جلسه ششم شنبه (4-5-1399)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمهٔ بحث
- عارف حقیقی در مکتب اهلبیت(علیهمالسلام)
- -لغت عارف در زیارت و ادعیه
- -اهمیت دقت در زندگی بزرگان و درسآموزی
- -مرحوم فشارکی و دلیل او در نپذیرفتن اعلمیت مراجع
- -عاقبت نیکو برای اهل تقوا
- -تربیتشدگان نَفَس ملاحسینقلی همدانی
- جملهای زیبا از ملاعبدالصمد در خصوص اهمیت دعا
- -ترک دعا و گره بازنشدنی مشکلات
- -اعلام بینیازی ترککنندگان دعا از خداوند
- -افتخار پیامبر اکرم(ص)، نیازمندی به خدا
- -دعا یعنی اظهار گدایی بهسوی خداوند
- -مرگ در چندقدمی انسان و ناتوانی او در گریز
- کلام آخر؛ از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
مقدمهٔ بحث
به مناسبت دعای مهمی که از حضرت جوادالائمه(ع) نقل شده است و توضیح مختصری در جلسات گذشته در رابطهٔ با این دعا داده شد، مقدمهای را در رابطهٔ با ارزش دعا در جلسهٔ قبل شنیدید. دعا یعنی گداییِ گدا و درخواست نیازمند از وجود مقدس حضرت بینیاز. خیلی از مشکلات هست که همهمان میدانیم گره آن با پول و واسطههای دنیایی حل نمیشود و هیچ راهی برای انسان نمیماند؛ مگر اینکه متواضعانه دست گدایی بهسوی حضرت حق دراز کند و ملتمسانه و متضرعانه از او بخواهد که مشکل را با رحمت، لطف و احسانش حل کند. بدون دعا نمانیم که خطرناک است! اگر امکان دارد، تنها و در خلوت دعا کنیم و اگر بتوانیم دستهجمعی دعا کنیم، خیلی بهتر از تنها دعا کردن است؛ چون بالاخره در میان جمع، احتمال قوی هست که نفس یک نفر مورد قبول ارحمالراحمین قرار بگیرد و وقتی بخواهد مشکل آن یک نفر حل شود، در روایات داریم که خداوند مشکل بقیه را هم حل میکند.
عارف حقیقی در مکتب اهلبیت(علیهمالسلام)
-لغت عارف در زیارت و ادعیه
مرحوم عارف بزرگ شیعه، نه عارف خانقاهی؛ اسم عارف خانقاهی عارف است، اما خودش عارف نیست. من با بسیاری از اقطاب خانقاهها برخورد و بحث داشتهام، نامه نوشتهام و جواب دادهاند؛ ولی عرفان بهمعنای عرفان اهلبیت را علماً و عملاً در آنها ندیدم و اهل آن نیستم که نسبت به وضع قیامتشان هم داوری کنم. لغت عارف که در زیارات و دعاها آمده است: «یٰا مَعْرُوف الْعٰارفین» که در دعای بعد از زیارت حضرت رضاست؛ «يا غايَةَ آمالِ العارِفينَ» هم در دعای کمیل است؛ در آثار دیگر هم هست. از این کلمه نترسید و اگر گویندهٔ مذهبیِ واردی این لغت را بهکار میگیرد، منظورش عرفان اهلبیت(علیهمالسلام) است که هم در روایاتشان تجلی دارد و هم در دعاهایشان هست. خود اهلبیت(علیهمالسلام) هم در رأس عارفان عالم و از فرشتگان عارفتر بودند.
