جلسه بیستم دوشنبه * احیا دوم * (13-2-1400)
(تهران حسینیه همدانیها)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- عبودیت، هدف از خلقت انسان
- عبادت، در رأس همۀ نیازها
- معنی و مفهوم عبادت
- ضرورت توجه به ذات و حقیقت عبادات
- -چند عمل برای ریزش گناهان
- -نهایت محبت امیرالمؤمنین(ع) به قاتل خود
- -کمکهای شبانۀ امام سجاد(ع)
- -نتیجۀ مُعطلکردن مؤمنین
- -ارزش احیا و شبزندهداری
- رعایت حجاب در جامعۀ اسلامی، امری الزامی
- توضیح کلمۀ دهاتی و شهری
- معاملۀ خداوند با گناهکاران
- زیارت ابیعبدالله(ع) از زبان امام عصر(عج)
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهلبیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
عبودیت، هدف از خلقت انسان
در اواخر سورۀ مبارکۀ ذاریات خداوند مهربان به رسولش خطاب میکند: «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ»(سورۀ ذاریات، آیۀ 55). «وَذَكِّرْ» پیوسته به مردم دربارۀ حقایقِ معارف تذکر بده؛ تذکر «تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ» برای مردم مؤمن سودمند است.
عبادت، در رأس همۀ نیازها
مهمترین مسئلۀ قابل تذکر را بلافاصله در آیۀ بعد میفرماید. به مردم بگو: من شما را جز برای عبادت نیافریدهام. عبادت باید برای شما هدف باشد. من نیازی به هدف ندارم. خدا غنیِ مطلق است و به هیچ هدفی نیاز ندارد. اگر بگوییم خدا به هدف نیازمند است، یعنی محتاج است و این کُفر است.
خاکی را به یک موجود زنده به نام انسان تبدیل کردهام که برای بدن، جان، عقل، فرد بودن و در چهارچوب خانواده و جامعه بودنش، نیازمند است. غنی نیست که بتواند بدون نعمتها و انسانها زندگی کند؛ ولی عبادت در رأس همۀ نیازهای اوست.
معنی و مفهوم عبادت
عبادت چیست؟ شما از اول کتاب خدا تا آخر آن را دقت کنید؛ هرچه را که فرمان داده، انجام آن و از هرچه که نهی کرده، ترک آن عبادت است. این معنی عبادت است.
اگر فرموده: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَأْكُلُوا الرِّبَا»(سورۀ آلعمران، آیۀ 130)، ترک ربا عبادت است. اگر فرموده: «وَلَا تَقْرَبُوا الزِّنَا إِنَّهُ كَانَ فَاحِشَةً وَسَاءَ سَبِيلًا»(سورۀ اسراء، آیۀ 32)، ترک آن عبادت است. اگر در سورۀ نور فرموده: چشمچرانی نکنید که راضی نیستم، ترکِ چشمچرانی عبادتاللّه است. اگر فرموده: «لَا تَأْكُلُوا أَمْوَالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْبَاطِلِ»(سورۀ نساء آیۀ 29) مال همدیگر را از طریق غصب، رشوه، اختلاس، دزدی، تقلب و کلاهبرداری نخورید، نخوردن مال دیگران عبادت است.
عبادت فقط انجامدادنیها نیست، بلکه پیغمبر(ص) میفرمایند: ارزش ترککردنیها بالاتر از انجامدادنیهاست. شما نماز بخوانی، باارزش است؛ ولی باارزشتر این است که از فحشا و منکرات دوری کنی. این عبادتِ خیلی فوقالعادهای است. اگر در قرآن مجید در مورد زکات، خمس، انفاق، صدقه و عطا فرموده، اینها همگی عبادت است. اگر فرموده: «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً»، چون امر است، انجام این امر عبادت است.
بنابراین عبادت یک گسترۀ بسیار وسیعی است که همۀ جوانب حیات مادی و معنوی را فرا گرفته است. ترک امر و انجام نهی معصیت است؛ نتیجۀ معصیت نارضایتی حق و نتیجۀ نارضایتی حق نیز عذاب است.
