جلسه دوم چهار شنبه (20-5-1400)
(تهران ورزشگاه آیت الله سعیدی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- شأن نزول آیۀ 207 سورۀ بقره
- شناسنامۀ ابیعبدالله(ع) در قرآن
- طلوع هر حقیقت انسانی در وجود ابیعبدالله(ع)
- ارزش گریۀ بر ابیعبدالله(ع) در روایات
- ابیعبدالله(ع)، فراریدهندۀ تاریکیها
- رفتار عجیب ابیعبدالله(ع) با پدر و مادر
- غصۀ حضرت زهرا(س) در بارداری و وضع حمل ابیعبدالله(ع)
- عشق به ابیعبدالله(ع)، عامل حیات و عبادت
- چهار درس زندگی از ابیعبدالله(ع)
- الف) شکرگزاری از طرف خود و دیگران
- ب) رضایت پروردگار در انجام اعمال
- ج) تربیت اولاد صالح
- د) تسلیم محض پروردگار
- حکایتی شنیدنی از ارادت مرد هندو به ابیعبدالله(ع)
- کلام آخر؛ ورود عجیب ابیعبدالله(ع) به عالم آخرت
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
شأن نزول آیۀ 207 سورۀ بقره
اگر روایات سنددار و صحیح اهلبیت(علیهمالسلام) نبود، ما نمیدانستیم بخشی از آیات قرآن کریم که نامی در آیه نیست، دربارهٔ چه کسی نازل شده است؛ ولی روایات مهمی، هم در کتابهای معتبر تفسیری و حدیثی ما، هم در کتابهای غیرشیعه نقل شده است که مصداق بعضی از آیات را بیان میکند. برای مثال، در قرآن مجید میخوانیم: «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد»[1] از مردم کسانی هستند که جان خود را مخلصانه با پروردگار عالم معامله میکنند و هیچ نظری از معاملهٔ جانشان با خداوند ندارند، جز بهدستآوردن رضایتالله. آنها جان را معامله میکنند، نه در برابر پاداش، ثواب و بهشت؛ بلکه ثَمنِ معاملهٔ جان را رضایت محبوب و معشوق قرار میدهند. این رضایت اصلاً قابلمقایسهٔ با بهشت و پاداشهای دیگر نیست.
کسی جانش را معامله میکند که قیمتی چون بهشت بهدست بیاورد؛ اما کسی هم جانش را معامله میکند که قیمتی چون رضایتالله بهدست بیاورد. مرحوم صدرالمتألهین، فیلسوف بزرگ و کمنظیر شیعه میگوید: عدهای را در بهشت و عدهای را هم در مدار رضایتالله قرار میدهند. بین یک باغ پردرخت، پرمیوه و پُرساختمان با رضایت شخص پروردگار خیلی فرق است. لذت احساس رضایتالله در قلب با احساس لذت بدن از نعمتهای بهشت، مطلقاً قابلمقایسه نیست.
کتابهای غیرشیعه، هم کتابهای تفسیریشان و هم روایتیشان، همچنین کتابهای شیعه، وقتی به این آیه رسیدهاند، همگی اعتراف کردهاند که این آیه دربارهٔ شخص امیرالمؤمنین(ع) نازل شده است. این آیه به شبی مربوط است که پیغمبر اکرم(ص) مأمور به هجرت بودند و باید یک نفر را جای خودشان در بسترشان قرار میدادند. برای همین هم به امیرالمؤمنین(ع) پیشنهاد کردند و امیرالمؤمنین(ع) که آنوقت هجدهنوزده سال داشتند، از پیشنهاد پیغمبر اکرم(ص) برای خوابیدن جای پیغمبر(ص) استقبال کردند؛ ولی حضرت مطلبی را به پیغمبر(ص) عرض کردند و گفتند اگر من بخوابم، جان شما محفوظ میماند و شما سالم به مدینه میرسید؟ پیغمبر اکرم(ص) فرمودند: یقیناً. عرض کردند: امشب که من میخواهم جای شما بخوابم، یک جان دارم؛ اگر هزار جان برای من بود، امشب همه را برای بهدستآوردن رضایتالله فدای سلامت شما میکردم.
