شب اول / جمعه (11-4-1400)
(مشهد حرم مطهر امام رضا(ع))عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سرمایههای معنوی، نزد شیعیان دوازدهامامی
- اهلبیت(علیهمالسلام)، منابعی از علم و اخلاق
- نیاز انسان به معلمین آگاه برای فهم قرآن
- دو امانت گرانبهای پیامبر(ص) نزد امت
- حقیقت معنایی امر واجب
- امامان معصوم، مصداق واقعی اولیالامر
- تشیع، قویترین و استوارترین دین
- کلام آخر؛ اهلبیت ابیعبدالله(ع) در انتظار بازگشت امام
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
سرمایههای معنوی، نزد شیعیان دوازدهامامی
اگر بخواهم خلاصهٔ شصت سال مطالعه و منبر و نوشتن نزدیک 150 جلد کتاب، همچنین سفرهایم به کشورهای اروپایی، آسیایی و آفریقایی و دیدار با رؤسای مذاهب مختلف کاتولیک، پروتستان، کمونیسم، عالمان زرتشتی و مذاهب اهلسنت را برای شما در یک جمله عرض میکنم، این است: اگر خداوند مهربان ما را با ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) آشنا نکرده و به این بزرگواران راهنمایی نفرموده بود، ما هیچ خبری از حقایق و معالم دین، حلال و حرام و سعادت دنیا و آخرت نداشتیم. اگر بالاترین استاد دانشگاه هم بودیم، بالاترین جاهل، نادان و ناآگاه بودیم. این نتیجهٔ شصت سال مطالعه، نوشتن کتاب، سفر به سه قاره و ملاقات با رؤسای ادیان گوناگون است.
من حتی در خود واتیکان با بزرگان مکتب واتیکان دو ساعت جلسه داشتم؛ با «کاردینال» شهر میلان ایتالیا دو ساعت بحث داشتم؛ با رئیس ارامنهٔ جهان در گرجستان و ارمنستان و همچنین با بزرگان آیین بودایی بحث و جلسه داشتم؛ در محضر امام هشتم عرض میکنم که هیچکدامشان هیچچیزی نداشتند و دستشان خالیِ خالی بود. من با مهمترین کشیش کلیسای «سنپل» انگلستان در لندن یک ساعت صحبت کردم و گفتم: آنچه دین شما دارد، در یکربع بیستدقیقه برای من بگو. گفت: ما هیچچیزی نداریم. گفتم: من سرمایههای معنوی را باید از کجا پیدا بکنم؟ گفت: از شیعهٔ دوازده امامی؛ ما چیزی نداریم.
بنابراین، حالا که خدا شما را شیعه قرارتان داده و با ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) آشنا هستید؛ آنهم در دل اینهمه خطر و فساد، ماهوارهها و تلفنهای همراهی که کنار عقل و قلبتان است و به مراکز فساد عالم وصل است، این آیین، دین، مکتب و ولایت اهلبیت(علیهمالسلام) را حفظ بکنید. اگر در قیامت بدون این سرمایه وارد بشوید، قرآن مجید میفرماید: «فَلَنْ يُقْبَلَ مِنْهُ»[1] از شما هیچچیز دیگری را قبول نمیکنم؛ نه دین مسیحیت، نه یهودیت، نه زرتشتیت، نه بوداییت، نه کمونیسم، نه ماتریالیسم، نه کاپیتالسم و نه این صدها «ایسم» پوکِ قلابی کلاهبردار. دینِ نزد پروردگار عالم، فقط قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) است. دینِ نزد پروردگار عالم، فقط و فقط تشیع است که از قرآن و افق وجود اهلبیت طلوع کرده است.
