لطفا منتظر باشید

جلسه دوم سخنرانی یکشنبه (8-4-1399)

(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))
ذی القعده1441 ه.ق - تیر1399 ه.ش
13.28 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

کلمهٔ ولی‌الله در زیارت‌نامهٔ حضرت معصومه(س)

کلمهٔ «وَلیّ ‌اللّه» در زیارت حضرت معصومه(س) سه‌بار ذکر شده است. اولاً باید توجه کرد که کلمهٔ «ولی» به «اللّه» اضافه شده است. ترجمهٔ «الله» به‌معنای ذات مستجمعِ جمیعِ صفات کمال است و به‌معنی خدا نیست. «اللّه» در فارسی معادل ندارد. ذات مستجمع جمیع صفات کمال به‌معنای الله است و «وَلیّ اللّه» یعنی وجود مقدسی که از همهٔ کمالات الهی فیض می‌گیرد. گیرندگیِ «ولی» گیرندگی کامل و جامعی است که اگر این گیرندگی نبود، «وَلیّ اللّه» به شخص گفته نمی‌شد. آیات قرآن مجید، همین کلمه و جمع آن را وصل به «اللّه» ذکر کرده است. 

 

-سلام بر تو ای دختر ولی‌الله

دربارهٔ حضرت معصومه(س) می‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا بِنْتَ وَلِیِّ اللهِ»؛ یعنی اینجا در سلام بر تو ای دختر ولی‌الله باید دقت کرد. این دختر به چه منبع عظیم و معدن بی‌نهایتی از کمالات وصل است و از این رابطه‌ای که ایشان با ولی‌الله، یعنی پدرش دارد، چه گیرندگی گسترده‌ای داشته که توانسته کمالات ولی‌اللهی مانند موسی‌بن‌جعفر(ع) را در خودش تجلی بدهد؟! اگر این نبود، چنین مقامی هم برای او نبود. 

ما در زیارت هیچ خانمی از مادران انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) نمی‌خوانیم، الّا در زیارت ایشان: «فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ» ای دختر موسی‌بن‌جعفر! شما در پیشگاه پروردگار از مقام و منزلت ویژه‌ای برخوردار هستید که حالا واقعاً به فهم من نمی‌رسد. درست است که مقداری قرآن و روایات بلد هستم و محصّل علوم دینی در قم بوده‌ام؛ اما این مقام، شأن و منزلت و این مکانت را درک نمی‌کنم. «فَإِنَّ لَکِ عِنْدَ اللهِ شَأْناً مِنَ الشَّأْنِ» شما مقام ویژه‌ای در پیشگاه پروردگار دارید که شاید این مقام ویژه را در روز قیامت به ما نشان بدهند و درک آن برای خیلی‌ها در دنیا مشکل است، مگر بندگان خاص خدا و عباد ویژهٔ پروردگار. این یک‌بار که «وَلیّ اللّه» در زیارت حضرت معصومه(س) ذکر شده است. 

 

-سلام بر تو ای خواهر ولی‌الله

بار دوم: «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ» سلام و سلامت و امنیت بر تو باد ای خواهر ولی‌الله؛ یعنی غیر از پدرت، برادرت هم ولی‌الله بود. ولی‌الله یعنی وجود مقدسی که به «الله» یا همان مستجمع جمیع صفات کمال اتصال داشته و برادرت فیوضات کامل را از پروردگار دریافت می‌کرد و تو هم از طریق اتصال به برادرت، آن فیوضات را دریافت می‌کردی. بیهوده به ما یاد نداده‌اند که بگو: «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا أُخْتَ وَلِیِّ اللهِ». 

ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) زیاد خواهر داشتند، اما ایشان خواهر ویژه‌ای برای ولی‌الله است و هیچ امامی دربارهٔ خواهرش نگفته است که هر کس خواهر مرا در بقیع یا در جای دیگر زیارت کند، «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ». این جمله به ایشان اختصاص دارد. حضرت معصومه(س) چه مقامی دارد که مؤمن وقتی او را زیارت می‌کند، بهشت بر او واجب می‌شود؟ این زیارت چقدر ارزش دارد که بهشت پاداش آن است، آن‌هم واجب بودن بهشت! 