-اهمیت دقت در زندگی بزرگان و درسآموزی
ملاعبدالصمد یکی از شاگردان این مدرسه، یعنی مدرسهٔ اهلبیت است که نمونهٔ او را هم زیاد داشتهایم؛ ملامحسن فیض کاشانی، مرحوم سید علی شوشتری(استاد شیخ انصاری است و برعکس) و ملاحسینقلی همدانی که احتمال قریب به یقین بود بعد از شیخ انصاری مرجع شیعه شود؛ چون از نظر علمی از او کم نداشت. مرحوم سید علی شوشتری او را از اینکه در مقام مرجعیت قرار بگیرد، منع کرد و به او گفت: خداوند تو را برای مرجعیت نیافریده و تو برای این مقام و صندلی نیستی؛ اگر مرجعیت را بپذیری، جوابی نداری که در قیامت بدهی. این مقامات معنوی کار آسان و سادهای نیست!
بعد از میرزای شیرازی، این شخصیت کمنظیر ضد استعماری که کشور ایران را با یک فتوا از این نجات داد که لقمهای شود و در دهان استعمار انگلیس بیفتد، بخورد و هضمش کند. باید به این نکات در زندگی بزرگان دقت کرد و سعی هم بکنیم که اگر بشود، خودمان را بهگونهای علماً و عملاً تربیت کنیم که حرفمان حداقل در محله، شهر، استان، کشور خودمان و نیز در دنیای شیعه اثرگذار باشد، هدر نرویم و به قول قدیمیها، حرام نشویم و معمولی نمانیم. حالا که خدا ما را به مکتب و علوم اهلبیت(علیهمالسلام) هدایت کرده، هم کاری برای خودمان و هم کاری برای جامعهٔ شیعه و اگر بشود، جامعهٔ انسانی بکنیم.
-مرحوم فشارکی و دلیل او در نپذیرفتن اعلمیت مراجع
بعد از میرزا، مرحوم آیتاللهالعظمی حاجشیخ عبدالکریم حائری(مدفون در همین حرم) و حاجمیرزا حسین نائینی(مدفون در حرم حضرت مولیالموحدین که دوتاییشان هم مباحثه بودند و با هم رشد کردند) به همدیگر گفتند: امروز اعلم علمای شیعه بعد از میرزا، کسی غیر از استادمان، آقا سید محمد فشارکی نیست؛ نه بهعنوان اینکه استاد ماست و بخواهیم او را عَلَم کنیم. در اینکه استاد ماست، تعصبی نداریم و بین خود و خدا، او اعلم است؛ حالا ما شاگردش باشیم یا نباشیم. خیلی مهم است که آدم در داوری انصاف را رعایت کند، متعصب نباشد و حق را بگوید.
دونفری به در خانهٔ مرحوم فشارکی میروند و در میزنند، استاد به دم در میآید، در چهارچوب در به استاد میگویند: ما دوتا را مجتهد میدانی؟ استاد میگوید: بله میدانم. میگویند: ما دوتا حَکَمْنا به اینکه شما اعلم علمای شیعه هستید، قبول کنید که ما اعلام کنیم. اینها گوهرهای یکدانهٔ شیعه و مانند اینها کم هستند! این استاد گفت: من این پست را قبول نمیکنم و با من هم دربارهٔ این پست حرف نزنید. این دو گفتند: چرا؟
آدم را مات و شگفتزده میکند. امروز آدم به خودش میگوید یعنی چه؟! انگار افسانه میشنود! استاد گفت: به دو علت: اول اینکه، وقتی دیروز میرزا از دنیا رفت، من شب به حرم امیرالمؤمنین(ع) آمدم و به کلیددار گفتم که امشب به من فرصت بده تا صبح در حرم بمانم(چون درها را زود میبستند)، کلیددار گفت: عیبی ندارد، بمان! من همینطور که امیرالمؤمنین(ع) را زیارت میکردم و برای میرزا هم با سوز دل گریه میکردم، در آن اعماق دلم از اینکه بعد از میرزا مرجع میشوم، احساس خوشحالی میکردم. من لایق این مقام نیستم! خلوص و اخلاص را ببینید! بعد گفت: این شادی دل من به دو جا میخورد: یکی به مردن میرزا(بخواهیم شادی را معنی کنیم) که خوب شد مُرد، حالا صندلی به ما میرسد و یکی هم برای خودم که حالا من به این مقام میرسم. این دلیل اولم بود و من لیاقت این مقام را ندارم؛ دلیل دوم هم اینکه مرجع باید در حد اعلای مدیریت باشد تا بتواند شیعه را بهدرستی بگرداند. من آن مدیریت لازم را در خودم نمیبینم و قبول نمیکنم.
