جلسه هفتم جمعه (10-10-1400)
(تهران حسینیه آیت الله بروجردی)عناوین این سخنرانی
با کلیک روی هر عنوان به محتوای مربوط به آن هدایت می شوید- دلیل قرآنی بر وجوب اطاعت از امیرالمؤمنین(ع)
- حق انتخاب و اختیار انسان در اطاعت و نافرمانی
- راهنمایی قرآن به نیاز فطری انسان در طاعت
- برنامهریزی صحیح امیرالمؤمنین(ع) در طاعت خداوند
- آزادی انسان و عدم اجبار او در طاعت
- برتری مؤمن مطیع بر فرشتگان
- وجوب اطاعت از رسول(ص) در رسالت و حکومت
- هراس گناهکاران و راحتی مؤمنان مطیع هنگام مرگ
- اطاعت از «أولی الأمر» در سایه اطاعت از خدا و پیامبر(ص)
- روضه امام حسین(ع)
بسم الله الرحمن الرحیم
«الحمد لله رب العالمین، الصلاة و السلام علی سید الأنبیاء و المرسلین، حبیب إلهنا و طبیب نفوسنا أبی القاسم محمد صلّی الله علیه و علی أهل بیته الطّیّبین الطّاهرین المعصومین المکرّمین».
دلیل قرآنی بر وجوب اطاعت از امیرالمؤمنین(ع)
اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) در مسائل قرآنی، در حلال و حرام، در احکام و برنامههای تربیتی و خانوادگی و اجتماعی، یقیناً اطاعت از خداوند است؛ زیرا آنچه را که امیرالمؤمنین(ع) برای مردم بیان میکند، خواستههای پروردگار است. دلیلی که از قرآن کریم برای این مسئله ـ یعنی اطاعت از آن حضرت، اطاعت از پروردگار است ـ مطرح میشود، آیه «أَطيعُوا اللَّه»[1] است که به صورت امر واجب است. هیچ کس در طول این 1500 سالی که از نزول قرآن میگذرد، نگفته که اطاعت از خدا مستحب است! معمولاً صیغه امر ـ چنانچه در کتابهای علمی و اصولی بیان شده ـ دلالت بر وجوب دارد و بسیاری از بزرگان شیعه در علم اصول در این زمینه، بحثهای مهم و ریشهداری کردند که صیغه، هیئت و شکل امر در مثل «أَطيعُوا اللَّه»، بر وجوب دلالت دارد. کلمه «أَطيعُوا» صیغه امر است و دلالت بر وجوب دارد.
حق انتخاب و اختیار انسان در اطاعت و نافرمانی
البته چون این واجب، واجب تشریعی است، مردم مخیّر هستند که اطاعت کنند یا اطاعت نکنند! اگر اطاعت کنند، امیرالمؤمنین(ع) در نهج البلاغه میفرماید که خیر این اطاعت، مِلک خود مردم است و خدا به ما نیازی ندارد[2]؛ بلکه من به پروردگار نیاز دارم تا راه رسیدن مرا به هر خیری باز کند. او مرا به این کیفیت آفریده که یک موجود عاقل و دارای اختیار و اراده هستم، موجودی هستم که چراغ فطرت از اول خلقت، در باطن من روشن بوده است. اگر ما مثل حیوانات بودیم، نیازی نبود که درِ هر خیری را به روی ما باز کند و جاده هر خیری را به روی ما بگشاید. در این صورت فقط یک خیر به من میداد و آن خوردن بود و به دنبال آن، لذت بردن بود. اگر خدا مرا برای «يَتَمَتَّعُونَ»؛ یعنی بهره و لذت، “وَ يَأْكُلُونَ»؛ یعنی خوردن، «كَمَا تَأْكُلُ الْأَنْعامُ»[3]؛ مانند خورد و خوراک حیوانات و لذت بردن حیوانات آفریده بود، من احتیاجی به این نداشتم که جاده خیرِ ارادی و اختیاری را به روی من باز کند؛ چون مثل حیوانات میخوردم و لذت میبردم و میمُردم و چراغم خاموش میشد!
اما خدا مرا آنگونه نیافرید؛ بلکه مرا علاوه بر نیازم به طعام، «مَا جَعَلْناهُمْ جَسَداً لا يَأْكُلُونَ الطَّعامَ»[4]، نیازمند به کمال، رشد و تربیت نیز قرار داد و همچنین مرا محتاج به انبیاء(ع)، قرآن و ائمه(ع) آفرید و جادههای خیرِ دنیا و آخرت را با اطاعت من و به اراده خودش به روی من باز فرمود؛ لکن اگر اطاعتی در کار نباشد، مسیر من محدود شده و مثل مسیر حیوانات خواهد شد که من نمیتوانم ثابت کنم من مثل آنها هستم و به هیچ وجه نمیتوانم دلیل و برهانی را بر این مسئله ارائه کنم! پس چون من مثل آنها نیستم، به منابع عظیم الهی نیاز دارم تا از آنها نور بگیرم و خدا به وسیله این نور، جاده خیر دنیا و آخرت را به روی من باز کند.
