لطفا منتظر باشید

جلسه ششم چهار شنبه (9-11-1398)

(تهران مسجد شهید بهشتی)
جمادی الاول1441 ه.ق - بهمن1398 ه.ش
15.33 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم اللّه الرحمن الرحیم

«الحمدللّه ربّ العالمین، الصلاة و السلام علی سیّد الأنبیا و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا، أبی القاسم محمّد صلّی اللّه علیه و علی أهل بیته الطیّبین الطاهرین المعصومین المکرّمین».

 

عرض‌اندام دشمنان مقابل قرآن و ناکامی آنان

در جلسهٔ گذشته به این معنا اشاره شد که قرآن مجید، سند یقینی برای همهٔ حقایق ظاهری و باطنی است. خدا در ابتدای سورهٔ بقره می‌فرماید: «ذٰلِک اَلْکتٰابُ لاٰ رَیبَ فِیهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 2) کل این کتاب، حق و یقینی است و جای شک و تردید در مسائل این کتاب نیست. در خودش شکی نیست؛ اما اگر کسی دچار شک بشود، مثلاً در باطنش این حالت پیش بیاید که آیا این کتاب، وحی خدا هست یا نه؛ خود قرآن جوابش را به سه صورت داده است. 

 

-آوردن سوره‌ای مانند یکی از سوره‌های قرآن

یکی اینکه، اگر شک داری که این کتاب وحی الهی است یا نه، «فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 23) یک سوره مثل آن بیاور. بعضی از سوره‌های قرآن دارای چهار آیه است و بیشتر نیست. «بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحیم» یک آیه، «إِنّٰا أَعْطَینٰاک اَلْکوْثَرَ»(سورهٔ کوثر، آیهٔ 1) دو آیه، «فَصَلِّ لِرَبِّک وَ اِنْحَرْ»(سورهٔ کوثر، آیهٔ 2) سه آیه، «إِنَّ شٰانِئَک هُوَ اَلْأَبْتَرُ»(سورهٔ کوثر، آیهٔ 3) چهار آیه. یک سوره‌ بیاورید که از نظر صرفی، نحوی، جمله‌بندی، ادبیات، فصاحت، بلاغت، به‌کارگیری بجای کلمات، مثل این سوره باشد. 

 

-نخستین دشمنی‌ها با قرآن

ما چند سال است که بر ضد قرآن دشمن داریم؟ از همان وقتی که آیات کتاب الهی «اِقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّک اَلَّذِی خَلَقَ»(سورهٔ علق، آیهٔ 1) اولین سوره به پیغمبر(ص) نازل شد، دشمنی شروع شد؛ نه دشمنان کوچه و بازاری، بلکه دشمنانی که(حالامن تعبیر دیگر ندارم) سرشان به تنشان می‌ارزید؛ یعنی از بزرگ‌ترین فصیحان، بلیغان و قدرتمندان ادبیِ عرب و خیلی قوی بودند. اینها به خودشان می‌دیدند که اول کار با قرآن عرض‌اندام کنند. اینها می‌گفتند که حالا مثلاً پسر عبدالله چه آورده است؟! چیز مهمی نیست، ما هم نمونه‌اش را می‌آوریم. این‌قدر قوی بودند که الآن در کشور مصر(دانشگاه الازهر و دانشگاه‌های دیگر)، وقتی اساتید دانشگاه سر کلاس به دانشجویان درس می‌دهند، شاهدمثال زبانِ قویِ درست را از اشعار همان انسان‌های زمان نزول قرآن می‌آورند؛ یعنی هنوز قدرتشان سر جای خودش است. آنها در بیان خیلی قوی بودند!

 

تهمت‌های عرب جاهلی به قرآن

-تهمت شعر بودن به قرآن

اینها اول کار گفتند: چیزی نیست و سه‌چهارتا تهمت هم به قرآن زدند. یکی این بود که گفتند شعر است و خدا جوابشان را داد: «وَ مٰا عَلَّمْنٰاهُ اَلشِّعْرَ وَ مٰا ینْبَغِی»(سورهٔ یس، آیهٔ 69) این کتاب من شعر نیست و شایستهٔ پیغمبر من هم نبوده که شعر به او یاد بدهم. شعر برای شماست و این کار، کاری آسمانی، غیبی و ملکوتی است. 

