جلسه ششم چهار شنبه (5-6-1399)
(تهران حسینیه آیت الله علوی تهرانی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دنیا و آخرتِ سعید و نورانی، محصول معرفت
- -تولید نور و خیر با شناخت حقایق الهی
- -دنیا و آخرت ظلمانی، نقطهٔ مقابل نور
- -کانون واحد امور الهی از یک نور
- دانایی و معرفت، عامل سعادت انسان
- -وعدهٔ قطعی پروردگار به مؤمنین دارندهٔ عمل صالح
- -همراهی ایمان و عمل صالح
- -اقرار حق و دعوت به صبر، دو حرکت اخلاقی مؤمنین
- -دنیا، ظرف عبادتالله و خدمت به خلق
- نعمتهای بهشت، کامل و ابدی
- -حَسَنات، پاککنندۀ لغزشها و گناهان
- -بهشت، نتیجۀ اعمال خوب و موردقبول انسان
- -مصالح قصرهای بهشتی
- -بهشت، سرانجام سلوک و معرفت الیالله
- حکایتی شنیدنی از دنیای اهل معرفت
- -شیخ عباس قمی، انعکاسی از آیات و روایات
- -دنیای نورانی اهل معرفت و دنیای تاریک جاهلان
- کلام آخر؛ حزن ابیعبدالله(ع) از رفتن قاسم(ع) به میدان
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دنیا و آخرتِ سعید و نورانی، محصول معرفت
-تولید نور و خیر با شناخت حقایق الهی
دنیایی که نتیجهاش سعادت است و آخرتی پاک و نورانی در دنبالهٔ این دنیا ظهور میکند، بهطور یقین، محصول معرفت و دانایی است. وقتی یکنفر حقایق الهیه را در حد خودش بشناسد و در حد خودش هم بهکار بگیرد، در حقیقت، تولید نور، خیر و نعمت ابدی میکند. شما میتوانید این مطلب را در آیات قرآن کریم و همینطور در روایات اهلبیت(علیهمالسلام) ببینید. برای نمونه، در روایات داریم: «الوُضُوءُ نُورٌ»، «الصّلاةُ نُورٌ»، «العِلْمُ نُورٌ». کسی که مسئولیتش را نسبت پروردگار، پیغمبر(ص)، ائمه، عمر خودش و نعمتها شناخته است، وقتی وضو میگیرد، تولید نور میکند؛ وقتی نماز میخواند، تولید نور میکند؛ وقتی از پیغمبر، امام، ولیّ خدا یا عالمی مسئلهای میپرسد و یاد میگیرد، او تولید نور میکند.
-دنیا و آخرت ظلمانی، نقطهٔ مقابل نور
ضد این نور هم دنیای ظلمانی است که بهدنبال این دنیای ظلمانی، آخرت ظلمانی است؛ چون نعمتهایی که بهکار میگیرد، به ظلمت تبدیل میکند. این یعنی چه؟ یعنی میخورد، میپوشد و بهرهمند میشود، از این نعمتها انرژی پیدا میکند و به ظلم، گناه، معصیت، ظلم به خودش و مردم تبدیل میکند. رسول خدا(ص) روایتی دارند که خیلی پرقیمت است! حضرت میفرمایند: «الظُّلمُ فِي الدُّنيا هُو الظُّلُماتُ في الآخِرَةِ» هر ظلمی که کسی در اینجا مرتکب میشود، تاریکیها در آخرت میشود، نه اینکه یک تاریکی باشد.
-کانون واحد امور الهی از یک نور
خیلی جالب است که در قرآن مجید، کلمهٔ نور در همهٔ سورهها مفرد آمده و کلمهٔ ظلمت جمع آمده است. چرا؟ دلیلی نداشته که کلمهٔ نور، تسمیه و جمع بیاید؛ چون ایمان، وضو، نماز و کار خیر، نور است و نور دوتا نمیشود. همهٔ اینها یک کانون دارند و کانونشان هم ارتباط انسان با وجود مقدس پروردگار عالم، انبیا و ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) است. همهٔ اینها یک نور هستند؛ اما ظلمت یکجور نیست. حسد یک نوع ظلمت، کبر یک نوع ظلمت و ریا هم یک نوع ظلمت است؛ اینها ماهیتاً یکی نیستند و وقتی جمع میشوند، «ظُلُمات» میشود.
