جلسه دوم - 3 رمضان
(تهران مسجد امیر)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدمهٔ بحث
- گسترهٔ معنایی کلمهٔ ذکر در زبان عرب
- الف) ذکر در معنای یاد خداوند
- ب) ذکر در معنای الفاظ مقدس
- ج) ذکر در معنای قرآن
- د) ذکر در معنای سخن گفتن
- مصادیق عبادت در کلام پیامبر اکرم(ص)
- الف) سخن گفتن از پروردگار، بالاترین عبادت
- ب) سخن گفتن از رسول خدا(ص)
- ج) سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع)
- د) سخن گفتن از اهلبیت
- برترین عبادات در منابع اهلسنت
- الف) نظر به امیرالمؤمنین(ع)
- ب) سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع)
- کلام پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مقدمهٔ بحث
لغت عرب از نظر معنا لغت گستردهای است. هیچ زبانی در بین ملتها، کاملتر، جامعتر و از نظر معنا گستردهتر، مانند زبان عرب نیست. گاهی یک لغت را در کتاب لغتی میبینید، ده، دوازده یا چهارده معنا، کمتر یا بیشتر، برای آن ذکر میشود. حالا این که کدامیک از معانی لغت در یک جملهٔ عربی، آیهٔ قرآن یا روایت باید بهکار برده شود، کار اهل فن و تخصص است. آنها چون درس خوانده و تحقیق کردهاند و مایهٔ علمی دارند، بهراحتی متوجه میشوند که کدام معنا را در آیهٔ شریفه یا روایت بهکار بگیرند.
گسترهٔ معنایی کلمهٔ ذکر در زبان عرب
کلمهٔ ذکر در آیات قرآن، روایات و دعاها، زیاد بهکار گرفته شده است و این کلمه هم در آیات شریف قرآن، روایات و دعاها به یک معنا نیست.
الف) ذکر در معنای یاد خداوند
وقتی مردم میگویند ذکر خدا، به نظر مبارکشان است که ذکر یعنی یاد، یعنی خدا را فراموش نکنید و به یاد او باشید. مردم این ذکر را در برابر غفلت قرار میدهند،
ب) ذکر در معنای الفاظ مقدس
اما کلمهٔ ذکر در همهجا به این معنا نیست و مصادیق متعدد دارد؛ مثلاً «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَ اللهُ أکْبَرُ»، این الفاظ مقدسه ذکر است.
-قلب، آغازگر ذکر حقیقی
البته اگر انسان بخواهد ذکر واقعی بگوید، باید از قلب شروع بکند و به زبان ختم بکند. وقتی «سُبْحانَ اللهِ وَ الْحَمْدُ لِلهِ وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ وَ اللهُ أکْبَرُ» میگوید، «سُبْحانَ اللهِ» را در دل باور بکند که وجود مقدس او از هر عیب و نقصی پاک است. اول با دلش خدای بیعیب و نقص را ببیند، «وَ الْحَمْدُ لِلهِ» بعد با دلش خداوند متعال را ستایش کند و به دلش بفهماند که هرچه ستایش در عالم هست، ویژهٔ اوست.
-نابودی انسان در شرک به پروردگار
«وَ لا إلهَ إلاّ اللهُ» سپس دل در این نقطه تا آخر عمر بماند که خدا شریک ندارد و هرچه شریک برای او ساختهاند، باطل است. اگر من هم مثل دیگران بهدنبال شریک بروم، همهٔ زندگیام باطل میشود. این شرکی که قرآن میگوید، شرک در اطاعت و ربوبیت است؛ به این معنا که میگویم: من هم خدا و هم خواستهٔ دیگران را اطاعت میکنم. این خواستهها حالا یا هوای نفس خودم یا خواستهٔ همسرم یا بچهام و یا رفیقم است که میدانم مخالف با خواستهٔ خداست و اطاعت میکنم؛ بعد هم خودم را توجیه میکنم که چارهای ندارم، زندگیام بههمریخته است!
