جلسه هفتم دوشنبه (25-5-1400)
(تهران آستان مقدس امامزادگان عینعلی و زینعلی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دین از منظر قرآن
- مراتب نور و هستی
- تجلی دین در هستی و مخلوقات
- -انبیای الهی، مبلّغ یک دین واحد
- -امامت، میوۀ درخت دین
- -نصب امام توسط خداوند
- عظمت شخصیت پیامبر در گرو اطاعت از پروردگار
- سوگندخوردن در احادیث و سیره
- تقوا و پارسایی امیرالمؤمنین(ع)
- -پرهیز و بینیازی از گناه
- -شیرینی زندگی در ترک گناهان
- -آرامش زندگی، در گرو کسب مقام تسلیم و رضا
- شأن امیرالمؤمنین(ع) و امام معصوم
- دینُالله، بالاترین ارزش در عالم
- اقسام اعمال و عبادات در اسلام
- -فضیلت و کیفیت نماز شب
- -عمل صالح، مهمترین سرمایۀ انسان
- -ثواب نماز جماعت
- جایگاه رفیع نماز در قیام عاشورا
- کلام آخر؛ روضۀ ششماههٔ کربلا
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین صلاة و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابی القاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
دین از منظر قرآن
دین، باارزشترین و سودمندترین گوهر دریای آفرینش است. دین هم فقط یک دین است، لذا در قرآن مجید کلمۀ دین مفرد آمده است. در هیچ سورهای، لغت ادیان نداریم؛ چنانکه کلمۀ نور هم در قرآن مفرد آمده است و کلمۀ انوار نداریم. اصلاً چند نور در عالم نداریم، بلکه یک نور است که شدت و ضعف دارد.
مراتب نور و هستی
یک نور، خداوند است که نور بینهایت است. امیرالمؤمنین(ع) در دعای کمیل بیان میکنند: «يا نُورُ يا قُدُّوسُ» یعنی ذات، نور است و این نور هم بینهایت است که برای ما قابلدرک و قابلحس نیست.
یک نور هم نور خورشید است. یک نور هم نور ستارگان است. یک نور هم نور همین لامپهایی است که به کارخانه وصل میشود و نور میگیرد. یک نور هم نور سر کبریت است. همهٔ اینها نور هستند. یک نور است، ولی شدت و ضعف دارد.
تجلی دین در هستی و مخلوقات
دین هم که خودش یک نوع نور است، یک دین است و آن هم دینُالله است. این دین بهشکلی در فرشتگان جلوه دارد، بهشکلی در آفرینش و بهشکلی هم در انسان که شکل تشریعی است؛ یعنی به شکل حلال و حرام و مسائل اعتقادی و اخلاقی است. این دین بهصورت تکوینی در همۀ عالم وجود دارد و بهصورت تشریعی در انسان تجلی میکند.
-انبیای الهی، مبلّغ یک دین واحد
دین آدم(ع) و دین رسول خدا(ص)، یعنی دین 124هزار پیغمبر، همان دینُالله بوده است. در قرآن میخوانیم: «مَا كَانَ إِبْرَاهِيمُ يَهُودِيًّا وَلَا نَصْرَانِيًّا»[1] فرهنگ ابراهیم(ع)، نه فرهنگ یهودیت بود و نه فرهنگ نصرانیت. خود موسی(ع) هم یهودی نبود و مسیح(ع) هم نصرانی نبود. تمام انبیای الهی، متدین به دینالله بودند که وقتی نیاز انسان روزگاربهروزگار بیشتر میشد، قوانین الهی و مسائل تشریعی هم بیشتر میشد تا نوبت ابلاغ دین به پیغمبر(ص) رسید.