دانایی و معرفت، عامل سعادت انسان
-وعدهٔ قطعی پروردگار به مؤمنین دارندهٔ عمل صالح
دانایی، شناخت و معرفت، عامل پدیدآوردن سعادت است. در آخرت نمیشود سعادت پدید آورد، چون آخرت محصول دنیاست. آیهای در سورهٔ بقره داریم(آیهٔ بیستوپنجم) که من وقتی «تفسیر حکیم» را مینوشتم و به این آیه رسیدم، برای حل آن به خیلی از کتابها مراجعه کردم. آیهٔ آسان و سادهای نبود! پروردگار عالم در این آیه میفرماید: اهل ایمان که دارندهٔ عمل صالح هستند، روز قیامت در بهشتها قرار میگیرند. این روشن بود که پروردگار وعدهٔ قطعی به مؤمن داده، حالا در هر درجهای که هست؛ ایمان هم به قول فلاسفه، مقول به تشکیک است. ما یک ایمان خیلی بالا داریم که ایمان انبیا و ائمه است، یک ایمان داریم که ایمان اصحاب خاص است، یک ایمان داریم که ایمان عالمان است. هر کدام از اینها در سطح خاصی هستند. آنهایی که مؤمن و دارای عمل صالح بودند، یعنی ایمانشان از درونشان بهصورت عمل صالح طلوع داشته است؛ چون هر کار خوبی و عبادتی که مؤمن میکند، در ایمان او ریشه دارد.
-همراهی ایمان و عمل صالح
در واقع، خود اعمال صالح همان ایمان باطنی است؛ این ایمان یک چهرهٔ غیبی دارد که در قلب است، یک چهرهٔ عینی هم دارد که کلینی در جلد اول «اصول کافی» از امام صادق(ع) نقل میکند که در همهٔ اعضا و جوارح عینیت پیدا میکند؛ یعنی یک حقیقت ثابت باطنی و جریان خارجی است. همهجا هم در قرآن مجید، در این 114 سوره، ما اغلب ایمان را با عمل صالح میبینیم. همین سورهٔ کوتاه عصر را ببینید؛ «بِسْمِ اللّهِ الرَّحْمٰنِ الرَّحِیم × وَ اَلْعَصْرِ × إِنَّ اَلْإِنْسٰانَ لَفِی خُسْرٍ»(سورهٔ عصر، آیات 1-2) یعنی کل مردم تاریخ در خسران هستند، هر کس و هرچه که هستند، «إِلاَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ»(سورهٔ عصر، آیهٔ 3). بعد هم دو مسئلهٔ اخلاقی و دو حرکت مثبت را بیان میکند: «تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ».
-اقرار حق و دعوت به صبر، دو حرکت اخلاقی مؤمنین
«تَوٰاصَوْا بِالْحَقِّ» زبانشان برای اعلام و اقرار حق(یعنی پابرجا شدن حق، «اقرار» از باب افعال است) کار میکند؛ «وَ تَوٰاصَوْا بِالصَّبْرِ» مردمی که ممکن است در برابر حوادث تلخ و شیرین بیصبری نشان بدهند و دینشان از بین برود، اینها با آن زبان پاکشان مردم را به استقامت سفارش میکنند و میگویند: عجله نکن، خودت، دینت و آزادگیات را نباز و کرامتت را از دست نده؛ بلا در دنیا ماندگار نیست. خدا طبع دنیا را اینگونه آفریده که هیچچیز در آن ماندگار نیست و چهره، راه و شکل عوض میکند. «وَ الآخِرَةُ خَیرٌ وَ أَبْقیٰ»(سورهٔ اعلی، آیهٔ 17) آنچه ماندگار واقعی است، عالمِ بعد از این دنیاست؛ ولی اینجا کموزیاد و بالاوپایین خیلی میشود، بلا و شیرینی خیلی میآید، حوادث مفید یا زیانزننده خیلی میآید. این افراد مردم را با زبان الهی، نرم و عاطفیشان نگه میدارند که در این تغییرات و احوال، بیدین نشوند و صبر داشته باشند.
