لطفا منتظر باشید

جلسه پنجم یکشنبه (29-1-1400)

(تهران حسینیه همدانی‌ها)
رمضان1442 ه.ق - فروردین1400 ه.ش
20.51 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

ضرورت شناخت نعمت‌ها

شناخت نعمت‌های الهی اگرچه به‌طور مشروح و مفصّل نباشد و فقط وجود نعمت‌ها را بشناسیم، بر ما لازم است؛ همچنین جای هزینه کردن نعمت‌ها را هم باید بشناسیم و نباید جاهل به نعمت‌ها و جایگاه هزینۀاش باشیم. البته آنهایی که نمی‌شناسند، باید مانند حیوان زندگی کنند؛ چون حیوانات قدرت شناخت نسبت به نعمت‌های حق را ندارند و جای هزینه‌اش را هم نمی‌دانند. وقتی گلهٔ گوسفندی از کنار مزرعه‌ای عبور می‌کند، فقط می‌خورد؛ این را نمی‌داند که برای چه کسی است یا چه کسی خلق کرده یا کجا باید هزینه شود. 

این نعمت‌شناسی و جای هزینۀ نعمت، انسان را در مسیر حرکت به‌سوی انسانیت و اخلاق انسانی کمک می‌کند. این نعمت‌ها بعد از شناخت و فهمِ جای هزینه‌اش، به انسان قدرت می‌دهد که مسافر الی‌الله شود و هر کسی هم می‌تواند هر دو مسئله را در حد خودش بشناسد و سالک الی‌الله شود. 

گر شبی در خانۀ جانانه مهمانت کنند ×××××××× گول نعمت را مخور، مشغول صاحب‌خانه باش

 

انسان، موجودی ناشناخته

این سه علمِ «نعمت»، «مُنعم و نعمت‌دهنده» و «عمل صالح» که یعنی انرژی گرفته‌شده از نعمت را خوب و درست مصرف و هزینه کنم، درچه کتابی است که به‌سراغش بروم؟

این سه علم در قرآن و روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است و جای دیگری نیست. این حرف‌ها در کتاب‌های خارجی‌ها نیست. ویل‌دورانت آمریکایی کتابی به‌نام «تاریخ تمدن» دارد که چندهزار صفحه است و خیلی زحمت کشیده تا این تاریخ را نوشته است؛ اما یک کلمه از این سه موضوع در کتابش نیست. کتاب‌های دیگرشان هم همین‌طور است. اگر هم نعمت‌ها را در کتاب‌هایشان بررسی کرده‌اند، به‌عنوان نعمت بررسی نکرده‌اند؛ مثلاً نوشته‌اند که خاک در هر سانتی‌متر مربع چه‌چیزی دارد یا روییدنی‌ها چه ویتامین‌هایی دارند. یک کلمه به‌عنوان اینکه مُنعم کیست، این نعمت است و کجا باید هزینه کرد، ندارند.

کتابی در پاریس نوشته شده، من این کتاب را همان‌وقتی که ترجمه شد، شاید شصت سال پیش و در جوانی‌ام خریدم. نویسنده‌اش آدم بسیار دانشمندی بود که برندۀ جایزه نوبل هم شد. آدم باانصافی هم بود. این دانشمند «کارِل» نام داشت و اسم کتابش هم «انسان، موجود ناشناخته» بود. هنوز هم عظمت و ارزش انسان شناخته نشده است؛ دلیل هم دارم. این روایت، قدسی است؛ پروردگار می‌فرماید: «اَلإنسانُ سِرّی وَ أنا سِرُّه» انسان راز من است و من هم راز انسان هستم. این برای من هنوز هم روشن نشده و نمی‌دانم یعنی چه! انسان سرّ است و سرّ من است، نه سرّ این عالم خلقت؛ من هم سرّ انسان هستم. من در کتابی از یک دانشمند حکیم و الهی دیدم که می‌گوید: انسان تا روزگار من که همین سی‌چهل سال پیش بود، مورد بحث هفت‌میلیون مسئله است. این انسان است! ولی در همین کتابِ «انسان، موجود ناشناخته» که خلقت انسان را توضیح می‌دهد، هیچ جای آن ندارد که تو نعمت‌الله هستی؛ اینهایی هم که در اختیار توست، نعمت‌الله و راه هزینه‌کردنش هم این است. آنها این علم را بلد نیستند و نمی‌دانند.