ضرورت توجه به ذات و حقیقت عبادات
اینها لطایف قرآن و روایات است. ما باید اهل دقت باشیم و بدانیم ذات عبادت چیست. من باید بدانم اگر در عباداتم چیزی از نهیِ خدا مخلوط شود، آن عبادت باطل است؛ مثلاً وضو با آب غصبی یا تیمم با خاک غصبی؛ نماز روی فرشِ غصبی یا در خانهای که خریدهام، ولی پولش را ندادهام و به صاحبش هم گفتهام که نمیدهم، هر کاری که میخواهی بکن.
این را هم باید بدانم که اینقدر پیکرۀ عبادت لطیف است که با یک فضلۀ گناه، این پیکره متلاشی میشود و نمیماند. خیال نکنم نماز با این عظمتش به هر شکلی ماندگار است؛ نه ماندگار نیست. «مُخْلِصِينَ لَهُ الدِّينَ»(سورۀ غافر، آیۀ 14) نمازم باید در ظاهر از آلودگیها پاک باشد، در باطن هم عرفای شیعه میگویند رذایل درون مانند اخلاق بد و فاسد، حیوانات درنده هستند. حال من با جنگلی از حیوانات درنده بیایم و رو به قبله نماز بخوانم؟! در این حالت، جنگلی را که پر از حیوانات وحشیِ رذایل است، به پروردگار هدیه میکنم. آیا پروردگار میخرد؟
-چند عمل برای ریزش گناهان
خدمات مثبت به بندگانِ خدا در همۀ زمینهها عبادت است؛ ولو یک دیدن باشد. حضرت میفرمایند: فرشتهای بهصورت انسان پیش کسی آمد که میخواست درِ خانهای را بزند و گفت: چهکار داری؟ آن شخص گفت: کاری ندارم، فقط میخواهم به دیدن دوستم بروم. فرشته گفت: قبل از اینکه در بزنی، به تو بگویم که خدا بهخاطرِ این کارت، تمام گناهانِ پروندهات را ریخت! زیارت مؤمن، خدمت به پدر و مادر و خدمت به همسایه گناهان را میریزد.
-نهایت محبت امیرالمؤمنین(ع) به قاتل خود
ائمۀ ما خدماتی داشتهاند که شگفتآور است! همه جا رسم است که برای بیمار مجروح یا زخمی شیر میآورند. صبح نوزدهم برای امیرالمؤمنین(ع) با سینیِ چوبی یک ظرف شیر آوردند. وقتی سینی را کنار بستر ایشان گذاشتند، حضرت به امام مجتبی(ع) فرمودند: ابنملجم صبحانه نخورده، مسافر است؛ تو را بهجانِ پدرت، این صبحانه را بردار و برای او ببر! این عبادت است که انسان شکم دشمنی را که اسیر است، سیر کند.
-کمکهای شبانۀ امام سجاد(ع)
وقتی میخواستند زینالعابدین(ع) را دفن کنند، یاران به امام باقر(ع) گفتند: این پژمردگی و سیاه شدنِ پوستِ پشتِ شانۀ پدرتان یادگار کربلاست؟ با کعب نی زدند یا تازیانه؟ حضرت فرمودند: نه، اینها یادگار کربلا نیست، بلکه یادگارِ 35 سال بهدوشکشیدنِ نان، گندم، خرما، لباس و پول در نیمۀ شب برای مستحقان مدینه، ازجمله یهودی، مسیحی، سنی، شیعه، یتیم و بیکار است. این عبادت است؛ به یهودی فقیر هم رسیدگی کنی، عبادت است.