-دنیا، ظرف عبادتالله و خدمت به خلق
هرچه هست، باید در اینجا انجام بگیرد؛ چون فردای قیامت نمیشود یک رکعت نماز خواند، یک روزه گرفت یا یک کار خیر کرد. ظرف عبادتالله و خدمت به خلقالله اینجاست، نه آنجا. روایتی است که هم از رسول خدا(ص) و هم از وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) در کتابهای حدیثیمان نقل شده؛ هر دو فرمودهاند: «فَإِنَّكُمُ اَلْيَوْمَ فِي دَارِ اَلْعَمَلِ» «یوم» الف و لام دارد، معرفه است و «الف» و «لام» آن، یعنی دنیا، الآن که اینجا هستیم. «فَإِنَّكُمُ اَلْيَوْمَ فِي دَارِ اَلْعَمَلِ» الآن شما در جایی هستید که باید بکارید، عمل کنید، حرکت کنید و بکوشید، «وَ لاَ حِسَابَ» پروردگار در اینجا هم بنا ندارد که پروندهتان را باز کند و به حسابتان رسیدگی کند. «وَ أَنْتُمْ غَداً فِي دَارِ حِسَابٍ وَ لاَ عَمَلَ» اما فردا شما با پروندهتان و محاسبهٔ الهی هستید و خبری از عمل در آنجا نیست. آنجا محصول اینجاست و ارتباط درخت و میوه بههم دارند؛ یعنی سادهترش این است که آخرت بهتنهایی استقلال ندارد و محصول درخت دنیاست.
نعمتهای بهشت، کامل و ابدی
اول آیه برای من روشن بود: آنهایی که اهل ایمان و عمل صالح هستند، بهشتها برای آنهاست؛ اما بخش دوم آیه میفرماید: «کُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 25) نعمتها در بهشت، کامل و ابدی هست، جای آنها هم ابدی است؛ هم مکان و هم نعمتها ابدی است. «ثمرة» در «کُلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً» الف و لام ندارد؛ یعنی میوهٔ کامل که هیچچیز کم ندارد. هر وقت سفرهٔ رزق بهشتی برای اهل بهشت پهن میشود و اینها با چشم خودشان این ثمرات و رزقها را میبینند، میگویند: «هٰذَا اَلَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشٰابِهاً» اینهایی که ما میبینیم، پیش از این که ما به بهشت نیامده بودیم، یعنی در دنیا روزی ما شده بود. «کلَّمٰا رُزِقُوا مِنْهٰا مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قٰالُوا هٰذَا اَلَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ وَ أُتُوا بِهِ مُتَشٰابِهاً» این سیبها، موزها، آب گوارا، شیر و عسل (اینهایی که پروردگار اسم برده) و این پرندگان زیبای پخته را که گوشت آنها در خوشمزگی نظیر ندارد، میبینند و با دست اشاره میکنند: «هٰذَا اَلَّذِی رُزِقْنٰا مِنْ قَبْلُ».
