جلسه سوم یکشنبه (6-11-1398)
(تهران مسجد شهید بهشتی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مصدّق بودن قرآن
- -سرپیچی از قرآن مساوی ضلالت
- -اصولیترین مسئلهٔ کتابهای آسمانی
- -معبد، کشف باستانشناسان در مناطق مختلف جهان
- حقیقت معنایی ایمان و عمل صالح
- -بیان اوصاف اهل تقوا در خطبهٔ متقین نهجالبلاغه
- -بازگشت کارهای خیر و شر مردم بهسوی خود آنها
- -اطاعت از خدا و رسولش، شرط افزوده شدن بر عمل صالح
- -روایتی شنیدنی از دهبرابر شدن کار خوب
- -مصداق قرآنی ده برابر شدن عمل خیر
- -نماز، بهترین عمل خیر و ثواب عظیم نماز جماعت
- خسارت یا سعادت اخروی، سرانجام انتخاب انسان
- الف) سورهٔ طه
- ب) سورهٔ قصص
- کلام آخر؛ خشونت و بیرحمی مهاجمین به خانهٔ زهرا(س)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد، صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مصدّق بودن قرآن
-سرپیچی از قرآن مساوی ضلالت
من علاوهبر آیات قرآن، آیات صحیح بهجا مانده از تورات، انجیل و زبور داود(ع) را مطالعه کردهام(کتابهای آسمانیِ دیگر موجود نیست)؛ ولی اینطور که از آیات قرآن استفاده میشود، مسائل اصولی 113 کتابِ نازلشدهٔ غیر از قرآن مجید، با یکدیگر مساوی است. دلیلش هم این است که خداوند چندبار در قرآن مجید میفرماید: «مُصَدِّقاً لِمٰا بَینَ یدَیهِ »(سورهٔ بقره، آیهٔ 97) این قرآن حقانیت تمام مسائل نازلشده در تورات، انجیل و زبور را تأیید میکند. البته بعد از نزول قرآن، یهود و مسیحیت، دیگر هیچ نیازی به تورات و انجیل نداشتند. اولاً، بخشی از این کتابها به دست دزدان راه انسانیت تحریف شده بود. ثانیاً، به فرمودهٔ اهلبیت(علیهمالسلام)، خداوند تمام مسائل هدایتکنندهٔ تورات، انجیل و زبور را به قرآن انتقال داده بود. شما قرآن مجید را که داشته باشید، از قبیل «چون که صد آمد// نود هم پیش ماست». آنکه صدتا را دارد، نود تا را هم دارد؛ اما آنکه نود تا، هشتاد تا و هفتاد تا را دارد، صد را ندارد. بنابراین، سرپیچی از قرآن برای هر کسی در هر موقعیتی که باشد، ضلالت و گمراهی است.
-اصولیترین مسئلهٔ کتابهای آسمانی
یکی از اصولیترین مسائل کتابهای آسمانی، همهٔ 114تا، این است که اگر انسانی خواهان خیر و خوشبختی دنیا و آخرت، یک زندگی پاک و به قول قرآن مجید، حیات طیبه در دنیا و یک زندگی، باز به قول قرآن،» فِی عِیشَةٍ رٰاضِیةٍ»(سورهٔ حاقه، آیهٔ 21) است؛ باید در اخلاق، اعمال، نیات، روش، کردار و برخوردش با مردم، به آن وجود پاک، مقدس، عالم، عابد، زاهد، دلسوز و خیرخواهی اقتدا کند که پروردگار عالم بهعنوان راهنما برای او قرار داده است. این یکی از اصول بسیار مهم 114 کتاب آسمانی است.
-معبد، کشف باستانشناسان در مناطق مختلف جهان
هیچ دورهای هم پدید نیامد، مگر اینکه پروردگار برای مردم آن دوره حجت، چراغ، پیغمبر، دلیل و راهنما قرار داد. البته این مطلب در جستوجوهای بسیار گستردهٔ باستانشناسی هم بهدست آمده است؛ یعنی مناطقی را که در ایران، چندتا منطقه است و در بخش عمدهای از آسیا، آفریقا، اروپا و آمریکا کشف کردهاند. آمریکایی که دویستوچند سال است پیدا شده و قبلاً کسی از آنجا خبر نداشت؛ ولی سرخپوستان در آن منطقه زندگی میکردند. یکی از چیزهایی که باستانشناسان در پنج قاره کشف کردند، معبد بوده است؛ یعنی تمام امتها جایی برای عبادت داشتند و ریشهٔ این عبادتگاهها هم انبیای خدا بودند. حالا در عبادت انحراف ایجاد کردند؛ ولی اصل مسئله مسلّم است که کل امتها از زمان پدید آمدنشان عبادتگاه داشتند. افرادی در آن عبادتگاهها بودند که مردم را هدایت و راهنمایی میکردند. آنهایی که از راهنمای قرار دادهشدهٔ پروردگار اطاعت داشتند و به آنها اقتدا میکردند، طبق آیات قرآن، اهل بهشت هستند. این صریح قرآن است.
