لطفا منتظر باشید

شب پنجم / جمعه (4-4-1400)

(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))
ذی القعده1442 ه.ق - خرداد1400 ه.ش
18.26 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

مقدمۀ بحث

بخشی از آیات قرآن کریم، تقریباً در سی جزء کتاب خدا، دو مطلب را مطرح می‌کند که اگر انسان هر دو را نداشته باشد، کافر است؛ اگر یکی را داشته باشد و یکی را نداشته باشد، یقیناً به سعادت، نجات، خوشبختی، رضایت‌الله و جنت‌الله نمی‌رسد. این دو حقیقت، یکی ریشه و مایه است و دومی هم طلوع و تجلی آن ریشه و مایه است. البته اگر مایه ضعیف و ناتوان باشد، جایی برای طلوع و تجلی حقیقت دوم نمی‌ماند. 

 

ایمان و باور، ریشۀ دین

مطلب اول، ایمان است؛ ایمان و باور نسبت به چه‌چیزی؟ قرآن مجید پنج حقیقت را مطرح می‌کند که انسانِ خواهان خیر دنیا و آخرت، باید این پنج حقیقت را باور داشته باشند. این پنج حقیقت هم کسبی است و از آیات قرآن استفاده می‌شود که یا باید عالمِ به این پنج حقیقت شد یا به عالِمی گوش سپرده بشود که به این پنج حقیقت آگاه است. 

 

امر قرآن به حرکت در راه کسب پنج حقیقت

قرآن مجید هم کل ملت اسلام را ملزم به این نمی‌کند که پنج سال، ده سال یا بیست سال درس بخوانند و با کمک علم به این پنج حقیقت دانا بشوند. این امر برای هشتادمیلیون جمعیت این مملکت میسّر نیست. قرآن مجید می‌گوید: گروهی بفهمند و یاد بگیرند، عالم بشوند و این حقایق را بفهمند؛ سپس بین مردم برگردند و گوشهٔ تنهایی و غربت نمانند. گفتن جملاتی مانند «حوصله ندارم»، «علاقه‌ای به مردم ندارم»، «به درد نمی‌خورد» و «روزگار مناسبی نیست»، عذرهای شیطانی است و یقیناً خداوند هم در روز قیامت قبول نخواهد کرد. یک‌جا ماندن و کاری‌نکردن آدم را می‌پوساند و از انجام تکالیف الهی بازمی‌دارد. 

 

ارزش حرکت در راه فهم دین

آدم باید حرکت کند؛ یک حرکت این است: «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 122) دین را بشناسم که اعتقاد و عمل است. این یک حرکت که از شهرم به قم، مشهد، نجف و دیگر مراکز دارای حوزهٔ اهل‌بیتی بیایم و بفهمم. این خیلی مهم است! «لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ» نه اینکه الفاظ یک کتاب را بفهمم، بلکه کتاب‌ها را خیلی خوب بخوانم که وسیله‌ای برای فهم دین بشود. خود این حرکت، عبادت بزرگی است و پاداش این عبادت در روایاتمان، به‌ویژه در باب علمِ جلد اول کتاب بسیار باارزش «اصول کافی» بیان شده است. یک روایتش این است: کسی که برای علم (علم دین، درک و فهم دین) حرکت می‌کند، وارد مجلس فهم دین می‌شود و به استاد گوش می‌دهد که دین را بفهمد؛ خداوند متعال به تمام موجودات زنده فرمان می‌دهد که برای او استغفار کنند.

 