راهنمایی قرآن به نیاز فطری انسان در طاعت
خدای متعال در این راستا، در چند جای قرآن کریم میفرماید: «وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً يَمْشي بِهِ فِي النَّاسِ»[5]؛ یعنی نوری برای شما قرار دادم تا در بین مردم در جاده خیر حرکت کنی. در روایات ما آمده است که «نور» به معنی توحید[6]، نبوت[7]، امامت[8] و قرآن[9] است. پس اگر اینها نباشند، نور به چه معنایی خواهد بود؟ چیزی غیر از اینها نمیتواند نور باشد! مراد آیه، نور خورشید که نیست.
بنابراین، من این نیاز را دارم و به خاطر اینکه هم در دنیا و هم در آخرت، به تربیت صحیح، ادب، کمال و رشد محتاج هستم، قرآن کریم برای برآورده شدن این نیازها، مرا در ظاهر و باطن راهنمایی کرد و راه را نشان داد که «أَطيعُوا اللَّه»؛ یعنی واجب است که از خدا اطاعت کنید. اما خدا کیست تا ما از او اطاعت کنیم؟ فرمود او کسی است که رحیم است، رحمان است، غفور، ودود و کریم است. وجود مقدس او، آسانخواه است. این آیه خیلی عجیب است، میفرماید: «يُريدُ اللَّهُ بِكُمُ الْيُسْرَ»[10]؛ من برای شما فقط آسانی خواستم! خدا هرگز مشکلخواه نیست و در واقع هم، کارهای بسیار آسانی از ما خواسته است؛ مثلاً در 24 ساعت فقط هفده رکعت نماز را از ما خواسته است! اگر ما همین امشب، هفده رکعت نماز را پشت سر هم بخوانیم، ده دقیقه هم نمیشود. ساعات باقیمانده از 24 ساعت را چکار کنیم؟ اگر یک ربع را برای هفده رکعت نماز کم کنیم، بقیه را چه باید کرد؟
برنامهریزی صحیح امیرالمؤمنین(ع) در طاعت خداوند
امیرالمؤمنین(ع) این اوقات را تقسیمبندی کرده است[11] که هشت ساعت را برای خواب قرار میدهیم. جهان علم هم امروزه به این نتیجه رسیده که هشت ساعت خواب، آن هم در شب کافی است؛ نه اینکه تقسیم کنیم دو ساعت الآن بخوابیم، سه ساعت عصر و سه ساعت هم شب بخوابیم! خدای متعال میفرماید: «وَ جَعَلْنا نَوْمَكُمْ سُباتاً»[12]؛ خواب شب مهم است. کسانی که در شب نمیخوابند، ساختمان بدن آنها زودتر از دیگران در معرض بیماری است.
هشت ساعتِ بعدی را چکار کنیم تا شانزده ساعت بشود؟ امیرالمؤمنین(ع) در یک تقسیمبندی میفرماید که بدون خستگی به دنبال معاش بروید؛ چون شما زن و فرزند دارید، زندگی دارید، بدن دارید، این بدن غذا میخواهد، لباس میخواهد، خانه و مرکَب میخواهد، پس به دنبال معاش بروید. در کسب معاش هم فقط یک چیز را رعایت کنید که خیلی آسان است و آن این است که معاش خود را از حلال تأمین کنید، نه از راه حرام، مثل دزدی! آیا دزدی نکردن سخت است؟ آیا ممکن است که انسان در طول 24 ساعت، با دزدی راحت باشد؟ فرمود که معاش را از راه غصب تأمین نکنید، رشوه نگیرید، سندسازی نکنید و اموال ملت مظلوم را اختلاس نکنید! اگر من این کارها را نکنم که سختی نیست؛ بلکه خیلی راحت است. فرمودند که اگر در طول سال، مشکل بدنی نداشتید، روزه بگیرید. اینکه سخت نیست! اگر در طول عمر، مشکل بدنی نداشتید، یکبار به حج بروید. اینکه سخت نیست.
بنابراین، هشت ساعت از 24 ساعت را باید به دنبال معاش برویم، البته با یک قید: «كُلُوا مِنَ الطَّيِّباتِ»[13] و «كُلُوا مِمَّا رَزَقَكُمُ اللَّهُ حَلالاً طَيِّباً».[14] این آیات در قرآن کریم است، آیا این کارها سخت است؟ مثلاً خدا معیشت مرا در شغل معلّمی قرار داده است تا مسائل دین را برای مردم ارائه بدهم که اسم شغل ما را «منبر» یا «سخنرانی» گذاشتهاند؛ ولی واقعاً نوعی معلّمی است. فرمود این کار را برای خودت حلال قرار بدهید و بدون علت عقلی، بدون علت فلسفی، بدون علت اجتماعی و برای دریافت پول بیشتر از این و آن، بیمایهترین تملّقها را در بالای منبر نگویید که اگر این کار را بکنید، این پولی که گرفتهاید حرام است!