زندگیام در کنار خدا بههم بخورد، مهم نیست! من در قیامت بهعنوان مشرک به جهنم بروم و بهخاطر شرکم ابدی بشوم؛ اما در اینجا بگویم برای اینکه زندگیام بههم نخورد، باید اطاعت بکنم. معنای آن این است که باید در قیامت تا ابد به جهنم بروم. در کتابها هم نوشتهاند که عمرسعد شک داشت به کربلا برود یا نرود و دودل بود. پسرش این دودلی را برطرف کرد و پدر را قانع کرد که برو. این شرک است؛ خدا میگوید نرو، اما فرزندش میگوید برو! از یکطرف نماز میخواند، یعنی اطاعت از خدا؛ از یکطرف هم حرف فرزندش را اطاعت میکرد، یعنی شرک به خدا. عمل مشرک قبول نیست. حالا عمرسعد تا روز عاشورا و بعد از عاشورا هم نماز خوانده و روزه گرفته باشد که این کار را هم کرده است، یعنی نمازهایش را خواند و روزههایش را هم گرفت؛ علت اینکه به ما میگویند مرتب به قرآن مراجعه بکنید یا از اهل قرآن مطالبتان را بپرسید، همین است. اگر عمرسعد به قرآن و این آیه مراجعه میکرد، میپذیرفت که خدا به شخص پیغمبر(ص) فرموده است: «لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَيَحْبَطَنَّ عَمَلُكَ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 65) اگر مشرک بشوی، تمام اعمال دورهٔ عمرت پوچ میشود و بر باد میرود. خوب است که انسان یکطرفه بشود، همه یکطرفهبودن را قبول دارند؛ یا فقط بهدنبال خدا بیاید یا بهدنبال شُرکایی برود که برای خدا عَلَم کردهاند.
-کوچکی جهان هستی در برابر عظمت پروردگار
«وَ اللهُ أکْبَرُ» همچنین این را به قلبش بقبولاند که فقط خدا بزرگ است و همه غیر از پروردگار، کوچک هستند. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «عَظُمَ الْخالِقُ فى اَنْفُسِهِمْ، فَصَغُرَ ما دُونَهُ فى اَعْيُنِهِمْ» کل جهان هستی در برابر عظمت بینهایت پروردگار، حتی کوچک بودنش هم نمودی ندارد و فقط او بزرگ است.
ج) ذکر در معنای قرآن
پس یک معنای ذکر، یاد کردن در برابر غفلت است، یک معنی ذکر هم همین اذکار مقدسهٔ اسلامی است و یک معنی ذکر، کل قرآن است. آنجا دیگر به معنای یاد، «وَ الْحَمْدُ لِلهِ» و «سُبْحانَ اللهِ» نیست؛ چنانکه در قرآن میخوانیم: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»(سورهٔ حجر، آیهٔ 9).
د) ذکر در معنای سخن گفتن
همچنین یک معنای ذکر که من با مراجعه به چهار پنج کتاب لغت گوناگون، لغاتی که هم عرب و هم متخصصان ادبیات عرب نوشتهاند، بهمعنای سخن گفتن است. ذکر یعنی سخنگفتن.
مصادیق عبادت در کلام پیامبر اکرم(ص)
این مقدمه برایتان روشن شد، حالا به اصل بحث عنایت بکنید که دربارهٔ وجود مبارک حضرت مولیالموحدین، امیرمؤمنان(ع) است. کتابهای ما، مثل کتاب «اختصاص» شیخ مفید که 1200 سال پیش نوشته شده است، چهار مسئله را از قول پیغمبر(ص) با سند نقل کردهاند که عبادت است. در حقیقت، اگر شما در چهار مورد با رفیق، همسر، بچه و نوه، همسایه، شاگرد مغازه یا شریکتان حرف بزنید، هر کجا هم باشید، عبادت است. شما وقتی سخن گفتن و حرف زدن را در چهار مورد شروع میکنید، از زمان شروع به حرف زدن، عبادت در پروندهتان ثبت میشود تا وقتی حرف شما تمام شود.