-امامت، میوۀ درخت دین
پیغمبر اکرم(ص) 23سال دینُالله گستردهشده را برابر با نیازهای مردم تا قیامت ابلاغ کردند. درخت دین یک میوه بهنام «امامتِ» بعد از پیغمبر(ص) میخواست و بهتعبیر دیگر، ولایت یا خلافت بعد از پیغمبر(ص). آنهم کسی باید انتخاب میشد که روح، عقل، فطرت، قلب، ایمان، اعتقاد و اخلاقش هموزن پیغمبر(ص) باشد. خدا امیرالمؤمنین(ع) را به پیغمبر(ص) معرفی کرد و انتخاب او مطلقاً کار پیغمبر(ص) نبود.
-نصب امام توسط خداوند
پیغمبر(ص) بیپول و بییار بودند و توان ظاهری ایشان کم بود. رئیس یک قبیلۀ بزرگ عرب به مدینه آمد و به حضرت گفت که پول و نیروی تماممسلّح در اختیارت میگذارم تا یکمرتبه رشد کنی و بهقول ما، دنیا را بگیری؛ اما یک شرط دارد. قول کتبی و امضا هم نمیخواهم، چون همۀ وجود تو راستی است. فقط به من قول بده که بعد از خودت، من جانشین تو شوم. حضرت فرمودند: جانشینی من، دست من نیست. پول و نیروی تو را نمیخواهم، چون من نمیتوانم در کار خدا دخالت کنم.
عظمت شخصیت پیامبر در گرو اطاعت از پروردگار
تمام عظمت پیغمبر(ص) در اطاعتش از پروردگار بود. حالا میخواهی میلیونها دینار پول یا چندصدهزار نیروی مسلّح به من بدهی، اصلاً نمیارزد که بهخاطر آن، در کار خدا دخالت کنم. اگر آدم این درک را داشته باشد، خیلی کم به حرام گرفتار میشود یا اصلاً گرفتار نمیشود. آیا میارزد که من در همۀ عمرم، پنج دقیقه زنا کنم؟ نه، نمیارزد؛ چون این مخالفت با پروردگار است. آیا میارزد که اگر راه برای من باز شد، میلیاردها تومان اختلاس کنم؟ نه، اصلاً نمیارزد. آیا میارزد که من غاصب، رباخور و ستمکار شوم؟ اصلاً نمیارزد.
سوگندخوردن در احادیث و سیره
اگر شما به من بفرمایید که از کجا میگویی نمیارزد، این بیان امیرالمؤمنین(ع) را برایتان خواهم گفت که قبل از سید رضی، دیگران هم آن را نقل کردهاند. سید رضی گردآورندۀ «نهجالبلاغه»، این بیان را در این کتاب شریف آورده است. امیرالمؤمنین(ع) که در عمر 63سالۀ خویش، حتی ده قسم جلاله ندارند، اینجا قسم میخورند. ائمۀ ما کاملاً از قسم جلاله فراری بودند و زیر بار آن نمیرفتند.
خانمی به امام باقر(ع) گفت: شما بر پایۀ آن معاملهای که شده است، چهارهزار دینار مرا خوردهای. امام(ع) فرمودند: من چهارهزار دینار را به تو دادهام. زن گفت که نه، ندادهای. زن به قاضی مدینه شکایت کرد. قاضی امام باقر(ع) را در دادگاه خواست. امام هم تشریف آوردند. قاضی گفت: آقا، این خانم از شما شکایت دارد و مدعی چهارهزار دینار است. حضرت فرمودند: من پول را به او دادهام. قاضی گفت: یابنرسولالله، آیا شاهدی دارید؟ حضرت فرمودند: نه، شاهد نگرفتم. قاضی گفت: طبق قانون اسلام، باید پول را بپردازید یا به وَالله قسم بخورید که پرداختهام تا من پرونده را ببندم. امام(ع) فرمودند: نه، من قسم نمیخورم. بعد به امام صادق(ع) فرمودند که از خانه پول بیاور و به این خانم بده. به این ترتیب پرونده بسته شد.
