لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم یکشنبه (5-5-1399)

(قم مسجد اعظم)
ذی الحجه1441 ه.ق - مرداد1399 ه.ش
15.23 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

دعا، امر پروردگار به بندگان

-دوزخ، نتیجهٔ تکبر از دعا به درگاه الهی

متن مهمی در شروع جلسه، شب شهادت حضرت جواد(ع)، نقل شد که به‌صورت دعاست. دعا کردن امر پروردگار عالم به بندگانش است. صریح قرآن است که هر کس از دعا تکبر کند، یعنی از اظهار نیاز به پروردگار و گدایی کردن از آن وجود مقدسِ غنی به ذات تکبر کند، کیفر او دوزخ است. مسئلهٔ دعا چقدر مهم است که تکبر از دعا دوزخ دارد: «إِنَّ اَلَّذِینَ یسْتَکبِرُونَ عَنْ عِبٰادَتِی سَیدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دٰاخِرِینَ»(سورهٔ غافر، آیهٔ 60) به‌خاطر امر به دعا و تکبر از دعا، کیفر او دوزخ است. دیگر نمی‌شود گفت خدا به خواسته‌های من آگاه است، چه حاجت که من نیازها و خواسته‌هایم را با زبانم با او در میان بگذارم.

 

حرام‌خواری، مانع استجابت دعا

کتاب‌های ما روایت عجیبی را نقل کرده‌اند که خداوند متعال گاهی جواب دادن به دعا را به تأخیر می‌اندازد؛ باید همان وقتی مستجاب کند که دعا شده، اما دو ماه دیگر یا یک سال دیگر مستجاب می‌کند. فرشتگان از حضرت حق می‌پرسند: چرا دعای او را با این حال، با این ناله و گریه‌ و با این تواضعش مستجاب نمی‌کنی؛ در حالی که شرایط مستجاب شدن در او جمع است. 

یک‌وقت من به خوردن مال حرام عادت دارم و فعلاً هم قصد توبه کردن و برگرداندن مال مردم را ندارم، در روایات ما، بخصوص در باب دعای «اصول کافی» آمده است که حرام‌خواری مانع از استجابت دعاست. شخص در مال مردم به‌ناحق تصرف کند و به نام خودش کند، خوراک و لباس و خانه کند، بعد هم مشکلی برای او پیش بیاید و دعا کند، توقع داشته باشد که مستجاب شود! به بندگان پروردگار ظلم شده و دلشان سوخته است، حالا من توقع داشته باشم که دعایم را مستجاب کنند! 

 

احسان دائمی خداوند به بندگان

بعضی‌ها می‌گویند: وقتی دعا دیر مستجاب می‌شود، ما ناامید می‌شویم. چرا از خدا ناامید می‌شوید؟ از دعای خودت ناامید باش، به خدا چه! من اگر همیشه این آیه را یادم باشد، برایم خیلی خوب است: «مٰا أَصٰابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 79) همهٔ خوبی‌هایی که به تو می‌رسد، از سوی من و کار من است. اصلاً کار او خوبی کردن و احسان است، «يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ» و احسان او دائمی است. 

همین که به من اجازهٔ نفس کشیدن می‌دهد تا زنده بمانم، جزء احسان دائمی‌اش به من است. همین که دوتا گاز سوزندهٔ اکسیژن و هیدروژن را یک به دو مخلوط کرده است، هیدروژنی که می‌سوزد و اکسیژنی که می‌سوزاند، آب خنک به‌دست آمده و من دائم هم به این آب نیازمندم، این احسان دائمی او به من است. همین که هم شب و هم روز قرار داده، احسان دائمش به من است؛ چون اگر همیشه شب بود، کرهٔ زمین یخ‌بندان عجیب و غریبی می‌شد و کل اقیانوس‌ها یک‌تکه یخ می‌شد، دیگر بخاری هم بلند نمی‌شد که ابر شود و ببارد. همین که روز را طولانی قرار نداده است، احسان دائمش به من است. الآن شب و روز در کرهٔ ماه یک هفته است؛ یک هفته شب است و معلوم نیست اگر کسی آنجا باشد، چه بلایی به سرش بیاید! یک هفته هم روز است که آدم در آنجا می‌سوزد! اگر دائم روز بود، همه‌چیز گلولهٔ آتشین می‌شد و اصلاً آبی هم نمی‌ماند، همه بخار می‌شد و می‌رفت. 