الف) سخن گفتن از پروردگار، بالاترین عبادت
رسول خدا(ص) میفرمایند: «ذَكَرَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ» حرف زدن دربارهٔ خدا. آدم با بچهاش دربارهٔ خدا با محبت، مهربانی و عاطفه حرف بزند و صفات خدا را بگوید؛ خدا رحیم، کریم، غفور، آمرزنده، مهربان، زیبای مطلق و عشق است. این عبادت است. چرا عبادت است؟ چون حرف زدن دربارهٔ پروردگار، هدایت است؛ یعنی آدم یک انسان غافلی را بیدار میکند، قلبی را تکان میدهد و عاطفهای را تحریک میکند. در روایاتمان داریم که خداوند به داود پیغمبر[1] فرمود: «حَبِّبْنِي إِلَى خَلْقِي» مرا محبوب مردم کن. پیغمبر گفت: چهکار کنم که محبوب مردم بشوی و مردم عاشق تو شوند؟ خدا فرمود: از کارهایی که دربارهٔ آنها کردهام، برایشان بگو؛ بگو که نه ماه در رحم برایتان چهکار کردم، در ولادت شما چهکار کردم، با برپایی آسمان و زمین چهکار کردم، با فرستادن ابر و باران و برف چهکار کردم، با دادن دندان و زبان و حنجره چه کار کردم، با دادن مری و معده چهکار کردم، با زمینهسازی برای هضم غذا و تبدیل به همهٔ کمبودهای بدنتان، خون و پوست و ناخن و گوشت و مو، چهکار کردم. حرف مرا بزن، مردم عاشق من میشوند؛ مردم چون حرف و داستان مرا زیاد نمیشنوند، محبتهایم را در حق خودشان نمیشنوند، از من غافل هستند.
سخن گفتن از وجود مقدس پروردگار باید عبادت باشد؛ این بالاترین عبادت است. وقتی من یک گمراهی را با حرف زدن دربارهٔ خدا هدایت کردم، چهچیزی گیر من میآید؟ پیغمبر(ص) میفرمایند: از آنچه آفتاب بر او میتابد و غروب میکند، برای تو بهتر است. مگر خدا به ما زبان نداده است، چرا دربارهٔ خودش اینقدر کم حرف هستیم؟
وقتی میخواهیم با بچه دربارهٔ خدا حرف بزنیم، «چون سروکارت به کودک درفتاد، هم زبان کودکی باید گشاد». با بچه باید بهاندازهٔ عقل بچه، با جوان بهاندازهٔ عقل جوان، با زن بهاندازهٔ عقل زن و با مرد هم بهاندازهٔ عقل مرد، دربارهٔ خدا و محبتهای خدا حرف بزنیم.
ب) سخن گفتن از رسول خدا(ص)
«وَ ذِكْرِي عِبَادَةٌ» حرف زدن دربارهٔ منِ پیغمبر هم عبادت است. ما وقتی دربارهٔ روش، اخلاق، منش و گذشت پیغمبر(ص) با زنان، کودکان، مردان، آشنا و غریبه حرف بزنیم، در حقیقت، از مستمع خودمان دستگیری میکنیم، او را از جهنم بیرون میآوریم و به جانب کسی میبریم که خدا او را در سورهٔ احزاب سرمشق معرفی کرده است. حرف زدن از انسان کامل، عبادت است. امیرمؤمنان(ع) جملهای در نهجالبلاغه دارند که میفرمایند: «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحینَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ» شما وقتی دربارهٔ شایستگان حرف بزنید، برای شمای گوینده و مستمع از جانب خدا رحمت نازل میشود. حرف خوبان را زدن اینقدر مهم است!
ج) سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع)
«وَ ذِكْرُ عَلِيٍ عِبَادَةٌ» حرف زدن از امیرالمؤمنین(ع) که چه کسی بوده، چه جایگاهی، چه علمی و چه شجاعتی داشته، چه خدمتی به دین کرده و چه نصفهشبهایی خودش بار تهیدستان را بر کول گرفته و به درِ خانهها برده، چه شبهایی نان و لباس و کفش برای ایتام کوفه برده و تا شب بیستم نفهمیدهاند چه کسی بوده است! لازم است که ما اینها را برای همه بگوییم؛ برای زن و بچهمان بگوییم که زن و بچهمان هم، اخلاق امیرالمؤمنین(ع) را پیدا کنند و بخیل، حریص، حسود، متکبر و خودبین نمانند.