 

سفرۀ نعمت‌های پروردگار برای انسان

حالا به‌سراغ قرآن برویم که خدا چندجور نعمت برای ما انسان‌ها قرار داده است. میلیاردها موجود زندۀ دیگر هم در عالم هست؛ ولی آیات خطاب به ماست که من برای شما چه نعمت‌هایی قرار داده‌ام.

 

-نعمت‌های ظاهری

خدا در قرآن می‌فرماید: «وَأَسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظَاهِرَةً وَبَاطِنَةً»(سورۀ لقمان، آیۀ 20) من سفرۀ نعمت آشکار را که همین مجموعه نعمت‌های مادی است، به تناسب نیاز شما کامل کرده‌ام. هرچه بدنتان احتیاج داشته است، برایتان قرار داده‌ام؛ «مِنْ كُلِّ مَا سَأَلْتُمُوهُ»(سورۀ ابراهیم، آیۀ 34) .

 

-نعمت‌های باطنی

یک نوع نعمت هم نعمت باطنی است؛ خِرَد، لبّ و عقل، روح و باطن قلب است. ظاهر قلب که قطعه‌ای گوشتِ صنوبری‌شکل است، امام صادق(ع) دربارهٔ باطن قلب می‌فرمایند: باطن قلب، حرم‌الله است. این خیلی حرف است! خدا یک حرم در شهر مکه، یک حرم در بیت‌المقدس و یک حرم هم در باطن ما دارد. وجود انبیا، ائمه و قرآن مجید، نعمت‌های باطنی پروردگار مهربان عالم است. 

 

حقیقت معنایی شکر نعمت

حالا این نعمت‌ها را کجا باید خرج کرد؟ قرآن می‌فرماید: «كُلُوا مِنْ طَيِّبَاتِ مَا رَزَقْنَاكُمْ وَاشْكُرُوا لِلَّهِ»(سورۀ بقره، آیۀ 172) هرچه از این خوراکی‌ها به شما عنایت کردم، مصرف و شکر کنید. 

شکر یعنی چه؟ یعنی بخورید، دست‌هایتان را بلند کنید و بگویید «اَلْحَمْدُ لِلّهِ رَبّ الْعٰالَمِین»؟! خود قرآن آن شکر واقعی را بیان می‌کند و می‌فرماید که شکر به چه معناست: «اعْمَلُوا آلَ دَاوُدَ شُکراً»(سورۀ سبا، آیۀ 13). «اعْمَلُوا» عمل کنید؛ برای چه عمل کنید؟ «شُکراً» این کلمه که از نظر ادبی، مفعول است (پنج مفعول در عربی داریم) و «شُکراً» جزء «مفعول لِاَجله» است. عمل کنید برای اینکه شکر من به وسیلۀ شما به‌جا آورده شود. در واقع، نمازی که می‌خوانید، روزه‌ای که می‌گیرید، عبادتی که می‌کنید، کمک مالی‌ که به مردم مستحق می‌کنید یا بدهی یک بدهکار را می‌پردازید، همگی شکر است. این متن قرآن است. شکر یعنی عمل؛ یعنی نیروهایی که از این نعمت‌ها می‌گیرید و در بدن شما ذخیره می‌شود، این نیرو را خرج عمل برای من کنید. این دو نعمت و راه هزینه‌شدن.

 

یاد پرودگار نعمت‌بخش

علاوه‌بر اینها، مُنعم را هم یادتان باشد: «اذكُروا نِعمَتِيَ الَّتي أَنعَمتُ عَلَيكُم»(سورهٔ بقره، آیهٔ 40) به‌یاد داشته باشید که من این نعمت‌ها را به شما داده‌ام و برای کس دیگری نیست. خدا در قرآن می‌فرماید: «لَنْ يَخْلُقُوا ذُبَابًا وَلَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ»(سورۀ حج، آیۀ 73) اگر جهانیان جمع شوند و بخواهند یک پشه درست کنند، امکان ندارد. حالا به یک پرندۀ خیلی کوچک مَثَل زده که خیلی هم برای مردم ارزش ندارد و گاهی هم با سم‌پاشی نابودشان می‌کنند.

