اسلام خیلی دین خوبی است، اگر به اسلام عمل شود، همین هشتادمیلیون نفر مملکت خودمان، اگر در امر مالی، آبرویی، بدنی، اخلاقی، خانوادگی، اجتماعی، به اسلام عمل شود، همه زندگی خوش و پاک و آرامی خواهند داشت. سند هم دارد این حرف: « الَّذِينَ آمَنُوا وَلَمْ يَلْبِسُوا إِيمَانَهُمْ بِظُلْمٍ أُولَٰئِكَ لَهُمُ الْأَمْنُ وَهُمْ مُهْتَدُونَ»﴿انعام، 82﴾
ما باید همه چیز را از دین بگیریم، از قوانین مجلس و دادگستری و شلاق و اینها امنیت نمیشود گرفت! مردم باید دیندار واقعی شوند؛ یعنی دولت، حوزهها، آموزش و پرورش و مسجدها، به هر شکلی که میتوانند، کمک کنند تا اکثریت دیندار شوند و قبول کنند مسائل الهی را. بپذیرم که ریختن آبروی یک آبرودار، طبق روایت، برابر با کشتنش است: «عِرضُ المؤمنِ کَدَمِهِ». بپذیرم و قبول کنم که غیبت کردن، خوردن گوشت میّت برادر مسلمانم است: «أَ یحِبُّ أَحَدُکمْ أَنْ یأْکلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیتاً»﴿الحجرات، 12﴾. بپذیرم که مال مردم، مال مردم است و نه مال من. اما الآن این پذیرش کم است و تعداد مؤمن بهمعنای واقعی هم کم است.
- اثر عملی باور به پروردگار و قیامت
من بهنظرم میآید آنهایی که روز روشن از صندوق این مملکت و از مال این ملت، میلیاردی(حالا یک لغت اتوکشیده روی آن گذاشتهاند و نمیگویند دزدی، میگویند اختلاس. خیلی لغتها را اتوکشیده کردهاند؛ رشوه را میگویند هدیه، دزدی را میگویند اختلاس، مال مردمخواری را میگویند حقم است، همه دارند حقشان را میبرند، من هم بردم. حق نفتم است، حق گازم است، نمیدانم اینهایی که میلیاردی میدزدند، چهشان است؟ یقیناً یک جو به پروردگار و قیامت ایمان ندارند و اگر هم بگویند ما خدا را قبول داریم، قیامت را قبول داریم، دروغ است؛ چون باور داشتن پروردگار و قیامت، اثر عملی، کاری و اخلاقی دارد باور داشتنش.
در جنگی که جنگ مغلوبه شد، بههم ریختند دوتا گروه، بلال چشمش افتاد به مردی که در مکه خیلی آزار به بلال داده بود. بلال به طرف او حمله برد، او را انداخت زمین، کنارش نشست و زانویش را گذاشت روی سینهاش که بلند نشود. خنجرش را کشید تا او را بکشد. یکمرتبه جارچی پیغمبر اکرم فریاد زد: به فرموده پیغمبر جنگ تمام. از روی سینه این مشرک بلند شد، به او گفت: کجا میروی؟! تو که بر من پیروز شدی، میخواستی سر من را ببُری. گفت: و الله! من تا آنجایی که زانو روی سینهات گذاشتم، حکم دین بود؛ الآن هم که از روی بدنت بلند شدم، حکم دین است. من بعد از اعلام پیغمبر، دیگر حق جنگیدن و کشتن ندارم. اینها مؤمن به خدا و به قیامت بودند.
در جنگ خیبر، وقتی مردم غنیمت گرفتند، رسول خدا (ص) فرمود: همه غنایم -پولی، مالی و جنسی- را روی هم بریزید که ما بین همه مجاهدان فیسبیلالله تقسیم کنیم، چیزی پیش کسی نماند و اگر بماند، فردای قیامت گرفتار است. یکی از یاران پیغمبر (ص)، جنگجو، مبارز و مجاهد فیسبیلالله آمد خدمت رسول خدا، دست کرد داخل جیبش، یک جفت بند پوتین درآورد. بندهای پوتین بندهای محکمی بود، به پیغمبر گفت: آقا از مجموع غنایمی که گرفتیم، ما این دوتا بند پوتین را هم گرفتیم، این هم اگر نگهدارم، قیامت گیر میکنم؟ پیغمبر فرمود: «اگر نمیگفتی و میبردی، در روز قیامت دو بند از آتش جهنم به پایت میبستند».
مال مردم محترم است. به امام صادق(ع) عرض کرد: من حج واجب میخواهم بروم(این هم روایت خیلی جالبی است)، امام صادق(ع) فرمود(به قول ما تهرانیها کار و بارت صاف است): دِینی، بدهکاری، دعوایی، نزاعی، قهری نداری؟ گفت: نه، فقط به یکی از افراد مُرجعه(یک فرهنگ و مکتبی بود که صددرصد ضد حق بود) مقداری بدهکاری دارم. فرمود: چرا به او ندادی؟ گفت: آقا مردک، آدم بیدین، لاابالی، عوضی، حالا ندادیم که ندادیم، چه میشود مگر؟! اینطوری نباید فکر کنم، این فکر الهی نیست. حضرت فرمود: «اگر پول او و طلب او را پس بدهی، میتوانی به مکه بروی و برگردی، به مشکل نمیخوری». عرض کرد: نه، نمیتوانم بروم. فرمود: «حج به تو واجب نیست، همین الآن برو، پول آن کافر را به او بده». توبه به این آسانی نیست.