در واقع، حفظ سلامت پیغمبر یا امام واجب است و بهخاطر همین وجوب بود که آخرین لحظات ابیعبدالله(ع)، حضرت زینالعابدین(ع) به عمهٔ بزرگوارشان فرمودند برای من عصا و شمشیر بیاور تا من از ابیعبدالله(ع) دفاع کنم. امام نیز پیغام دادند که عزیزدلم، شما بیمار هستی و طبق قرآن مجید، جنگ برای بیمار نیست. شما با این حال بهطرف میدان حرکت نکن. «وَمِنَ النَّاسِ مَن یَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌ بِالْعِبَاد»، یعنی نمونهٔ کار امیرالمؤمنین(ع) در عالم نیست.
شناسنامۀ ابیعبدالله(ع) در قرآن
یک آیه (آیهٔ پانزدهم) نیز در سورهٔ مبارکهٔ احقاف است که متن بسیار بسیار مهمی دارد. طبق نه روایت (من هنوز بیشتر از این را پیدا نکردهام؛ ولی روایاتی که در معتبرترین کتابهایمان است و شماره کردهام، حدود نه روایت بهدست آوردهام) که امام باقر(ع)، امام صادق(ع) و دیگران نقل میکنند، این آیه شرح حال و شناسنامهٔ وجود مبارک ابیعبداللهالحسین(ع) است. ابتدای آیهٔ شریفه ورود ابیعبدالله(ع) را به دنیا بیان میکند. در ادامه نیز، پروردگار چهار برنامهای را که ابیعبدالله(ع) در دنیا به طور کامل تحقق دادند، در آیهٔ شریفه بیان کرده است.
این یک ورود ابیعبدالله(ع) به دنیا بوده است. ورود دوم حضرت که اصلاً اسمش ورود است، روز دوم محرم به کربلا بوده است. ورود سوم هم هشت روز بعد از ورود به کربلا بوده که ورود به عالم ملکوت، لاهوت، الهی و آخرت است. این ورود سوم هم ورود عجیبی است که اگر فرصت کنم، برایتان عرض میکنم که با ورود سوم حضرت، چه اتفاقی برای عالم بعد افتاده است! ما چنین ورودی را برای هیچ پیغمبر و امامی در کتابهایمان نداریم.
طلوع هر حقیقت انسانی در وجود ابیعبدالله(ع)
خدا در این آیه میفرماید: «وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا»[2] این خیلی عجیب است! پروردگار از حضرت سیدالشهدا(ص) که یک نفر است، به «انسان» تعبیر کرده است. این یعنی حسین(ع) بهتنهایی، همهٔ انسانهای عالم است و آنچه خوبان همه دارند، او تنها دارد. آنوقت چه انسانی؟ به قول عرفای شیعه، انسانِ عین، ثبت، جامع و کاملی که در سورهٔ یس از او به «کتاب مبین» تعبیر شده، پروردگار عالم هستی را در او خلاصه کرده است و بین او و وجود ارتباط هست. به همین خاطر، وقتی شهید میشود، کل موجودات برای او گریه میکنند که خلاصهٔ تمام عالم هستی از ملک تا ملکوت، از شهود تا غیب، از لاهوت تا ناسوت، از عالم ظاهر تا عالم باطن و از عالم معنا تا عالم لفظ است.
در واقع، هر حقیقت، ارزش و کرامتی را که شما فکر بکنید، در وجود مقدس او طلوع دارد. حالا از قول خودشان این مسئله را بشنوید که فکر نکنید ما آخوندهای شیعه کاری را از روی عشقمان به ابیعبدالله(ع) میسازیم و بعد تحویل شما میدهیم. ما عاشق هستیم، اما اهل ساختن چیزی خارج از قرآن، روایات و فرمایشات خود ابیعبدالله(ع) برای ابیعبدالله(ع) نیستیم. از قول خودش بشنوید که کتابهای بسیار مهم این را نقل کردهاند. حضرت میفرمایند: «سَبَقتُ الْعالِمَيْن اِلَي الْمَعالِي بِحُسنِ خَليقةٍ وَ عُلُوِّ هِمَةٍ»[3] من نسبت به تمام ارزشها بر تمام انسانها «مِنَ الْأَوَّلِينَ والآخِرِينَ» پیشتاز شدهام. حالا شما بگو اینجا جایگاه پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) چه میشود؟ خود آنها این را هم حل کردهاند؛ پیغمبر(ص) در همین خصوص میفرمایند: «حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ»[4] حسین از من و من از حسین هستم.
