لطفا منتظر باشید

جلسه هفتم چهارشنبه (23-7-1399)

(قم جلسه مجازی)
صفر1442 ه.ق - مهر1399 ه.ش
21.09 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

کتابی از ارزش‌ها و کمالات در وجود یک نفر

-یک نفر به‌مثابۀ همۀ انسان‌ها

با چند آیهٔ قرآن ثابت شد که گاهی خداوند مهربان یک نفر را در یک آیه منظور دارد، ولی آن یک نفر همهٔ انسان‌هاست؛ یعنی وجودش کتابی است که ارزش‌ها و کمالاتِ پخش در وجود دیگران، در او جمع است. یکی از این آیات، آیهٔ پانزدهم سورهٔ احقاف است. نُه روایتِ با سند در کتاب‌های مهم تفسیر آمده و بیان می‌کند که منظور از این آیه، حضرت اباعبدالله‌الحسین(ع) است و با کلمهٔ انسان از او یاد شده است. او یک نفر است، ولی همهٔ انسان‌ها با همهٔ کمالات و صفات نیک و ارزش‌هایشان در وجود مقدس او جمع است. البته از خود آیهٔ شریفه، هم از ضمایر آیه و هم از جملهٔ پایانی آیه، یعنی «إِنِّی تُبْتُ إِلَیک وَ إِنِّی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ»(سورهٔ احقاف، آیهٔ 15) که همه مفرد آمده، استفاده کردیم که این انسان اول آیه، یک نفر است؛ ولی یک‌ نفری که جمع همهٔ انسان‌هاست و کتاب وجودش هستی را در خود دارد. 

 

-ارتباط امام مبین با ظاهر و باطن عالم

خداوند در قرآن می‌فرماید: «کلَّ شَیءٍ أَحْصَینٰاهُ فِی إِمٰامٍ مُبِینٍ»(سورهٔ یس، آیهٔ 12) به نقل از تفسیر علی‌بن‌ابراهیم قمی و «معانی‌الأخبار» شیخ صدوق، منظور از امام مبین در تأویل آیه، معصوم است. «أَحْصَینٰاء» یعنی آمار؛ آمار «کلَّ شَیءٍ» در وجود امام مبین است. امام مبین با ظاهر و باطن عالم ارتباط دارد و وصل است، همه را می‌داند و می‌بیند. صفات امام معصوم، جلوهٔ صفات پروردگار مهربان عالم است؛ اما ظاهر زندگی امام، رضای به قضای الهی بوده است: «إلهِى رِضًى بِقَضائِکَ». «قَضا» در این جمله به‌معنی فرمان‌ها و احکام پروردگار است. به آنچه در تمام زندگی‌ام برای من مقرر کرده‌ای و به مقررات تو در حق خودم خشنود هستم.

 

-امام مبین در معرض امتحانات الهی

طبق روایات و آیات، چنین موجودی از جانب پروردگار به امامت همه، از زمان خودش تا قیامت انتخاب شده است. چرا به امامت، یعنی پیشرو، پیشوا، مقدّم، جلودار و جلوتر از همه انتخاب شده است؟ در سورهٔ بقره می‌خوانیم: «وَ إِذِ اِبْتَلیٰ إِبْرٰاهِیمَ رَبُّهُ بِکلِمٰاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124) خداوند متعال ابراهیم را در معرض تمام امتحانات ایمانی، عملی، اخلاقی، مالی، انسانی و احوالات قرار داد و ابراهیم در این کلاس، از عهدهٔ قبولی همهٔ امتحانات به‌طور کامل و جامع برآمد. او در هیچ امتحانی کم نگذاشت و شانه خالی نکرد؛ آن‌هم یک امتحاناتی که اگر این امتحان از خیلی‌ها گرفته می‌شد، همان اول کار رفوزه بودند. 

 

-انتخاب امام مبین به امامت همۀ عالمیان

داستان بعضی از امتحانات این مرد الهی را شنیده‌اید؛ وقتی تمام تکالیف و وظایف ارائه‌شدهٔ به او به‌طور کامل و جامع انجام گرفت و معلوم شد که او انسانی جامع و کامل است، به قول عرفای شیعه، انسان عین و عین انسان است و به‌تنهایی همه است، پروردگار عالم به او خطاب کرد: «إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً» من تو را پیشوای ناس، یعنی همهٔ عالمیان قرار دادم. این علت انتخاب یک شخص به امامت است. 

