جلسه هجدهم جمعه (17-5-1399)
(قم مسجد اعظم)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- ذکر اهلبیت(علیهمالسلام)، ذکر خداوند
- -حرف زدن از شیاطین برای بیداری مردم
- -تفکیک حق از باطل در زندگی
- سخنان صحابۀ ابیعبدالله(ع) در شب عاشورا
- -نشان وفاداری با شهادت در راه ابیعبدالله(ع)
- حقیقت معنایی کلمۀ «ولی»
- -معنای «ولیّ» در قرآن
- -معنای «ولیّ» در کتب لغت
- -تعقل با تکیه بر آیات و روایات
- -ظهور گروههای جنایتکار از کنار ولایت سقیفه
- -حقیقت ولایت، حرکت از ظلمت بهسوی نور
- ولایت امیرالمؤمنین(ع)، به فرمان الهی
- -معاویه، عامل روشن ماندن چراغ یهودیت و مسیحیت
- -عبور دین خدا از لابهلای حوادث روزگار
- کلام آخر؛ در دو جهان، باطن و ظاهر علی است
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
پیش از شروع مطلب، یک رباعی باارزش بخوانم که منهای منبر خودم، گاهی بهخاطر اعتقادی که به مطلب این رباعی دارم، برای خودم زمزمه میکنم. رباعی توضیح حدیثی است و برای خود شاعر نیست، ریشه و اصل دارد.
شبی در محفلی ذکر علی بود ××××××××× شنیدم عاشقی مستانه میگفت
اگر آتش به زیر پوست داری ×××××××× نسوزی گر علی را دوست داری
ذکر اهلبیت(علیهمالسلام)، ذکر خداوند
همهٔ شما میدانید که کتاب شریف «اصول کافی» از ارزش ویژهای برخوردار است و این روایت هم در این کتاب شریف است؛ امام صادق(ع) میفرمایند: «إنَّ ذِكرَنا مِن ذِكرِ اللّه، وذِكرَ عَدُوِّنا مِن ذِكرِ الشَّيطانِ» وقتی دور هم مینشینید و حرف ما را میزنید، حلال و حرام ما را میگویید، از دین و شخصیت ما صحبت میکنید، این حرفها «مِنَ الله» است. خیلی روایت جالبی است! حضرت میفرمایند: ریشهٔ این مسائل که مربوط به ماست، از خداست؛ اما وقتی سخن دشمنان ما را به زبان میآورید، حرفهای شیطان را میزنید.
-حرف زدن از شیاطین برای بیداری مردم
عیبی ندارد، حرف آنها را بزنید و بگویید تا مردم روشن بشوند که حرفهای مربوط به غیر ما در شیطان ریشه دارد. وقتی حرف یزید، معاویه، بنیامیه، بنیعباس و گمراهان بیتوفیق بدبخت را میزنید، از شیطان حرف میزنید؛ چون همهٔ اینها شیاطین هستند. از بعد از مرگ پیغمبر(ص) تا الآن، وقتی حرف غیر ما را بزنید، حرف شیطان را میزنید. این حرف را بزنید که مردم بیدار شوند. حرفی که تجلی نور پروردگار مهربان عالم است، حرف ماست و حرف دشمنان ما هم حرف شیطان است. شیطان پلید، نجس، بیرحم و مانع حرکت انسان بهسوی پروردگار است. دعوت شیطان و شیاطین، دعوت به آتش است: «أُولٰئِک یدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 221).
-تفکیک حق از باطل در زندگی
حرف بزنید تا توجه داشته باشید با چه کسانی سروکار دارید؛ اگر حرف شما «مِنَ اللّه» است، حرف بزنید تا یادتان باشد با چه کسانی سروکار دارید. آنها «یدْعُونَ إِلَی اَلنّٰارِ» هستند. حق را از باطل در زندگیتان تفکیک کنید، حق را با جان بخرید و باطل را با تمام نیرو دفع کنید. شما میدانید که بهخاطر استقامتِ کنار حق، نهتنها افرادی در میدانهای جنگ کنار انبیا، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) شهید شدند؛ بلکه ما تکنفر شهید هم زیاد داریم. برای اینکه آنها پابرجای بر حق بودند و به شیطان پلید، نَجِس، خبیث، نَجَس و دعوتکنندهٔ به آتش، دل ندادند و رو نکردند.