من کیام؟ لیلی، و لیلی کیست؟ من ××××××××× هر دو یک روحیم اندر دو بدن
ارزش گریۀ بر ابیعبدالله(ع) در روایات
یک چراغ است، ولی دو چراغدان دارد. یک نور است، ولی دو لامپ دارد. یک روشنایی است، ولی دو چراغ و سراج دارد. نظر امیرالمؤمنین(ع) هم راجعبه ابیعبدالله(ع) این است که هر وقت حضرت را میدیدند، میفرمودند: «بِأبى أَنْتُمْ وَ اُمّى» پدر و مادرم فدا و قربانی تو باشند. امیرالمؤمنین(ع) هم ابیعبدالله(ع) را به همان هویت اصلی خودش میدید؛ میدید که حسین(ع) همهٔ عالَم و هستی است. حتی در کتاب باعظمت «کاملالزیارات» است که امیرالمؤمنین(ع) به او میگفتند پدر و مادرم فدایت که تو مایهٔ جاریشدن اشکها از دیدهها هستی. بهراستی، دیگر چه کسی مایهٔ جاریشدن اشک است؟ آیا میخواهید من نام چند پیغمبر را ببرم، ببینم گریهتان میگیرد؟! نوح(ع) شیخالانبیا، ابراهیم(ع) خلیلالله، موسی(ع) کلیمالله، عیسی(ع) روحالله؛ اما حالا این اسم را بشنوید: «یٰا أبَا عَبْدِاللّه». امیرالمؤمنین(ع) کد عجیبی هم به شما داده که من قبل از بیان این کد، باید بگویم خوشبهحالتان! ایشان به ابیعبدالله(ع) میگفتند: پدر و مادرم فدایت، «یَا عَبْرَةَ کُلِّ مُؤْمِنٍ»[5] تو سبب گریۀ هر مؤمنی هستی. امیرالمؤمنین(ع) خیلی خیال شما را راحت کرده که شما نه منافق هستید، نه مشرک، نه کافر و بیدین؛ علامت مؤمنبودن شما، گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) است.
حالا امام صادق(ع) راجعبه همین گریه میفرمایند: «مَن بَکیٰ أَو أَبکی»[6] کسی که برای حسین ما گریه کند یا باعث گریهٔ مردم بشود، یعنی اسمش را ببرد و روضه و شعر و مصیبت بخواند، «أَوْ تَباکی» یا کسی که اشک ندارد، اما خودش را به شکل گریهکنها درآورد؛ یعنی قیافهٔ محزون بگیرد، دست روی پیشانیاش بگذارد و غمناک بشود. عاقبت کار این سه نفر چه میشود؟ «وَجَبَتْ لَهُ الْجَنَّةُ» بهشت بر آنها واجب میشود.
امام هشتم نیز میفرمایند: «فَعَلى مِثْلِ الْحُسَینِ فَلْیَبْکِ الْباکُونَ فَاِنَّ البُکاءَ عَلَیهِ یَحُطُّ الذُّنُوبَ الْعِظامَ»[7] هر که گریه دارد، واجب است بر کسی مانند حسین(ع) گریه کند که گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) گناهان کبیره را از پرونده پاک میکند. امام هشتم میفرمایند: هیچکسی پدرم موسیبنجعفر(ع) را از شب اول محرّم تا تمامشدن عاشورا خندان و شاد نمیدید. برای همین، دعاهای من در ماه رمضان، محرّم و فاطمیه این است که میگویم: خدایا! هرچه به ما دادهای و میخواهی بگیری بگیر، ما رضایت کامل میدهیم و چونوچرا نمیکنیم؛ اما گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر.
شما مرد و زن از سفیران کربلا هستید که باید این گریه را نگه دارید و به نسل بعد انتقال بدهید. شما با این گریه نشان میدهید که در برابر تمام فرهنگهای باطل ایستادهاید و جهاد اکبر میکنید، نه جهاد اصغر. ائمهٔ ما میگویند (این هم فلسفهٔ عجیبی دارد): در گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) آرامآرام گریه نکنید، بلکه «وَلْیَصْرُخِ الصّارِخُونَ» داد بزنید و صرخه کنید. امام صادق(ع) میگویند: خدایا! رحمتت را بر این اشکها و فریادها نازل کن. یقیناً دعای امام صادق(ع)، امام معصوم مستجاب است و به اجابت میرسد. امام معصوم برای گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) دعا کردهاند.
