امام سجاد - عليه السلام - مى فرمايد:
كسى كه امر به معروف به نهى از منكر را ترك كند و كنار نهد، چونان كسى است كه كتاب خدا - قرآن - را پشت سر افكنده و بدان اعتقادى ندارد. البته يك صورت استثناست و آن در جايى است كه انسان كه انسان در تقيه اى ويژه به سر برد و از پنهان داشتن عقايد و برنامه هااى خود ناگزير باشد.
به آن حضرت گفته شد: منظور از تقيه ويژه ، كدام تقيه است ؟
امام فرمود: اين است انسان از سوى جبارى ستيزه جو و سركش تهديد شود. (284)
نهى از تبعيت ظالمان
از امام - عليه السلام - نقل شده است كه فرمود:
واى بر ملتى كه فرمان الهى را گردن ننهند و امر به معروف و نهى از منكر نكنند. كسى كه شعار توحيد را بر زبان آورد و لا اله الا الله بگويد، ادعا و اقرار او به ملكوت آسمان راه نمى يابد مگر زمانى كه سخن و اقرار خود را با عمل شايسته كامل كند. و كسى كه در خدمت و اطاعت ظالم در آيد، در حقيقت دين ندارد.. . (285)
افشاگرى عليه دستگاه امويان
از منابع تاريخى استفاده مى شود كه پس از واقعه كربلا و چه بسا پس از حضور در شام و مجلس يزيد، شخصى به نام در ميان راه با امام سجاد - عليه السلام - روبرو شد واز امام احوال پرسيد. امام كه زمينه را مناسب مى ديد، از وضع دستگاه حكومت و نظام فرعونى امويان بصراحت شكوه كرد و فرمود: به خدا سوگند، ما خاندان پيامبر (ص ) در شرايط كنونى ، همانند بنى اسرائيل كه در نظام فرعونيان به رنج و مصيبت مبتلا بودند، مبتلا هستيم . مردانمان را مى كشند و زنانمان را باقى مى گذارند.
اى منهال در عصر حاضر كه اسلام قدرت جهانى يافته است ، عربها بر ساير ملتها فخر مى فروشند و مى گويند پيامبر اسلام - صلى الله عليه وآله - مردى است از عرب . طايفه قريش بر ساير طوايف عرب فخر مى فروشد و مى گويند محمد (ص ) از قبيله ماست .
و اما ما كه فرزندان پيامبر - صلى الله عليه وآله - هستيم در شرايطى قرار گرفته ايم كه مورد غضب و ستم و قهر همين اعراب قرار گرفته ايم ، ما را كشتند و آواره كردند، انالله و انا اليه راجعون . (286)
ترغيب به جهاد و شهادت
امام على بن الحسين ، زين العابدين (ع ) از رسول اكرم (ص ) در زمينه بزرگداشت امر جهاد و لرزش شهادت و خون شهيدان ، روايت كرده و مى فرمايد:
هيچ گامى نزد خداوند محبوبتر از دو گام نيست : قدمى نيست : قدمى كه پيش نهاده شود و صفى از صفهاى جهاد در راه خدا را پركند و قدمى كه در راه صله رحم برداشته شود و به ديدار خويشاوندى پيش رود كه قطع ديدار كرده است ...
و هيچ قطره اى نزد خداوند محبوبتر او دو قطره نيست : قطره خونى كه در راه خدا ريخته شود و قطره اشكى كه در ظلمت شب از بيم خدا فرو افتد. (287)
امام سجاد - عليه السلام - در عصرى كه حمايت از اهل بيت و حريم ولايت و امامت معنايى جز مخالفت با حاكميت جباران و نظام فرعونى امويان شيروانيان نداشت به شيعيان خود توصيه مى كرد كه دست از تلاش و جهاد بر ندارند. البته در موارد ديگر شيوه جهاد تلاش بايسته اى را كه در آن شرايط مسير بود به ايشان ياد آورى مى كرد.
