جلسه هفدهم پنجشنبه (16-5-1399)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقام والای ابوذر از نگاه امام صادق(ع)
- -سلام خداوند به ابوذر
- -تفکر و اندیشه، بیشترین عبادت ابوذر
- -نتیجهٔ اندیشهٔ صحیح در قرآن
- روایتی بینظیر در فضایل امیرالمؤمنین(ع)
- -پردهای از ارزشها و کمالات بر امیرالمؤمنین(ع)
- -ارزش نگاه به امیرالمؤمنین(ع)
- -حرکت بهسوی امیرالمؤمنین، فریضهای الهی
- شیعیان، تنها فرقۀ اهل نجات از امت پیامبر(ص)
- -سؤال عالم سنی از خواجه نصیرالدین
- -پاسخ خواجه نصیرالدین به عالم سنی
- -اهلبیت(علیهمالسلام)، کشتی نجات امت
- دو آیۀ قابلتأمل در انتخاب امام
- الف) آیۀ 38 سورۀ شوری
- ب) آیۀ 36 سورۀ احزاب
- همهٔ جهان، نیازمند امیرالمؤمنین(ع)
- اقرار ارواح همهٔ انبیای الهی پیش از خلقت
- کلام آخر؛ شب جمعه، شب خدا و شب زیارتی امام حسین(ع)
- -خداوند، زائر امام حسین(ع) در شب جمعه
- -خطاب خداوند به اهل زمین در شب جمعه
- -نالهها و گریههای کارگشای بندگان در شب جمعه
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
مقام والای ابوذر از نگاه امام صادق(ع)
-سلام خداوند به ابوذر
چند نکتهٔ فوقالعاده مهم و قابلتوجه را که بعضی از آنها در تقویت اعتقاد ما به مقام باعظمت امامت و ولایت مؤثر است، با لطف خدا برایتان عرض میکنم. روایتی را در طلیعهٔ گفتار میشنوید که راوی روایت، انسان کمنظیرِ صادقِ مصدّقِ عصر رسول خدا(ص)، یعنی ابوذر غفاری است. کسی که در روایاتمان آمده، گاهی جبرئیل به پیغمبر(ص) عرض میکرد که سلام خدا را به چهار نفر برسان: علیبنابیطالب، سلمان، مقداد و ابوذر.
-تفکر و اندیشه، بیشترین عبادت ابوذر
دربارهٔ این مرد الهی، بزرگ و جانباختهٔ در راه عشق به خدا، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع)، در جلد دهم کتاب شریف «اصول کافی» از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمودهاند: «كٰانَ أكثرُ عِبادَةِ أبي ذَرٍّ رَحْمَة اللّه التَّفكُّرَ و الاعتِبارَ» چه مقام عقلیِ سنگینی است! بیشترین عبادت ابوذر، اندیشه و پندگرفتن بود. که ما نباید فکر کنیم که عبادت یعنی یک سلسله اعمال بدنی و مالی است، حضرت میفرمایند که بیشترین عبادت ابوذر، «التَّفكُّرَ» اندیشه بود.
-نتیجهٔ اندیشهٔ صحیح در قرآن
شما اگر بخواهید نتیجهٔ اندیشهٔ صحیح را عنایت کنید، به این آیهٔ شریفه تا چهار پنج آیهٔ بعد از آن در پایان سورهٔ مبارکهٔ آلعمران مراجعه کنید: «اَلَّذِینَ یذْکرُونَ اَللّٰهَ قِیٰاماً وَ قُعُوداً وَ عَلیٰ جُنُوبِهِمْ وَ یتَفَکرُونَ فِی خَلْقِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 191﴾ که نتیجهاش میشود: «رَبَّنٰا مٰا خَلَقْتَ هٰذٰا بٰاطِلاً» اینها با سفر اندیشهٔ درست در کل آسمانها و زمین به این نتیجه رسیدند که آنچه پروردگار در عوالم بالا و زمین آفریده، حق است و خدا یک کار بیهوده، باطل و ناحق نکرده است. پس باید به این خدا عشق ورزید و در برابر این خدا پیشانی به خاک سایید؛ یعنی وجود مقدسی که همهٔ کارهایش حق، درست، صحیح، پابرجا، ثابت و استوار است.
