جلسه ششم دوشنبه (30-1-1400)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- مقدم بحث
- -سرانجام وابستگی به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
- -کاربرد فوقالعادۀ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
- -خدا، تنها مقصدِ اولیای الهی
- -خودبینی، عامل سقوط
- -ضرورت همراهی با مربیان الهی
- اهمیت کسب معرفت در نظر معصومین
- -مصونیت از آتش با خواندن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
- -ائمۀ معصومین، عقل کامل و جامع جهان هستی
- -کسب معرفت، برترین عمل
- ارزانفروشترین آدم دنیا
- سورۀ معرفت، نخستین سورۀ نازلشده بر پیغمبر(ص)
- پیامد معرفت به حقایق در انسان
- خدا، تنها پناهگاه بیپناهی بندگان
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
مقدم بحث
در مسجد پیغمبر(ص)، دو جلسه در زمان خودشان بود که هر کدام یک گوشۀ مسجد تشکیل میشد. خود حضرت زمین مسجد را انتخاب کرده بودند که حدود 1200 متر بود. حضرت قبل از هجرت به مدینه نیامده بودند، ولی خود ایشان قبلۀ مسجد را تعیین کردند که الآن این قبله با طول و عرض جغرافیای فعلی مدینه هماهنگی دارد. یک گوشۀ مسجد جلسهای بود که بزرگواری روخوانی قرآن را به مردم یاد میداد و بهاصطلاح، جلسۀ قرائت بود. خودش قرائت قرآن را بلد بود، میخواند و بقیۀ افراد هم گوش میدادند و میخواندند که روخوانی را کاملاً یاد بگیرند.
-سرانجام وابستگی به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
نگاهکردن به صفحات قرآن، ولو اینکه انسان نخواند، خیلی ثواب دارد. خواندنش هم خیلی ثواب دارد. حفظکردنش کار بسیار خوبی است. کسی که در ماه رمضان قرآن میخواند، هر حرفی در هر آیهای که به زبانش جاری شود، انسان را به ولیالله تبدیل میکند؛ مثلاً آیۀ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نوزده حرف است که میگویند هر کسی عملاً و اخلاقاً به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» وابسته شود (من نوشتهام و آماده کردهام؛ انشاءالله یک شب برایتان میگویم که راه وابستهشدن به بسمالله چیست)، این وابستهشدنش واقعاً انسان را به ولیالله تبدیل میکند.
این وابستگی عقلی، فکری، قلبی و روحی به «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» هم فقط برای ما نیست و قبلاً هم بوده است. شما همین امشب سورۀ نمل را نگاه کنید؛ وسط سوره، پروردگار نامهای را از سلیمان(ع) نقل میکند که به ملکۀ سبا، پادشاه یمن نوشته است. پادشاه یمن در آن زمان، خانمی بود و از آیات قرآن استفاده میشود که خانم عاقل، باوقار و خردمندی بود. اول نامه این است: «إِنَّهُ مِنْ سُلَيْمَانَ وَإِنَّهُ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»(سورۀ نمل، آیۀ 30). آن زمان شاید زبان سلیمان(ع) عربی نبوده، ولی پروردگار عالم این نامه را در قرآن مجید برابر با قرآن ترجمه کرده و آیه قرار داده است.
-کاربرد فوقالعادۀ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
اگر انسان عملاً تحققِ «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» شود، ولیالله میشود؛ چون این سه کلمهای که در «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» هست، هر کدام به شکلی تمام درون و برون آدم را تصفیه میکند. اصلاً آیۀ عجیب و فوقالعادهای است! آیهای است که سه تا از 99 اسم حسنای (اسماءالحُسنی) پروردگار در این آیه است. پروردگار در قرآن میفرماید: «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا»(سورۀ اعراف، آیۀ 180) خدا نامهای زیباتری غیر از نامهایی که شما میدانید دارد. «فَادْعُوهُ بِهَا» خدا را با این اسمای حُسنی بندگی و عبادت کنید که تعدادش هم 99 تاست. صدوق در کتاب «توحید» خود روایتی را نقل میکند که تقریباً مضمونش این است: هر کس که عملاً و اخلاقاً محل طلوع این 99 اسم شود، «دَخَلَ الْجَنَّةَ» یقیناً اهل بهشت است. این «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» با ذکر سه عدد از اسمای الهی و حُسنی، کاربرد خیلی فوقالعادهای دارد.