حقیقت معنایی ایمان و عمل صالح
پیش از پیغمبر اکرم(ص) تا زمان آدم، خیلی از امتها در سراسر دنیا بهوجود آمدند و جالب است که پروردگار در قرآن میگوید: این گذشتگانی که دارای ایمان و عمل صالح بودند؛ یعنی درون و بیرون آنها پاک بود. این معنی ایمان و عمل صالح است. درون آنها پاک بود، یعنی اهل هیچ نوع بتی نبودند، اعتقادشان در باطن، فقط خدا بود و این اعتقاد و ایمان به خدا در ظاهر، به شکل عمل صالح آشکار میشد. الآن ما برای چه نماز میخوانیم؟ چون مؤمن به پروردگار هستیم و برای ما یقینی است که پروردگاری که به او ایمان داریم، ما را به نماز دعوت کرده و سود نماز هم خیلی است. این سود نماز برای چه کسی است؟ برای خود نمازگزار است.
-بیان اوصاف اهل تقوا در خطبهٔ متقین نهجالبلاغه
امیرالمؤمنین(ع) خطبهای در نهجالبلاغه دارند، من زمانی مطالب این خطبه را شمردم تا بدانم امیرالمؤمنین(ع) چند حقیقت را در این خطبه بیان کردهاند. خیلی جالب است! اسم خودش به شمارهٔ حروف ابجد، 110تاست؛ یعنی اگر شما کلمهٔ «علی» را به حروف ابجد(حروف جالبی است و باطن این حروف ابجد، عددی است) حساب کنید، 110 میشود. من این حروف ابجد را در کتابها دیدهام، زمان مسیح(ع) هم بوده، حتماً قبل آن هم بوده و به زمان حضرت مسیح(ع) انتقال پیدا کرده، بعد هم به بعدیها انتقال پیدا کرده است.
حضرت کلاً 110 حقیقت را در همین خطبهٔ نهجالبلاغه بیان کرده که هر 110تا بهطور کامل در خود امیرالمؤمنین(ع) بوده است؛ یعنی اگر کسی از زندگی امیرالمؤمنین(ع) آگاهی داشته باشد و آن زندگی را با این 110تا تطبیق کند، میبیند که امیرالمؤمنین(ع) کل آن را داشته، در اوج هم داشته است. این خطبه اسم جالبی هم دارد و فکر میکنم که نظامدهندهٔ نهجالبلاغه، این اسم را «خطبهٔ متقین» گذاشته است. امیرالمؤمنین(ع) اوصاف اهل تقوا را به درخواست یکی از عاشقانش بیان میکند. حالا من وارد خطبه نمیشوم، چون اصلاً فرصتش نیست. یکوقتی هم قصد کردم کل این خطبه را درس بدهم، این درس من حدود هفت سال طول کشید که هر سال هم سی جلسه بود، اما فقط به بخش هشتم آن رسیدم؛ یعنی دیدم اگر بخواهم ادامه بدهم، اصلاً به عمر من کفاف نمیدهد.