امام صادق(ع) در کوچه به پدر بزرگوارشان فرمودند: بابا، قسم که شرعی و جزء اصول دادگاه است، چرا قسم نخوردید؟ امام باقر(ع) فرمودند: پسرم، کلمۀ الله فوق همۀ این هستی است که من بخواهم به چهارهزار دینار بفروشم! نه، من قسم نخوردم. چهارهزار دینار را دادم که قسم نخورم. الآن که قسم مانند رودخانه، در دهان همۀ مرد و زن است. ائمه کم قسم میخوردند و فقط جایی که بسیاربسیار نیاز بود، این کار را میکردند.
تقوا و پارسایی امیرالمؤمنین(ع)
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند: «وَ اللَّهِ! لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً»[2] به خدا قسم! اگر از سر شب تا صبح، بدن مرا بیلباس روی تیغ تیز سُعدان (یک تیغ تیز بیابانهای عربی) بخوابانند، در حالی که سنگینی بدن من تیغ را نمیشکند، بلکه در بدنم فرو میرود و مرا هم در این حال بیدار نگه دارند؛ یعنی بالاترین شکنجه را به من بدهند و نگذارند که حتی چرت بزنم، «وَ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّدا» صبح هم تمام بدنم را زنجیر کنند و روی این بیابانها و تیغها و سنگهای خارها بکشند. «أَحَبُّ إِلَي» پیش من محبوبتر و دوستداشتنیتر است از این که «مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَه» روز قیامت مرا با خدا و پیغمبر(ص) روبهرو کنند و آنها به من بگویند که علی، دادگاه داری! «يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ وَ غَاصِباً لِشَيْءٍ مِنَ الْحُطَام» اندازۀ یک پَر کاه مال مردم را بردهای یا به یک نفر بهناحق، تلنگر زدهای. این نمیارزد! این که مرا روی تیغ تیز تا صبح بخوابانند و صبح هم به زنجیر ببندند و تا غروب بکشند، میارزد به اینکه بهاندازۀ یک پر کاه، مال ملت را به غصب ببرم یا به کسی تلنگری بهناحق بزنم. این اصلاً نمیارزد!
-پرهیز و بینیازی از گناه
من یک سؤال از شما برادران و خواهران دارم. اول هم از خودم میپرسم و به خودم میگویم. خداوند ما را نیازمند به خورشید، ماه، ستاره، آسمان، هوا، اقیانوس، جویبار، درخت، میوه، کشت و زرع و نیازمند به همدیگر آفریده است. ما همهطرفه نیازمند هستیم. آیا در این خلقت، ما را نیازمند به گناه هم آفریده است؟ خود پروردگار در قرآن مجید میفرماید: نه، شما بندگان من به هیچ گناهی نیاز ندارید. من چه نیازی به دروغگفتن دارم؟ اگر دروغ بگویم، غیبت کنم یا تهمت بزنم، از زندگیام کم میشود. من چه نیازی به زنا، ربا، چشمچرانی و ظلم دارم؟ چه نیازی به گناه دارم؟ مگر انبیا که گناه نمیکردند، چیزی در زندگی کم داشتند؟ مگر اولیای الهی که گناه نمیکردند، چیزی کم داشتند؟ خیلی هم خوش زندگی میکردند.
-شیرینی زندگی در ترک گناهان
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند که زندگی عیسیبنمریم(ع) روی زمین بود. چراغ شب او ماه بود. خوشمزهترین خوراکش، علف سبز بیابان بود. برای پوشاندن بدنش هم فقط یک پیراهن نداشت. خانۀ دیواردار و سقفدار او هم غارهای شهر ناصریه بود. آیا بد زندگی کرد؟ من میگویم بد زندگی کرد؛ اما اگر از خود مسیح(ع) بپرسی که چطور زندگی کردی، میگوید که چون زندگی من هیچ آلودگی نداشت، خوشترین زندگی را داشتم.
