جلسه اول جمعه (4-11-1398)
(تهران حسینیه سیدالشهداء)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شویدبسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله ربّ العالمین الصّلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین، حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
ارتباط با قرآن، محبوب صدیقۀ کبری(س)
وجود مبارک صدیقهٔ کبری(س) در یک قطعه از سخن مهمی(سه قطعه است) میفرمایند: ارتباط با قرآن، محبوب من است. ایشان در همان چندروزهٔ بعد از درگذشت پیغمبر(ص)دو سخنرانی داشتند: یکی در مسجد و یکی هم در خانه. حضرت در هر دو سخنرانی کراراً به کتاب خدا تکیه کردهاند و آیاتی از قرآن مجید را هم در این دو سخنرانی بهکار گرفتهاند.
با توجه به فرمایش ایشان که فرمودند ارتباط با قرآن محبوب من است، همچنین با توجه به فرمایشات حضرت دربارهٔ قرآن در هر دو سخنرانی، لازم است که شروع برنامه را با قرآن مجید قرار بدهم. برای برنامهٔ مربوط به قرآن هم، قطعهٔ نابی از همسر باکرامتشان، وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) برایتان عرض میکنم، این قطعه در پنج قسمت و این پنج قسمت هم پنج حقیقت است که امیرالمؤمنین(ع) در رابطهٔ با قرآن از پروردگار عالم درخواست کردهاند. این قطعه حالت دعایی دارد، ولی غیر از حالت دعایی، در حقیقت، متن آن راهنمایی به پنج واقعیت است که اگر کسی بخواهد خیر دنیا و آخرتش تأمین بشود، باید به این پنج حقیقت اتصال پیدا کند.
خداوند، صادرکنندۀ خیر و نیکی
حالا چرا امیرالمؤمنین(ع) در کنار قرآن مجید، دعا کردهاند؟ علتش این است که هیچ خیری جز با کمک، عنایت و لطف خداوند مهربان طلوع نمیکند. از قدیم هم این حرف بین پدران و مادران ما زده میشد که اگر خدا نخواهد، انجام نمیگیرد و اگر خدا بخواهد، انجام میگیرد. البته پروردگار عالم غیر از خیر برای بندگانش نمیخواهد و اگر شرّی در چهارچوب زندگی بندگانش وجود دارد، آن شر کار خدا نیست و به پروردگار عالم ربطی ندارد.
برای همین مسئله، دو آیهٔ قرآن برایتان میخوانم تا بدانید از وجود مقدس پروردگار غیر از خیر صادر نمیشود و هر شری که رخ نشان میدهد، به پروردگار کاری ندارد و به خود انسان مربوط است.
الف) آیهٔ نخست: پروردگار، خالق خیرها
بیشتر مردم این آیهٔ اول را حفظ هستند و قبلاً هم در مساجد، بین دو نماز خوانده میشد. شروع آیه با این جمله است: «قُلِ اَللّٰهُمَّ مٰالِک اَلْمُلْک»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 26) و در آخر آیه میفرماید: «بِیدِک اَلْخَیرُ» آنچه در این عالم هستی به پروردگار مربوط است، فقط خیر است و خدا اصلاً شر ندارد. ذاتی که مستجمعِ جمیعِ صفاتِ کمالِ و غنی است، اصلاً معنی ندارد که چنین وجودی شر داشته باشد و امکان هم ندارد؛ یعنی شر بر وجود مقدس او ممتنع است و امتناع ذاتی هم دارد. بهعبارت سادهتر، پروردگار خالق شر نیست.