-خدا، تنها مقصدِ اولیای الهی
در روایت دارد که جوانی با عیسیبنمریم(ع) مربوط شد و واقعاً هم دوست داشت که زیر دست مسیح(ع) تربیت شود. تربیت هم شد و آدم خیلی خوب، مؤمن و درستی شد. اهل عمل صالح بود. مسیح(ع) نزدیک دریا زندگی میکرد؛ همین دریایی که لبنان و فلسطین کنارش است. مسیح(ع) در ناصریه بود. یک بار میخواست که به یکی از جزایر برود (معلوم نیست چهکار داشت و در کتابها هم ننوشتهاند)، لب ساحل آمد، روی آب رفت و شروع به راه رفتن کرد. مگر میشود آدم روی آب برود و فرو نرود؟ کشتیهای پانصدهزار تُنی روی آب میروند و فرو هم نمیروند؛ او که روحالله و چهارمین پیغمبر اولوالعزم خدا بوده است. کسیکه ولیالله شود، خدا نیروی تصرّف به او میدهد.
یکوقت امام در نامهای نوشته بودند که از کار اولیای الهی، هم تعجب نکنید و هم ایراد نگیرید؛ وقتی نمیدانی چه خبر است، چرا ایراد میگیری؟! در این عالم خیلی خبرهاست! این عالم پر از خبرهای الهی و ملکوتی است. یک روحانی در همین تهران بود که آدم خیلی فوقالعادهای بود. من روزهای چهارشنبه برای روضه به خانهاش میرفتم. من مدرسه میرفتم. زمانیکه او در آن خانه زندگی میکرد، خانه برای صد سال پیش بود. یک بار از اتاق بیرون میآید و میبیند که دیوار خشتیِ خانه کج شده و در حال افتادن است؛ اگر میافتاد، پولش را نداشت تا درست کند. همهٔ اهل آن محل هم این موضوع را میدانستند. خیلی آرام به دیوار گفت: نیفت! من پول درستکردن تو را ندارم، دیوار هم ایستاد و نیفتاد.
از این خبرها در زندگی اولیای الهی خیلی زیاد بوده است. آنها آدمهای بسیار ممتازی از نظر اخلاق، رفتار و کردار بودند؛ در کمال گذشت از همه، مهر، ادب و فروتنی بودند. یک اخلاق عجیبشان این بود که خودشان را به حساب نمیآوردند و اصلاً منِ آنها مرده بود؛ هرچه در زندگیشان بود، خدا بود و خودشان نبودند.
-خودبینی، عامل سقوط
شاگرد عیسی(ع) دید که مسیح «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفت، بعد روی آب رفت و شروع به راهرفتن کرد؛ او هم «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» گفت، روی آب رفت و پشتسر عیسی راه افتاد. وقتی پنجاه شصت قدم رفتند، ناگهان در آب فرو رفت، داد کشید و ناله زد که مرا بگیر، من دارم غرق میشوم. مسیح برگشت و دستش را گرفت و به او گفت: میدانی چرا فرو میرفتی؟ چون با آن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» که پشتسر من در آب آمدی، پیش خودت گفتی من از مسیح چه کم دارم؟ وقتی خودت را دیدی، سنگین شدی و فرو رفتی. حافظ میفرماید:
شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل ×××××××× کجا دانند حال ما سبکباران ساحلها
مولانا هم میگوید:
کجایید ای سبکروحان عاشق ××××××××× پرندهتر ز مرغان هوایی
کجایید ای شهان آسمانی ××××××× بدانسته فلک را درگشایی
-ضرورت همراهی با مربیان الهی
وقتی جوان بودم، یکی را در همین تهران میشناختم که خیلی گرفتار بود. رفیقی داشتم که کاسب بود. او واقعاً ولیالله بود! با خودم گفتم که او را نشانش بدهم. اینها دکترهای الهی هستند.