این یک کار ابوذر است، البته بیشترین کارش. این قول امام ششم به نقل از کلینی در جلد پایانی دورهٔ «اصول کافی» است که خود مرحوم کلینی اسمش را «روضه»، یعنی باغستان، گلستان گذاشته است. اگر ما طلبهها این «روضهٔ کافی» را که حدود چهارصد صفحه است، با خودمان برای منبر برداریم و ببریم، حالا من که مقداری در منبر کار کرده و زحمت کشیدهام، جواب پنج سال منبر ما را میدهد. اول «روضه» را ببینید و بعد این حرف من را قبول کنید. بیشترین عبادت ابوذر، اندیشه و درس گرفتن از روزگار، حوادث، تلخیها و شیرینیها بود. این شناسنامهٔ شخصیتی، عقلی و علمی این چوپان از نگاه امام ششم است.
روایتی بینظیر در فضایل امیرالمؤمنین(ع)
-پردهای از ارزشها و کمالات بر امیرالمؤمنین(ع)
ایشان نقل میکند: «مَثَلُ عَلِیٍّ فِیکُم کَمَثَلِ الْکَعْبَةِ الْمَسْتُورَةِ» داستان علی بین شما امت، مانند کعبهٔ پردهپوشیده است. هرسال برای کعبه پرده میبافند و پرده را در روز عید قربان نو میکنند؛ اما آن پردهای که بر امیرالمؤمنین(ع) افتاده، پردهٔ تمام ارزشها، کمالات، حقایق، واقعیات و علوم است که امیرالمؤمنین را زیرِ هزارانهزار فضیلت، کرامت، معجزه و رشتههای مختلف علمی پوشانده است. این جملهٔ اول روایت بود.
-ارزش نگاه به امیرالمؤمنین(ع)
در جملهٔ دوم میگوید: «النَّظَرُ اِلَیها عِبادَةٌ» نگاه کردن به علی(ع) عبادت است؛ یعنی شما یک ساعت به چهرهٔ امیرالمؤمنین(ع) نگاه کن، تمام لحظات این یک ساعت را در پروندهات، عبادتالله مینویسند. این یک معنی جمله است، معنی دیگر نظر این است که با عقل دربارهٔ علی فکر کن؛ در قرآن هم داریم: «أَ وَ لَمْ ینْظُرُوا فِی مَلَکوتِ اَلسَّمٰاوٰاتِ وَ اَلْأَرْضِ»(سورهٔ أعراف، آیهٔ 185) در فرمانروایی مطلق آسمانها و زمین اندیشه نمیکنید؟! یک ساعت بنشین و دربارهٔ امامت، اندیشه، علم و اخلاق امیرالمؤمنین(ع) فکر کن؛ این یک ساعت عبادت است که پیغمبر(ص) میفرمایند: این عبادت فکری برابر با یک سال عبادت و بهتر از یک سال عبادت است.
-حرکت بهسوی امیرالمؤمنین، فریضهای الهی
جملهٔ سومی که گفته، این است: «وَالْحَجُّ اِلَیها فَرِیضَةٌ» رفتن بهسوی امیرالمؤمنین(ع) واجب الهی و فریضه است، نه واجب پیغمبر و ائمه! حرکت بهسوی علی(ع) در زندگی و اقتدای به امیرالمؤمنین(ع)، «فَرِیضَةٌ» نه اینکه «واجبة».