شیخ محمود شبستری عالمی قابلقبول، اهل فلسفه، حکمت و رشتههایِ دیگرِ دانش بود. چهلساله هم بود که از دنیا رفت و جوان بود؛ ولی چند کتاب در بین تألیفاتش دارد که من بعضیهایشان را دارم. چشموچراغ تألیفاتش هم کتاب «گلشن راز» است. از خراسان به شبستر در چند قرن قبل، بزرگواری سؤالاتی از شیخ محمود کرده که سؤالات خیلی جالبی است. شیخ در دوسه روز، بیشتر هم نه، هزار خط شعرِ عالمانه در جواب سؤالات آن مرد خراسانی گفته است. شعر او بخشبخش هم هست و برای هر سؤالی، پانزده، بیست یا سی خط جواب داده است. گلشن راز با اینکه شعر است، ولی چون خیلی عالمانه است، تا الآن چند دانشمند معروف به این کتاب شرحهای مفصّلی زدهاند. یک شرح آن که چاپ جدید است، حدود هشتصد صفحه است؛ با اینکه اصل خود گلشن راز، چهل پنجاه صفحه بیشتر نیست. معلوم است که چقدر علم در این هزار خط شعر موج میزند! یک خط آن، شاهد بر همین مطالب ابتدای منبر، یعنی فرمودهٔ قرآن مجید است که میفرماید: خیر فقط به دست خداست و هرچه از او صادر میشود، خیر است. امکان صدور شر از پروردگار نیست؛ چون شر برای کسی است که کمبود دارد و ظالم، نفهم و جاهل است یا عشق به ستم دارد؛ هیچکدام اینها هم در پروردگار نیست.
-دعای جوشنکبیر، شناسنامهٔ پروردگار
اگر ما بخواهیم بهراحتی بفهمیم که پروردگار کیست، باید چند روزی وقت بگذاریم و دعای جوشنکبیر را بادقت بفهمیم. دعای جوشنکبیر شناسنامهٔ پروردگار است که همهاش خیر است؛ یعنی هزارتا از صفات پروردگار در این دعاست. البته همهٔ صفاتش هم این نیست و هزارتای دیگر از صفات کمالش، فقط به انبیا تعلیم داده شده و تنها پیش آنها بوده است که آنها هم از دنیا رفتهاند. هزارتای دیگر از صفات کمالیهاش هم پیش خودش است و آن را اصلاً به کسی خبر نداده است که ما چرای آن را نمیدانیم.
-خداوند، حکیم عَلَیالإطلاق
او حکیم است و حکیم عَلَیالإطلاق هم هست، ارادهاش تعلق گرفته که هزارتا از صفاتش بین همه پخش بشود، هزارتای آن فقط پیش انبیا باشد و هزارتا هم بهعنوان اسرار پیش خودش باشد؛ البته هیچکدام از اینها هم، عدد، نهایت و حدود ندارد. اگر کسی اهل دل و حال باشد و بخواهد بهدنبال اسمای الهی برود، میتواند اسامی وجود مقدس او را در کل عالم هستی ببیند؛ بهشرطی که فقط تماشاگر در و دیوار، خانه، مغازه و آشپزخانه نباشد! آنهایی که اهلش هستند، اسمهایی مانند دعای جوشنکبیر یا آنها که در قرآن آمده و برای ما روشن است، میتوانند در کل عالم با سِیر فکری و قلبی ببینند. امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل هم اعلام کردهاند: «وَ بِأَسمَائِک الَّتِی مَلَأَت أَرکانَ کلِّ شَیء» و به آن نامههایی که رکنها و پایههای «کلِّ شَیء» را پر کرده است؛ ولی فکر خیلی بالا، قلب خیلی پاک و نظری باز و مثبت میخواهد که این اسماءالله را در ستونهای وجود همهٔ موجودات ببیند.
-شاهدی بر خیر بودن خداوند در اشعار شعرا
شیخ دربارهٔ خیر بودن خدا در یک خط از این هزار خط میگوید:
جهان چون چشم و خط و خال و ابروست ×××××××××× که هر چیزی به جای خویش نیکوست
اگر آدم مسائل را در ذهنش بههم بریزد، بد میبیند، زیبا و خوب نمیبیند؛ اما اگر با فکر مستقیم ببیند، زیبا میبیند. در قرآن هم میخوانیم: «اَلَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»(سورهٔ سجده، آیهٔ 7)؛ این خیلی آیهٔ عجیبی است! نازیبایی در عالم خلقت وجود ندارد، ولی وقتی فکر ما بههم میریزد، میگوییم: این خوشگل و این بدگِل است، این زیبا و این نازیباست! حال اگر جهان را با چشم خود پروردگار نگاه کنیم، همهاش زیباست.
