لطفا منتظر باشید

سه شنبه (4-3-1400)

(قم مسجد اعظم)
شوال1442 ه.ق - خرداد1400 ه.ش
21.19 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

سه سرمایۀ عظیم ملکوتی در قرآن

سه موضوع فوق‌العاده مهم، باارزش و مفید که دارای فایدۀ دنیایی، آخرتی و ابدی است و انجام آن پاداشی دارد که فقط خدا می‌داند این پاداش دارای چه کیفیتی برای هر سه حقیقت است. ممکن است که ما با کمک عقل، علم و تجربه، از کمیت‌ها آگاه بشویم؛ ولی آگاهی از کیفیت‌ها غیرممکن یا بسیار مشکل است. این سه موضوع، ایمان، هجرت و جهاد است. گاهی در بعضی از آیات قرآن، هر سه با هم ذکر شده است؛ مثل آیهٔ 218 سورهٔ بقره: «إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَالَّذينَ هاجَروا وَجاهَدوا» هر سه فعل ماضی هستند، اما این «آمَنوا»، «هاجَروا» و «جاهَدوا» در «في سَبيلِ اللَّهِ» تحقق پیدا کرده است؛ یعنی جلب رضایت پروردگار مهربان عالم برای خاطر خدا بوده است. 

 

-امیدواری به رحمت پروردگار با این سرمایه‌ها

«إِنَّ الَّذينَ آمَنوا وَالَّذينَ هاجَروا وَجاهَدوا في سَبيلِ اللَّهِ» که این قید در اکثر مسائل عملی به‌کار گرفته شده است؛ چنین کسانی «أُولٰئِكَ يَرجونَ رَحمَتَ اللَّهِ» به رحمت پروردگار امیدوارند و امیدشان هم امید مثبت است. چرا مثبت است؟ چون وقتی ایمان را در سرزمین قلب خود کاشتند، هجرت را به‌ معنای جامع انتخاب کردند و جهاد را هم به معنای جامع انجام دادند. امیرالمؤمنین(ع) معنای جامع آن را شاید نیم‌ساعت به شهادتشان مانده بود، برای فرزندانشان بیان کردند و فرمودند: جهاد با مال، جان و زبان. 

با این سرمایهٔ عظیم سه‌گانهٔ ملکوتی، باید به رحمت خدا امید داشته باشند؛ اما کسی که هیچ زراعتی در وجود خودش نکرده است و نه شجرهٔ طیبهٔ ایمان را کاشته، نه درخت پاک هجرت را سرسبز کرده، نه درخت جهاد را در سرزمین عمرش بارور کرده است، اگر به رحمت خدا امید داشته باشد، این امیدش قلابی، پوک و پوچ است و کاری برایش صورت نخواهد داد. این یک آیه که هر سه حقیقت را بیان کرده است. 

 

-شرح سرمایۀ سه‌گانه در روایات اهل‌بیت

شرح ایمان نَه در یک کتاب و نَه در دو کتاب، بلکه شما باید به ده جلد بسیار باعظمت و باارزش «ایمان و کفر» کتاب «بحارالأنوار» مراجعه کنید. من اگر همهٔ این ده جلد را ندیده‌ام، ولی در این شصت سال عمر درس و منبرم، قسمت عمده‌ای از آن را دیده‌ام و یادداشت‌برداری کرده‌ام. 

شرح جهاد به‌صورت مختصر در جلد یازدهم (بیست جلدی) کتاب شریف «وسائل‌الشیعه» است. این کتاب از خلوت کتابخانه‌ها به امر آیت‌الله‌العظمی بروجردی درآمد و چاپ شد. در آن روزگار، چاپ بیست جلدی این کتاب، کمک عظیمی به قم، نجف، مشهد، اصفهان و دیگر حوزه‌های آباد کرد. 

هجرت هم به‌معنای وسیع خود، هم در قرآن مجید و هم در روایات ملکوتی و عرشی اهل‌بیت آمده است. 

 

ارزش هجرت در راه خدا

گاهی هجرت و جهاد در یک آیه آمده و گاهی هجرت به‌تنهایی ذکر شده است. یکی دو آیه از آیات هجرت را ملاحظه می‌کنید و دو روایت هم از روایات ناب مکتب اهل‌بیت(علیهم‌السلام) در زمینهٔ هجرت برایتان قرائت می‌کنم. 