 

شناخت هدف منعم از عطای نعمت‌ها

حالا به‌سراغ خوراکی‌ها برویم؛ چه کسی می‌تواند یک برگ ریحان، تربچه، برگ تره، برگ نعنا، دانۀ گندم، دانۀ عدس یا دانۀ نخود بسازد؟ هیچ‌کس نمی‌تواند! پس وقتی کنار نعمت‌های من قرار گرفتی، مُنعم را هم ببین؛ هدف منعم را هم از پرداخت نعمت ببین؛ جای هزینه‌کردن نعمت را هم بلد باش و بدان که کجا هزینه کنی.

 

-بندگی به‌اندازۀ ارزش نعمت‌های الهی

عباد ویژۀ الهی به حضرت حق می‌گفتند: ما را از مصرف‌کردن نعمت‌هایت ببخش؛ برای اینکه به اندازۀ ارزش نعمت‌هایت برای تو بندگی نکرده‌ایم. خیلی‌هایشان هم چیز زیادی گیرشان نمی‌آمد و خیلی مختصر و محدود بود. خیلی وقت پیش شخصی به من اصرار کرد که روزی برای ناهار به خانۀ ما بیا؛ به او گفتم: هر روزی که بگویی، می‌آیم. گفت: پنجشنبۀ همین هفته بیا. با شوق زیادی رفتم.

البته ما به یک رودربایستی‌هایی عادت کرده‌ایم که اصلاً جا ندارد! در این رودربایستی‌ها می‌گویم آبرویم می‌رود؛ من اگر چنین سفره‌ای برای مهمان‌ها نیندازم، آبرویم می‌رود؛ من اگر چنین عروسی‌ای برای بچه‌ام نگیرم، آبرویم می‌رود؛ من اگر چنین عقدکنانی برای دخترم نگیرم، آبرویم می‌رود. من آن هفته عروسی پسرعمه‌ام بودم، دیگر نمی‌توانم این پیراهن هشت نه میلیون تومانی را بپوشم؛ چون خیلی از مهمان‌هایی که در آن مهمانی بودند، این پیراهنم را می‌بینند و من رودربایستی دارم. حتماً باید شوهرم یک پیراهن ده میلیونی برای این هفته بخرد. یک رودربایستی‌هایی که صددرصد فرهنگ ابلیس و وسوسه است و حقیقت نیست. 

من پنجشنبه رفتم. بدون رودربایستی و اینکه حالت شرمندگی و خجالت داشته باشد، سفره را پهن کرد. دو تا نان تافتون که معلوم بود برای دیروز است و نرم نبود، با کاسه‌ای آب سر سفره گذاشت و گفت: روزیِ امروز من و تو همین است؛ بیشتر از این به من نداد که سر سفره بیاورم. من به دادۀ او خوش هستم، تو هم اگر دلت می‌خواهد، به دادۀ او خوش باش؛ اما اگر دوست نداری، نخور و به خانه‌تان برو و ناهار بخور. اینها چه عباد صافی بودند! 

 

-رضایت ابی‌نیزر از رزق اندک

روزی امیرالمؤمنین(ع) سر مزرعه آمد. یک کشاورز ایرانی به نام ابی‌نیزر برایش کار می‌کرد. وقتی‌ به امیرالمؤمنین(ع) برخورد، خیلی مورد محبت حضرت قرار گرفت و حضرت در همان برخورد اول به او فرمودند: برای من کار کشاورزی می‌کنی؟ گفت: بله. فرمودند: بلد هستی؟ گفت: بله کاملاً بلد هستم. حضرت فرمودند: خانه‌ات کجاست؟ گفت: من زن و یک پسر کوچک دارم، ولی جایی ندارم؛ چون پولی نداشتم که جایی را اجاره کنم یا بخرم و سرِ زمین یا در پیاده‌رو می‌خوابیم. علی جان! زندگی می‌گردد، ما هم از خدا راضی هستیم. خدا این‌قدر برای من رقم زده است. امام فرمودند: من یک اتاق اضافه دارم، زن و بچه‌ات را آنجا بیاور. به خانۀ امیرالمؤمنین(ع) آمد؛ نمی‌توانست اجاره بدهد و حضرت هم اجاره نمی‌گرفت. 