حالا من نمی‌خواهم وارد امور طبیعی بشوم؛ من خیلی هم دراین‌زمینه کتاب‌های داخلی و خارجی، مخصوصاً بخش «السماء و العالم» کتاب بحارالأنوار را که از معجزات ویژهٔ ائمهٔ ماست، مطالعه کرده‌ام. همین دو سه مورد برای نمونه کفایت می‌کند که بدانیم احسان خدا نسبت به تک‌تک ما دائمی است. 

 

عجول بودن و کم‌ظرفیتی، علت گلایه‌های انسان

من مقداری عجول و کم‌ظرفیت هستم و وقتی به یک بیماری، یک سردرد، یک دندان‌درد یا یک مشکل مالی برمی‌خورم، مستقیماً از پروردگار گله‌مند می‌شوم که تو توانا و قدرت بی‌نهایت هستی، چرا نگاهی به من نمی‌کنی؟! چرا مرا بچه‌دار نمی‌کنی؟! چرا گذاشتی که بچه‌ام بمیرد؟! اگر ما به پشت پردهٔ حوادث آگاه بودیم، به جای گله‌مند شدن و کم‌ظرفیتی، می‌خندیدیم و شاد بودیم.

-شخصیت عظیم لقمان و حکمت او

لقمان آدم خیلی عظیم‌القدری بوده و یک سوره در قرآن به نام اوست؛ با این حکمتی که خدا به او داده بود، اوایل سوره می‌فرماید: «وَ لَقَدْ آتَینٰا لُقْمٰانَ اَلْحِکمَةَ»(سورهٔ لقمان، آیهٔ 12) این یک علم استوار، الهی و غیرقابل‌تغییر است؛ یعنی حکیم الهی، نه حکیم مردمی. یک‌نفر به دانشگاه می‌رود و حکمت می‌خواند، یا گوشهٔ حوزه حکمت می‌خواند، یا در دانشگاه‌های غربی حکمت می‌خواند، این حکمت قابل‌تغییر است. امروز یک‌چیزی می‌گوید، فردا چیز دیگری می‌گوید. درحالی‌که حکمت الهی، دانش استوار است و تغییر پیدا نمی‌کند. بخشی از حکمت لقمانی در خود سوره بیان شده است؛ امشب به این سوره مراجعه کنید و ببینید که حکمت لقمان، بخش توحیدی، بخش اخلاقی، بخش اجتماعی، بخش عملی و اعتقادی هم دارد. پروردگار اقیانوسی از معارف را در همین چهارده‌‌پانزده‌ آیه گنجانده که واقعاً اقیانوسی از معارف است. آدم ماتش می‌برد که در سلسله آیاتی کوتاه، جهانی گاهی بی‌انتها از معنا قرار داده شده است. 

-حکایتی شنیدنی از لقمان حکیم

ایشان در روزگاری بَرده بود. از مردم سودان مصر و سیاه‌پوست بود و قیافه‌ای نداشت. او را به غلامی گرفته بودند و پیش اربابی کار می‌کرد. روزی خربزهٔ نوبرانه‌ای برای ارباب آوردند. ارباب به لقمان علاقه‌مند بود و او را دوست داشت، لقمان هم در عین برده بودن، دنیایی از ادب، کرامت، بزرگواری، شخصیت و عظمت بود. خود ارباب خربزه را پاره کرد و یک قاچ خربزه به لقمان داد، لقمان هم با نشاط و لبخند خورد، دومی و سومی را هم به او داد، چند قاچ به او داد و لقمان همه را با شادی، نشاط، خوشحالی و لبخند خورد؛ بعد قاچ اولی را که در دهان خودش گذاشت، دید مثل زهرمار تلخ است و از دهانش بیرون ریخت، به لقمان گفت: این چند قاچ خربزه‌ای که به تو دادم، شیرین بود؟! لقمان گفت: نه خیلی تلخ بود. گفت: پس چرا هیچ‌چیزی نگفتی؟ لقمان گفت: برای اینکه من چند سال است که پیش تو هستم و لقمهٔ شیرین به من داده‌ای، حالا امروز برای یک لقمهٔ تلخ چهره درهم بکشم و اظهار ناراحتی کنم؟ 