 

-تهمت افسانه بودن به قرآن

تهمت دیگری هم به قرآن زدند و گفتند: اینکه ایشان می‌گوید این کتاب از طرف خدا نازل شده است، حرف درستی نیست. او یواشکی با رؤسای ادیان دیگر در ارتباط است، آنها مطالبی برای او می‌گویند و حرف‌هایی می‌زنند که ایشان هم اینها را به عربی ترجمه می‌کند و اسمش را قرآن می‌گذارد. اینها هیچ دلیلی هم برای این تهمت نداشتند و فقط می‌گفتند: «إِنْ هٰذٰا إِلاّٰ أَسٰاطِیرُ اَلْأَوَّلِینَ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 25) این حرف‌ها افسانه‌های قدیمی‌ترین ملت‌هاست که پیغمبر از آنها فرا می‌گیرد، آن را گوش می‌دهد، به عربی ترجمه می‌کند و قرآن می‌شود. جالب این است که این تهمت‌زنندگان، خودشان را با این کلمهٔ اساطیر محکوم کردند. شما فارسی‌زبان هستید و بیشتر شما به لطایف، دقایق، فصاحت و بلاغت عرب خیلی وارد نیستید؛ ولی موضوعی که می‌خواهم خدمت‌تان عرض کنم، خیلی راحت دریافت می‌کنید. 

 

افسانه یعنی دروغ‌های بافته‌شده و به این افسانه می‌گویند؛ مثلاً ما در کتاب‌های فارسی خودمان، افسانه خیلی داریم. حرف‌های بافتنی که حقیقت ندارد و نبوده است؛ مثل کوه قاف، پرندهٔ عنقا، سیمرغ(سی‌تا مرغ) یا خیلی از داستان‌های شاهنامه. اینها افسانه است. حالا پیغمبر اسلام(ص) برای این تهمت‌زن‌ها می‌خواند: «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ ×‌ اَللّٰهُ اَلصَّمَدُ × لَمْ یلِدْ وَ لَمْ یولَدْ × وَ لَمْ یکنْ لَهُ کفُواً أَحَدٌ»(سورهٔ اخلاص، آیات 1-4)؛ کجای این افسانه است؟ این چطوری افسانه است؟ افسانه یعنی دروغ بافته‌شده که حقیقت ندارد. 

یا رسول خدا(ص) برای مردم می‌خوانند: «إِنَّ اَللّٰهَ یأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَ اَلْإِحْسٰانِ وَ إِیتٰاءِ ذِی اَلْقُرْبیٰ وَ ینْهیٰ عَنِ اَلْفَحْشٰاءِ وَ اَلْمُنْکرِ وَ اَلْبَغْی»(سورهٔ نحل، آیهٔ 90) سه حقیقت را انتخاب کنید: عدالت، احسان و پرداخت مال به اقوام مستحق؛ سه‌چیز را هم از زندگی حذف کنید: منکر، فحشا، تجاوز. کجای این افسانه است؟ آنها افسانه می‌گفتند؛ ولی باز به قول خود قرآن مجید در داستان ابراهیم و بت‌پرستان، اینها در باطن خودشان به حرف خودشان یقین نداشتند و می‌دانستند که افسانه نیست. موج این تهمت هم کم‌کم خوابید. 

 

-تهمت سِحر به قرآن

بعد تهمت سومی را اختراع کردند و گفتند: قرآن مجید، سِحر است؛ ولی خودشان هم باور نداشتند که سحر است. چون سحر، تردستی و چشم‌بندی‌های خاصی بوده و یک‌مشت ابزار هم داشته است که آن هم در زمان پیغمبر(ص) نبود. اوج این ابزار سحر در زمان سلیمان(ع) بود و بعد یواش‌یواش جمع شد؛ چون مردم آگاه شدند که سحر یک چیز توخالی است و حقیقت ندارد. نهایتاً، تک‌تک، دوتا دوتا، سه‌تا سه‌تا تسلیم قرآن کریم شده و مسلمان شدند؛ چون حق بودن، وحی بودن و درست بودن قرآن کریم را یافتند و مؤمن شدند. این مطلب معلوم است.