اهلبیت(علیهمالسلام)، منابعی از علم و اخلاق
تبرکاً یک جملهٔ عرشی نورانی ملکوتی را هم از وجود مبارک حضرت هادی(ع) فرزند امام جواد(ع) و نوهٔ حضرت علیبنموسیالرضا(ع) برایتان بگویم. البته این متنی که امام هادی(ع) دارند، معروف به «زیارت جامعه» است. من واقعاً از همهٔ شما میخواهم که وقت بگذارید و حوصله کنید؛ وقتی به حرم مشرّف میشوید، بهعنوان زیارت جامع و تمام که هیچچیزی کم ندارد، این زیارت جامعۀ کبیره را بخوانید، اگر مفاتیحی هم در حرم هست که کسی درست معنا کرده باشد، هر دو خطش را که میخوانید، معنای آن دو خط را هم بهطور دقیق بخوانید تا بعد از مدت کوتاهی، یک امامشناس از آب دربیایید. ما باید بخوانیم تا بدانیم، بفهمیم و آگاه بشویم این دوازده نفری که پیغمبر(ص) به امر پروردگار به ما معرفی کرده است، چه منابعی از علم، عرفان، اخلاق و عمل هستند؛ همچنین بفهمیم که بدون ارتباط با اینها و اقتدای به این بزرگواران، بهدستآوردن خیر دنیا و آخرت، والله محال است!
نیاز انسان به معلمین آگاه برای فهم قرآن
همه اسم جابربنعبدالله انصاری شنیدهاید. وی اولین کسی است که بعد از شهادت ابیعبدالله(ع) به زیارت آمده و اتفاقاً زیارتش هم به روز اربعین ابیعبدالله(ع) برخورد کرده است. ایشان روایتی را گفته که عالم بزرگ اهلسنت، «شیخ سلیمان قندوزی بلخی حنفی» در کتاب باارزش خود نقل کرده است. این کتاب قبلاً در استانبول ترکیه در یک جلد چاپ شده بود که حدود 150 سال از چاپ آن میگذرد. من این چاپ را دارم که دیگر ورقههایش در حال پودرشدن است؛ اما جدیداً این کتاب را در چهار جلد زیبا چاپ کردهاند. در جلد اول این کتاب، یک عالم سنی و غیرشیعه میگوید که جابر با سند هم ذکر میکند.
روزی جابر خدمت پیغمبر عظیمالشأن اسلام آمد و به حضرت گفت: یا رسولالله! آیهای در قرآن بر شما نازل شده که سه بخش است. من دو بخش آیه را میفهمم، اما یک بخشش را اصلاً نمیفهمم. معنیاش این است که اگر شما عرب هستی و از جدّ و آبادِ عرب به دنیا آمدهای، خیال نکن که چون عربزبان هستی، قرآن را میفهمی. ما فارسیزبان هستیم، ولی اگر بخواهیم گلستان سعدی را بفهمیم، به معلم نیاز داریم. من وقتی بچهمدرسهای بودم، کتاب فارسیمان «گلستان» سعدی بود و معلم درس میداد؛ چون کتاب مشکلی است! لغات سخت و جملات پیچیدهای دارد و حتماً باید معلم این گلستان فارسی را درس بدهد. اینجور نیست که من چون فارسیزبان هستم، کتاب علمیِ نظامی گنجوی، دیوان سنایی غزنوی و مقامات حمیدی را میفهمم. عربها هم با توجه به اینکه عرب زبان هستند، اینجور نیست که قرآن را بفهمند. از اولی که قرآن بر رسول خدا(ص) نازل شد تا 23 سال، پروردگار حدود پنج بار در قرآن فرموده است: «وَ يُعَلِّمُهُمُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ»[2] من برای فهم قرآن معلم برایتان قرار دادهام؛ بدون معلم بهسراغ قرآن نرو که قرآن را نمیفهمی.
دو امانت گرانبهای پیامبر(ص) نزد امت
این معلمی که من برای شما قرار دادهام، پیغمبر اسلام(ص) است. سنی و شیعه نقل کردهاند: پیغمبر اسلام(ص) در روز آخر عمرشان، درحالیکه دیگر نمیتوانستند راه بروند، زیر بغلشان را گرفته بودند و خودشان را میکشیدند، روی پلهٔ اول منبر نشستند و هشدار دادند که من بهزودی از دنیا میروم. دو چیز گرانبها برای شما گذاشتهام که قرآن و اهلبیت من هستند. این یعنی تنهایی بهسراغ قرآن نروید، گمراه میشوید. شما اگر بخواهید قرآن را بفهمید، باید قرآن را با اهلبیت من بفهمید. ما الآن کتابهایی در ده جلد، پنج جلد یا هفت جلد داریم؛ کتابی هم جدید چاپ شده که هجده جلد است. این کتابها تفسیر قرآن با زبان ائمهٔ طاهرین(علیهمالسلام) است. تفسیر باعظمت «نورالثقلین» در پنج جلد، تفسیر «برهان» در ده جلد و تفسیر «اهلبیت» در هجده جلد ازجملهٔ این تفاسیر است. در حقیقت، اگر آدم بهوسیلهٔ اهلبیت(علیهمالسلام) به قرآن مراجعه نکند، در نود درصد قرآن میماند و نمیفهمد.