 

-کرامت و روحیۀ الهی در جامعه

حالا که اصناف تعطیل هستند و درآمد مردم خیلی پایین آمده است، اگر مردم ایران یک بار دیگر در همۀ کشور محبت کنند، برای خدا معامله کنند و به مستأجرها بگویند حالا که درآمد نداری، نمی‌خواهد کرایۀ هفت هشت ماه آینده‌ات را بدهی؛ این مواصات، ایثار، محبت، کرامت و آقایی چقدر خوب است!

من این مطلب را پارسال گفتم و وقتی از تلویزیون پخش شد، یک نفر از زنجان به من زنگ زد و گفت: من قبلاً تهران بودم و یک خانه در خیابان امیریه داشتم؛ اما اکنون همۀ زندگی‌ام را به زنجان بردم. با این حرف‌هایی که شما زدی، من دیدم وظیفه‌ام است؛ خانه‌ام خالی است و کلیدش هم فلان جاست. به کسی که نمی‌تواند کرایهٔ خانه بدهد و بیرونش می‌کنند، بگو اثاث‌هایش را جمع کند و تا وقتی که نمی‌تواند اجاره بدهد، در این خانه بنشیند. این ارزش، بزرگواری، کرامت و روحیۀ الهی است. 

شما می‌دانید که پروردگار عالم، 99 درصد نعمت‌هایش را مجانی هزینۀ موجودات زنده می‌کند و ما به‌خاطر ادارۀ امور زندگی‌مان نعمت‌ها را پولی کرده‌ایم! البته چاره‌ای هم نداشتیم. نخود و لوبیا می‌خواهی، این‌قدر قیمتش است؛ شیر می‌خواهی، یک شیشه‌اش این‌قدر قیمت دارد. ما چاره‌ای نداشتیم؛ وگرنه چیزی که دست مستقیم پروردگار است، مفت است. شما در 24 ساعت باید هفتصد لیتر هوا تنفس کنی؛ اگر بخواهی اکسیژن و اَزُت مخلوط را از کارخانۀ سازنده بخری، در 24 ساعت چقدر می‌شود و بعد هم چه کار باید بکنی؟ یعنی باید کنار بینی‌ات بگذاری، بعد هم مخزن اکسیژن را روی کولَت بگذاری و به اداره بروی یا سوار هواپیما بشوی؟! اینها نعمت است، اما ما غافل هستیم. اگر باران لیتری بود، لیتری چند می‌شد؟ اگر به کل کشاورزها می‌گفتند باران لیتری است، با چه پولی؟ 

افطاری دادن به مردمی که مشکل مالی دارند، بسیار عالی است! افطار مؤمنانه، مهدوی و علوی، عالی است؛ ولی از کسی‌ که نمی‌تواند اجاره خانه بدهد، اجاره نگیر یا تخفیف بده. مگر کل روزی تو و زن و بچه‌ات به این اجاره بستگی دارد؟ حالا یکی وضعش خیلی خوب است، ماهی پنج میلیون اجاره می‌دهد و به جایی هم بر نمی‌خورد؛ ولی کسی که ندارد و شرمندهٰ زن و بچه‌اش است، دلهره دارد که نکند صاحب‌خانه شکایت کند و او را با زن و بچه در پیاده‌رو بیندازد. این کرامت، ارزش اخلاقی و روحی خیلی مهم است. 

 

-مرده باد بندۀ شکم!