شیعیان، تنها فرقۀ اهل نجات از امت پیامبر(ص)
-سؤال عالم سنی از خواجه نصیرالدین
این یک نکته بود، اما نکتهٔ دوم که خیلی جالب است؛ اولینباری که این نکته را دیدم، خیلی برایم مهم بود که یک عالم اهلسنت(واقعاً عالم بود! چون بین آنها هم باسواد زیاد است، ولی به کنایه بگویم «سواد ظلمانی»؛ آن «أَلْعِلْمُ نُورٌ» که پیغمبر میفرمایند، بازارش در آنها کساد است) پیش خواجه نصیرالدین طوسی میآید و به این عالم برجسته که به او لقب استادالبشر دادهاند(چنین لقبی قبل از خواجه تا زمان آدم به هیچ عالمی داده نشده، بعدش هم من خبر ندارم که به هیچ عالمی داده باشند)، گفت: پیغمبر(ص) فرمودهاند که یک فرقه و گروه در امت من اهل نجات هستند، کدام فرقه است؟ چون خیلی فرقه داریم؛ زیدی، اسماعیلی، حنفی، مالکی، شافعی، حنبلی و طریقتی. این عالم اهلسنت هم گفت که کدام فرقه در میان این فرقهها اهل نجات است که او را در قیامت به جهنم نمیبرند و ضرورتاً به بهشت میبرند؟
-پاسخ خواجه نصیرالدین به عالم سنی
شما اگر بودید، چه جوابی میدادید؟ حتماً میگفتید که ما شیعیان همان فرقهٔ اهلنجات هستیم؛ آن عالم سنی هم میگفت که به چه دلیل؟! خواجه که در قدرت بحث بسیار فوقالعاده بود، به این عالم گفت: این روایت در کتابهای شما هست؟ پیغمبر(ص) فرمودهاند: امت من به 73 فرقه تقسیم میشوند. همهٔ این 73تا حق هستند و خدا 73تا دین دارد؟ شما برادران اهل علم، از اول قرآن تا آخر قرآن را نگاه کنید، کلمهٔ «دین» و «نور» مفرد آمده است. خدا میفرماید:«إِنَّ اَلدِّینَ عِنْدَ اَللّٰهِ اَلْإِسْلاٰمُ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 19)، «إِنَّ اَلدِّینَ» یعنی یک دین است؛ یا میفرماید: «شَرَعَ لَکمْ مِنَ اَلدِّینِ مٰا وَصّٰی بِهِ نُوحاً وَ اَلَّذِی أَوْحَینٰا إِلَیک وَ مٰا وَصَّینٰا بِهِ إِبْرٰاهِیمَ وَ مُوسیٰ وَ عِیسیٰ أَنْ أَقِیمُوا اَلدِّینَ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 13) خدا از زمان آدم(ع) تا حالا یک دین دارد.
-اهلبیت(علیهمالسلام)، کشتی نجات امت
این 73 فرقه که 73 دین هستند، آیا میشود همه دین خدا باشند؟! یکی از آنها دین خداست، خواجه هم گفت که آیا شما این روایت را در کتابهایتان دارید؟ عالم سنی گفت: بله آقا، داریم؛ خیلی از کتابهای ما نقل کردهاند که پیغمبر(ص) فرمودهاند: امت بعد از مرگ من به 73 فرقه تقسیم میشوند. یکی از این دینها برای خداست و 72تای دیگر، اختراعی و ساختگی است. خواجه به او گفت: شما این روایت را هم در کتابهایتان دارید(خیلی دارند! شاید این روایت را بیشتر از صدتا کتابشان دارند؛ «إِنَّمَا مَثَلُ أَهْلِ بَیتِی فِیکُمْ کَمَثَلِ سَفِینَةِ نُوحٍ مَنْ دَخَلَهَا نَجَی، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا غَرِقَ» آن عالم سنی از فرقهٔ ناجیه پرسید و خواجه این روایت را خواند. اهلبیت من در امت چون کشتی نوح هستند و هر کس به این کشتی متوسل بشود، اهل نجات است و هر کس دست به دامن غیر این کشتی بزند، نابود است. آیا این روایت را دارید؟ عالم سنی گفت: بله داریم؛ او هم عالم بود و زرنگ، حرف خواجه را فهمید. خواجه به او گفت: حالا فهمیدی که فرقهٔ اهل نجات کدام فرقه است؟ گفت: بله فهمیدم؛ شیعهٔ اهلبیت اهل نجات است، گفت: پس چرا ماندهای؟
دو آیۀ قابلتأمل در انتخاب امام
نکتهٔ سوم که خیلی مهم است، در حولوحوش دو آیهٔ قرآن است؛ من روی منبرم کمتر از مستمع تقاضا کردهام که دقت بفرماید، ولی تقاضا دارم که به این دوتا آیه دقت بفرمایید.
الف) آیۀ 38 سورۀ شوری
-تنها ملاک اهلسنت در تشکیل سقیفه
آیهٔ اول، آیهٔ 38 سورهٔ مبارکهٔ شوری است؛ شما از این یکمیلیارد غیرشیعه بپرسید که دلیل و ملاک شما بر تشکیل سقیفه، خلیفهسازی و حاکمسازی شرعاً چیست؟ واقعاً دلیلتان چیست که ما هم آن دلیل را قبول کنیم، علیبنابیطالب(ع) را رها کنیم، بهسراغ شورای سقیفه بیاییم و حاکمان انتخابی آنها را انتخاب کنیم. جالب است که همهشان میگویند دلیل ما این آیهٔ قرآن است: «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 38) یک ویژگی مردم مسلمان، این است که کارهایشان را به مشورت میگذارند. هر وقت میخواهند یک کار اقتصادی، کار خانوادگی، کاری برای شهر یا مملکت بکنند، به مشورت میگذارند؛ ما هم برای اینکه مشورت کنیم و ببینیم که بعد از مرگ پیغمبر(ص)، حاکم چه کسی باشد، ده بیستتا جمع شدیم و مشورت کردیم.
