لطفا منتظر باشید

جلسه سوم دو شنبه (29-10-1399)

(قم حسینیه حضرت ابوالفضل (ع))
جمادی الثانی1442 ه.ق - دی1399 ه.ش
15.33 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».

 

ذکر امیرالمؤمنین(ع) در شمار عبادات

شیعه و غیرشیعه روایتی را در کتاب‌های فراوانی نقل کرده‌اند که خود من در خیلی از کتاب‌های بزرگان شیعه و غیرشیعه دیده‌ام. پیغمبر اکرم(ص) در این روایت فرموده‌اند: «ذكرُ عليٍ عبادَةٌ». «ذکر» در اینجا یعنی گفتن؛ اگر مردم دور همدیگر بنشینند و از امیرالمؤمنین(ع) حرف بزنند، این حرف‌زدنشان دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) عبادت است. وقتی از اخلاقش، عبادتش، اخلاصش و ارزش‌های وجودی‌اش بگویند، این یک نوع عبادت است. 

 

حقیقت عبادت

عبادت در قرآن و روایات، ویژهٔ یک سلسله اعمال بدنی نیست؛ فقط نماز و روزه، خمس، زکات، امربه‌معروف و نهی‌ازمنکر نیست. طبق آیات و قرآن، هر کار باارزشی که مؤمن انجام می‌دهد، این عبادت است؛ اما اگر غیرمؤمنی این کار باارزش را انجام بدهد، عبادت نیست. در واقع، عبادت حقیقتی است که برای خدا باید انجام بگیرد و وقتی غیرمؤمن خدا را قبول ندارد یا اگر هم قبول داشته باشد، کاری به کار خدا ندارد، پس کارهای باارزش غیرمؤمن عبادت نیست. امیرالمؤمنین(ع) متنی دارند که خیلی از شبهات فکری افراد شبهه‌دار را جواب می‌دهند؛ مثلاً می‌گویند: کافری با صدمیلیارد تومان یک بیمارستان ساخته، کمونیستی فلان کار خیر را کرده، بی‌دینی صد خانه با پول خودش ساخته و به مستحق داده است. آیا این آدم در قیامت به جهنم می‌رود و من که پول نداشته‌ام کاری بکنم، فقط سلسله عباداتی کرده‌ام، به بهشت می‌روم؟ آیا او واقعاً جایی در بهشت ندارد؟ 

 

-سرانجام کارهای باارزش کافران و بی‌دینان

من متن گفتار حضرت را با یک مثال برایتان بگویم که حرف امام این است؛ یک بنّایی در خیابان باجک قم از طرف صاحب‌خانه‌ای دعوت می‌شود که دیوار خراب‌شدهٔ خانه را بسازد. بنّا به صاحب‌خانه می‌گوید: این دیوار پنج روز کار دارد، مثلاً برای پنج روز مصالح را بده و من هم روزی سیصد تومان مزدم است که یک‌میلیون‌ونیم می‌شود. بنّا این دیوار را به‌طور کامل می‌سازد، بعد به پردیسان می‌رود و درِ یک خانه را می‌زند، می‌گوید که من دیواری را پنج روز بنایی کرده‌ام، یک‌میلیون‌ونیم به من بده. این صاحب‌خانهٔ پردیسان می‌گوید: اولاً، من تو را نمی‌شناسم! ثانیاً، برای یک نفر دیگر بنایی کرده‌ای، به من چه؟! 

 

کارهای باارزشِ بی‌دین‌ها، مجرمان، فاسقان، مشرکان، کافران، یهودیان و مسیحیان غربی و شرقی، در هر حدی که باشد، قبول نیست؛ چون طرف معامله‌شان پروردگار نبوده است و اصلاً خدا را نمی‌شناخته‌اند. اگر هم یهودی خداشناس باشد، می‌گوید که عُزِیر فرزند خداست، چنان‌که قرآن از قولشان نقل می‌کند. این یعنی خدا هم مثل ما غریزه و شهوت دارد، زن داشته و پسری مثل عزیر از او به‌دنیا آمده است. حالا زن هم نداشته، اینها می‌گویند که ما می‌گوییم عزیر پسر خداست، یعنی پاره‌ای از وجود خداست. در حقیقت، اینها خدا را تقسیم و تجزیه کرده‌اند و می‌گویند یک قسمت خودش است و یک قسمت هم عزیر. این شرک و کفر و آلودگی اعتقادی است. خدایی که در قلب یهود است، خدای جهان‌آفرین و انسان‌آفرین نیست؛ خدایی که در قلب مسیحیان است، خدایی ترکیبی است که به گفتهٔ اینها، پدر و پسر و روح‌القدس با هم یکی شده‌اند و خدا شده است. ما خدای ترکیبی هم نداریم؛ نیاز نداشته که پدر، پسر و روح‌القدس با همدیگر ترکیب بشوند و یک شرکتِ خدا بسازند.