حضرت فرمودند: خانم و بچه‌ات را به خانۀ من بیاور. حالا من نمی‌دانم اسمش را چه بگذاریم و بگوییم عنایت‌الله بوده یا شانس و اقبال! آدم نمی‌داند بعضی از نعمت‌ها، مثل نعمت مستأجرشدن در خانۀ امیرالمؤمنین(ع) و اجاره‌ندادن را چطوری تعریف کند. ابی‌نیزر پیش امیرالمؤمنین(ع) بود تا وقتی که حضرت شهید شد. بچه‌اش کنار امیرالمؤمنین(ع)، حضرت حسن(ع)، حضرت حسین(ع) و قمر‌بنی‌هاشم(ع) بزرگ شد و 25-26 ساله شد. من هر وقت به حرم حضرت سیدالشهدا(ع) می‌روم، سر قبر 72 تن هم می‌روم و اسمش را از روی تابلو می‌خوانم. این بچه جزء شهدای کربلاست.

یک روز امیرالمؤمنین(ع) سر مزرعه آمدند و فرمودند: ابی‌نیزر، ناهار چه داری؟ گفت: پریروز چند تا کدو رسیده بود که چیدم؛ اما نخورده‌ام و یک‌خرده پژمرده شده است. فرمودند: درست کن تا با هم بخوریم. امیرالمؤمنین(ع) چه رودربایستی در کنار نعمت‌الله دارد که امروز دو سه تا کدوی پژمرده است و ابی‌نیزر چه رودربایستی دارد که ای داد، آبرویم پیش علی می‌رود. من دو تا کدوی پژمردهٔ آب‌پز از این مزرعه پیش امیرالمؤمنین(ع) ببرم؟! نه علی(ع) رودربایستی دارد و نه تربیت‌شدهٔ علی(ع). حضرت نشست و چند لقمه از آن کدوی آب‌پز را با نان جو خورد، بعد دستی به شکمش گذاشت و گفت: مرده باد بندۀ شکم!

 

-پرهیز از زیاده‌روی، رسم عباد پروردگار

از هیچ چیز رودربایستی نکن؛ نه از شکمت، نه از مهمانی‌ها، نه از رفت‌وآمدها، نه از اینکه مهمانی دعوت کرده‌ای و آن روز غیر از دو تا نان تافتون و یک ظرف آب بیشتر نداشتی. این شخص خیلی آزادانه گفت: اگر خوشت می‌آید، بخور. روزیِ امروز من از جانب محبوب و منعم من همین بوده است؛ اگر بیشتر داشتم، یک‌خُرده پنیر یا یک ظرف ماست هم می‌خریدم و می‌آوردم. حالا می‌خوری یا نمی‌خوری؟ گفتم: به‌اندازه‌ای می‌خورم که سیر بشوم؛ چون هم آب و هم این نان نعمت‌الله است، تو هم عبدالله هستی. الآن من کنار سه حقیقت قرار گرفته‌ام: این نان و آب که نعمت‌الله هستند و تو هم عبدالله هستی. حالا چه غذایی پاک‌تر از این گیر بیاوریم و بخوریم! به شما هم قول می‌دهم که وقتی به خانه برگشتم، هیچ‌چیزی نخوردم؛ چون سیر شده بودم.

 

عشق بنده به منعم در هر حالی

اول اینکه، نعمت را بشناسم و بدانم همین یک نان خالی یا یک لیوان آب، باعث ادامۀ حیات من است. از فردا عادت کنیم که نعمت‌ها، هم مادی و هم معنوی را بزرگ ببینیم؛ دوم اینکه، نعمت را بزرگ ببینیم؛ سوم، جای هزینه‌اش را بشناسم؛ دیگر اینکه، «اَللّهُ اَکْبرُ کَبیراً» منعم را بزرگ ببینیم و بزرگ بدانیم. ما هفده رکعت نماز در این 24 ساعت می‌خوانیم که اول هر نمازی «تکبیرة الإحرام»، «الله اکبر» است؛ یعنی بزرگ‌تر، عظیم‌تر، کریم‌تر و رحیم‌تر از او وجود ندارد و نیست. یک مقدار هم که عرفان‌مسلک بشویم، اگر نان و ماست هم برای ناهار به ما داد یا نان و آبگوشت کم‌رمق برای شب به ما داد، اگر در سال دو دست لباس به ما داد که گران هم نبود، بگویم منعم من عشقش کشیده که مرا در این عبای ارزان ببیند. اگر عشقش کشیده بود که من هم عبای دومیلیون تومانی بیندازم، برایم فراهم می‌کرد. عشقش کشیده که سفرۀ غذایم همین باشد. عشقش کشیده که روزه بگیرم، نماز بخوانم، عاشق علی(ع)، ابی‌عبدالله(ع) و هستی باشم.