حقیقت معنایی امر واجب
جابر عربِ اصیل بود، پدر و مادرش هم عرب بودند؛ ولی به پیغمبر(ص) میگوید: یک آیه در قرآن هست که سه بخش است، اما من فقط دو بخش آن را میفهمم. برای همین آمدم از وجود مقدس شما بپرسم که بخش سوم آیه یعنی چه! پیمغمبر(ص) فرمودند: جابر آیه را بخوان. جابر گفت که خدا میفرماید: «أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ».[3]
«أَطِيعُوا اللهَ» این بخش را میفهمم. «أَطِيعُوا» فعل امر است که امرش هم واجب است؛ چون به فرمودهٔ علمای علم اصول، خدا قیدی نگذاشته که منظورم از این «أَطِيعُوا»، امر مستحب یا مباح است. به دلیل اینکه قرینه ندارد و قیدی کنار «أَطِيعُوا» نچسبیده، یعنی اطاعت از خداوند، واجب قطعی و حتمی است. واجب یعنی چه؟
واجب یعنی حقیقتی که اگر بهسراغ من آمد و من ترکش کردم؛ مثلاً قرآن میگوید: «أَقامُوا الصَّلاةَ وَآتَوُا الزَّكاةَ وَأَمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ»[4] اینها فعل امر است؛ نماز، زکات و امربهمعروف و نهیازمنکر واجب است؛ یا وقتی قرآن میگوید: «اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ»،[5] یعنی سر سال نگاه کن و ببین در این یکساله که اینهمه نعمت به تو دادهام، چقدر اضافه داری؟ اگر ده تومان برایت مانده، هشت تومانش هم برای خودت باشد، دو تومانش برای من است که آن را بده. واجب یعنی عملنکردن به آن، جهنم دارد و کسی که امر واجبی را ترک بکند، عذاب دارد؛ اما مستحب اینگونه نیست. شما یک عمر بین نماز مغرب و عشایت نماز غفیله نخوان، در قیامت یک بار هم به تو نمیگویند چرا نخواندی. شما یک عمر در نیشابور زندگی کن و به زیارت نیا، در قیامت به تو نمیگویند چرا به زیارت نرفتی.
حال اگر در عمرت دو رکعت نماز صبحت را قضا بخوانی، یک نماز ظهر را نخوانی یا یک روز از روزهٔ ماه رمضان را نگیری، در قیامت جلوی تو را میگیرند و میپرسند. حجاب برای زن واجب است؛ حالا کسی میخواهد عمل نکند، مشکلی نیست. اگر همهٔ زنها هم بیحجاب و نیمهعریان بشوند، نه ضرری به پیغمبر(ص) دارد، نه ضرری به حضرت رضا(ع) و نه ضرری به قرآن؛ ولی ترک امر خدا عذاب دارد! خانمهایی که با شوهرانشان به زیارت میآیند و نصفه موی سرشان بیرون است، یقین بدانند که زیارتشان باطل است. امام هشتم چنین زیارتی را قبول نمیکند که صد جوان را از هتل تا اینجا با قیافه، مو و لباسهای زیبا چپه بکنی؛ بعد هم به اینجا بیایی، یک جزوهٔ مقوایی برداری و بگویی «أَلسَّلٰامُ عَلَیکَ یٰا عَلی اِبنِ موسَی أَلرّضٰا». امام باید جوابت را بدهد، اما نمیدهد؛ چون زیارت آداب دارد. واعظی در تهران بود که منبرهای بسیار عالیای داشت. وی در آخر منبرش میگفت: خدایا! از بس حرف تو را زدهام، روی زبانم مو درآورده است؛ دیگر نمیدانم مردم حرفهایت را قبول میکنند یا قبول نمیکنند! اگر قبول بکنند، به خیرشان است؛ اگر هم قبول نکنند، به ضررشان است.
