لطفا منتظر باشید

شب چهارم / پنجشنبه (3-4-1400)

(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))
ذی القعده1442 ه.ق - خرداد1400 ه.ش
19.65 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

دین اسلام، راهی به‌سوی پروردگار عالم

اسلامی که نازل‌شدهٔ پروردگار است و همهٔ پیامبران الهی و ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) مبلّغ آن بوده‌اند؛ این اسلام، راه و جاده‌ای به‌سوی پروردگار مهربان عالم، رحمت، مغفرت و رضوان الهی است. این راه مجموعه‌ای از مسائل اعتقادی، اخلاقی، عملی، حلال و حرام است. شما عزیزان می‌توانید مختصر این مجموعه را در آیهٔ 177 سورهٔ بقره، آیات 151-152 سورهٔ انعام، ده آیهٔ اول سورهٔ مبارکهٔ مؤمنون، آیات پایانی سورهٔ مبارکهٔ فرقان و آیات پایانی سورهٔ مبارکهٔ معارج ببینید.

 

-تعبیر امیرالمؤمنین(ع) از راه‌های ضد پروردگار

این مجموعه حقایق، راه خداست؛ ولی نکتهٔ بسیار مهم این است که خداوند مهربان راهش را از ابتدای شروع زندگی انسان روی کرهٔ زمین ارائه داد. به‌بیان دیگر، خداوند متعال حتی اولین مرد و زن آفریده‌شده را تهی‌دست از راهش قرار نداد؛ چون سعادت، نجات، کمال و رشد مرد و زن در گرو این است که مسافر این راه باشند. آن‌که مسافر این راه نیست، راهش راه ابلیس یا هوای نفس یا خواسته‌های نامشروع است. امیرالمؤمنین(ع) در «نهج‌البلاغه» راه‌های غیر از راه خدا را به قاطر چموشی تشبیه کرده‌ و فرموده‌اند: «وَ اِنَّ الْخَطايا خَيْلٌ شُمُسٌ» این قاطر چموش مَرکب یا جادهٔ زندگی هر کسی باشد، یعنی راه ابلیس، هوای نفس و خواسته‌های نامشروع، یا به فرمودهٔ قرآن، راه شکم و لذت‌ها؛ این شتر چموش چه موقع آرام می‌گیرد و دیگر چموشی ندارد؟ امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: وقتی سوار خودش را تحویل دوزخ بدهد، آنجا دیگر چموشی ندارد. آنجا دیگر میدان و عرصه‌ای برای چموشی وجود ندارد. 

 

امیرالمؤمنین(ع) دربارهٔ جهنم می‌فرمایند: «لا يُفَكُّ أسِيرُها وَ لَا یَبْرَأُ ضَرِیرُهَا» کسی که دچار جهنم بشود، آزادی نخواهد داشت. آن‌که با آتش و عذاب دوزخ بیمار می‌شود، بیماری‌اش شفا و درمان ندارد. خدا در قرآن می‌فرماید: هر گاه جهنمی‌ها به خودشان فشار می‌آورند که از جهنم بیرون بیایند، «أُعِيدُوا فِيهَا»(سورهٔ حج، آیهٔ 22) در سرشان می‌زنند و به جهنم برمی‌گردانند. این همان مطلبی است که امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: «لا يُفَكُّ أسِيرُها وَ لَا یَبْرَأُ ضَرِیرُهَا». 

 

سرنگونی در جهنم، عامل رهابودن و گمراهی در زندگی

حالا می‌خواهد زندگی با یک مرد یا زن شروع بشود. خدا اسم مرد را در قرآن آورده و روایات هم اسم زن را ذکر کرده‌اند؛ آدم و حوّا. آیا مهربانی، لطف، رحمت و محبت خدا اجازه داد که این زن و شوهر رها باشند؟ آیا اجازه داد که به شکل و کیفیتی زندگی کنند که خودشان می‌خواهند؟ رحمت، لطف، احسان، جود، کرم و محبت و عشق خدا این اجازه را نداد که این مرد و زن به شکلی که دلشان می‌خواهد، زندگی کنند و در جهنم سرنگون بشوند. خدا در قرآن مجید می‌فرماید: «وَلَا يَرْضَىٰ لِعِبَادِهِ الْكُفْرَ»(سورهٔ زمر، آیهٔ 7) من راضی به جهنم‌رفتن یک نفر نیستم. خداوند نمی‌خواهد این صنعت باعظمتش، این «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»(سورهٔ تین، آیهٔ 4) و این «وَ لَقَدْ كَرَّمْنا بَنِي آدَمَ وَ حَمَلْناهُمْ فِي الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ وَ رَزَقْناهُمْ مِنَ الطَّيِّباتِ وَ فَضَّلْناهُمْ عَلى‌ كَثِيرٍ مِمَّنْ خَلَقْنا تَفْضِيلًا»(سورهٔ إسراء،‌ آیهٔ 70) هیزم جهنم بشود. 