 

-سلام بر تو ای عمهٔ ولی‌الله

اما بار سوم که می‌‌خوانیم: «السَّلامُ عَلَیْکِ یَا عَمَّهَ وَلِیِّ اللهِ» سلام بر تو ای عمهٔ ولی‌الله! آن ولی‌الله که حضرت معصومه عمه‌اش بوده، چه کسی است؟ وجود مبارک حضرت جوادالائمه(ع) است. امام هشتم همین یک فرزند را داشته، جوادالائمه(ع) ولی‌الله بوده و حضرت معصومه(س) هم عمهٔ ولی‌الله است. 

 

مشاهدهٔ حقایق عینی قرآن با چشم دل

حالا حرف اینجاست که اگر بخواهیم این ولی‌الله یا سه نفر را به‌صورت جمع اسم ببریم، «اولیاء الله» می‌شود؛ یعنی موسی‌بن‌جعفر، حضرت رضا و حضرت جواد(علیهم‌السلام) با همدیگر، اولیاءالله می‌شوند. این اولیاء‌الله چه ویژگی‌هایی دارند؟ خداوند به همین نام و به همین عنوانِ اولیاء‌الله، صفات اولیاء‌الله را در سورهٔ مبارکه یونس بیان می‌کند. البته در روایاتمان هم مسائل مهمی دربارهٔ اولیای خدا مطرح است که شاید در جلسهٔ بعد یا جلسهٔ دو شب دیگر، اگر خدا لطف کند، من روایت بسیار مهمی از جلد دوم عربیِ «اصول کافی» برایتان می‌خوانم. در این روایت، وجود مبارک پیغمبر اسلام(ص) ویژگی‌های اولیای خدا را برای اصحابشان بیان می‌کنند. 

 

-قرآن، خود نور است

نظر قرآن راجع‌به اولیاءالله چیست؟ سه آیه پشت‌سر هم است که البته خیلی قابل‌توضیح است و من در حد فرصت برایتان توضیح می‌دهم. اول هر سه آیه را برای نورانی‌تر شدن جلسه قرائت می‌کنم؛ چون قرآن نور است: «وَأَنْزَلْنَا إِلَيْكُمْ نُورًا مُبِينًا»(سورهٔ نساء، آیهٔ 174). اصلاً نور اسم قرآن است. نور اسم پروردگار است: «یٰا نُور یٰا قُدّوس». قرآن نور است؛ خود نور، نه مثل نور! اگر آدم چشم داشته باشد، به‌علاوهٔ چشم دل، چون پیغمبر اکرم(ص) می‌فرمایند: قلب‌ها هم چشم دارد؛ اگر آدم چشم دل داشته باشد و این چشم دل به کمک چشم سر بیاید، وقتی آدم قرآن را باز می‌کند و می‌خواند، حقایق عینی را در دریای نور قرآن مجید می‌بیند.

 

-جاری شدن چشمه‌های حکمت بر زبان بندگان خالص خداوند

ولی پیدا کردن این چشم کار می‌خواهد که پیغمبر(ص) یک کارش را می‌فرمایند: «مَن أَخْلَصَ عَبْدٌ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَرْبَعِینَ صَبَاحاً إِلَّا جَرَتْ یَنَابِیعُ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَى لِسَانِهِ» کسی که چهل شبانه‌روز خود را برای خدا از همهٔ امور تصفیه کند، غیر از خدا را نبیند و نداند، به غیر از خدا فکر نکند و برای غیر از خدا حرف نزند، نشنود، نخورد، قدم برندارد و معاشرت نکند، چشمه‌های حکمت از دلش بر زبانش جاری می‌شود. اتفاقی که دربارهٔ لقمان پیش آمد و در قرآن خوانده‌اید: «وَلَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 12). 

 

-قلب پیامبر خدا(ص)، دریای علم و حکمت

در سورهٔ بقره هم خوانده‌اید: «وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 269) حکمت پروردگار خیر کثیر است. یک کار و مسئولیت پیغمبر اسلام(ص)، این است که پروردگار او را «يُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ» معلم کتاب و حکمت معرفی می‌کند؛ یعنی قلب پیغمبر دریای حکمت است. اگر این چشم و بصیرت قلبی پیدا شود، شما می‌توانید امواج حقایق عرشی را در هر یک از آیات قرآن مشاهده کنید. بین مردم در فهم قرآن خیلی فرق است؛ حتی بین مفسّرین هم خیلی فرق است!