خرمافروشی که ایرانی هم بود، چرا در کوفه به دار کشیده شد؟ چرا دو دست و دو پایش را سر دار قطع کردند؟ چرا زبانش را زندهزنده سر دار جلو کشیدند و بریدند؟ چرا زندهزنده نیزه به شکمش زدند و جای سالمی برایش نگذاشتند؟! برای اینکه به او پیشنهاد دادند که از علی جدا بشو و به ما بپیوند، اما گفت: من این پیشنهاد را قبول نمیکنم! گفتند: تو را میکشیم، گفت: بکُشید! چشم اینها هم نسبت به حق، هم وفاداری به حق و هم شهادت در راه حق باز بود.
سخنان صحابۀ ابیعبدالله(ع) در شب عاشورا
برادران و خواهران! خیلی خوب است که سخنان اصحاب حضرت ابیعبداللهالحسین(ع) را در شب عاشورا بخوانید؛ خیلیها هم نقل کردهاند. کتابی هفت جلدی بهنام «72 تن و یک تن» هست که هفتاد سال پیش نوشته شد، بعد هم، دیگر چاپش تمام شد و نسل فعلی از این کتاب خبر نداشت. من با اجازهٔ خانوادهٔ نویسندهٔ کتاب، مرحوم علامه، فیلسوف، حکیم، فقیه و اصولی متکلم، حاجمیرزا خلیل کمرهای، یک جلد هم به این هفت جلد اضافه کرده و دو بار چاپ کردم؛ به یک سال هم نکشید که تمام شد!
فرزند ایشان میگفت: من، مادرم و برادرهایم شاهد بودیم که پدرم برای نوشتن این کتاب، اول سر ساعت نصف شب وضو میگرفت و نماز شبش را میخواند، پشت میز(میز زمینی) مینشست و این کتاب را مینوشت. نوشتن کتاب بیست سال طول کشید! ایشان میگفت: ما بعضی از شبها با صدای گریهاش در نوشتن این کتاب بیدار میشدیم. عقیدهٔ خود من این است که بعد از حادثهٔ کربلا تا الآن، کتابی به این زیبایی در شخصیت این 72 نفر نوشته نشده است. سه جلدش مربوط به ابیعبدالله(ع)، سه جلدش مربوط به اصحاب(72نفر) و یک جلد ششصدصفحهاش هم در رابطهٔ با حضرت مسلمبنعقیل(ع) است. ما یک فهرست عام هم به آن اضافه کردهایم و هشت جلد شده است.
-نشان وفاداری با شهادت در راه ابیعبدالله(ع)
حرفهای اصحاب را در شب عاشورا در این کتاب بخوانید؛ وقتی ابیعبدالله(ع) فرمودند که من بیعتم را از شما برداشتم، این مردم با من یکنفر کار دارند، شما به شهرهایتان برگردید! از مدینه آمده بودند، بالاترین چهرههای ایمانی از کوفه آمده بودند، از بصره آمده بودند، پسر یک ایرانی هم بهنام ابنابینیزر بین این 72 نفر است که این ایرانیزاده شخصیت عالی و فوقالعادهای دارد. وقتی امام گفتند که بروید، هر کدام نظری دادند؛ یک نفر از آنها بلند شد(حالا حرفهای دیگران بماند! شب عید غدیر است و من میخواهم چند کلمه راجعبه امیرالمؤمنین(ع) بگویم) و گفت: یا اباعبدالله! ما وقتی به خون غلتیدیم و کنار تو شهید شدیم، آنوقت وفاداریمان را نشان دادهایم، نه حالا که زنده هستیم.