-شادی و نشاط نزد پروردگار

یک حکیم الهی به خود من گفت: گاهی در منبر به مردم بگو که چرا همیشه گریه‌تان را پیش خدا می‌برید؟! مگر شما خنده بلد نیستید! مگر شما شادی و نشاط بلد نیستید! مگر امیرالمؤمنین(ع) ندارند که «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ» شادی مؤمن در قیافه‌اش و حزن او در قلبش است. حالا اگر درد یا رنجی دارد، این را در باطنش نگه می‌دارد و به همه نمی‌‌گوید، زبان گلایه از پروردگار هم ندارد. گاهی هم خنده‌تان را پیش پروردگار ببرید، بخندید و بگویید: تو خدای خیلی خوبی هستی؛ ما را از رحم مادر تا اینجا پذیرایی کرده‌ای، زمینهٔ ازدواج برای ما فراهم کرده‌ای، دوسه‌تا بچهٔ پرقیمت به ما داده‌ای و آبرو به ما داده‌ای؛ همه‌اش که نباید گریه برد! گریه را باید برای توبهٔ از گناه و ترس از قیامت به آنجا برد؛ آن‌هم نه دائمی! با پروردگار مهربان عالم این‌طور باید معامله کرد.

 

خداوند، دوستدار صدای بندگان 

حالا عنایت کنید؛ این خیلی مهم است که مانع استجابت دعا در عبدی نیست، یعنی حرام‌خوار، ظالم، ستمکار و توهین‌کنندهٔ به مردم نیست و آبروی مردم را نمی‌برد؛ حالا گیر افتاده است، دعا می‌کند و باید مستجاب بشود، اما مستجاب نمی‌شود! مدتی می‌گذرد، فرشتگان عرض می‌کنند: تمام زمینه‌های اجابت در این بنده‌ات بود، چرا جوابش را نمی‌دهی؟ من دیگر عاشقانه‌تر از این مطلب در بحث دعا ندیده‌ام! پروردگار می‌فرماید: ملائکه! من صدای این بنده‌ام و اظهار گدایی‌اش را دوست دارم؛ اگر دعایش را مستجاب کنم، رها می‌کند و می‌رود. حالا تا دوباره جای دیگری گیر بیفتد و دوباره برگردد، طول می‌کشد. حالا بگذار دو ماه گریه و ناله کند، من را صدا بزند و من این صدا را بشنوم. 

-دعای دعاکننده به‌منزلهٔ توبه

صدا و زبان را خرج می‌کنم و هیچ‌چیز نمی‌گویم، ناله هم نمی‌زنم و نفسمم هم درنمی‌آید، می‌داند به من چه شده است؛ بله می‌داند، ولی همان‌کسی که می‌داند به من چه شده، امر واجب کرده که دعا کن. گاهی قرآن مجید توبه را به‌صورت دعا نقل کرده و دعای آن دعاکننده، توبه‌اش است و چقدر زیباست! 

 

