لطفا منتظر باشید

جلسه هشتم دوشنبه (15-6-1400)

(قم جلسه مجازی)
محرم1443 ه.ق - شهریور1400 ه.ش
14.36 مگا بایت
دانلود

عناوین این سخنرانی

با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید

بسم الله الرحمن الرحیم

«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».

 

الهام هشت خصلت الهی به بندگان محبوب

کلام در روایت فوق‌العاده مهم و مفیدی است که از وجود مبارک پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام در کتاب‌های بااعتبار و باارزش روایت شده است. دانشمندانی مانند شیخ بهایی، این مرد بزرگِ صاحب‌فنون و علامهٔ حدیث‌شناس، مرحوم ملامحمدباقر مجلسی، نگاه ویژه‌ای به این روایت داشتند و ارزش والایی برای روایت قائل بودند؛ چراکه روایت، بیان هشت اصل از اصول بسیار مهم اخلاقی است که عمل به این روایت به‌وسیلهٔ مردان، زنان و جوانان، خیر دنیا و آخرت آنها را تأمین می‌کند. در مباحث گذشته، یک‌بار به متن روایت اشاره کرده‌ام و برای یادآوری عزیزانم، باز هم به اصل متن اشاره می‌کنم تا به توضیح هر یک، با خواست و یاری خدا برسم. پیغمبر(ص) می‌فرمایند: «إذا أحَبَّ اللهُ تَعالى عَبداً، ألهَمَهُ العَمَلَ بثَمانِ خِصالٍ»[1] هرگاه خداوند انسانی را دوست داشته باشد، یعنی آن انسان محبوب خدا قرار بگیرد و در حوزهٔ محبت و مهربانی پروردگار برود، خداوند هشت خصلت به او الهام می‌کند. البته این الهام به‌واسطه است: یا به کتابی هدایت می‌شود که این هشت خصلت در آن کتاب است؛ یا به یک عالم ربانی دلسوزِ خیرخواه هدایت می‌شود که این هشت خصلت را از زبان او بشنود. چون محبوب پروردگار است، خداوند به محبوبش یاری می‌دهد. محبّ محبوبش را کمک می‌کند که این هشت اصل اخلاقی را در زندگی اجرا کند. 

 

اجرای هشت اصل اخلاقی در زندگی

الف) فروپوشاندن چشم از نامحرمان

«غَضِّ البَصَرِ عَنِ المَحارِمِ» چشم خود را از ناموس مردم، زنان و دختران مردم فرومی‌پوشاند و برمی‌گرداند. چشم او حالتی الهی پیدا می‌کند و به‌دنبال محرکِ شهوات، امیال و غرایز حرام نمی‌رود. به‌عبارت دیگر، حرکات چشم در اختیار پروردگار قرار می‌گیرد و «می‌کشد هرجا که خاطرخواه اوست». این چشم منبع خیر می‌شود؛ چراغی برای دیدن آثار رحمت حق در جهان آفرینش، چراغی فروزان برای مطالعهٔ مسائل علمی و الهی، همچنین دارای نگاه محبت‌آمیز به عباد خدا، مخصوصاً پدر و مادر. 

 

ب) ترس از عظمت و عذاب الهی

«وَالخَوفِ مِنَ اللهِ جَلَّ ذِكرُهُ» بیم و ترس از عظمت خدا یا از جریمه و عذاب الهی که این خوف خوف مثبت و خوف اثرگذار در پاکیِ زندگی انسان است. 

 

ج) حیا

«وَالحَياءِ» یک حالت روحی، نفْسی و درونی در او شکوفا شده که ترمزی برای او در برابر گناهان و معاصی می‌شود. 

 

د) آراستگی به اخلاق شایستگان

«وَ التّخَلُّق بِأَخْلاقِ الصَّالِحِین» به اخلاق شایستگان آراسته می‌شود که خود این بخش چهارم در ده بخش شرح داده شده و شرح عمیقش هم به‌وسیله شیخ بهایی ارائه شده است. 