 

حسن و حسین(ع)، امامی برای گذشته و آینده

وجود مقدس ابی‌عبدالله(ع) طبق همین آیهٔ مورد بحث که هفت روز درباره‌اش صحبت شده، با توجه به مطالب عملی، اعتقادی، اخلاقی و حالی که در آیهٔ شریفه است(حدود ده مسئله، تکلیف و وظیفه)، امام تمام این تکالیف را به وجه احسن انجام داد. مسئلهٔ خیلی مهمی است که پیغمبر(ص) در زمان حیات خودشان به مردم اعلام کردند و فرمودند: «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا». امام مجتبی(ع) شاید در آن‌وقت پنج‌شش ساله بودند. این روایت برای آخر عمر پیغمبر(ص) نیست و تقریباً برای وسط‌های زندگی پیغمبر(ص) در مدینه است؛ هم ما این روایت را نقل کرده‌ایم و هم دیگران. البته عدهٔ کمی از آنها نقل نکرده‌اند و خیلی‌هایشان نقل کرده‌اند. 

کاری به عبارت «قاما اَوْ قَعَدا» در روایت ندارم؛ شروع روایت با جملهٔ اسمیه است و با فعل ماضی یا مضارع نیست. شروع بعضی از آیات و روایات با فعل است؛ مثل این آیه که می‌فرماید: «أَ لَمْ تَرَ کیفَ ضَرَبَ اَللّٰهُ مَثَلاً کلِمَةً طَیبَةً»(سورهٔ إبراهیم، آیهٔ 24)؛ یا این آیه که می‌فرماید: «یرْفَعِ اَللّٰهُ اَلَّذِینَ آمَنُوا مِنْکمْ وَ اَلَّذِینَ أُوتُوا اَلْعِلْمَ دَرَجٰاتٍ»(سورهٔ مجادله، آیهٔ 11). این دو آیه با فعل شروع شده، اما این روایت رسول خدا(ص) با اسم شروع شده و حضرت فرموده‌اند: «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا». جملهٔ اسمیه در ادبیات عرب، هم دلالت بر ثبوت دارد و هم دلالت بر استمرار. ما خطاب پروردگار را به کل ملائکه در آیهٔ شریفهٔ سورهٔ بقره می‌بینیم که با جملهٔ اسمیه شروع شده است: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 30)؛ «جَاعِلٌ» بر وزن فاعل و اسم است. معنی این جملهٔ اسمیه که به ملائکه خطاب شده، این است که خلافت برای او و نسل او ثابت است؛ چون «جَاعِلٌ» مثل فعل مضارعش، یعنی «یجعل» بر استمرار دلالت دارد و این خلافت تا قیامت در نسل او هست. 

 

-شرط رسیدن به مقام خلافت «مِنَ اللّه»

حالا مرد یا زنی این مقام را غنیمت می‌داند، نعمت خاص خدا می‌بیند، از جانب پروردگار ارزش می‌بیند، لیاقت و شایستگی نشان می‌دهد و این خلافت «مِنَ ‌اللّه» را در حد استعداد و ظرفیت خودش تحقق می‌دهد؛ اما خیلی‌ها هم به‌سراغ شکم، شهوت، دنیا، صندلی، مقام، پول، ظلم، خیانت و مکر و حیله می‌روند، از آدمیت درمی‌آیند و «أُولٰئِک کالْأَنْعٰامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 179) می‌شوند. در نتیجه، کبوتر مقام خلافت از وجود آنها می‌پَرد و نمی‌ماند؛ حال آنهایی که در حد خودشان شایستگی نشان بدهند، خلیفة‌الله هستند.