-نامحدودبودن قدرت و خزانۀ پروردگار

تعجب نکنید! قدرت خدا محدود نیست، خزانهٔ پروردگار هم محدود نیست. اگر انسان فکر کند که قدرت و خزانهٔ خدا تا حدی است، خدا را نشناخته و آنچه در ذهنش هست، خدا نیست. به قول حضرت باقر(ع)، ساخت خودش است. پروردگار عالم، هم قدرتش و هم خزانه‌اش بی‌نهایت است. چند میلیارد سال است که خدا کرهٔ زمین را آفریده است؛ البته ما از کرّات دیگر خبر نداریم. این‌طور که دانشمندان (من هنوز عدد جدیدی در کتاب‌های علمی ندیده‌ام؛ دنبال هم می‌کنم) با ابزارهای علمی خودشان سنجیده‌اند، می‌گویند: فقط کرهٔ زمین در این گوشهٔ جهان، چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال قبل به‌وجود آمده است. از زمانی هم که به‌وجود آمده، طبق گفتهٔ امیرالمؤمنین(ع) که بالاتر از همهٔ عالمان جهان هستند، آب در کرهٔ زمین بوده است. خطبهٔ اول «نهج‌البلاغه» را ببینید. هر کجا هم که آب بوده، پروردگار عالم موجود زنده داشته است. ریشهٔ تمام موجودات زنده از آب است. خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَ جَعَلْنا مِنَ الْماءِ كُلَّ شَيْ‌ءٍ حَيٍّ»(سورهٔ انبیاء، آیهٔ 30) ریشه و ذات هر زنده‌ای از آب است. شما فکر کن لحظهٔ اولِ چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال که کرهٔ زمین کامل شده، یک موجود زنده داشته است؛ ولی شمار موجودات زنده تا الآن برای هیچ دانشگاه، دستگاه علمی و ابزار دانشی معلوم نیست. چندمیلیارد انواع حیوانات، چقدر جن و انس، چقدر گیاه و درختِ نیازمند تغذیه و چند میلیارد میلیارد میلیارد میکروب و ویروس که همه‌شان غذاخور هستند، در این چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال روی زمین به‌وجود آمده‌اند. آیا تاکنون از خزانهٔ خدا که اینها را غذا می‌دهد، کم شده است؟ این خزانه کجاست؟ در دعای افتتاح می‌خوانیم: «الَّذِی لا تَنْقُصُ خَزَائِنُهُ» ای وجود مقدسی که خزانه‌های تو کم نمی‌شود. هرچه از روی این خزانه برمی‌داری و خرج محتاجان به خوراک از میان زندگی می‌کنی، باز هم دست نخورده است. اگر دست خورده بود که کم می‌آمد و خداوند مرگ صد نوع موجود زنده را می‌رساند و می‌گفت دیگر ندارم که به شما غذا بدهم؛ یا کاری می‌کرد که انسان‌ها 24 ساعته دو سیر غذا بخورند و می‌گفت دیگر نمی‌توانم اداره‌تان کنم. درحالی‌که هم قدرت او بی‌نهایت است و هم خزانه کم نمی‌شود. 

 

-شهادت اعضای بدن مجرمین حرفه‌ای در قیامت

این مقدمه را برایتان گفتم که بعضی از روایات اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برایتان تعجب‌آور نباشد. البته قبل از گفتن روایت، به این آیه عنایت کنید که پروردگار می‌فرماید: «شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 20) پوست، گوش و چشم گنهکاران و مجرمین حرفه‌ای در روز قیامت و کنار دوزخ، بر ضد مجرمین نسبت به جرم‌هایشان شهادت می‌دهند. «عَلَی» در آیهٔ شریفه به‌معنای «بر ضد آنها» است. این آیه در قرآن هست؛ قرآن که حق است و شک در قرآن هم کفر است. «شَهِدَ عَلَيْهِمْ سَمْعُهُمْ وَأَبْصَارُهُمْ وَجُلُودُهُمْ» پوست، گوش و چشم مجرمین حرفه‌ای ضد آنها شهادت می‌دهد. 

 

بعد این مجرمین با عصبانیت به پوست، گوش و چشم خودشان می‌گویند: «لِمَ شَهِدْتُمْ عَلَيْنَا»(سورهٔ فصلت، آیهٔ 21) برای چه بر ضد ما نسبت به گناهان گواهی دادید؟ حالی‌تان نیست که اگر الآن ما را به جهنم ببرند، جناب پوست، جناب گوش و جناب چشم، تو هم می‌سوزی. چرا بر ضد ما گواهی دادی؟ آیهٔ شریفه جای تأویل ندارد. تأویل این‌گونه آیات برای روشن‌فکرهای غرب‌زده است که یک‌خرده مسلمان هستند؛ اما برای مؤمن جای تأویل ندارد. بعضی از این روشن‌فکرها نوشته‌اند: گوش چشم و پوست، وضعی دارند که وضعشان گویای این است که صاحب ما مجرم بوده است. بعد مَثَل می‌زنند و می‌گویند: وقتی مریض به دکتر می‌رود، دکتر می‌گوید زبانت را ببینم. بعد از دیدن زبان، می‌گوید زبانت سنگین است، معلوم می‌شود که حالت خوب نیست. می‌گویند گفتهٔ زبان همین سنگینی‌اش است. زردی چشم و رنگ پوست به دکتر می‌گوید که این آدم سالم نیست. این آیات حرف‌زدن دست و پا، چشم، گوش و پوست هم همین‌طور است؛ درحالی‌که اشتباه می‌کنند و همین‌طور نیست. 