سؤال علاج از طبیبان دین کن ××××××× توسل به ارواح آن طیبین کن
ما اگر بخواهیم زندگیمان آلوده نشود، بههم نخورد و خراب نشود، باید با یک روحانی ربّانی و مرد خدا که در این لباس است (نه کسی که فقط این لباس را دارد)، ارتباط داشته باشیم و زندگیمان را با او هماهنگ کنیم، از او بپرسیم و به حرفش هم گوش بدهیم. خدا از اینجور آدمها در قرآن تعریف کرده است. در آیهٔ 146 سورۀ آلعمران دربارهٔ این نوع آدمها میگوید: «وَكَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قَاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّونَ كَثِيرٌ» مربیان الهی زیادی با انبیا بودند. تازه اینها که مربیان الهی بودند، خودشان به پیغمبران زمان خودشان متوسل بودند و باد نکرده بودند که ما هستیم! نباید باد کرد؛ چون اگر آدم باد کند، خیلیها که باد کردند، خدا جوری بادشان را خالی کرد که آبرویشان هم رفت. آدم نباید پیش خدا سر بجنباند و خودی نشان بدهد؛ تو نباید این فکر را میکردی که عیسی یکی، من هم یکی هستم.
اهمیت کسب معرفت در نظر معصومین
به اول سخن برگردیم؛ مسجد حدود 1200 متر بود، پیغمبر(ص) وارد شد. چند نفر در یک گوشهاش جلسۀ قرائت داشتند و معلمی روخوانی به مردم یاد میداد؛ طرف دیگر مسجد هم، یکی از صحابی و یارانِ عالم، معارف الهی به مردم یاد میداد و به معرفت مردم اضافه میکرد. یک نفر به پیغمبر(ص) گفت: من در کدام جلسه شرکت کنم؟ در جلسهٔ قرآن شرکت کنم؟
-مصونیت از آتش با خواندن «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ»
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» نوزده حرف است؛ شما همین امشب «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بگو، دو کار برای خودت کردهای: یکی اینکه، هر آیهای مثل «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» که در ماه رمضان بخوانی، ثواب یک ختم کامل قرآن به هر حرف در نامهات مینویسند. اگر ما این مطالب را باور نکنیم که از پیغمبر(ص) و اهلبیت(علیهمالسلام) رسیده و بزرگترین علمای ما نقل کردهاند، حرف چه کسانی را باید باور کنیم؟! آیا باید ببینیم لنین، هگل یا صادق هدایت بدبین به کل هستی چه گفته است؟! همین بدبینی اینقدر به صادق هدایت فشار آورد که خودکشی کرد!
این واقعیات را باید قبول کرد؛ این واقعیات، سازنده و پاک است. وقتی در ماه مبارک رمضان، چه روز، چه شب و چه سحر، «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» میگویی، نوزده ختم قرآن در نامۀ عملت نوشته میشود. در جزءهای آخر قرآن است که«عَلَيْهَا تِسْعَةَ عَشَر»(سورۀ مدثر، آیۀ 30) آتش دوزخ نوزده شعله دارد، همین که «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بگویی، یک مصونیت برای خودت ایجاد میکنی و آن نوزده شعلۀ آتش در قیامت به تو کاری نخواهند داشت؛ اما باید «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ» بشوی.
-ائمۀ معصومین، عقل کامل و جامع جهان هستی
وقتی این شخص گفت که در کدام جلسه شرکت کنم؟ به جلسۀ قرائت قرآن با آنهمه ثواب بروم؟ فرمودند: نه! آنجایی برو که چیزی یادت میدهند و کلاس معرفت و شناخت است. عجیب است که این را از ائمۀ ما پرسیدهاند و در روایاتمان هم میبینیم. آنها عقل کامل و جامع و شعاع عقلِ کلی جهان هستی بودند. این حرف من هم دلیل دارد! 1500 سال است که در کشورهای عربی دانشمندی نتوانسته یک نامه شبیه نامۀ امیرالمؤمنین(ع) بسازد یا یک خطبه شبیه خطبهاش بیاورد و یا یک کلمۀ قصار شبیه حکمتهای «نهجالبلاغه» بگوید. حضرت حدود یازدههزار حکمت دارد که نصفه خط، یک خط یا یک خط و نیم است و کسی تا حالا نمونهاش را نساخته است. این دلیل بر این است که اینها عقل کل بودند.