امام در تشويق پيروان خويش به تلاش و جهاد در راه حق و دفاع از ارزشها مى فرمود:
شيعه راستين ما كسى است كه در راه اهداف و برنامه هاى ما جهاد و تلاش كند و با كسانى كه بر ما ستم مى كنند درگير شود و جلو ظلم آنان را بگيرد تا اين كه خداوند حق ما را از ستم پيشگان باز گيرد. (288)
رهنمود به مبارزه پنهانى با جباران
چنان كه از مطالب و روايات گذشته ، دانسته شد، امام سجاد - عليه السلام - در استمرار خط امامت ، اصول عقيدتى و سياسيش همان اصول علوى و حسينى بود كه از قرآن و سنت پيامبر اكرم - صلى الله عليه وآله - آن را دريافت كرده بودند .
امام سجاد (ع ) چون نياكان طاهر و معصوم خود بيكمترين لرزش در مير حق ، هماره مدافع امر وبه معروف و نهى از منكر مبارزه با ظلم و انحراف بود و پيروان خود را به تلاش و جهاد در راه ارزشهاى الهى فرا مى خواند، اما به حكم امامت و پيشوايى راه مبارزه را نيز به آنان مى نماياند و ويژگيهاى زمان را به ايشان يادآور شده ، مى فرمود:
حتى امام بر مردم در نهادن و آشكار از او پيروى كنند و فرمان و رهنمود او را ارج نهند و بزرگ شمارند، ولى حق سلطان اين است كه در ظاهر حكمش را مخالف نكنند... (289)
اين رهنمود امام - عليه السلام - در حقيقت ترسيم يك استراتژى است و نه يك سياست اصولى زيرا مخاطب امام ، شيعيانى هستند كه تضاد دستگاه حكومت اموى با برنامه ها امامان معصوم - عليه السلام - را مى دانند و هرگز به خود اجازه سكوت در برابر خلفا را نمى دهند چه برسد، به همراهى و همگامى با آنان ! ولى از آنجا كه امام زين العابدين ، شرايط واقعى را براى ايجاد تحول در دستگاه خلافت كافى نمى بيند به آنان - در چنين مقطعى - فرمان تقيه مى دهد.
علاوه بر اين در روايت ياد شده ، امر امام و خواست و رهنمود و مقدم بر هر امر حكومتى شناخته شده است و معناى آن اين است كه اگر امام فرمان جهاد عليه مستكبران و غاصبان خلافت صادر كرد بايد در نهان و آشكار فرمانش را به اجرا گذاشت . ولى اكنون حكم امام ، حركت پنهانى است و نه مبارزه علنى .
به هر حال امام سجاد - عليه السلام - با بيان اطاعت ظاهرى از سلطان در مقام نفى كلى جهاد نيست ، چه اين كه جدش على بن ابى طالب با معاويه جنگيد و پدرش حسين بن على - عليه السلام - از دستگاه اموى پيروى نكرد و در مقابل آنان ايستاد و خود حضرت اگر تقدير الهى نبود شرايط جهاد را در روز عاشورا دارا بود بى شك به مبارزه با حكومتيان و امويان مى پرداخت . بنابر اين همه اين دلايل خود گواهى است بر اين كه ، امام سجاد - عليه السلام - پس از رخداد عاشورا و آزمون مدعيان مى دانست و تاريخ بعدها به اثبات رسانيد كه دستگاه خلافت هماره از اين حركت غير علنى بيم داشت و جز با خلفا، همواره از سوى دستگاه خلافت تحت آزار و شكنجه و محدوديتهاى شديدى بودند. و فرصتى كه براى امام باقر (ع ) و امام صادق (ع ) براى ترويج انديشه ها فقهى و عقايد اصولى اماميه پديد آمد، در گرو خط مشى آگاهانه اى است كه امام سجاد در پيش روى شيعه نهاد و زمينه را براى حركت گسترده فرهنگى و عقيدتى هموار ساخت .