دعا و انابهٔ آدم و حوا به درگاه احدیت

در سورهٔ اعراف آمده است: آدم و حوا(علیهما‌السلام) از یک درخت در آن باغ آباد منع شدند. باغ آبادی که پروردگار می‌گوید «جنت» و امام باقر(ع) می‌فرمایند بهشت آخر نبوده است؛ چون هر کس وارد بهشت آخرت شود، خالد و ابدی است و از آنجا بیرون نمی‌آید. بهشت آخرت نتیجهٔ ایمان و عمل صالح است و آدم(ع) هنوز عمل صالحی را شروع نکرده بود. در بهشت آخرت برای آدم رنجی نیست. آدم و حوا را در این باغ از یک درخت منع کردند، درحالی‌که بهشت آخرت، «لاٰ مَقْطُوعَةٍ وَ لاٰ مَمْنُوعَةٍ»(سورهٔ واقعه، آیهٔ 33) است و آدم را از هیچ‌چیز منع نمی‌کنند. این تفاوت‌ها نشان می‌دهد که این جنت در آیه، بنابر روایات، باغ آبادی در سرزمین‌های سبز و خرم شامات بوده است. این نهی هم همهٔ علمای ما می‌گویند که نهی ارشادی بوده و تحریمی نبوده است؛ مثل اینکه دکتر به مریض می‌گوید: اگر می‌خواهی خوب بشوی، ترشی نخور! حالا مریض هم خیلی عاشق ‌ترشی است، یک قاشق می‌خورد. این نهی ارشادی بوده و گناه به‌معنای اصطلاحی نکرده است؛ ولی جایگاهش در حریم ملائکه بوده، مسکنش آن باغ آباد بوده و در آن منعی که شده، یعنی به آن نهی ارشادی گوش نداده و او را بیرون کرده‌اند. 

-دریایی از ادب در دعای آدم و حوا

حالا آدم و حوا می‌خواهند برای برگشت به مقامات معنوی ازدست‌رفته توبه کنند؛ این متن چقدر زیباست! با حالت دعا توبه کرده‌اند؛ یعنی دریای ادب در این توبه موج می‌زند! دعا را با «رَبّنا» شروع کرده است؛ تمام دعاهای ائمه در قرآن با «رَبّنا» شروع شده و پنجشنبه هم کراراً کلمهٔ «رَبّ» را در دعای عرفه می‌بینید. حتی به جایی می‌رسد که حضرت سیدالشهدا(ع) این‌قدر «یا رب» «یا رب» گفتند تا نفسشان بند آمد. حالا چه سرّی در این «یا رب» است، نمی‌دانم! آدم و همسرش به این سرّ وارد و آگاه بودند و گفتند: «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 23) ای مالک، پرورش‌دهنده همه‌کارهٔ ما! «ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا»؛ اینجا را نگه دارید و آیه‌ای که گفتم خوب است همیشه یادمان باشد، اینجا جای آن است: «مٰا أَصٰابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 79) هرچه خوبی به تو می‌رسد که دائمی هم هست، از خداست. «وَ مٰا أَصٰابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک» بدی‌ها، رنج‌ها، سختی‌ها و محرومیت‌ها هم تولید خودت است، از من گلایه نکن، چیزی را به گردن من نینداز و به من تهمت نزن که همهٔ سختی‌ها، مشکلات و رنج‌ها کار خودت است. 

-حقیقت معنایی «ظَلَمْنٰا» در دعای آدم و حوا

آدم(ع) و همسرش به این توجه داشتند و گفتند: «رَبَّنٰا ظَلَمْنٰا أَنْفُسَنٰا» خدایا ما از آن حدی که باید در آن بودیم، یک‌خرده عبور کردیم. ما نباید به آن درخت نزدیک می‌شدیم و شدیم. «ظَلَمْنٰا» در اینجا به‌معنی زنا، بردن مال مردم، سر بریدن و کشتن و این حرف‌ها نیست؛ «ظَلَمْنٰا» یعنی به ما گفتی که به این درخت نزدیک نشوید، ولی ما نزدیک شدیم و اتفاق افتاد. حالا ادب را ببینید؛ نمی‌گویند که ما دوتا را بیامرز و به ما دوتا رحم کن؛ این آیه چقدر عاطفی است! این دو به خداوند می‌گویند: «وَ إِنْ لَمْ تَغْفِرْ لَنٰا وَ تَرْحَمْنٰا»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 23) اگر ما دوتا را نیامرزی و به ما رحم و محبت نکنی، «لَنَکونَنَّ مِنَ اَلْخٰاسِرِینَ» ما جزء گروه خسران‌کنندگان می‌رویم. خدا هر دو را درجا هم قبول کرد و جوابشان را در سورهٔ بقره داده است: «فَتَلَقّٰی آدَمُ مِنْ رَبِّهِ کلِمٰاتٍ فَتٰابَ عَلَیهِ إِنَّهُ هُوَ اَلتَّوّٰابُ اَلرَّحِیمُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 37). پس دعا خیلی کاربرد دارد؛ فردا شب که شب شهادت حضرت باقرالعلوم(ع) است، دنبالهٔ بحث قطع می‌شود و برای شب بعدش بماند، اگر خدا لطف کند.