به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست ××××××× عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست

حتی به لباس کهنه یا یک سفرۀ مختصر، عاشقم بر همه عالم.

به غنیمت شِمُر ای دوست، دَم عیسی صبح ×××××××× تا دلِ مُرده مگر زنده کنی، که‌این دم از اوست

نه فلک راست مُسلّم، نه ملک را حاصل ××××××××× آنچه در سرّ سُویدای بنی‌آدم از اوست

غم و شادی برِ عارف چه تفاوت دارد ×××××××× ساقیا باده بده، شادی آن که‌این غم از اوست

سعدیا! گر بِکَند سیل فنا خانهٔ عمر ××××××× دل قوی دار که بنیاد بقا محکم از اوست 

 

امیرالمؤمنین(ع)، از نعمت‌های باطنی

یک نعمت، نعمت‌های مادی است و یک نعمت هم، نعمت‌های باطنی است. امیرالمؤمنین(ع)یکی از نعمت‌های باطنی است. حالا خودش نیست تا ما از وجود ظاهرش استفاده کنیم؛ اما «نهج‌البلاغه»‌، روایات، راهنمایی‌ها و دلالت‌هایش هست. آن‌وقتی که خودش هم بود، برای مردمِ زمانش نعمت عجیبی بود؛ اگرچه قدرش را نشناختند. خود حضرت می‌فرمایند: از بس به من غصه و رنج دادید، قلب مرا مثل نمکِ در آب، آب کردید.

مرد عربی آمد و گفت: علی جان! من سه بیماری بدنی، مالی و فکری دارم. من مریض هستم، دستم هم تهی است و نادان هم هستم. حضرت فرمودند: برای بیماری بدنت به دکتر، برای تهی‌دستی‌ات هم به یک کریم و برای رفع نادانی هم به یک علیم و دانا مراجعه کن. مرد گفت: چرا به من می‌گویی که پیش دکتر، علیم و ثروتمند بروم؟ چرا به من می‌گویی بدنت را پیش دکتر، فقرت را پیش آدمی ببر که داراست و نادانی‌ات را هم پیش حکیم ببر؟ من این کار را کرده‌ام؛ تو طبیب، غنی و علیم هستی. حالا کجا بروم؟ 

حضرت به ابورافع فرمودند: سه‌هزار دینار به او بده. سپس به این مرد حضرت فرمودند: هزار دینار را خرج بدنت کن تا سالم شود، هزار دینار هم کاسبی کن تا فقرت برطرف شود، با هزار دینار هم پیش معلم برو و یاد بگیر تا جهلت برطرف شود. 

 

تضرع به درگاه الهی

خدایا! علی(ع) حالا بین ما نیست، اما تو هستی؛ بیماری این مملکت و همۀ دنیا را می‌بینی؟ ما بیمار هستیم، حالا که داروی این بیماری کشف نشده است، باید به خودت متوسل بشویم. تو می‌توانی این میکروب را با یک نظر از سر این مردم و شیعیان امیرالمؤمنین(ع) در همۀ دنیا برانی. امر توست، اگر بگویی برو، می‌رود؛ از بدن‌ها هم بیرون می‌رود. 

خدایا! چطوری به تو التماس کنیم؟ دیگر بیشتر از این بلد نیستیم. تو طبیب و غنی هستی. در قرآن می‌گویی: «يَا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَرَاءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ»(سورۀ فاطر، آیۀ 15)، تو می‌توانی کاری کنی تا مشکلات مالی ما حل شود و ما خجالت نکشیم. 