-آرامش زندگی، در گرو کسب مقام تسلیم و رضا
فلاسفه، عرفا و کسانی که در رشتۀ کلام کار کردهاند، این مطلب را ثابت کردهاند و من هم اینها را خواندهام؛ قرآن و روایات هم بیان کردهاند که احدی از موجودات عالم، عزیزالوجودتر و شریفتر از پیغمبر عظیمالشأن اسلام نبوده است. یک روز پیغمبر(ص) که عاشق نماز جماعت بودند، برای نماز نیامدند. تمام صفها بسته شده بود. به یکی گفتند که برو و ببین پیغمبر(ص) خانه هستند یا نه. درِ خانۀ آن حضرت در مسجد باز میشد. آن شخص در زد. یکی آمد و در را باز کرد. گفت: پیغمبر(ص) را میخواهم. جواب شنید که پیامبر(ص) در اتاق هستند. گفت که میتوانم پیش ایشان بیایم؟ گفت: بله. آمد و سلام کرد. گفت: آقا، صفها بسته شدهاند؛ نمیآیید؟ حضرت فرمودند که نه. پرسید: چرا؟! پیامبر(ص) فرمودند: سه شبانهروز است که غیر از آب، چیزی گیرم نیامده است؛ اصلاً زانوانم توان ندارد که بلند شوم.
حالا به ایشان بگو که یا رسولالله، حالتان چطور است؟ ایشان همیشه دو جواب میدادند: «الْحَمْدُ لله عَلَى کُلِّ حَالٍ» و «الْحَمْدُ لله عَلَى کُلِّ نِعْمَةٍ»؛ یعنی ایشان در 63 سال عمر، حتی یک نفس بودار و گلایهآمیز در پیشگاه خدا نکشیدند. شما کنار گودال برو و به ابیعبدالله(ع) بگو که آقا، حالتان چطور است؟ ایشان جوابت را میدهند. جواب ایشان هم جواب عشق است.
از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر***یادگاری که در این گنبد دَوار بماند
آقا، حالتان چطور است؟ میفرمایند: «إِلَهِي رِضًا بِرِضَاكَ، تَسْلِيماً لِأَمْرِكَ، صَبْراً عَلَى قَضَائِكَ، یا رَبِّ لَا مَعْبُودَ سِوَاكٍ».[3] اگر بعد از من، زن و بچهام میخواهند دچار اسارت و مشکل شوند، پناهگاه دارند، «يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ». حال حضرت، این حال است. چند نفر و چه مقدار از این هشتمیلیارد جمعیت، این حال را دارند؟ چقدر خوب است که آدم همیشه از خدا راضی باشد، از خدا لذت ببرد و کِیف کند.
ابوذر تبعید شد. دولتِ ظالمِ خائنِ دزدِ اختلاسچی، او را تبعید کرد. اینهایی که من گفتم، کتب اهلسنت هم نوشتهاند؛ لذا وحشت نکنید! دزدی، اختلاس و بردن بیتالمال در آن حکومتی که ابوذر را تبعید کرد، زیاد بود. بخوربخور عجیبی بود. علت تبعید ابوذر هم این بود که نهیازمنکر میکرد و میگفت این پولها حق همۀ مردم است. این پولها حق ایتام، مساکین، فقرا و آنهایی است که خدمت میکنند. حکومت او را تحمل نکرد و به بیابان ربذه تبعیدش کردند. من سر قبر ابوذر رفتهام. بد بیابانی است! الآن هم آبادی و آب در حد لازم ندارد. یک سبزی در آن بیابان درنمیآید. چهل فرسخ تا مدینه فاصله دارد. من یک روز در مدینه ماشین گرفتم و سر قبر او رفتم. قبر پسرش هم بغل خود اوست. حالا به او بگو حالت چطور است؟