امامان معصوم، مصداق واقعی اولیالامر
جابر گفت: یا رسولالله! من جملهٔ اول آیه، یعنی «أَطِيعُوا اللهَ» را بهخوبی میفهمم؛ همچنین «وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ» را هم میفهمم که اطاعت پیغمبر(ص) عین اطاعت خداست. اطاعت از خدا هر چقدر ارزش دارد، اطاعت از پیغمبر(ص) نیز همان ارزش را دارد. دلیل هم از قرآن دارم؛ قرآن میگوید: «مَنْ يُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطاعَ اللَّهَ»[6] کسی که از پیغمبر اطاعت بکند، یقیناً از خدا اطاعت کرده است.
اما جملهٔ سوم را نمیفهمم که میفرماید: «وَأُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ» دارندگان فرمانِ از میان خودتان را اطاعت کنید، چون اطاعتشان واجب است. اگر بگوییم اولیالأمر به همهٔ مسلمانها اطلاق میشود؛ یعنی هر کدام از ما واجب است که از یکدیگر اطاعت بکنیم. اگر رفیق ما گفت عرق بخور، واجب است که اطاعت کنیم؛ اگر گفت ربا بخور، واجب است که اطاعت کنیم. اگر اولیالأمر همهٔ مردم را شامل شود که خیلی شلوغی و خرابی بهبار میآید!
اولیالأمری که اطاعتشان با اطاعت پیغمبر(ص) و پروردگار مساوی است، معلوم میشود که افراد ویژهای هستند. حالا اگر یکی از اهلسنت به ما بگوید اطاعت از خلیفهٔ اول واجب است، حرفزدن که کاری ندارد؛ ما باید به او بگوییم دلیل قرآنی و روایتیِ وجوب اطاعت از اولی چیست؟ اگر بگوید اطاعت از دومی، سومی، معاویه و یزید واجب است (میگویند واجب است)، میگوییم دلیلتان چیست؟ همینجوری گتره حرفزدن و گفتن اینکه اطاعت اینها واجب است، درست نیست. قرآن میگوید: «قُلْ هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ»[7] اگر راست میگویید که بعد از پیغمبر، اطاعت از آن سه نفر و بعدیها، یعنی بنیامیه و بنیعباس واجب است، دلیل بیاورید. قرآن میفرماید: «هاتُوا بُرْهانَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ» دلیل بیاورید، اگر در گفتارتان راست میگویید.
البته هیچکس هم دلیل ندارد و فقط ما شیعه دلایل بسیاری داریم. علامهٔ حلی کتابی در قرن هفتم بهنام «الفین» نوشته که دو هزار دلیل بر اثبات امامت و ولایت امیرالمؤمنین(ع) آورده است. هشت قرن است که یک عالم سنی نتوانسته یکی از آن دلیلها را رد کند.
جابر از رسول خدا(ص) پرسید: این اولیالأمری که خدا میگوید اطاعت از آنها واجب است، چه کسانی هستند؟ عنایت دارید که این مطلب را عالم بزرگ سنی نقل میکند! پیغمبر اکرم(ص) دستشان را روی شانهٔ امیرالمؤمنین(ع) گذاشتند و فرمودند: اولیالأمری که خدا در این آیه میگوید، این شخص است.
زمان پیغمبر(ص)، حضرت مجتبی(ع) سه ساله و امام حسین(ع) دو ساله بودند؛ اگر جابر این آیه را در دو سالگی و سه سالگی اینها پرسیده، این دلالت خیلی عجیبی است! نهایتاً بگو در آخرهای عمر پیغمبر(ص) پرسیده است که من باور ندارم؛ چون این آیه همان اوایل نازل شد و آنوقت هم امام حسن و امام حسین(علیهماالسلام) کودک بودند. سپس حضرت فرمودند: اولیالأمری که خدا اطاعتش را واجب کرده، علی است؛ بعد از علی، حسن است؛ بعد از حسن، حسین است؛ بعد از حسین، علیبنالحسین است؛ بعد محمدبنعلی است؛ بعدی جعفربنمحمد است؛ بعد موسیبنجعفر است؛ بعد علیبنموسی است؛ بعد محمدبنعلی است؛ بعد علیبنمحمد است؛ بعد حسن فرزند علی است؛ بعد هم، دوازدهمی از نسل من است. اینها اولیالأمر هستند.