 

دلایل قرآنی بر وجود ارزش‌های امامت در کودکی

روایت «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا» با جملهٔ اسمیه شروع شده و این یعنی همین الآن(همان سنی که پیغمبر درباره‌شان فرمودند؛ حالا یا امام مجتبی پنج‌ساله و ابی‌عبدالله چهارساله بودند) تا روز قیامت، امام هستند. این دو الآن امام هستند و تا روز قیامت هم امام خواهند بود. این امامت هم در آنها ثبوت دارد. آیا همهٔ ارزش‌های امامت در یک کودک چهار و پنج ساله هست؟ یقیناً هست؛ به چه دلیل هست؟ 

 

الف) سخن گفتن عیسی(ع) در گهواره 

به دلیل قرآن که پروردگار دربارهٔ حضرت مسیح(ع) به مریم(س) می‌فرماید: وقتی یهودیان می‌آیند که با تو دربارهٔ بچهٔ داخل گهواره سخن بگویند؛ آن‌هم بچه‌ای که یکی دو ساعت است به‌دنیا آمده و هنوز بدنش گرم سفر از رحم به دنیاست؛ شما با یهودی‌ها حرف نزن و جوابشان را نده، به گهواره اشاره کن که هر مطلبی می‌خواهند و هست، بچهٔ در گهواره جواب می‌دهد. 

 

-اعتراض یهودیان به حضرت مریم(س)

یهود با ناراحتی به مریم(س) گفتند: «مٰا کٰانَ أَبُوک اِمْرَأَ سَوْءٍ»(سورهٔ مریم، آیهٔ 28) پدرت آدم بدی نبود، «وَ مٰا کٰانَتْ أُمُّک بَغِیا» مادرت هم زنِ بدکاره‌ای نبود و پاک‌دامن بود. او دختر عمران بود و ما این خانواده را می‌شناسیم؛ آنها خوب و پاک بودند. تو شوهر نکرده‌ای، این بچه از کجاست؟ همان‌طور که پروردگار فرموده بود، به گهواره اشاره کرد؛ یهود برآشفتند و با شگفتی به مریم(س) گفتند: «کیفَ نُکلِّمُ مَنْ کٰانَ فِی اَلْمَهْدِ صَبِیا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 29) چطور ما را به بچه‌ای راهنمایی می‌کنی که داخل گهواره است و تازه به‌دنیا آمده و می‌خواهی با او حرف بزنیم؟! مگر می‌شود! طبق قرآن مجید(این قرآن است و دیگر جای حرف و سخنی، شک و تردیدی نیست)، یک‌مرتبه صدایی از گهواره بلند شد و گفت: «إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ»(سورهٔ مریم، آیهٔ 30). 

 

-روح عبودیت در وجود کودکی تازه متولدشده

بچهٔ دوسه ساعت به‌دنیا‌آمده، عبودیت در او بود؛ روح عبودیت و حال عبودیت در او بود که «إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ» گفت؛ اگر روح عبودیت در او نبود که نمی‌گفت. او موجود را اعلام کرد؛ یعنی آن عبودیت مایه‌ و سرمایه‌ای را اعلام کرد که بعداً در افعال ظهور می‌کند. مطلب پوچی اعلام نکرد، بلکه حقیقت را اعلام کرد و گفت: «إِنِّی عَبْدُ اَللّٰهِ آتٰانِی اَلْکتٰابَ» من عبدالله هستم و انجیل به من داده شده است، نه اینکه بعداً به من داده می‌شود. «آتٰانِی» فعل ماضی است؛ یعنی پروردگار انجیل را در قلب او قرار داده بود. 

 

-اعلام نبوت در گهواره

«وَ جَعَلَنِی نَبِیا» و مرا پیغمبر قرار داده است. من همین الآن نبی هستم، «وَجَعَلَنِی مُبٰارَکاً»(سورهٔ مریم، آیهٔ 31) و وجود مرا بسیار پُرسود قرار داده است. کسی از امام صادق(ع) سؤال کرد که «مُبٰارَکاً» در این آیه یعنی چه؟ حضرت فرمودند: «نفّاعاً» با صیغهٔ مبالغه، یعنی بسیار سودمند. 

 

-سفارش‌های خداوند به حضرت عیسی(ع) 

«وَ أَوْصٰانِی بِالصَّلاٰةِ وَ اَلزَّکٰاةِ» الآن سرپا نیستم و نمی‌توانم نماز بخوانم، ولی خدا مرا به نماز و زکات سفارش کرده است. قبلاً گفته‌ام که «وصیت» یعنی سخنی که خیر و صلاح انسان در آن سخن رعایت شده است. خدا مرا به نماز و زکات سفارش کرده است «مٰا دُمْتُ حَیا» تا وقتی زنده‌ام؛ یعنی نماز نباید ازدست برود و باید به هر شکلی خواند. 