 

خدا نمی‌خواهد و نمی‌شود هم به‌عهدهٔ پروردگار گذاشت و بگویی تو بخواه تا من به جهنم بروم! نه نمی‌خواهد! پس آنهایی که در قیامت به جهنم می‌روند، چطور به جهنم می‌روند؟ آنها به اختیار و انتخاب خودشان به جهنم می‌روند. در قرآن نیامده که یکی از دوزخیان هفت طبقهٔ دوزخ به پروردگار بگوید تو باعث جهنمی‌شدن من شدی. همهٔ آنها می‌گویند که ما خودمان سبب جهنمی‌شدن خودمان شده‌ایم. در جهنم عذاب می‌بینند که کارگردان‌های جهنم با جهنمی‌ها حرف می‌زنند و به آنها می‌گویند: شما وقتی در دنیا بودید، «أَلَمْ يَأْتِكُمْ نَذِيرٌ»(سورهٔ ملک، آیهٔ 8) هیچ هشداردهنده‌ای برای شما نیامد که به شما بگوید عاقبت گمراهی، ضلالت، خودپرستی، صندلی‌پرستی، پول‌پرستی، شهوت‌پرستی، ریاست‌پرستی، علم‌پرستی و گناهان، آتش دوزخ است و این آتش هم ابدی است؟! همهٔ دوزخیان می‌گویند: بله، هشداردهنده آمد. 

 

به آنها می‌گویند: اگر 124هزار هشداردهنده، دوازده امام هشداردهنده و میلیون‌ها عالم واجد شرایطِ دلسوزِ هشداردهنده آمد، پس چرا به جهنم آمدید؟ پاسخ می‌دهند: «لَوْ كُنَّا نَسْمَعُ أَوْ نَعْقِلُ»(سورهٔ ملک، آیهٔ 10) اگر ما در حرف‌ها و هشدارهای آنها و عاقبت خودمان اندیشه می‌کردیم یا به حرف آنها گوش می‌دادیم و قبول می‌کردیم، «ما كُنَّا فِي أَصْحابِ السَّعِيرِ» الآن دوزخی نبودیم. 

 

ارزش‌گذاری پروردگار برای انسان

حالا شروع زندگی در کرهٔ زمین با یک مرد و زن است. خدا در سورهٔ بقره به این مرد و زن خطاب می‌کند و با آنها حرف می‌زند. خدای به این باعظمتی چقدر به ما انسان‌ها ارزش داده که حاضر شده از ابتدای زندگی با ما حرف بزند. حالا با ما امت اسلام که با قرآن حرف زده و این خیلی عجیب است! حرف‌های خدا را در قرآن شنیده‌اید؟ آنهایی که اهل گناه هستند، نشنیده‌اید؟ یقیناً شنیده‌اند که خدا در قرآن، سوره‌های بقره و آل‌عمران، ربا را حرام کرده است؛ جوان‌های گنهکار حرفه‌ای یقیناً شنیده‌اند که خدا زنا را حرام کرده است؛ همهٔ مردم یقیناً سخن خدا را در قرآن شنیده‌اند که خدا دروغ، تهمت، غیبت و حتی فحش‌دادن به دشمن را حرام کرده است. 

 

اگر شنیده‌اند، پس چرا عمل نمی‌کنند؟ چون گرفتار نفس، اسکناس و شهوت هستند. تا وقتی که آزاد نشوند، به حرف خدا گوش نمی‌دهند. اینها باید آزاد بشوند تا حرف خدا را گوش بدهند. خدا خیلی به ما ارزش داده که با ما حرف زده است، وگرنه ما که یک‌ذره خاک هستیم؛ خاک کجا و پروردگار جامعِ همهٔ صفاتِ کمال، جلال و جمال کجا! به قول قدیمی‌ها، «اَینَ التُراب و ربّ الأرباب». خدایی که فوق هستی و کلیددار هستی است، میلیاردها میلیارد جماد، نبات، حیوان، انسان و عوالم را آفریده است، کجا و منِ خاک شصت‌هفتاد کیلویی کجا! اما به من ارزش داده که با من حرف زده است. 