ابیعبدالله(ع)، فراریدهندۀ تاریکیها
گفتار ابیعبدالله(ع) را تمام بکنم؛ حضرت میفرمایند: «سَبَقتُ الْعالِمَيْن اِلَي الْمَعالِي بِحُسنِ خَليقةٍ وَ عُلُوِّ هِمَةٍ» با همت بسیار بلند و نیکی باطنم نسبت به تمام ارزشها بر جهانیان پیشتاز شدم. «يُرِيدُ الْجَاحِدُونَ لِيُطْفِئُوهُ وَ يَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَنْ يُتِمَّه» ستمگران جمع شدند که نور مرا خاموش بکنند، خدا کنار نور من قرار داشت و اینها فکر نکردند که میتوان خورشید را با فوت دهان خاموش کرد. «وَ لَاحَ بِحِكْمَتِي نُورُ الْهُدَى فِي لَيَالٍ فِي الضَّلَالَةِ مُدْلَهِمَّةٌ» من کسی هستم که تمام تاریکیها را با نور حکمتم فرار میدهم.
رفتار عجیب ابیعبدالله(ع) با پدر و مادر
اکنون به آیهٔ شریفه عنایت کنید: «وَوَصَّيْنَا الْإِنْسَانَ بِوَالِدَيْهِ إِحْسَانًا» ما به انسان، یعنی به یک نفر که همه است، سفارش کردیم که به والدین خود احسان کند. اللهاکبر! خدا به حسین(ع) میگوید؛ چون نه روایت میگوید که آیه دربارهٔ ابیعبدالله(ع) است. منِ خدا به حسین سفارش کردم که هر گونه نیکی را به پدر و مادرت انجام بده؛ یعنی به ابیعبدالله(ع) گفتم: حسین من، مادرت زهراست. حسین من، پدرت امیرالمؤمنین(ع) است. بهراستی برای فاطمهٔ زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) چه کرد! چند سال کنار مادر بود؟
مردم مدینه! نمیدانم شما میخواهید جواب خدا را در قیامت چه بدهید؟ این چهار بچه را که بزرگترینشان هشت سال داشت، بین در و دیوار یتیم کردید! حقیقتاً شما چه کردید!
مردم مدینه! زهرا(س) چه جرم و تقصیری داشت و چهکار کرده بود؟ شما چه جوابی دارید که در محکمهٔ تاریخ بدهید؟ قاضی این محکمه خداست و شاهد این محکمه، پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) هستند. شما چه جوابی دارید که بدهید؟! شما چهارتا بچهٔ هشتساله تا پنجساله را در شهر مدینه یتیم کردید.
این هفت سالی که ابیعبدالله(ع) کنار مادر و 37 سالی که کنار پدر بود، اگر کسی واقعاً نمیشناخت که حسین(ع) پسر زهرا(س) و علی(ع) است و رفتار ابیعبدالله(ع) را با پدر و مادر میدید، فکر میکرد ایشان غلام این خانم یا آقاست. این رفتار رفتار عجیبی بود که ابیعبدالله(ع) با تمام وجودشان به این مسئله عمل کردند.
غصۀ حضرت زهرا(س) در بارداری و وضع حمل ابیعبدالله(ع)
«حَمَلَتْهُ أُمُّهُ كُرْهًا»[8] خیلی عجیب است! شما میدانید و در خانوادههای همهٔ ما هست. وقتی عروس حامله میشود، هم خودش خیلی خوشحال است و هم افراد خانواده خیلی خوشحال هستند. همچنین این دختری که حامله شده، منتظر است چه موقع بچه بهدنیا بیاید، چه اتاقی برای بچه درست میکنند، چه سیسمونیای تهیه میکنند، چه رنگ و نقاشیای میکنند و چه لباسهایی میدوزند! اما آیه میگوید: زهرا(س) با رنج و غصه به ابیعبدالله(ع) حامله شد. از وقتی به ابیعبدالله(ع) حامله شد، کراراً به پدرش پیغمبر(ص) میگفت: نمیدانم چرا اینقدر ناراحت هستم! انگار من تحمل این بچه را در باطنم ندارم و رنج میکشم، غصهام میشود و ناراحت هستم. انگار این بچهٔ در رحم من، مرتب غصه و حزن و اندوه به من تزریق میکند. پیغمبر(ص) ایشان به صبر امر میکردند و چیزی نمیفرمودند تا بهدنیا بیاید، بعد حادثهٔ کربلا را برای زهرا(س) بگویند؛ اما تا وقتی مادر حامله بود، حرفی نزدند.