یکی از شعرا شعری را برای اَلْب ارسلان گفته بود و تملّق زیادی در ابیاتش بود که مثلاً ای شاهنشاه! تو بر روی کره زمین، نمونه نداری! سر تو از عرش بالاتر است! اطاعت از تو واجب قطعی است! اگر تو نبودی، ملت بدبخت بودند! اگر تو نبودی، مردم بیچاره بودند! دماغ شما قَلمیترین دماغ جهان است! چشم تو شبیه دو ماه است! ابروهایت زیباتر از کمان است! جناب سعدی در جواب این شاعر، چنین گفت:
چه حاجت که نُه کرسی آسمان
نهی زیر پای قزل ارسلان[15]
انسانی که مثل خود شما مریض میشود، پیر میشود، در زخم بدنش کِرم میافتد، اسهال شدید میگیرد، از غذا میافتد، زن و فرزند از او خسته میشوند و گرچه در کنار رختخوابش اظهار محبت میکنند، ولی در خفا دعا میکنند که خدایا! مرگش را برسان و ما را راحت کن! پس چرا برای چنین انسانی تملّق میکنی! آیا این کارِ حلالی است؟ اگر برای این کار، به شما پول بدهند و چنانچه کم باشد ناراحت هم میشوید و سال بعد هم به دعوت آنها جواب رد میدهید، آیا این کارِ حلالی است؟
پروردگار مهربان به همه میگوید که «كُلُوا»؛ یعنی هزینه کنید! این کلمه در این آیه، به معنی خوردنِ تنها نیست؛ بلکه یعنی هزینه کنید، از چه چیزی؟ «مِمَّا رَزَقَكُم»؛ از آنچه که من روزی شما کردم، «حَلالاً»؛ این روزی را نجس نکن! من انگور را روزی تو قرار دادم، این را به عَرق و شراب تبدیل نکن و آن را به همان حالت حلال بودن باقی بگذار! آنچه که به صورت پاک از دست رحمت من به شما رسیده، آن را پاک نگهدارید. چرا آن را با الکل نجس میکنید و به قول دانشمندان، هرگاه که الکل میخورید و مست میکنید، دو هزار سلول زنده در مغز شما میمیرد! حالا قضاوت کنید که آیا خدا سخت گرفته است یا ما سخت میگیریم؟!
آزادی انسان و عدم اجبار او در طاعت
وقتی ما اوصاف پروردگار را میخوانیم، به این نتیجه میرسیم که خدا ما را در طاعت خود، مجبور نکرده است؛ بلکه از طرفی این مِهر و لطف و احسان اوست که درهای نماز و عبادت را به روی ما گشوده و توفیق انجام کارهای خیر را به ما داده است و از طرف دیگر، ما هم به این اعمال نیاز داریم؛ برای اینکه این اعمال، جاده است: «اِهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ»[16] و این جاده به طرف «صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ»[17] است؛ یعنی جادهای است که به «أَنْعَمْتَ» میرسد و شامل بهشت، مغفرت، رضوان، رحمت و کرامت الهی میشود.
پس «أَطيعُوا اللَّه» اجباری نیست و ارزش این اطاعت به این است که ما آزادانه خدا را اطاعت میکنیم و آزادانه انتخاب خواهیم کرد. اما کسی که خدا را اطاعت نمیکند، وجودش به ابلیس وابسته بوده و به ارتش او اضافه میشود. خدای متعال به فرشتگان فرمود که وقتی من این گِل را ـ که فعلاً در گوشه زمین افتاده ـ شکل دادم و قیافه پیدا کرد، «فَإِذَا سَوَّيْتُهُ»؛ یعنی زمانی که من به این گِل قیافه، هیکل، بدن، چشم، گوش و لب دادم و با اراده خودم همین گِل را به استخوان، گوشت، غضروف، ماهیچه، عصبها و رگها تبدیل کردم، «وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحِي»؛ و او را از حیات ویژهای برخوردار کردم ـ نه اینکه یک قسمت از روح خودم را در این قالب قرار داده باشم! «نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحِي»؛ یعنی از حیات ویژه، در این کالبد دمیدم که زنده شد ـ «فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ»[18]؛ پس همه شما به امر من، بر او سجده کنید! «فَسَجَدَ الْمَلَئكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ ٭ إِلَّا إِبْلِيسَ».[19]
امشب وقتی نماز مغرب و عشاء را خواندیم، در صف فرشتگان قرار گرفتیم، دیروز هم در صف فرشتگان بودیم و إنشاءالله تا لحظه خروج از دنیا هم در همین صف هستیم؛ چون آزاد هستیم که او را اطاعت کنیم یا اطاعت نکنیم، ولی به وسیله آزادی و انتخاب و عشق خودمان، «أَطيعُوا اللَّه» را انتخاب کردیم. کسی هم که مثل ما آزاد بود، ولی «أَطيعُوا اللَّه» را انتخاب نکرد، یک نیرو به نیروهای ابلیس اضافه کرد. ما خودمان را به فرشتگان اضافه کردیم، ولی او خودش را به ابلیس اضافه کرد.
