جلسه چهارم پنج شنبه (18-9-1400)
(زاهدان مسجد جامع)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- سفارش قرآن به نظر در آثار رحمت الهی
- شناخت توحید در نگاه عقلی به جهان هستی
- بهشتیان، مدیون رحمت پیغمبر(ص) و اهلبیت او
- زینب کبری(س)، رحمتی الهی برای زمینیان
- اخلاق، حلقهٔ اتصال ایمان و عمل
- شخصیت والای زینب کبری(س) در روایات
- مرحوم راشد، عالمی برجسته و فیلسوف
- حکایتی شنیدنی از کتاب فضیلتهای فراموششده
- کلام آخر؛ رحمت و برکات الهی در شب جمعه
- دعای پایانی
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمدلله رب العالمین و الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین حبیب الهنا و طبیب نفوسنا ابوالقاسم محمد صلی الله علیه و علی اهل بیته الطیبین الطاهرین المعصومین المکرمین».
سفارش قرآن به نظر در آثار رحمت الهی
تمام هستی، چه ظاهر هستی و چه باطن هستی، آثار رحمت و مهر و محبت پروردگار است. در قرآن مجید به پیغمبر عظیمالشاأن اسلام امر میکند: «فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ»[1] با چشم عقل به آثار رحمت الهی نظر کن. نظر با رؤیت فرق میکند. رؤیت یعنی دیدن با چشم سر. بیشتر موجودات زنده این چشم را دارند، نگاهشان نگاه معمولی است و چیزی از نگاهشان بهدست نمیآورند؛ ولی آنهایی که چشمشان به عقلشان وصل و نگاهشان به عالَم نگاه عقلی است، سرمایههای عظیمی را از این نگاه نصیب خودشان میکند. بالاترین سرمایه، توحید است؛ یعنی شناخت این حقیقت که «لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ»، «لاحَولَ وَ لا قُوَّةَ إِلّا بِالله» و «لا مُوَثِّرَ فِي الْوُجودِ إلاّ اللَهُ».
شناخت توحید در نگاه عقلی به جهان هستی
الآن هشت میلیارد جمعیت در کرهٔ زمین هست، نگاه چند نفر از آنها نگاهِ با کمک عقل و اندیشه است؟ این میلیاردها نفر، هر روز و هر شب درختها را میبینند؛ اما آنکه با نگاه عقل نگاه میکند، برگ یک درخت را میبیند و از جانش فریاد میزند:
برگ درختان سبز در نظر هوشیار
هر ورقش دفتری است معرفت کردگار
این نگاه عقل است. برگ را نگاه میکند و میگوید: چه کسی به این برگ رنگ میدهد؟ چه کسی به این برگ اثر میدهد؟ چه کسی این برگ را تغذیه میکند؟ چه کسی این برگ را در برابر اینهمه وزش باد با این پیوند ضعیف نگه میدارد؟ چه کسی این برگ را برای تصفیهٔ هوای کرهٔ زمین کارخانه میکند؟ آنگاه کنندهٔ اینهمه کار را پیدا میکند، میفهمد و درک میکند که «لَا إلٰهَ» هیچ معبود برحقی در این هستی وجود ندارد که شایستهٔ عبادت باشد، «إلّا اللّٰه» جز الله.
میلیاردها نفر در هزاران سال، هلال ماه را در شب اول ماه دیدهاند، هیچ عکسالعملی هم نشان ندادهاند. نهایتاً وقتی هلال به این زیبایی را در افق دیدهاند، گفتهاند چه منظرهٔ زیبایی! اما شما اگر «صحیفهٔ سجادیه» را بخوانید، میبینید که عقل مجسم، حضرت زینالعابدین(ع) یک دعای چندصفحهای دربارهٔ هلال ماه دارند. آنهایی که با عقلشان هلال را نگاه کردهاند، درس گرفتهاند.
