شب ششم / شنبه (5-4-1400)
(قم حرم حضرت فاطمه معصومه(س))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دین خدا، ضامن خیر دنیا و آخرت
- خود انسان، آتشگیره و هیزم جهنم
- دعوت پیغمبر(ص) به ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع)
- اولیالأمر، همشأن خدا و پیغمبر(ص)
- پیغمبری از شئون ولایت خداوند
- علم پیغمبر(ص) نسبت به حقایق الهی
- نیاز انسان به ولایت اهلبیت(علیهمالسلام)
- دین، مرکّب از ایمان و عمل
- پاداش مؤمنین در دنیا و آخرت
- بالاترین مؤمنان و دارندگان عمل صالح
- کلام آخر؛ غم مخور ای آخرین سرباز من
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین و المعصومین المکرمین».
دین خدا، ضامن خیر دنیا و آخرت
دین خدا که ضامن خیر دنیا و آخرت است و بدون شک سعادت هر مرد و زنی را تأمین میکند، پروردگار نیز اعلام فرموده که «وَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْإِسْلَامِ دِينًا فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»(سورهٔ آلعمران، آیهٔ 85) هر کسی غیر از این دین را انتخاب و دنبال کند، از او پذیرفته نخواهد شد. علاوهبر این، «وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ» در روز قیامت میبیند و درک میکند که تمام سرمایههای عمر، عقل، قلب، جان و عمل خودش را با انتخاب غیر از اسلام تباه کرده و بر باد داده است. در واقع، هر کاری هم که با قبول دین دیگری غیر از اسلام انجام داده است، پذیرفته نخواهد شد و سودی برای او نخواهد داشت.
خود انسان، آتشگیره و هیزم جهنم
روز قیامت، تنها چیزی که از همهٔ سرمایههای او باقی میماند، یک بدن است که این بدن هم پروردگار میفرماید: «فَكَانُوا لِجَهَنَّمَ حَطَبًا»(سورهٔ جن، آیهٔ 15) هیزم دوزخ است. این آیه نکتهٔ عجیبی دارد؛ آتش دوزخ از نفت و بنزین و گاز و مواد آتشزا نیست، بلکه آتش دوزخ، خود انسان است. غیر از این آیه که میفرماید اینان آتش دوزخ هستند، در سورهٔ بقره هم میفرماید: «فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِي وَقُودُهَا النَّاسُ»(سورهٔ بقره، آیهٔ 24) ای مردم، خود را از آتشی حفظ کنید که آتشگیره و هیزم آن، خود انسانها هستند. آنهایی هیزم جهنم هستند که در دنیا غیر از اسلام خدا را پذیرفتهاند و دیوانهوار بهسراغ این مکتب و آن مکتب رفتهاند. اسلام خدا هم عبارت است از قرآن و اهلبیت پیغمبر(ص). این گفتهٔ عالمان شیعه نیست، بلکه این گفتار قرآن است.
دعوت پیغمبر(ص) به ولایت و خلافت امیرالمؤمنین(ع)
پیغمبر اکرم(ص) چرا 23 سال از سیزدهسالگی امیرالمؤمنین(ع) در مکه به مردم اصرار کردند که وزیر، خلیفه، جانشین، وفاکنندهٔ به پیمان و اداکنندهٔ دِین من، علیبنابیطالب(ع) است! این فقط برای روز غدیر نبود؛ روز غدیر که دو ماه به درگذشت پیغمبر(ص) مانده بود. من روایات مربوط به این دعوت را یکجا جمع کردهام. غیرشیعه، عالمان معروف و بزرگ و قابلتوجه اهلسنت (حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی)، حدود 85 روایت با سند در معتبرترین کتابهای خودشان نقل کردهاند که پیغمبر اکرم(ص) خطاب به امیرالمؤمنین(ع) فرمودهاند: «أنْتَ خَلِیفتِی فِی کل مؤمِنٍ مِن بعدِی» یا به مردم فرمودند: «علی خلیفهٔ بعد از من است»؛ یعنی علی را دوم، سوم یا چهارم قرار ندهیم، این خلاف خدا و من است. حضرت 23 سال فرمودند که علی جانشین بعد از من است و با مردن من، فاصلهای بین من و علی در جانشینی وجود ندارد. اگر بین من و علی جانشینی عَلَم بکنید، خلاف دین من، خلاف وحی خدا و خلاف همهٔ انبیا و آسمانیان است.