«وَوَضَعَتْهُ كُرْهًا» کل خانواده در لحظهٔ بهدنیاآمدن بچه باید شاد باشند؛ اما روز بهدنیاآمدن این بچه، وقتی بچه را بهدنیا میآورد، جهانی از اندوه و غم به فاطمه(س) هجوم کرد. بچه بهدنیا آمد و همان لحظه به بچه لباس پوشاندند. پیغمبر(ص) کنار بستر زهرا(س) آمدند. ابتدا چیزی نگفتند، بچه را بلند کردند و در بغل گرفتند. مادر است دیگر! یکمرتبه دید که به پهنای صورت پیغمبر(ص) اشک ریخت. پیش خودش گفت: در دنیا سابقه ندارد که بچهای بهدنیا بیاید و پدربزرگ مثل آدم داغدیده گریه کند! بعد گفت: بابا، چه شده است؟! حضرت فرمودند: دخترم، جبرئیل الآن برای تبریکگفتن آمد و گفت خدا میگوید که این مولود مبارک باشد؛ ولی کنار تبریک، به من تسلیت هم گفت! من به جبرئیل گفتم تسلیت برای چه، گفت: یا رسولالله! این بچه و بچههایش را را بین دو نهر آب میکُشند. زهرا(س) گفت: یا رسولالله! این بچه به چه درد ما میخورد؟ این بچه را چهکار کنم؟ حضرت فرمودند: دخترم! جبرئیل به من خبر داد که نُه امام از نسل این بچه است و امام آخرشان عدل جهانی است که تمام زمین را اصلاح و آباد میکند. آنگاه زهرا(س) گفت: بابا، راضی شدم و دلم خوش شد؛ اما یک مطلبی بپرسم! کجا او را میکشند؟ فرمودند: در عراق میکشند. گفت: کجای عراق؟ حضرت فرمودند: جبرئیل به من گفت که در منطقهای به اسم کربلا. گفت: وقتی بچهام را میکشند، شما هستی؟ حضرت فرمودند: هیچکدام نیستیم؛ نه من، نه پدرش، نه تو و نه برادرش. گفت: یعنی حسین مرا میکشند و گریهکن ندارد؟ اگر ما باشیم که گریه میکنیم و داغدار میشویم! حضرت فرمودند: غصهٔ گریهٔ بر بچهات را هم نخور؛ قرن به قرن مرد و زن میآیند که این زنان و مردان مانند داغدیدگان برای حسین تو گریه میکنند. پیغمبر(ص) آن روز کنار بستر زهرا(س) همهٔ شما را به فاطمه(س) نشان دادند و گفتند: گریهکن میآید، آنهم چه گریهکنهایی!
عشق به ابیعبدالله(ع)، عامل حیات و عبادت
وقتی مادر به این مولود حامله میشود، رنج و اندوه و غصه دارد. وقتی هم میخواهد این بچه را بهدنیا بیاورد، با غصه بهدنیا میآورد و خوشحال نیست. «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَبَلَغَ أَرْبَعِينَ سَنَةً» تا وقتی که این مولود قوی، آراسته و قدرتمند بشود و به چهلسالگی برسد. از اینجا به بعد، آیهٔ شریفه چهار مطلب را مطرح میکند که عمر ابیعبدالله(ع) به این چهار مطلب گذشته است. این بالاترین درس برای همهٔ ماست.