مزرع سبز فلک دیدم و داسِ مه نو
یادم از کِشتهٔ خویش آمد و هنگام درو
این داسی در این آسمان است. یک داس هم فردای قیامت به من میدهند و میگویند کِشتههای هفتادهشتادسالهٔ خود را درو کن. این کِشتهها یا بهشت است یا دوزخ؛ ولی دروکنندهاش خودم هستم. خودم بهشت را با عمل صالح و اخلاق حسنه کاشتهام. همینگونه نیز خودم دوزخ را در این دنیا با انواع گناهان کاشتهام. فردای قیامت، بهشت مِلک خودم است؛ البته بهاندازهٔ ایمان، عمل و اخلاقم که در سورهٔ مؤمنون میفرماید: «أُولٰئِكَ هُمُ اَلْوٰارِثُونَ»[2] بهشتیها وارث بهشت هستند. بهشت ملک آنهاست و به آنها ارث رسیده؛ اما دوزخیان باید آتش درو کنند.
بهشتیان، مدیون رحمت پیغمبر(ص) و اهلبیت او
چقدر زیباست که چشم انسان تمام عالم را با کمک عقل نگاه کند، سپس با کمک این نگاه بفهمد و درک کند که همهٔ آثار جهان هستی، رحمتالله است. انسان هم رحمتالله است (آیهٔ آن را برای شما میخوانم)؛ ولی خیلی از انسانها این وجود رحمتی خودشان را به فسق، نفاق، کفر و شرک تغییر میدهند و این پردههای سنگین را روی دل و باطن میکشند. در نتیجه، رحمت زیر این پردهها پنهان میشود و برای آدم کار نمیکند؛ یعنی رحمتبودن خودشان را تعطیل میکنند. درحالیکه آنکه تمام وجودش به رحمتبودن خودش توجه دارد، رحمت را هم برای خودش و هم برای کل جهانیان بهکار میگیرد. پیغمبر(ص) یک نفر هستند، اما خدا میفرماید: «وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِلْعَالَمِينَ» من تو را رحمت برای تمام جهانیان فرستادم. رحمت وجودشان اقیانوسی است که از زمان تولدشان تا الآن هزینه میکنند. از حالا هم تا روز قیامت هزینه میکنند. روز قیامت هم تا ابد هزینه میکنند.
در واقع، آنهایی که به بهشت میروند، از طریق این رحمتالله به بهشت میروند. همهٔ بهشتیهای هشت طبقه، مدیون رحمت، محبت و مهربانی پیغمبر(ص) هستند. همچنین اهلبیت ایشان، چه زنشان و چه مردشان، برای عالمیان رحمت هستند.
زینب کبری(س)، رحمتی الهی برای زمینیان
زینب کبری(س) نوهٔ پیغمبر(ص) و فرزند امیرالمؤمنین(ع) و فاطمهٔ زهرا(س) است. وقتی در این ایام بهدنیا آمد، پیغمبر(ص) فرمودند: او را نزد من بیاورید. شاید یک ساعت از بهدنیاآمدن او گذشته بود که حضرت فرمودند او را شستوشو بدهید، لباسش را بپوشانید و پیش من بیاورید. وقتی زینب کبری(س) را که تازه یک ساعتش بود، در آغوش پیغمبر(ص) دادند و حضرت چهره را نگاه کردند (شما ببینید رحمتبودن زینب کبری چه غوغایی است)، در نگاه به صورت زینب(س) فرمودند: هر کس (مرد و زن) برای این دختر گریه کند، ثواب گریهٔ بر این دختر، هموزن ثواب گریهٔ بر حسن و حسین(علیهماالسلام) است.
من این روایت را نمیفهمم و نمیدانم که پیغمبر(ص) چه فرمودهاند! ثواب گریهٔ بر زینب(س)، هموزن گریهٔ بر دو امام معصوم است.