-حَسَنات، پاککنندۀ لغزشها و گناهان
این جملهاش برای من خیلی کار و گیر داشت و خیلی در کتابها گشتم، بالاخره خدا توفیق داد و من برای این آیه(حالا دقیق یادم نیست) نزدیک چهل صفحه توضیح نوشتم و توضیح خلاصهاش این است: آخرت میوهٔ درخت دنیاست؛ یعنی من در اینجا سیب، چایِ صبح، نان و یکذره انگور را خوردهام و تا ظهر از انرژی این میوهها برای گناه مصرف نکردهام. حالا اگر لغزیدم و نگذاشتم در پروندهام بماند، درجا به پروردگار گفتم اشتباه کردم و گریهام گرفت، گناهم پاک میشود. حالا اگر از صبح تا ظهر، این لغزش به استغفار من برنخورد، پیغمبر(ص) میفرمایند: نمازهای واجبی که میخوانید، مثل آب چشمهٔ درِ خانهتان است که روزی پنجبار داخل آن بروید و خودتان را کاملاً بشویید. همان نماز ظهر و عصری که خواندهام، یعنی روحیهٔ عبودیت نشان دادهام و همان نماز هم، آن لغزش بین صبح و ظهر را از پروندهام پاک میکند. دلیل روشن الهیاش هم در قرآن است: «إِنَّ اَلْحَسَنٰاتِ یذْهِبْنَ اَلسَّیئٰاتِ»(سورهٔ هود، آیهٔ 114) یعنی عبادات پرونده را اصلاً از بین میبرد و پاک میکند. اگر وسط روز به لغزشی هم دچار شدم، بعد استغفار کردم و چشمم تر شد، لغزشم بخشیده است و اگر استغفار نکردم، حالا نماز میخوانم و نمازم آن را پاک میکند.
-بهشت، نتیجۀ اعمال خوب و موردقبول انسان
این صبحانه و یکخرده میوهای که خوردم، بخشی از آن چه شد؟ بخشی عبادتالله شد و این عبادتالله از مؤمن قبول میشود. وقتی از مؤمن قبول شد، تبدیل میشود(اینها داخل قرآن است)؛ یعنی وقتی پروردگار عبادت را قبول میکند، عبادتی که محصول انرژی همین مواد غذایی و میوههاست، میوهها به عبادت تبدیل شده و عبادت به قبولی رسیده، قبولی یکمرتبه بهصورت بهشتِ آخرت ظهور میکند که دیگر ماندگار است. پیغمبر(ص) میفرمایند: وقتی در شب معراج بهشت را به من نشان دادند(حضرت خیلی حرفها از بهشت و جهنم آوردهاند؛ حالا کاری به جهنم نداریم، چون نمیخواهند ما را به جهنم ببرند. بگذارید از آنجایی بگویم که میخواهند ما را ببرند)، دیدم که فرشتگان همینطور بهشت را میسازند، بقیهاش زمین و کویر است و آن مقداری که ساخته شده است، به آن اضافه میکنند؛ ولی گاهی به قول ما، معمارها مهندسها(فرشتگان) و کارگرها دست برمیدارند، از کار آرام میشوند و کار نمیکنند، بعد دوباره شروع میکنند. من به جبرئیل گفتم: قضیهٔ این کار ملائک چیست؟ امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: فرشتگان مطلقاً خستگی ندارند و تنبلی و کسالت به سراغ آنها نمیآید، «لاٰ یعْصُونَ اَللّٰهَ مٰا أَمَرَهُم»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 6) هرگز عصیان خدا را نمیکنند «وَ هُمْ بِأَمْرِهِ یعْمَلُونَ»(سورهٔ أنبیاء، آیهٔ 27).
-مصالح قصرهای بهشتی
حضرت به جبرئیل گفتند: اینها به این خوبی کار میکنند و قصر میسازند، چشمه راه میاندازند، درخت میکارند و محصول بهوجود میآورند؛ اما چرا یکدفعه دست میکشند. چقدر زیباست! به پیغمبر(ص) فرمود: بهشت نتیجهٔ اعمال خوب مردم مؤمن است و مصالحش اعمال مردم است. «إِنَّ اَلَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا اَلصّٰالِحٰاتِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 277) هر وقت این مردم مؤمن در خواب هستند یا کار خیری نمیکنند یا عمل صالحی انجام نمیدهند، اینها مصالح ندارند که بهشت را بسازند؛ ولی هر وقت مردم مؤمن وارد عمل میشوند، اینها مصالح دارند و میسازند. آن بهشتی که کامل شده است، صاحبهایش مردهاند و نیستند؛ آنها سلوک ایمانی و عمل صالح را در دنیا انجام دادهاند و اینها هم برایشان ساختهاند. فعلاً بهشت آنها آماده است، اما داخلش نیستند و در برزخ هستند. در آیهٔ 133 سورهٔ آلعمران میفرماید: «أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِينَ» آماده میکنند تا قیامت بشود و این جای آمادهشده را خیلی راحت و بیدردسر در اختیار اهل ایمان و دارندگان عمل صالح قرار میدهند. این نکته هم در آیهٔ شریفه جالب است؛ به ما نشان میدهد که اینطور نیست هر خیلی خوب و خوبِ متوسطی بمیرد، بعد از مردن به بهشت میرود. برزخ هم حیات پر نعمتی دارد که نمونهای از حیات دنیا و آخرت است؛ ولی آن بهشتی که پیغمبر(ص) در شب معراج دیدند، «أُعِدَّتْ» فقط آمادهسازی میشود.