شما درسهایی را که امام صادق(ع) در مدینه دادند، در کتابهایمان نگاه کنید. مسائلی که راجعبه شیمی و فیزیک، نور و شکست آن یا ساختمان بدن، گیاهان و حیوانات دارند؛ امام صادق(ع) آسیا و اروپا را نگشته و به آفریقا نرفته بود، همۀ دریاها و موجودات را هم ندیده بود؛ اما هر جا نظر داده، آن نظر تا الآن زنده مانده و باطل نشده است. معلوم میشود که عقل کل است.
-کسب معرفت، برترین عمل
وقتی به ائمۀ ما میگویند بالاترین و برترین عمل در این دنیا چیست که ما انجام بدهیم، تنها یک جواب دادهاند. به کتابها، مخصوصاً «اصول کافی» نگاه کنید؛ فرمودهاند: برترین عمل، رفتن بهدنبال معرفت است.
ارزانفروشترین آدم دنیا
عزیزانم! اگر آدم به حقایق، اولیای خدا یا خودش معرفت نداشته باشد، ارزانفروشترین آدم دنیا میشود. من یکی دو آیه راجعبه حضرت یوسف(ع) بخوانم؛ نمیخواهم توضیح بدهم. هشت نه ساله بود، بیدار شد و به پدرش گفت: «إِنِّي رَأَيْتُ أَحَدَ عَشَرَ كَوْكَبًا وَالشَّمْسَ وَالْقَمَرَ رَأَيْتُهُمْ لِي سَاجِدِينَ»(سورۀ یوسف، آیۀ 4) دیشب خواب دیدم که یازده ستاره، یک خورشید و ماه به من سجده کردند. یعقوب(ع) پیغمبر بود و از گذشته و آینده آگاه بود. با این خواب آیندۀ یوسف را تا آخر دید و به او گفت: «وَكَذَلِكَ يَجْتَبِيكَ رَبُّكَ وَيُعَلِّمُكَ مِنْ تَأْوِيلِ الْأَحَادِيثِ وَيُتِمُّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكَ»(سورۀ یوسف، آیۀ 6) مطابق این خوابی که دیدی («وَكَذَلِكَ» یعنی اینگونه، اینچنین)، در آینده جزء انتخابشدههای خدا خواهی شد. خدا دانش خاصی از حقایق را به تو خواهد داد و تمام نعمتهایش را در همین دنیا برای تو کامل خواهد کرد.
فرض کنید اگر بنا باشد یوسف(ع) فروخته شود، چقدر میارزد؟ بعضی از تابلوها، الماس و گنجهایی در دنیا هست که میگویند کسی نمیتواند قیمتگذاری کند؛ آیا میشود یوسف را قیمتگذاری کرد که عبدالله است؟ قرآن میگوید: «إِنَّهُ مِنَ الْمُخْلَصِينَ» کم حرفی نیست! قرآن میگوید: «يُوسُفُ أَيُّهَا الصِّدِّيقُ»(سورۀ یوسف، آیۀ 46)؛ اما کاروانی که هیچ معرفتی به او نداشت، او را بهعنوان یک برده به این قیمت فروختند: «وَشَرَوْهُ بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ»(سورۀ یوسف، آیۀ 20) دِرهم پول نقره بود. من قبل از اینکه خدمتتان بیایم، در یک کتاب از قرن چهارم نگاه میکردم که «بِثَمَنٍ بَخْسٍ دَرَاهِمَ مَعْدُودَةٍ» را توضیح داده بود؛ یعنی چهارده درهم فروختند. کاروان یکخرده پول نقره در مشت خودشان ریختند، به آن خریدار مصری دادند و گفتند: بگیر و او را ببر؛ شر را بکَن و ما را خلاص کن که یکوقت خانوادهاش او را پیدا نکنند و ببینند پیش ماست، گردن ما را بگیرد.