مرحوم الهی قمشهای هم در یک خط شعر از یکی از غزلهایش، تقریباً شبیه این بیان شیخ محمود را دارد و میگوید:
گیتی و خوبانِ آن در نظر آیینهای است ××××××××××× دیده ندید اندر آن، جز رخ زیبای دوست
مرحوم الهی قمشهای میگوید: همهچیز زیباست! آدم وقتی در آینهٔ این عالم نگاه میکند، زیبایی خود پروردگار را میبیند. فکر ما باید یکطرفه بشود و بدانیم که از پروردگار فقط خیر صادر است و شر صادر نمیشود؛ چرا؟ چون زمینهٔ صدور شر در حریم مقدس او وجود ندارد.
-زیباییهای دنیا در نظر امیرالمؤمنین(ع)
حالا ممکن است که ما خیلی از چیزها را شرّ ببینیم، این برای بههمخوردگی فکر ماست، وَ اِلّا اصالتاً شرّی دیده نمیشود. بدبینی نسبت به عالَم برای آدمهای بیدین و بدفکر است. در روزگار قدیم ایران هم میگفتند: «هرچه هست، زیر سر این چرخوفلک است، الهی از کار بیفتی». خداوند متعال هم معطل نفرین اینها نبود که چرخوفلک را از کار بیندازد، چون کل چرخوفلک حُسن است. یا میگفتند: «دنیا این و آن است، دنیا چیست؟ خاک بر سر دنیا! خراب بشوی ای دنیا!»؛ اینها برای انحراف فکری است، وَ الّا شما همین دنیا را به امیرالمؤمنین(ع) بگو که برایم بیان کن این دنیا چیست؛ در باب حکمتهای نهجالبلاغه از حضرت نقل شده است که فرمودهاند: «إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا وَ دَارُ غِنًى لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ» اصلاً میشود چیزی زیباتر و خوشگلتر از این هم در این دنیا دید؟ امیرالمؤمنین(ع) بخشی از زیباییهای دنیا را در این فرازها توضیح میدهند، نه همهاش را! اگر بنا بود همهاش را توضیح بدهند، به همین زیبایی توضیح میدادند. این دنیا چشمی صحیحبین میخواهد، وَ الّا اگر چشم آدم مشکل داشته باشد، نازیبایی زیاد میبیند.
-روحیه و فکر بیمار، عامل خطای دید انسان
جلالالدین در دیوانش نقل میکند و میگوید: شخصی روی پشت بام بود، هوا هم خوب و صاف بود، شب چهاردهم ماه هم بود، با شگفتی و تعجب میگفت که ماه نصف شده است! ماه نصف نبود و بدر کامل بود؛ ولی او مُصِّر بود و میگفت: عجب! امشب ماه دونیمه شده است. شخصِ واردی که از کنار خانهاش رد میشد، گفت: این صاحبخانه چه میگوید؟ چرا اینقدر اشتباه و نادرست حرف میزند؟ در زد و به خانوادهٔ آن آقا گفت: این مرد شما خیلی اشتباهکار است! گفتند: نمیدانیم، مُصِّر است که امشب ماه دو نصف است. آن مرد بالا آمد و گفت: این دو چشمت را به من نشان بده تا من ببینم چه شده است! بعد دید که پرِ کاه بسیار ریزی روی چشمش افتاده و با این پلکبهمزدنها کنار نرفته است، آرام این پرِ کاه نازک را از روی چشم بیرون کشید و به او گفت: حالا ماه دو نصف است؟ گفت: نه، ماه تمام است، گفت: چشم تو بیمار، فکر تو منحرف و روحیهٔ تو خراب بود.
-چشم زیبابین زینب(س) در کربلا
اگر آدم سالم نگاه کند، کل آن خیر است و برای خیر بودنِ کل هم دلیل هست که دلیلش همین آیهٔ قرآن است: «اَلَّذِی أَحْسَنَ کلَّ شَیءٍ خَلَقَهُ»(سورهٔ سجده، آیهٔ 7). اگر آدم با چشم امیرالمؤمنین(ع) نگاه کند، دنیا همان است که شنیدید. ایشان نزدیک ده جمله بیان کردهاند که دنیا همه زیبایی است. اگر با چشم زینب کبری(س) به عالم نظر شود، فریاد ما هم از شوق بلند میشود و میگوییم: «ما رَأَیتُ اِلّا جَمُیلا»، اگر با آن چشم نگاه بشود.