لحظات آخر عمرش بود. به دخترش گفت: دخترم، من کاملاً گرسنه و تشنه هستم. تو جوان هستی و طاقت داری. بگرد و ببین چیزی که قابلخوردن باشد، پیدا میکنی. دختر چهار طرف بیابان را گشت، آمد و گفت: بابا، نه آب پیدا میشود و نه چیزی برای خوردن! ابوذر گفت: دخترم، پیغمبر(ص) این لحظه را به من خبر داده بودند که تو در گرسنگی، تشنگی و غربت میمیری. محبوبم به من خبر داده است. این لحظه برای ابوذر، لذت فوقالعادهای داشت و حالش منقلب شد. دختر کنار سرش نشست. یکدفعه دید که پدرش با حالت نرم و عاشقانهای شروع به صحبت کرد: «علیه السَّلَامُ، الیه السَّلَامُ، بِهِ السَّلَامُ، هُوَ السَّلَامُ، مِنْهُ السَّلَامَ». دختر گفت: بابا! هیچکس اینجا نیست. به چهکسی سلام میکنی؟! ابوذر پاسخ داد: عزیزدلم، ملکالموت آمده و میگوید که ای ابوذر، خدا به من فرموده قبل از گرفتن جانت، سلام خدا را به تو برسانم. من جواب سلام خدا را میدهم.
حال اگر بپرسی که ابوذر، حالت چطور است؟ میگوید عالی! اکنون به یک تریلیاردر بگو حالت چطور است؛ میگوید کرونا مگر حالی گذاشته است! کارخانه مدام تعطیل میشود و اجناس مرا نمیخرند. باید به این شخص گفت که شصت سال خوردهای و استفاده کردهای. حالا یک بار هم در این مشکلاتی که خودت میگویی، بگو الحمدلله! برای شما پولدارها، ثروتمندان و کسانی که در دولتها حقوقهای نجومی خوردهاید، اینها مشکلی نیست؛ اما برای یک بار هم که شده و بهخاطر خدا، وقتی به تو میگویند حالت چطور است، نرم بگو «الْحَمْدُلِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ».[4]
شأن امیرالمؤمنین(ع) و امام معصوم
درخت دین یک میوه میخواهد. خدا به پیغمبر(ص) فرموده میوۀ این درخت که آن را کامل میکند، علیبنابیطالب(ع) است؛ چون همۀ ارزشهایی که در تو وجود دارد، در او هم هست. لذا پیغمبر(ص) به امیرالمؤمنین(ع) میفرمودند: «لَحْمُکَ مِنْ لَحْمِی وَ دَمُکَ مِنْ دَمی وَ رُوحُکَ مِنْ رُوحِی».[5] او را معرفی کن که تمام مسائل دین من به وجود علی(ع) کامل شود و این درخت میوه بگیرد.
دینُالله، بالاترین ارزش در عالم
پیغمبر(ص) حضرت علی(ع) را معرفی کردند. آیه نازل شد: «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ»[6] دین مفرد است، خدا ادیان ندارد؛ «وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الإِسْلاَمَ دِينا» کلمۀ دین دو بار در آیه آمده است. خدا یک دین بیشتر ندارد و آن دینُالله است. این دین هم مرکب از اعتقادات پاک و درست، اخلاق حسنه و عمل صالح است.
حالا این دین چقدر میارزد؟ بالاترین ارزش در عالَم، برای دین است. این یک مطلب؛ اما مطلب دیگر این که، بامنفعتترین سرمایه در این عالم، دینُالله است.
اقسام اعمال و عبادات در اسلام
من یک نمونه برایتان بگویم؛ اسلام یک سلسله مسائل را مباح میداند، یک سلسله برنامهها را حرام میداند که برای ما ضرر دارد، یک سلسله برنامهها را واجب میداند و یک سلسله مسائل را هم مستحب میشمارد؛ یعنی اگر دلت میخواهد، انجام بده و اگر دلت نمیخواهد، انجام نده. مستحب است، یعنی خوب است، ولی واجب نیست که اگر انجام ندهی، عذاب داشته باشد. اگر واجبات را ترک کنی، خیلی از دستت رفته است. اینقدر منفعت از دستت رفته که حساب ندارد؛ اما اگر مستحب را انجام ندادی، قیامت جلویت را نمیگیرند که چرا انجام ندادی. اگر دلت خواست، انجام بده.