برادران و خواهران! خدا لعنت کند ماهوارهها، فرهنگهای بیگانه و آنهایی را که با پولشان، اسلحهشان، قدرتشان، صندلیشان و افکار باطلشان، میخواهند بین شما و ابیعبدالله(ع) فاصله بیندازند. این فاصله را قبول نکنید و تا آخر عمرتان، دائم سر نمازهایتان از خدا بخواهید که خداوند ما و زن و بچهها و نسلمان را از حسین(ع) جدا نکند. از پروردگار بخواهید و به او التماس کنید. به خدا قسم! طبق مهمترین روایاتمان که کتابهای زیادی نقل کردهاند، انبیای خدا وقتی نمرهشان به نوزده رسید و یک نمره کم داشتند، پروردگار بهوسیلهٔ جبرئیل پیغام داد (من روایت را تهرانی معنا کنم): نمرهتان نوزده است و فقط یک نمره کم دارید که آن نمره را هم با گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) میدهم. نمرهٔ انبیا اینگونه بیست شد. حسین جان! ما چطور تو را رها بکنیم؟ تو نمره، حیات و عبادت ما هستی. حجاب زنان ما حجاب زینب توست. چگونه ما از تو فاصله بگیریم؟!
دلی کهاو با تو شد همراه و همبَر ××××××× چگونه مهر بندد جای دیگر
دلی کهاو را تویی هم جان و هم هوش ××××××× از آن دل چون شود یادت فراموش
یکی از رفقایم میگفت: شخصی ضریح ابیعبدالله(ع) را گرفته بود و من بغل دستش بودم. مرا نمیدید. چشمش دریای اشک بود و میگفت: حسین جان! از راه خیلی دور برای زیارت آمدهام. بالاخره شهر به شهر، خیابان به خیابان، ده به ده، قریه به قریه آمدهام، مدام پرسیدهام تا تو را پیدا کردهام و الآن در حرم تو هستم. من چیزی هم نمیخواهم و اصلاً خجالت میکشم که خانه و پول از تو بخواهم. من از راه دور آمدهام تا تو را پیدا کردهام و درخواستم این است که من در قیامت، دیگر پای دویدن برای پیداکردن تو را ندارم، تو بهدنبال من بگرد. به او گفتند: چه میگویی؟ حسین در روز قیامت بدون شما اصلاً قدم از قدم برنمیدارد.
تو مگو ما را بدان شه بار نیست ××××××× با کریمان کارها دشوار نیست
چهار درس زندگی از ابیعبدالله(ع)
ابیعبدالله(ع) چهار درس زندگی میدهند که خدا این درسها را نقل میکند:
الف) شکرگزاری از طرف خود و دیگران
«رَبِّ أَوْزِعْنِي أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِي أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ» خدایا! من میخواهم بندهٔ شکرگزار همهٔ نعمتهای تو باشم؛ اما نمیخواهم تنها شاکر برای تو باشم، بلکه میخواهم همهٔ نعمتهایی را که به من دادهای، برای خودم شکر کنم. همچنین از جانب زهرا(س) و امیرالمؤمنین(ع) هم شکر کنم. سه تا شکر است: شکر حسینی، شکر علوی و شکر فاطمی. این یک درس که اگر بناست سپاسگزار خدا باشید، برای دیگران هم باشید و دیگران را هم در این سفره شریک کنید. زهرا(س) و علی(ع) بندهٔ شاکر خدا بودند، اما امام حسین(ع) هم به شکر پدر و مادر اضافه کرد.
شکر چیست؟ شکر یک کلمه است. برادران و خواهران! شما را به ابیعبدالله(ع)، این یک کلمه را هم من و هم شما، از امروز به بعد واقعاً جدی بگیریم. امام صادق(ع) میفرمایند: «شُکرُ النِّعَمِ اِجتِنابُ المَحارِمِ»[9] شکر نعمت، دوربودن از حرامهای باطنی و ظاهری است؛ دوربودن از حسد، حرص، بخل، کبر ریا و گناهانی که مربوط به اعضا و جوارح است.
ب) رضایت پروردگار در انجام اعمال
«وَأَنْ أَعْمَلَ صَالِحًا تَرْضَاهُ» خدایا! به من توفیق بده، الهام کن و راه را نشانم بده تا عملی که انجام میدهم، مورد رضایت تو باشد؛ نه اینکه برای خوشامد پدر و مادرم، وکیل، وزیر، مدیر یا رئیس باشد. به من توفیق بده تا عملی را که انجام میدهم، برای رضای تو باشد. کتاب «وسائلالشیعه» همیشه در قم و نجف روی دست مراجع تقلید است و در بحثهای علمی گدای این کتاب هستند. در این کتاب آمده است که امام صادق(ع) میفرمایند: اگر کسی هفتاد سال عمر کند و فقط دو رکعت نمازِ مورد رضای خدا را با خودش به قیامت ببرد؛ اگر هفتاد سال نمازش قابلقبول نباشد، خدا بهخاطر این دو رکعت نماز، کل نمازهای دورهٔ عمرش را قبول میکند.