 

-عبادت، کاری ارزشی از مؤمن

این اعتقاد نادرستی است؛ حالا روز قیامت است و خیلی‌ از آنها کار خوب کرده، خیلی‌ هم خدمات علمی به بشر کرده‌اند. امیرالمؤمنین(ع) می‌فرمایند: اگر به خدا بگویند که پاداش ما را بده، خدا می‌گوید: به من چه؟ مگر من استادکار شما بودم؟! مگر من شما را دعوت کرده بودم که برای من کار بکنید؟ شما برای من کاری نکرده‌اید، من اولین و آخرین را در قیامت زنده کرده‌ام، برای هر کسی کار کرده‌اید، گریبان او را بگیرید و بگویید که مزدتان را بدهد؛ اینکه قرآن می‌فرماید عبادت کاری ارزشی است، یعنی کاری که مؤمن می‌کند. در قرآن می‌خوانیم: «إِنَّ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ» این ارزش دارد، چون از طرف مؤمن است. 

 

-راهنمایی خداوند به تجارتی سودمند

خدا در قرآن می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا هَلْ أَدُلُّكُمْ عَلى‌ تِجارَةٍ تُنْجِيكُمْ مِنْ عَذابٍ أَلِيمٍ»(سورهٔ صف، آیهٔ 10) من شما را به تجارتی راهنمایی کنم که شما را از عذاب دردناک رهایی می‌دهد؟ «تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ»(سورهٔ صف، آیهٔ 11) خدا را باور کنید و همچنین نبوت و رسالت را باور کنید؛ شما برای پیدا کردن راه به معلم نیاز داشتید و من معلمی به‌نام پیغمبر فرستادم، او را قبول کنید و بپذیرید. «وَتُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنْفُسِكُمْ» در اینجا، هم کار قید «اللّه» دارد و هم شخص قید «اللّه» دارد؛ به‌عبارت علمی، کسی که حُسن فاعلی دارد. انسانی که با درس خواندن، مطالعه کردن و معلم دیدن، خدا و قیامت، نبوت و کتب آسمانی را باور دارد، این حُسن فاعلی می‌شود. ما یک حسن فاعلی داریم؛ یعنی آدمی است که قلبش فعل و کار داشته، کارش هم اعتقاد بوده است. یک حسن فعلی داریم؛ یعنی آدمی که حسن فاعلی دارد، عبادت‌هایی که می‌کند، حُسن فعلی است. 

 

-بی‌ارزش بودن کارهای انسان بی‌دین‌

انسان بی‌دین حُسن فعلی ندارد و کارهایش هم ارزشی ندارد؛ چون خودش حُسن فاعلی ندارد. پس این توقع صددرصد بیجایی است که یک کافر خدمتگزار، حالا به کوچه‌، مردم، بخش و روستایش یا دنیا، در قیامت بگوید که پاداش مرا بده! این شخص خدا را قبول نداشته، خداوند هم به قول بچه‌تهرانی‌ها می‌گوید: به من چه! مگر من طرف کار تو بودم؟ مگر این خدمت را برای خاطر من انجام دادی؟ برای هر کسی انجام دادی، مزدش را از او بگیر! اگر برای پول انجام داده‌ای، پولی در قیامت نیست، دست خالی بمان؛ اگر برای رئیس‌جمهور و دولت مملکت خودت انجام داده‌ای، تمام افراد دولت مملکتت از ترامپ تا قهوه‌چی دولتش، الآن در قیامت هستند، بگو مزدت را بدهند. توقع مزد از مؤمنی که دارای عمل صالح است، قبول است. 