 

-هجرت به عشق خدا

آیهٔ 100 سورهٔ نساء؛ واقعاً چون که صد آمد، نود هم پیش ماست. این آیه برای اهلش یک اقیانوس است، نه یک دریا! واقعاً اقیانوس است و وقتی آدم آیه را با چشم عقل، نگاه دل و جان و با نگاه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) می‌بیند، امواجی در اقیانوس این آیهٔ شریفه به چشم می‌خورد. متن آیه این است: «وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»، نه به قصد دیگر! کسی که هجرت کند و از وطن دور شود، این هجرتش هم به عشق خدا باشد، حتی به عشق خودش هم نباشد؛ یعنی «من» را لگدمال بکند و در حوزهٔ وجودش «لله» را طلوع بدهد؛ اگر این کار را بکند، «يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا». 

 

-حقیقت معنایی «مُرَاغَمًا كَثِيرًا»

وجود مبارک علی‌بن‌ابراهیم قمی در جلد دوم تفسیرش می‌گوید: «مُرَاغَمًا كَثِيرًا» یعنی خیر کثیر. لغت «مُرَاغَم» یعنی سرزمینی که اگر آدم در آنجا سکونت کند، آرامش پیدا می‌کند، کسب و کارش راه می‌افتد و سفرهٔ مادی‌اش پهن می‌شود؛ اما علی‌بن‌ابراهیم به معنی لغوی آن اکتفا نکرده است. او با جان و دلش با روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ارتباط داشته است و می‌گوید: «مُرَاغَمًا كَثِيرًا» یعنی خیر کثیر. آیا این «خیر کثیر» معلوم است که چیست؟ ما در سورهٔ بقره راجع‌به خیر کثیر آیه داریم: «وَمَنْ يُؤْتَ الْحِكْمَةَ فَقَدْ أُوتِيَ خَيْرًا كَثِيرًا»(سورهٔ بقره، آیهٔ 269)؛ همچنین در سورهٔ لقمان می‌گوید: «وَ لَقَدْ آتَيْنا لُقْمانَ الْحِكْمَةَ» یعنی خیر کثیر که هم دنیا را می‌پوشاند و هم آخرت را زیر پر می‌گیرد. این بخش اول آیه که البته این هجرت یک هجرت زمینی است؛ به‌دلیل «يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً».

 

-پاداش مرگ در هجرت برای خدا

اما دنبالهٔ آیه که هجرت آسمانی، ملکوتی و عرشی است، دیگر پای زمین و «مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً» در کار نیست. آیه می‌فرماید: «وَمَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهَاجِرًا إِلَى اللَّهِ وَرَسُولِهِ» کسی که از خانه، شهر و دیار و وجود خود هجرت کند و مقصد هجرتش خدا و رسول خدا باشد، «ثُمَّ يُدْرِكْهُ الْمَوْتُ» چنانچه در مسیر این هجرت بمیرد و نرسد، «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» پاداش او بر خدا واجب و قطعی است، نه اینکه برعهدهٔ خداست؛ چون هیچ‌کس هیچ حقی برعهدهٔ خدا ندارد. «فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ» در اینجا یعنی اجرش بر پروردگار عالم واجب و لازم است. «وَكَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِيمًا» این آدم خیلی سریع در آمرزش بسیار و رحمت گسترده قرار می‌گیرد. «کَانَ» در اینجا یقیناً معنای زمانی ندارد؛ چون زمان برای پروردگار مطرح نیست، بلکه گذشته و حال و آینده برای ما مطرح است. ما محدود هستیم و گذشته، آینده و الآن را می‌بینیم؛ ولی پروردگار این‌گونه نیست و «إِنْ کُلٌّ لَمَّا جَميعٌ لَدَيْنا مُحْضَرُونَ»(سورهٔ یس، آیهٔ 32) کل موجودات و زمان‌ها یک‌جا پیش او حاضر است. پس «کان» در اینجا معنی ماضی نمی‌دهد.