حالا ممکن است که هر کس بگوید من به امیرالمؤمنین(ع) وفادار هستم؛ اگر وفادار هستی، مال حرام در مال تو چیست؟ چشمچرانی چیست؟ آزار دادن به زن و بچهات چیست؟ تهمت، دروغ، غیبت و فحش چیست؟ وقتی میگویی من به امیرالمؤمنین(ع) وفادار هستم، معنی وفاداری تو چیست؟ میثم، رُشِید، اُوِیس قرنی و از همهٔ اینها بالاتر، مالکاشتر وفادار است. من میگویم وفادار هستم، وفاداری به چهچیزی ثابت میشود؟ میگوید: حسین جان، وقتی ما قطعهقطعه شدیم، به خون خودمان غلتیدیم و افتادیم و به قیامت میرویم، آنجا به تو وفا کردهایم. این حرف شب عاشورای اصحاب بود.
حقیقت معنایی کلمۀ «ولی»
اگر آتش به زیر پوست داری ×××××××××× نسوزی گر علی را دوست داری
از اینجا به بعد، حرف در رابطهٔ با امیرالمؤمنین(ع) است؛ یک کلمهٔ سه حرفی در قرآن است: «واو»، «لام»، «یا». کلمهٔ «ولیّ» در قرآن مجید، جمع هم دارد: «اولیا»؛ مشتقات و مصدر هم دارد. علمای غیرشیعه با یک دنیا تأسف، ولیّ و ولایت را به دوستی معنا کردند و گفتند: این که پیغمبر(ص) در غدیر فرموده «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ، فَهذا عَلِىٌّ مَوْلاهُ»، یعنی هر کس من دوست او هستم، علی هم دوست اوست. واقعاً این معنی درستی است؟ به خودتان زحمت ندادید به مهمترین کتابهای لغت عرب و حتی کتابهای لغتی مراجعه کنید که علمای خودتان نوشتهاند؟! این کاری نداشت! چهارتا کتاب لغت درجهٔ یک ریشهدار را ورق میزدید تا ببینید «ولیّ» یعنی چه!
-معنای «ولیّ» در قرآن
«ولیّ» در خیلی از جاهای قرآن بهمعنی دوستی نمیآید؛ یعنی آیهٔ شریفه اجازه نمیدهد که بهمعنای دوستی بیاید. برای نمونه، این یک آیهاش است: «هُنٰالِک اَلْوَلاٰیةُ لِلّٰهِ»(سورهٔ کهف، آیهٔ 44) ولایت در قیامت، مخصوص و ویژهٔ خداوند است. شما غیرشیعه، این آیه را چطور معنی میکنید؟ این آیه را کنار «مَالِکِ یَوْمِ الدِّین» بگذارید، چطوری معنی میکنید؟ آیا میگویید که دوستی در قیامت، ویژهٔ خداست؟ این یعنی چه؟! یک چیزی بگویید که عُقلا هم قبول کنند! دوستی در قیامت ویژهٔ خداست، یعنی فقط خدا دوست دارد، پیغمبران و ائمه هیچکس را دوست ندارند؟! دوستی ویژهٔ یک نفر است و آنهم خداست؟! این حرف درستی است؟!