 

-شرط پذیرفته‌شدن عمل

بنابراین، شما همیشه یادتان بماند که پذیرفته‌شدن عمل از مؤمن است و عمل هم باید عمل صالح باشد؛ یعنی عملی که هماهنگ با قرآن و فقه اهل‌بیت(علیهم‌السلام) است. اما اگر عمل با فقه و قرآن موافق نباشد، مثلاً قرآن می‌گوید: «مُخلِصينَ لَهُ الدّينَ»، حالا اگر من یک نماز باحالِ با آواز محزونِ خوشی را یک‌جا بخوانم و در دلم هم این باشد که چند نفر حاضر در آنجا بشنوند، بیرون از من تعریف کنند و بگویند که نمی‌دانی چه نمازی، چه حالی! طبق قرآن، اسم این وضعی که برای درون پیش آمده، ریاست و خدا در قیامت به تمام ریاکاران می‌گوید: طرف‌های شما اینجا حاضر هستند، برو و مزدت را بگیر؛ نمازهایی که برای خوشامد مردم و تعریف شدن خواندی، منبرهایی که برای تعریف شدن رفتی، کارهایی که برای تعریف شدن انجام دادی. 

 

در واقع، عمل پذیرفته است، اعمال ارزشی و به تعبیر قرآن، عمل صالح، هم پذیرفته است و هم پاداش دارد؛ اما از مؤمن، نه از کافر و بی‌دین. پیغمبر اکرم(ص) مردم مکه را به خدا دعوت می‌کردند و می‌گفتند که با خدا آشتی کنید، خدا را بشناسید، بندهٔ خدا بشوید، خدا را عبادت کنید و بت‌ها را دور بریزید. این قرآن است و من متن قرآن را می‌خوانم! این بی‌عقل‌های نفهمِ محجوب از نور و حقایق، به پیغمبر(ص) گفتند: ما نه دعوت تو را قبول می‌کنیم، نه حرف‌های تو را گوش می‌دهیم و نه کارهایی را می‌کنیم که می‌گویی. ما جمع می‌شویم، روی هم پول می‌گذاریم و مسجدالحرام را آباد می‌کنیم؛ چون دیوارهایش کهنه شده و بیت هم کهنه شده است، هم کعبه، هم پرده‌‌‌اش، هم دیوارها و هم کف آن را نو می‌کنیم. این کار به خیال خودشان هم، خیلی کار عظیمی بود! آیه آمد: «مَا كَانَ لِلْمُشْرِكِينَ أَنْ يَعْمُرُوا مَسَاجِدَ اللَّهِ»(سورهٔ توبه، آیهٔ 17) تعمیر مساجد من مطلقاً شایستهٔ بت‌پرستان، مقام‌پرستان، زن‌پرستان، پول‌پرستان و صندلی‌پرستان نیست. چرا شایسته نیست؟ «شَاهِدِينَ عَلَىٰ أَنْفُسِهِمْ بِالْكُفْرِ» اینها خودشان می‌دانند که کافر هستند و عمل کافر مثل خودش، نجس، پلید و خبیث است؛ چون این عمل از او ظهور کرده، یعنی منبع عمل، معدن آلودگی و خباثت بوده است. عمل، ولو ساختن مسجدالحرام، هیچ ارزشی ندارد.

 

-منبع کار خوب بی‌دین، آلودگی و پلیدی

آن روایتی که از امیرالمؤمنین(ع) گفتم و به بنّا مثل زدم، همچنین این آیه‌ای که از قرآن خواندم، هرچه شبهه در ذهن جوان‌ها و مردم است که ما به بهشت می‌رویم و دیگران که این‌همه خدمت کرده‌اند، به جهنم می‌روند؛ مگر همهٔ کارهای کافران بد است؟ مگر فاسقان هرچه کار دارند، گناه است؟ آنها هم کار خوب می‌کنند؛ مثلاً یک بی‌دین در ماشین نشسته، یک‌جا پشت چراغ قرمز گیر می‌کند، دوتا فقیر می‌آیند (راست هم می‌گویند) و می‌گویند که به ما کمک کن، ما پول نداریم، ما مشکل داریم. او هم نفری دویست تومان به این دو فقیر می‌دهد. کار او کار خوبی است، ولی بی‌ارزش است، کارش به خدا نمی‌رسد و با خدا رابطه نمی‌گیرد؛ چون کار او نجس است! علتش هم این است که منبع کار، نجس و آلوده، خبیث و پلید است.