-انتخاب نبوت و امامت، امری الهی و غیرقابل مشورت
قرآن مجید میفرماید: «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ»، نفرموده است: «أَمْرُ اللّه شُوریٰ بَینَهُمْ»؛ یعنی کارهای طبیعیشان را به مشورت میگذارند! نبوت و امامت طبق صریح قرآن، کاری الهی است؛ دو سه آیه بخوانم:
«فَبَعَثَ اَللّٰهُ اَلنَّبِیینَ مُبَشِّرِینَ وَ مُنْذِرِینَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 213) من انبیا را مبعوث به رسالت کردهام؛ یعنی انتخاب پیغمبر، کار من است.
«إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً قٰالَ وَ مِنْ ذُرِّیتِی»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124) از نسل من هم امام انتخاب میکنی؟ «إِنِّی جٰاعِلُک» من تو را به امامت انتخاب کردهام؛ کار امامت، کار مردم نیست و کار و وقف من است. ابراهیم(ع) گفت: خدایا از نسل من هم امام انتخاب میکنی؟ خطاب رسید: «لاٰ ینٰالُ عَهْدِی اَلظّٰالِمِینَ» هرچه ستمکار است، دور بریز؛ من اگر بعداً امام انتخاب کنم، باید مثل خودت معصوم باشد.
«وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنٰا»(سورهٔ أنبیاء، آیهٔ 73) ائمهٔ ما میفرمایند که این آیه به ما شمول دارد. «جَعَلْنٰاهُمْ» یعنی من امام قرار میدهم.
خدا در این آیه میگوید: «أَمْرُهُمْ»، نه «أَمْرُ اللّه»؛ یعنی در کارهایتان -ازدواج، اقتصاد، سیاست و مملکتداری- مشورت میکنید. «وَ أَمْرُهُمْ شُوریٰ بَینَهُمْ» در کارهایتان مشورت کنید! خدا در این آیه نگفته است که «أَمْرُ اللّه شُوریٰ بَینَهُمْ» مگر خدا در علم، بصیرت و شناخت بندگان کم دارد که یکمشت لات دور همدیگر بنشینند و در «أَمْرُ اللّه» مشورت کنند؟! «أَمْرُ اللّه» مشورت برنمیدارد.
ب) آیۀ 36 سورۀ احزاب
-گمراهی آشکار در معصیت خدا و پیامبر(ص)
آیهٔ بعدی در سورهٔ احزاب است؛ اللّهاکبر از این آیه و پیشبینی آن در آخر آیه! چون آیه آینده را میگوید: «وَ مٰا کٰانَ لِمُؤْمِنٍ وَ لاٰ مُؤْمِنَةٍ»(سورهٔ أحزاب، آیهٔ 36) بر هیچ مرد و زن مؤمن و باایمانی سزاوار نیست، حق نیست، مسئولیت و وظیفه نیست که «إِذٰا قَضَی اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً» اگر خدا و پیغمبرش کار بسیار مهم الهی را واجب کردند، «أَنْ یکونَ لَهُمُ اَلْخِیرَةُ مِنْ أَمْرِهِمْ» فرمان خدا را در قالب کارهای خودشان بریزند و بگویند حالا امر و فرمان الهی را انتخابات میکنیم. «إِذٰا قَضَی اَللّٰهُ وَ رَسُولُهُ أَمْراً أَنْ یکونَ لَهُمُ اَلْخِیرَةُ» اصلاً بر آنها شایسته نیست که کار خدا را با کارهای خودشان قاتی بکنند و حرام است؛ حالا آخر آیه میفرماید: «وَ مَنْ یعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ» اگر در کار، فرمان و انتخاب خدا، معصیت خدا و پیغمبر را کردند(این یعنی در آینده، یعنی سقیفه)، «فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً مُبِیناً» تمام آنها در گمراهی آشکارِ قطعی افتادهاند.