 

حقانیت قرآن در خصوص عالم هستی

-جفت بودن مخلوقات عالم

پس قرآن مجید، سند حقایق ظاهری و ملکوتی است و اگر چیزی دربارهٔ آسمان‌ها بگوید، حق است؛ اگر چیزی دربارهٔ خورشید، ماه، کوه، ستارگان، نباتات و حیوانات بگوید، حق است؛ اگر کسی در مکه و مدینه، قبل از قرآن، به مردم می‌گفت که گیاهان نر و ماده دارند؛ گلِ گیاهان گردهٔ ماده و نر دارد که یا باید باد بیاید، این گردهٔ نر را بردارد و روی گردهٔ ماده بپاشد تا میوه درست بشود؛ یا باید آقایی را استخدام کرد، روزی این مقدار پول به او داد که از نخل بالا برو و گردهٔ شاخه نر را بگیر، بعد پایین بیا و روی نخل دیگر برو، گردهٔ نر را روی گردهٔ ماده بریز تا خرما درست بشود. دوتا سه‌تا درخت را می‌دانستند که اینها گردهٔ نرینه و مادینه دارد، باید روی هم ریخت تا میوه درست شود. 

وقتی قرآن گفت: «وَ مِنْ کلِّ شَیءٍ خَلَقْنٰا زَوْجَینِ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 49) هرچه در این عالم هست، جفت است؛ حالا یا موجود زنده است که جفت است و نر و ماده دارد؛ یا گیاه است که گرد نری و ماده‌ای دارد؛ یا عناصر هستند که اینها الکتریسیتهٔ مثبت و منفی دارند. چه کسی تک است؟ «قُلْ هُوَ اَللّٰهُ أَحَدٌ» فقط اوست که کسی را مقابل خودش ندارد. عرب‌های زمان نزول قرآن، این آیات را می‌خواندند، اما نمی‌دانستند در این عالم چه خبر است و فقط می‌دیدند که خدا فرموده است: «وَ مِنْ کلِّ شَیءٍ خَلَقْنٰا زَوْجَینِ»؛ اما امروز، این‌قدر زیبا پرده از روی این مسئله برداشته شده که آدم در خلقت پروردگار شگفت‌زده می‌شود. این معنی سند بودن قرآن است. 

 

-علاج قرآن برای شک در حقانیت آیات الهی

این مقدمه روشن شد که از «بسم الله» اول قرآن در سورهٔ حمد تا آخرین آیهٔ قرآن، یعنی آیهٔ «مِنَ اَلْجِنَّةِ وَ اَلنّٰاسِ»(سورهٔ ناس، آیهٔ 6)، شکی در آن نیست که وحی، حق، استوار و درست است و واقعیت دارد؛ اگر کسی هم در باطن خودش دچار شک شود، درجا قرآن علاج می‌کند و می‌گوید: اگر در وحی بودنش شک داری، یک سوره مثل آن بیاور؛ اگر خیلی قدرت داری، ده‌تا سوره مثل آن بیاور؛ اما اگر تنهایی نمی‌توانی یک سوره یا ده‌ سوره بیاوری، دست‌به‌دست همدیگر بدهید. «قُلْ لَئِنِ اِجْتَمَعَتِ اَلْإِنْسُ وَ اَلْجِنُّ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 88) به آنها بگو که اگر همه انسان‌ها و جن‌ها یک‌جا جمع شوند، عقل‌ها، علم، فهم و درکشان را روی همدیگر بریزند،‌ «عَلیٰ أَنْ یأْتُوا بِمِثْلِ هٰذَا اَلْقُرْآنِ» تا مانند این قرآن را بیاورند، «لاٰ یأْتُونَ بِمِثْلِهِ» امکان ندارد. حالا حق بودن، استوار بودن و وحی بودنش روشن شد.

 

اوصاف قیامت در آیات قرآن

حالا به آخرهای سورهٔ هود می‌رویم؛ خداوند در آنجا دو سه‌ آیه دربارهٔ قیامت دارد. من قطعه‌هایی از این دو سه‌ آیه را برایتان عرض می‌کنم. خدا می‌گوید: قیامت روزی است که «لاٰ تَکلَّمُ نَفْسٌ إِلاّٰ بِإِذْنِهِ»(سورهٔ هود، آیهٔ 105) میلیاردها مرد و زن در قیامت آورده شده‌اند، از کسی نفس درنمی‌آید و سکوت محض است. شما شنیده‌اید که مردم گریه و ناله می‌کنند و فریاد می‌زنند، اینها برای بعد از اول قیامت است. اول کار، زبان‌ها قدرت حرف زدن ندارد و قرآن هم می‌گوید که نفس شنیده نمی‌شود؛ یعنی کسی که کنار دست یک نفر دیگر است، نفسش را نمی‌شنود و سکوت است. بعد در سورهٔ فرقان می‌گوید: شروع‌کنندهٔ سخن، پیغمبر من است و دیگر، حرف زدن شروع می‌شود؛ اما در این آیه از سورهٔ هود می‌گوید: وقتی همه جمع هستند و هیچ‌کس هم حرف نمی‌زند، این جمعیت که میلیاردها میلیاردها نفر است، دو گروه هستند و سه‌تا ندارد. 