برتری مؤمن مطیع بر فرشتگان
وجود مبارک امیرالمؤمنین(ع) میفرماید: شما که با اطاعت پروردگار، خود را به فرشتگان اضافه میکنید، از فرشتگان برتر و بالاتر هستید.[20] چندین روایت در این زمینه نقل شده است که یکی از آنها از حضرت رضا(ع) است که از پدران بزرگوارش(ع) نقل میکند که این روایت را قبل از حضرت رضا(ع)، هفت نفر از امامان(ع) نقل کردهاند تا میرسد به امیرالمؤمنین)ع) و آن حضرت از پیغمبر(ص) نقل میکند! این روایت را بسیاری از بزرگان دین نقل کردهاند و من در چند جا از کتابهای معتبر دیدهام که پیغمبر(ص) فرمود: «إِنَّ الْمُؤْمِنَ عِنْدَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ أَعْظَمُ مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ»[21]، نه «مِن مَلائکة»! بلکه «مِنْ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ». پس ملائکه به صورت ناپیدا خادم شما میشوند.
هنگامی که ما وارد قیامت میشویم و پرونده زندگی دنیایی را در جلو چشم ما میگذارند، میبینیم که بارها باید در شهر و دیار خود دچار حوادثی مانند تصادف با ماشین و موتور و خطر برقگرفتگی میشدیم، ولی وقتی خداوند، پرونده را به ما نشان میدهد، میفرماید که ای بنده من! علت اینکه در تصادفات سالم ماندی، درست است که تو فراموش کردی، ولی من در قرآن به شما گفته بودم که فرشتگانی را برای حفاظت از شما گذاشتهام. این متن قرآن است که فرشتگان الهی مأمور هستند که «يَحْفَظُونَهُ»[22]؛ شما را از حوادث حفظ کنند و چون تو از آنها بالاتر هستی، آنها خادم تو هستند.[23]
نقل شده است که جناب سلمان با عجله به حضور رسول خدا(ص) رسید و عرض کرد: من امروز چیز عجیبی دیدم! پیغمبر(ص) فرمود: چه چیزی دیدی؟ عرض کرد: زهرای شما که در کمال پوشش بود، با حالت خستگی و خواب، به دیوار تکیه داده بود و گهواره خودبخود میگشت و صدای لالایی هم میآمد که:
اِنَّ فِی الجَنَّةِ نَهراً مِن لَبَن
لِعَلِیٍّ وَ حُسَینٍ وَ حَسَن
پیغمبر(ص) فرمود: تعجب نکن! زهرا(س) وقتی خسته میشود و به خواب میرود، فرشتهای میآید و گهواره حسین(ع) را تکان میدهد.[24]
این ارزش ماست که مشمول رحمت خدا میشویم. پس «أَطيعُوا» زورگیری نیست؛ بلکه باز کردن اقیانوس فیوضات الهی به روی ماست. در «أَطيعُوا»، هم مسائل واجب مندرج است و هم مسائل مستحب. امر مستحب، مثل همین نماز جماعتی است که شما امشب خواندید. پیغمبر(ص) میفرماید: تعداد مأمومین در نماز جماعت که از دَه نفر بیشتر شود، اگر اقیانوسها مرکّب شوند و جنّ و اِنس هم نویسنده و کل درختان عالَم هم قلم شوند، نمیتوانند ثواب این نماز جماعت را بنویسند![25]
وجوب اطاعت از رسول(ص) در رسالت و حکومت
آنگاه در ادامه «أَطيعُوا اللَّه» میفرماید: «وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ»؛ این هم امر واجب است که از پیغمبر(ص) اطاعت کنید؛ چون پیغمبر(ص) از جانب خودش چیزی نمیگوید و هر چه میگوید از طرف خدای متعال است. اگر امری میکند، اگر دستور و فرمانی میدهد و اگر حکمی که در قرآن نیست را به شما میدهد، در همه این موارد با من در ارتباط است و «ما عَلَى الرَّسُولِ إِلاَّ الْبَلاغُ»[26]؛ یعنی تکلیف او، رساندن مسائل من به شماست. تکلیف پیغمبر(ص) ساختن مسائل نیست و من ایشان را بدعتگذار نفرستادم که از پیش خودش برای شما بسازد! تکلیف او رساندن پیامهای من است که یا در قرآن است و یا من از گلوی ملکوتی او پیام را میفرستم. پس واجب است که از پیغمبر(ص) اطاعت کنید.
هراس گناهکاران و راحتی مؤمنان مطیع هنگام مرگ
ما هم اختیار داریم و آزاد هستیم که از او اطاعت نکنیم؛ اما فعلاً به توفیق و عنایت خود حضرت، از ایشان اطاعت میکنیم، ولی عاقبت کسانی که از آن حضرت اطاعت نمیکنند چه میشود؟
آخر کار شرمسار شدم
در بر دوست بیوقار شدم
در آخر کار، وقتی وارد قیامت میشوند، این صدای خود پروردگار است که میفرماید: «يَا حَسْرَةً عَلَى الْعِبادِ»؛ ای اندوه باد بر مردم و ای حسرت و پشیمانی و ندامت و بدبختی باد بر مردم! «ما يَأْتيهِمْ مِنْ رَسُولٍ»؛ من پیغمبری نفرستادم، «إِلاَّ كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُنَ»[27]؛ مگر اینکه او را مسخره کردند! هرچند، کیفر اطاعت نکردن از پیغمبر(ص) را به صورت هفت طبقه جنهم درآوردهایم.