 

وقتی گنهکاران می‌گویند چرا بر ضد ما شهادت دادید که ما این گناهان کبیره را با چشم، گوش و پوستمان تا آخر عمر انجام داده‌ایم؛ هر سه با زبان گویا، یعنی با صدا به صاحبشان می‌گویند: «أَنْطَقَنَا اللَّهُ الَّذِي أَنْطَقَ كُلَّ شَيْءٍ» خدایی که هر چیزی را به صدا درمی‌آورد، ما را به صدا درآورد. اگر شکل و قیافه، حالت پوست، چشم و گوش به خدا نشان می‌دهد که صاحب ما بدکار بوده، دیگر نیازی نداشت که مردم به این سه بگویند چرا بر ضد ما شهادت دادید و اینها هم بگویند خدا ما را به صدا درآورد. قیافهٔ پوست، چشم و گوش در سکوت کامل نشان می‌دهد که اینها مجرم هستند. لذا آیه قابل تأویل روشن‌فکری نیست! ای کاش، مسائل روشن‌فکری به قرآن کشیده نشود. 

به این آیه عنایت کردید؟ قدرت بی‌نهایت خدا را دانستید و شنیدید که هیچ‌چیزی از خزانهٔ خدا کم نمی‌شود، با اینکه چهارمیلیارد و پانصدمیلیون سال است موجودات زمین را تغذیه می‌کند؟ حالا روایت را بشنوید. این قول پیغمبر(ص) است و حدیث هم سند دارد. جای حدیث در جلد اول کتاب «اصول کافی»، باب علم است. 

 

-ثواب عظیم شرکت در جلسات فهم دین

پیغمبر(ص) می‌فرمایند: کسی که به‌دنبال فهم دین است و به جلسه‌ای می‌رود؛ حالا یا برای اینکه عالم بشود (همه هم نمی‌توانند درس بخوانند) یا اینکه گوش بدهند و در حد نیازشان عالم بشوند. این دسته از افراد می‌روند که ببینند چه‌چیزی حرام است و چه‌چیزی حلال، کدام اخلاق خوب و کدام بد است. اینها نمی‌خواهند طلبه بشوند، بلکه جلسه‌ای برپاست و یک معلم دینی را دعوت کرده‌اند که برای مردم از دین بگوید و مردم هم دین را بفهمند. حالا یا طلبه است و می‌رود که عالم بشود؛ یا کاسب، تاجر، بنّا، گچ‌کار، برق‌کار و مهندس است، می‌رود که در حد نیاز کارش عالِم به دین بشود. نیم‌ساعت یا یک ساعت می‌نشیند و برای عالم‌شدن و فهم دین گوش می‌دهد یا گوش می‌دهد که برود و ده روز دیگر دوباره در یک جلسهٔ دینی شرکت کند. یادتان باشد که خدا قدرت بی‌نهایت است و هرچه خرج کند، هیچ‌چیزی از خزانه‌اش کم نمی‌شود؛ یادتان هم باشد که پروردگار پوست و چشم و گوش را در قیامت به صدا درمی‌آورد. خدا به تمام پرندگان جوّ (نه فقط پرندگان قم، نجف و مشهد که جلسهٔ فهم دین در آنهاست) و تمام ماهیان دریا دستور می‌دهد که میرزا محمد، میرزا تقی، میرزا حسن و میرزا حسین، یا طلبه است و برای فهم دین به جلسهٔ علم رفته، یا کاسب است و برای فهم دین پای درس عالم دین رفته است. کل شما برای این آدم استغفار کنید؛ یعنی دهانتان را باز کنید و به من بگویید: خدایا! این میرزا حسن و میرزا تقی که برای فهم دین به جلسهٔ درس یا جلسهٔ منبر رفته‌اند، مورد آمرزش قرار بده. 