-بهشت، سرانجام سلوک و معرفت الیالله
آنکه به این حرفها معرفت دارد، راهش راه خدا، سلوکش سلوک الیالله و عاقبتش هم بهشت میشود که زحمتی هم ندارد. عبادتالله ذوق دارد و آدم کیف میکند که صبح، ظهر و شب به او اجازه میدهند بایستد، نماز بخواند و با محبوبش حرف بزند. این لذت دارد که سی روزِ ماه رمضان محبوب میگوید مهمان من هستی، نه مهمان مواد دنیایی؛ صبح اذان نشده، از خوردن دست بکش، ظهر هم ناهار نخور، مغرب سفرهات را بینداز و بخور. سیزده چهارده ساعت مهمان من هستی، بگذار من روحت، باطنت، درونت و قلبت را تغذیه کنم؛ اگر بخواهی سر سفره بنشینی و آبگوشت و چلوکباب بخوری، عذری هم نداری و مهمان شیطان هستی. آنکسی که معرفت دارد، به این خط سیر که از آیهٔ بیستوپنجم سورهٔ بقره عرض کردم، سعادتساز و به تعبیر بالاتر، نورساز است.
حکایتی شنیدنی از دنیای اهل معرفت
عالم بزرگی در مشهد بود که من تا زمان فوت ایشان هنوز به مشهد نرفته بودم؛ یعنی من در زمان فوت ایشان چهاردهپانزده ساله بودم و اصلاً طلبه نبودم. یکی از شاگردان ایشان بیواسطه برای خود من نقل کرد و گفت: من چندین سال نزد مرحوم آیتالله حاجشیخ مجتبی قزوینی درس خواندهام. عالم خیلی فوقالعادهای بود. حالا حاجآقا عنایت دارند که من چه میگویم و در احوالاتشان هم هست. ایشان به مقام خَلع رسیده بود که مقام عرفانی خیلی بالایی است. ابنسینا هم در این اشاراتش به این مقام اشاره دارد؛ یعنی ایشان بهراحتی میتوانست بدنش را در مشهد بگذارد و به قزوین، محلهٔ خودش بیاید. داستانهایی هم در مسئلهٔ خلعش از زبان خودش نقل کردهاند. یکوقت هم من در تلویزیون دیدم مرحوم آیتالله آقا سید عزالدین زنجانی(صاحب رساله بود و وقتی برای منبر به مشهد میرفتم، به من محبت داشت و پای منبر منبرم میآمد) هم یک شب از مقام خلع حاجشیخ مجتبی تعریف کردند؛ چون ایشان حاجشیخ را کاملاً دیده بود و ارتباط داشت.