-جملهای زیبا از عیسیبنمریم(ع)
عیسیبنمریم(ع) جملهٔ زیبایی دارد که میگوید: خوشمزهترین غذا را بپز(هرچه که هست)، پیش مریضی بگذار و به او بگو که سهچهار قاشق بخور، برای تو خوب است، مریض میگوید: اشتها ندارم! تو میگویی: حالا دو سه قاشق به زور بخور تا ضعف بدنت را جبران کند. یک قاشق از آن غذا در دهانش میگذارد، چهرهاش درهم کشیده میشود و میگوید: این زهرمار را برای چه به من میدهید؟ مسیح(ع) میفرماید: این زهرمار است یا اشتهای مریض بههم خورده منحرف شده است؟ وَ الّا همین غذا را به بچهٔ کوچک بده که چیز زیادی حالیاش نیست، یک قاشقش را میخورد و میگوید: همهاش برای من باشد. اشتهای او میزان است. اگر چشم، فکر و روحیه میزان باشد، همهچیز را خیر میبیند؛ چون پروردگار «بِیَدِکَ الخَیر» است و وجود مقدس او کاملِ بینهایت است، امکان صدور شر از او وجود ندارد.
-انسان، سازندۀ شر برای دیگر موجودات زنده
حالا بهسراغ شر برویم که از کجا پدید میآید؟ نهایتاً در چهارچوب زندگی خودمان ببینیم و دیگر بهسراغ موجودات نرویم؛ چون آنجا شری وجود ندارد و ما هستیم که برای موجودات شر میسازیم، وَ الّا موجودات اصالتاً شر ندارند. عقرب اصالتاً هیچ شری ندارد، اما از قدیم چهارنفر چوب در لانهٔ عقرب کردهاند، او هم بیرون پریده و آنها را گزیده است، میگویند: عجب موجود شری است! اگر با او کاری نداشتی که شر نداشت؛ یا دربارهٔ مار هم میگویند که عجب موجود شری است. فلاسفه حرفهای زیادی در پروندهٔ این نوع موجودات زدهاند که نیازی نیست من بهسراغ حرفهایشان بروم؛ هم بهصورت درس در قم خواندهام و هم خودم مطالعه کردهام. آنها هم نظری دربارهٔ شرور در عالم دارند که نهایتاً در یک جمله میگویند: «شر قابلتعریف نیست و عدمالخیر است»، اینطوری خودشان را قانع کردهاند.
-انسان، گیرندۀ خیر از آغاز تا پایان حیات
حالا در محدودهٔ زندگی خودمان را میگوییم؛ ما از زمانی که در رحم مادر بودیم تا به الآن، گیرندهٔ خیر بودهایم؛ یعنی وقتی جنین بودیم، هرچه از وجود مادر و جفتی گرفتیم که بین ما و مادر بود، فقط خیر بوده است. بهدنیاآمدن ما هم یقیناً خیر بوده است؛ چون اگر بگوییم ای کاش! بهدنیا نیامده بودیم، تقریباً عمق این تهمت زدن به پروردگار است که این چه اشتباهی بوده کردهای و ما را بهدنیا آوردهای! اگر اینطوری نگاه کنیم، از کفر سر درمیآوریم؛ اما اگر درست نگاه کنیم، کار عالم، حکیم، خبیر و لطیف در بهدنیاآوردن ما صددرصد خیر بوده است. اینجا هم نفهمم، در قیامت میفهمم که آمدنم عجب خیری بوده است. در آن دوساله هم هرچه از سینهٔ مادر گرفتیم و مکیدیم، خیر بوده است؛ بعد از آن، هرچه به ما غذا دادند که بزرگ بشویم، آنهم خیر بوده است؛ عاطفهٔ مادر و محبت پدر خیر بود؛ جان کندن پدر در بیرون برای تأمین زندگی ما خیر بود؛ اگر ما درست و با چشم انبیا نگاه کنیم، همهچیز خیر بوده است و این طرف شری وجود ندارد.