تشويق به شكيبايى و راز دارى
امام سجاد - عليه السلام - در راستاى خط مشى ويژه اى كه پيروانش را بدان فرا مى خواند ، رعايت دو اصلى كه زير بنايى ترين اصول مبارزه پنهانى با جباران ، به شمار مى آيد و هر جهاد و نهضتى بدان نيازمند است .
آن اصول عبارتند از شكيبايى و صبر در برابر مشكلات ميسر و همچنين رازدارى و پرهيز از افشاى اسرار.
سوگمندان بسيارى از دارندگان تمايلات شيعى ، در رعايت اين دو اصل ضعف و سستى داشتند و همين امر مايه گلايه و شكوه امام از شيعيان خود بود و مى فرمود:
به خدا سوگند! دوست داشتم گوشت بازوهايم را فدا كنم تا دو خصلت در ميان شيعه از ميان برود: خصلت ناشكيبايى و كم حوصلگى و همچنين كمى حفظ ميان شيعه از ميان برود: خصلت ناشكيبايى و كم حوصلگى و همچنين كمى حفظ اسرار. (290)
اين بيان ، آميخته با لحنى شديد و نگران كننده است و حكايت از ناشكيبايى برخى شيعيان و افشاى برخى اسرار از سوى آنان دارد.
آنچه در اين روايت بيان نشده و قابل تاءمل مى باشد اين است كه موضوع ناشكيبايى و رازندارى شيعه چه چيزى بوده است ؟آيا ناشكيبايى شيعه از مصيبتهاى معمولى كه همه مردم به نوعى با آن دست به گريبان مى باشند، بوده و يا مشكلات ويژه اى داشته اند كه مربوط به تفكر و عقيده خاص آنان و محدود به تشكيلات شيعى مى شده است ؟
پاسخ اين سؤ ال از متن روايت پيداست . زيرا امام مى فرمايد: خصلتين فى الشيعه لنا يعنى نسبت به خصوص شيعه اين مشكل را مطرح ساخته است و اين قرينه اى است كه در خصوص شيعه مشكلات اجتماعى - سياسى ويژه اى از سوى خلفا به وجود مى آمده است تا شيعيان را از ائمه و خط امامت جدا كنند. مانند آنچه امروز در جهان به عنوان محاصره اقتصادى و يا سياسى مطرح است و قدرتمدان عليه ملتها ضعيفتر به كار مى گيرند.
تاريخ نيز گواه اين مطلب است كه خلفا - چه اموين و چه عباسيان - در ضعيف نگاه داشتن شيعه از نظر سياسى و اقتصادى تلاشى مستمر داشته اند. و موارد اندكى وجود دارد كه از سوى حكومت به تشكيلات شيعى كه امام در راءس آن قرار دارد، كمك اقتصادى شده باشد بلكه آنچه معمول مردم از آن برخوردار بوده اند، از شيعه دريغ مى شده است .
از اين رو ، شيعه بودن مستلزم چشيدن محروميتهاى زيادى بوده و شيعه ماندن ، نياز به صبر و مقاومت داشته است .
از سوى ديگر، در كوران اين مشكلات ، بديهى است كه عناصرى از ميان شيعه بشدت خواهان نهضت عليه دستگاه خلافت باشند تا محدوديتها و ستمها را بشكند. اين گروه از مبارزه پنهانى احساس خستگى مى كنند و تمايل به مبارزه اى علنى دارند و براى عملى ساختن انديشه و باور خود ناشكيبايند و امام از اين ناشكيباييها نيز گله دارد. زيرا حركتها و سخنان اين گروه مى تواند اسرار نهانى تشكيلات شيعى را برملا سازد و اساس و بنيان را در معرض آسيب قرار دهد.
اكنون براى اين كه شاهدى بر ادعاى فوق آورده باشيم به نمونه اى از تندروى هاى برخى مدعيان تشيع ، در قبال امام سجاد (ع ) اشاره مى كنيم .