-بازگشت کارهای خیر و شر مردم بهسوی خود آنها
امیرالمؤمنین(ع) مقدمهای در این خطبه دارند که حدود یک خط و نصفی است. حضرت میفرمایند: کل کارهای خیری که مردم میکنند؛ عبادت، رسیدگی به مشکلات مردم، رسیدگی به یتیم است، «لأنَّه لاتَنفَعُه طاعةُ مَن أطاعَهُ». خیلی جالب است! سود تمام خیری که مردم انجام میدهند، به خدا نمیرسد. چرا به خدا نمیرسد؟ چون خدا غنیِ مطلق است و به عبادت و کار خیر مردم نیازی ندارد. هر خیری که مردم در این صحنهٔ عظیم عالم انجام بدهند، برگشت خیر به خودشان است. قرآن در این زمینه هم آیه دارد که آیهٔ خیلی جالبی است:» إِنْ أَحْسَنْتُمْ أَحْسَنْتُمْ لِأَنْفُسِکمْ»(سورهٔ اسراء، آیهٔ 7) هر کار خوبی بکنید، برگشت آن به خود شماست. همچنین خدا از بدیهای مردم ضرر نمیکند و هیچ ضرری متوجه او نیست. قرآن میگوید: هر کار شری که مردم بکنند، «وَ إِنْ أَسَأْتُمْ فَلَهٰا» گُم هم نمیشود. خیلی جالب است که خوبیهای ما در این عالم گم نمیشود! خوبیهایی که ما انجام میدهیم، تمام میشود، از دست ما بیرون میرود، در این جهان هستی کم و گم نمیشود. شما میتوانید این مطلب را هم در سورهٔ انبیاء، هم در سورهٔ لقمان و هم در سورهٔ زلزال ببینید که خیر شما اصلاً در این عالم گم و کم نمیشود.
-اطاعت از خدا و رسولش، شرط افزوده شدن بر عمل صالح
حالا هرچه در این دنیا از امور مادی بماند، زمان آن را میساید و کم میشود؛ اما عمل صالح مردم مؤمن کم نمیشود، زیاد هم میشود که این هم خیلی عجیب است!» إِنْ تُطِیعُوا اَللّٰهَ وَ رَسُولَهُ لاٰ یلِتْکمْ مِنْ أَعْمٰالِکمْ شَیئاً»(سورهٔ حجرات، آیهٔ 14) شما اگر مطیع خدا و پیغمبر باشید، از اعمال خیر شما ذرّهای کاسته نمیشود. حالا آنطرفش، اما اضافه و زیاد میشود:» مَنْ کٰانَ یرِیدُ حَرْثَ اَلْآخِرَةِ نَزِدْ لَهُ فِی حَرْثِهِ»(سورهٔ شوری، آیهٔ 20)؛ «وَ یزِیدَهُمْ مِنْ فَضْلِه»(سورهٔ نور، آیهٔ 38).
-روایتی شنیدنی از دهبرابر شدن کار خوب
روزی پیغمبر اکرم(ص) رد میشدند، عرب باادب، نرمخو و خوشاخلاقی درخت میکاشت. یک نهال در دستش بود، چالهاش را کنده و آب هم آماده کرده بود که این درخت را بکارد. پیغمبر(ص) ایستادند، عرب پیغمبر را دید. آنجا هم نخل میکارند و نخلستان در مدینه فراوان است. حضرت احوالپرسی و سلاموعلیک کردند، بعد به او فرمودند: چهکار میکنی؟ آقا یک درخت میکارم که بعداً محصول بدهد و من از محصولش با زن و بچهام استفاده کنم. حضرت فرمودند: حالا دوتا درخت بکار، چرا یکی میکاری؟ گفت: آخر من همین یک نهال را دارم. حضرت فرمودند: من درختی هم به تو نشان میدهم که ده برابر میشود. وقتی بکاری، خودش دهتا درخت میشود. تو یکی میکاری، ولی آن یک درخت به دهتا درخت تبدیل میشود. گفت: این دیگر چه درختی است که منِ کشاورز تا حالا از آن خبر نشدهام؟ پیغمبر(ص) فرمودند: مخلصانه و با نیت پاک بگو: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر». وقتی این ذکر از دهانت تمام شد، خدا میگوید که ده درخت در بهشت برای تو بکارند؛ یعنی یک کار خوب، ده برابر.
-مصداق قرآنی ده برابر شدن عمل خیر
حالا من روایتش را خواندم، ولی در قرآن مجید ریشه دارد. کجا؟ آنجایی که خدا میفرماید: «مَنْ جَاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ عَشْرُ أَمْثَالِهَا»(سورهٔ انعام، آیهٔ 160) کسی که یک کار خیر در قیامت بیاورد، پروردگار عالم آن یک کار خیر را ده برابر به او پس میدهد. عمل خیر ما طبق قرآن، کم نمیشود. این یک مسئله است. این یک عمل خیر ما هم ده برابر میشود که این هم در قرآن است.