 

شما فکر کنید میلیاردها پرنده و میلیاردها میلیارد ماهی طلب مغفرت بکنند که خود خدا دستور می‌دهد، گوش به حرفشان نمی‌دهد؟ تک‌تک شما مرد و زن‌ که الآن اینجا نشسته‌اید و مسائل دین (حلال و حرام دین، قرآن و روایت) را را یاد می‌گیرید، شک نکنید که همین الآن تمام پرندگان هوا و ماهیان دریا برای ما از خدا آمرزش می‌خواهند. وقتی از جا بلند شویم، دیگر گناهی در پرونده‌مان نمی‌ماند. البته غیر از پولی که بدهکار هستیم و نمی‌خواهیم بدهیم؛ نه پولی که به گردن ماست، یک ماه دیگر وقتش است و قصد دادن آن را هم داریم. تمام گناهانمان بخشیده می‌شود، غیر از دِینی که به مردم داریم و قصد دادن هم هم نداریم؛ اما اگر دِینی به‌عهده ماست و قصدمان هم دادن بدهی‌مان است، ولی هنوز وقتش نیامده یا وقتش آمده است و نمی‌توانیم بپردازیم، به طلبکار می‌گوییم به ما مهلت بده و او هم مهلت می‌دهد یا می‌گوید پول مرا بده و من نمی‌توانم بدهم. الآن گناهی بر من نیست. 

شما ببینید ارزش این جلسات و جلساتی که در حوزه‌های علمیه تشکیل می‌شود، چقدر است! برادران و خواهران، اگر ما کمتر پای منبرهای خوب برویم، ببینید چه فایدهٔ عظیمی از دست ما می‌رود! شما شرکت در مجلس دین را برای خودتان یک مسئولیت و جزء کارهایتان قرار بدهید؛ نه اینکه بگویی امشب یا امروز حالش را ندارم، روز و شب بیست‌ویکم ماه رمضان یا روز عاشورا می‌روم. این‌جوری سر خودتان را کلاه نگذارید، خیلی حیف است! باور کنید من اگر کارم خیلی زیاد نبود، دوست داشتم پای منبرهای به‌دردخور به‌عنوان مستمع شرکت کنم؛ چون پیغمبر اکرم(ص) این‌قدر ثواب برای آن بیان کرده‌اند. 

 

ایمان و عمل، در راستای یکدیگر

گفتیم که دو مطلب در سی جزء قرآن مطرح است که یکی ایمان، یکی هم اعتقاد است. ایمان به چه‌چیزی؟ این در یک آیه پشت‌سر هم آمده است: ایمان به خدا (باورکردن خدا)، قیامت، فرشتگان، انبیا، قرآن و کتاب. این باور هم کسبی است؛ یعنی یا باید بیست سال درس طلبگی بخوانم تا این باور برایم بیاید یا باید در مجالسی بروم که معلم هنرمند دلایل خیلی ساده و آسان برایم می‌آورد. بعد من حس می‌کنم که خدا، قیامت، ملائکه، پیغمبران و کتاب را باور دارم و شکی هم ندارم. 

 

وقتی این سرمایه در قلب آماده شد، حالا باید به‌سراغ مطلب دوم رفت؛ عمل به خواسته‌های خدا، عمل براساس باورداشتن قیامت، عمل براساس باورداشتن فرشتگانی که همه‌چیز را پای من می‌نویسند، عمل براساس نبوت انبیا و قرآن مجید. حالا اگر عمل باشد و ایمان نباشد، پروردگار برای این عملِ بی‌ایمان یک جو ارزش قائل نشده است. اگر ایمان باشد و عمل نباشد، برای آن ایمان هم ارزش قائل نشده است. من پنج‌شش دقیقه دربارهٔ ایمانی برایتان بگویم که به درد صاحبش نخورد، نمی‌خورد و نخواهد خورد! 

 

