روز هشتم چهار شنبه (01-02-1400)
(تهران حسینیه هدایت)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- عطای مقامات الهی در ازای ارزشهای وجودی انسان
- -پذیرفتهنشدن عذر بندگان در قیامت
- -شناخت خود، مقدمۀ دانایی به پروردگار
- عقل، بزرگترین سرمایۀ انسان
- -باارزشترین شاخۀ درخت آفرینش
- -تکلیف عاقل به عبادت رحمان
- -هدفگذاری پروردگار برای بندگان
- -عقل، میوۀ عالم هستی
- -اثرگذاری حرفهای نیکو بر انسان
- -تحول و دگرگونی مرد دزد با شنیدن قرآن
- ارزش وجودی انسان در کلام امیرالمؤمنین(ع)
- -امیرالمؤمنین(ع)، چشمۀ جوشان علم پروردگار
- -حقیقت وجود انسان در عقل، دین و جوانمردی
- ارزش انسان از اشعار بزرگان شعر
- کلام آخر؛ وداع جانسوز زینب(س) با برادر
- -دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله ربّ العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
عطای مقامات الهی در ازای ارزشهای وجودی انسان
-پذیرفتهنشدن عذر بندگان در قیامت
مقامات مهمی برای انسان از سوی خداوند مقرر شده که این مقامات هم بهخاطر ارزشهای وجودیاش و استعداد مهمی است که به او عطا شده است. راه رسیدن به آن مقامات هم از طرف پروردگار مهربان ارائه شده است، هر مقامی که انسان از زندگیاش حذف کند و حرکتی بهسوی آن مقام نداشته باشد، فردای قیامت معذور نخواهد بود. خیلی از افراد میخواهند در قیامت عذر ارائه کنند، ولی به آنها فرمان داده میشود که «لا تَعْتَذِرُوا الْيَوْمَ»(سورهٔ تحریم، آیهٔ 7) در مقام عذرخواهی برنیایید؛ چون عذر کسی را قبول نمیکنند.
-شناخت خود، مقدمۀ دانایی به پروردگار
سلسله مسائلی در قرآن، روایات و حکمتها برای نشاندادن ارزش انسان به انسان بیان شده که لازم است نسبت به آنها دانا و آگاه بشویم. آگاهی به آن مسائل، مقدمهٔ دانایی به پروردگار است؛ چنانکه در حدیث داریم: «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّهُ» کسی که ارزشهای وجودی خودش را بشناسد، خدا را خواهد شناخت. قرآن مجید در آیهٔ 70 سورهٔ مبارکهٔ إسراء میفرماید: «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ» ما بنیآدم را گرامی داشتیم. به چهچیزی گرامی داشتیم؟ به بدن و جسمش گرامی داشتیم؟ همهٔ موجودات زنده این بدن و جسم را دارند؛ حتی قویتر از ما را هم دارند. خیلی از چهارپایان از نظر جسم، قویتر و سنگینتر از ما هستند، وزن بیشتر و هیکل فوقالعادهتری دارند. اگر گرامیداشت به جسم بود، این گرامیداشت باید متوجه آنها میشد. معلوم میشود که جهتگیری «كَرَّمْنا» بهطرف دیگری است.
عقل، بزرگترین سرمایۀ انسان
-باارزشترین شاخۀ درخت آفرینش
در معارف الهی بیان شده که یک علت «كَرَّمْنا»، عقل و نیروی درک و فهم است. حکمای الهی مطلبی دراینزمینه دارند که خیلی باارزش است. آنها میگویند: اگر ما کل جهان و عالم وجود را یک درخت فرض کنیم، تعداد شاخههای این درخت بهاندازهٔ تعداد موجودات آفریدهشده است. باارزشترین شاخهٔ این درخت، شاخهای است که عقل در آن قرار داده شده و آن شاخهٔ وجود انسان است. این خیلی مهم است!
