جلسه اول دوشنبه (30-4-1399)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دو شخصیت مورد اعتماد و مَحرم امام رضا(ع)
- -علیبنجعفر و درک روزگار چهار امام
- -صفوانبنیحیی، موثقترین مرد روزگار خودش
- عهد جالب صفوانبنیحیی و دو رفیق او
- -انتخاب رفیق فیالله، مهمترین درس
- -کارهای شایستهٔ ماندگار، ضمانت ماندگاری خدا
- -اتصال به منبع قدرت، عامل سلامت کوهها
- -ماندگاری عمل در پرتو قدم خالصانه و لله
- علیبنجعفر و صفوانبنیحیی در محضر امام رضا(ع)
- -سؤال از حضرت رضا(ع) در خصوص امام بعدی
- -امامت حضرت جواد(ع) در سن کم
- -سند علمی انتقال علوم به دیگری
- -مقام نبوت یحیی(ع) در سن کم
- -احتجاج خداوند با بنیاسرائیل
- کلام آخر؛ زینب(س) در کنار بدن قطعهقطعۀ برادر
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دو شخصیت مورد اعتماد و مَحرم امام رضا(ع)
-علیبنجعفر و درک روزگار چهار امام
علیبنجعفر فرزند باکرامت امام صادق(ع) است که خداوند عمر طولانی به او عنایت کرده و روزگار چهار امام را درک کرد. وی کنار هر چهار امام زانوی شاگردی به زمین زد و نسبت به چهار امام، از ایمان و یقین فوقالعادهای برخوردار بود. وجود او دراینزمینه برای همه درس است؛ درس تسلیم به مقام شامخ امامت. علیبنجعفر هیچ رذیلهٔ اخلاقی نداشت و شخصیتی صاف، پاک، باصفا، مؤمن، باتقوا، عالم و متعلم بود. وی کتابی بهنام «مسائل» دارد که نزدیک پانزده قرن موردتوجه عالمان والای مکتب اهلبیت(علیهمالسلام) است. خوشبختانه این کتاب که دربردارندهٔ پانصد مسئله از معارف الهی است، ماند و گم نشد، از دست نرفت و جدیداً هم چاپ شده است. اهمیت کتاب او به این است که در ابتدای هر پانصد مسئله، گفته است: «سَألتُ عَنِ الْکٰاظِمِ عَلَیْهِ السّلام» خودم بیواسطه از حضرت موسیبنجعفر(ع) پرسیدهام و برادر بزرگوارم که دارای مقام امامت بودند، به من جواب دادند. وی میشنید و مینوشت که به لطف خدا، این کتاب از او باقی ماند.
-صفوانبنیحیی، موثقترین مرد روزگار خودش
نفر دوم شخصیت والایی است که به حق، انسان کمنظیری در میان اصحاب همهٔ ائمه بود و در راه خدا، از حال و نشاط فوقالعادهای برخوردار بود. نام او صفوانبنیحیی است. خیلی وقت پیش که احوالات ایشان را از کتابهای رجالی یادداشت میکردم، این جمله را در حق او دیدم که نقل کردهاند: «کٰانَ أوثق أهل زمانه» یک زمان و روزگار چند میلیون مرد و زن دارد؟ این خیلی حرف بزرگی است که دربارهٔ این رَجُل جلیلالقدر نوشتهاند: او مطمئنترین و موثقترین شخصیت اهل روزگارش بوده است؛ یعنی کسی بوده که بیدردسر میشد به همهچیز او تکیه کرد.
عهد جالب صفوانبنیحیی و دو رفیق او
-انتخاب رفیق فیالله، مهمترین درس
این مرد بزرگ داستان عجیبی هم دارد که حیف است برایتان عرض نکنم! ایشان و دو رفیقش سفری را با همدیگر به حج مشرّف شدند و در کنار خانهٔ پروردگار با هم عهد بستند که هر کدام از آنها از دنیا رفت، آن دو نفر دیگر میبایست تمام نمازها و روزههای دورهٔ عمر او را قضا کنند. چه تصمیمی، چه حالی و چه روحیهای! شریکبنعبدالله و عبداللهبنجَندب، دو رفیق بزرگوار صفوانبنیحیی؛ آیا این سه نفر به ما درس نمیدهند؟! اگر میخواهی رفیقی انتخاب کنی، رفیقی فیالله انتخاب کن که به پاکی دنیا و عظمت آخرت تو کمک بدهد و برای خدا، یار و رفیق تو باشد.