سرانجام تلخ ابلیس، نتیجۀ ایمان بدون عمل

همهٔ ما ابلیس را می‌شناسیم که مدام لعنتش می‌کنیم و در برنامه‌های مختلف می‌گوییم «بر شیطان لعنت»؛ یعنی همین ابلیس و عواملش. خدا هم او را لعنت کرده و فرموده است: «وَ إِنَّ عَلَيْكَ لَعْنَتِي إِلى‌ يَوْمِ الدِّينِ»(سورهٔ ص، آیهٔ 78)؛ انبیا هم او را لعنت کرده‌اند. ابلیس خدا، انبیا و قیامت را باور داشت که دلیلش در قرآن مجید است. وقتی در مسئله آدم(ع) درگیر شد و رجیم شد، گفت: «فَبِعِزَّتِكَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 82) به توانمندی غیرقابل‌شکستت، من مردم را گمراه می‌کنم. خدا را باور داشت که به عزت خدا قسم خورد. انبیا را باور داشت که گفت: «إِلَّا عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 83) زور من فقط به مخلصین نمی‌رسد. مخلصین در قرآن چه کسانی هستند؟ انبیا از مخلصین‌اند. قیامت را هم باور داشت که به پروردگار گفت: مرگ من را زود نرسان، «أَنْظِرْنِي إِلى‌ يَوْمِ يُبْعَثُونَ»(سورهٔ اعراف، آیهٔ 14). 

 

اما پروردگار در بحثی که با شیطان داشت، قسم خورد و فرمود: «لَأَمْلَأَنَّ جَهَنَّمَ مِنْكَ وَ مِمَّنْ تَبِعَكَ مِنْهُمْ أَجْمَعِينَ»(سورهٔ ص، آیهٔ 85) روز قیامت، تمام جهنم را از تو و پیروانت پر می‌کنم. 

ابلیس به جهنم می‌رود، با همان ایمانی که به خدا، انبیا و قیامت دارد؛ پس ایمان بدون عمل ارزش ندارد. وقتی خدا به تو می‌گوید سجده کن، شانه بالا می‌اندازی، سینه‌سپر می‌کنی و می‌گویی نه! این ایمانت بی‌ارزش است. وقتی عمل می‌کنی و ده‌میلیارد برای ساخت بیمارستان می‌دهی یا سی‌میلیارد برای ساخت خانه به پنجاه تا مستحق می‌دهی؛ ولی خدا و قیامت را باور نداری، پیغمبر(ص) می‌گویند: کل این عملت را در قیامت روی دوشت می‌گذارند و تو را به جهنم می‌اندازند. 

 

کلام آخر؛ مصائب کربلا از زبان امام زمان(عج)

از زبان امام زمان(عج) روضه بخوانم، البته مقداری مختصر. شب بیست‌ویکم حتماً شنیدید که من مفصّل این مصیبت را از قول وجود مبارک امام زمان(عج) قبل از قرآن به‌سرگرفتن خواندم. خیلی سوزناک است! من همان شب بیست‌ویکم هم طاقت نداشتم که حرف‌های امام زمان(عج) را ادامه بدهم؛ جانم به لب می‌رسید و نفس‌گیر شده بودم. 

ذوالجناح برگشت. صدای ذوالجناح عوض شده بود و طبیعی نبود. ذوالجناح پا به زمین می‌کوبید و سر به زمین می‌زد. تا حالا این کارها را نکرده بود. به امر ابی‌عبدالله(ع)، 84 زن و بچه در خیمه بودند و بیرون نمی‌آمدند که شاهد شهادتش باشند. اما این را هم قبول بکنید که اضطراب، هیجان و افکار کُشنده با آدم چه‌کار می‌کند! سکینهٔ کبری(س) اسب را از لای درز خیمه دید که صدا می‌کند و صدایش طبیعی نیست؛ دید سر و پا به زمین می‌کوبد، زین اسب واژگون شده و خون از یال اسب می‌چکد. فقط سیزده سال دارد و بی‌طاقت است؛ چادر خیمه را کنار زد و دوید، چنان فریاد زد که 84 زن و بچه بیرون ریختند. امام زمان(عج) می‌گویند: این زن و بچه وقتی قیافهٔ اسب را دیدند که اشک از چشمش می‌ریزد، زینش برگشته و از یالش خون می‌چکد (اینجا حرف امام زمان جگرسوز است)، «ناشِراتِ الشُعور عَلی الخُدود لاطِمات» موهایشان را زیر چادر پخش کردند و با دست به صورت‌هایشان لطمه زدند. هر 84 تا با پای برهنه و فریادزنان به‌طرف میدان کربلا آمدند. امام زمان(عج) وقتی به‌دنیا آمده‌اند، این مسائل را دیده‌اند. حضرت می‌گویند: وقتی در میدان رسیدند، دیدند که «والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه» شمر با آن هیکل سنگینش روی سینهٔ پر اززخم، بدن مجروح، شکم گرسنه و لب تشنه نشسته، خنجرش را کشیده و محاسن ابی‌عبدالله(ع) را به دست گرفته است.

برچسب ها :