-تکلیف عاقل به عبادت رحمان
عقل سرمایهٔ عجیبی است! امام صادق(ع) وقتی عقل را تعریف کردهاند، اینطور تعریف کرده و کار عقل را بیان کردهاند؛ این سرمایه میتواند در دو مورد بهکار گرفته شود که یکی این است: «الْعَقْلُ مَا عُبِدَ بِهِ الرَّحْمَنُ» دیوانه هیچ تکلیفی ندارد، اما عاقل مکلف به عبادت رحمان است. ما اگر عقل نداشتیم، راحت بودیم و کاری به کار ما نه در دنیا و نه در آخرت نداشتند. سخنی هم از دوزخیان بشنوید که کارگردانان دوزخ و مأموران پروردگار به دوزخیان میگویند: شما را برای اینجا نیافریده بودند و برای جای دیگر آفریده بودند، چه شد که گذرتان به اینجا افتاد؟ پاسخ را ببینید: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ مَا كُنَّا فِي أَصْحَابِ السَّعِيرِ»(سورهٔ ملک، آیهٔ 10) اگر ما در دنیا خردورزی و تعقل داشتیم و از این عقل خدادادی بهره میگرفتیم، پنج دقیقه یا ده دقیقه فکر میکردیم و از عقل کمک میگرفتیم که ما چه کسی هستیم، چه هستیم، کجا بودهایم، به کجا آمدهایم، برای چه آمدهایم و میخواهیم به کجا برویم، حیوانصفت زندگی نمیکردیم.
-هدفگذاری پروردگار برای بندگان
حتماً آنکه ما را خلق کرده، بهوجود آورده و از رحم مادر بهدنیا آورده، برای ما هدفی داشته است، نه برای خودش. هیچوقت نمیشود گفت هدف خدا این بود؛ خدا به هدف نیاز ندارد. هیچوقت نباید کلمهٔ هدف را متوجه پروردگار کرد. او هدفی برای خودش نداشته است؛ مثلاً در قرآن مجید میفرماید: «مَا أُرِيدُ مِنْهُمْ مِنْ رِزْقٍ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 57) من یکذره روزی از شما نمیخواهم. من نیازی ندارم که همگی کاری بکنید، زحمت بکشید و انبار رزقی را پر بکنید؛ بعد هم روی در آن بنویسید: «وقف کبریا، برای خداست، خدا بخورد». «وَ ما أُرِيدُ أَنْ يُطْعِمُونِ» من طعامی هم از شما نمیخواهم. اگر بخواهید مرا نسبت به رزق حساب بکنید، «إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّةِ الْمَتِينُ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 58) من خودم بسیار روزیدهنده هستم. من به رزق نیازی ندارم، به شما هم نیاز ندارم و هدفی هم برای خودم ندارم؛ اما برای شما هدفگذاری کردهام. شما را در دنیا آوردهام، یک هدف که برای شما قرار دادهام، این است: «لِتَعْلَمُوا» برای اینکه بدانید، عالم و دانا بشوید. یک هدفی که برای شما گذاشتهام، عبادت و تکالیف است. هدف دیگری که برای شما گذاشتهام، حرکت بهسوی من است. این هدفها به شما مربوط است، نه به من. من نیازی ندارم!
-عقل، میوۀ عالم هستی
اگر ما دوزخیان ده دقیقه دربارهٔ خودمان در دنیا فکر میکردیم که آیا ما هم با گوسفندها، شترها و گاوها مساوی هستیم؟ وظیفهٔ ما پُر کردن شکم، اِعمال غریزهٔ جنسی، بهدنبال آب و علف دویدن، استراحت، مُردن در پایان جادهٔ عمر و بعد هم هیچ و پوچ! بعد از مردن هم برای ما خبری نیست. اگر فکر میکردیم که ما به این هدف آفریده نشدهایم، جایگاه ما با گوسفند، گاو، شتر، پرندگان، چرندگان، ماهیان دریا و درختان فرق میکند. ما شاخهٔ عالَم هستی هستیم که میوهٔ عالم هستی، یعنی عقل در شاخهٔ وجود ما نهاده شده است و گرامیداشتهٔ به عقل هستیم.