 

ه‍) صبر و ایستادگی

«وَ الصَّبرِ» صبر و ایستادگی، استقامت و نگهداری وجود در برابر خطرات؛ یعنی خدا حالتی به انسان می‌دهد که خود را تسلیم خطرات شیاطین و طاغوت‌ها در حوادث روزگار نکند. انسانی که صبر ندارد، نمی‌تواند سنگینی حوادث را تحمل بکند. چنین انسانی برای راحت‌شدن از هجوم حوادث، ممکن است کرامت و انسانیت خود را معامله کند و زیر بار فرهنگ شیاطین، ابلیسیان و طاغوتیان برود و بگوید من تحمل ندارم؛ در دامن آنها بیفتم که راحت بشوم. این صبر که الهام الهی به بندگان محبوبش است، ایمان، کرامت و شخصیت آنها را حفظ می‌کند.

 

و) ادای امانت

«وَ اَدٰاءِ الأَمانَةِ» انسانی می‌شود که رشتهٔ طمع در وجود او به کل بریده می‌شود. به مال مردم (زمین، چک و سفته، به ملک و مال) که پیش او امانت است، میل نمی‌کند تا با دسیسه‌بازی و تقلب، مال مردم را ببرد؛ بلکه امانت‌دار بزرگواری است که هر وقت صاحب امانت به او مراجعه کرد، امانت را راحت به صاحبش برمی‌گرداند. 

 

ز) صدق ظاهر و باطن

«وَالصِّدقِ» ظاهر و باطن او یکی و پاک است. در واقع، ظاهر نشان‌دهندهٔ باطن و باطن نشان‌دهندهٔ ظاهر اوست. صدق باطن، عامل صدق ظاهر است و صدق ظاهر نشان‌دهندهٔ صدق باطن است؛ یعنی بعد از اینکه محبوب خداوند شد، ذره‌ای دورویی و نفاق در این انسان دیده نمی‌شود. باطن نورانی و ظاهر هم به اعمال شایسته نورانی، باطن ملکوتی و عرشی، ظاهر هم الهی و انسانی؛ این معنای صدق است. 

 

ح) سخاوت و کرم

«وَالسَّخاءِ» هشتمین خصلتی که خدا به او الهام می‌کند، سخاوت، جود، کرم و گشادگی دست برای هزینه‌کردن مال در راه‌های مثبت هر کار خیری است. 

 

پروردگار، عهده‌دار روزیِ همۀ جنبندگان عالم

اما مسئلهٔ بسیار مهم این روایت در مقدمه‌اش است که خیلی باید مورد توجه قرار بگیرد. حضرت در مقدمهٔ روایت می‌فرمایند: «إذا أحَبَّ اللهُ تَعالى عَبداً، ألهَمَهُ العَمَلَ بثَمانِ خِصالٍ» هر گاه خدا عشق‌ورز، محب و دوست‌دار بنده‌ای بشود و بنده را در مدار محبوبیت خودش قرار بدهد، این هشت خصلت را به او الهام می‌کند. آیا کسی بدون شرط و شرایط محبوب خدا می‌شود؟ هرگز نمی‌شود و از زمان آدم(ع) تا الآن سابقه ندارد که کسی بی‌علت و بی‌سبب، محبوب خدا بشود و تنها روزی‌خور خدا می‌شود؛ چون موجود زنده است. پروردگار در قرآن فرموده است: «وَمَا مِنْ دَابَّةٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا عَلَى اللَّهِ رِزْقُهَا»[2] هیچ جنبنده‌ای نیست، مگر اینکه من روزی‌دهندهٔ به او هستم و رزقش را برعهده گرفته‌ام. شرط روزی‌خوردن هم حیات، زنده‌بودن و وجودداشتن است. پس انسان بی‌علت نمی‌‌تواند محبوب خدا شود و سر سفرهٔ معنویت خدا قرار بگیرد؛ ولی بدون شرایط معنوی، آدم می‌تواند سر سفرهٔ رزق مادی خدا قرار بگیرد که تمام حیوانات، پرندگان، چرندگان، خزندگان و حیوانات آبی، همچنین تمام انسان‌های بی‌دین، کافر، مشرک، بودایی، مخالف حق، مسیحی و یهودی سر سفرهٔ حق نشسته‌اند و اهل ایمان هم سر سفرهٔ رزق مادی حق هستند. دراین‌زمینه بین انسان‌ها فرقی نیست؛ چون زنده هستند، روزی‌خور پروردگارند و برعهدهٔ خود گرفته است که روزی آنها را بپردازد. 