 

-طلب مغفرت موجودات برای مهاجر الی‌الله

حالا اگر این هجرت به مقصد رسید و مهاجر به‌سوی خدا، پیغمبر، یعنی مهاجر کتاب خدا و اسلام رسول‌الله، چه پاداشی دارد؟ هیچ‌کس پاداش او را نمی‌داند. اینجاست که در «اصول کافی»، باب علم و عالم و متعلم، بخش دوم (بعد از بخش اول اصول که عدل و جهل است)، رسول خدا(ص) می‌فرمایند: کسی که برای فراگیری علم دین از خدا، پیغمبر، قرآن خدا و دانش گستردهٔ پیغمبر هجرت می‌کند، وقتی روی زمین یا فرش می‌نشیند و گوش می‌دهد، تمام ماهیان دریا و پرندگان هوا برای فراگرفتن او از خدا طلب مغفرت می‌کنند. ما در چند آیهٔ قرآن با فعل ماضی و فعل مضارع می‌خوانیم که نه ماضی بودن فعل ماضی و نه مضارع بودن فعل مضارع در اینجا مطرح است. در آیه‌ای از قرآن می‌خوانیم: «سَبَّحَ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»(سورهٔ صف، آیهٔ 1)؛ در آیهٔ دیگری می‌خوانیم: «يُسَبِّحُ لِلَّهِ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»(سورهٔ جمعه، آیهٔ 1)؛ در آیهٔ 44 سورهٔ إسراء می‌خوانیم: «وَ إِنْ مِنْ شَيْ‌ءٍ إِلَّا يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ»؛ همچنین در آیهٔ 41 سورهٔ نور می‌خوانیم: «أَنَّ اللَّهَ يُسَبِّحُ لَهُ مَنْ فِي السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ الطَّيْرُ صَافَّاتٍ كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ» آسمان‌ها، زمین، درختان و دَواب تسبیح‌گوی خدا و اهل نماز هستند. کل موجودات، هم نماز و هم تسبیح دارند و به نماز و تسبیح‌ خودشان هم عالِم هستند؛ پس همهٔ موجودات شعور دارند. 

طالب علم دین به کل آن موجودات معرفی می‌شود و آنها مکلف می‌شوند که برایش از پروردگار طلب استغفار کنند. این هجرت برای تحصیل معرفت که کسی پدر و مادر، زن و فرزند، عمه و خاله، عمو و دایی، شهر پربرکت و پُرباغش را با هوای لطیفش رها بکند و به شهری بیاید که کسی از آنها زندگی نمی‌کند و از همهٔ محبت‌هایشان محروم است؛ یعنی خودش هست، دو هم‌مباحثه‌ای و چهارتا استاد فقه و اصول، حکمت، تفسیر و حدیث. البته که پیش پروردگار آن‌قدر ارزش دارد که تمام پرندگان و ماهیان دریا برای او استغفار کنند. 

ما قبل از شروع تحصیل، باید این آیات و روایات را ببینیم که دلگرمی شدید عرشی برای ما باشد که حرکتمان برای آیت‌الله‌العظمی بروجردی شدن یا در حد خودمان، حرکتی عاشقانه، عارفانه و بی‌خستگی باشد؛ حرکتی نباشد که وسط راه بِبُرّم، فرار بکنم و بگویم دلم تنگ شده، خوشم نیامد یا سخت است. مهاجر باید هجرت را به پایان ببرد! 

 

گسترۀ معنایی هجرت در روایات

آن‌وقت چه مسائلی برای این هجرت در روایات عنوان شده است. من سه روایت برای شما می‌خوانم که یک روایت از اهل‌سنت و یک روایت هم از شیعه است. 

 

-دوری و هجرت از گناهان

پیغمبر(ص) در مسجد تنها نشسته بودند که خانم پیری خدمت رسول خدا(ص) می‌رسد، به پیغمبر(ص) سلام کرده و عرض می‌کند: من فقط برای اینکه موعظه بشوم، خدمت شما آمده‌ام و هیچ توقع دیگری ندارم. عجب توقع بالایی! خدا اولین واعظ در هستی است؛ کتاب خدا، واعظ و گویندهٔ حکمت‌هاست؛ پیغمبر(ص) واعظ است. خدا در قرآن می‌فرماید: «ادْعُ إِلَىٰ سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَالْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَجَادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 125). 

پیغمبر(ص) سه موعظه به او داشتند که یکی این بود: «اهْجُرِي المَعَاصِيَ فَإِنَّهَا أَفْضَلُ الْهِجْرَةِ» از گناهان دور شو! مگر ممکن است پیرزن هم گناه بکند؟ ممکن است گناهانی بکند که یک خانواده را به آتش بکشد؛ حسادت، سخن‌چینی، دو به‌هم‌زنی یا مضیقهٔ سختی برای عروسش به ناحق ایجاد بکند. پیرزن و پیرمرد هم ممکن است گناهانی مرتکب بشوند که با سر در جهنم بیفتند. گناهان فقط برای جوان‌ها نیست! گناهان خیلی بزرگ‌تری هست که جوان‌ها هنوز به آن نرسیده‌اند. جوان‌ها هنوز به حسد، حرص و کبر نرسیده‌اند؛ ولی پیرمرد و پیرزن ممکن است که رسیده باشند. 