-فضیلت و کیفیت نماز شب
یک مستحب در دین خدا، نماز شب است. پنجتا دو رکعت و یک یک رکعت است که روی هم، یازده رکعت میشود. پنجتا دو رکعت، مثل نماز صبح است و آن یک رکعت هم، سه «قُلْ هُوَ اللَّهُ»،[7] یک «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ الْفَلَقِ»[8] و یک «قُلْ أَعُوذُ بِرَبِّ النَّاسِ»[9] است. یک قنوت هم به فارسی بگو و هرچه دلت میخواهد، بیان کن. در بالاترین جهت عربی قنوت، هفت مرتبه بگو: «هَذَا مَقَامُ الْعَائِذِ بِكَ مِنَ النَّار»[10] خدایا! من در این سحر و وقت شب و خلوت، از دوزخ به تو پناه میبرم. اگر دلت خواست، میتوانی این را بگویی. نماز شب مستحب است و واجب نیست.
قرآن که کلامُالله است، دربارۀ انجام این مستحب در دین اسلام میفرماید: «فَلَا تَعْلَمُ نَفْسٌ مَا أُخْفِيَ لَهُمْ مِنْ قُرَّةِ أَعْيُنٍ»[11] حتی به یک پیغمبر، امام، ولیالله، فرشته، جبرائیل، میکائیل و احدی در این عالَم خبر ندادهام پاداشی که برای این نماز شبخوان گذاشتهام، چیست! این پاداش برای عمل مستحب است. برای انجام عمل واجب، مثل نماز واجب، روزۀ واجب، حج واجب، انفاق واجب، خمس واجب، صدقۀ واجب، خدمت واجب، حق پدر و مادر، حق همسر، حق اولاد، حق شوهر، حق کشور و حق ملت که واجب هستند، خدا چه پاداشی به انسان خواهد داد! پاداش عمل واجب با این عمل مستحبی که قرآن میگوید، قابل مقایسه نیست.
-عمل صالح، مهمترین سرمایۀ انسان
دین بالاترین و مفیدترین گوهر دریای خلقت است. حالا با این مطالبی که امروز شنیدید، لطف بفرمایید و بگویید که بیدین چقدر در این عالم و در دنیا و آخرت ضرر کرده است. فکر کنید خودتان که دیندار هستید، چقدر تا حالا گیرتان آمده است. از وقتی شما آقایان پانزده سالتان و شما خانمها نُه سالتان یا به فتوای برخی از مراجع بزرگ، سیزده سالتان تمام شده و وارد تکلیف شدهاید (عدهای از فقهای شیعه دلیل میآورند که وقتی دختر نُه سالش تمام شد، به تکلیف میرسد و عدۀ دیگری هم دلیل میآورند و میگویند که وقتی سیزده سالش تمام شد، مکلف میشود. حالا هرکسی از مرجع خودش، تقلید و طبق نظر او عمل میکند)، حساب کنید از اول تکلیف تا الآن، این نمازهای واجبی که خواندهاید، روزههایی که گرفتهاید، حجّی که رفتهاید و کارهای خیر و حقهای واجبی که ادا کردهاید، چقدر خزانۀ عمر شما را از سرمایه پر کرده است. این مطلب را میتوانید ارزیابی کنید؟
-ثواب نماز جماعت
شما امشب به یک مسجد در محلۀ خودتان میروید، یک عالِم واجد شرایط در محراب میایستد و شما هم اقتدا میکنید. فرض کنید شش نفر مرد و چهار نفر خانم اقتدا میکنید که با امام جماعت، یازده نفر میشوید. مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی کتابی به نام «جامِعُ أحادیثِ الشّیعَة» دارد که در پنجاه جلدِ هفتصدصفحهای چاپ میشود. پنجاه جلد یعنی 35هزار صفحه که البته آقای بروجردی هم، راحت قلم روی کاغذ نمیبُرد. تا چیزی برای ایشان مسلّم و یقینی و درست نبود، آن را نمینوشت. ایشان از قول معصوم نوشته که نماز جماعت مستحب است، ولی اصل نماز واجب است. نماز بهصورت فرادا واجب است، اما به جماعت مستحب است. پیغمبر(ص) میفرمایند که اگر نمازی به جماعت خوانده شود، چنانچه کل درختان عالم قلم و تمام دریاها مُرکب شوند و جن و انس هم نویسنده باشند، نوشتن ثواب این نماز جماعت، تمام نمیشود! قلمها و مُرکبها تمام میشود، ولی نوشتن ثواب این نماز تمام نمیشود. این سود دین است.