 

نیکی و احسان، از شرایط محبوبیت

در مسئلهٔ محبوبیت، این آزادی نیست که کسی بی‌علت، بی‌شرط و شرایطی محبوب خدا بشود. به‌راستی چه کسی محبوب خدا می‌شود؟ 

قرآن مجید و روایات دراین‌‌باره راهنمایی کرده‌اند و می‌گویند انسانی که می‌خواهد محبوب خدا بشود، این شرایط باید در او باشد. یکی از شرایط، نیکوکاری و محسن‌بودن انسان است که انسان با علم، آبرو، قدرت، نیرومندی‌، زبان و مالش به همه نیکی کند. دراین‌زمینه هم، دین کسی را لحاظ نکند؛ تشنه را آب بدهد، هر کسی می‌خواهد باشد؛ گرسنه را سیر کند، هر کسی می‌خواهد باشد؛ بی‌لباس را لباس بپوشاند، هر کسی می‌خواهد باشد؛ بی‌خانه را خانه‌دار کند، هر کسی می‌خواهد باشد. 

 

البته دراین‌زمینه، افرادی که با دین فاصله دارند، وقتی نیکی دیندار را می‌بینند، به دین علاقه پیدا می‌کنند. حتی خیلی اتفاق افتاده است که نیکوکاران مؤمن و الهی‌مسلک به انسان‌های بد و حتی افرادی که آنها را مورد آزار قرار داده‌اند، نیکی کرده‌اند؛ برای این افراد سؤال شده بود که من هم‌کیش او نیستم یا هم‌کیش او نیستم و او را آزار داده‌ام، چه شده که به من نیکی می‌کند؟ این نیکی‌کردن امر پروردگار است و مؤمن خودش را مأمور و بندهٔ خدا می‌داند. پروردگار در قرآن فرموده است نیکی کنید و برای همین، او دیگر کاری ندارد که طرفش کیست، دیندار است یا بی‌دین، هم‌کیش اوست یا نیست؛ فقط آنچه برای او لحاظ است، هم‌نوع بودن فرد است. 

 

وقتی بی‌دینان از دینداران خوبی می‌بینند، شگفت‌زده می‌شوند و تعجب می‌کنند؛ مخصوصاً اگر آن شخص بی‌دین، دیندار را اذیت کرده باشد! از دینداران می‌پرسند چه شد که به ما نیکی کردید، درحالی‌که هم‌کیش نبودیم؟ چه شد که به ما نیکی کردید، درحالی‌که از ما آزار دیده بودید؟ آنها هم در حال متانت و محبت جواب می‌دهند: پروردگار ما، دین ما و ائمهٔ ما به ما دستور داده‌اند که نیکی کنیم. این مسئله زیاد اتفاق افتاده است که بدکاران و بی‌دینان با نیکی‌کردن مؤمنان، مؤمن واقعی و قابل‌قبول شده‌اند. 

 

درسی ماندگار از احسان ابی‌عبدالله(ع) به مرد شامی

وجود مبارک حضرت ابی‌عبدالله‌الحسین(ع) در کوچه‌های مدینه در حال رفتن برای کاری بودند که مردی پرسید این کیست؟ به او گفتند حسین‌ پسر علی‌بن‌ابی‌طالب(ع) است. سمت ابی‌عبدالله(ع) آمد و جلوی مرکب را گرفت. مرکب ایستاد. این شخص خیلی ناسزا گفت و زشت‌گویی و بدزبانی کرد؛ هم به ابی‌عبدالله(ع) و هم به امیرالمؤمنین(ع). امام هم حرفش را قطع نکردند و با کمال آرامش گوش دادند تا حرف این مرد حرفش تمام بشود. به قول ما، این‌قدر گفت و گفت که دهانش کف کرد و چانه‌اش هم خسته شد. امام هم مستمع بودند و فقط گوش دادند؛ نه فریادی سرش کشیدند، نه داد زدند، نه گفتند دهانت را ببند، نه گفتند از جلوی مرکب کنار برو، نه گفتند آدم بی‌تربیت و بی‌نزاکت. 

امام به ما درس می‌دهد و خدا کند که ما هم شاگردان خوبی برای ائمه و انبیای الهی باشیم و این حالات عالی، اخلاق، حسنات و کرامت‌ها را بیاموزیم. 