وقتی معرفت نباشد، من یوسف وجود خودم را به «ثَمَن بَخْس» به آمریکا و استعمار، غریزۀ جنسی، یک دختر یا یک فاسد میفروشم. من اگر معرفت نداشته باشم، وجود خودم را با آتش دوزخ و خشم خدا معامله میکنم. من اگر معرفت نداشته باشم، آخرتم را به چندرغازِ دنیا میفروشم و بلاهای زیادی سرِ خودم میآورم؛ مثل بلایی که کاروان بیمعرفت بر سر یوسف(ع) آوردند. یک رباعی قیمتی از باباطاهر برایتان بخوانم؛ قدیمها که دیوان را چاپ میکردند، این اولین دوبیتی دیوانش بود.
تو که ناخواندهای علم سماوات ×××××××× تو که نابردهای ره در خرابات
تو که سود و زیان خود ندانی ××××××× به یاران کِی رسی هیهات هیهات
«تو که سود و زیان خود ندانی»، بیمعرفت هستی؛ «به یاران کِی رسی»، مگر میشود بدون معرفت به انبیا و اولیا برسی؟! «تو که سود و زیان خود ندانی»، نمیدانی چطور زندگی میکنی و یوسف وجود خودت را به چهارده دینار میفروشی؛ یوسفی که قیمتش از همۀ آسمانها و زمین بالاتر بوده است. چهکار کردی ای کاروان بیمعرفت! این فروشی بود؟!
سورۀ معرفت، نخستین سورۀ نازلشده بر پیغمبر(ص)
اولین سورهای که بر پیغمبر(ص) نازل شده، سورۀ معرفت است؛ این سوره در کنار غار حرا نازل شد. خدا میفرماید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ × اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ × خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ × الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ × عَلَّمَ الْإِنْسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ»(سورۀ علق، آیات 1_5). در همین دو سه آیۀ کوتاه، دوبار اسم معرفت آمده است.
پیامد معرفت به حقایق در انسان
این روایت در «اصول کافی» است؛ جوانی مثل شما جوانها که طبق روایت، هنوز مو در صورتش درنیامده بود، در عرفات وارد خیمۀ امام صادق(ع) شد، درحالیکه بزرگان اصحاب نشسته بودند. امام ششم تمامقد بلند شدند، جا باز کردند و فرمودند: بیا و بغل دست من بنشین. همه تعجب کردند که این جوان کیست! امام صادق(ع) برای اینکه به اینها بفهماند چرا برای این جوان تمامقد بلند شدند، فرمودند: هشام! از سفرت به بصره و ملاقاتی که با بزرگترین عالم غیرشیعه، عمروبنعبید بصری داشتی، مطالبی که با او گفتی و از جواب تو درمانده شد، برای ما تعریف کن. چرا تمامقد بلند شدند؟ چون اهل معرفت است.
وقتی آدم به حقایقی مثل خدا، انبیا، ائمه، حلال و حرام، واقعیات اخلاقی و هستی معرفت پیدا کند، در این معرفت داشتن، چشم هرچه را که میبیند، زیبا میبیند. دلیل این حرف را از قرآن بگویم؛ خدا میفرماید: من خدایی هستم که «الَّذِي أَحْسَنَ كُلَّ شَيْءٍ خَلَقَهُ»(سورهٔ سجده، آیهٔ 7) هر چیزیکه آفریدم، زیبا آفریدم؛ قرآنم، انبیائم، یک برگ درخت، خورشید، ستارهها، کرۀ زمین، خودت (اندامت، دندانهایت، چشمت و...) زیبا هستند. تو با چشم معرفت ببین! معرفت به حقایق، انسان را به یک زیباشناس واقعی تبدیل میکند، بعد زیبایی جلب میکند و حقایق عشق در قلب ایجاد میکند. شما وقتی عاشق خدا و حقایق هستی شدی، این عشق به تو حرکت میدهد، «إِلَيْهِ يَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّيِّبُ وَالْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»(سورۀ فاطر، آیۀ 10) تو را میبرد تا به لقای خدا برساند.