این شاگردش که الآن هم 76-77 سال دارد و زنده است، خودش به من گفت: من از زبان حاجشیخ مجتبی قزوینی در درس شنیدم که ایشان میفرمودند: من و آقا شیخ هاشم قزوینی دوتایی در قزوین با هم طلبه شدیم، بعد هم با هم به مشهد آمدیم و تا سر حد مجتهد شدن درس خواندیم و چهرهٔ علمی برجستهای شدیم. شبی دوتایی در کوچههای مشهد که هنوز برق نکشیده بودند(فقط حرم و بعضی از محلههای خیلی محدود اطراف حرم برق داشت و خانهها و کوچههای قدیمی تاریک بود)، با همدیگر قصد کردیم برای زیارت به حرم وجود مبارک امام هشتم برویم. مسیرمان از کوچهای قدیمی و تاریک بود. وقتی از کوچه عبور میکردیم، میدیدیم که چیزی در هفتهشت ده متر جلوتر از ما مدام برق میزند و خاموش میشود؛ گفتیم: خدایا! ما هیچ شبی در این کوچه چنین چیزی ندیده بودیم. داستان چیست؟
دوتایی باسرعت آمدیم و دیدیم که مرحوم حاجشیخ عباس قمی به حرم میرود و این نور از دهان ایشان بیرون میزند. جلوی او را گرفتیم و گفتیم: داستان این نور چیست؟ گفت: فرزندانم مسیرتان را بهطرف حرم ادامه بدهید و کاری با من نداشته باشید. ما دوتایی مُصرّ شدیم و مثلاً گفتیم: تا داستان این نور را برای ما نگویی، جلوی شما را باز نمیکنیم و نمیگذاریم بروی.
-شیخ عباس قمی، انعکاسی از آیات و روایات
حاجشیخ عباس آدم خیلی نرم و اخلاقی و اصلاً تمام وجودش انعکاس آیات و روایات بوده است. یکی از علمای بزرگ که شاگرد حاجشیخ عبدالکریم بود(او هم الآن مرحوم شده) و مرحوم حاجآقا با آن عالم خیلی در ارتباط بود، برای من نقل کرد و گفت: وقتی حاجشیخ عباس به قم آمد، او را دعوت کردند که در صحن کوچک (آنجا که ایوان طلاست و آقا شیخ عبدالکریم نماز میخواند)، بعد از نماز آقا شیخ عبدالکریم به منبر برود. بعد از منبر، عالمی از آقا شیخ عبدالکریم پرسید که منبر حاجشیخ عباس را چطور دیدی؟ جواب را ببینید، نَفَس و زبان را ببینید! آیتالله حائری، فقیه بزرگ فرمودند: من وقتی مینشینم و گوش میدهم، گاهی به این روحانیها و طلبههایی که پای منبر هستند، نگاه میکنم که ببینم و آنها را بشناسم. منبر حاجشیخ عباس یکشبه در انسان تولید عدالت میکند. من اگر اتفاق بیفتد و طلبهای که منبر حاجشیخ عباس را دیده، برای نماز جلو بایستد، نمازهای واجبم را تا یک هفته به او اقتدا میکنم؛ چون این آدم عدالتساز است.
-دنیای نورانی اهل معرفت و دنیای تاریک جاهلان
ما به ایشان گفتیم: نمیگذاریم بروید تا داستان این نور را بگویید. حاجشیخ خیلی اصرار کرد که نگوید، ما هم خیلی اصرار کردیم که بگوید. در آخر گفت: روی خودتان را به این گنبد بکنید، چون حرم از آخر کوچه پیدا بود. ما دوتا روی خودمان را به حرم کردیم، گفت: به حضرت رضا(ع) قسم بخورید که تا وقتی من زندهام، به کسی نگویید. قسم خوردیم، گفت: آرام شدم، میدانم نمیگویید. خدا کار مرا به جایی رسانده که وقتی ذکر میگویم، نور ذکر حالت عینیت پیدا میکند؛ ذکر در دهان من به نور تبدیل میشود و بیرون میزند.