 

-خوبی، جواب اهل ایمان به بدی دیگران

این مرد خسته شد و سکوت کرد. حالا جواب ابی‌عبدالله(ع) را ببینید! اسلام نمی‌گوید جوابِ بدی بدی است، بلکه جور دیگری و برخلاف مکتب‌ها می‌گوید: «يَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ»[3] اهل ایمان بدی‌های مردم را نسبت به خودشان با خوبی‌هایشان پاسخ می‌دهند و برطرف می‌کنند. امام نیز به قرآن عمل می‌کنند و برای همین فرمودند: مسافری یا مقیم این شهری؟ گفت: مسافر هستم. فرمودند:‌اهل کجایی؟ گفت: اهل شام. شامیان تحت تأثیر فرهنگ آلودهٔ ابلیسی و شیطانی معاویه و حکومت او، دشمن اهل‌بیت شده بودند. در واقع، معاویه به‌گونه‌ای اهل‌بیت(علیهم‌السلام) را وانمود کرده بود که مردم بدون اینکه تحقیق بکنند، از اهل‌بیت(علیهم‌السلام) ناراضی و کینه‌دار بودند؛ اما اگر تحقیق کرده و معرفت پیدا می‌کردند، کینهٔ آنها به بنی‌امیه و محبتشان از بنی‌امیه به اهل‌بیت(علیهم‌السلام) برمی‌گشت. 

 

چقدر تحقیق و معرفت خوب است تا انسان درجا هر فرهنگی را نپذیرد، هر حرفی را قبول نکند و هر قضاوت و داوری را نپذیرد؛ بلکه اهل تحقیق بین دو مرحله حق و باطل، نور و ظلمت، درستی و نادرستی باشد. متأسفانه بیشتر مردم سمّاع هستند و به قول قرآن، «سَمَّاعُونَ لِلْكَذِبِ»[4] شنوای دروغ‌ها هستند و دروغ را خیلی زود باور و قبول می‌کنند. مردم شام هم دروغ‌های بنی‌امیه را بر ضد اهل‌بیت(علیهم‌السلام) سریع قبول کرده بودند و سال‌ها با کینهٔ اهل‌بیت(علیهم‌السلام) زندگی می‌کردند. 

 

امام نیز عنایت داشتند که شامیان غرق در فرهنگ باطل، ابلیسی و شیطانی بنی‌امیه هستند و برای همین هم، وقتی آن مرد گفت اهل شام هستم، فرمودند: اگر محلی برای سکونت چندروزه‌ات در این شهر نداری، به خانهٔ ما بیا؛ اگر در این شهر بدهکار هستی، طلبکارهایت را معرفی کن تا بدهکاری‌هایت را ادا بکنم؛ اگر گرسنه هستی، سر سفرهٔ من بیا؛ اگر تشنه هستی، بیا تا به تو آب بدهم؛ اگر تهی‌دست هستی، بیا تا دستت را از مال دنیا پر کنم. هر کدامش را می‌خواهی، بگو که الآن انجام بدهم. 

 

-امر پروردگار به نیکی بدون شرط 

خداوند می‌فرماید «أَحْسِنُوا»[5] نیکی کنید؛ برای چه نیکی کنید؟ برای اینکه محبوب خدا بشوید: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ» خدا نیکوکاران را دوست دارد. یک راه محبوب‌شدن در پیشگاه پروردگار مهربان عالم، نیکی‌کردن به همگان است. آب در کرهٔ زمین به‌صورت چشمه، رود و رودخانه جاری است و پنج ظرف عظیم به نام اقیانوس در کرهٔ زمین است که در اختیار همگان قرار دارد. آب جاری هیچ‌وقت نمی‌گوید من فقط در خانه مؤمن می‌روم؛ چشمه هم نمی‌گوید من فقط برای مؤمن می‌جوشم. به قول قدیمی‌ها، آب فی سبیل‌الله و مفت است و کل تشنگان عالم می‌توانند از آب گوارا و شیرین سیراب بشوند. انسان نیز باید از آب درس بگیرد و برای همه باشد. از آفتاب درس بگیرد و برای همه باشد. از هوا درس بگیرد و برای همه باشد؛ مگر اینکه کسی نامردی کند و ظالم باشد، بخواهد به جان و مال انسان یا به سرزمین انسان حمله کند. آنجا پروردگار دستور دفاع داده است که مقابل متجاوزِ خائنِ ظالمِ ستمکار آرام نباش. اگر وارد جنگ شدند، تو هم وارد جنگ شو؛ اما اگر صلح خواستند، تو هم بپذیر. این روش یک انسان مؤمن است که حتی اگر کسی با آدم جنگ ندارد، ولی آدم بد، آدم بی‌دین و آزاردهنده‌ای است، خدا دستور می‌دهد به او هم نیکی کن: «وَأَحْسِنُوا ۛ إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ». 