-امیرالمؤمنین(ع)، داروی هر درد
والله قسم! علی(ع) دوای هر دردی در این عالم است. آنهایی که این دارو را ندارند، دیدید چه شدند؟! آنها داعش، القاعده و النصره شدند. آنهایی که این دارو را ندارند، خبیث شدند. دیروز نخستوزیر پاکستان اعلام کرد که ما با تمام وجود (این جملهٔ اوست) برای کشتن بچهها، زنها، نابودکردن منابع آب، کارخانههای برق، گرفتن جان بیگناهان و کشتار وسیع مردم یمن در کنار عربستان ایستادهایم. آنکسی که علی(ع) را ندارد، اَخبث خبائث و اَنجس نجاستهاست. خدا این دارو را مجانی برای جهانیان قرار داده است. چرا یک شیعهٔ واقعی علی(ع)، قاتل، دزد، رشوهبخور یا اختلاسچی نمیشود؟ چرا به زن و بچهاش ظلم نمیکند؟ چون این دارو دائماً در قلبش با روح و اخلاقش کار میکند و این دارو بهطور اتوماتیک در روانش پخش میشود که آن بیماریها مثل اژدها سردرنیاورند.
-واکسینهشدن در مقابل فسادها با همراهی امیرالمؤمنین(ع)
این علی(ع) است که انسان را در مقابل هر فسادی واکسینه میکند. کتاب «احتجاج» شیخ طبرسی نقل میکند: سلمان چند روز بعد از وفات پیغمبر(ص) به مسجد آمد. با اینکه وقتی اینها از علی(ع) حرف میزدند، اینها را به قصد کُشت میزدند. همهٔ عاشقان علی(ع) در آن یک هفتهٔ بعد از مرگ پیغمبر(ص) کتک زیادی خوردند. سلمان در مسجد گفت: ای مردم، اگر به ولایت و امامت علی(ع) گردن میگذاشتید و تسلیم علی(ع) میشدید (با خبرهایی که سلمان داشت و از پیغمبر یاد گرفته بود)، در اتاق خودتان مینشستید، وقتی پرندههای حلالگوشت از هوا رد میشدند، به هر کدام از آنها که دلتان میخواست، میگفتید پایین بیا؛ پرنده پایین میآمد، او را ذبح میکردید و میپختید و میخوردید. بعد استخوانها و پرهایش را در پوستش میریختید و میگفتید به عشق علی(ع) بلند شو و برو، آن پرنده زنده میشد، پر میکشید و میرفت. شما ضرر کردید!
علی(ع) داروی بیماریهای فکری و روحی است؛ اگر هر انسان شکاک و مرددی به «نهجالبلاغه» مراجعه بکند، علی(ع) او را معالجهاش میکند؛ وقتی به حرفهای علی(ع) مراجعه کند، علی(ع) او را معالجه میکند. «ذِكْرُ عَلِيٍ عِبَادَةٌ» سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع) در هر جا و برای هر کس عبادت است.
-عشق مرد یهودی به امیرالمؤمنین(ع)
ما شیعیان منکر معجزه نیستیم؛ معجزات امیرالمؤمنین(ع) فقط در کتابهای ما نقل نشده و در جاهای دیگری هم هست، در کتابهای دیگران هم هست. امیرالمؤمنین(ع) وقتی در مسیری به هر غریبهای برمیخوردند، رفیق بسیار خوبی برای او بودند که جاده را طی میکند. روزی به یک یهودی برخوردند، سلام و احوالپرسی کردند، اما آشنایی ندادند. وقتی به رودخانهٔ پُرآبی مثل فرات یا دجله رسیدند و میخواستند به آن طرف آب بروند، یهودی دید که این آقا یک چیزی گفت، پایش را روی آب گذاشت و از آب رد شد. یهودی گفت: آقا بایست تا من هم بیایم؛ من هم کمی از تو ندارم و میتوانم روی آب راه بروم. حضرت فرمودند: میایستم تا بیایی. یهودی هم آنچه بلد بود، گفت و روی آب آمد و رد شد.
وقتی به امیرالمؤمنین(ع) رسید، گفت: تو چه گفتی که از روی آب رد شدی و فرو نرفتی؟ حضرت فرمودند: تو چه گفتی؟ یهودی گفت: من ذکری دارم که با آن بهراحتی از روی آب راحت رد میشوم. حضرت فرمودند: ذکر تو چیست؟ یهودی گفت: «یا علی» ذکر من است و من با همهٔ وجودم عاشق علی هستم. من میدانم که از اسم علی کار برمیآید، چه برسد به خود علی! من «یا علی» گفتم و رد شدم، تو چه گفتی؟ حضرت فرمودند: من خودم رد شدم و چیزی نگفتم. یهودی گفت: مگر میشود؟! خودت رد شدی و هیچ ذکری هم نگفتی؟! چطور رد شدی؟! حضرت فرمودند: من خودم علی هستم. یهودی روی پای علی(ع) افتاد و گفت: علی جان، من تا حالا تو را ندیده بودم، مرا شیعه کن.