 

-هجرت از نفس اماره به نفس مطمئنه

روایت دوم چه روایت عالی‌ای است! خدایا! اگر ائمهٔ ما حرف نمی‌زدند، ما یک کلمه حرف هم نداشتیم که در دنیا بزنیم. حرف‌های ما هم مثل حرف‌های کمونیست‌ها، یهودی‌ها، مسیحی‌ها، اسرائیلی‌ها، گاوپرست‌های هند و بودایی‌ها بود و حرف دیگری نداشتیم. شما حرف به ما یاد دادید؛ آن‌هم حرفه‌ای آسمانی و ملکوتی. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «الهِجرةُ هِجْرتانِ: إحداهُما أن تَهجُرَ السَّیِّئاتِ و الْأخری أن تُهاجِرَ إلَی اللّه و رَسولِهِ» ما دو هجرت داریم: 

اولین هجرت این است که با تمام بدی‌های وجودت، قطع رابطه و قهر کن؛ قهری که دیگر آشتی نداشته باشد. این جمله خطاب به همهٔ ماست! 

هجرت دیگر این است که به‌سوی خدا و پیغمبرش هجرت کنی. تأویل هجرت دوم این است که برای پیداکردن معرفت، عالم و آگاه شدن هجرت کن. پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) فرموده‌اند: «لَا فَقْرَ أَشَدُّ مِنَ الْجَهْلِ» تهی‌دستی‌ای بدتر از جهل و نفهمی نیست. 

این دو هجرت، یعنی هجرت از نفس اماره به نفس مطمئنه، هجرت از بت‌خانه به معبد عبادت‌الله، هجرت از سقیفه به غدیر، هجرت از معصیت به تقوا، هجرت از شیطان به پروردگار مهربان عالم. یکی از عمده‌ترین هجرت‌ها، همین هجرت از سقیفه به غدیر است؛ یعنی بت‌خانهٔ سقیفه و همهٔ بت‌هایش را دور بریزی و به‌سوی ولایت‌الله، ولایت‌النبی و ولایت‌الولی بیایی. خدا در قرآن می‌فرماید: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55). هجرت به‌سوی امیرالمؤمنین(ع) از بت‌های جانداری که بسیار بدتر از بت‌های بی‌جانِ بت‌خانه‌های دنیا هستند. 

 

سه هجرت آیت‌الله‌العظمی بروجردی

مرحوم آیت‌الله‌العظمی بروجردی سه هجرت داشتند؛ این سه هجرت جامع همهٔ هجرت‌هایی است که از قرآن و روایات شنیدید. 

 

-هجرت از بروجرد به اصفهان

«يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ» هجرت از بروجرد به اصفهان برای خدا و رسولش. این هجرت که در دلِ «وَمَنْ يُهَاجِرْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ يَجِدْ فِي الْأَرْضِ مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً» قرار داشت، به چهار سرزمین و سکونتگاهِ روحی برخورد می‌کند و از این چهار سرزمینِ آرامش‌دهنده و «مُرَاغَمًا كَثِيرًا»، به قول مرحوم علی‌بن‌ابراهیم، خیر کثیر به‌دست می‌آورد. یک سرزمینش سرزمین فقه عظیم مرحوم آیت‌الله‌العظمی دُرچه‌ای، سرزمین اصول عبدالمعالی کلباسی، سرزمین حکمت و عرفان شیعیِ ملامحمد کاشانی و مرحوم جهانگیرخان قشقایی. 

 

-هجرت به شهر نجف

سال‌هایی که در این هجرت در اصفهان بود، در چهرهٔ ملکوتی‌اش به «مُرَاغَمًا كَثِيرًا وَسَعَةً» دست پیدا کرد. از آنجا به بروجرد می‌آید و از پدر بزرگوارش، مرحوم حاج سید علی اجازه می‌گیرد که به نجف هجرت کند. پدر با کمال میل به ایشان اجازه می‌دهد و تشویقش هم می‌کند. ایشان حرکت می‌کند و کنار اقیانوس بی‌ساحل علم و ولایتِ امیرالمؤمنین(ع) می‌رود. علاوه‌بر اتصال به علم امیرالمؤمنین(ع) و معنویت و نورانیت حضرت ولی‌الله‌الاعظم، به سه سرزمین عظیم می‌رسد و شجرهٔ وجودش را در این سه سرزمین می‌کارد و آبیاری می‌کند. 