-کارهای شایستهٔ ماندگار، ضمانت ماندگاری خدا
یقین است که اگر محور در همهٔ امور، یکی هم رفاقت، پروردگار مهربان عالم باشد و من خودم را در دیدن، شنیدن، خوردن، حرکتها و اعمال، عملهٔ پروردگار بدانم؛ نتیجه و میوهٔ این عملگی من دائمی میشود. ما در قرآن مجید میخوانیم: «وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ خَیرٌ عِنْدَ رَبِّک ثَوٰاباً وَ خَیرٌ أَمَلاً»(سورهٔ کهف، آیهٔ 46) «بٰاقِیٰاتُ اَلصّٰالِحٰاتُ»، یعنی کارهای شایستهٔ ماندگار، ضمانت ماندگاری خداست. کاری که برای خدا نباشد، حتی اگر قیافهاش هم زیبا باشد، یک بادکنک است که با برخورد به شئ غیرمناسب میترکد؛ اما کاری که برای خدا باشد، مثل کوه است و ساییده نمیشود، در برابر طوفان و برف و باران هم از بین نمیرود.
-اتصال به منبع قدرت، عامل سلامت کوهها
ما تاریخ برپایی کوههای استوار عالم را نمیدانیم، ولی من شاید از چهل سال پیش، آخرین مطلبی که دربارهٔ سن زمین خواندهام و تا الآن اضافهٔ بر این پیدا نکردهام، زمین چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال قبل آفریده شده است. نظر امام باقر(ع) هم غیر از نظر دانشمندان غرب است که میگویند زمین قطعهٔ جداشدهٔ از خورشید است. حضرت میفرمایند: زمین یک مخلوق و پدیدهٔ مستقل است؛ البته جدیداً هم همین نظر را قبول میکنند. این کرهٔ زمین که یکبار در شبانهروز به دور خودش و یکبار هم در سال به دور خورشید میچرخد، در مقابل تشعشعات عظیم کیهانی هم قرار دارد؛ ولی کوههای این مسافر لطمه نخورده است. پروردگار عالم کارگر، سازنده و مهندس کوهها بوده و این اتصال به منبع قدرت، آنها را نگه داشته است. اگر کوهها تا حالا فرسوده شده بودند، زمین همواره دچار بادهای بنیانکَن بود و نمیشد ساختمانی روی آن بسازند یا باغی در آن تولید کنند. همهچیز در معرض وزش قویترین بادهای شمالی و جنوبی بود و نمیشد که پدید بیایند.
-ماندگاری عمل در پرتو قدم خالصانه و لله
«وَ اَلْبٰاقِیٰاتُ الصّٰالِحٰاتُ» یعنی کارهای شایستهٔ ماندگار و باقی؛ «باقی» اسم فاعل است و معنی مضارعش(یَبْقی» را میدهد. این اسم فاعل که معنی مضارعش را میدهد، یعنی ماندگار و دائمی؛ ضمانت این ماندگاری و دائمی بودن هم پروردگار است. وقتی خدا محور ما در همهچیز باشد و با عشق، شوق و نیت خالص قدم برداریم، ماندگار است؛ یک نگاه بکنیم، ماندگار است؛ یک سخن حکیمانه بشنویم، ماندگار است؛ ازدواجِ لِله کنیم، اولادش هم از نظر معنویت و عمل صالح ماندگارند. هر کاری برای خدا باشد، ماندگار است. این چه اعلام زیبایی است که در قرآن میفرماید: «إِنَّ صَلَاتِي وَنُسُكِي وَمَحْيَايَ وَمَمَاتِي لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»(سورهٔ انعام، ٱیهٔ 162) من مرگ و حیاتم را به «لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» وصل میکنم. مرگ «لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» همانی است که وقتی مولیالموحدین با آن تماس پیدا میکنند، با صدایی ملکوتی در محراب میگویند: «فُزْتُ وَ رَبّ الْکَعبه» سوگند به پروردگار جهانیان، من با رسیدن به نقطهٔ مرگم رستگار شدم. این مرگ مرگی الهی است، از خانه برای خدا قدم برداشت، برای خدا وارد مسجد شد، برای خدا وارد نماز شد، برای خدا وارد رکوع شد و شمشیر را هم برای خدا خورد.