امام صادق(ع) و امام کاظم(ع) سفارش عجیبی دارند که در «اصول کافی» آمده است: «تَفَقَّهُوا فِي دِينِ»[12] دین را بشناسید. من امروز گوشهای از آن را گفتم و با هم شناختیم. دین، قرآن و روایات است. بشناسید و ببینید که دین چه سودی در این عالم و عالم بعد دارد.
جایگاه رفیع نماز در قیام عاشورا
نماز جماعت مستحب است. روز عاشورا، سیهزار نیروی مسلّح آماده به جنگ، پنجاه نفر را کشتند. تعدادی از نفرات هم، تکتک کشته شدند. چهاردهپانزده نفر بیشتر نمانده بودند. ابوثمامه صیداوی پیش ابیعبدالله(ع) آمد و گفت: حسین جان، ظهر است. ما یک نماز بیشتر نمیتوانیم بخوانیم. این نماز را به جماعت بخوانیم؟ شما جلو بایستید و ما دهدوازده نفر هم اقتدا کنیم. نماز جماعت مستحب است، ولی عاشقان خدا از مستحب هم فراری نیستند. نمیگویند حالا جنگ است، شلوغ است، تشنه و گرسنه هستیم، تیرباران است؛ حالا وقت نماز جماعت است؟! امام حسین(ع) فرمودند: «جَعَلَکَ اللَّهُ مِنَ المُصَلّینَ»[13] خداوند تو را در قیامت، از نمازگزاران قرار بدهد. اینقدر نماز مهم است! حضرت نفرمودند که تو را با من محشور کند، بلکه فرمودند «جَعَلَکَ اللَّهُ مِنَ المُصَلّینَ». عمرسعد فرمان تیرباران داد و گفت که وقتی این دهدوازده نفر به نماز میایستند، چهارهزار نفر، آنها را تیرباران کنند تا قطعهقطعه شوند و ماجرا تمام شود.
یاران امام میخواهند صف ببندند. دشمن هم روبهرو و در بیست قدمی آنهاست. دو نفر از آنها از صف درآمدند. صف هم بهصورت طولی بود و عرضی نبود؛ یعنی این دهدوازده نفر پشتسرهم ایستادند. دو نفر از صف درآمدند: سعیدبنعبدالله حنفی و زُهیربنقین بَجَلی. آنها گفتند: حسین جان، اگر ما زنده ماندیم، نماز ظهرمان را میخوانیم. اگر هم زنده نماندیم، رفتهایم و شهید شدهایم. ما دو نفر بغلبهبغل جلوی شما میایستیم تا شما نمازتان را راحت بخوانید. نمازِ میدان جنگ، دو رکعت است. اینقدر تیر آمد که وقتی این دو نفر خودشان را سپر کردند، سعید در رکعت اول به شهادت رسید. زهیر بسیار قوی بود و تا جایی که توانست، سپربودن خودش را رها نکرد. امام سلام دادند. زهیر نفسهای آخرش بود که حضرت سر او را به دامن گرفتند. چشمش را باز کرد و نگاه عاشقانهای به ابیعبدالله(ع) انداخت و گفت: «أرَضِيتَ مِنِّي» حسین جان، از من راضی شدی؟ بعد جان داد.