اولیالأمر، همشأن خدا و پیغمبر(ص)
علاوهبر امیرالمؤمنین(ع)، خداوند متعال در قرآن مجید میفرماید: «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»(سورهٔ نساء، آیهٔ 59) خدا و پیغمبر و همچنین آنهایی که مالک فرمان هستند، باید مورد اطاعت قرار بگیرند. چه کسی مالک فرمان است؟ اگر همهٔ امت مالک فرمان باشند، معنا ندارد که خدا بگوید «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»، میگفت تکتک شما مالک فرمان هستید و هر دستور و فرمانی دارید، در امت بیاورید؛ هر کدام از شما هرچه بگویید، درست است. اینگونه که آشوب عجیب و غریبی در امت ایجاد میشد! یکی در بین مردم میگفت که من ربا را حلال کردم، چون من هم اولیالأمر هستم؛ من دزدی را حلال کردم، چون من هم اولیالأمر هستم. اولیالأمر اولاً تعدادشان از جانب پروردگار بنا به روایات فراوان، معیّن است؛ دوم اینکه، اطاعت از آنها واجب و نافرمانی از آنها باعث دوزخ است.
حالا اگر بعد از مرگ پیغمبر(ص)، کسی از ابوعبیدهٔ جراح، سعدبنوقاص، خالدبنولید و رهبران خالدبنولید (آن سه نفر) اطاعت نمیکرد، آیا دوزخی بود؟ به چه دلیل؟ اگر من از غیرِ اولیالأمر تعیینشدهٔ خدا اطاعت کنم، دوزخی هستم؟ این دلیل قرآنی و از سنت پیغمبر(ص) میخواهد، دلیلش کجاست؟ هوایی که نمیتوان حرف زد! اگر حرف هم میزنید، با دلیل بزنید که عقل عاقلان، انصاف منصفان، عدالت عدالتپیشگان و خرد خردمندان باور بکند.
ما نمیتوانیم بگوییم کل امت اولیالأمر هستند! خود قرآن میگوید «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» اولیالأمر از شما ملت است، نه اینکه همهٔ شما ملت اولیالامر هستید. اولیالأمری که بعد از خدا و پیغمبر(ص) از نظر مقام و شأن قرار دارند. شأن چه کسی بعد از خدا و پیغمبر(ص)، شأن خدا و پیغمبر(ص) است؟ اگر آنکه دیگران میگویند، باید گفت شأن تکتک امت، شأن خدا و پیغمبر(ص) است، اطاعت همه از همدیگر واجب است و نافرمانی همه از هم حرام. خدا چنین دینی ندارد!
پیغمبری از شئون ولایت خداوند
همچنین در آیهٔ دیگری میفرماید: «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55) به ما طلبهها یاد دادهاند که «إنّمَا» یعنی آنچه که بعد از «إنّمَا» قرار داده، همین است و دومی ندارد. «إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ» یعنی آنکه میتواند به شما امر و نهی کند، بر شما ولایت دارد و سرپرست شماست، خداست. خدا حق ولایت دارد؛ چون ما را آفریده، به ما روزی میدهد، آسمان و زمین را در اختیار ما قرار داده، به ما حیات داده است و مرگ را بهدنبال ما میفرستد. خدا حق ولایت دارد که دین را برای ما مقرر میکند. این از حق ولایت تشریعی خداوند است. این معنی ولایت است.