-نماز، بهترین عمل خیر و ثواب عظیم نماز جماعت
نماز یک عمل خیر است، بلکه بهترین عمل خیر است. یک بخش اذان، این است: «حیَّ علی خَیرِ العَمل». وقتی مؤذن اذان میگوید، یعنی بندگانِ من بلند شوید و بدوید؛ برای اینکه نماز بهترین عمل است. من یک نماز فُرادا میخوانم، این حسنه است. قرآن میگوید: این یک نمازی که صبح بهصورت فُرادا خواندی، در قیامت ده برابر به تو تحویل داده میشود. حالا وارد جماعت میشوی، امام جماعت با آنهایی که اقتدا میکنند، یازده نفر میشوند. مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی کتابی دارند که نزدیک پنجاه جلد است و نخبه و فوقالعاده است. آنوقتی که ایشان بروجرد بودند و مرجعیت عمومی نداشتند، خیلی کار کردهاند! بالای 150 جلد کار علمی کردهاند که این یک دانهاش است. ایشان شخصیت واقعاً کم نظیری بود، چیز بیخودی هم در کتابهایش ننوشته و هرچه نوشته، محکم است. ایشان در کتاب «جامع احادیث شیعه»، روایتی از پیغمبر(ص) نقل میکنند که حضرت میفرماید: اگر نماز جماعت از ده نفر بیشتر شده و یازده نفر بشود، دریاها مرکب، درختها قلم و جن و انس هم نویسنده بشوند، نمیتوانند ثواب این نماز جماعت را بشمارند. ما یک نماز میخوانیم، معلوم نیست چند برابر در نماز جماعت به ما پس میدهند!
خسارت یا سعادت اخروی، سرانجام انتخاب انسان
همهٔ دعوت انبیا به عمل صالح و انجامش، این بهرهها را دارد. آنکسی که به حجت، دلیل و راهنمای زمانش اقتدا میکند، یعنی مؤمن میشود و خدا را باور میکند، بعد هم براساس این باور عبادت میکند، چقدر گیر او میآید؟ خدا میداند! آنکسی که مخالفت میکند، چه ضربهای در دنیا و آخرت خواهد خورد؟ آن را هم خدا میداند! من دو سوره را پیشنهاد میکنم که هر وقت فرصت کردید، با حوصله بخوانید؛ البته با قرآنی که ترجمهٔ خوب و درستی داشته باشد.
الف) سورهٔ طه
یکی سورهٔ «طه» است که پروردگار مهربان عالم، داستان بسیار مهمی را در اولهای سوره نقل میکند. داستان جادوگران زمان موسی(ع) که دو مطلب در این داستان است:
-دوزخ، عاقبت اطاعت از فرعونهای روزگار
جادوگران با همهٔ وجود مطیع فرعون بودند و وقتی آنها را از شهرهای مختلف دعوت کرد، همه برای مبارزه با عصای موسی(ع) آمدند(حالا تعدادشان را نمیدانم). وقتی به دربار فرعون آمدند، به فرعون گفتند: اگر ما به موسی پیروز بشویم، او را شکست بدهیم، به خاک بنشانیم و آبرویش را ببریم، چهچیزی به ما میدهی؟ فرعون گفت: شما اولاً مقرب درگاه من میشوید؛ ثانیاً هرچه -زمین، ملک، مغازه، تجارتخانه، طلا و نقره- دلتان بخواهد، به شما میدهم. شما موسی را از پا دربیاورید، یعنی اگر این عصا را بشکنید که اژدها میشود، هرچه بخواهید، من به شما میدهم. این یک طرف داستان است. اینها مطیع فرعون بودند، کار فرعون چه بود؟ این خیلی جالب است که قرآن مجید میگوید: کارش این بود که مردم را گروهگروه بهدنبال خودش به جهنمِ قیامت بکشد. هر کس مطیع فرعونهای روزگار بشود، عاقبتش دوزخ است.
-عاقبتبهخیری جادوگران زمان موسی(ع)
اما جادوگران وقتی در روز معیّن با موسی(ع) در آن میدانگاه روبهرو شدند، با او وارد صحبت شدند و گفتند: اول تو عصایت را میاندازی یا ما ابزارمان را بیندازیم؟ قرآن مجید میگوید: این جمعیت، اینقدر در جادوگری هنرمند بودند که با انداختن ابزارهایشان مردم را به وحشت انداختند. ما هم به موسی گفتیم: از اینهمه ابزار جادو نترس و وحشت نکن. این چوبدستیات را بینداز.