«وَ بَرًّا بِوٰالِدَتِی»(سورهٔ مریم، آیهٔ 32) بله مادر من شوهر نکرده و خدا به من سفارش نیکی به پدر و مادر نکرده است؛ چون من پدری ندارم. خدا به آنهایی که پدر و مادر دارند، می‌فرماید: «وَ وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ»(سورهٔ عنکبوت، آیهٔ 8) به پدر و مادر خود نیکی کنید؛ اما مسیح(ع) در گهواره گفت: خدا به من سفارش کرده که به مادرم نیکی کنم. 

این یک دلیل برای اثبات امامت امام مجتبی(ع) و ابی‌عبدالله(ع) در کودکی است که رسول خدا(ص) می‌فرمایند: «الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ اِمامانِ قاما اَوْ قَعَدا». جمله اسمیه است، هم دلالت بر ثبوت دارد که امامت در این دوتا ثابت است؛ بعداً نمی‌خواهند امام شوند و الآن امام هستند. این امامت استمرار هم دارد و تا قیامت امام هستند. 

 

ب) عطای مقام نبوت به یحیی(ع) در کودکی

اما دلیل دیگر، در قرآن مجید است که پروردگار می‌فرماید: «وَآتَيْنَاهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا». «حُکْم» در اینجا به‌معنی نبوت است. من مقام نبوت را به یحیی دادم، درحالی‌که یحیی بچهٔ کوچک و دوسه ساله بود. این شگفتی ندارد! 

 

امام معصوم، معدن رحمت و خزانۀ علم‌الله در زمین

امامان ما معادن الهی، معادن رحمت و خزانه‌های علم‌الله در زمین هستند، خلفای پروردگار در دنیا و شفعای از جانب پروردگار در قیامت هستند. برادران و خواهران، ابداً از کار خدا شگفت‌زده نشوید! او قدرت بی‌نهایت است و سرمایهٔ خزانهٔ او هم بی‌نهایت است، هرچه از خزائن خود خرج کند، یک مثقال هم کم نمی‌شود؛ چنان‌که در دعای افتتاح می‌خوانیم: «لا تَنْقُصُ خَزآئِنُهُ». چه تعجبی دارد؟! 

 

شما در این عالم می‌بینید که بالاترین اشیای باارزش را در ظرف محدودی گذاشته است؛ ابریشم را در دهان یک کرم گذاشته، مگر کرم چقدر وزن و عمر دارد؟ یا عسل را در کارگاه وجود یک زنبور گذاشته است؛ تا حالا نه فوق ابریشم پیدا شده و نه فوق عسل در مواد غذایی پیدا شده است. قدرت حق، آن‌هم قدرت بی‌نهایت تعجب دارد؟! تعجب دارد که کرمی را انتخاب کند و کارخانهٔ تولید ابریشم بشود؟ یا حشره‌ای را انتخاب کند که از سر انگشت کوچک‌تر است و کارخانهٔ تولید عسل بشود؟ یا سنگ سختی را انتخاب کند و الماس را در دل آن سنگ قرار بدهد؟ یا سنگی را انتخاب کند و عقیق را در دل آن سنگ قرار بدهد؟ چه شگفتی دارد که نبوت را در وجود بچهٔ سه‌چهار ساله‌ای مثل یحیی(ع) قرار بدهد؟ یا در وجود عیسی(ع) که دوسه ساعت است به‌دنیا آمده، آن‌همه مقام قرار بدهد؟ یا در وجود حضرت مجتبی(ع) و ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) در کودکی، مقام امامت با همهٔ ارزش‌هایش را قرار بدهد؟

در کتب غیرشیعه است، من این روایت را دیده‌ام، حتی نوشته‌ام و کنار گذاشته‌ام؛ روزی امیرالمؤمنین(ع) حضرت مجتبی(ع) را صدا زدند و نزدیک بیست‌ سؤال بسیار مهم از امام مجتبی(ع) کردند. اگر این بیست‌ سؤال را از هر کس دیگری می‌پرسید، جوابش را نداشت؛ ولی حضرت مجتبی(ع) به‌آرامی و خیلی روان جواب حدود بیست سؤال یا بیشتر را به امیرالمؤمنین(ع) داد که این سؤالات جواب دیگری غیر از جواب‌هایی که امام مجتبی(ع) دادند، تا روز قیامت ندارد. 