 

الف) گروه شقی در قیامت

«فَمِنْهُمْ شَقِی وَ سَعِیدٌ» یک دستهٔ اهل محشر، تیره‌بخت و بدبخت هستند، تمام درهای رحمت به روی آنها بسته است و هیچ راهی به جایی نمی‌برند. در آیات دیگر دارد که حتی یک شفیع برای آنها نیست تا در قیامت به خدا بگوید: خدایا! این آدم بدبخت را به من ببخش. یک یار برای اینها نیست و نه شفیع و یاوری دارند. خدا با اینها چه‌کار می‌کند؟ اینها را هم در سوره آل‌عمران می‌بینید: «لاٰ یکلِّمُهُمُ اَللّٰه»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 77) خدا یک کلمه با اینها حرف نمی‌زند. خیلی سخت است که مردم وارد محشر شدند، حکومت الآن وقف خود پروردگار است و هیچ حکومتی دیگر وجود ندارد. او کریم، رحیم، رحمان، غفور، ودود، لطیف و خبیر است؛ ولی اینها این‌قدر بدبخت هستند که خدا حاضر نیست یک کلمه با آنها حرف بزند، «وَ لاٰ ینْظُرُ إِلَیهِمْ یوْمَ اَلْقِیٰامَةِ» یک‌بار هم نگاه رحمت به اینها نمی‌کند، «وَ لاٰ یزَکیهِمْ» و یک‌ گناهشان را هم نمی‌بخشد. این یک گروه که خود پروردگار، اسمشان را «شقی» گذاشته است.

 

ب) اهل سعادت در قیامت

گروه دیگر که سعید، خوشبخت و سالم هستند؛ هنوز به بهشت نرفته‌اند، خوش، آرام و راحت هستند، نمی‌ترسند و فشاری ندارند. همهٔ اینها در آیات قرآن است. 

 

-رسیدگی آسان به پروندهٔ اهل سعادت

حالا حرف این است؛ آنهایی که سعید و اهل بهشت هستند، یا بی‌حساب هستند یا قرآن می‌گوید که پرونده‌شان را خیلی آسان رسیدگی می‌کنم. مرد عربی به پیغمبر(ص) گفت: تمام این مردمِ سعادتمندی که در قیامت هستند، بالاخره آنها هم میلیاردها نفر هستند، از زمان آدم(ع) تا آخرین فردی که وارد قیامت شده، حسابرسی‌شان چقدر طول می‌کشد؟ پیغمبر(ص) فرمودند: کمتر از نماز عصر شما. کراراً هم در قرآن می‌خوانیم: «فَإِنَّ اَللّٰهَ سَرِیعُ اَلْحِسٰابِ»(سورهٔ آل‌عمران، آیهٔ 19) معنی‌اش این است: اندازهٔ نماز عصر شما. 

 

یاری خداوند و اولیای الهی در رسیدن بندگان به سعادت

حرف من این است؛ اینهایی که خدا به آنها سعید می‌گوید، در آیهٔ بعدی، وضع سعید و سعادتمندان را این‌طوری بیان می‌کند: «وَ أَمَّا اَلَّذِینَ سُعِدُوا»(سورهٔ هود، آیهٔ 108)؛ این آیه یک نکتهٔ ادبی خیلی مهمی دارد. خدا دربارهٔ اهل شقاوت می‌گوید: «فَأَمَّا اَلَّذِینَ شَقُوا»(سورهٔ هود، آیهٔ 106) آنهایی که شقی شدند، یعنی کسی آنها را شقی نکرد و خودشان در دنیا گفتند که ما خدا، انبیا، حلال و حرام، نماز و روزه را نمی‌خواهیم؛ ما یک بدن، یک مغازه، یک کارخانه، یک زن و دوتا بچه می‌خواهیم و یک خوش‌گذرانی و به هیچ‌چیز کاری نداریم. خدا اینها را می‌گوید: «فَأَمَّا اَلَّذِینَ شَقُوا» خودشان بدبخت شدند؛ اما دربارهٔ سعادتمندان می‌گوید: «وَ أَمَّا اَلَّذِینَ سُعِدُوا»(سورهٔ هود، آیهٔ 108)، نه «سَعَدوا». 