حسین جان! چه نمازهایی خواندی. حسین جان! نماز آخرت بینظیر بود. حسین جان! در گودال آب نداشتی که برای نماز عصرت وضو بگیری، با خون پیشانیات و خون قلبت وضو گرفتی، با دستهای پرخونت تیمم کردی؛ نمیدانیم چه نمازی خواندی و چه نمازی در دورهٔ عمرت داشتی!
ج) تربیت اولاد صالح
«وَأَصْلِحْ لِي فِي ذُرِّيَّتِي» خدایا! خودت به من کمک بده تا من اولاد صالح تربیت کنم؛ نکند بچهها در قیامت باعث خجالت من بشوند.
د) تسلیم محض پروردگار
«إِنِّي تُبْتُ إِلَيْكَ وَإِنِّي مِنَ الْمُسْلِمِينَ» خدایا! روی وجود من همیشه بهطرف توست و بندهٔ صددرصد تسلیم تو هستم.
حکایتی شنیدنی از ارادت مرد هندو به ابیعبدالله(ع)
این آیهٔ شریفه بود و نُه روایت که کنار این آیه میگوید آیه در ارتباط با ابیعبدالله(ع) است. هر روز سعیام این است که دو سه بخش در رابطه با ابیعبدالله(ع) هم بگویم.
مرحوم حاجی نوری صد سال قبل در کتاب «دارالسلام» نقل میکند؛ البته دوسه دیگر کتاب هم نقل کردهاند. یک مرد هندو (گاوپرست) بهنام افتخارالدوله که مدتی هم معاون وزیر دارایی کشور هندوستان بود، از هندوستان به کربلا آمد. مرحوم دربندی نوشته است عابدتر از او در کربلا نبود؛ نه بین روحانیون و نه بین مردم. به او گفتند: تو که هندو و گاوپرست بودی، چه شد که شیعه شدی، به کربلا آمدی و اینقدر عبادت میکنی؟ گفت: درست است. نگاه ابیعبدالله(ع) کیمیاست و اگر یک نگاه بیندازد، گاوپرست را به اعبد مردم در کربلا تبدیل میکند و شوق عجیبی در عبادت میدهد که آدم دیوانه میشود. من آنوقت که گاوپرست بودم و هر سال به این شیعیانی که روضه میگرفتند، پول خوبی کمک میکردم و میگفتم این پول برای ابیعبدالله(ع) است، هر جوری که میتوانید، در جلساتتان خرج بکنید؛ اطعام، پول مداح یا پول واعظ. سال آخر هم دو برابر پول دادم. بعد از دههٔ عاشورا که دو برابر پول برای جلسه ابیعبدالله(ع) داده بودم، بهسختی مریض شدم.
بهراستی که هزینهکردن برای حسین(ع) چه آثاری دارد! چه عشقی دارد که آدم خیلی راحت دست از مال خود بردارد و به پولش بگوید من تو را برای حسین(ع) گذاشتهام. این پول اگر برای ابیعبدالله(ع) برود، در دنیا ده برابر میشود و در آخرت هم، زهرا(س) به خرجکنها میگوید: برای حسین من هزینه کردید، من هم الآن شفاعتم را هزینهٔ تو میکنم.
این مرد هندو گفت: وقتی مریض شدم، تقریباً بین دنیا و عالم بعد قرار گرفتم و دیگر چیزی را نمیدیدم و نمیشنیدم. در واقع، در حال رفتن به عالم بعد بودم که یک مرتبه ابیعبدالله(ع) را در آن عالم دیدم. حضرت به من فرمودند: پول برای عزاداری من میدهی، از خدا درخواست کردم که تو را برگرداند. من برگشتم و بعد از برگشتن هم شیعه شدم. از پست وزارت دارایی درآمدم، زن و بچهام را برداشتم و به کربلا آمدم. آنها هم شیعه شدند. پول بخور و نمیری با خودم به کربلا آوردهام؛ اینجا فقط زیارت و گریه و عبادت میکنم تا اینکه بمیرم.
