد براى اين كه موفق به تخريب زندگى دنيوى يا اخروى مردم شود علم بياموزد؛ يا با اتكا به نيروى علم خود، شرايط نامساعدى براى زندگى دنيوى مردم فراهم كند؛ و يا آنها را به وادى گمراهى و ضلالت در اعتقادات و معنويات سوق دهد.