بعد از واقعهٔ عاشورا، وقتی کنار بازار کوفه شروع به سخنرانی کرد، وجود مبارک زینالعابدین(ع) فرمودند: عمه جان! تمام ستایشها ویژهٔ خداست. چرا همهٔ ستایشها ویژه خداست؟ زیرا تو در کنار پروردگار دانشمندی هستی که معملی در زمین دانشمندیات را به تو انتقال نداده و دانش و آگاهی و علم تو آسمانی است. همانا پروردگار معلم این علوم بسیار فراوان توست و علمت را از ملکوت گرفتهای.
این رحمتالله است. زینب کبری(س) یک گوشهٔ این علم را روز یازدهم نشان داد. زینالعابدین(ع) روی شتر هستند و دو پای مبارک ایشان را بستهاند. حضرت از بالای شتر به بدن قطعهقطعه ابیعبدالله(ع) نگاه میکنند و به جانکندن میافتند. زینب کبری(س) بدن را رها کرد، جلو آمد و گفت: ای یادگار گذشتگان و ای حجت باقیماندگان! چرا با جان خودت بازی میکنی؟ عمه جان، این برنامه اینگونه نمیماند و زمانی اینجا شهر بزرگی میشود. اینجا از حالا تا قیامت، محل رفتوآمد عاشقان میشود و از تمام کرهٔ زمین به زیارت پدرت میآیند.
زینب کبری(س) شهرِ آباد الآن کربلا را در علم خود میدید. اربعین 25 میلیون زائر و اتصال زائر را در طول سال میدید. با این علم غیب خودش زینالعابدین(ع) را آرامش داد. بهشکلی دیگر هم، در بارگاه یزید دید. وقتی یزید چوب خیزران را برداشت که به سر ابیعبدالله(ع) حمله کند، صدا زد: «يا يَزيد! يَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ! فَكِدْ كَيْدَكَ وَ اسْعَ سَعْيَكَ ناصِبْ جَهْدَكَ فَوَ اللَّهِ لا تَمْحوا ذِكْرَنا وَلا تُميتُ وَحْيَنا»[3] هر نقشهای داری، بهکار بگیر. هر طرحی داری، عملی کن. هر چقدر قدرت داری، بهکار بگیر. والله! نمیتوانی یاد ما را در این عالم از بین ببری. یاد خود شما از بین میرود؛ اما یاد حسین ما در عالم، قلبها، زمین، آسمانها و ملکوت میماند.
این دختر که رحمتالله بود، بزرگ شد. سه تا کلاس در مدینه تشکیل داد و در چهار سال کوفه هم این سه کلاس را البته با مقدار زمان کمتری داشت. با کمال غصه و رنج، آثار این سه کلاس به دست ما نرسیده است و ننوشتهاند. من این مطلب را در کتاب مهمی در سوریه دیدم که پایتخت بنیامیهٔ روزگاران قبل است.
حضرت در یک کلاس به خانمها فقه درس میداد. الآن چه کسی فقه را درس میدهد؟ مجتهدانی که پنجاه سال غرق در علم شدهاند و ده پانزده یا بیست سال آخر عمرشان را فقه درس میدهند. آنهم طلبهها با آنها رد و ایراد میکنند! اما فقهی که زینب کبری(س) درس داده، فقه خالص، الهی و عرشی بوده و جای هیچ اشکالی به فقه او نبود.
کلاس دیگرش، کلاس تفسیر قرآن بود که هیچچیز از آن نمانده است؛ یعنی خانمها ننوشتهاند که به نسلشان بدهند و به ما برسد.
سومین کلاس هم کلاس اخلاق بود. اخلاق حلقهٔ اتصال بین ایمان و عمل است.