-معنای «ولیّ» در کتب لغت
کتابهای لغات خودتان را نگاه کنید؛ معنای اصیلِ اولیهٔ ریشهدارِ حقیقیِ «ولیّ»، یعنی سرپرست و ادارهکنندهٔ امور؛ این معنی حقیقی «ولیّ» است. «مَنْ كُنْتُ مَوْلاهُ» فردا در غدیر 1500 سال پیش، یعنی هر کس که من ادارهکنندهٔ امور دین و دنیا و آخرتش بودم، حالا علی ادارهکنندهٔ دین و دنیا و آخرتش است. از عمر من دو ماه بیشتر نمانده و من بعد از دو ماه، دیگر در بین شما نیستم که امور دین، دنیا و آخرت شما را اداره کنم؛ پس کسی باید این سه امر را اداره کند که هموزن، همعلم و هماخلاق من باشد، خونش خون من، گوشتش گوشت من و نورش نور من باشد. کسی در بین شما نیست که لیاقت عهدهداری ادارهٔ امور دین، دنیا و آخرت مردم را ندارد و تنها یک نفر بعد از من هست که لیاقت دارد، او امام است و کل شما هم مأموم هستید.
-تعقل با تکیه بر آیات و روایات
ای غیرشیعه! اقلاً بنشینید و عقل خودتان را با تکیهٔ بر آیات قرآن و روایات قاضی کنید و این حقیقت را بپذیرید که او امام است، شما هم مأموم هستید. آنهایی را که بعد از مرگ پیغمبر(ص) عَلَم کردید، ذاتاً و خِلقتاً مأموم بودند، نه امام! شما این جابهجایی را انجام دادید و امام را به جای مأموم آوردید، مأموم را به جای امام بردید. 1500 سال است که اینقدر بلا در این جابهجایی بر سر امت و جهان آمده، جبران هم ندارد؛ حتی اگر امام عصر(عج) هم بیایند، جبران ندارد! چطوری جبران میشود؟! میلیاردها نفر را بعد از مرگ پیغمبر(ص) گمراه کردهاید، آنها مردهاند و به جهنم رفتهاند؛ چطوری قابلجبران است؟!
-ظهور گروههای جنایتکار از کنار ولایت سقیفه
از شکم کار شما، فقط در زمان ما(حالا اگر بخواهم زمانهای قبل را بگویم که خیلی طول میکشد! من تاریخ را دقیق خواندهام)، نه از کنار ولایت امیرالمؤمنین(ع)، بلکه از کنار ولایت سقیفهایها، داعش درآمد که گوشهای از جنایاتش را در تلویزیون دیدهاید! سههزار نفر سههزار نفر نشاندند و سر بریدند، مرد و زن را در قفس کردند و زندهزنده آتش زدند. از کنار برنامهٔ شما در سقیفه، طالبان درآمد که میبینید در افغانستان چهکار میکند؛ از کنار شما، القاعده، جبههٔ النصره و سپاه صحابه درآمد که در پروندهشان میلیونها قتل بیگناه را دارند و همه را هم آخوندهایتان فتوا دادهاند!
اما فتوای علمای شیعه را ببینید؛ اگر کسی پوست دستش را بکَنَد، شرعی نیست. شما فرهنگ اهلبیت را ببینید که امیرالمؤمنین در نهجالبلاغه قسم والله خوردهاند: اگر هفت آسمان و زمین و هرچه زیر آن است، مِلک علی کنند تا پوست جویی را از دهان مورچهای بگیرد که به لانهاش میبرد، والله من این کار را نمیکنم. شما میبینید از برکت سقیفه تا حالا چه کردهاید و چه کسانی از دل شما بیرون آمدهاند! از کنار اهلبیت(علیهمالسلام) یکمشت عاشق بیرون آمدهاند که 1400 سال بهترین مسجدها را ساختهاند و شما مساجد را تخریب کردهاید. مگر در مسجد سوریه بمب نگذاشتید؟ مگر در حرمها بمب نگذاشتید؟ مگر جنازهٔ حجربنعدی را در نیاوردید و بردید؟ معلوم نیست کجا بردهاید! مگر شما حسینیهها را خراب نکردید؟ مگر حکومت وابستهٔ به فرهنگ سقیفه در بحرین، مساجد را خراب نکرد؟ شیعه 1400 سال است که مسجد ساخته و یک نمونهاش همین مسجد است؛ آنهم نه با کمک دولتیها! شاه در دلش قند آب میکرد که آیتاللهالعظمی بروجردی هزارتا تکتومانی برای ساختمان این مسجد از او قبول کند؛ اما دست رد به سینهاش زد.