اما خیال ما که از پیغمبر(ص) اطاعت میکنیم راحت است و اگر هم راحت نبودیم، این آیه خیال ما را راحت کرده است و تا در دنیا هستیم، ندای «يَا حَسْرَةً» را بر سر من و شما نمیکشند و از مردن هم نمیترسیم؛ چون معنا ندارد که شصت سال به دنبال خدا و قرآن و پیغمبر(ص) و اهل بیت(ص)، مخصوصاً وجود مبارک أبی عبدالله(ع) باشیم، ولی این ذوات قدسی ما را در هنگام مرگ رها کنند و بگویند به امان خدا! هرگز چنین چیزی معقول نیست که من شصت سال به اطاعت پروردگار بپردازم و به قرآن عمل کنم و به خواستههای پیغمبر(ص) و حضرت زهرا(ص) عمل کنم و از فرمایشات أبی عبدالله الحسین(ع)، امام صادق(ع) و امام رضا(ع) پیروی کنم و در عاقبت، مرا رها کنند! لذا پیغمبر(ص) میفرماید: در وقت مردن شما، هر چهارده نفر ما در جلو چشم شما تمثل پیدا میکنیم و شما ما را میبینید و اولین کار ما هم این است که وقتی «ملک الموت» به بالای سر شما آمد، قبل از اینکه جانتان را بگیرد، به «ملک الموت» میگوییم که مدارا کن، این شخص از دوستان ماست! او هم به ما میگوید: یا رسول الله! نگران نباشید، من نسبت به این شخص، از پدر هم مهربانتر هستم.[28]
بنابراین، چرا بترسیم؟ ما نباید در باطن خود کمبودی داشته باشیم. امام حسین(ع) در راه کربلا سر مبارکش را روی زین اسب گذاشت و چند لحظهای به خواب رفت. بعد که بیدار شد، علی اکبر(ع) در کنار ایشان بود، متوجه شد که پدرش این آیه را تلاوت میکند: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»![29] عرض کرد: پدرجان! چه خبر شده است؟ فرمود: پسرم! در خواب بودم، این صدا را شنیدم که کل این کاروان به سوی مرگ میرود! عرض کرد: پدرجان! سؤالی دارم، ـ چه جوانی بود! چه احترامی به أبی عبدالله(ع) میگذاشت! ـ فرمود: عزیز دلم بگو! عرض کرد: پدرجان! «أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»؛ مگر ما بر حق نیستیم؟ فرمود: بله پسرم! عرضه داشت: اگر ما بر حق هستیم، «إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ»؛ به چه علت از مرگ بترسیم، مرگ که برای اهل خدا ترسی ندارد![30]
پیغمبر اکرم(ص) مرگ را برای مؤمن که تعریف میکند، میفرماید: انتقال از یک خانه به خانه دیگر است، انتقال از یک خانه کوچکتر به بزرگتر است، انتقال از یک خانه محدودتر به نامحدود است، انتقال از یک منزل کمنعمت به یک منزل پُر از نعمت و تمام نشدنی است، اینکه ترسی ندارد.[31]
مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری وقتی دفن شد، سنگ قبری را برای ایشان آماده کردند. مرحوم آیت الله العظمی صدر ـ که با مرحوم آیت الله العظمی خوانساری و مرحوم آیت الله العظمی حجت، بعد از حاج شیخ عبد الکریم، مدیریت حوزه علمیه را بر عهده داشتند ـ یک شعر عربی را در رسا و عزای حاج شیخ سرود و چون اینها اهل جبل عاملِ لبنان و از اعراب اصیل بودند، آقای صدر این شعر را به عربی گفته بود. در آن زمان رسم بود ـ هرچند امروزه سرد و کهنه شده است ـ که شعرا با هنرمندی خودشان، آخرین مصرع را با تاریخ وفات تنظیم میکردند؛ یعنی شعری میگفتند که وقتی با حروف ابجد جمع میکردیم، سال وفات میّت مشخص میشد. مرحوم آیت الله صدر در مصرع آخر این شعر، تاریخ وفات حاج شیخ عبدالکریم را اینگونه نوشت: «لدی الکریم حَلّ ضیفاً عبدُه»![32] اگر شما این مصرع را با حروف ابجد حساب کنید، سال 1355 قمری که همان سال وفات حاج شیخ عبدالکریم است بدست میآید!
«لدی الکریم»؛ یعنی حاج شیخ عبدالکریم. «حَلّ ضیفاً عبدُه» که هم کلمه «کریم» را دارد، هم کلمه «عبد» و هم کلمه «ضیف» یعنی مهمانی را دارد. این جمله را بر روی سنگ قبر ایشان حَک کردند و الآن هم وجود دارد. اگر به قم مسافرت کردید، حاشیه سنگ قبر حاج شیخ عبدالکریم را ببینید، این مصرع را سنگتراش به زیبایی حک کرده است.