-انتخاب امام از سوی مردم، عصیان پروردگار و رسولش
آیا ما میتوانیم مجلس گمراهی را ملاک قرار بدهیم؟ علی(ع) را رها کنیم و بهسراغ یکمشت کاسب جزء مکهای بیاییم که شما انتخاب کردهاید و نه عالم به قرآن، نه عالم به ارادةالله، نه عالم به حقایق هستند. این انتخاب، عصیان پروردگار و پیغمبر بوده است؛ چون امر الهی قابلانتخاب و رأیگیری نیست. چه آیهای است: «وَ مَنْ یعْصِ اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ فَقَدْ ضَلَّ ضَلاٰلاً بَعِیداً». این هم یک نکته بود.
همهٔ جهان، نیازمند امیرالمؤمنین(ع)
نکتهٔ دیگر اینکه، یک عالم سنی جملهای دارد که من نمیتوانم بگویم این جمله را با قلم 24 عیار طلا روی صفحهٔ 24 عیار طلا بنویسید! جمله خیلی بالاتر از این حرفهاست که ما با قلم طلای 24 عیار روی یک صفحهٔ 24 عیار بنویسیم؛ جملهاش غوغا کرده است! جملهاش را گوش میدهید؟! ایشان میگوید: «عَلیّ بْن أبیطالب (ع) إحتیاجُ الكُلِّ إلَیهِ وَ إسْتِغْنائُه عَنِ الكُلِّ» علی(ع) بعد از پیغمبر(ص)، در علم، فکر، عقل، بصیرت، راهنمایی، اخلاق و عمل تا قیامت به هیچ انسانی احتیاج نداشته و همهچیز پیش اوست. اینقدر سرمایهٔ معنوی امیرالمؤمنین(ع) بالاست! اما بعد از پیغمبر(ص) تا قیامت، همه برای تأمین سعادت دنیا و آخرتشان، گدای علی(ع) هستند.
این دو حقیقت «دَلیلٌ عَلى أنَّه إمَامُ الكُلِّ» است؛ بهبه! حرفهایی که راجعبه امیرالمؤمنین(ع) زدهاند، واقعاً آدم را مست میکند. «دَلیلٌ عَلى أنَّه إمَامُ الكُلِّ» دلیل بر این است که علی(ع) رهبر، پیشوا، ولیّ و امام کل انسانها تا قیامت است.
اقرار ارواح همهٔ انبیای الهی پیش از خلقت
یک نکتهٔ دیگر هم بگویم که شاید بیشتر شما این نکته را هم نشنیده باشید؛ خیلی جالب است که این نکته را «هانری کُوربُن» فرانسوی میگوید؛ او استاد بزرگ فلسفه در غرب و استاد ممتاز دانشگاه بوده، کتاب و نظریاتی دربارهٔ شیعه، مخصوصاً دربارهٔ امامت دارد که عجیب است. این دانشمند و فیلسوف فرانسوی به ایران هم آمده و با علامهٔ طباطبایی، صاحب «المیزان» هم جلساتی داشته است. ایشان نقل میکند: روح پیغمبر دوهزار سال قبل از آفرینش بهطرف ارواح 124هزار پیغمبر در عالم ملکوت، روح و ارواح فرستاده شد. خداوند روح پیغمبر را دوهزار سال قبل از جهان بهسوی ارواح همهٔ انبیا فرستاد و تمام انبیا سراپا در برابر پیغمبر و گفتار روحیاش در عالم ارواح گوش بودند. پیغمبر(ص) انبیا را به سهچیز دعوت کرد که بپذیرید و قبول کنید؛ کدامیک قبول نکردند؟ هیچکدام، همه قبول کردند. روح انبیا خالص و پاک است و با همهٔ وجودشان حقپذیر هستند. اول، همهٔ ارواح انبیا را به وحدانیت الهی دعوت کرد: «أشْهَدُ أنّ لٰا إلٰهَ إلّا اللّه»؛ دوم، روح 124هزار پیغمبر را به پذیرفتن نبوت خودش دعوت کرد: «وَ أنّی رَسُولُ اللّه»؛ اینها طبیعی است، اما سوم، تمام انبیا را به امامت اهلبیت دعوت کرد که بپذیرید علی امام بعد از من، بعد از او هم دو فرزندش تا وجود مبارک امام دوازدهم است. همهٔ انبیا به وحدانیت، نبوت، ولایت و امامت اقرار کردند.