کلام آخر؛ ورود عجیب ابیعبدالله(ع) به عالم آخرت
ارتباط با ابیعبدالله(ع) چند جور است: اشک، پولدادن، شرکت در جلسات ابیعبدالله(ع). این ورود ابیعبدالله(ع) به دنیا با این چهار ویژگی است که عمرشان را در ورود به دنیا با این چهار ویژگی تمام کردند. یک ورودش هم به کربلا بود که امروز صورت گرفت. همه از این ورودش شنیدهاید. آخرین ورودش هم، ورود به عالم آخرت بود. من این را مختصر برایتان بگویم؛ به خدا! خیلی هم از شما عذر میخواهم که در این گرما و تابش آفتاب ماندهاید. پروردگار عالم رقم ما را هم در این بیماری اینطوری زده است که مثل ابیعبدالله(ع) و یارانشان در آفتاب گرم بشنویم، بفهمیم و گریه بکنیم. «اَلْحمدلله علی رضیتی».
ورود به عالم آخرتش هم ورود عجیبی بود! زینالعابدین(ع) فرمودند: بنیاسد! من از شما چیزی نمیخواهم. در خیمههای نیمهسوختهٔ ما حصیر مانده است؛ یک پاره حصیر از آنجا بیاورید. معلوم میشود که خودش و زن و بچهاش در این هشت روز روی حصیر زندگی کردهاند. همهٔ ما از بچگی شنیدهایم و برای ما میخواندند که «مگر به کربلا کفن به غیر بوریا نبود»، زینالعابدین(ع) حصیر را برای کفنکردن نمیخواستند. آخرین نفری که ایشان دفن کردند، ابیعبدالله(ع) بود. زینالعابدین(ع) دیدند هر جای بدن را بگیرند، یک قطعه از بدن جدا میشود. همهٔ اینها بههم وصل است.
شنیدهاید که در گودال زینب کبری(س) تا سرش را بلند کرد، پیغمبر(ص) را دید که ایستاده است. زینب(س) صدا زد: «صَلّی عَلَیکَ مَلیکُ السَّماءِ هذا حُسَینٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّماءِ مُقَطَّعُ الْاعْضاءِ». زینالعابدین(ع) هم دیدند نمیتوانند بدن را بلند کنند، آرامآرام حصیر را زیر بدن کشیدند. بعد حصیر را با دست گرفتند و لب قبر کشید. وارد قبر شدند، اجازه ندادند کسی کمک بکند. چه کسی میتواند به ابیعبدالله(ع) کمک بکند؟ حضرت دستهایشان را زیر حصیر بردند، بلند کردند و آرام در قبر گذاشتند. حالا حضرت میخواهند صورت را رو به قبله بگذارند، اما بابا صورت ندارد! بدن پدر را روی شانه قرار دادند، گلوی بریده را روی خاک گذاشتند و دو دستشان را دو طرف بدن قرار دادند. این ورود ابیعبدالله(ع) به عالم بعد بود. سپس فرمودند: «اَبَتَا! اَمَّا الدُّنْیَا، فَبَعْدُکَ مُظْلِمَةٌ؛ فَامَّا الآخِرَةُ فَبِنُورَ وَجْهَکَ مُشْرِقَةٌ» دنیا بعد از تو تاریک شد و تمام قیامت با نور تو روشن شد.
[1]. سورهٔ بقره، آیهٔ 207.
[2]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 15.
[3]. موسوعة کلمات الامامالحسین(ع)، ص842؛ بحارالأنوار، ج44، ص194.
[4]. ارشاد شیخ مفید، ج2، ص127؛ کاملالزیارات، ج1، ص52؛ سننالترمذی، ج5، ص658؛ مستدرک علی الصحيحين، ج3، ص194؛ سنن ابنماجه، ج1، ص51.
[5]. کاملالزیارات، ص108، باب 36، روایت 3؛ بحارالأنوار، ج44، ص280؛ فضل زيارةالحسين(ع)، ص38.
[6]. لهوف، ص10؛ مثیرالأحزان، ص5 با اختلاف در نقل؛ بحارالأنوار، ج44، ص308.
[7]. بحارالأنوار، ج44، ص284؛ عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، ص299.
[8]. سورهٔ احقاف، آیهٔ 15.
[9]. الحقائق، ص151؛ اخلاق شبر، ص237؛ اصول كافى، ج3، ص153، ح10.