 

-تفاوت علم امام معصوم و مردم

آیه دربارهٔ اولیای خدا چه می‌گوید؟ یعنی اگر ما آن چشم قلب و چشم سر را پیدا کنیم، اصلاً ما می‌توانیم عینیت اولیای خدا را در این سه آیه مشاهده کنیم و ببینیم و با آنها تماس برقرار کنیم. این اتفاق برای همهٔ انبیا و ائمه به‌طور شبانه‌روز می‌افتاد. کلینی در اصول کافی از قول حضرت رضا(ع) نقل می‌کند که امام هشتم می‌فرمایند: ما هر وقت بخواهیم هر چیزی را بدانیم، فقط بخواهیم، نوری بین ما و پروردگار پدید می‌آید که ما همه‌چیز را در میان آن نور می‌بینیم؛ آینده، حال، گذشته، قیامت و اعماق ابدیت را می‌بینیم. 

پس اینهایی که خبر داده‌اند، از کجا خبر داده‌اند؟! از این مشاهده خبر داده‌اند. علم امام با علم مردم فرق می‌کند. علم امام نور است؛ اما علم مردم، قواعد، کتاب است و مسائل زحمت‌کشیدهٔ جمع‌شده در کتب است. علم امام نور است و همه‌چیز را در نور می‌بیند، لذا آنچه ائمه فرموده‌اند، تا روز قیامت تغییر نمی‌کند. علم نمی‌گوید این مسئله این‌جور نبوده که گفته‌اند؛ نه همیشه همان است که گفته‌اند. 

 

نظر قرآن در خصوص اولیای الهی

آیات را قرائت کنم؛ واقعاً چه آیاتی است! اگر کسانی در این 1500 ساله بودند که با شنیدن قرآن به‌شدت انقلاب پیدا کردند یا جان دادند، حقشان است. 

«أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اَللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلاٰ هُمْ یحْزَنُونَ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 62). این دو ویژگی اولیای الهی است.

«الَّذِينَ آمَنُوا»(سورهٔ یونس، آیهٔ 63) این ویژگی سوم آنهاست. 

«وَكَانُوا يَتَّقُونَ» با ماضی استمراری آمده است. من، هم با شما برادران کت‌وشلواری و هم با برادران و بزرگواران اهل علم صحبت می‌کنم. «وَكَانُوا يَتَّقُونَ» ماضی استمراری است که بعداً برایتان معنی می‌کنم. 

این چهار ویژگی اولیای خدا بود و این آیه هم بشارت خداوند به آنهاست: «لَهُمُ اَلْبُشْریٰ فِی اَلْحَیٰاةِ اَلدُّنْیٰا وَ فِی اَلْآخِرَةِ لاٰ تَبْدِیلَ لِکلِمٰاتِ اَللّٰهِ ذٰلِک هُوَ اَلْفَوْزُ اَلْعَظِیمُ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 64).

 

جنس متفاوت ترس در اولیای الهی

حالا دانه‌دانهٔ کلمات این سه آیه را می‌گویم: 

-خوف از مقام الهی، نه قدرت‌های زمینی

«أَلاٰ إِنَّ أَوْلِیٰاءَ اَللّٰهِ لاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ» جنس خوف در اولیای خدا نیست و نمی‌ترسند؛ شما الآن ممکن است به ذهنتان بیاید که خدا دربارهٔ بندگان خوبش در سوره نازعات فرموده است: «وَ أَمّٰا مَنْ خٰافَ مَقٰامَ رَبِّهِ وَ نَهَی اَلنَّفْسَ عَنِ اَلْهَویٰ × فَإِنَّ اَلْجَنَّةَ هِی اَلْمَأْویٰ»(سورهٔ نازعات، آیات 40-41). این خوف که در سورهٔ نازعات آمده، خوف مثبت، الهی و عرشی است که اگر آدم این خوف «مِن مَقامِ اللّه» را نداشته باشد، آدم نمی‌شود، رشد نمی‌کند و تربیت نمی‌شود. پروندهٔ خوف الهی را از این آیه جدا بکنید. «لاٰ خَوْفٌ عَلَیهِمْ» اولیاءالله از چه کسی نمی‌ترسند؟ از هیچ‌کس نمی‌ترسند؛ اینها از قدرت‌ها نمی‌ترسند، چون چشم و بصیرت دارند و می‌دانند که همهٔ قدرت‌ها، پوک، پوچ و توخالی هستند. 