سرزمین وجود مبارک آخوند خراسانی، این مرد زاهد، عالم، مجتهدپرور، مُخلِص و تکیه‌گاه طلابی که مشکل‌دار بودند. شما شرح حال ایشان را در کتاب هشتصدصفحه‌ای «مرگی در نور» بخوانید که نوه‌اش نوشته است. مردی از بغداد که مقلد او بود، یک عبای خاچیه برای آخوند هدیه آورد و گفت: عبایتان پاره است و وصله دارد، این عبا را روی کولتان بیندازید. آخوند فت: دستت درد نکند! وقتی تاجر بغدادی به بغداد برگشت، آخوند به یکی از کسانی که در درسش شرکت می‌کرد و عباشناس بود، گفت: این عبا را به بازار نجف ببر و ببین که می‌توان با چند عبای معمولی عوض کرد؟ آن شخص آمد و گفت: می‌توان با دوازده عبا عوض کرد. ایشان گفت: این عبا را که تملیک من شده است، به او بده و دوازده عبا بگیر. بعد بین شاگردها نگاه کرد، هر کدام که عبایشان دیگر به درد نمی‌خورد، بعد از درس، یک عبای نو روی کول انداخت و گفت این هدیهٔ علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است تا یک وقت به آخوند نگویند دستت درد نکند، بزرگواری فرمودید. این کار من نیست، این کار امیرالمؤمنین(ع) است. 

آیت‌الله‌العظمی بروجردی شجرهٔ وجودش را نُه سال در سرزمین اصول آخوند کاشت و مجتهد کم‌نظیری در این علم شد؛ همچنین در سرزمین وجود آقا سید محمدکاظم یزدی، صاحب «عروة‌الوثقی» و سرزمین وجود شیخ‌الشریعهٔ اصفهانی که مرد بسیار بزرگی بود. هر سه به او اجازات اجتهاد کم‌نظیری دادند. 

 

-هجرت به شهر قم

در این هجرت دوم بر خیر کثیر اصفهانش فوق‌العاده اضافه شد و هجرت سومش هم از بروجرد به شهر قم بود. وقتی وارد قم می‌شود، کلاً حوزهٔ قم حدود هفتصد طلبه داشت، فقیرانه زندگی می‌کردند، با مشکلاتی روبه‌رو بودند و از دست رضاخان کافر مشرک انگلیسی زجرکشیده بودند. حدود شانزده سال، طلبه‌های قم را به هفت‌هزار نفر تبدیل می‌کند و در بین اینان، چه دانشمندان، فقیهان، مفسّران و نویسندگانی تربیت می‌شوند! کم‌کم خیر کثیر وجودش به حوزه‌های دیگر ایران هم شروع به تلألؤ و اشراق می‌کند. سپس حوزه‌های اهل‌سنت هم کم‌کم از وجود این خیر کثیر الهی آگاهی پیدا می‌کنند و بااشتیاق شروع به برقرارکردن با ایشان رابطه می‌کنند. این رابطه نهایتاً منجر می‌شود که مرجع بزرگ اهل‌سنت فتوا بدهد و بگوید مردم مسلمان معنا ندارد که ملزم به چهار مذهب باشند. این یعنی چه که 1200-1300 سال مسلمان‌ها را معطل ابوحنیفه، مالکی، شافعی و حنبلی کرده‌اید؟! مرجع بزرگ اهل‌سنت این مطلب را می‌گوید، بعد می‌گوید: «یَجُوز» بر همهٔ مسلمانان که در کل عبادات و معاملاتشان از فقه آل‌محمد پیروی کنند. 

این یک شعاع از خیر کثیر وجود آیت‌الله‌العظمی بروجردی است که موجش از کشورهای اسلامی هم گذشت و کم‌کم وارد آمریکا و اروپا شد. داستان ورود این موج به آمریکا و اروپا هم داستان مفصّلی است؛ من همه‌اش را می‌دانم، اما به قول حافظ، «آسوده شبی باید و خوش مهتابی». امشب شما در این مجلس و محفل و خانهٔ خدا برای بزرگداشت چنین شخصیت بزرگی اجتماع کرده و بدون شک و تردید، ثواب عظیمی را نصیب خود کرده‌اید.