این دنیای اهل معرفت است، اما نادانان و جاهلان، هم دنیای خود را تاریک میکنند؛ چون دنیا تاریک نیست، مگر اینکه آدم جلوی نور را بگیرد که نتابد! هم دنیای خودشان را تاریک میکنند، هم نعمتها را تاریک میکنند، هم خودشان را در تاریکی میاندازند، هم مرگشان در تاریکی است، هم قیامت و جهنم آنها تاریک است. خیلی دوست دارم که از قول وجود مبارک حضرت مولیالموحدین(ع) دربارهٔ این معرفت دینی و الهی و شناخت حقایق، متن بسیار زیبایی را در حد خودم برایتان بخوانم؛ اما فرصت نشد. متن را آماده کرده بودم که بخوانم؛ ولی اگر بخواهم بخوانم، حیف است و میماند، منبر کال میشود. انشاءالله برای فردا باشد.
خوشا آنانکه الله یارشان بی ××××××××× که حمد و قل هو الله کارشان بی
خوشا آنانکه دائم در نمازند ××××××××× بهشت جاودان بازارشان بی
کلام آخر؛ حزن ابیعبدالله(ع) از رفتن قاسم(ع) به میدان
از این 72 نفر که من تا حدودی با همهشان آشنا هستم، هیچکدام برای رفتن به میدان التماس و اصرار و پافشاری نکردند؛ غیر از قاسم(ع) که هرچه کنار خیمه اصرار کرد، عمو گفت: اجازه نمیدهم که بروی؛ تو یادگار برادر من هستی. من وقتی تو را میبینم، آرامش پیدا میکنم؛ یعنی اگر بروی، داغ تو برای من خیلی سنگین است. قاسم وقتی دید عمو قبول نمیکند(دیشب در روایت دیدم)، یک طرف روی خاک نشست، زانویش را بغل گرفت و سرش را روی زانو گذاشت. «مَهْمُوماً مَغْمُوماً بٰاکِیَ العینَین حَزِین الْقَلب» تمام غصههای دنیا در دلش ریخته بود.
یکمرتبه این نوجوان سیزدهساله یادش آمد که وقتی سهساله بود، پدرش دستخطی نوشت، به بازویش بست و به او گفت: هر وقت غصه به تو هجوم کرد و ناراحت شدی، این بازوبند را باز کن و نامهٔ من را بخوان. قاسم با خودش گفت: کدام غصهای بالاتر از الآن برای من پیش آمده است! بازوبند را باز کرد و نامه را درآورد، دید نامه خطاب به ابیعبدالله(ع) است که گفته: حسین جان، اگر قاسم من در روز عاشورا از تو اجازه خواست که به میدان برود، جلوی او را نگیر.
نامه را به ابیعبدالله(ع) داد؛ در متن روایت داریم که وقتی حضرت نامه را خواندند، «فَبَکا بُکَاءً شَدِیداً» ابیعبدالله(ع) سخت و بلندبلند گریه کردند و به او اجازه دادند. وقتی قاسم به میدان میرفت، صدایش کرد(این کار را هم با هیچکدام از این 71 نفر نکرد)، او را بغل گرفت و شروع به گریه کرد، قاسم هم گریه کرد. نوشتهاند: «حَتَّی غُشِیَ عَلَیهِمَا» آنقدر گریه کردند تا هر دو بیحال روی خاک افتادند. ما از بچگی دیدهایم و شنیدهایم که میگویند وقتی آدمی غش کرد، آب به صورتش بپاشید، به حال میآید؛ اما زینب کبری(س) آب نداشت!
وقتی هر دو به حال آمدند، قاسم به میدان رفت. باز در متن روایت داریم: «أحٰاطُوا بِالنَّبْل» جمعیت زیادی با نیزه دور او را گرفتند، اینقدر به او نیزه زدند که دیگر طاقت ماندن روی اسب را نداشت و به زمین آمد. یک نفر با شمشیر فرقش را شکافت، یک نفر هم با آن بدن سنگین روی سینهاش نشست؛ دیگر در حال ازدنیارفتن بود! ما دیگر کسی را نداریم روی بدنش نشسته باشند، غیر از خود ابیعبدالله(ع) که وقتی اهلبیت آمدند، دیدند «وَالشّمْرُ جٰالِس».
تهران/ حسینیهٔ آیتالله علوی تهرانی/ دههٔ اول محرّم/ تابستان1399ه.ش./ سخنرانی ششم