اخلاق، حلقهٔ اتصال ایمان و عمل
کسی که مؤمن است و دارای عمل صالح، اگر اخلاق نداشته باشد، هم ایمان او در خطر خاموششدن است و هم عمل او در خطر نابودشدن. شما در کتابها ببینید؛ خیلی از آنهایی که در تاریخ اسلام بودند، موافق و دورو نبودند. خیلی از آنها به پیغمبر(ص) اقتدا کردند، ده سال در مدینه مورد محبت هم بودند و دارای عمل صالح بودند؛ ولی در جنگهای سهگانهای که با امیرالمؤمنین(ع) جنگیدند، هم ایمان آنها خاموش و هم عمل صالح آنها نابود شد. اخلاق یعنی تواضع و فروتنی در برابر خدا، مهر و محبت، نرمی، گذشت، سخا، جود، کرامت، عزت، وقار، وفاداری و عمل به پیمان. این اخلاق است، نه خندهرویی! اخلاق سلسله مسائل الهی است که اگر در انسان باشد، با حلقهٔ محکم خود، هم ایمان و هم اخلاق را نگه میدارد. این دو ساختمان اگر تکیهگاهی مثل اخلاق نداشته باشند، فرومیریزند و آدم را دست خالی، بدبخت و شقی وارد قیامت میکنند.
شخصیت والای زینب کبری(س) در روایات
برای اینکه بیشتر به شخصیت این بانوی (بهطور یقین) دارای مقام عصمت پی ببرید، باید یک داستان و یک روایت را برای شما نقل کنم. «معصوم» به چهارده نفر محدود نبوده و ما در زبانمان چهارده معصوم میگردد. تمام انبیای خدا دارای مقام عصمت بودند. مریم(س) مادر مسیح(ع) طبق صریح قرآن، دارای مقام عصمت بود. فاطمهٔ زهرا(س) طبق آیهٔ تطهیر، دارای مقام عصمت بود. بهطور یقین، با تحقیقی که کردهام، قمربنیهاشم(ع) دارای مقام عصمت بود. علیاکبر(ع) دارای مقام عصمت بود. زینب کبری(س) هم دارای مقام عصمت بود و همدوش انبیا و ائمه در این دنیا حرکت میکرد.
من نام راوی را چون خیلی وقت پیش دیدهام، یادم نیست! راوی میگوید: من وارد خانهٔ صدیقهٔ کبری(س) شدم. درِ اتاق بسته بود. زمزمهٔ زهرا(س) به گوشم خورد. نزدیک در نشستم، دیدم به شیعیان پیغمبر(ص)، امیرالمؤمنین(ع) و اهلبیت(علیهمالسلام) دعا میکنند و از پروردگار برای آنها درخواست دارند. بعد دیدم که برای درخواستکردن گفتند: خدایا! به حق زینب، دعای مرا در حق اینها مستجاب کن. زینب(س) آن وقت چندساله بود؟ وقتی فاطمهٔ زهرا(س) از دنیا رفتند، زینب کبری(س) ششساله بود. آنوقتی که زهرا(س) دعا میکردند و خدا را به حق زینب(س) قسم میدادند، سه چهار یا پنج سال داشت. سن زینب(س) را در وقت دعا ننوشتهاند.
در یک کتاب دیگر دیدم که کسی با گرفتاریهای سنگین به وجود مبارک امام عصر(عج) متوسل شد و از حضرت درخواست کرد و گفت: مرا هدایت کنید تا بدانم برای حل مشکلم چهکار کنم؟ امام زمان(عج) پیغام دادند (خود حضرت را ندید): اگر میخواهی مشکلت حل شود، خدا را به حق زینب کبری(س) قسم بده. این رحمت: «فَانْظُرْ إِلَىٰ آثَارِ رَحْمَتِ اللَّهِ».