خدا براساس ولایتش، 124 هزار پیغمبر را مبعوث کرده است تا مردم را به بهشت راهنمایی کنند و از جهنم مانع بشوند. انبیا زحمت و باری برای مردم ندارند و از مردم یک قِران درخواست پاداش و پول برای نبوتشان نکردند. این ولایت خدا بوده که انبیا را مبعوث کرده است. این ولایت خدا بوده که پیغمبر اکرم(ص) را برای هدایت مردم انتخاب کرده است. پیغمبری از شئون ولایت خداست. خدا ولیّ شماست و خدای ولیّ شما پیغمبرش را هم ولیّ شما قرار داده است. چرا؟ چون عالمتر، به راه بیناتر و به حقایق آگاهتر از همهٔ شماست.
علم پیغمبر(ص) نسبت به حقایق الهی
خداوند میفرماید: من این آگاهی و علم را به او دادهام. وقتی روز بیستوهفتم رجب، جبرئیل را برای اولین بار با چشم الهی، مبارک و نورانی دید و جبرئیل به او گفت «إقْرَأ»، به جبرئیل گفت: چهچیزی بخوانم؟ من تا حالا خواننده نبودهام، چون اجازه نداشتهام. الآن که تو میگویی «إقْرَأ»، چه بخوانم؟ علوم اولین و آخرین را برایت بخوانم؟ حقایق ملک و ملکوت را بخوانم؟ مسائل غیب و شهود را بخوانم؟ علوم مربوط به خلقت موجودات را بخوانم؟ پیغمبر(ص) همهٔ اینها را بلد بود. به چه دلیل؟
به دلیل روایاتی که از وجود مقدس او نوشتهاند. شما قوانین پیغمبر(ص) را در مسئلهٔ جهاد نگاه بکنید؛ فکر میکنید که ایشان در بالاترین دانشگاههای جنگ جهان درس خواندهاند. شما نظر حضرت را راجعبه گیاهان در روایات ببینید؛ انگار ایشان در مهمترین دانشگاههای گیاهشناسی امروز درس خوانده بودند. شما نظر ایشان را دربارهٔ آسمانها، ماه، خورشید، ستارگان و دریاها ببینید؛ انگار این دانش را پشت تلسکوپهای مهم جهان بهدست آورده بودند.
جبرئیل گفت: آنها را نمیخواهد برایم بخوانی؛ «اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ»(سورهٔ علق، آیهٔ 1) فعلاً توحید را بخوان و از خدایی بگو که آفرید. «خَلَقَ الْإِنْسَانَ مِنْ عَلَقٍ»(سورهٔ علق، آیهٔ 2) از خدایی بخوان که این انسانها را از اسپرم آفرید. عربها به آن میگفتند عَلَق، اروپاییها میگویند اسپرم. البته در سورههای بعدی مکه، جبرئیل آیه آورد و گفت: از خدایی حرف بزن که انسان را از ترکیب عَلَق مرد و نطفهٔ زن با همدیگر آفرید.