خوشا آنان‌که در میزان وجدان ×××××××× حساب خویش سنجیدند و رفتند

خوشا آنان‌که بر این صحنهٔ خاک ×××××××× چو خورشیدی درخشیدند و رفتند

خوشا آنان‌که بذر آدمیت ××××××× در این ویرانه پاشیدند و رفتند

خوشا آنان‌که بار دوستی را ×××××××× کشیدند و نرنجیدند و رفتند

 

کلام آخر؛ گلی گم کرده‌ام، می‌جویم آن را

من گریه‌های شدید آیت‌الله‌العظمی بروجردی را بر ابی‌عبدالله(ع) دیده بودم. با شنیدن اسم ابی‌عبدالله(ع) به پهنای صورت از دو چشم مبارکش روی محاسن شریفش اشک می‌ریخت. شما ای مرجع بزرگ شیعه، وقتی اسم ابی‌عبدالله(ع) را می‌شنیدید یا یک مداح و واعظی مقداری ذکر مصیبت می‌خواند، بی‌طاقت می‌شدید؛ عمه‌تان زینب(س) چه کرد؟! آرام‌آرام به‌طرف میدان کربلا می‌رود، از جدّش شنیده که هر کس به‌طرف زیارت حسینم برود، برای هر قدمی که برمی‌دارد، ثواب نود حج عمرهٔ قبول‌شده در نامهٔ عملش می‌نویسند. بچه‌ها کنار عمه در حرکت هستند؛ نمی‌دانند عمه چه مقصدی دارد! اگر می‌پرسیدند عمه چه گم کردی که حالا این‌گونه دنبال گمشده‌ات می‌گردی، جواب می‌داد: 

گلی گم کرده‌ام، می‌جویم آن را ×××××××× به هر گل می‌رسم، می‌بویم آن را

اگر پیدا کنم زیبا گلم را ××××××××× به آب دیدگان می‌شویم آن را

یک‌مرتبه بچه‌ها دیدند عمه وارد گودالی شد، با یک دنیا ادب نشست و شمشیرها، نیزه‌ها، چوب‌ها و سنگ‌ها را کنار می‌زند. ناگهان دیدند زیر بغل بدن قطعه‌قطعه‌ای را گرفت و روی دامن گذاشت. من با دلیلِ روایات و با دلیل خطابِ زینب کبری(س) می‌گویم؛ یک‌مرتبه دید پیغمبر(ص) با سر و پای برهنه، بالای گودال زارزار گریه می‌کند، صدا زد و گفت: «یَا مُحَمّدا! صَلّیٰ عَلَیْکَ مَلیکُ السَّماء، هَذا حسَینٌ بِالعَراء، مُرَمَّلٌ بالدِّماء، مُقَطَّعُ الأعضَاء». کسی بالای منبر دعا می‌کرد و می‌گفت: خدایا! به دو دست بریدهٔ ابی‌عبدالله(ع) این دعا را مستجاب کن. وقتی پایین آمد، یک نفر به او گفت که دو دست بریده برای قمربنی‌هاشم(ع) است؛ ایشان گفت: مگر سخن زینب(س) را نشنیدی که به پیغمبر(ص) گفت: «مُقَطَّعُ الأعضَاء، مَسْلُوبُ الْعَمامَةِ وَ الرِّداءِ».

 

-دعای پایانی

خدایا! ما را از قرآن و روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) بهرهٔ کامل مرحمت فرما. 

خدایا! عمل ما را عمل خالص قرار بده. 

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع)، خیر دنیا و آخرت به همهٔ ما و نسل ما عطا فرما. 

خدایا! درجات همهٔ مراجع گذشتهٔ ما، به‌ویژه آیت‌الله‌العظمی بروجردی را متعالی بگردان و دعاهای آنها را در برزخ در حق ما مستجاب فرما. 

خدایا! شرّ اسرائیل و آمریکا را ریشه‌کن کن؛ دل مسلمان‌ها را به نابودی این دو جرثومهٔ پلید خوش کن. 

خدایا! به حقیقت زینب کبری(س)، امشب، همین الآن و لحظه، امام زمان(عج) را دعاگوی ما و زن و بچه‌ها و نسل ما قرار بده. 

خدایا! به حقیقت ابی‌عبدالله(ع)، فرج او را نزدیک کن و چشم گنهکار ما را به جمال پاک و نورانی او روشن فرما.

برچسب ها :