-نتیجۀ مُعطلکردن مؤمنین
عبادت شما ادارهایها به این است که حتی یک نفر مراجعهکننده را بیعلتِ شرعی و اخلاقی معطل نکنید. معطلکردن معصیت است. در بعضی از روایات آمده: کسی که مؤمن و مراجعهکنندهای را حتی درِ خانهاش معطل کند و کارش را راه نیندازد، خدا او را هشتاد سال (به سالهای قیامت) سرپا نگه میدارد. عبادِ خدا پیش خدا محترم هستند. خدا بندگانش را دوست دارد. در ادارات برای بندگانش تمامقد بلند شوید، با محبت جواب سلام بدهید و احترام کنید؛ غیر از این عمل کردن، معصیتاللّه است.
کسی مشکلی داشت؛ باید بغداد پیش نخستوزیر میآمد. به نخستوزیر گفتند: ابراهیم جمّال است، میخواهد شما را ببیند و با شما کار دارد. نخستوزیر گفت: بگویید الآن وقت ندارم (حالا دو دقیقه هم وقتت را به یک مظلوم بده، این عبادت است). نخستوزیر شیعه بود و به اجازۀ موسیبنجعفر(ع) هم این پُست را قبول کرده بود.
در سفری به مدینه، بهدور از چشم مأمورین دولت، تکوتنها و با لباس مُبدل، طوری که او را نشناسند، به درِ خانۀ موسیبنجعفر(ع) آمد. نخستوزیر مملکت بود؛ موسیبنجعفر(ع) به خادم خانه فرمودند: برو و بگو وقت ندارم. فردا آمد، پسفردا آمد، گریه و التماس کرد، بالاخره خارج از خانه، موسیبنجعفر(ع) را دید. گفت: آقا چرا من را راه ندادید؟! من از بغداد تا اینجا به عشق زیارت پیغمبر(ص) و شما آمدهام. حضرت فرمودند: چرا به یک فرد مشکلداری که دمِ نخستوزیری آمده بود، پیغام دادی وقت ندارم! تو مؤمن هستی؟ تو شیعه هستی؟! این عبادت است.
-ارزش احیا و شبزندهداری
یک عبادت، همین احیاست که به پروردگار عرض کردی امشب را بهخاطرِ تو نمیخوابم؛ میخواهم بیایم با تو حرف بزنم و درددل کنم، میخواهم بیایم معارف الهیه را گوش بدهم. این خیلی عبادت است.
رعایت حجاب در جامعۀ اسلامی، امری الزامی
رسول من، این را به مردم تذکر بده: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(سورۀ ذاریات، آیۀ56) خانمها، دخترخانمها! برابر با آیات سورۀ نور و سورۀ احزاب، حجاب داشتن بهشکلی که مردان نامحرم شما را نشناسند و ندانند که زیبا، پیر یا جوان هستید. این حجاب دستور پروردگار و حکم خالقتان است. این حکمِ وجودِ مقدس کسی است که از رَحِم مادر تا اینجا، شما را روزی داده و از شما پرستاری کرده است. حجاب داشتن عبادت است. ضد آن هم بهقول قرآن، «تَبَرُّج» است؛ یعنی آرایشکردن و بیرونرفتن و خود را در معرضِ چشمهای آلوده قراردادن که کاری مربوط به جاهلیتِ قبل از پیغمبر و همچنین معصیت است.
«وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَىٰ»(سورۀ احزاب، آیۀ 33) این آیه است که میگوید: بندگان من، خانمها، دخترها! موقع بیرونرفتن آرایش نکنید تا اینکه چشمها را جلب و شهوات مردم را تحریک کنید. مردها چه تقصیری دارند، مگر کم بلا کشیدهاند؟! بلای داغ را که در این چهل سال کشیدهاند، بلای جبهه، بلای حرم ائمه، حرم حضرت زینب، بلای مجروحیت، بلای اقتصادی؛ دیگر مردها چقدر باید بلا بکشند! نکنید، معصیت است.
توضیح کلمۀ دهاتی و شهری
چه دو آیۀ زیبایی است! «وَذَكِّرْ فَإِنَّ الذِّكْرَىٰ تَنْفَعُ الْمُؤْمِنِينَ وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ»(سورۀ ذاریات، آیۀ 55-56).