این شعر جنبهٔ دعایی دارد: 

بی‌خانمانی از سر کویت کجا رود ××××××× دولت در این در است، از این در کجا رود

محروم هر قبیله و مطرود هر دیار ××××××××× بی‌دولتی که‌از این در دولت‌سرا رود

چشم‌وچراغ ماست شب‌افروز عارضت ××××××× آن روز، ظلمت است که‌از چشم ما رود

جامی که غیر ذوق تو بخشد، مباح نیست ××××××××× گامی که غیر راه تو پوید، خطا رود

از سلطنت چه کم شود آن پادشاه را ××××××××× که‌از مرحمت به پرسش حال گدا رود

 

کلام آخر؛ ای وارث سریر امامت ز جای خیز

حسین من! می‌خواهم صورتت را ببوسم، اما سرت را بالای نیزه زده‌اند؛ می‌خواهم بدنت را ببوسم، اما جای درستی ندارد. در این حالِ خداحافظی، چگونه دلم را آرام کنم؟! به خودت قسم، نمی‌خواهم بروم و ما را می‌برند؛ اگر می‌گذاشتند، کنار بدنت می‌ماندم و این‌قدر گریه می‌کردم تا بمیرم.

ای وارث سریر امامت ز جای خیز ×××××××× بر کشتگان بی‌کفن خود نماز کن

برخیز صبح شام شد ای میر کاروان ××××××× ما را سوار بر شتر بی‌جهاز کن

یا دست ما بگیر و از این دشت پرهراس ××××××××‌ بار دیگر روانه به‌سوی حجاز کن

حسین من! وقتی می‌خواستیم از مدینه بیرون بیاییم، برای سوار شدنم، تو به یک طرف آمدی و زیر بغلم را گرفتی، قمربنی‌هاشم یک از طرف زیر بغلم را گرفت، اکبر و قاسم دویدند و برایم رکاب گرفتند؛ حالا بلند شو و ببین که غیر از یک‌مشت دشمن خون‌خوار، کسی کنار من نیست. حسین من! می‌خواهم سوار بشوم، چگونه سوار بشوم؟! حسین من! می‌خواهم با تو وداع کنم، نمی‌گذارند. بلند شو و ببین به‌خاطر اینکه برای تو گریه می‌کنم، با تازیانه به من حمله کرده‌اند...

-دعای پایانی

خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، عاشورا را از ما نگیر.

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع)، گریهٔ بر حسین(ع) را از ما نگیر. 

خدایا! محراب و منبر، رمضان، محرّم و صفر، مرجعیت و رهبری در پناهت حفظ فرما.

خدایا! امام زمان(عج) را در این لحظه دعاگوی ما، زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده. 

خدایا! به حقیقت امیرالمؤمنین(ع) و صدیقهٔ کبری(س)، دعای تمام خوبان عالم را از زمان آدم(ع) تا امشب، در حق ما، زن و بچه و نسل ما مستجاب بفرما. 

خدایا! شرّ این ویروس را از کرهٔ زمین بردار. 

خدایا! شیعه را از این مشکل نجات بده. 

خدایا! ما نمی‌دانیم دعاخوان‌های روز عرفه در اینجا، عراق و مناطق شیعه‌نشین، چه کسانی هستند؛ دعای همهٔ دعاخوان‌های روز عرفه را در حق این ملت و مملکت، ما و زن و بچه‌ها و نسل ما مستجاب بگردان. 

 

قم/ صحن مسجد اعظم/ دههٔ اول ذی‌الحجه/ تابستان1399ه‍.ش./ سخنرانی هفتم 

برچسب ها :