وقتی سنگ را روی قبر گذاشتند و آن را تعمیر کردند، مرحوم آیت الله العظمی صدر خودشان میفرمودند ـ من ایشان و مرحوم آقای خوانساری را دیده بودم و فقط مرحوم آقای حجت را ندیدم! ـ که من بعد از چند شب خواب دیدم که وارد باغی شدم که انتها ندارد، درختهای این باغ با درختهای دنیا فرق دارد، خیابانهای این باغ با خیابانهای دنیا فرق دارد، تا اینکه به یک قصر رسیدم که مثل آن در دنیا نبود، وقتی به داخل آن قصر رفتم، دیدم که مرحوم حاج شیخ عبدالکریم به تنهایی بر روی تختی نشسته و خیلی هم خوشحال بود! به ایشان عرض کردم: احوال شما در عالم برزخ چگونه است؟ فرمود: «لَدَی الکریم حلّ ضیفاً عبدُه»؛ یعنی عبدالکریم مهمان رب خود شده است! این جریان مربوط به بعد از نوشتن شعر بر روی سنگ و گذاشتن آن بر روی قبر است. آیا این مرگ، ترس دارد!؟
اطاعت از «أولی الأمر» در سایه اطاعت از خدا و پیامبر(ص)
بنابراین، اطاعت از خدا واجب شد، اطاعت از پیغمبر(ص) هم واجب شد، در ادامه آیه فرمود: «وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ»؛ یعنی سایه وجوب اطاعت خدا و پیغمبر(ص)، بر روی «أُولِي الْأَمْرِ» قرار میگیرد. «أُولِي الْأَمْرِ» در این آیه ـ آنگونه که اهل سنت میگویند![33] ـ فرماندهان ارتش نیستند. آیا خداوند در این آیه فرموده که گوش دادن به دستور فرماندهان ارتش بر کل امت واجب است؟ اگر فرماندهای به سربازان خود امر میکند که «به چپ چپ، به راست راست»، چه ربطی به افراد دیگر دارد؟ آیا خدا اطاعت از معاویه و یزید و خلفای قبلی را به عنوان «أولی الأمر» بر ما واجب کرده است که از یک طرف به ما بگوید اطاعت از معاویه واجب است و از طرف دیگر بگوید: «أَلا لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ»![34] آیا اطاعت از ملعون، واجب است؟[35]
جابر بن عبدالله انصاری(ره) به پیغمبر(ص) عرض کرد: مراد از «أُولِي الْأَمْرِ» در این آیه چه کسانی هستند؟ حضرت دست مبارکش را بر روی شانه امیرالمؤمنین(ع) گذاشت و تا امام زمان را اسم بردند.[36] این روایت در کتابهای اهل سنت هم نقل شده است که فرمود «أُولِي الْأَمْرِ» اینها هستند.[37] پس به دلیل این آیه، اطاعت از امیرالمؤمنین(ع) عین اطاعت از خداست و شخصیت آن حضرت هم با قرآن کریم تبیین شد.
روضه امام حسین(ع)
امام زمان(ع) زیارتی دارد که تاکنون اتفاق نیفتاده که از اول تا آخر آن را بخوانم، ولی در حدود دو صفحه از آن را بالای منبر خواندهام. این زیارت برای ما شیعیان بسیار دردناک است! زیارت وجود مقدس آن حضرت نسبت به جدّ بزرگوارش أبی عبدالله(ع) است که واقعاً سوزناک است؛ یعنی اگر خدا جلو روح انسان را نگیرد، بدن را رها میکند و با این زیارت، از دنیا پَر میکشد!
یکی از قسمتهای زیارت این است که قَسم میخورد: «و الله»! ببینید که مصیبت چقدر سنگین است که میفرماید: «و الله»؛ شب برای تو گریه میکنم! «و الله» که روز هم برای تو گریه میکنم! اما نمیفرماید کل شب را از اول تا صبح و یا از صبح تا شب؛ بلکه میفرماید: «مَسَاءً»؛ یعنی حسین جان! بخشی از شب را برای تو گریه میکنم، بخشی از روز را هم برای تو گریه میکنم و اگر اشک چشم من تمام بشود، گریه را رها نمیکنم؛ بلکه «بَدَلَ الدُّمُوعِ دَمَا»[38]؛ برای تو خون گریه میکنم! گریه میکنم که در آن بیابان وحشتناک، بعد از ظهر عاشورا، زن و فرزند شما در خیمه، صدای شیهه ذوالجناح را شنیدند و متوجه شدند که صدا تغییر کرده است. به بیرون از خیمهها دویدندد و دیدند که ذوالجناح، هم سُمّ خودش را بر زمین میکوبد و هم سرش به زمین میزند! دیدند که زین اسب برگشته است و یالش هم غرق در خون است. این کلام امام زمان است که «نَاشِرَاتِ الشُّعُورِ ... لَاطِمَاتِ الْوُجُوهِ»[39]؛ حسین جان! اهل بیت شما در زیر چادر، موهایشان را پریشان کردند و چنان با دست به سر و سینه میزدند که به بدنهایشان لطمه میخورد. همه باهم با پای پرهنه دویدند و به وسط میدان رسیدند و دیندد که «وَ الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَى صَدْرِكَ»![40]
الهی! به حقیقت أبی عبدالله(ع)، به عمر این میکروب خطرناک پایان بده!
بیماران این بیماری را شفا بده!
دل همه خانوادهها را با شفای بیمارانشان شاد فرما!
امام زمان(ع) را دعاگوی همه ما و نسل ما قرار بده!