-اثرگذاری حرفهای نیکو بر انسان
دوزخیان به مأموران خدا میگویند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ» اگر ما حداقل دربارهٔ خودمان فکر و تعقل میکردیم، یعنی مینشستیم و ارزیابی میکردیم که قیمت من با گوسفند یکی است؟ چون عقل دارم، میفهمیدم نه! بهخاطر عقلم هم مکلف هستم و قرآن فرمود: «وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلّا لِيَعْبُدُونِ»(سورهٔ ذاریات، آیهٔ 56). اگر من در دنیا تعقل میکردم و اهل خدا میشدم؛ یا اینکه حالا عقل را در دنیا بهکار نگرفتیم، حداقل حرفهای مثبت و حکمتآمیز و مطالب آسمانی را از زبان انبیا و ائمه (اگر در زمان آنها بودیم) یا از زبان عالمان ربانی شهر، دِه و بخشمان میشنیدیم؛ میشنیدیم که ما وظیفه داریم؛ میشنیدیم که حقوقی برای خودمان، مردم، پدر و مادر، زن و بچه و آب و خاک داریم؛ حقوقی هم برای خدا و انبیا داریم. اگر فقط میشنیدیم، بالاخره شنیدن حرفهای خوب در ما اثر میگذاشت.
-تحول و دگرگونی مرد دزد با شنیدن قرآن
آیا ما کمتر از یک دزد در دنیا نبودیم که در اوج طرح دزدیِ شبانه، بدون اینکه بداند یک نفر در یکی از این خانهها بیدار است، اهل نماز شب، اهل حال و گریه است، در مسیر پشتبام به پشتبام برای رسیدن به خانهای که در نظر داشت از آن بدزدد، این آیه را در سکوت شب شنید که آن اهل خدا با حال خاصی میخواند: «أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَنْ تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِ اللَّهِ»(سورهٔ حدید، آیهٔ 16) آیا وقتش نشده که دل برای خدا فروتن شود؟ روی پشتبام نشست و گفت: خدایا با من هستی؟ چرا وقتش شده است. این دزد توبه کرد، بعد هم عالم و عارف شد. وقتی اسمش را در تمام کتابهای تقریباً رجالی مینویسند، از او بهعنوان عارف عالمی که صدها جوان و انسان را طی سی سال برای خدا تربیت مؤثر کرد. در یک لحظه فکر کرد و گفت: خدایا با من هستی؟ وقتش شده که دلم در برابر تو فروتن بشود. دوزخیان میگویند: ما هم در دنیا فکر نکردیم و هم نرفتیم که بشنویم. بالاخره شنیدن حرفهای خوب از آدمهای خوب اثر دارد؛ حتی از آدمهای بد هم اثر دارد. آدمهای بد هم حرفهایی در پشیمانیهای آخر عمرشان دارند که حرفهای قابلتوجه، عبرت و درس است. اگر آیه میگوید «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا»، این گرامیداشت به عقل است، نه به بدن.
ارزش وجودی انسان در کلام امیرالمؤمنین(ع)
-امیرالمؤمنین(ع)، چشمۀ جوشان علم پروردگار
حالا ارزش خودمان را از قول امیرالمؤمنین(ع) هم بشنویم. همهٔ ما یقین داریم که امیرالمؤمنین(ع) چشمهٔ جوشان علم پروردگار مهربان عالم است و هرچه میگوید، از آن ناحیه میگوید، نه از ناحیهٔ دنیا. اگر آدمی بود که از ناحیهٔ دنیا حرف میزد، باید به مدرسه میفرستادند؛ البته مکه هم اصلاً مدرسه نداشت. خود حضرت میگویند: در شهر مکه، نه یک نفر بود که نوشتن بلد باشد و نه یک نفر بود که خواندن بلد باشد. وقتی هم هجرت کردند و به شهر مدینه آمدند، آنجا هم مدرسه و مکتب نداشت. 21-22 ساله بودند که ازدواج کردند و بالای پنجاه جنگ هم شرکت کردند؛ ولی میبینید که اقیانوساقیانوس معارف از خودشان به یادگار گذاشتهاند. «نهجالبلاغه» یکی از آنهاست، نُه برابر نهجالبلاغه هم حرف دارند که چاپ کردهاند. اگر این کتابها را کنار همدیگر بگذارید، ده جلد هفتصدصفحهای میشود. در حقیقت، امیرالمؤمنین(ع) هفتهزار صفحه نامه و سخنرانی دارند که قویترین ادیبان عرب هم نمیتواند یک نامه یا سخنرانیاش را از خود بروز بدهند. یازدههزارتا هم کلمات قصار دارند که پانصد سال پیش، عالم بزرگ شیعه، مرحوم آقا جمال خوانساری (بعضیها میگویند کم از شیخ بهائی نبود، بعضیها هم میگویند از شیخ بالاتر بود) این یازدههزار کلمات قصار را در شش جلد توضیح داده است.