کلام آخر؛ روضۀ ششماههٔ کربلا
امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند :از دین خود مراقبت کنید. خانمها و کسانی که سن آنها یک مقدار زیادتر است، میدانند؛ دکترها هم میگویند که بچه وقتی ششماهه شد، میتوانید به او آب بدهید. ما دیده بودیم که وقتی مادران میخواستند بچۀ ششماهه را آب بدهند، چون بچه نمیتواند لیوان را به دهان بگیرد، آنها یک پنبۀ تمیز را در نعلبکی که اندکی آب در آن بود، میگذاشتند و روی لب بچه میمالیدند.
ای مردم کوفه! این بچه چقدر آب میخواست؟! آیا آب در اختیارتان نبود؟ شریعۀ فرات اینقدر پُرآب است که بَلَم در آن حرکت میکند. به چه دلیل از آب دریغ کردید؟! اگر هم یک ظرف کوچک گِلی آب به ابیعبدالله(ع) میدادید، ایشان نمیتوانستند که این ظرف را روی لب بچه بگذارند؛ باید انگشتشان را در آب میکردند و به لبهای بچه میمالیدند. چرا نوشتهاند: «فَذُبِحَ الطِّفلُ مِنَ الاُذُنِ الیَ الاُذُنِ»،[14] معلوم میشود که به گلو تیر نزدهاند. امام بچه را که بلند کردند، سر این بچه از بیشیری و تشنگی، روی شانۀ ابیعبدالله(ع) افتاده بود. روبهروی حرمله بود که نشانه گرفت. اینقدر این کار بهسرعت انجام گرفت که وقتی نگاه ابیعبدالله(ع) به لشکر بود و در حال صحبت بودند، دیدند بچه بالبال میزند. من این مطلب را در چهارپنج کتاب از شیعه و سنی دیدهام. فکر میکنید ابیعبدالله(ع) وقتی حس کردند بچه بالبال میزند و برگشتند، چه دیدند؟ ایشان دیدند سر بچه روی زمین افتاده است و از گلو خون میپاشد. حضرت صدا زدند: خدایا! این مردم به کوچک و بزرگ من رحم نکردند.
«اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَنَا وَ لِوالِدَینا، اللَّهُمَّ اشْفِ مَرضَانَا، اللَّهُمَّ اَهلِکْ أَعْدَائِنَا، سَلِّمَ دِینَنَا وَ دُنْیَانَا، اللَّهُمَّ بِحَقِ الْحُسین و اجْعَلْ عَاقِبَةِ اَمْرِنَا خَیْراً».
[1]. سورۀ آلعمران، آیۀ 67.
[2]. بحارالانوار (ط-بیروت)، ج41، ص162.
[3]. مقتل الحسين مقرم، ص753
[4]. سورۀ فاتحه، آیۀ 2.
[5]. إقبالالأعمال، ص296.
[6]. سورۀ مائده، آیۀ 3.
[7]. سورۀ توحید، آیۀ 1.
[8]. سورۀ فلق، آیۀ 1.
[9]. سورۀ ناس، آیۀ 1.
[10]. من لا يحضره الفقيه، ج1، ص489.
[11]. سورۀ سجده، آیۀ 17.
[12]. کافی، ج1، ص31؛ این روایت در «بحارالانوار، ج1، ص214» نیز به این شکل آمده است: «تَفَقَّهُوا فِي دِينِ اللَّه».
[13]. بحارالانوار (ط-بیروت)، ج45، ص21.
[14] معالیالسبطین، ص259.