مرحوم راشد، عالمی برجسته و فیلسوف
پیرمردهایی که الآن حدود هفتادهشتاد سالشان است) یادشان است که حدود 25 سال، رادیو در شبهای جمعه یک سخنرانی اخلاقی و عالمانه پخش میکرد. سخنرانیها قبل از انقلاب شروع شده و مربوط به مرحوم راشد بود که اصالتاً اهل تربت حیدریه (جنوب خراسان) است. این 25 سال، سخنرانیهای عالمانهٔ ایشان در اخلاق و رفتار مردم خیلی اثر میگذاشت. من ایشان را دیده بودم. پدری به نام آخوند ملاعباس تربتی دارد. زندگی این پدر در روستایی به نام «کاریز»، پانزدهکیلومتری تربت بود. زمستان و تابستان، صبح زود از آن ده به شهر میآمد و کفایه و مکاسب به طلبهها درس میداد. درس او شلوغ هم میشد. بعد از درس هم برمیگشت.
برای برادران اهل علم خودم عرض میکنم؛ حتماً و الزاماً، عزیزان اهل علم و طلاب بزرگوار! کتاب «فضیلتهای فراموششده» را که آقای راشد در شرح حال پدرش نوشته، بخرید و تا آخرش را بخوانید. من چند بار این کتاب را خواندهام. در این شب جمعه، در محضر خدا میگویم: از آخوندبودن خودم خجالت کشیدم. هنوز هم خجالت میکشم و از عمرم پشیمان شدهام که چرا کاری برای خدا نکردهام. البته ناشکری نمیکنم، فقط از خودم خبر میدهم. من کاری نمیکنم، اما خداوند کارهای زیادی به من توفیق داده است. با این حال، کتاب را که میخواندم، رنجیده میشدم. مطالبی در این کتاب هست که اگر مرحوم راشد با چشم خودش از پدرش ندیده بود و یک نفر دیگر از یک عالم دیگر برای او نقل میکرد، قبول نمیکرد؛ چون مرحوم آقای راشد آدم بسیار باسواد، فیلسوف و حکیمی بود. کتابی هم نوشته که نشان میدهد چقدر انسان باسوادی بوده است.
برادران طلبه! دنیای الآن دنیای علم و ارتباطات، دنیای دیجیتال و روابط است. ما اگر حداقل بیست سال با جان و دل، کوشش و زحمت درس نخوانیم، به درد دین نخواهیم خورد. حالا که طلبه شدهاید، بالاترین ارزش را برای درس خود قرار بدهید و اصلاً وقت خودتان را تلف نکنید. مرحوم آیتاللهالعظمی بروجردی سال آخر عمرشان (88 سالگی) گفت: من در این 88سال، پنج دقیقه از عمرم را ضایع نکردهام. بیخودی که آدم بروجردی، شیخ انصاری یا علامهٔ حلی نمیشود! والله که این استعداد در همهٔ شما طلبهها هست. تحصیل را خیلی زود رها نکنید و برای درآمد مادی به جای دیگری نروید. چندسالی را کنار خدا حوصله کنید و این دروس اهلبیت(علیهمالسلام) را بخوانید. اگر به جایی برسید، اثرگذار میشوید و میتوانید روی یک شهر، یک مملکت یا یک دنیا اثر بگذارید. هرگز نگویید نمیتوانم و حوصله ندارم! خدا به هر انسانی استعدادی اقیانوس وار داده است.
پروردگارا! تو حاضر و ناظری. من برای خودم نمیگویم، بلکه برای این برادران طلبه و اهل علم میگویم. سن من دیگر به جایی رسیده که نیازی ندارم بگویم من چه کسی هستم؛ حالا یک نفر به من بگوید بارکالله! این آفرین و بارکالله به چه درد من میخورد؟! اگر تو از من راضی نباشی، اما کل کرهٔ زمین از من راضی باشند، مفت به درد نمیخورد. حال برای اینکه بدانید خدا چه استعدادی به انسان داده است، من 130 جلد کتاب در تنهایی (اتاقی که درِ آن را میبستم تا رفتوآمد از جلوی آن نباشد) نوشتهام. یک کتاب، «تفسیر قرآن» در چهل جلد است که هر جلد آن، هفتصد صفحه است. یک کتاب، «شرح صحیفهٔ سجادیه» در هفتهزار صفحه است. تمام منبرهایی که دورهٔ عمرم رفتهام، در بیش از دههزار ورق «آچهار» و دوازده دفترچهٔ دویستبرگی نوشتهام. اینها هم زیر نظر خودم بازنویسی میشود که در مجموع، 1200 جلد میشود. دویست جلد از آن درآمده است. در واقع، خدا به من توفیق داده است و مجموعاً 1350 جلد کتاب نوشتهام؛ ولی به خودش قسم، از عمر خودم پشیمان و ناراحت هستم که چرا بیشتر کار نکردهام!