خدا، تنها پناهگاه بیپناهی بندگان
خدایا! با بحثی که امشب با هم داشتیم، برای خود من و بعضی از دوستان معلوم شد که ما خیلی کم داریم! ما هیچوقت چشم باز نکردیم تا هستی را با عینک معرفت ببینیم و مشاهده کنیم که همهچیز زیباست؛ تا عاشق شویم و این عشق هم موتور حرکت ما بهسوی تو باشد. خدایا! چهکار کنیم؟ یک لطفی به ما میکنی، به قلب ما بتابانی و ما را در این ماه رمضان حرکت بدهی؟ خدایا! یک لطفی به ما میکنی، از این دریای حقایق که به اولیائت چشاندی، یک قاشق هم به ما بچشانی؟ خدایا! اجازه بده که امشب به یاد بچههای شب سهشنبۀ سال 59-60 که هفتصد هشتصد نفر آنها هم شهید شدند، همانطوری با تو درددل کنیم که در آن جلسه درددل میکردیم. با دلی سوخته که برای خودمان سوخته، بگویم: خدایا! دلم برای خودم میسوزد، کم دارم، خیلی هم کم دارم، یک ورشکسته هستم! امیرالمؤمنین(ع) یادم میدهد که ورشکسته هستم: «إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوب ...» کجا بروم تا درددل کنم؟! هیچکس غیر از تو نیست که درددل مرا گوش بدهد. به چه کسی بگویم که مرا چه شده است؟ پیش هر کسی بروم و سفرۀ دردم را باز کنم، آبرویم میرود. «وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ ...» این بخش وجودم از همه بدتر است. «وَ هَوَائِی غَالِبٌ ...» مولاجان! نمیدانم بعد از پنجاهشصت سال، چرا هنوز از شهوات آزاد نشدهام؟! مولاجان! دردم را به چه کسی بگویم؟
شب نهم ذیالحجه، حدود چهل سال پیش، من در مسجدالحرام ماندم و به عرفات نرفتم؛ با خودم گفتم فردا میروم. واجبِ عرفات ظهر تا غروب است. من تا صبح کنار کعبه بودم. مرد عربی که معلوم بود شیعه است، اما نمیدانم اهل کجا بود، پردۀ خانه را گرفته بود و مثل مادر بچهمرده گریه میکرد، به خدا میگفت: اگر بهتر از خودت را سراغ داری، نشانی بده که من امشب پیش او بروم! اگر گرهگشاتر از خودت را خبر داری، به من بگو تا پیش او بروم! اگر بهتر از خودت نیست، پس دردم را دوا و مشکلم را حل کن. «وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَکَیْفَ حِیلَتِی» چهکار کنم و چه نقشهای برای خودم بکشم؟ «یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ وَ یَا عَلامَ الْغُیُوبِ وَ یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ اغْفِرْ ذُنُوبِی کُلَّهَا بِحُرْمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ».
دعای پایانی
«اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ ذکرک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ عبادتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ معرفتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ احسانک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ فضلک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ کرمک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ مغفرتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ رحمتک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ وصالک؛ اللَّهُمَّ اَذِقْنا حَلَاوَةَ مشاهدتک».
خدایا! به حقیقتت، مرگ ما را در نماز قرار بده.
خدایا! مرگ ما را در دعای عرفه قرار بده.
خدایا! مرگ ما را در دعای کمیل قرار بده.
خدایا! مرگ ما را در ایام عاشورا قرار بده.
خدایا! به عزت و جلالت، به کرم و رحمتت، به گریههای شب یازدهم زینب کبری(س) قسم، به گریههای میان بیابان و کنار خیمههای خاکسترشده، به گریههای کنار 84 زن و بچه و دختر سرگردان، مرگ ما را در حال گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) قرار بده.
خدایا! لحظۀ مرگ پروندهٔ شیعهبودن ما را به امضای امیرالمؤمنین(ع) برسان.
خدایا! لحظۀ مرگ صورتهای ناقابل ما را روی قدمهای حسینت قرار بده.
تهران/ حسینیه همدانیها/ ماه رمضان 1400/ سخنرانی ششم