 

-اطمینان آنها به محفوظ بودن عمل نزد پروردگار

دیگر از چه‌چیزی نمی‌ترسند؟ این هم در قرآن است و من برای این آیه از آیهٔ دیگری استفاده کردم؛ چون این حقیقت را می‌دانند، نمی‌ترسند. آنها از گم شدن اعمالشان در این عالم پهناور نمی‌ترسند و می‌دانند هر عمل خوبی که انجام بدهند، هر اخلاق خوبی که به‌کار گرفته‌اند، ماندگار و پیش پروردگار محفوظ است. پس عملی که برای خدا انجام گرفته است، گم نمی‌شود. اولیای خدا این را می‌دانند، لذا نمی‌ترسند که حالا شصت سال عمل ما چه خواهد شد! آنها می‌دانند که اعمال پیش پروردگارشان محفوظ و ماندگار است: «وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک»(سورهٔ کهف، آیهٔ 46). چرا بترسند؟!

 

-نترسیدن از کم یا گم شدن اعمال

حتی از کم شدن اعمالشان هم نمی‌ترسند، چنان‌که در سورهٔ حجرات می‌خوانیم: «إِنْ تُطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ یلِتْکمْ مِنْ أَعْمٰالِکمْ شَیئاً»(سورهٔ حجرات، آیهٔ 14). شما اگر پیرو خدا و پیغمبر باشید، از عمل شما کاسته نمی‌شود و گم هم نمی‌شود. این آیه خیلی عجیب است! لقمان این را می‌دانست که خدا از قول او نقل می‌کند؛ یعنی معرفت داشته و حکیم بوده است. به پسرش می‌گوید: «یٰا بُنَی إِنَّهٰا إِنْ تَک مِثْقٰالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَکنْ فِی صَخْرَةٍ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 16) اگر عمل تو به وزن یک ارزن باشد و این ارزن در سنگ نامعیّنی بین میلیاردها سنگ در کرهٔ زمین و کُرات دیگر باشد؛ میلیاردها سنگ که هیچ‌کس هم نه بتواند بشمارد و نه بداند کجاست، «أَوْ فِی اَلسَّمٰاوٰاتِ» یا این ذره در اعماق عوالم بالا باشد، «أَوْ فِی اَلْأَرْضِ» یا در زیر زمین باشد تا قیامت برپا شود، «یأْتِ بِهَا اَللّٰهُ» خود پروردگار آن عمل را در صحنهٔ محشر می‌آورد. «إِنَّ اَللّٰهَ لَطِیفٌ خَبِیرٌ» همانا خدا دقیق‌نگر و آگاه است. اولیای الهی با این آیه از گم شدن عملشان نمی‌ترسند و می‌دانند که شصت‌هفتاد سال عملشان موجود است و پیش کریم، لطیف و خبیر است. «وَ مٰا تُقَدِّمُوا لِأَنْفُسِکمْ مِنْ خَیرٍ تَجِدُوهُ عِنْدَ اَللّٰهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 110).

اینها از کم شدن عملشان هم نمی‌ترسند؛ نه‌تنها عمل کم نمی‌شود، بلکه خدا با عمل خوب شما کاری کرده که عمل همین‌طور رو به اضافه شدن است: «مَنْ جٰاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثٰالِهٰا»(سورهٔ أنعام، آیهٔ 160)، کسی که یک حسنه پیش من بیاورد، ده برابرِ مثل خود حسنه‌اش و بالاتر را در آنجا می‌بیند. در سورهٔ بقره می‌خوانیم: «مَثَلُ اَلَّذِینَ ینْفِقُونَ أَمْوٰالَهُمْ فِی سَبِیلِ اَللّٰهِ کمَثَلِ حَبَّةٍ أَنْبَتَتْ سَبْعَ سَنٰابِلَ فِی کلِّ سُنْبُلَةٍ مِائَةُ حَبَّةٍ وَ اَللّٰهُ یضٰاعِفُ لِمَنْ یشٰاءُ وَ اَللّٰهُ وٰاسِعٌ عَلِیمٌ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 261) وقتی یک دانهٔ نباتی را می‌کارید، آن یک دانه هفت خوشه می‌کند و در هر خوشه‌ای صد دانه درست می‌شود. من یک عمل خوب شما را هفتصد برابر می‌کنم. 