اگر موسی(ع) میخواست که چوبدستیاش در بازار بفروشد، به پول زمان ما دوتا تکتومانی نمیخریدند! این چوب را از درخت خشکی در «مَدْین» بریده و اندازهٔ یک عصا بود که کار این عصا در دست موسی(ع)، راندن گوسفندها و ریختن برگ درخت در بیابان برای گوسفندها بود. مثل این عصاهایی که دواخانهها میفروشند، تر و تمیز هم نبود، یک چوب که دهتا گره روی آن بود و زبر و خشک بود، ارزشی نداشت. خداوند به موسی(ع) فرمود: حالا در مقابل این ابزار عجیب و غریب جادوگران که مردم را ترساند و پیش خودشان گفتند فرعون و این جادوگران عجب قدرتی هستند، عصایت را بینداز. سورهٔ طه را بخوانید، این داستان خیلی جالب است؛ البته نه بهعنوان قصه، بلکه نکات داستان.
موسی(ع) عصا را انداخت، در یک پلک بههمزدن، یک تپه ابزار جادوگران را بلعید و یک لقمه کرد. بعد خدا به او گفت: عصا را بگیر. وقتی موسی(ع) این اژدهای عظیم را گرفت که یک لبش را بالای ابزار جادوگران و یک لبش را پایین گذاشت و هورت کشید، همان چوب بود؛ نه یک مثقال چاق شده بود و نه قیافهاش عوض شده بود.
خوشبهحال آنهایی که با خدا هستند و خوشبهحال شما که با خدا هستید! وقتی جادوگران کار را دیدند، همهشان بیاستثنا گفتند: کاری که موسی کرد، جادوگری نبود، کار دستش هم نبود، کار این چوب هم نبود! این موسی، دستش و چوبش به جای دیگری وصل است. هر کاری کرد، او کرد. قرآن میگوید: وقتی این را فهمیدند، همه در یک لحظه به سجده افتادند و گفتند:» آمَنّٰا بِرَبِّ هٰارُونَ وَ مُوسیٰ»(سورهٔ طه، آیهٔ 70) ما دلمان را از فرعون و فرعونیان، بت، زمین، مغازه و جایزه پاک کردیم و دل را جای پروردگار موسی و هارون کردیم. نتیجهاش این شد که فرعون دستور داد این جادوگران را همان روز به دار کشیدند، یک دست و یک پایشان را قطع کردند، همهشان هم شهید شدند و بعد از شهادت هم مهمان رحمت، مغفرت، لطف، احسان و بهشت پروردگار شدند.
مگر اطاعت جادوگرها از موسی(ع) چقدر طول کشید؟ من فکر میکنم همهٔ این داستان به دو ساعت نکشید. آدم در دو ساعت و در لحظات آخرش، به پروردگار مؤمن بشود و به بهشت برود. این خداست، این عمل صالح و ایمان است؛ یعنی اگر انسانها از حجت زمان اطاعت کنند، درِ همهٔ سعادتهای دنیا و آخرت به روی آنها باز میشود و اگر رویگردانی کنند، هفت درِ جهنم به روی آنها با دست خودشان باز میشود.
ب) سورهٔ قصص
حالا سورهٔ قصص را بخوانید؛ قارون پسرخالهٔ موسی(ع) که مرد ثروتمندی بود. او فرعونی هم نبود و در دربار فرعون هم نبود، افسر و سرهنگ و سرتیپ فرعون هم نبود، وزیر و وکیل فرعون هم نبود و فقط پسرخالهٔ موسی(ع) بود. من در کتابی دیدم؛ قارون بیستوپنج سال مدیر هیئت مذهبی بوده که در آنجا تورات درس میدادند. رئیس هیئت بود، حالا عاقبتش را بخوانید که چه شد! قارون که چهل خانه گنج داشت، هلاک شد و این عاقبتش بود. پروردگار میفرماید: »فَخَسَفْنٰا بِهِ وَ بِدٰارِهِ»(سورهٔ قصص، آیهٔ 81) جلوی چشمش، خودش و خانهاش را بهعنوان عذاب دنیا به زمین فرو بردم؛ عذاب آخرتش هم که خدا میداند! آن سود امام هدایت و اینهم ضرر رویگردانی از امام هدایت است.