-حقیقت ولایت، حرکت از ظلمت بهسوی نور
علمای شیعه هزاران کتاب علمی نوشتهاند؛ شیعه مقابل چشم خودتان، هر سال از اطراف و ایران(امیدوارم به حق امیرالمؤمنین، این راه باز شود)، بیست میلیون از نجف تا کربلا پیاده میآمدند و خون از دماغ کسی نمیآمد. ولی یعنی دوستی؟! «اَللّٰه وَلِی اَلَّذِینَ آمَنُوا یخْرِجُهُمْ مِنَ اَلظُّلُمٰاتِ إِلَی اَلنُّورِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 257) این ولایت که ولایت کاری و سرپرستی است؛ میگوید: من سرپرست مردم مؤمن هستم، دستشان را میگیرم و از ظلمات بهسوی نور میبرم. آیا این دوستی است؟ آیا میشود که این آیه را بهمعنی دوستی گرفت؟
ولایت امیرالمؤمنین(ع)، به فرمان الهی
چه متن عجیبی است! «مَن کُنتُ مَولاه فَهٰذا عَلىٌّ مَولاه»، البته در بعضی نسخهها، «فَعَلىٌّ مَولاه» دارد و «هٰذا» هم ندارد. من در نسخهای دیدم که نمیدانم الآن قم و نجف هست، من این نسخه را در دست یکی از علمای صاحب رساله در مشهد دیدم که یک ورق بود؛ ای کاش فتوکپیاش را میگرفتم. پیغمبر(ص) در آخر سخنرانیشان فرمودند: ولایت علی(ع) را به هر زبانی در تمام جهان پخش کن؛ انگلیسی، عربی، فارسی، اردو، مالیایی و آفریقایی. این گفتار پیغمبر(ص) است که حضرت فرمودهاند: به کل لغات پخش کن.
-معاویه، عامل روشن ماندن چراغ یهودیت و مسیحیت
این معنی ولایت است: تو زیر چتر ولایت علی(ع) قرار بگیر، در حد خودت، میثم، ابوذر و مالکاشتر میشوی؛ اما آنکه این ولایت را کنار میزند و به جای دیگر میرود، همین شیاطین دنیا میشوند که میبینید چه آتشی میسوزانند! شما غیرشیعه در همین روزگار ما، علی(ع) را کنار زدهاید؛ من خودم در نوشتهٔ یکی از وکلای مجلس عوام انگلستان دیدم که در مجلس گفته بود: اگر ما مجسمهٔ معاویه را با طلای 24 عیار بسازیم و در مهمترین میدان لندن بگذاریم، حقی از او ادا نکردهایم؛ چون معاویه باعث شد که چراغ یهودیت، مسیحیت، بوداییت و زرتشتیت خاموش نشود. چه کسی معاویه را استاندار شام کرد؟ همان مأمومی که شما به جای امام گذاشتید و نفر دومتان بود، او معاویه را در شام گذاشت و جلوی پیشرفت تمام زحمات انبیا را تا حالا گرفت.
-عبور دین خدا از لابهلای حوادث روزگار
شما ولایت شیطان را قبول کردید؛ اما ما ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به حکم خدا و پیغمبر(ص) قبول کردیم و 1500 سال است خودمان و دین شیعه، یعنی دین خدا را از لابهلای زندان، تبعید، مجروح و کشته شدن عبور دادهایم. شما اینهمه زحمت را به گردن ما انداختهاید و اگر شما این جابهجایی را انجام نمیدادید، الآن کرهٔ زمین یک دین داشت که دین اهلبیت(علیهمالسلام) بود؛ ولی الآن هزاران دین دارد که دین نیست، بیدینی است. عدالت و محبت در دنیا کجاست؟ این یکخرده محبتی هم که مانده، در شیعه است. الآن هر روز در گوشه و کنار کشور، پانصدهزار، هفتصدهزار، هشتصدهزار بستهٔ کامل به کول میکشد و به درِ خانهٔ مستحقها میبرد؛ کاری که علی(ع) هر شب میکرد.