 

نجات انسان در گرو اطاعت محض از امام

با توجه به همهٔ این مسائلی که امروز شنیدید و با توجه به نُه روایتی که در کنار آیهٔ پانزدهم سورهٔ احقاف است و ائمهٔ ما می‌گویند این آیه مربوط به حضرت حسین(ع) است، همهٔ ضمائر آیه هم مفرد است، نشان می‌دهد که یک نفر در این آیه مورد بحث است. این انسان، یعنی ابی‌عبدالله(ع) که به‌تنهایی، همهٔ انسان‌ها، ارزش‌ها، کمالات و حقایق است؛ حالا که به‌قول پیغمبر(ص)، از چندسالگی امام بوده و این آیهٔ شریفه هم ده کمال برای او ذکر می‌کند، اگر کسی در امام بودن او شک کند، یقیناً بیمار است، قلبش قلب حیوان و عقلش خیلی کوچک است. حالا که امام است، واجب‌الاطاعة است؛ یعنی پیشرو، کاروان‌سالار، پیش‌قدم و به‌تعبیر قرآن، امام است: «إِنِّی جٰاعِلُک لِلنّٰاسِ إِمٰاماً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 124)؛ «وَ جَعَلْنٰاهُمْ أَئِمَّةً یهْدُونَ بِأَمْرِنٰا»(سورهٔ أنبیاء، آیهٔ 73). او امام است و ما انسان‌ها، چه مرد و چه زن،‌ به هر مقامی از عقل و علم برسیم، باز هم مأموم هستیم. هر کس در کنار اینها ادعای امامت کند، کافر، مشرک و پلید است. همهٔ ما مأموم هستیم. مأمومِ اهل نجات، مأموم مطیع است؛ ولی کسی که ذاتاً مأموم است و مطیع نیست، اهل نجات هم نیست.

 

ابی‌عبدالله(ع)، مصداق «انسان» در سورۀ احقاف

-حزن و اندوه زهرا(س) در دوران بارداری

یک‌بار آیهٔ شریفهٔ سورهٔ احقاف را برای نورانی‌تر شدن مجلس قرائت کنم: «وَ وَصَّینَا اَلْإِنْسٰانَ بِوٰالِدَیهِ إِحْسٰاناً»؛ انسان یعنی ابی‌عبدالله(ع) که به‌تنهایی همه است و آمار «کُلّ شیء» در وجود اوست. «حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کرْهاً» کل شش‌ماهی که در رحم مادر بود، مادر در رنج و مشقّت بود؛ شاید هم این مشقّت، مشقّت روحی بوده و کم‌وبیش خبردار شده بود که این مولودی چه آیندهٔ عجیب و غریبی دارد! نقل هم می‌کنند که وقتی صدیقهٔ کبری(س) حامله بود، گاهی به پیغمبر(ص) می‌گفت: مرا خیلی غصه، حزن و اندوه می‌گیرد. 

 

-مشقّت و زحمت در وضع حمل

«وَ وَضَعَتْهُ کرْهاً» وقتی هم که به‌دنیا آمد، با مشقّت، رنج و زحمت بود. این مشقت و زحمت روحی هم آن‌وقتی بیشتر شد که وقتی بچه را لباس پوشاندند و به پیغمبر(ص) دادند، فاطمهٔ زهرا(س) دید که به‌پهنای صورت پیغمبر(ص) اشک است! به پدرش گفت: بابا، وقتی بچه‌ای به‌دنیا می‌آید، خانواده خیلی خوشحال هستند. حضرت فرمودند: بله فاطمهٔ من؛ اما الآن جبرئیل به من خبر داد که سر این بچه‌ات را در سرزمینی از بدن جدا می‌کنند.