-عاقبت نیکو برای اهل تقوا
من به یک واسطه از مرحوم حاج شیخ نقل میکنم؛ من حاج شیخ را ندیدهام. ایشان در سال 1315 قمری از دنیا رفت، ولی تعدادی از شاگردان ناب ایشان را دیده بودم. حاج شیخ میگوید: بعد از اینکه گفت من به این دو دلیل قبول نمیکنم، آیهای از سورهٔ قصص را خواند، در را بست و داخل رفت. چه آیهای است! واقعاً خدا ما را حفظ کند، به داد ما برسد و به ما بیداری بدهد که این حقایق را توجه داشته باشیم! آیه این بود: «تِلْک اَلدّٰارُ اَلْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یرِیدُونَ عُلُوًّا فِی اَلْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ اَلْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 83) عاقبت نیکو بودنِ پایانِ کار برای اهل تقواست.
-تربیتشدگان نَفَس ملاحسینقلی همدانی
ملاعبدالصمد، عارف مدرسهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) بوده، نه عارف ادعایی؛ خودش هم ادعا نداشت و اهل مرید جمع کردن هم نبود. ملاحسینقلی همدانی هم از این صنف بود که سیدعلی به او گفت: خدا تو را برای مرجعیت خلق نکرده، بلکه تو را برای تربیت نفوس آفریده، بنشین و تا آخر عمرت آدم تربیت کن؛ ایشان هم قبول کرد. چقدر خوب است که آدم حرف مردان خدا را بهراحتی بپذیرد و قبول کند. ملاحسینقلی همدانی خیلیها را هم تربیت کرد و رشتهٔ مرحوم سید احمد کربلایی، و مرحوم آقاشیخ محمد بهاری و مرحوم علامهٔ طباطبایی به ملاحسینقلی همدانی میرسد. اینها بیواسطه یا با واسطه، تربیتشدهٔ آن نفس هستند. یکی از دعاهایمان واقعاً این باشد، مخصوصاً بعد از نماز که به دعا دستور داده شده است: خدایا! به ما نَفَس بده که با نفس خودمان شیطان را برانیم و بندگانت را برای تربیت شدن جلب کنیم. اگر نَفَس راندن شیطان نداشته باشیم، کسی نیستیم؛ اگر نَفَس جلب عباد خدا، مخصوصاً گمراهان را نداشته باشیم، باز هم کسی نیستیم. در این روزگار، بهدنبال بدها و گمراهان دویدن لازم است. وقتی امیرالمؤمنین(ع) پیغمبر(ص) را در نهجالبلاغه تعریف میکنند، یک جملهشان این است: «طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبِّهِ» آن نسخهٔ طبابتش را که قرآن بود، در دست میگرفت و دورهگردی میکرد؛ این کوچه و آن کوچه، آن محل و این محل، این بیابان و آن بیابان، برای اینکه گمراهان را هدایت کند.