خدایا! ما خیلی نمی‌فهمیم، کم هم نه! نوری از آن پرتو عِلمت به ما بزن تا جهل ما نسبت به حقایق برطرف شود. علی(ع) نیست که بگویی پیش بندۀ شایستۀ صالح و ولی‌الله، امیرالمؤمنین(ع) برو؛ باید بیاییم و به خودت بنالیم. ما خیلی به تو امید داریم. یک سال است که دعا می‌کنیم، ولی هنوز دلسرد نشده‌ایم. علتش هم این است که تو نگذاشتی دلسرد بشویم؛ چون اگر دلسرد بشویم، طبق قرآن، مارک کفر به ما می‌زند: «إِنَّهُ لَا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ»(سورۀ یوسف، آیۀ 87).

دلا بسوز که سوز تو کارها بکند ××××××× نیاز نیمه‌شبی دفع صد بلا بکند

ز مُلک تا ملکوتش حجاب بردارند ××××××× هر آن‌که خدمت جامِ جهان‌نما بکند

یا الله! مگر عمری نیست که برای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) گریه می‌کنیم؟ مگر عمری نیست که برای حسینت اشک می‌ریزیم؟ مگر عمری نیست که برای مظلومیت زهرا(س) گریه می‌کنیم؟ مگر گوش ما را باز نکردی تا صدای بین در و دیوار را بشنویم؟ این‌همه خدمت ما به این جام جهان‌نمای تو باید جواب بدهد، جواب هم می‌دهد. 

طبیبِ عشق مسیحادم است و مُشفق، لیک ××××××× چو درد در تو نبیند، که را دوا بکند

یا رب! ولی ما درد و غم و غصه داریم؛ نه فقط برای خودمان، بلکه برای یک ملت غصه می‌خوریم، برای این بیمارستان‌ها و افرادش غصه می‌خوریم.

تو با خدای خود انداز کار و دل خوش دار ××××××‌ که رحم اگر نکند مدّعی، خدا بکند 

ز بخت خفته ملولم، بُود که بیداری ×××××××× به وقت فاتحۀ صبح یک دعا بکنم

بسوخت حافظ و بویی به زلف یار نبرد****مگر دلالت این دولتش صبا بکند

صبا یعنی نسیم؛ نسیمی که پروردگار می‌وزاند. علی جان! صبای ما تو هستی؛ حسین جان! نسیم ما تو هستی.

 

دعای پایانی

«اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ ذکرک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ عبادتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ معرفتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ احسانک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ فضلک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ کرمک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ مغفرتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ رحمتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ وصالک؛ اللَّهُمَّ اَذِقنا حَلَاوَةَ مشاهدتک».

خدایا! مرگ ما را در نماز قرار بده.

خدایا! مرگ ما را در دعای کمیل قرار بده.

اینکه هر سال این‌قدر التماس می‌کنم مرگمان چگونه باشد، این مرگ‌هایی که می‌گویم، من با چشمم دیده‌ام. 

خدایا! مرگ ما را در عاشورا قرار بده.

خدایا! مرگ ما را در حال گریه بر ابی‌عبدالله(ع) قرار بده.

خدایا! لحظۀ مرگ، پروندۀ ما به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان.

خدایا! صورت‌های ما را لحظۀ مرگ روی قدم‌های حسینت قرار بده.

خدایا! به همین زودی، این بیماری را از کرۀ زمین بردار؛ به‌ویژه این بیماری را از شیعیان بردار.

خدایا! امام زمان(عج) را دعاگوی ما قرار بده.

خدایا! دعاهای خوبان عالم از زمان آدم(ع) تا الآن را در حق ما و زن و بچه‌ها و نسل ما مستجاب کن.

خدایا! برای حل مشکلات همۀ مردم دنیا، بخصوص ما، فرج ولیّ‌ات را نزدیک فرما.

خدایا! تمام گذشتگان ما را غریق رحمتت فرما.

 

تهران/ حسینیهٔ همدانی‌ها/ ماه رمضان 1400/ سخنرانی پنجم

برچسب ها :