تشیع، قویترین و استوارترین دین
شیعه بمانید که شیعه قویترین و استوارترین دین است. شیعه طلوعی از قرآن و اهلبیت(علیهمالسلام) است که جداشدن از اهلبیت و قرآن، یعنی شقاوت، تیرهبختی و دوزخ؛ بودن با اهلبیت و قرآن هم، یعنی سعادت همیشگی.
حالا آن جملهٔ زیارت جامعه را بخوانم؛ اگر خدا توفیق داد و عمری بود، محبت و عنایت کرد، فردا شب مطلب را ادامه میدهم. امام هادی(ع) میگویند: «مُوالاتِكُمْ عَلّمنا اللّهُ مَعالِمُ دينِنا» ای ائمه! با شناخت شما، با ولایت و پذیرفتن امامت شما، خدا تمام مسائل دینش را به ما یاد داد. اگر شما در زندگی ما نبودید، ما بیدین بودیم؛ حالا تابع هر دینی که بودیم! صدجور دین اسلام ساختهاند! دینسازی با کلمهٔ اسلام از بعد از مرگ پیغمبر(ص) شروع شده تا الآن نیز ادامه دارد؛ ولی با وجود شما امامان، خدا تمام حقایق دینش را به ما آموخت. «و أصْلَحَ ما كانَ فَسَدَ مِنْ دُنْيانا» و خدا دنیای فاسد و تباه و خراب ما را بهوسیلهٔ شما آباد کرد تا ما کسب حلال، خوراک و پوشاک حلال، خانهٔ حلال، مَرکب حلال، زندگی پاک، صنعت پاک و کشاورزی پاک داشته باشیم؛ اگر شما نبودید، همهٔ دنیای ما هم نجس بود.
کلام آخر؛ اهلبیت ابیعبدالله(ع) در انتظار بازگشت امام
برادران و خواهرانم، تا حالا انتظار کشیدهاید؟ این جمله معروف است؛ میگویند: «اَلْإنْتِظارُ أشَدّ مِنَ الْمُوت» چشمبهراه بودن از مرگ سختتر است. عزیزم چه موقع میآید؟ برادرم چه وقت میآید؟ پدرم کِی میآید؟ مادرم چه موقع میآید؟ امروز نیامد! فردا نیامد! انتظار خیلی سخت است! 84 زن و بچه در خیمهها هستند. دو ساعت است که ابیعبدالله(ع) رفته است و همه منتظر برگشت او هستند. یکمرتبه دختر سیزدهسالهاش، سکینه(س) از لای درز خیمه دید که ذوالجناح میآید؛ اما سُم به زمین میکوبد، صدای ذوالجناح عوض شده و از همه سوزندهتر، زین ذوالجناح برگشته و یال پُرموی ذوالجناح هم خونی شده است. از خیمه بیرون دوید و چنان ناله زد که 84 زن و بچه صدایش را شنیدند. امام زمان(عج) میگویند: همهشان با پای برهنه بیرون دویدند؛ درحالیکه موهای سرشان را پریشان کردند و با دست به صورت لطمه میزدند. من در هیچ کتابی ندیدم که ذوالجناح ایستاده باشد و اهلبیت هم دورش را گرفته باشند. وقتی چشم ذوالجناح به این زنها و بچههای داغدیده افتاد، باسرعت بهطرف میدان رفت و زن و بچه هم پابرهنه بهدنبالش آمدند. وقتی وارد میدان شدند، «والشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه» دیدند شمر با آن بدن سنگین روی سینهٔ مجروح ابیعبدالله(ع) نشسته است. همه با هم داد کشیدند و گفتند: «وَا مُحَمَّدا» ای پیغمبر! کجا هستی که ببینی چه بلایی بر سر ما آمد.
[1]. سورهٔ آلعمران، آیهٔ 85.
[2]. سورهٔ جمعه، آیهٔ 2.
[3]. سورهٔ نساء، آیهٔ 59.
[4]. سورهٔ حج، آیهٔ 41.
[5]. سورهٔ انفال، آیهٔ 41.
[6]. سورهٔ نساء، آیهٔ 80.
[7]. سورهٔ بقره، آیهٔ 111.