 

-درخواست ابی‌عبدالله(ع) از خداوند

همهٔ ضمائر آیه مفرد است: «وَ حَمْلُهُ وَ فِصٰالُهُ ثَلاٰثُونَ شَهْراً حَتّٰی إِذٰا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قٰالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکرَ نِعْمَتَک اَلَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَی وَ عَلیٰ وٰالِدَی». این دیگر چه مقامی است که ابی‌عبدالله(ع) به خدا می‌گوید که به من الهام عملی کن؛ یعنی قلب من را وادار کن و خودت به من توانمندی بده که هرچه نعمت به من و پدر و مادرم، علی و زهرا داده‌ای، شکرش را من به‌اجا بیاورم. این چه مقامی است؟ آن شکر چه شکری است؟ فکر نمی‌کنم که برسم تا اینها را برایتان توضیح بدهم. 

«وَ أَنْ أَعْمَلَ صٰالِحاً تَرْضٰاهُ وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی» خدایا! من از تو درخواست می‌کنم نسل مرا آن‌گونه قرار بدهی که من برای علی و فاطمه بودم. «إِنِّی تُبْتُ إِلَیک»؛ «تُبْتُ» در اینجا به‌معنی توبهٔ از گناه نیست. اصلاً «تٰابَ» به‌معنی رجع است و «تُبْت»ُ یعنی با همهٔ وجودم به تو رو کردم، «وَ إِنِّی مِنَ اَلْمُسْلِمِینَ» من از گروه تسلیم‌شدگان در برابر تو هستم.

 

کلام آخر؛ اهل‌بیت رسول‌الله(ص) در اسارت یزیدیان

-عمری است دل دارد تمنای وصالت

دو سه کلمه هم با خدا حرف بزنیم، آدم را شست‌وشو می‌دهد، تصفیه و سبک می‌کند. واقعاً با خدا حرف زدن که آدم حرف قلب را به زبان بیاورد، گناهان را مثل برگ درخت می‌ریزد. 

يا رب به سر السر ذات بی‌مثالت ××××××××× روشن دلم گردان به اشراق جمالت

عمری است دل دارد تمنای وصالت ×××××××× با يک نظر درد فراقم ساز درمان

نالَم به كويَت حالی از درد جدايی ×××××××××× گِريَم كه شايد پرده از رخ برگشايی

تو افكنی بر من نگاه دل‌ربايی ××××××××× من بنگرم آن حُسنِ كل با ديدهٔ جان

ما جز تو يا رب، ياور و ياری نداريم ××××××× با حضرتت حاجت به ديّاری نداريم

 

-پس از تو جانِ برادر چه رنج‌ها که کشیدم

برادرانم پیش از من، سخن گفتن خواهر را با برادر بیان کردند و من هم همان را دنبال کنم: 

پس از تو جانِ برادر چه رنج‌ها که کشیدم ××××××× چه شهرها که نگشتم، چه کوچه‌ها که ندیدم

آخر سابقه نداشت که ناموس انبیا را این‌گونه به اسارت بکشند و در بازارها و کوچه‌ها در معرض تماشا قرار بدهند. 

به سخت‌جانی خود این‌قدر نبود گمانم ××××××××× که بی‌تو زنده ز دشت بلا به شام رسیدم

برون نمود در آن دم که شمر پیراهنت را ××××××××× به تن ز پنجهٔ غم جامه هر زمان بِدَريدم

چو ماه چهارده دیدم سر تو را به سر نی ××××××××× هلال‌وار ز بار مصیبت تو خمیدم 

زدم به چوبهٔ مَحمل، سر آن زمان که سرِ نی ××××××××× به نوک نیزهٔ خونین، سرِ چو ماه تو دیدم

ز تازیانه و طعنۀ سنان و تازیانهٔ دشمن ×××××××××× دگر ز زندگی خویش گشت قطع امیدم

واقعاً این‌طور بود! 

میان کوچه و بازار شام، پای پیاده ×××××××× سر از خجالت نامحرمان به جِیب کشیدم

شدم چو وارد بزم یزید به بازوی بسته ××××××××× هزارمرتبه مرگ خود از خدا طلبیدم

چه سخت بود، وقتی دیدم که یزید چوب خیزرانش را برداشت! 

خیزرانی که بر آن لب می‌زد ×××××××× نیشتر بر جگر زینب می‌زد...

 

قم/ دههٔ سوم صفر/ پاییز1399ه‍.ش./ سخنرانی هفتم

برچسب ها :