خوشبهحالتان! خدا چه نعمتهایی به شما داده است. امشب به خدا بگوییم ما نمیتوانیم تو را نسبت به این نعمتهایی که به ما دادهای، شکر کنیم؛ توحید، نبوت، ولایت، نعمتی مثل قرآن، اقتدای به این بزرگواران، عمل صالح و اخلاق.
یک رباعی هم از خواجه نصیر، استادالبشر بخوانم:
دل گفت مرا علم لدنّی هوس است ×××××××××××× تعلیمم کن اگر تو را دسترس است
گفتم که الف، گفت دگر هیچ مگو ××××××××× در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
طبق آن روایات و آیات و بحث خواجه نصیرالدین طوسی، من به جای «الف» یک کلمهٔ دیگر بگذارم، عیبی ندارد!
گفتم که علی، گفت دگر هیچ مگوی ××××××× در خانه اگر کس است، یک حرف بس است
وقتی میگویی علی، یعنی توحید، نبوت انبیا، امامت امامان و کل حقایق قرآن؛ خدا همهٔ ارزشها را در این انسان جمع کرده است.
حرفم تمام!
کلام آخر؛ شب جمعه، شب خدا و شب زیارتی امام حسین(ع)
شب جمعه است و خیلی برای من سخت است که شب جمعه از ذکر مصیبت وجود مبارک ابیعبدالله(ع) بگذرم. طبق روایات بسیار مستند از کتاب «کاملالزیارات»، امشب امیرالمؤمنین(ع)، پیغمبر(ص)، صدیقهٔ کبری(س)، ائمه(علیهمالسلام)، انبیا و ملائکه در حرم ابیعبدالله(ع) هستند. چه روایتی است! حالا من نمیفهمم، اما پیغمبر(ص) میگویند: «رُبَّ حامِلِ فِقْهٍ إِلي مَنْ هُوَ اَفْقَهُ مِنْهُ» اگر چیزی را نمیفهمی، دلیل نمیشود که برای مردم نگویی.
-خداوند، زائر امام حسین(ع) در شب جمعه
امام صادق(ع) به یکی از اصحاب بسیار بزرگوارشان فرمودند: تو در عراق هستی، شبهای جمعه به زیارت ابیعبدالله(ع) میروی؟ گفت: یابن رسولالله! شما خودتان در شبهای جمعه میروید؟ امام فرمودند چگونه شبهای جمعه حسین(ع) را زیارت نکنم، درحالیکه پروردگار یک زائر شب جمعهاش است. این در کاملالزیارات است که همهٔ علما قبولش کردهاند. چگونه شب جمعه زیارت نکنم، درحالیکه خدا هم حسین ما را شب جمعه زیارت میکند؟
خدایا! عاشورا نزدیک است و ما دلهره داریم؛ تو را به جان ابیعبدالله(ع) و به عزت و جلال خودت، بگذار درِ عاشورا و گریه به روی ما باز باشد. شب جمعه است، دعا کنید که خدا قبول میکند. الآن دو روز است که اعلام میکنند کرونا سیر نزولی در کشور پیدا کرده، برادران و خواهران دعا کنید؛ پیغمبر(ص) میگویند: دعا اسلحهٔ مؤمن است. کرونا فعلاً اسلحهٔ دارویی ندارد، بعد از نمازهایتان، با گریه و التماس از خدا بخواهید که این مشکل و بعد از آن هم بقیهٔ مشکلات برطرف شود تا ما دوباره تراکمی به مسجدها، حرمها و روضهها برگردیم. این محرومیت خیلی سنگین است!
-خطاب خداوند به اهل زمین در شب جمعه
اما کتاب شریف «اصول کافی» در جلد دوم عربی، از امام باقر(ع) با سند نقل میکند که شب جمعه شب خداست و خود پروردگار در شب جمعه به اهل زمین میگوید: گرفتاری هست که کسی نمیتواند گرفتاریاش را حل کند، بیاید تا من حل کنم؛ بیماری هست که نمیتواند درمان شود، بیاید تا من درمانش کنم؛ قرضداری هست، بیاید تا من زمینهٔ ادای قرضش را فراهم کنم؛ زندانی و اسیری هست که به من بنالد تا من مشکلش را حل کنم. امشب شب دو نفر است: خدا و ابیعبدالله(ع).