این پیغمبر ولیّ شماست. او میداند چگونه شما را به بهشت برساند و از دوزخ نگاه بدارد. او میداند چه دستوراتی به شما بدهد که شما تا آخر عمرتان زن و شوهر بمانید و کارتان به طلاق نکشد؛ البته اگر به حرفش گوش بدهید. او میداند به شما چه بگوید و چگونه بچه تربیت کنید که فرزندتان عبدالله بشود. او میداند که به شما چه بگوید و چهکار کنید که عقل پخته پیدا کنید. چنین وجود مقدسی، ولیّ انسان است. آیا فقط خدا و رسولش ولیّ شماست؟
نیاز انسان به ولایت اهلبیت(علیهمالسلام)
قرآن میگوید: پیغمبر که 23 سال بین شماست و شما به این ولایت نیاز دارید. «وَالَّذينَ آمَنُوا الَّذينَ يُقيمونَ الصَّلاةَ وَيُؤتونَ الزَّكاةَ وَهُم راكِعونَ»(سورهٔ مائده، آیهٔ 55) این مطلب را هم فقط علمای شیعه نمیگویند، بلکه بالاترین علمای غیرشیعه میگویند که این آیه فقط و فقط دربارهٔ علیبنابیطالب(ع) نازل شده است. او بود که در رکوعش صدقه داد. باز طبق روایات اهلسنت که یک کتابشان، «ینابیعالمودة» نوشتهٔ شیخ سلیمان بلخی حنفی است، جابر به پیغمبر(ص) گفت: کار بعد از تو به دست کیست؟ پیغمبر(ص) فرمودند: به دست علی است؛ ولی بعد از من، علی تنها نیست و بعد از علی، به دست حسن است، بعد حسین است، بعد علیبنالحسین است، بعد محمدبنعلی، جعفربنمحمد، موسیبنجعفر، علیبنموسیالرضا، محمدبنعلی، علیبنمحمد و دوازدهمی از ما. کتابهای اهلسنت تمام اینها را شمردهاند. دین یعنی قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام)؛ اهلبیت هم یعنی پیغمبر(ص) تا امام زمان(عج). این پیکرهٔ دین است.
دین، مرکّب از ایمان و عمل
اما این دین در قرآن و روایات اهلبیت(علیهمالسلام) به مرد و زن میگویند: دین یعنی اعتقاد و عمل. هر دو هم باید در زندگیتان باشد. اعتقادِ تنها نمیشود، عملِ تنها هم نمیشود. بنا به فرمودهٔ بزرگان، شما برای نجاتتان، هم باید حُسن فعلی داشته باشید و آدم معتقدی باشید، هم حُسن عملی، یعنی کار خوب داشته باشید. حُسن فعلی، یعنی مؤمن به خدا، قیامت، پیغمبر(ص)، قرآن و فرشتگان. اگر اینها در وجودت باشد، خوب هستی. بعد هم باید حُسن عملی داشته باشی؛ یعنی به واجبات عمل کنی و از محرّمات الهی کنارهگیری کنی. این را حُسن فعلی و حُسن عملی میگویند.
دین مرکب از ایمان و عمل است؛ یک آیه برایتان از سورهٔ مبارکهٔ نحل بخوانم که از زیباترین آیات قرآن است. من آرامآرام میخوانم تا شما حفظ کنید. این آخرین حرف پروردگار است که میفرماید: «مَنْ عَمِلَ»(سورهٔ نحل، آیهٔ 97) کسی که عمل کند، اما چه عملی؟ «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا» عمل درست، مثبت و عمل خوب؛ اینجا تمام است؟ نه هنوز تکمیل نیست. میفرماید: «مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ» انسان برای خیر دنیا و آخرتش دو چیز میخواهد: ایمان و اعتقاد و عمل. بعد از آن چه میشود؟
پاداش مؤمنین در دنیا و آخرت
«فَلَنُحیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً» من با این ایمان و عمل صالح، او را به حیات پاک زنده خواهم داشت و به او کمک میدهم که زندگی بدون آلودگی به گناهان کبیره و اصرار بر صغیره داشته باشد؛ فرقی هم نمیکند که این عمل صالح را مرد انجام داده باشد یا زن، حیات طیبه پاداش او در دنیاست. در آخرت چه؟
«وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ» در قیامت، نمازها، روزهها و کارهای خیر دورهٔ عمرش را میآورم و باارزشترین کارش را ملاک پاداشدادن به کل اعمالش قرار میدهم. این آیهٔ خیلی عجیبی است! اگر کسی هفتاد سال نماز خوانده، حالا پولی حساب بکنیم، بهترین نمازش دهمیلیارد تومان و کمارزشترین نمازش هم پنجهزار تومان است، خدا میگوید من کل هفتاد سال را با همین ده میلیون تومان میخواهم؛ روزه و کار خیرش را هم همینطور حساب میکنم.