این علم علی(ع) است. حالا قرآن مجید میگوید: وقتی شما بهتدریج پیر میشوید، دانشتان را از دست میدهید و همهٔ خواندههایتان از یادتان میرود. اطبا هم میگویند که شما اگر زمین بخوری و ضربه کوچک مغزی به تو وارد شود، همهٔ معلوماتت از دست میرود و دیگر هیچچیزی یادت نمیآید؛ حتی عزیزانت هم وقتی جلوی تو مینشینند و از تو میپرسند من چه کسی هستم، شخص دیگری را میگوید و نمیگوید تو پسر من هستی. درحالیکه شمشیر ابنملجم استخوان را شکافت، مغز را که محل کل معلومات، هوش و حافظه است، شکافت و پر از خون شد؛ اما علی(ع) یک کلمه از علمش را یادش نرفت. وصیت شب بیستویکم حضرت را ببینید، عین روز سلامتشان است.
-حقیقت وجود انسان در عقل، دین و جوانمردی
ایشان این نظر را دربارهٔ ما انسانها دادهاند و فرمودهاند: «أَصْلُ اَلْإِنْسَانِ لُبُّهُ وَ عَقْلُهُ وَ دِينُهُ وَ مُرُوَّتُهُ» بدن و جسم تو، ریشهٔ تو نیست؛ بلکه حقیقت وجود تو، مغز و خِرد توست. همچنین پایبند تو که نگذارد در خطر بیفتی، دینت و جوانمردیات است. اگر آدم دیندار و جوانمردی باشی، در چاه و چاله نمیافتی و به خطر دچار نمیشوی. این عظمت و ارزش انسان است.
ارزش انسان از اشعار بزرگان شعر
دو سه خط شعر هم دربارهٔ عظمت خودمان بخوانیم؛ خودمان، یعنی ما انسانها. این شعر اول معنی دارد، به ظاهرش کاری نداشته باشید. به مصراع دوم آن بیشتر نگاه کنید:
باده در جوشش، گدای جوش ماست ××××××× چرخ در گردش، گدای هوش ماست
انگوری که در خمره میریزند و شروع به جوشیدن میکند، اول به شراب تبدیل میشود. اگر درِ خمره را باز نکنند و بیرون نیاورند، بعد از مدتی به یک آشامیدنی قیمتی بهنام سرکه تبدیل میشود. خدا یک جوششی هم به تو داده که عقل، فطرت و باطن قلب است.
باده در جوشش، گدای جوش ماست ××××××× چرخ در گردش، گدای هوش ماست
مگر ظاهر عقل ما چقدر وزن دارد؟ شما مغز گوسفند را دیدهاید، وزن و حجم مغز ما هم همان حدود است؛ ولی توانسته اینهمه علم بهدست بیاورد و روی زمین بنشیند و تا پانصد ششصد میلیون سال نوری، اعماق آسمانها را با دوربینهای نجومی نگاه بکند. شاعر میگوید:
ای خسته درون تو نهالی است ×××××××× کهاز هستیِ آن تو را کمالی است
ای سایهنشین هر درختی ×××××××× بنشین به کنار خویش لَختی
اینهمه کنار دیوارها، درختها، آبها و ساحلها نشستهای، ده دقیقه هم کنار درخت وجود خودت بنشین و ببین که اگر رشد این درخت را متوقف نکنند، تا کجا میرود و چه میوههایی میدهد. اینهمه کتابهای علمی میوهٔ همین درخت است. یک آخوند ما، مثل علامه حلی که در سیزدهسالگی مجتهد جامعالشرایط بود، اما نمیشد از او تقلید بکنند؛ چون از شرایط مرجعیت تکلیف است و دو سال به تکلیف او مانده بود. 84 سال هم عمر کرد و کتابهای زیادی بدون کمک گرفتن نوشت. آن زمان هیچچیز دیگری غیر از قلم و کاغذ نبود. الآن آدم پای کامپیوتر مینشیند و دکمه میزند، دوهزار ورق علم میآید که از روی آن مینویسد. این هنر نیست! ایشان بدون کمک ابزار و انسان در دوران عمرش، 532 جلد کتاب علمی نوشت. این تمدن میوهٔ این درخت است، البته اگر بیدینی در آن نباشد.