 

حکایتی شنیدنی از بی‌ارزشی عمل

همهٔ شما تا حدی از جنگ احد خبر دارید؛ جنگ فوق‌العاده‌ای که امیرالمؤمنین(ع) در این جنگ نود زخم نوک نیزه و نوک شمشیر خوردند. در حقیقت، دشمن نتوانست ضربهٔ کاری به حضرت بزند؛ ولی نودتا زخم خوردند. ارتش اسلام داشت شکست قطعی می‌خورد، آدم شجاع و پرقدرتی به‌نام غِضمان که چهار نفر از قوم‌وخویش‌هایش در ارتش پیغمبر بودند، شنید جنگ در مرز شکست افتاده است. از مدینه غرق سلاح، با انواع شمشیر و تیر و نیزه آمد و به شجاعانی که دشمن را دور می‌کردند، کمک کرد و جنگید. مکه‌ای‌ها یک زخمِ کاری به او زدند، او با همان زخمِ کاری و خونریزی به مدینه آمد و در رختخواب خوابید. زخم غِضمان کاری بود و خیلی خونریزی داشت، دوسه‌تا از مسلمان‌ها گفتند که به عیادتش برویم، بارک‌الله به او بگوییم، از او تشکر کرده و تشویقش بکنیم. 

 

مسلمان‌ها به عیادتش آمدند و گفتند: خوش‌به‌حالت! بت‌پرست و مشرک بودی، اما عجب عاقبتی پیدا کردی. کمک به دین و پیغمبر(ص) و مردم مؤمن. غِضمان گفت: دین کدام است؟ پیغمبر کیست؟ کمک به اینها یعنی چه؟ من به‌خاطر قوم‌وخویش‌هایم آمدم و جنگ کردم. من خدا و دین را قبول ندارم و با پیغمبر کاری ندارم! همین‌جوری که حرف می‌زد، بی‌حال شد و بعد هم مُرد و با کله به جهنم رفت. کمک به نیروی اسلام، جنگ در احد و دفع دشمن از اهل ایمان، یک کار خوب بود؛ ولی عاقبت او جهنم شد.

 

قرار پروردگار با بندگان

برادران، پس یادتان باشد! قرآن مجید ایمان را در عمل لحاظ کرده و در عمل هم صالح را لحاظ کرده است. ایمان با عمل صالح، آدم را نجات می‌دهد. عمل صالحِ با ایمان قبول پذیرفته می‌شود. این قراردادی است که خدا از اول با حضرت آدم(ع) بسته؛ حالا اگر ما هم قرارداد را قبول کنیم، مثل آدم(ع) اهل نجات هستیم و اگر قبول نکنیم، نباید در فردای قیامت توقعی داشته باشیم. خدا می‌فرماید: من در روزگار اول با ریشه‌تان قراری بسته‌ام، شما هم این قرارداد را امضا نکرده‌اید. از من چه طلبی دارید؟ قرار هم این بود: «قُلْنَا اهْبِطُوا مِنْها جَمِيعاً فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً فَمَنْ تَبِعَ هُدايَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون»(سورهٔ بقره، آیهٔ 38) شما به زمین بروید، هدایت من می‌آید. کسی که هدایت مرا بپذیرد، خوف و حزنی در دنیا، وقت مرگ و آخرت برای او نیست. خدا این قرار را با انسان گذاشته است و خیلی‌ از افراد هم این قرارداد را امضا کرده‌اند؛ مثل تمام مؤمنین زمان انبیا، مؤمنین زمان ائمه، مؤمنین زمان غیبت کبری و مؤمنین زمان غیبت صغری. اینها که قرارداد را امضا کرده‌اند، هم حُسن فاعلی و هم حُسن فعلی دارند. به این دو دلیل، هر زحمتی که بکشند، در قیامت پذیرفته است. 