-گشایش درِ سعادت با اقتدا به اولیای الهی
باز هم مثل پریروز، به شما بگویم خوشبهحالتان! پروردگار چه لطفی به شما، ما، دیگر برادران و خواهران مؤمن ما در ایران و کشورهای دیگر کرده که دل ما را خانهٔ محبت و عشق به اولیا، انبیا و ائمه(علیهمالسلام) قرار داده و در حد قدرتمان، بیشتر نه، به این بزرگواران اقتدا میکنیم؛ یعنی درِ سعادت دنیا و آخرت را به روی خودمان باز نگه میداریم.
حرف امروزم هم تمام؛ روایت عجیب و غریبی راجعبه امیرالمؤمنین(ع) و اطاعت از او یادداشت کرده بودم که امروز فرصت نشد بخوانم. خیلی روایت فوقالعادهای است!
خدایا! به حق علی و فاطمه(دیگر قسم از این بالاتر که نمیشود)، آنی، پلک بههم زدنی، ما و نسل ما را از انبیا، ائمه، قرآن، ایمان، عمل صالح و خودت جدا نکن.
کلام آخر؛ خشونت و بیرحمی مهاجمین به خانهٔ زهرا(س)
من برایتان چه بگویم؟ امروز ساعت ششوربع که میآمدم، کتاب خیلی مهمی را در ماشین مطالعه میکردم که خیلی کتاب مهمی است! کتابی است که قسمت به قسمت صفحاتش، بالاترین آدرسها را دارد. کتاب از اهلتسنن است و هیچچیزی از شیعه در آن نیست. کتاب خیلی مهمی است و تحلیل بسیار مهمی دارد. حالا کاری به اسم کتاب ندارم، آنکسی که نوشته، خیلی آدم دانشمندی است. من اولینبار، امروز صبح در ماشین فهمیدم، این بود: یکی از کارهایی که شخص دومی(دومی دیگر میدانید چه کسی است)، این آدم زُمختِ عصبانی، قبل از بعثت پیغمبر(ص) انجام داده، دختر زیبای ششهفت ماههاش را به بیابانهای مکه برده و زندهزنده خاک کرده است.
این آدم، درحالیکه به جگرگوشهاش، بچهاش و دخترش رحم نکرده و او را زندهبهگور کرده، به زهرا(س) رحم میکرد؟ این دل، دل مهربانی بود؟! حرفهای او حرفهای عاطفی بود که گفت: حالا که علی نمیآید و درِ خانه را باز نمیکنند، هیزم بیاورید و کنار درِ خانهٔ پیغمبر(ص)، درِ خانه وحی، درِ خانهٔ صدیقه کبری(س)، آتش روشن کنید تا در آتش بگیرد و از جا دربیاید. خدایا! این آدم زمختی که به جگرگوشهاش رحم نکرد، به فاطمهٔ زهرا(س) رحم کرد؟
عربده کشید و گفت: بیرون بیا! اگر بیرون نیایی، تمام خانه را به آتش میکشم. یکی کنار دستش بود، نمیدانم چه احمق بیپدر و مادری بود که حالا این حرف خوب را زد! او گفت: تو میخواهی کجا را آتش بزنی؟ زهرا، حسن و حسین در این خانه زندگی میکنند. گفت: باشد، برای من مهم نیست! حالا نمیدانم دیگر، خیلی شنیدهاید و من هم خیلی طاقت ندارم که بگویم بین در و دیوار برای زهرا(س) چه پیش آمد! بعد از ماندن بین در و دیوار، دیگر از جا بلند نشد. اینقدر گریه میکرد که آمدند و به امیرالمؤمنین(ع) گفتند: به او بگو که یا شب گریه کن یا روز گریه کن. نمیدانم با چه دلی برایتان بگویم؟ امام صادق(ع) میفرمایند: این روزهای آخر، از بدن مادرم غیر از پوست و استخوان چیزی نمانده بود. نمیدانم علی(ع) این بدن را با چه دلی غسل داده و کفن کرده است! علی جان! باز هم، بدن همسرت سر جایش بود؛ اما دخترت وقتی میان گودال آمد، هیچ چیز بدن ابیعبدالله(ع) سر جایش نبود...
تهران/ مسجد شهید بهشتی/ دههٔ سوم جمادیالاول/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی سوم