 

راه نداشتن غم و ناراحتی دنیا در دل اولیای الهی

پس اولیای خدا، نه از گم شدن عمل می‌ترسند و نه از کم شدن عمل؛ «وَلاٰ هُمْ یحْزَنُونَ» اولیای خدا غصه هم ندارند، عمرشان را خوب هزینه کرده‌اند و هیچ‌وقت غصهٔ گذشته را نمی‌خورند. اولیای خدا از مالشان غصه نمی‌خورند، چون در جای خوبی خرج کرده‌اند. اولیای پروردگار از رفتار و کردارشان هم غصه نمی‌خورند، چون درست رفتار کرده‌اند. این دو ویژگی اولیای خدا بود. محیط زندگی حضرت معصومه(ص) محصور به اولیای الهی بوده است. دو آیهٔ بعد و روایت اصول کافی هم ان‌شاءالله در جلسهٔ بعد خواهیم گفت.

جان‌ها فَلَکی گردد اگر این تن خاکی ×××××××××× بیرون کند از خود، صفت دیو و ددی را

یا بوسه مزن بر لب مینای محبت ××××××××× یا در خم توحید فکن نیک و بدی را

درویش به صد افسرِ شاهی نفروشد ××××××××× یک موی از این کهنه‌کلاهِ نمدی را

درویش یعنی آدمی که خیلی ثروتمند نیست و پول ندارد؛ اما خدا، ایمان و محبت دارد.

یا رب به که این نکته توان گفت ×××××××××× که وحدت از کوی علی یافته راه صمدی را

 

کلام آخر؛ امام حسین(ع) و تشییع غریبانهٔ دو برادر

شب گذشته عرض کردم که حضرت معصومه(س) از طریق زین‌العابدین(ع) به امام مجتبی(ع) می‌رسند؛ یعنی همسر حضرت زین‌العابدین(ع)، ام‌ عبدالله دختر امام مجتبی(ع) بود. چه دختری که خدا امام باقر(ع) را از زین‌العابدین(ع) به این دختر عنایت کرد؛ لذا می‌خوانیم: «اَلسّلامُ عَلَیْکِ یٰا بِنْتَ الْحَسَنِ وَالْحُسَیْن». 

دختر موسی‌بن‌جعفر! وقتی جد مادری‌تان، امام مجتبی(ع) را می‌خواستند کنار قبر پیغمبر(ص) دفن کنند، بنی‌امیه جلوگیری کردند و نگذاشتند که امام مجتبی(ع) کنار پیغمبر(ص) دفن بشود؛ اما وقتی می‌خواستند شما را در شهر قم دفن کنند، همه آرزو داشتند در زمین آنها دفن بشوید. تمام مرد و زنِ قمی در تشییع شما آمدند، اما فقط خاندان اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در تشییع امام مجتبی(ع) بودند. 

قبر آماده شد، امام حسین(ع) وارد قبر شدند، بدن برادر را برداشتند و میان قبر خواباندند، بند کفن برادر را باز کردند و صورتش را روی خاک گذاشتند. بنی‌هاشم هرچه بالای سر قبر معطل شدند، دیدند بیرون نمی‌آید! آمدند و زیر بغل ابی‌عبدالله(ع) را گرفتند، با چه احترامی به خانه برگرداندند! ابی‌عبدالله(ع) یک‌بار دیگر هم کنار بدن برادر دیگرشان آمدند، اما هیچ‌کس نبود. کنار بدن قطعه‌قطعهٔ قمر‌بنی‌هاشم(ع) آمدند و گفتند: 

 

از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین ××××××××× دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم

تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین ××××××××× قد کشیدهٔ تو و پشت خمیدهٔ مرا

می‌خواهم به خیمه برگردم، جواب بچه‌هایم را چه بدهم؟! وقتی از من بپرسند عموی ما عباس چه شد، چه بگویم!

 

قم/ حرم حضرت معصومه(س)/ دههٔ کرامت/ تابستان1399ه‍.ش./ سخنرانی دوم 

برچسب ها :