«اللّهم اغفر للمؤمنین و المؤمنات! اللّهم اغفر لأمواتنا و اشفع مرضانا! اللّهم سَلِّم دیننا! اللّهم أهلک أعدائنا! اللّهم أیّد و انصر امام زماننا! اللّهم بحق الحسین إجعل عاقبة أمرنا خیرا»!
[1]. سوره نساء 4، آیه59.
[2]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 193: «فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيّاً عَنْ طَاعَتِهِمْ ...».
[3]. سوره محمد 47، آیه12.
[4]. سوره انبیاء 21، آیه8.
[5]. سوره انعام 6، آیه122.
[6]. التوحيد (للصدوق)، ص194: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: إِنَّ لِلَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى تِسْعَةً وَ تِسْعِينَ اسْماً مِائَةً إِلَّا وَاحِداً مَنْ أَحْصَاهَا دَخَلَ الْجَنَّةَ وَ هِيَ ... النُّور»؛ مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص572؛ «وَ بِنُورِ وَجْهِكَ الَّذِي أَضَاءَ لَهُ كُلُّ شَيْء».
[7]. بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج25، ص21: «عَنْ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ ع أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ اللَّهَ خَلَقَ نُورَ مُحَمَّدٍ ص قَبْلَ الْمَخْلُوقَات ...».
[8]. الکافی، (ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص194: «عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْكَابُلِيِّ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا جَعْفَرٍ ع عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: “وَ النُّورِ الَّذِي أَنْزَلْنا﴾، فَقَالَ: يَا أَبَا خَالِدٍ! النُّورُ وَ اللَّهِ الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»؛ ج1، ص185: «... وَ “نُوراً يَمْشِي بِهِ فِي النَّاسِ﴾ إِمَاماً يُؤْتَمُّ بِهِ ...»؛ تفسیر العیاشی، ج1، ص285: «عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سُلَيْمَانَ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَوْلُهُ “... وَ أَنْزَلْنا إِلَيْكُمْ نُوراً مُبِيناً﴾ قَالَ ... وَ النُّورُ عَلِيٌّ ع».
[9]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، خطبه 198، ص315: «ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ نُوراً».
[10]. سوره بقره 2، آیه185.
[11]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 390: «قَالَ ع: لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ [فِيهَا مَعَايِشَهُ] مَعَاشَهُ وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي [فِيهَا] بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِهَا فِيمَا يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ وَ لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّم».
[12]. سوره نبأ 78، آیه9.
[13]. سوره مؤمنون 23، آیه51.
[14]. سوره مائده 5، آیه88.
[15]. بوستان سعدی، در نیایش خداوند، بخش5، مدح محمد بن سعد بن ابوبکر.
[16]. سوره حمد 1، آيه6.
[17]. همان، آيه7.
[18]. سوره حجر 15، آيه29.
[19]. همان، آيات 30 و31.
[20]. علل الشرایع، ج1، ص4؛ «سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ الصَّادِقَ ع فَقُلْتُ: الْمَلَائِكَةُ أَفْضَلُ أَمْ بَنُو آدَمَ؟ فَقَالَ: قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ ع: ... فَهُوَ خَيْرٌ مِنَ الْمَلَائِكَةِ ...».
[21]. صحيفة الإمام الرضا عليه السلام، ص46؛ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص29؛ وسائل الشيعة، ج16، ص75؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج57، ص299.
[22] . سوره رعد 13، آیه11: “لَهُ مُعَقِّباتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّه﴾؛ براى انسان از پيش رو و پشت سر، مأمورانى است كه همواره او را به فرمان خدا [از آسيبها و گزندها] حفظ مىكنند.
[23]. نهج البلاغه (للصبحی صالح)، حکمت 201: «إِنَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ ...»؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج67، ص154: «عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ ع “لَهُ مُعَقِّبَاتٌ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ يَحْفَظُونَهُ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ﴾: «يَقُولُ بِأَمْرِ اللَّهِ مِنْ أَنْ يَقَعَ فِي رَكِيٍ أَوْ يَقَعَ عَلَيْهِ حَائِطٌ أَوْ يُصِيبَهُ شَيْءٌ حَتَّى إِذَا جَاءَ الْقَدَرُ خَلَّوْا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ يَدْفَعُونَهُ إِلَى الْمَقَادِيرِ وَ هُمَا مَلَكَانِ يَحْفَظَانِهِ بِاللَّيْلِ وَ مَلَكَانِ يَحْفَظَانِهِ بِالنَّهَارِ يَتَعَاقَبَانِهِ».
[24]. مدينة معاجز الأئمة الإثني عشر، ج4، ص46؛ زندگانى حضرت امام حسن مجتبى عليه السلام (ترجمه جلد 44 بحار الأنوار)، ص198؛ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج44، ص187؛ روضة الشهداء (کاشفی، ملا حسین)، ج1، ص308.