جملهای زیبا از ملاعبدالصمد در خصوص اهمیت دعا
-ترک دعا و گره بازنشدنی مشکلات
ملاعبدالصمد در صفحهٔ پنجم چاپ اول کتابش، «بحرالمعارف»، این جملهٔ طلایی زیبا را نقل کرده است، اما نمیگوید برای چه کسی است! آیا این جمله برای خودش است؟ من بهدست نیاوردهام! آیا برای یک اهل حال است؟ این را هم نمیدانم! آیا این متن برگرفتهشدهٔ از روایات است؟ آن را هم نمیدانم؛ ولی متن خیلی جالبی است! «تَركُ الدُّعاءِ» یعنی کسی که اهل دعا و بهعبارت دیگر، اهل گدایی از خدا نیست. او فکر میکند همهچیزش سر جای خودش است و اگر خللی هم ایجاد بشود، اسکناس یا پارتی یا رفیق وکیل و وزیر دارد که کارش حل شود. اتفاقاً اینهایی که اهل دعا نیستند، خدا جوری آنها را گیر میاندازد که گره کارشان باز نشود. در آخر سورهٔ یونس است: «وَ إِنْ یمْسَسْک اَللّٰهُ بِضُرٍّ فَلاٰ کٰاشِفَ لَهُ إِلاّٰ هُوَ»(سورهٔ یونس، آیهٔ 107) اگر به کار تو گره بزنم، یک دست در تمام هستی پیدا نمیشود که این گره را باز کند. خیلی اشتباه زندگی میکنی که خیال میکنی همهٔ گرهها در زمین باز میشود! کل کار زمین با عالم ملکوت است، زمین چیست؟ قدرت کیست؟ گره هیچچیز در زمین باز نمیشود، مگر من بخواهم.
-اعلام بینیازی ترککنندگان دعا از خداوند
خیلی جملهٔ زیبایی است! «تَركُ الدُّعاءِ إظْهٰار الْإسْتِغْنٰاء عَنِ اللّه» آنکسی که رابطهاش با دعا بریده است، در حقیقت اعلام بینیازی از خداوند را میکند. جنس دوپا، واقعاً بینیاز هستی؟! یک ویروسی که میگویند، من حالا نمیدانم و فقط شنیدهام؛ چون موبایل ندارم که به مراکز علمی وصل بشوم و ببینم داستان از چه قرار است! آنهایی که موبایل دارند، برای من تعریف کردهاند که اگر این هشتمیلیارد جمعیت کرهٔ زمین ویروس کرونا بگیرند و بشود کل ویروسها را از این هشتمیلیارد درآورد و در ترازو گذاشت، پنج گرم نمیشود. واقعاً تو بینیاز هستی؟ ویروسی که قابلمشاهده نیست و فعلاً هم دوا ندارد، همهتان را از پا درآورده و کمر کل دولتها را شکسته است!
-افتخار پیامبر اکرم(ص)، نیازمندی به خدا
«تَركُ الدُّعاءِ إظْهٰار الْإسْتِغْنٰاء عَنِ اللّه» چه خطر سنگینی! من اگر به در خانهٔ خدا نروم، در حقیقت اعلام میکنم که من بینیاز هستم؛ یعنی من هم مثل خدا هستم. بینیاز فقط یک نفر است! پیغمبر اکرم(ص) میفرمایند: «الْفَقْرُ فَخْرِی» نیازمندی به او افتخار من است. یکبار یکی از همسرانش به ایشان گفت: چقدر سحر بیداری میکشی و چقدر گریه و دعا میکنی؟! چه خبر است! پیغمبر(ص) به او فرمودند: «اَفَلا اَکُونَ عَبْدا شَکُوراً» آیا نمیخواهی من بندهٔ سپاسگزار خدا باشم که هر نوع نعمتی را به من عنایت کرده است؟! چرا بیدار هستی، چرا گریه میکنی، چرا نماز میخوانی، چرا سجدههای طولانی داری، چرا دستت را به گدایی بلند میکنی؟! آیا نمیخواهی من بندهٔ شاکر او باشم! میخواهم بگویم از اینکه به فقر و نیازمندیام توجه دارم، شکر میکنم.
-دعا یعنی اظهار گدایی بهسوی خداوند
دنبالهٔ جملهٔ اول است: «الدّعاء إظْهٰار الْإفْتِقار إلَیه» دعا یعنی من گدای تو هستم؛ تو خدایی هستی که به سینهٔ گدا مشت بزنی و بگویی برو گمشو؟! مگر تو ظالم و زورگو هستی؟! تو خدایی نیستی که گدا را رد کنی! فکر میکنم که من این روایت را در «منهجالصادقین» ملافتحالله کاشانی در دوران جوانیام دیدم که خدا به داوود فرمود: آیا میتوانی از زمان آدم(ع) تا حالا که تو هستی، سراغ بگیری که من گدایی را از خودم رانده باشم؟!