شما چهکار کردید؟! شما اروپا، انگلیس و آمریکا، چهارصد سال است که ثروت ملتها را غارت میکنید، میکُشید و بمباران میکنید؛ شما شهر هیروشیما و ناکازاکی را که بیشتر مردمش معمولی بودند و نظامی نبودند، با انداختن یک بمب در عرض نیمساعت، دویستهزار نفر را خاکستر کردید؛ شما چه کردید؟! اما فردوسیِ شیعهٔ علی(ع) که چوب محبت به علی(ع) را از حکومت غیرشیعهٔ غزنوی خورد، همان جملهٔ امیرالمؤمنین(ع) را در نهجالبلاغه در شعرش آورده و میگوید:
میازار موری که دانهکش است ×××××××× که جان دارد و جان شیرین خوش است
کلام آخر؛ در دو جهان، باطن و ظاهر علی است
ای کاش فرصت گستردهای بود و میتوانستم مقایسهای بین امامت امیرالمؤمنین(ع) و رهبری دیگرانِ غیرشیعه انجام بدهم که به استقامت، نورانیت و ریشهدارتر شدن اعتقادتان به ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) بیفزاید؛ ولی متأسفانه فرصت نیست. یک شعر برایتان میخوانم؛ گویندهٔ شعر، یک مجتهد و عالم بزرگ بهنام حاجمیرزا حبیبالله مجتهد خراسانی است. این گویندهاش، خودتان میدانید با شعرش.
روز ازل کهآدم و عالم نبود ××××××××× جلوهای از روی علی کم نبود
آدم اگر چهره نَسودی به خاک ××××××××× بر درِ پیرم، علی آدم نبود
مرغ گِل اَر یافت به تن جان و دل ×××××××× از دم عیسی به جز این دم نبود
نخلهٔ مریم نشدی بارور ××××××××× سایهاش اَر بر سر مریم نبود
ای که نه گر کِلْکِ تو دادی نظام ×××××××× دفتر ایجاد منظم نبود
کعبه ز میلاد تو این رتبه یافت ×××××××× ور نه بدین پایه معظم نبود
در شب معراج که حق با رسول ×××××××××× گفت سخن، غیر تو محرم نبود
کیستی ای که همه عالمی ××××××××× گر تو نبودی، همه عالم نبود
فاش بگو کهاول و آخر علی است ×××××××× در دو جهان، باطن و ظاهر علی است
-دعای پایانی
خدایا! به حق علی(ع)، ما و زن و بچهها و نسل ما را از علی(ع) جدا نکن.
خدایا! به حق علی(ع)، زندگی ما را در دنیا و آخرت علوی قرار بده.
خدایا! به حق علی(ع)، محرّم را از ما نگیر، گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر.
خدایا! به حق علی(ع)، بیماران ما و همهٔ دنیا را از این ویروس خطرناک شفا بده.
خدایا! امشب تمام اموات ما را از هر صنف و گروهی تا زمان آدم(ع)، از محبت، عنایت و احسان علی(ع) برخوردار کن.
خدایا! ما را آنی به خودمان وا مگذار.
خدایا! از جا بلند نشده، به حق زهرا(س)، گناهان بین ما و خودت را ببخش؛ گناهانی که بین ما و مردم است، مخصوصاً گناهان مالی، به ما توفیق بده که از دِین مردم بیرون بیاییم.
خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی همهٔ ما قرار بده.
خدایا! به حق زینب کبری(س)، فرجش را برای حل مشکلات جهان نزدیک کن.
قم/ صحن مسجد اعظم/ دههٔ دوم ذیالحجه/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی هجدهم