امروزه افراد روحانی باید از نظر علمی بسیار پرمایه باشند که بتوانند جواب دانشگاه تا آخرین روستای بندرعباس و چابهار را بدهد.
مرحوم آقای راشد مقداری روشنفکر بود و مطالعات دنیایی او هم خیلی خوب بود. اسم کتاب او هم، «دو فیسلوف شرق و غرب» است. البته سخنرانیهای او را هم چاپ کردهاند که نزدیک بیست جلد است. این کتاب او که مقایسهای بین یافتههای صدرالمتألهین، فیلسوف معروف ایرانی و انیشتین آلمانی است که در آمریکا زندگی میکرد، در چند فصل است. آنهایی که انیشتین در قرن بیستم از دینامیسم و مکانیسم جهان بهدست آورده، ملاصدرا چهارصد سال پیش در اصفهان و کهک قم بهدست آورده است.
حکایتی شنیدنی از کتاب فضیلتهای فراموششده
ایشان که اگر حالات پدرش را از یک عالم دیگر برای او میگفتند، باورش نمیآمد و میگفت اینها ساختگی است؛ اما کتاب «فضیلتهای فراموششده» را بخوانید. ایشان میگوید: من چون استاد دانشگاه بودم، از تهران به تربت رفتم و از تربت به روستای کاریز رفتم. پدرم بیمار بود و من در خانهٔ پدرم ماندم (پدر ایشان دو پسر و یک دختر داشت. ایستاده بودیم) و کمک میکردیم. یک روز یکشنبه، ساعت ده صبح کنار بستر پدرم نشسته بودم. تخت هم نبود و روی زمین بود. یکمرتبه من با چشم خودم دیدم (راشد میگوید که این چیزها را باور نمیکرد؛ ولی دیده بود و باور کرد) که کل رختخواب پدرم در خیمهٔ نوری رفت و پدرم با حالی شروع به سلامدادن کرد: «السَّلامُ عَلَيْكَ یا رَسُولِ اللّٰه، السَّلامُ عَلَيْكَ یا اَمیرَالمُؤمِنینَ، السَّلامُ عَلَيْكِ يا فاطِمَةُ الزَّهْراءُ، السَّلامُ عَلَيْكَ یَا حَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ، السَّلامُ عَلَيْكَ حُسَین بْنَ عَلِيٍّ» و همینطور تا امام عصر(عج). بعد در آن هالهٔ نور گفت: «السَّلامُ عَلَيْكِ یا زینب» و زارزار گریه کرد. اصلاً با زینب کبری(س) حرف زد و گفت: خانم! من در دورهٔ عمرم برای شما خیلی گریه کردهام. پدر ایشان میدانست که گریهٔ بر زینب(س)، مانند گریهٔ بر حسن و حسین(علیهماالسلام) است. این مطلب را به زینب کبری(س) گفت، نور برداشته شد. یک جملهٔ دیگر هم پرسید و به چهارده معصوم گفت: آمدهاید مرا ببرید؟ من صدایی نشنیدم، ولی دیدم پدرم آرام شد.
وقتی نور رفت، گفتم: آقا، چه اتفاقی برای شما افتاد؟ گفت: حسینعلی! پیغمبر(ص) تا امام زمان(عج) با زینب کبری(س) آمده و دور من حلقه زده بودند. من به همهٔ آنها سلام کردم و گفتم آمدهاید مرا ببرید، آنها گفتند: نه، ما برای عیادت آمدهایم.