من جملهای را شب نوزدهم در ضمنِ داستانی از امام صادق(ع) در رابطۀ با آن بادیهنشین و عزیز مصر بیان کردم. در هیجان سخنرانی و گریه، به پروردگار گفتم: خدایا! ما از این دهاتی که پیغامی برای یعقوب آورد و یعقوب برای او چهکارها که نکرد، کمتر هستیم؟
بعضی از عزیزان تذکر داده بودند آیا این توهین به دهاتی نیست؟ نه اصلاً. خدا اسم دِه را در قرآن زیاد آورده است. کلمۀ دهاتی در لغت فارسی، یعنی دِهنشین و کلمۀ شهری هم، یعنی شهرنشین؛ شهرنشینها بیشتر در معرضِ گناه هستند. دهنشینها مقداری پاکتر میمانند، پس شما ارزش والایی دارید. اگر هم به بعضی از شما برخورده، من در پیشگاه خدا از شما و پروردگار عذر میخواهم.
در ضمن، خود من هم ریشه و اصالتم دهاتی است. یک روزگاری تمام کرۀ زمین فقط یک دِه با پنجشش نفر بوده که در آن زندگی میکردند؛ آدم، حوا، شیث، هابیل و یکی دو دختر. اینها شهر نداشتند، چون جایشان کوچک بود، به آن قریه یا دِه میگفتند.
خدا منِ دهاتی را هم قبول کند و بپذیرد. من نوکر شما مردم هستم. من واعظِ شما نیستم، بلکه خادم شما ملت هستم. من عالمِ شما نیستم؛ عالم امیرالمؤمنین(ع) بود، من چهکسی هستم! در عین حال من را ببخشید.
معاملۀ خداوند با گناهکاران
حرف امشب من این است که پروردگار عالم در برابر کمگذاشتنهای ما، با ما چه کرده و ما چه کردهایم. بیایید با هم از زبان معصوم بین کارهای خودمان و پروردگار را مقایسه کنیم؛ مقایسهای که قلب آدم را آتش میزند.
«إِلَهِي أَنْتَ أَوْسَعُ فَضْلاً» احسان تو فراگیر است؛ «وَ أَعْظَمُ حِلْماً مِنْ أَنْ تُقَايِسَنِي بِعَمَلِي» بردباری تو خیلی بزرگتر از این است که من را با عملم بسنجی و بعد بر سرم بزنی و بگویی: بدبخت، نمکخوردۀ نمکدانشکنِ بیچاره! بردباریِ تو خیلی بزرگتر از این است که بر سر من بزنی و مرا با بدیهایم مقایسه کنی؛ «وَ مَا أَنَا يَا سَيِّدِي» من چهکسی هستم؛ «وَ مَا خَطَرِي» من پیش تو چه ارزشی دارم که حالا سینه سپر کنم و عرضِ اندام نمایم.
«هَبْنِي بِفَضْلِكَ سَيِّدِي» آقای من! با احسانت من را ببخش. هر کسی امشب در این جلسه یا در خیابان، خودش را مستحق بخششِ خدا نمیبیند، بلند شود و برود. میتواند بگوید من مستحق نیستم؛ ولی ما مستحق هستیم.
«وَ تَصَدَّقْ عَلَيَّ بِعَفْوِكَ» با گذشتت به من صدقه بده، من گدا هستم؛ «وَ جَلِّلْنِي بِسَتْرِكَ» با همان پردهپوشیات که تا الآن و از الآن تا زمان آدم نگذاشتی آبروی بندگانت برود، با همان پرده مرا بپوشان؛ بعد از آن هم با من همینطور رفتار کن؛ همینطوری که من را در میان مردم جا انداختی که همه میگویند عجب آدم خوبی است، عجب آدم پاکی است!