اگر آیه می‌گفت «أما الّذین سَعَدوا»، یعنی کل سعادتمندان هم خودشان سعادتمند شده‌اند و کسی به آنها کمک‌ نکرده است؛ ولی این‌طور نیست و می‌گوید: «وَ أَمَّا اَلَّذِینَ سُعِدُوا» آنهایی که سعادتمندشان کرده‌اند و سعادتمند نبوده‌اند. چه کسی اینها را سعادتمند کرد؟ انبیا، پیغمبر (ص)، قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام). هیچ‌کس به‌وسیلهٔ خودش سعادتمند نمی‌شود، بلکه کمک و یاری می‌خواهد. این متن قرآن است؛ قرآنی که سند حقایق است. هیچ سعادتمندی خودش به سعادت نمی‌رسد، بلکه او را کمک کرده‌اند تا به سعادت رسیده است؛ یک یار و کمک، یا به تعبیر قرآن، یک ولیّ که به سعادت انسان کمک صددرصدی می‌کند؛ چه زنده و بین مردم باشد، چه زنده نباشد. یک یار، کمک‌کننده، یاور و ولیّ که همهٔ وجودش برای به سعادت رسیدن سعادتمندان کمک است. 

طبق قرآن در سیصد آیه(من دوتایش را هم نمی‌توانم بخوانم) و طبق روایات در هفتادهشتاد درصد کتب غیرشیعه و صددرصد کتاب‌های شیعه که یکی «الغدیر» در هجده‌جلد پانصد صفحه‌ای است، یکی‌ «عبقات‌الأنوار» نوشتهٔ میرحامد حسین هندی، شصت‌جلد پانصد صفحه‌ای است، یکی «حق‌الیقین» است و یکی هم «ألفَین» نوشتهٔ علامهٔ حلّی است؛ اگر اینها را روی هم بگذارید، چهل پنجاه‌هزار صفحه می‌شود که کل آنها هم، روایت و آیه است. 

 

علی(ع)، امام شیعه و کمک‌کار انسان‌ها

یکی از آنهایی که قدرت کامل برای سعادتمند کردن انسان‌ها را دارد، امیرالمؤمنین(ع) است؛ چون قدرت کامل داشتند، دو ماه به مرگ پیغمبر(ص) مانده بود، خدا به پیغمبر(ص) واجب کرد که این یار و کمک‌کار انسان‌ها و قدرتمندی که قدرت دارد مردم را در قیامت سعادتمند کند، برای بعد از خودت معرفی کن. مؤرخان نوشته‌اند: آنهایی که در روز غدیر پای منبر پیغمبر(ص) بودند، حداقل دوازده‌هزارتا و حداکثر 120‌هزارتا بودند. خدا در این دوازده‌هزار یا آن 120‌هزار، یک نفر را نداشت که بتواند درِ سعادتِ دنیا و آخرت را مانند امیرالمؤمنین (ع) به روی مردم باز کند. آن‌وقت جمله‌ای هم از خودشان به یادگار گذاشتند که همه نوشته‌اند: رسول خدا(ص) کراراً -شب، روز، در جبهه، شهر، کوچه، مسجد و جلسات- می‌گفتند: «یا علی! أنتَ و شیعَتُکَ هُمُ الفائزونَ» تو و پیروانت از رستگاران هستید و مردم جدای از تو به‌طرف شقاوت، جهنم و گمراهی می‌روند. 

خوش‎به‌حال شما که علی(ع) امام شماست. کار ما در قیامت به کجا می‌رسد؟ عیب و لغزش هم داریم؛ با داشتن عیب و لغزش، کار ما به کجا می‌رسد؟ قرآن می‌گوید: «یوْمَ نَدْعُوا کلَّ أُنٰاسٍ بِإِمٰامِهِمْ»(سورهٔ إسراء، آیهٔ 71) من شما شیعه‌ها را در قیامت با علی صدایتان می‌کنم و می‌گویم: شما آقایان با علی، حسین و امام صادق(علیهم‌السلام) بیایید، شما خانم‌ها هم با فاطمهٔ زهرا(س) بیایید.