شاعر دیگری هم میگوید:
سالها دل طلب جام جم از ما میکرد ×××××××××× آنچه خود داشت، ز بیگانه تمنا میکرد
بیدلی در همه احوال خدا با او بود ××××××× او نمیدیدش و از دور خدایا میکرد
تمام این ارزشها در این متن جمع است که «الإنْسانُ بُنْيانُ اللّهِ» انسان ساختمان بسیار پرارزش خداست که عقل و خرد، فطرت و قلب از عناصر این ساختمان است. «مَلْعُونٌ مَنْ هَدَمَ بُنْيانَهُ» کسی که این ساختمان را ویران کند، به لعنت خدا گرفتار میشود. کلنگی هم که این ساختمان را ویران میکند، معصیت است و آنچه که این ساختمان خرابشده را بازسازی و دوباره نو میکند، توبه است.
کلام آخر؛ وداع جانسوز زینب(س) با برادر
«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ اَلسَّلامُ، عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُ اللهِ وَ بَرَکاتُهُ، السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، السَّلامُ عَلَيْكَ مِصباحُ الْهُدی، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا رَحْمَة اللهِ الْواسِعَة، السَّلامُ عَلَيْكَ یَا بَابَ الْنِجٰاةِ الْأمة».
وقتی صدایش را میان خیمهها شنیدند که میگفت: «عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَامُ» خانمها، خواهرها و دخترها! خداحافظ شما باشد. خانمها، دخترها و خواهرها روی هم 84 نفر بودند. خانمهای اصحاب، اهلبیت و بچهها، همهٔ 84 تا با پای برهنه بیرون ریختند و دور ابیعبدالله(ع) حلقه زدند. حضرت یک وداع عمومی با همهٔ زنان اصحاب کرد، یک وداع هم با اهلبیت کرد و یک وداع هم جداگانه با خواهر کرد. میگویند خواهر برادر را در آغوش گرفت؛ اما نه! ابیعبدالله(ع) بغل باز کردند، سر خواهر را روی شانه گذاشتند. سرش روی شانهٔ ابیعبدالله(ع) است. این زبان حالش است که میگوید: حالا که میخواهی بروی برادر!
دعا کن که زینب بمیرد ××××××××××× نباشد که بعد از تو ماتم بگیرد
برادر به قربان خُلقِ نکویت ××××××××× اجازه بده تا ببوسم گلویت
آنهایی که به کربلا رفتهاند، زمین آنجا قبل از این ساختوسازها، از خیمهها تا میدان، خیلی پَست و بلند بود. وقتی خداحافظی حضرت با زینب تمام شد، آرام حرکت کردند؛ اما یک بار از روی زین بلند شدند و پشتسرشان را نگاه کردند، دیدند خواهر نیست! به این زودی نباید به چادرها رفته باشد! برگشتند و دیدند که زینب(س) روی زمین غش کرده است. حضرت پیاده شدند. میگویند روی صورت غشکرده آب بپاشید تا چشمش را باز کند. آب نبود، سر خواهر را روی دامن گذاشتند و خم شدند، اشک چشمشان روی صورت خواهر ریخت و چشمش را باز کرد. امام فرمودند: عزیزدلم صبر کن! زینب(س) گفت: حسین من، یعنی میگویی تو را قطعهقطعه کنند، من صبر کنم؟!
-دعای پایانی
خدایا! تمام دعاهای خوبان عالم را از زمان آدم(ع) تا الآن، در حق ما، زن و بچهها، نسل ما، مردم این مملکت و همهٔ شیعیان مستجاب کن.
خدایا! دعاهای امام زمان(عج) را در حق ما بپذیر؛ فرج وجود مقدسش را نزدیک کن؛ چشم ناقابل ما را به جمالش روشن کن.
خدایا! تمام گذشتگان ما، مخصوصاً شهدا را غریق رحمت فرما.
خدایا! ما را از تمام منافع ماه رمضان بهرهمند گردان.
خدایا! ما را از فیوضات رمضان محروم مفرما.
تهران/ حسینیهٔ هدایت/ ماه مبارک رمضان/ بهار 1400ه.ش./ سخنرانی هشتم