[25]. جامع الأخبار(للشعيري)، ص76: «عَنِ النَّبِيِّ ص قَالَ: أَتَانِي جَبْرَائِيلُ ع مَعَ سَبْعِينَ أَلْفَ مَلَكٍ بَعْدَ صَلَاةِ الظُّهْرِ وَ قَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُقْرِئُكَ السَّلَامَ وَ أَهْدَى إِلَيْكَ هَدِيَّتَيْنِ لَمْ يُهْدِهِمَا إِلَى نَبِيٍّ قَبْلَكَ قَالَ يَا جَبْرَائِيلُ وَ مَا الْهَدِيَّتَانِ قَالَ الصَّلَوَاتُ الْخَمْسُ فِي الْجَمَاعَةِ قُلْتُ يَا جَبْرَائِيلُ وَ مَا لِأُمَّتِي فِي الْجَمَاعَةِ قَالَ يَا مُحَمَّدُ! ... وَ إِذَا زَادَ عَلَى الْعَشَرَةِ فَلَوْ صَارَ بِحَارُ الْأَرْضِ وَ السَّمَاوَاتِ كُلُّهَا مِدَاداً وَ الْأَشْجَارُ أَقْلَاماً وَ الثَّقَلَانِ وَ الْمَلَائِكَةُ كُتَّاباً لَمْ يَقْدِرُوا أَنْ يَكْتُبُوا ثَوَابَ رَكْعَةٍ وَاحِدَة».
[26]. سوره مائده 5، آیه99.
[27]. سوره یس 36، آیه30.
[28]. بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج6، ص162: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع: جُعِلْتُ فِدَاكَ يُسْتَكْرَهُ الْمُؤْمِنُ عَلَى خُرُوجِ نَفْسِهِ! قَالَ: فَقَالَ: لَا وَ اللَّهِ. قَالَ: قُلْتُ: وَ كَيْفَ ذَاكَ؟ قَالَ: إِنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا حَضَرَتْهُ الْوَفَاةُ حَضَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ أَهْلُ بَيْتِهِ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ وَ فَاطِمَةُ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ جَمِيعُ الْأَئِمَّةِ عَلَيْهِمُ الصَّلَاةُ وَ السَّلَامُ ... ثُمَّ يَقُولُونَ جَمِيعاً لِمَلَكِ الْمَوْتِ إِنَّهُ مِمَّنْ كَانَ يُحِبُّ مُحَمَّداً وَ آلَهُ يَتَوَلَّى عَلِيّاً وَ ذُرِّيَّتَهُ فَارْفُقْ بِهِ! قَالَ: فَيَقُولُ مَلَكُ الْمَوْتِ: وَ الَّذِي اخْتَارَكُمْ وَ كَرَّمَكُمْ وَ اصْطَفَى مُحَمَّداً ص بِالنُّبُوَّةِ وَ خَصَّهُ بِالرِّسَالَةِ لَأَنَا أَرْفَقُ بِهِ مِنْ وَالِدٍ رَفِيقٍ وَ أَشْفَقُ عَلَيْهِ مِنْ أَخٍ شَفِيق ...».
[29]. سوره بقره 2، آیه156.
[30]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج2، ص82.
[31]. أعتقادات الإمامیة (للصدوق)، ص47: «مَا خُلِقْتُمْ لِلْفَنَاءِ بَلْ خُلِقْتُمْ لِلْبَقَاءِ وَ إِنَّمَا تُنْقَلُونَ مِنْ دَارٍ إِلَى دَارٍ»؛ شما برای نیستی خلق نشدهاید، بلکه برای باقی بودن خلق شدهاید و فقط از خانهای به خانه دیگر منتقل میشوید.
[32]. ر.ک: امام موسي صدر (سيد هادي خسروشاهي)، ص15:
«دعاه مولاه و فقلت مؤرخا ٭٭٭ لدی الکریم حلّ ضیفا عبدُه».
[33]. كشف الأسرار و عدة الأبرار (احمد بن محمد میبدی)، ج2، ص555: «گفتهاند: اولوا الأمر ابو بكر و عمراند و گفتهاند: خلفاء راشديناند: ابوبكر و عمر و عثمان و على و گفتهاند: “وَ السَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهاجِرِينَ وَ الْأَنْصارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسانٍ﴾، اينان همه اولوا الامرند».
[34]. سوره هود 11، آیه18.
[35]. الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج1، ص524: «و المراد بأولى الأمر منكم: أمراء الحق؛ لأن ـ أمراء الجور ـ اللَّه و رسوله بريئان منهم، فلا يعطفون على اللَّه و رسوله في وجوب الطاعة لهم و إنما يجمع بين اللَّه و رسوله و الأمراء الموافقين لهما في إيثار العدل و اختيار الحق و الأمر بهما و النهى عن أضدادهما كالخلفاء الراشدين و من تبعهم بإحسان و كان الخلفاء يقولون: أطيعونى ما عدلت فيكم، فإن خالفت فلا طاعة لي عليكم ...».
[36]. کفایة الأثر، ص53 ـ 55؛ كمال الدين و تمام النعمة، ج1، ص253؛ بحار الأنوار (ط ـ بیروت)، ج36، ص250.
[37]. ینابیع المودة (قندوزی)، ج3، ص398 و399؛ شواهد التنزيل لقواعد التفضيل، ج1، ص190 و191.
[38]. المزار الکبیر (لابن المشهدی)، ص502.
[39]. همان، ص504.
[40]. همان، ص505.