«سَيِّدِي أَنَا الصَّغِيرُ الَّذِي رَبَّيْتَهُ» من همان نطفۀ در رَحِم مادر بودم که خودت مدام مرا پرورش دادی و تا اینجا رساندی؛ «وَ أَنَا الْجَاهِلُ الَّذِي عَلَّمْتَهُ» من همان نفهمی بودم که از رَحِم مادر به دنیا آمدم، در حالی که هیچچیزی نمیدانستم و تو به من یاد دادی؛ یاد دادی که تو را بشناسم، انبیایت را بشناسم، قیامت و اهلبیت را بشناسم. اینها را تو به من یاد دادی. به من یاد دادی که خیلی قوی و عاشقانه حسینت را بشناسم.
«وَ أَنَا الضَّالُّ الَّذِي هَدَيْتَهُ» من راه را گم کرده بودم، تو من را هدایت کردی؛ «وَ أَنَا الْوَضِيعُ الَّذِي رَفَعْتَهُ» من پَست بودم، هیچکس من را نمیشناخت و جواب سلامم را نمیداد. گاهی که پیش کسی میرفتم، میگفت: برو آقا! مزاحم من نشو؛ اما تو من را چطور بلند کردی و آقایی و بزرگی به من دادی؛ «وَ أَنَا الْخَائِفُ الَّذِي آمَنْتَهُ» من ترسویی هستم که تو در دلم امنیت ریختی، واقعاً الآن امنیت دارم و میگویم با بودن علی(ع)، زهرا(س) و ابیعبدالله(ع)، دیگر از عذاب نمیترسم.
چه باک از آتش دوزخ که در حشر****قسیمِ نار و جنّت جز علی نیست
«وَ الْجَائِعُ الَّذِي أَشْبَعْتَهُ» من از نُه ماهی که در رحم مادر بودم، حدود چهارپنج ماهش را گرسنه بودم و تو من را سیر کردی؛ مادرم که من را نمیدید. بعد از به دنیا آمدنم تا حالا هم، تو من را سیر کردی؛ «وَ الْعَطْشَانُ الَّذِي أَرْوَيْتَهُ» من تشنهای بودم که تو به من آب دادی.
حسین جان!
از آب هم مضایقه کردند کوفیان****خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
«وَ الْعَارِي الَّذِي كَسَوْتَهُ» وقتی من از مادر به دنیا آمدم، برهنه بودم و تو من را پوشاندی. هنوز به دنیا نیامده بودم که دَه دست لباس برایم آماده کرده بودند؛ الآن هم که وضع مالیام را خوب کردهای و میتوانم لباس بخرم. لباس پوشاننده است؛ یکوقت بچه خودش پیراهنش را درمیآورد، حالا مقداری هوا سرد یا گرم است که مادر میدود و میگوید: بمیرم برایت مادر! چرا لخت شدهای. حسین جان!
«وَ الْفَقِيرُ الَّذِي أَغْنَيْتَهُ» کاری دستم نبود، نانخورِ پدر و مادرم بودم؛ اما به من لطف کردی؛ «وَ السَّقِيمُ الَّذِي شَفَيْتَهُ» مریض شدم، تو من را شفا دادی. آری! تو من را شفا دادی.
بعد از ابتلای به این ویروس، شب اولی که من را به بیمارستان بردند، سه دکتر فوق تخصص، بچههایم را صدا کردند و گفتند: نهایتاً ایشان تا صبح بیشتر زنده نیست! تو من را شفا دادی؛ «وَ الذَّلِيلُ الَّذِي أَعْزَزْتَهُ وَ السَّائِلُ الَّذِي أَعْطَيْتَهُ» از اول بچگی مدام آمدهام و از تو گدایی کردهام، تو هم پیوسته به من پرداخت کردهای؛ «وَ الْمُذْنِبُ الَّذِی سَتَرْتَهُ» من گناهکاری هستم که تا حالا آبرویم را نبردهای.
زیارت ابیعبدالله(ع) از زبان امام عصر(عج)
روایاتمان را دیده و شنیدهاید؛ شب بیستویکم و شب شهادت امیرالمؤمنین(ع) است. مدام در روایات به ما سفارش کردهاند که امشب، شبِ زیارتِ ابیعبدالله(ع) است، احیای ما به ابیعبدالله(ع) وصل میشود، خدا دعایمان را مستجاب میکند.