بالاترین مؤمنان و دارندگان عمل صالح
یک بار دیگر آیه را عنایت کنید: «مَنْ عَمِلَ صَالِحًا مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَىٰ وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً ۖ وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ مَا كَانُوا يَعْمَلُونَ». حالا دلتان میخواهد بالاترین مؤمنان و دارندهٔ عمل صالح را در مردم و جامعه بشناسید؛ انبیا و ائمه که سر جای خودشان هستند. بالاتر از اینها در ایمان و عمل صالح نبوده است! وجود مبارک ابیعبداللهالحسین(ع) میفرمایند: این 72 نفر من هستند که در عمل صالح و ایمان در این عالم نمونه نداشتند. اینان در وابستگی به ابیعبدالله(ع)، امام و ولیّشان بهگونهای هستند که وقتی در روز قیامت وارد میشوند، به آنها میگویند پروندهای ندارید که باز کرده و رسیدگی کنیم. تمام درهای بهشت به روی شما باز است، حرکت کنید و به بهشت بروید. به فرشتگان میگویند: نه نمیرویم. فرشتگان میگویند: هر هشت بهشت برای شما و در اختیار شماست! میگویند: نه نمیرویم. ما چنین حالی داریم که اگر ما را به اطراف قم ببرند و بگویند این ده هکتار باغ را میبینی که هیچ عیبی ندارد، برای تو باشد؛ ما هم بگوییم نه، ما شرط داریم؟ ما چنین حالی نداریم! خودمان که خودمان را میشناسیم. این 72 نفر میگویند نه، ما هیچ کجا در این عالم آخرت بدون ابیعبدالله(ع) پا نمیگذاریم. اینها به ما درس میدهند که چطور به امیرالمؤمنین(ع) و ائمه(علیهمالسلام) وابسته بشویم، بدون آنها کاری نکنیم و جایی نرویم.
کلام آخر؛ غم مخور ای آخرین سرباز من
مردم! هیچ کجای دنیا با لیوان و استکان به بچهٔ ششماهه آب نمیدهند. دانش امروز میگوید که تا ششماهگی به بچه فقط شیر مادر بدهید و از شش ماه به بعد، قطرهای به او آب بدهید. قدیمها شیشه و سرشیشه نبود، شما مسنها دیده بودید که مادرها پارچهٔ بسیار تمیزی را گره کوچکی میزدند و در نعلبکی آب میگذاشتند. بعد آبش را میگرفتند و به لب بچه میکشیدند که بچه نم آن پارچه را بردارد.
مگر ابیعبدالله(ع) چقدر آب برای بچهٔ ششماههشان میخواستند؟ یک استکان هم نمیخواستند! من کاری به لشکر و جهنمی بودنشان ندارم؛ ولی از مجموع مطالب ابیعبدالله(ع)، چقدر زیبا به فارسی مطلب درآوردهاند که امام با خود ششماهه حرف زدهاند. حضرت بچه را در آغوش گرفته، بوسیده و آماده کرده تا او را به میدان ببرند. با او حرف میزنند:
ای یگانه کودک یکتاپرست ×××××××× وی به طفلی مست صهبای الست
گرچه شیر مادرت خشکیده است ××××××× شیر رحمت از لبت جوشیده است
غم مخور ای بهترین همراز من ××××××× غم مخور ای آخرین سرباز من
غم مخور ای کودک خاموش من ××××××× قتلگاهت میشود آغوش من
تو هم مثل برادرت اکبر، پسرعمویت قاسم و عمویت عباس روی خاک نمیافتی و قتلگاهت آغوش من میشود.
غم مخور ای کودک دُردیکشم ×××××××× من خودم تیر از گلویت میکِشم
مخفی از چشم زنان دلپریش ×××××××× میکَنَم قبر تو را با دست خویش
صورتت را میگذارم روی خاک ×××××××× تا ز خاک آید ندای عشق پاک