 

صدیقۀ کبری(س)، هم‌کفو امیرالمؤمنین(ع)

لطایف، دقایق و حکمت‌های مقدمه را کاملاً عنایت فرمودید، حالا دوباره به روایت برگردیم؛ «ذكرُ عليٍ عبادَةٌ» سخن گفتن از علی(ع) و ارزش‌های علی(ع) عبادت است. حالا به‌سراغ روایت دیگری می‌آییم؛ اگر خداوند فاطمه(س) را نمی‌آفرید، هم‌وزن و هم‌سنگ و به لغت عربی، هم‌کفوی برای علی(ع) وجود نداشت. خدا اگر علی(ع) را نمی‌آفرید، زهرا(س) تا وقتی زنده بود، بی‌همسر می‌ماند؛ یعنی پیغمبر(ص) او را شوهر نمی‌داد، چون کفوی نداشت. 

 

با توجه به این روایت که شنیدید، پس ذکر فاطمه(س) نیز عبادت است؛ یعنی آن‌که از نظر ارزش‌ها هم‌وزن و هم‌کفو علی(ع) است، از او هم سخن گفته شود، عبادت است. طبق فرمودهٔ امیرالمؤمنین(ع)، «عِنْدَ ذِکْرِ الصّالِحینَ تَنْزِلُ الرَّحْمَةُ» وقتی شما از شایستگان عباد خدا حرف بزنید، رحمت خدا در آن جلسه‌ نازل می‌شود. این بحث امشب است که هم در آیات کتاب خدا و هم در روایات ناب ریشه دارد؛ روایات نابی که یک‌طرفه نیست و فقط شیعه نقل نکرده، بلکه غیرشیعه هم نقل کرده است. به قول معروف، «حُکمُ الْأمْثال فِیما یَجوز». 

 

وقتی ما دربارهٔ امیرالمؤمنین(ع) می‌گوییم «ذِكرُ عليٍ عبادَةٌ»، این حکم به‌طرف صدیقهٔ کبری(س) هم می‌رود و «ذِکرُ فٰاطِمَة عِبٰادَة» است. این حقیقتی که برای امیرالمؤمنین(ع) متصور است، عیناً برای صدیقهٔ کبری(س) هم متصور است و چیزی است که همهٔ جهانیان عالِم قبول دارند؛ می‌گوید که من حقیقتی را کشف کرده‌ام، ولی در جزء؛ نمی‌توانم این حقیقت را در کل جست‌وجو کنم و حکم این جزء را به‌طرف کل می‌برم. من پنج قطره آب را تجزیه کردم و دیدم که ترکیبی از اکسیژن و هیدروژن است؛ دیگر نمی‌توانم بروم و همهٔ اقیانوس‌ها، دریاها، نهرها، رودها و دریاچه‌ها را در آزمایشگاه بکشم و ببینم که آب اقیانوس کبیر هم واقعاً از اکسیژن و هیدروژن است؟ اقیانوس اطلس، دریای خزر، دریای هند و عمان هم همین هستند؟! من نمی‌توانم این کار را بکنم و چیزی که الآن در آزمایشگاه دست من است، آن ده قطره آب است که این عیناً مانند آب اقیانوس است. حالا من این ده قطره را تجزیه کرده‌ام، اکسیژن و هیدروژن هست؛ پس تمام آب‌های جهان، ترکیبی از اکسیژن و هیدروژن است که درست هم هست.

 

من وقتی از پیغمبر(ص) می‌شنوم که حرف زدن دربارهٔ علی(ع) عبادت است، می‌توانم این حکم را خیلی راحت و با دلیل به شخصیت وجود مبارک صدیقهٔ کبری(س) جریان بدهم و بگویم حرف زدن از زهرا(س) هم عبادت است. وقتی از عبادت، عظمت، شخصیت و بزرگواری زهرا(س) سخن گفته می‌شود، رحمت خدا بر گوینده و شنونده نازل می‌شود. آنهایی که گفتند و شنیدند، به‌طور یقین، مورد رحمت پرورگار مهربان عالم هستند.