من متن زیارتی را آوردهام که برای امام زمان(عج) است. من نمیخواهم مصیبت بخوانم، شب زیارت است. این زیارت برای امام زمان(عج) -که فدایش شوم- است. ببینید در این زیارت چه چیزهایی فرمودهاند: «أَلسَّلامُ عَلى مَنْ بَکَتْهُ مَلائِکَةُ السَّمآءِ» سلام بر کسیکه تمام فرشتگانِ آسمانها برایش گریه کردند؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الْجُیُوبِ الْمُضَرَّجاتِ» سلام بر آن آقایی که دخترها و خواهرها برایش گریبان پاره کردند، وای! «أَلسَّلامُ عَلَى الشِّفاهِ الذّابِلاتِ» سلام بر آن لبهای خشکیده که دیگر آب نداشت و بههم میخورد؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الاْجْسادِ الْعارِیاتِ» سلام بر آن بدنهایی که عریان روی خاک افتاده بود.
«أَلسَّلامُ عَلى عَلِىّ الْکَبیرِ» سلام بر علیاکبرت؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الرَّضیـعِ الصَّغیرِ» سلام بر بچۀ شیرخوارهات؛ «أَلسَّلامُ عَـلَى الاَبْدانِ السَّلیبَةِ» سلام بر آن بدنهایی که هرچه داشتند، غارت کردند؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُفَرَّقَةِ عَنِ الاَبْدانِ» سلام بر آن سرهای جداشده از بدنهایتان.
این سه جملۀ بعد را نمیتوانم بگویم! «أَلسَّلامُ عَلَى الْمُغَسَّلِ بِدَمِ الْجِراحِ» سلام بر تو که بدنت را خونِ بدنت غسل داد؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الْمَنْحُورِ فِى الْوَرى» سلام بر تو که شمر تو را برگرداند و از پشت سر، سرت را از بدن جدا کرد؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الْمَقْطُوعِ الْوَتینِ» سلام بر آنکسی که گلویش را نه، بلکه رگهایش را بریدند؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الشَّیْبِ الْخَضیبِ» سلام بر آن محاسنِ خونآلوده؛ «أَلسَّلامُ عَلَى الْخَدِّ التَّریبِ» سلام بر صورت خاکآلوده.
خوش به حالتان که برای ابیعبدالله(ع) گریه میکنید. پیغمبر(ص) به زهرا(س) فرمودند: روزگاری میآید که مرد و زن، مثل یک داغدیده برای حسینت گریه میکنند. بقیهاش را نمیخوانم، فقط یک جملۀ دیگر را بخوانم و بقیهاش باشد: «أَلسَّلامُ عَلَى الثَّغْرِ الْمَقْرُوعِ بِالْقَضیبِ» سلام بر آن دندانهایی که با چوب کوبیدند؛ وای با دل زینب چه کردند!
خیزرانی که بر آن لب میزد****نیشتر بر دل زینب میزد
دعای پایانی
«إِلَهِی قَلْبِی مَحْجُوبٌ وَ نَفْسِی مَعْیُوبٌ وَ عَقْلِی مَغْلُوبٌ وَ هَوَائِی غَالِبٌ وَ طَاعَتِی قَلِیلٌ وَ مَعْصِیَتِی کَثِیرٌ وَ لِسَانِی مُقِرٌّ بِالذُّنُوبِ فَکَیْفَ حِیلَتِی یَا سَتَّارَ الْعُیُوبِ وَ یَا عَلامَ الْغُیُوبِ وَ یَا کَاشِفَ الْکُرُوبِ اغْفِرْ ذُنُوبِی کُلَّهَا بِحُرْمَهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ یَا غَفَّارُ بِرَحْمَتِکَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِین».
دیگر چطور گدایی کنیم؟ چهکار کنیم؟ گرفتار هستیم، همۀ درها به روی ما بسته است.