بهراستی آدم به کجا میرسد، چه کمالی پیدا میکند و با چه کسانی آشنا میشود! خیلیها در این دنیا بیگانه و تکوتنها هستند. خدا و قرآن ندارند. ائمه(علیهمالسلام) را ندارند. زینب کبری(س) را نمیشناسند و گریه ندارند. اینها در این موجودات تنها و غریبه هستند. اینها بیگانه میمیرند و هر بیگانهای، چون یاری نداشت و تنهاست، وارد دوزخ میشود؛ اما خوشبهحال شماها که تنها نیستید! پدر ایشان هم گفت که از پیغمبر(ص) و امیرالمؤمنین(ع) پرسیدم آمدهاید مرا ببرید، پیغمبر(ص) فرمودند: نه، یکشنبهٔ دیگر همین ساعت میآییم و تو را میبریم. یکشنبهٔ دیگر شد و دوباره آن نور همهٔ رختخواب پدرم را گرفت. همان سلامها را داد و همان حرف را به زینب کبری(س) زد و در حال گریه چشمش از دنیا بسته شد.
دختر امیرالمؤمنین(ع)! چه مقامی داری و چهکار کردی که به کمال نهایی رسیدی؟ چهکار کردی که به رحمت خدا تبدیل شدی؟ البته تکویناً رحمت خدا بودی و تشریعاً هم رحمت خدا شدی! چهکار کردی که امام صادق(ع) میفرمایند: عمه جان! عصر عاشورا، تمام فرشتگان عالم از صبر و استقامت و پابرجایی تو تعجب کردند. یک خانم که از صبح عاشورا تا ساعت چهار بعدازظهر، داغ بچهٔ خودش، داغ هفده نفر از بنیهاشم و داغ پنجاهوچند نفر از یاران ابیعبدالله(ع) را دیده است؛ آنهم درحالیکه همهٔ بدنها قطعهقطعه بیسر بودند. یکذره از پروردگار عالم شاکی نشد و یک نَفَسِ گلایهدار نکشید. ای کسی که تمام آسمانیان از استواری تو در دین و ایستادگیات در مصائب شگفتزده شدند! بهراستی تو چه کسی بودی ای رحمت حق، رحمت خاندان پیغمبر(ص) و رحمت الهی در بین مردم و جهانیان!
کلام آخر؛ رحمت و برکات الهی در شب جمعه
شب جمعه است. من اگر از زینب کبری(س) اجازه بگیرم و بگویم خانم، امشب شب ولادت شماست. آیا برای برادرت گریه کنم و مصیبت ابیعبدالله(ع) را بخوانم؟ اصلاً میشنوم که میگوید حتماً بخوان! اینقدر وابستهٔ به ابیعبدالله(ع) بود که حساب ندارد. راضی است که مصیبت برادرش را در شب ولادت خودش بخوانم.
شب جمعه است؛ هم شب رحمت پروردگار و هم شب زیارتی ابیعبدالله(ع) است. شبی است که طبق روایات «کاملالزیارات»،[4] امام صادق(ع) میفرمایند: خدا در شب جمعه به ارواح 124هزار پیغمبر دستور میدهد از مقام خود به زمین بروند و تا صبح در حرم حسین باشند و او را زیارت کنند. شخصی با حضرت صادق(ع) ملاقات داشت. امام صادق(ع) فرمودند: تو اهل کوفه هستی، آیا هر شب جمعه به کربلا میروی؟ آن مرد گفت: یابنرسولالله! شما خودتان شبهای جمعه ابیعبدالله(ع) را زیارت میکنید؟ امام صادق(ع) گریه کردند و فرمودند: چگونه شبهای جمعه زیارت نکنم کسی را که خدا از غروب آفتاب پنجشنبه تا اذان صبح جمعه، هفتاد بار حسین را زیارت میکند؟!