 

کلام آخر؛ تجلی شخصیت زهرا(س) در دختر سه‌ساله

شب سوم جلسه است، به‌سراغ زهرای سه‌ساله برویم؛ آن حقیقتی که نه در گوشهٔ خرابه (گوشهٔ خرابه غلط است)، بلکه در ظرف هستی، تجلی شخصیت زهراست، ولو در سه‌سالگی باشد! شما هیچ‌وقت سن را در رابطهٔ با اهل‌بیت(علیهم‌السلام) لحاظ نکنید. وقتی امام هشتم از دنیا رفتند، حضرت جواد(ع) هفت‌ساله بود. شما می‌توانی بگویی بچه بود؟ پیغمبر(ص) و ائمه می‌فرمایند: جهان هیچ‌وقت از حجت خالی نیست. آیا جهان بعد از حضرت رضا(ع) از حجت‌الله خالی شد؟ نه خالی نشد؛ حضرت جواد(ع) حجت‌الله بود. چند ساله بود؟ به ما چه که چندساله بود! در قرآن آمده است که یحیی(ع) در پنج‌سالگی پیغمبر شد: «وَ آتَيْناهُ الْحُكْمَ صَبِيًّا»(سورهٔ مریم، آیهٔ 12)؛ همچنین عیسی(ع) دو ساعت بود که به‌دنیا آمده بود، اما پیغمبر بود. اینجا اصلاً نباید زمان مطرح بشود که صدتا شبهه هم درست شود. ما در قرآن دلیل داریم که زمان در انبیا و اولیای خدا مطرح نیست. حالا اگر بگوییم یک دختر سه‌ساله از اهل‌بیت(علیهم‌السلام)، جلوهٔ یک خانم هجده‌ساله در حد سه‌سالگی‌اش است، غلو نکرده‌ایم و حرف نادرستی نزده‌ایم. چند دلیل قرآنی هم داریم. 

 

این برای شخصیتش بود، حالا به‌سراغ حالات زندگی عادی‌اش می‌رویم؛ ما دیگر نباید توقع داشته باشیم که این بچه در زندگی عادی‌اش هیچ‌چیزی نگوید، هیچ حرفی نزند و هیچ گلایه‌ای از امت نداشته باشد. اینها طبیعی هر انسانی است.

نمی‌دانم بعد از خوابش یا قبل از خوابش بوده که شروع به ناله زدن و گریه کرد و گفت: 

اگر دست پدر بودی به دستم ××××××××× چرا اندر خرابه می‌نشستم

این یعنی ای ملت، بالاترین تکیه‌گاه خانوادهٔ ما، بالاترین معتمد جهان و سند حقانیت حقایق را از ما گرفتید. شعرهایی که قدیمی‌های ما گفته‌اند، اینها معنی دارد و این‌قدر شعر پایین‌دست و کم‌معنایی نیستند. 

اگر دست پدر بودی به دستم ××××××× چرا اندر خرابه می‌نشستم 

زین‌العابدین بالای منبر مسجد اموی زمان یزید در شام (این اموی فعلی بعداً درست شده است) فرمودند: مردم! اگر پیغمبر(ص) سفارش اکید کرده بودند که بعد از مرگ من، هر بلایی می‌توانید سر خانوادهٔ من بیاورید، دیگر چه‌کار می‌کردید؟! اصلاً کاری و بلایی مانده که سر ما نیاورید! 

اگر دست پدر بودی به دستم ××××××× چرا اندر خرابه می‌نشستم

اگر دردم یکی بودی، چه بودی ××××××× وگر غم اندکی بودی، چه بودی

به بالینم طبیبی یا حبیبی ××××××××× از این هر دو یکی بودی، چه بودی

 

زینب کبری(س) او را بغل کرد و در خرابه گرداند، اما ساکت نشد! آخر می‌گویند وقتی بچه گریه می‌کند، اگر او را بغل کنی و تکان بدهی، آرام می‌شود؛ در بغل عمه آرام نشد و فقط می‌گفت پدرم را می‌خواهم. زین‌العابدین(ع) را بغل کرد، به برادرش می‌گفت: من بابایم را می‌خواهم؛ یعنی من با این آغوش گرفتن آرام نمی‌شوم! خواهرش سکینه(س) او را بغل کرد، اما گفت: من بابا را می‌خواهم. چه خواستهٔ پرقدرتی داشتی ‌ای زهرای دوم اهل‌بیت(علیهم‌السلام) که سر بریدهٔ پدرت را با این جاذبه و خواسته‌ات به خرابه کشیدی!

برچسب ها :