علی(ع) کفر را معالجه میکند؛ یهودیت، مسیحیت و زرتشتیت را معالجه میکند، سفسطهها و وسوسهها را معالجه میکند. خدا یک دوا برای همهٔ بیماریها گذاشته است.
د) سخن گفتن از اهلبیت
چهارمین حقیقتی که عبادت است و پیغمبر(ص) میفرمایند، «وَ ذِكْرُ الْأَئِمَّةِ مِنْ وُلْدِهِ عِبَادَةٌ» هر کسی حرف حسن و حسین مرا بزند، هر کسی حرف امامان بعد از او را تا امام دوازدهم(عج) بزند، عبادت کرده است.
برترین عبادات در منابع اهلسنت
این برای کتابهای ما بود، اما کتابهای دیگران دو مسئله را دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) بهعنوان عبادت مطرح کردهاند که روایاتشان هم روایات با سند است. کتابهایی که من از آنها نقل میکنم، از معتبرترین و درستترین کتابها پیش خودشان است، البته بخشی هم پیش ما معتبر است. آنها دو مسئله را راجعبه ایشان عبادت میدانند.
الف) نظر به امیرالمؤمنین(ع)
کتاب «مستدرک» حاکم نیشابوری از علمای بزرگ معروف اهلسنت، در جلد سوم، صفحهٔ 141 و 142 با سند نقل میکند، یک نظر هم خودش میدهد که آدم خیلی عالمی بوده است.
«قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص) النَّظَرُ إِلَی عَلِی عِبَادَة» نگاه کردن با دقت به وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) عبادت است. شما میدانید که «نظر» بهمعنای نگاه با کمک عقل است؛ یعنی اگر آدم علی(ع) را با دقت عقلی نظر بکند، علی(ع) را علم، عدل، عصمت، عبادت، نماز، روزه و زکات میبیند. همچنین رضایت خدا، بهشت پروردگار و ملائکه را میبیند. وقتی انسان در وجود علی(ع) دقت میکند، همهٔ ارزشها را در او میبیند.
بعد حاکم نیشابوری، صاحب این کتاب چهار جلدی که خیلی هم قطور و بزرگ است، میگوید: «هَذَا حَدیث صَحیح الأسْناد» این حدیث که از طریق راویان ما نقل شده، تمام راویانش راستگو و قابلقبول هستند. این عالم بزرگ که غیرشیعه هم هست، میگوید که این حدیث «النَّظَرُ إِلَی عَلِی عِبَادَة» قطعاً گفتار پیغمبر(ص) است،
ابونعیم اصفهانی از علمای بزرگ اهلسنت در جلد پنجم «حلیةالاولیاء»، صفحهٔ 58؛ هیثمی در جلد نهم «مجمعالزوائد»، صفحهٔ 119؛ محبالدین طبری در جلد دوم کتاب «ریاضالنضرة»، صفحهٔ 219؛ از رسول خدا(ص) نقل کردند که «النَّظَرُ إِلَی عَلِی عِبَادَة».
همچنین کتاب «تاریخ بغداد» در جلد دوم، صفحهٔ 51 با سند از مهمترین راویان اهلسنت نقل میکند؛ روایات بیشتر کتابهای اهلسنت به این راوی، یعنی ابوهریره تکیه دادهاند و از او نقل میکنند. وی میگوید: «رَأَیْتُ مُعَاذَ بْنَ جَبَلٍ یُدِیمُ النَّظَرَ عَلَی ابْنِ اَبِی طَالِبٍ» روزی معاذبنجبل را دیدم که به امیرالمؤمنین(ع) خیره شده است و چشم برنمیدارد؛ به قول ما تهرانیها، پلک نمیزند! به او گفتم: «مَالَکَ تُدِیمُ النَّظَرَ اِلَی عَلِیٍّ کَاَنَّکَ لَمْ تَرَهُ» چه شده که چشمت را از علی برنمیداری؟ انگار اولین بار است که او را دیدهای! مگر علی را تا حالا ندیدهای؟ معاذ گفت: «سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّه یَقُولُ: "النَّظَرُ اِلَی وَجْهِ عَلِیٍّ عِبَادَةٌ"» خودم شنیدم که رسول خدا(ص) فرمودند: نظر به چهرهٔ علی(ع) عبادت است.