 

بعد حضرت به این مرد شامی فرمودند: حالا هرچه می‌خواهی، بگو! مرد شامی گفت: من فقط یک خواسته دارم. حضرت فرمودند: خواسته‌ات چیست؟ گفت: به زمین بگو دهان باز کند و مرا فرو ببرد که دیگر چشمم به چهرهٔ الهی شما نیفتد و این‌قدر خجالت‌زده و شرمنده نشوم. امام لبخند زدند و مرد شامی هم این آیهٔ قرآن را خواند: «اللَّهُ أَعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسَالَتَه»[6] خدا داناست که مقام امامت و رسالت را کجا قرار بدهد. خدا به شما دانا بود که ظرفیت مقام ولایت، امامت و نبوت را دارید و به شما عنایت کرد. بعد هم شیعهٔ نابی شد و خودش گفته که من وقتی وارد مدینه شدم، مبغوض‌ترین و منفورترین افراد پیش من، اهل‌بیت(علیهم‌السلام) و حسین‌بن‌علی(ع) بود ؛اما الآن محبوب‌ترین انسان‌ها نزد من، اهل‌بیت پیغمبر عظیم‌الشأن اسلام هستند. 

 

جهان هستی، هوش و چشم محض

همان‌طور که دیدید و شنیدید، یک راه محبوب‌شدن نزد خداوند، نیکی‌کردن است. قدیمی‌ها شعری می‌خواندند که راست هم هست و حقیقت این شعر نیز زیاد اتفاق افتاده است و خودم در دوران عمرم دیده‌ام. 

تو نیکی می‌کن و در دجله انداز ×××××××× که ایزد در بیابانت دهد باز

این یک واقعیت است! جهان هوش و چشم محض است. خداوند متعال، هم برای جهان چشم قرار داده و تمام اعمال ما را می‌بیند، هم هوش قرار داده است و اعمال ما را حفظ می‌کند. ما در قرآن می‌خوانیم: «فَمَنْ يَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَيْراً يَرَهُ»[7] اگر عمل خوبت به وزن دانهٔ ارزن باشد، در قیامت می‌بینی. معلوم می‌شود جهان هستی چشم داشته و عمل ما را دیده، همچنین هوش داشته که عمل ما را نگاه داشته است و روزی به خودمان برمی‌گرداند. عمل ما به درد جهان هستی و ملائکه نمی‌خورد و نمی‌خواهد کمبودی از پروردگار عالم را جبران بکند. او کمبودی ندارد و غنی بالذات و غنی مطلق است. در واقع، عمل به خود ما برمی‌گردد. همهٔ احسان‌ها و نیکی‌های ما به هر کس، به خود ما برمی‌گردد و سبب محبوبیت ما هم در پیشگاه پروردگار می‌شود.

 

دعای پایانی

«اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ، اَلسَّلَامُ عَلَیکَ یَا رَحْمَةِ اللهِ الْوَاسِعَة، اَلسَّلَامُ عَلَیکَ مِصباحُ الهُدی، اَلسَّلَامُ عَلَیکَ بابَ النجاةُ الامّة».

«اللّهمَّ اْغْفِر لَنٰا وَ لِوالِدَینا و لِوالِدَی والِدَینا و لِمَن وَجَب لَهُ حَقٌ عَلَینا؛ اللّهُمَّ اشْفِ کُلَّ مَرِیضٍ بِحَقِّ الحُسَین؛ اَللّهُمَّ اَصْلِحْ کلَّ فاسِدٍ مِنْ اُمُورِ الْمُسْلِمينَ؛ اَللّهُمَّ رُدَّ کُلَّ غَریبٍ؛ اللّهُمَّ اَهلِک اَعدَائَنَا».

 



[1]. المواعظ‌العددیه، ص336.
[2]. سورهٔ هود، آیهٔ 6.
[3]. سورهٔ قصص، آیهٔ 54؛ سورهٔ رعد، آیهٔ 22.
[4]. سورهٔ مائده، آیهٔ 42.
[5]. سورهٔ بقره، آیهٔ 195.
[6]. سورهٔ انعام، آیهٔ 124.
[7]. سورهٔ زلزال، آیهٔ 7.

برچسب ها :