-مرگ در چندقدمی انسان و ناتوانی او در گریز
بقیهٔ مطلب برای فردا شب باشد، البته با لطف و توفیق او؛ ما کسی نیستیم که از پیش خودمان وعده بدهیم. یکی از دوستان من، هم امام جماعت موفق، هم منبری موفقی بود و سید هم بود، او را به مراسم ختمی دعوت کردند که ختم خیلی شلوغی بود. یکی از بزرگان مملکت مُرده بود. به منبر رفت که منبر خیلی پاکیزهای هم رفت، مصیبت هم خواند و دعا هم کرد. منبر مسجدش هم دو پله بود، پلهٔ اول را پایین آمد، یک پای خود را از پلهٔ دوم روی فرش گذاشت و یک پایش هم روی پله بود که از دنیا رفت. ما چه کسی هستیم که از پیش خودمان وعده بدهیم!
من خسته و ناتوان و زارم ××××××××× جز تو درِ دیگری ندارم
با اینهمه نامرادی و غم ×××××××× بر رحمت تو امیدوارم
دانم که تو دست من بگیری ×××××××× هرچند دلی سیاه دارم
«زیرا که تویی تویی امیدم».
کلام آخر؛ از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین
چنان ساقی نمود از باده مستش ××××××××× که داد از فرط مستی هر دو دستش
در آن مستی که حالی اینچنین داشت ×××××××× زبان حال با معشوق این داشت
الهی عاشقم، عاشقترم کن ××××××××××× سرم را غرق خون چون پیکرم کن
اگر دستم ز دستم رفت، غم نیست ××××××× سرم را میدهم که از دست کم نیست
بزن تیری به چشم نازنینم ××××××××× که غیر از دوست چیزی را نبینم
امیرالمؤمنین(ع) در وقت تولدش بازویش را بوسیدند، یکبار امام مجتبی(ع) بازویش را بوسیدند و یکبار هم وقتی زینالعابدین(ع) میخواستند دست بریده را با او دفن کنند، بازویش را بوسیدند؛ اما بوسیدن این سه امام کجا و بوسیدن ابیعبدالله(ع) کجا!
چهار امامی که تو را دیدهاند ××××××× دست عَلَمگیر تو بوسیدهاند
لشکر دیدند که ابیعبدالله(ع) قبل از رسیدن به بدن، خم شدند و از اسب پایین آمدند، دست بریده را برداشتند و بغل گرفتند.
از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین ×××××××× دست دگر کجاست که خاکی به سر کنم
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین ××××××××××× قد کشیدهٔ تو و پشت خمیدهٔ مرا
میخواهم به خیمه برگردم، جواب زن و بچه را چه بدهم؟ اگر بچهها دورم را گرفتند و گفتند بابا عمو کجاست؟! «ألانَ إنکَسَرَ ظهری وَ قَلَّت حیلَتی وَ الکَمَد قاتِلی»؛ این جملهٔ سوم را معنی کنم: برادرم! اگر این مردم مرا تا غروب امروز نکشند، داد تو مرا میکشد.
-دعای پایانی
خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، محرّم و صفر را از ما نگیر؛ تبلیغ دین را از ما نگیر؛ گریهٔ بر اهلبیت(علیهمالسلام)، بهویژه ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر.
الهی! به لطفت، امام زمان(عج) را الآن دعاگوی ما، زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
خدایا! حوزههای شیعه، مرجعیت، رهبری، محراب، منبر و قرآن را برای ما حفظ فرما.
خدایا! شر دشمنان دین و مسلمانها را به خودشان برگردان.
خدایا! ما از جا بلند نشده، به حرمت حضرت معصومه(س)، همهمان را از گناهان گذشته بیامرز و به اخلاق قرآن آراسته بفرما.
قم/ صحن مسجد اعظم/ دههٔ اول ذیالحجه/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی ششم