من این روایات را نمیفهمم! اصلاً نمیدانم زیارت خدا چیست! زیارت خدا مثل زیارت ما نیست؛ ولی خیلی شگفتآور است که خود پروردگار تا صبح جمعه، هفتاد بار ابیعبدالله(ع) را زیارت میکند. شب خدا و شب ابیعبدالله(ع) است!
«فَبِعِزَّتِكَ يَا سَيِّدِي وَ مَوْلاَيَ! أقْسِمُ صَادِقاً لَئِنْ تَرَكْتَنِي نَاطِقاً، لَأَضِجَّنَّ إِلَيْكَ بَيْنَ أَهْلِهَا ضَجِيجَ الآمِلِينَ، وَ لَأَصْرُخَنَّ إِلَيْكَ صُرَاخَ الْمُسْتَصْرِخِينَ، وَ لَأَبْكِيَنَّ عَلَيْكَ بُكَاءَ الْفَاقِدِينَ، وَ لَأُنَادِيَنَّكَ أَيْنَ كُنْتَ يَا وَلِيَّ الْمُؤْمِنِينَ، يَا غَايَةَ آمَالِ الْعَارِفِينَ، يَا غِيَاثَ الْمُسْتَغِيثِينَ، يَا حَبِيبَ قُلُوبِ الصَّادِقِينَ وَ يَا إِلَهَ الْعَالَمِينَ».[5]
عشقبازی کار هر شیاد نیست
این شکار دام هر صیاد نیست
عاشقی را قابلیت لازم است
طالب حق را حقیقت لازم است
شاهد این مدعا خواهی اگر
بر حسین و حالت او کن نظر
روز عاشورا در آن میدان عشق
کرد رو را جانب سلطان عشق
بارالها! این سرم، این پیکرم
این علمدار رشید، این اکبرم
این سکینه، این رقیه، این رباب
این عروس دست و پا در خون خضاب
این من و این ساربان، این شمر دون
این تن عریان میان خاک و خون
این من و این ذکر یارب یاربم
این من و این نالههای زینبم
پس خطاب آمد ز حق کهای شاه عشق
ای حسین، ای یکهتاز راه عشق
گر تو بر من عاشقی ای محترم
پرده برکش، من به تو عاشقترم
خود بیا که میکشم من ناز تو
عرش و فرشم جمله پاانداز تو
لیک خود تنها نیا در بزم یار
خود بیا و اصغرت را هم بیار[6]
دعای پایانی
خدایا! به حقیقت ابیعبدالله(ع)، باران رحمتت را بر این منطقه نازل کن؛ باران مفید و فراوان به این مردم مرحمت فرما.
خدایا! دین ما، کشور ما، این مردم بزرگوار ما، محراب و منبر ما، محرّم و صفر و فاطمیه، مرجعیت و رهبری ما را حفظ کن.
خدایا! در این شب جمعه، وجود مبارک امام زمان(عج) الآن کنار حرم حسین توست. او را در آن حرم دعاگوی ما و زن و بچهها و نسل ما قرار بده.
خدایا! به زینب کبری(س) قسم، گریهٔ بر ابیعبدالله(ع) را از ما نگیر و برای ما نگه دار.
خدایا! نسل ما را شیعهٔ واقعی و مؤمن و عاشق و گریهکن اهلبیت(علیهمالسلام) قرار بده.
خدایا! بیماران، مخصوصاً بیماران کرونایی و مخصوصاً آنهایی را که در بیمارستان هستند، به حق ابیعبدالله(ع)، دل خانوادهٔ آنها را با شفادادنشان خوش کن.
[1]. سورهٔ روم، آیهٔ 50.
[2]. سورهٔ مؤمنون، آیهٔ 10.
[3]. بحارالأنوار، ج45، ص135.
[4]. من این کتاب را ترجمه کردهام. چه کتابی است و چقدر کنار این کتاب گریه کردم!
[5]. فرازی از دعای کمیل.
[6]. شعر از ناصرالدینشاه قاجار.