-وجوب شناخت امیرالمؤمنین(ع) و اطاعت از او
روایت بعدی طلای 24 عیار است! کتاب «الإصابة» نوشتهٔ ابنحجر عسقلانی، در جلد هشتم، بخش اول، صفحهٔ 183؛ همچنین محبالدین طبری در جلد دوم کتاب «ریاضالنضرة»، صفحهٔ 219 نقل میکنند که خانمی بهنام «معاذهٔ غفاریه» میگوید: «کُنْت أنیساً بِرسولِ اللّه» من معمولاً در سفرها همراه پیغمبر بودم، «أُخرُج مَعَه فِی الْأسْفار، أقُوم عَلَی الْمَرضی وَاُداوِی الْجَرحی» در لشکر پیغمبر(ص) برای معالجهٔ بیماران اقدام میکردم و زخمیها را هم میبستم. «فَدَخَلتُ عَلی رَسولِ اللّهِ بَیتَ عائِشَهَ وعَلِیٌّ خارجٌ مِن عِندِها» روزی به خانهٔ پیغمبر(ص) آمدم، حضرت در اتاق عایشه بود و امیرالمؤمنین(ع) از اتاق بیرون میآمدند؛ مثل اینکه صحبتشان با پیغمبر(ص) تمام شده بود و میرفتند.
وقتی علی(ع) از خانه بیرون رفت، من وارد شدم، «فَسَمِعتُهُ یَقولُ لِعائِشَهَ» پس شنیدم که رسول خدا(ص) به عایشه میگفتند: «إنَّ هذَا أحَبُّ الرِّجالِ إلَیَّ وأکرَمُهُم عَلَیَّ» عایشه، این علی را میبینی؛ همانا او محبوبترین مردان دورهٔ خلقت نزد من است و من هیچکس را بیشتر از علی دوست ندارم. او باارزشترین مرد عالم نزد من است، «فَاعرِفی لِی حَقَّهُ» بر تو واجب میکنم که حق علی را بشناسی. علی واجبالاطاعة است؛ او ولیالله و خلیفه و جانشین بیفاصلهٔ بعد از من است. «وأکرِمی مَثواهُ» جایگاه علی را گرامی بدار! «ثُمَ قَال: النَّظَرُ اِلَی وَجْهِ عَلِیٍّ عِبَادَةٌ» این خانم میگوید که این جمله هم در کلام پیغمبر(ص) بود: عایشه، نگاه کردن به علی(ع) عبادت است.
ب) سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع)
این یک مورد بود، مورد دوم در صفحهٔ 73 کتاب «کنوزالحقایق» تألیف مناوی، از علمای بزرگ اهلسنت است. وی نقل میکند: «ذكرُ عليٍ عبادَةٌ» سخن گفتن از علی(ع) عبادت است.
کتاب «الصواعق المحرقة» که برای ابنحجر عسقلانی است، در صفحهٔ 74 از عایشه نقل میکند که رسول خدا(ص) فرمودهاند: «خَيْرُ إِخْوَانِي عَلِيٌّ» بهترین برادر من، علی(ع) است. «وَ خَيْرُ أَعْمَامِي حَمْزَةُ» بهترین عموی من، حمزه است. «ذكرُ عليٍ عبادَةٌ» سخن گفتن از علیبنابیطالب(ع) هم عبادت است.
کلام پایانی
آمدن به مسجد عبادت است، نماز جماعت عبادتی است که کسی نمیتواند پاداش آن را حساب کند، روزه هم عبادت است؛ یعنی ما امروز در مقدمهٔ کار، سه عبادت کردهایم: آمدن به مسجد، نماز جماعت و روزه. البته امروز چهارمین عبادتمان هم این بود که از امیرالمؤمنین(ع) سخن گفتیم. سخن گفتن از امیرالمؤمنین(ع) و اتصال به او هم، جانِ عبادتِ روزه، جانِ آمدن به مسجد و جانِ نماز جماعت ماست. ما اگر علی(ع) را نداشتیم، کارهای ما «مَیْته» بود و جان نداشت. علی(ع) روح عبادات است.
مسجد امیر/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1394ه.ش./ سخنرانی دوم