-نالهها و گریههای کارگشای بندگان در شب جمعه
«يَا إِلَهِي وَ رَبِّي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ، لِأَيِّ الْأُمُورِ إِلَيْكَ أَشْكُو، وَ لِمَا مِنْهَا أَضِجُّ وَ أَبْكِي» برای کدامیک از بلاهای آیندهام ناله بزنم و گریه کنم؟ «لِأَلِيمِ الْعَذَابِ وَ شِدَّتِهِ، أَمْ لِطُولِ الْبَلاَءِ وَ مُدَّتِهِ، فَلَئِنْ صَيَّرْتَنِي لِلْعُقُوبَاتِ مَعَ أَعْدَائِكَ وَ جَمَعْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَهْلِ بَلاَئِكَ، وَ فَرَّقْتَ بَيْنِي وَ بَيْنَ أَحِبَّائِكَ وَ أَوْلِيَائِكَ» میخواهی مرا در قیامت به کجا ببری؟ میخواهی مرا پیش چه کسانی ببری؟
محبوب من! امشب به پیشگاهت ناله میزنم، گریه میکنم و میگویم: هر کجا که میخواهی مرا در قیامت ببری، ببر؛ اما پیش آنهایی نَبَر که در به پهلوی زهرا(س) زدهاند! هر کجا که میخواهی مرا ببری، ببر؛ اما پیش آنهایی نبر که فرق محبوب من، علی(ع) را سحر ماه رمضان در محراب شکافتند! پیش هر کس که میخواهی مرا ببر، اما پیش آنهایی نبر که بدن امام مجتبی(ع) را جلوی حرم پیغمبر(ص) تیرباران کردند! پیش هر کس که میخواهی مرا ببری، ببر؛ اما پیش آنهایی نبر که جلوی چشم زن و بچه، با آن بدن سنگین در گودال روی سینهٔ ابیعبدالله(ع) نشستند! هر کجا که میخواهی مرا ببری، ببر؛ اما پیش آنهایی نبر که جلوی چشم دخترها و خواهرها، با چوب خیزران به لب و دندان و سر بریده حمله کردند.
فَهَبْنِي يَا إِلَهِي وَ سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ وَ رَبِّي صَبَرْتُ عَلَى عَذَابِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِكَ، وَ هَبْنِي (يَا إِلَهِي) صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِكَ فَكَيْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى كَرَامَتِكَ، أَمْ كَيْفَ أَسْكُنُ فِي النَّارِ وَ رَجَائِي عَفْوُكَ؛ فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِى وَمَوْلاىَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِى نَاطِقاً لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِها ضَجِيجَ الْآمِلِينَ، وَلَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُراخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَلَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَلَأُنادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِىَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمالِ الْعارِفِينَ».
با اشک چشم، دل سوخته، این گریهای که در دعای کمیل کردید و با گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) مخلوط شد، با صدای بلند، همینطوری که امیرالمؤمنین(ع) میگویند: «لاَضِجَّنَّ اِلَيْكَ بَيْنَ اَهْلِها ضَجيجَ الآمِلينَ» ناله میزنم و داد میکشم، پنجمرتبه با همدیگر بگوییم: «يَا غِياثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ، وَيَا إِلٰهَ الْعالَمِينَ».
-دعای پایانی
خدایا! به گریههای شب یازدهم زینب کبری(س)، محرّم را از ما نگیر.
خدایا! به گریههای شبانهروز صدیقهٔ کبری(س)، گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر.
خدایا! به گریههای امیرالمؤمنین(ع) در نخلستانها، مشکلات این مملکت و مردم را حل کن.
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، امام زمان(عج) را الآن دعاگوی ما، زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
خدایا! به حقیقت خود امام زمان(عج)، برای حل مشکلات جهانی، فرج او را نزدیک بگردان.
خدایا! تمام گذشتگان ما را از زمان آدم(ع) تا امشب، همهٔ آنهایی که به دین تو، مردم و بندگانت خدمت کردهاند، عبادت کردهاند، مخصوصاً فقهای شیعه که حق بزرگی به این دین و مردم دارند، بهویژه آیتاللهالعظمی بروجردی، پدران و مادران، عمهها و خالهها، عموها و داییها، ذویالحقوق ما را امشب سر سفرهٔ ابیعبدالله(ع) قرار بده.
قم/ صحن مسجد اعظم/ دههٔ دوم ذیالحجه/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی هفدهم