 

سرانجام حرکت در جاده‌های ضد پروردگار

خداوند به این زن و شوهر فرمود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً»(سورهٔ بقره، آیهٔ 38) زندگی را روی زمین شروع کنید. «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً» راه و جاده از سوی من برای شما می‌آید. این راه و جادهٔ خدا همان است که آدرس آن را در ابتدای سخن دادم. مجموعهٔ اعتقادات، اخلاقیات، اعمال و حلال و حرام که آن‌هم خدا می‌گوید از سوی من است؛ یعنی من به کسی اجازه نمی‌دهم که به اسم کمونیسم، بودائیسم و کاپیتالیسم برای شما جاده‌سازی بکند. من اجازه نمی‌دهم که مارکس و لنین برای شما جاده بسازند. من اجازه نمی‌دهم که بعد از مرگ پیغمبر(ص)، گوشه‌ای جمع بشوند و براساس هوای نفس، دینی برابر دین من درست بکنند و جاده بسازند. در ساختن این جاده، صاحب این جاده، امیرالمؤمنین(ع) را کنار بزنند. 

 

حالا خودشان با کبر، غرور، بخل و حسد جاده‌سازی می‌کنند، شما گول نخورید، دست به دست این شیاطین ندهید و جادهٔ آنها را جادهٔ حق ندانید. «وَ أَنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقِيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ»(سورهٔ انعام، آیهٔ 153) فقط در راه من حرکت کنید و به‌سراغ جاده‌های دیگر نروید. «فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ» روح، دین‌، اجتماع، قلب و عقلتان را متلاشی می‌کنند. از انسان بودنِ شما، یک حیوان شاخ‌دار، دُم‌دار و سُم‌دار درست می‌کند، اسلحه به دستش می‌دهد که انبیا را بکُشد، ائمه را شهید کند و 72 نفر را مظلومانه در کربلا قطعه‌قطعه کند. این نتیجهٔ جادهٔ سازندگان جاده‌های ضد پروردگار است. 

 

شما حرکت در آن جاده‌ها را قبول نکنید! «فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 38) هر کسی در راه من حرکت کند، «فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» نه دچار ترس منفی می‌شود و نه غصۀ منفی. 

 

نیاز انسان به راهنمایان واقعی در جادۀ دین

آیا این راه و مجموعه‌ای که جاده را تشکیل می‌دهد، یعنی اعتقادات، اخلاق، اعمال و حلال و حرام، راهنما نمی‌خواهد؟ کسی نمی‌خواهد به ما بگوید این نماز، زکات، خمس، حق زن و شوهر، حق پدر و مادر بر فرزند، حق فرزند بر پدر و مادر یا قیامت که در این جاده وجود دارد، چگونه است؟! کسی نمی‌خواهد به ما بگوید بهشتی و جهنمی کیست؟! دیندار و بی‌دین کیست؟! اگر راهنما نباشد، نمی‌‌توان در این جاده حرکت کرد. به این خاطر، خدا برای این جاده راهنما قرار داده است. چقدر این آیه جالب است! گاهی این آیات قرآن اصلاً قلب را غرق لذت می‌کند. خدا در سورهٔ انبیاء می‌فرماید: «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً يَهْدُونَ بِأَمْرِنا»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 73) ما انبیا و ائمه را پیشوایانی قرار دادیم که به اجازهٔ ما هدایت و راهنمایی کنند و بگویند خدا کیست؛ همچنین بگویند اعتقاد درست، عمل صالح، قیامت، اخلاقیات و حلال و حرام چیست. ما در زیارت امیرالمؤمنین(ع) می‌خوانیم که شما نماز را به ما یاد دادید؛ یعنی نمازهایی که غیر از شما یاد داده‌اند، نماز نیست. به‌بیان دیگر، نماز دست‌بسته نماز نیست؛ نمازی که وضویش کاملاً مخالف آیهٔ ششم سورهٔ مائده است، نماز نیست. خدا فرموده که مسح به سر و دو تا پاست؛ اما اینها به جای مسح، تمام سر و گردن و هر دو پا را می‌شورند. آن نماز، نماز نیست! آن روزه، روزه نیست! آن حج، حج نیست! آن حلالی که آنها می‌گویند، حلال نیست! 