این «حیات لله»، «ممات لله»، «صلاة لله»، «نُسُک لله» است؛ وقتی آدم به خدا وصل باشد نود، حتی اگر نود ساله باشد، از نظر عبادت و خدمت، سرحال، مشتاق، عاشق، شیفته و متحرک است. این سه نفر هم به ما درس دادند که یک رفیق لله پیدا کن، نه رفیق پول، نه رفیق جمال، نه رفیق قدرت و نه رفیق صندلی. دلت را از همهٔ اینها بِبُر که اینگونه رفیقان همه پوک و پوچ هستند.
یکی از این سه نفر از دنیا رفت که احتمالاً شریکبنعبدالله بود. عبداللهبنجندب و صفوانبنیحیی تمام روزهها و نمازهای دورهٔ عمر تکلیف او را انجام دادند. وقتی هم عبداللهبنجندب از دنیا رفت، صفوانبنیحیی تنها ماند و دوباره نمازها و روزههای رفیق اولش را ادا کرد و تمام روزهها و نمازهای رفیق دوم را هم بهجا آورد. اینها عبدالله و عاشق واقعی هستند.
علیبنجعفر و صفوانبنیحیی در محضر امام رضا(ع)
-سؤال از حضرت رضا(ع) در خصوص امام بعدی
علیبنجعفر میگوید: روزی من با صفوانبنیحیی(ظاهراً در مدینه) به زیارت وجود مبارک حضرت رضا(ع) آمدیم. وقتی وارد اتاق شدیم، فرزند امام هشتم، حضرت جواد(ع)، سه ساله بود. ایشان در اتاق ایستاده بود؛ حالا چرا ایستاده بود؟ احتمالاً به احترام وجود مبارک حضرت رضا(ع) و مقام پدریِ ایشان ایستاده بود. ما دو نفر با همدیگر(چون در روایت دارد قُلنا) خدمت حضرت رضا(ع) عرض کردیم: فدایتان بشویم! چنانچه خدایناکرده حادثهای برای وجود مقدس شما پیش بیاید و شما به عالم بعد منتقل بشوید، حجتالله و امام بعد از وجود مقدس شما کیست؟
-امامت حضرت جواد(ع) در سن کم
این دوتا هم مَحرم بودند، ائمهٔ ما خیلی راحت با محرمهای معنوی حرف میزدند و اسرار را هم به آنها میگفتند. اینها ظرفیت و کرامت داشتند و آقامنش بودند. وجود مبارک حضرت رضا(ع) به آن کودک سه ساله اشاره کردند و فرمودند: اگر حادثهای برای من پیش بیاید، ایشان امام زمان شما و حجتالله بر شماست. البته نه اینکه از باب انکار، بلکه از باب شگفتی گفتند؛ چون این دو نفر نورانی و مؤمن والایی بودند و از روی تعجب که برای همه پیش میآید، پرسیدند. خودشان میگویند که ما به حضرت رضا(ع) عرض کردیم: ایشان در این سن کم؟! امام هشتم فرمودند: آری در این سن؛ چون سن در نبوت و امامت لحاظ نشده است. اگر بچهٔ سه ساله، پنج ساله یا هفت ساله، بنابر ارادهٔ پروردگار به مقام امامت برسد، تمام علوم امام قبلی بهصورت نور در قلب امام بعدی طلوع میکند.
-سند علمی انتقال علوم به دیگری
امروز دیگر قبول این حرف برای ما مشکل نیست؛ چون یک سیدی را با ششمیلیون کلمه داخل دستگاهی میگذارند و سیدی خالی را هم روبهروی آن در دستگاه دیگری میگذارند؛ بعد یک دکمه میزنند و سیدی دارای ششمیلیون کلمه با چند ثانیه چرخیدن، هر ششمیلیون کلمه را به سیدی خالی منتقل میکند. ما دیگر نباید انتقال علوم امام قبل به امام بعد را از انتقال دادن سیدی به سیدی دیگر کمتر بدانیم!
-مقام نبوت یحیی(ع) در سن کم
ما در قرآن مجید که سند حقایق است، دربارهٔ حضرت یحیی(ع) میخوانیم: «آتَینٰاهُ اَلْحُکمَ صَبِیا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 12)؛ «حُکم» یعنی مقام نبوت. میگویند که وقتی حضرت یحیی(ع) به مقام باعظمت نبوت مبعوث شد، پنج سال بیشتر نداشت.