ب) آیهٔ دوم: پروندۀ خوبیها از سوی خداوند
اگر همیشه بعضی از این آیات قرآن در نظر ما باشد، زندگی خیلی راحتی داریم. در آیهٔ دیگری از قرآن که خیلی آیهٔ فوقالعادهای است، خدا میفرماید: «مٰا أَصٰابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 79)؛ خدا میفرماید: هرچه خوبی به تو میرسد، آدرسش «مِنَ اَللّٰهِ» است؛ یعنی چیزهایی که عقل، دین، فطرت و طبعِ صحیح، آن را خوب میداند، آدرسش این است که قرآن میگوید: «مٰا أَصٰابَک مِنْ حَسَنَةٍ فَمِنَ اَللّٰهِ» پروندهٔ خوبیها از جانب من است.
-خود انسان، تولیدکنندۀ هر شرّی
اما آنچیزهایی که واقعاً شرّ است و زیان دارد: «وَ مٰا أَصٰابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک» هرچه بیاستثنا به تو شر و زیان میرسد، آدرسش خودت هستی. این متن قرآن است! پس اگر من با قرآن آشنا باشم و بر شرّهایی که به من میرسد، نگاه کنم، اصلاً از پروردگار گلهمند نمیشوم؛ چون طبق آیه، آدرس خیر، خداست و آدرس شر هم خودت هستی. حالا این شر از کجا آمده است؟ قرآن میگوید: «مٰا أَصٰابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک» از خودت آمده است. عجب آیهای است! اصلاً درِ دهان آدم بسته میشود که نعوذ بالله، حرف بیربطی در سختیها، ضررها و مشکلات نسبت به خدا نزنم. این یک نوع شر است که خودم آدرس تولیدش هست.
-ثبت ظلم سنگین برای رسانندۀ شر به مردم
البته شرّهایی هم هست که از دیگران به من میرسد؛ یعنی شخصی باعث رنج، ضربهخوردن به من و رنج بدنی من میشود. این پرونده هم دو مرحله دارد: آنکسی که به من ضرر میزند، معصیت خدا را میکند و من که بیگناه ضرر میکشم، پروردگار در قرآن میگوید: ضرر تو را یا در دنیا یا در آخرت جبران میکنم؛ پس ضرری به تو نرسیده است. سعدی یک خط شعر زیبا دارد که میگوید:
پنداشت ستمگر که جفا بر ما کرد ×××××××××× بر گردن او بماند و از ما بگذشت
حالا درد من تمام شد یا ضرر مالیام جبران شد، ولی گناه این شرّ بر گردن آن شرزننده میماند؛ حالا آیا او به توبهٔ واقعی برسد یا نرسد!
امشب در همین بحث کوتاه، ما با خیلی از حقایق آشنا شدیم؛ چه حقایق الهیه و چه حقایق مربوط به هستی، چه مسئلهٔ خیر و چه مسئلهٔ شر که دو آدرس دارد. انبیا هم ضربهٔ مالی، ضربهٔ بدنی و ضربهٔ اجتماعی دیدند و تهمت خوردند؛ ولی همه را پای خدا گذاشتند و بهره، ثواب و پاداش بردند. امام حسین(ع) جملهای دارند که فقط در شهادت بچهٔ ششماهه فرمودهاند! کنار هر کدام از بدنهای دیگر چیز خاصی گفتند، ولی حضرت در شهادت علیاصغر(ع) فرمودند: من راحت هستم که آنچه اتفاق افتاد، در برابر نگاه تو اتفاق افتاد؛ نگاه حکیمانهٔ تو که کشتن بچه را ظلم سنگین برای دشمن ثبت کردی و اجر قیامتیِ همین شهادت را برای من ثبت کردی.
بهخاطر وابستگی شدید حضرت صدیقه(س) به قرآن عرض کردم که چند شب را با خواست خدا وارد مباحث قرآنی میشویم. حالا یک مبحث آن را امشب گفتیم؛ آنچه از خدا صادر میشود، خیر است و جای شکر دارد؛ اما آنچه شر است، یا از خودم صادر است که قرآن میگوید: «وَ مٰا أَصٰابَک مِنْ سَیئَةٍ فَمِنْ نَفْسِک»، یا از آدمهای منحرف و کمظرفیت به من میرسد که برای او گناه و برای من هم پاداش مینویسند و قابلجبران هم هست.