 

فتاوای عجیب تربیت‌شدگان سقیفه

من درست می‌گویم و اغراق نمی‌کنم. بیست سال پیش در امارات (یکی از کشورهای خلیج فارس) به منبر می‌رفتم. امارات هفت‌هشت منطقه است. روزی در ماشین بودیم و از اتوبانی رد می‌شدیم. یک‌خرده ترافیک بود و ماشین آرام می‌رفت. ماشین روبه‌روی فروشگاه بزرگی (حالا سوپر یا سیتی‌سنتر می‌گویند) در ترافیک ماند. من دیدم که روی شیشهٔ این فروشگاه بزرگ نوشته است: «الخنزیر الحلال؛ خوک حلال». آقایی که پشت فرمان بود، یک تاجر شیعه بود که مرا برای منبر دعوت کرده بود. به او گفتم: خدا که خوک را در قرآن مطلقاً حرام کرده و فرموده است: «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 3) گوشت خوک مطلقاً حرام است. چطور در این مملکت اسلامی تابلو دارد که «گوشت خوک حلال»؟! این رفیقم خندید. گفتم: چه کسانی این گوشت خوک حلال را می‌خورند؟ گفت: شیعه که نمی‌خورد؛ همین تربیت‌شدگان مکتب سقیفه می‌خورند. علمایشان هم فتوا داده‌اند که حلال است و می‌گویند: اگر یک خوک نر و ماده بچه بزایند، همان لحظه بچه‌اش را در جای خوب، درست و پاکیزه‌ای بیاورند، به او غذا بدهند و بهداشتش را رعایت بکنند. وقتی این بچه خوک بزرگ بشود، گوشتش حلال است.

 

خود خلیفهٔ دوم فتوا دارد و در کتاب‌ها هم آمده است که می‌گوید: اگر یک‌خرده آب در عرق و شراب بریزی که خیلی تکانت ندهد، حلال است. 

آن حلالی که آنها می‌گویند، حلال اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و قرآن نیست؛ آن حرامی هم که آنها می‌گویند، حرام قرآن و اهل‌بیت(علیهم‌السلام) نیست. راه راهنما می‌خواهد و اگر آدم دستش در دست این راهنما نباشد، گوشتِ خوک و زنای با مانع را حلال می‌کند. حتی خیلی چیزها را هم مارک ضرورت به آن می‌زند و می‌گوید حلال است: «الضرورات تبیـح المحظورات». اگر ادب منبر و حرم اجازه می‌داد، من بعضی از فتواهای آنها را نقل می‌کردم تا بدانید نظرشان راجع‌به حلال و حرام چیست. آدم بهت‌زده می‌شود!

راه راهنما می‌خواهد و خدا را شکر که ما را بعد از پیغمبر(ص)، به دوازده امام هدایت کرد. خدا را شکر که ما را به راهنمایان واقعی، ائمهٔ طاهرین(علیهم‌السلام) هدایت کرد.

 

کلام آخر؛ شب جمعه، شب خدا و ابی‌عبدالله(ع)

امشب شب جمعه است. ایام ولادت و زیارت امام هشتم است. اینجا هم خانهٔ خدا و حرم دختر موسی‌بن‌جعفر(ع) است. شب زیارتی وجود مبارک حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) است که امام صادق(ع) می‌فرمایند: هر شب هفتادهزار فرشته به زیارت ابی‌عبدالله(ع) می‌آیند و برمی‌گردند؛ دیگر تا قیامت هم نوبتشان نمی‌شود. این شب چنین شبی است!

«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ أُقْسِمُ صَادِقاً، لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً، لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الآمِلِينَ وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ».

شمشیرشکسته‌ها، نیزه‌شکسته‌ها، سنگ‌ها و چوب‌ها را کنار زد، زیر بغل بدن قطعه‌قطعه را گرفت و روی دامن گذاشت. با سوز دل گفت: 

کسی گُل را به چشم تر نبوسید ××××××××× کسی گل را ز من بهتر نبوسید

کسی چون من گلش نشکفت در خون ×××××××× کسی چون من گل پرپر نبوسید

کسی غیر از من و دل در آن دشت ××××××××× به تنهایی تن بی‌سر نبوسید

به عزم بوسه لعل لب نهادم ××××××××× به آنجایی که پیغمبر نبوسید

برچسب ها :