-احتجاج خداوند با بنیاسرائیل
بعد امام هشتم به ما دوتا فرمودند: خداوند در دوسالگی عیسی(ع)، در رابطهٔ با نبوت و حجت بودنش با بنیاسرائیل احتجاج کرده است. خدا به آنها اعلام کرده که این بچهٔ دو ساله پیغمبر است؛ آنهم نه پیغمبر عادی، بلکه اولوالعزم است. این بچهٔ دو ساله چهارمین پیغمبر اولوالعزم پروردگار است. قبلش هم چنانکه در قرآن است، در حالی با یهود به عیسی(ع) احتجاج کرد که او در گهواره بود: «قٰالَ إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ آتٰانِی اَلْکتٰابَ وَ جَعَلَنِی نَبِیا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 30).
این داستان امامت حضرت جواد(ع) به فرمودهٔ وجود مبارک علیبنموسیالرضا(ع) است و این دو نفر هم، اگر خدا بخواهد، در جلسهٔ بعد برایتان عرض میکنم که با تمام وجود و به قول امروزیها، با همهٔ سلولهایشان و بدون شک و تردید به امامت حضرت جواد(ع) ایمان آوردند. ایمان بدون شک و تردید ارزش دارد! یکی از این بزرگواران نزدیک نود سال داشت که امام جواد(ع) در هفت سالگی امامت الهیشان طلوع کرد و او تا زنده بود، مثل عبد ذلیل در کنار حضرت جواد(ع) بود.
کلام آخر؛ زینب(س) در کنار بدن قطعهقطعۀ برادر
تشنه بود و در حجرهاش ناله میکرد؛ دختر مأمون دستور داد که نالهاش را گوش ندهید، کف بزنید و هلهله کنید، هرچه هم به شما گفت من آب میخواهم، آب به او ندهید. حضرت تشنه شهید شدند؛ اما در اتاقشان بودند، لباس بر تنشان بود و اول صبح بود! دل ما برای آن تشنهای بسوزد که میان گودال افتاده بود. من یک لحظهٔ گودال را برایتان بگویم؛ وقتی خواهر آمد و دید که آفتاب داغ بیابان به این بدن قطعهقطعه میتابد، گفت: حسین من! من یادم نمیرود که چهار پنج ساله بودم و در اتاق خوابیده بودم، خواب بودم و آفتاب به من میتابید، یکمرتبه چشمم را باز کردم و دیدم تو بالای سر من ایستادهای و با عبا جلوی آفتاب را گرفتهای که به خواهرت نتابد. حسین من! من میخواهم روی بدنت سایه بیندازم، اما دست ما را بستهاند و ما را میبرند.
-دعای پایانی
خدایا! ما از تو درخواست میکنیم که قلب ما را نسبت به توحید، نبوت و امامت، مساوی و یکسان، بدون بالا و پایین شدن و بدون اثربرداری منفی، آنهم در این روزگار قرار بده. خیلی سخت است که انسان نسبت به پروردگار، انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) کمترین لغزشی پیدا کند.
خدایا! ما هنوز هم با تو راجعبه محرم حرف داریم؛ ما گدا، ضعیف و ناتوان هستیم و میدانیم ما قدرت جدایی از ابیعبدالله(ع) را نداریم، ما نمیتوانیم بدون گریه زندگی کنیم. خدایا! به حق جوادالائمه، واقعاً دراینزمینه به ما رحم کن تا ما محروم نشویم. حالا اراده و قدرت تو به هر گونهای که اقتضا میکند، راه ما را بهسوی ائمه، مخصوصاً ابیعبدالله(ع) نبند.
خدایا! به حق خودت، به حق پیغمبرانت، به حق ائمهٔ طاهرین و به حق شهید امشب، به گریههای شب یازدهم زینب کبری(س)، دین ما، توحید ما، نبوت ما، قرآن ما و عزاداری ما را برای اهلبیت پیغمبر(ص)، مخصوصاً ابیعبدالله(ع) حفظ کن و ما را محروم نکن.
خدایا! گذشتگان و شهدای ما را غریق رحمت فرما.
خدایا! از جا بلند نشده، به حق حضرت جواد(ع)، اشتباهات، خطاها و گناهان گذشتهٔ ما را ببخش، شوق عبادت را در ما قوی کن و نفرت از هر گناهی را در ما شدید کن.
قم/ صحن مسجد اعظم/ شهادت امام جواد(ع)/ تابستان 1399ه.ش./ سخنرانی اول