-جبران پروردگار برای بندگان ضرردیده از شر دیگران
اینهم آیهٔ عجیبی است؛ خدا میفرماید که اگر چیزی را از دست تو گرفتند، «عَسَىٰ رَبُّنَا أَنْ يُبْدِلَنَا خَيْرًا»(سورهٔ قلم، آیهٔ 32) منتظر باش که خدا بهتر از آن چیزی را برایت بیاورد که از دست تو گرفتهاند. این مسئله نیز در دنیا خیلی اتفاق افتاده است که چیزهایی را از عباد خدا گرفتهاند و خدا بهتر از آن را نصیبشان کرده است. گاهی هم خود پروردگار از آدم میگیرد که به مصلحت انسان است، اینهم در قرآن است که بهنظر من، واقعاً بحث عجیب و غریبی است.
حکایتی شنیدنی از موسی(ع) و مرد عالم
طبق قرآن، وقتی آن بچهٔ هفتهشت ساله به دست آن عالم زمانِ موسی(ع) کشته شد، موسی(ع) از کوره در رفت و گفت: «أَقَتَلْتَ نَفْساً زَکیةً»(سورهٔ کهف، آیهٔ 74) تو چرا این بچهٔ بیگناه را کشتی؟ عالم به موسی (ع) گفت: من از همان اول کار به تو گفتم که تو طاقت کارهای مرا نداری! موسی(ع) گفت: نه! طاقت میآورم، ایرادی ندارد؛ ولی بعد از تمام شدن آن سه جریان(در سورهٔ کهف آمده است)، مردِ عالم فلسفهٔ هر سه کار را بیان کرد که یکی هم کشتن بچه بود. او به موسی(ع) گفت: موسی! من خودم بچه را نکشتم، بلکه به امر پروردگار کشتم و خدا هم ظلمی نکرده؛ چون تصرف در مال غیر نکرده است و خودش بچه را آفریده بود، حالا هم به من گفت که او را در همین سن به آخرت بفرست.
موسی(ع) پرسید: چرا؟ عالم در جواب گفت: پروردگار عالم به من خبر داد که اگر این بچه بزرگ بشود، از آن بیدینهای درجهٔ یک میشود؛ پدر و مادر این بچه دو آدم شایسته هستند و حیفم میآید که این بچه بعداً به دین پدر و مادرش ضربه بزند. خداوند هم برای همین مسئله او را کشت. امام صادق(ع) میگویند: بعد از آن بچه، خدا دختری به این پدر و مادر داد که جای خالی آن پسر را پر کند؛ اما این دختر کجا، آن پسر کجا! امام صادق(ع) میگویند: دختر بزرگ شد و ازدواج کرد، از نسل این دختر هم هفتاد پیغمبر بهوجود آمد! گاهی خدا چیزی از آدم میگیرد، ولی در خیری که به جای آن به انسان میدهد، غوغایی میکند. ما همیشه باید چند آیهٔ قرآن در نظرمان باشد تا خیلی راحت و شاد زندگی کنیم.
کلام آخر؛ روضهٔ جانسوز حضرتعلیاصغر(ع)
کوفیان این قصد جنگیدن نداشت ××××××××× این گلوی تشنه ببریدن نداشت
لالهچینان دستتان ببریده باد ×××××××××× غنچهٔ پژمردهام چیدن نداشت
اینکه با من سوی میدان آمده ×××××××××× نیتی جز آب نوشیدن نداشت
با سهشعبه غرق خونش کردهاید ×××××××××× آنکه حتی تاب بوسیدن نداشت
گریهام دیدید و خندیدید وای ×××××××× کشتن ششماهه خندیدن نداشت
دست من بستید و پایافشان شدید ×××××××× صید کوچک پایکوبیدن نداشت
از چه دادیدش نشان یکدیگر ××××××××× شیرخوار غرقِ خون دیدن نداشت
وقتی امام بدن خونآلود بچه را در قبر میگذاشتند، درحالیکه دفنش را خبر نداده بودند، دیدند که صدای رباب میآید:
مچین خشت لحد تا من بیایم ×××××× تماشای رخ اصغر نمایم...
تهران/ حسینیهٔ سیدالشهدا(ع)/ جمادیالثانی/ زمستان1398ه.ش./ سخنرانی اول