 

اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، وفادارترین و کریم‌ترین انسان‌ها

یک جمله هم برایتان بگویم؛ شما برادران، چند سال است که با علی(ع) زندگی می‌کنید؟ شما خانم‌ها، چند سال است که با زهرا(س) زندگی می‌کنید؟ افرادی بین شما دیده می‌شود که هفتادهشتاد سال دارید؛ در خانم‌ها هم همین‌طور است. این را از من یادگاری داشته باشید و یادتان هم نرود؛ به‌نظرتان، مردهای ما هشتاد سال به‌دنبال علی(ع) دویده باشند، زن‌های ما هشتاد سال به‌دنبال زهرا(س) دویده باشند؛ آن‌وقت، اینها ما را دم مرگ رها کنند و بروند، بگویند: اینها به ما چه؟! ما را در قیامت رها کنند و بروند، بگویند: به ما چه؟ 

آنها وفادارترین و کریم‌ترین انسان‌ها هستند. یکی از رفیق‌هایم که الآن از دنیا رفته است، گریه می‌کرد و برایم می‌گفت؛ یک‌بار هم در روز اربعین به خانهٔ ما آمد و گفت: من ده دقیقه روی این منبر بخوانم؟ گفتم: برو بخوان. روی منبر نشست و گفت: این آخرین جلسهٔ من در دنیاست و دیگر بعد از خواندنم می‌روم. بعد هم از دنیا رفت. ایشان می‌گفت: پیرمرد عرب شیعه‌ای در حرم ابی‌عبدالله(ع) ضریح را گرفته بود(من نمی‌دانم کجایی بود! من که حالم خیلی به‌هم ریخت) و به امام حسین(ع) می‌گفت: شهر من به کربلا دور است. من وسیله پیدا نکردم، پیاده راه افتادم، 22-23 روز در راه بودم و الآن به تو رسیدم. من توانستم تو را در دنیا پیدا کنم؛ اما آخرت که نمی‌توانم تو را پیدا کنم. تو بگرد و من را پیدا کن.

 

کلام آخر؛ بی‌طاقتی امیرمؤمنان(ع) در شهادت حضرت زهرا(س)

امروز حسن و حسین(علیهما‌السلام) وارد خانه شدند. یکی‌ هشت‌ساله و یکی‌ هم هفت‌ساله بود، می‌خواستند داخل اتاق مادر بروند؛ اما خانم محترمی که آنجا بود، خواهش کرد که نروید، مادرتان استراحت کرده است. این دو گفتند: نه، تو نمی‌دانی! در را باز کردند و داخل آمدند، دو خواهر هم به‌دنبال دو برادر آمدند؛ سلام کردند، اولین‌باری بود که مادر جواب نمی‌دهد. امام مجتبی(ع) بالای سر مادر نشست، ابی‌عبدالله(ع) پایین پا و دوتا دختر هم صورت‌هایشان را روی سینهٔ مادر بود. بچه‌ها دیدند که مادر جواب نمی‌دهد، امام حسین(ع) بلند شد و گفت: من الآن می‌روم و به پدرم خبر می‌دهم. به مسجد آمد و گفت: «بابا! عجله کن، گمان نمی‌کنم مادرم را زنده ببینی». وقتی بلند شد، عبایش افتاد، برنداشت. کفش‌هایش را هم نپوشید، دوان‌دوان می‌آمد، می‌خواند و گریه می‌کرد. مضمون آنچه خوانده، این است: مردم، بچه‌هایم، حسنم، حسینم! هنوز که حرارت داغ مرگ پیغمبر(ص) از قلب من سرد نشده، چرا خبر مرگ زهرا را برایم آوردید؟ 

علی جان! طاقت شنیدن خبر مرگ زهرا(س) را نداشتی؟! می‌گوید: نه، طاقت نیاوردم؛ خیلی سخت بود! پس بچه‌هایت در کربلا چه‌کار کردند؟ آن‌وقتی که با پای برهنه به کنار گودال دویدند؛ امام زمان(عج) می‌فرمایند: دیدند که شمر روی سینهٔ ابی‌عبدالله(ع) نشسته است...

 

تهران/ مسجد شهید بهشتی/ دههٔ سوم جمادی‌الاول/ زمستان1398ه‍.ش./ سخنرانی ششم

برچسب ها :